چهار شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۰۲- Oct. 22, 2003
ادبيات
Front Page

زبان فارسي و توسعه فرهنگ ايران
زبان فارسي و چگونگي گسترش آن هميشه مورد توجه و علاقه اهل فرهنگ و نخبگان بوده است. وجود نهادهايي چون فرهنگستان زبان و ادب فارسي، شوراي گسترش زبان فارسي و نهادهايي كه در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي و وزارت امور خارجه در اين زمينه فعالند. در دهه اخير و با استقبال دو كشور ازبكستان و تاجيكستان و نيز در دو سال اخير با از بين رفتن حكومت طالبان به يك باره مي توان گفت كه دالاني از زبان فارسي گشوده شده است. نوشته زير سخنراني دكتر احمد تميم داري، از استادان شناخته شده دانشگاه و عضو هيأت داوران مجمع بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي است كه درپي مي خوانيد.
احمد تميم داري
013318.jpg

همه ما مي دانيم كه زبان فقط مجموعه اي از نشانه هاي كتبي و شفاهي نيست، بلكه سطح زبان همانند كشتي هايي است بر روي اقيانوسي بزرگ، كه در زير اين سطح، فرهنگ ها و دانش ها و هنرهاي بسياري نهفته است. يعني در واقع يك استوانه يا هرم فرهنگي است كه اين هرم فرهنگي در درونش به وسيله اجزاي هنري، فرهنگي و علمي پر مي شود و نشانه هاي زبان در واقع حاملان آن پيام و محتواها هستند.
يكي از نويسندگان معروف به نام تامسن، كتاب بسيار خوبي تحت عنوان درباره ايدئولوژي فرهنگ مدرن نوشته است؛ چون تلقي از فرهنگ، ادبيات و زبان، در هر دوره تغيير پيدا مي كند و ما الان ديگر مجبور نيستيم مسايلي را كه در ده سال پيش مطرح مي شد دوباره مطرح كنيم. اين است كه حضرت امير(ع) مي فرمايند: فرزند زمان خويشتن باش.
تامسن در اين كتاب درباره زبان و فرهنگ نوشته است كه فرهنگ داراي يك سلسله مؤسسات و پايگاه هاي فرهنگي است. مؤسسات فرهنگي از يك سلسله وسايل ارتباط جمعي مثل مطبوعات، روزنامه ها، زبان، تلويزيون، راديو، سينما، ويديوكاست و ويديو سي دي استفاده مي كنند. اين ابزارهاي امروزي براي ارسال پيام به كار مي روند. مسأله ديگر فاصله هاي زماني و مكاني است. مثلاً حافظ اگر مي خواست غزلش را به هند بفرستد، مي بايست از راه زمين و دريا و وسايل آن روزگار استفاده كند تا غزل را به دست ديگران برساند، يا اينكه كساني آن را به زباني ديگر ترجمه مي كردند. تامسن مي گويد ولي خوشبختانه امروز، به علت ظهور فناوري جديد ارتباطي، اين فاصله از بين رفته است؛ يعني كه شاعري همزمان دارد شعرش را مي سرايد يا نويسنده اي داستانش را مي نويسد، ممكن است همزمان به پنجاه دانشگاه دنيا مخابره بشود و اصلاً خودش مي تواند اين پيام و داستانش را ارسال كند. پس امروز فاصله زماني و مكاني وجود ندارد و پايگاه هاي فرهنگي، يعني نهادها و رسانه هاي فرهنگي يعني وسايل ارتباط. محتواي فرهنگي بسيار مهم است.
زبان فارسي صرفاً به عنوان يك سلسله عوامل فيزيكي به سراسر دنيا راه پيدا نكرده، بلكه محتواهاي عرفاني، فرهنگي، هنري و علمي نيز به سرزمين هاي ديگر انتقال يافته اند و البته اين انتقال و تأثير به  طور متقابل بوده و يكطرفه هم نيست كه فقط بيان كنيم كه زبان و فرهنگ ما بر روي فرهنگ هاي ديگر تأثير گذاشته است. اين تأثير و تبادل به طور متقابل انجام گرفته است و براي اينكه ديگران از فرهنگ و زبان ما قدرداني كنند و تأثيرات آن را بپذيرند، ما هم متقابلاً بايد از تأثير فرهنگ ديگران تجليل كنيم و آن را بشناسيم، بدان اذعان كنيم و به معرفي اش بپردازيم. در فرهنگ ودايي و اوستايي تركيبي از همه فرهنگ ها وجود دارد. ميان ريگ ودا، اوستا و گلشن راز شبستري، ارتباط هاي بسياري وجود دارد. ارتباط اين كتاب ها يعني ارتباط بين فرهنگ ها. مرز اديان از مرز سياسي فراتر و جلوتر است و مرزهاي فرهنگي از مرزهاي ديني هم فراتر و جلوتر است. بنابر اين مي توانيم در درون فرهنگ ها اديان را مطرح كنيم و در درون اديان، مرزهاي جغرافيايي سياسي را مطرح سازيم.
يك نكته شيوع سماع است. اميدوارم يكي از دانشمندان ما زحمت بكشند و ابيات مربوط به سماع را در يك جا جمع كنند. با اينكه به شدت سعي مي كنم تحت  تأثير فلسفه و دانش و استدلال باشم، ولي باز وقتي ابيات سماع را مي خوانم ناخودآگاه تحت تأثير واقع مي شوم. شيخ ابوسعيد ابوالخير، شيخ صفي اردبيلي، فخرالدين عراقي، اينها سماع مي كردند و سماع اينها در دنيا مشهور شد. در اينجا شعري از حافظ مي خوانم:
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
013320.jpg

بيا كز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي  ياد تو بنشينم
جهان پير است و بي بنياد از اين فرهادكش فرياد
كه كرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
زتاب آتش دور ي  شدم غرق عرق چون گل
ببار اي باد شبگيري نسيمي زان عرق چينم
جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي
كه سلطاني عالم را طفيل عشق مي بينم
اگر بر جاي من غيري گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر من جان به جاي دوست بگزينم
صباح الخير زد بلبل كجايي ساقيا برخيز
كه غوغا مي كند در سر، خيال خواب دوشينم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعين
اگر در وقت جان دادن تو باشي شمع بالينم
حديث آرزومندي كه در اين نامه ثبت افتاد
همانا بي غلط باشد كه حافظ داد تلقينم
نمي دانم از اين زيباتر واقعاً مي شود در جهان غزلي گفت كه در سماع و قوالي به كار رود و تبديل شود به يك موسيقي بين المللي.
ديوان حافظ حداقل به پنجاه زبان زنده دنيا ترجمه شده است، آن هم در هر زبان نه فقط يك ترجمه. مثلاً در هر يك از زبان هاي فرانسه و انگليسي حداقل بيست ترجمه از ديوان حافظ مي توان پيدا كرد. در مورد سعيد و ديگران هم چنين است. وقتي بيشتر مطالعه مي كنيم، متوجه مي شويم كه شعر حافظ فقط ترجمه نشده و فقط اثر نگذاشته، بلكه منشأ نمايش هم بوده است، يعني تعدادي تئاتر و نمايش هم تحت تأثير اشعار حافظ تنظيم كرده اند. هوگو نمايشنامه اي درباره سلطاني به نام احمد تنظيم كرده كه اين متن تحت تأثير اين بيت حافظ است:
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
از روي اين بيت، نشانه هاي بيت را تبديل كرده به نشانه هاي دراماتيك و نمايشي و داستان سلطان احمد را مطرح ساخته كه كشور بسيار بزرگي در اختيار داشته و امپراتوري بسيار بزرگي بوده است و همه اين امپراتوري را در راه عشق به مجنون خودش از دست مي دهد و در واقع مي خواهد ارزش عشق را در نمايشنامه خودش بيان كند.
بعد، از ويليام جونز بايد نام برد كه فرد بسيار فقيري بود كه از فرانسه تا هند با پاي پياده، بدون جوراب و كفش و بدون لباس رفت و در كمپاني هند شرقي شاگرد شد، يعني نگهبان شد براي اينكه پول سه وعده غذا به وي بدهند. جونز در آنجا از پارسيان كه از قديم از ايران به آنجا رفته بودند، زبان پهلوي، اوستايي و فارسي را ياد گرفت. وي اوستا را به زبان فرانسه ترجمه كرد. سيلوستر دوساسي كه عرب ها به او امام مستشرقين مي گويند، پندنامه عطار، بخش هايي از تذكرة الاولياء، غزل هايي از حافظ و مجموعه اي از آثار عرفاني ايران را ترجمه كرد كه در فرانسه بسيار تأثير گذاشتند. چون بعد از دوره قرون وسطا چيزي از اروپا نمانده بود كه براساس آن بخواهند ادبياتي را بنا كنند.
در دوره كلاسيك و نئوكلاسيسم فقط مقداري مطالب علمي و تجربي و علوم تجربي به اديان وارد شد و تحول تمدن ادبيات اروپايي از قرن هجدهم ميلادي است. يعني سبك رمانتيك فقط يك سبك ادبي نيست، بلكه يك فلسفه اجتماعي و سياسي است كه تحت  تأثير اين سبك، تمام مسايل يك فلسفه اجتماعي و سياسي فرانسه تغيير پيدا كرد. در ادبيات اروپايي فقط يك سلسله داستان موجود است، آن هم از نوع داستان هاي حادثه اي و واقعي. اما اين داستان ها چه بودند؟ داستان قديم بيشتر تحت تأثير اريستوكراسي اروپايي، فرانسوي، تبعيض نژادي و غيره بود. وقتي بخش هايي از تذكرةالاولياي شيخ عطار ترجمه شد، ديدند افرادي كه عطار نام مي برد، هيچ كدام در دانشگاه هاي بزرگ علمي درس نخوانده اند.
دزدي بالاي ديوار مي رود تا از خانه دزدي كند. نواي قرائت آيه اي از قرآن به گوشش مي رسد و او تحت تأثير يك آيه قرآن تحول پيدا مي كند و يك مرتبه از دزد تبديل مي شود به عارفي بزرگ. اين تحت تأثير مكتب علمي نيست، بلكه تحت تأثير يك واقعه، خواب، رويا و يا ديوان پيري بزرگ، تغيير شخصيت پيدا مي كردند. وقتي ويكتور هوگو اين داستان هاي واقعي را مي خواند، تحت تأثير واقع مي شود و گوژپشت نتردام و بينوايان را تنظيم مي كند.
در داستان گوژپشت نتردام، يك خادم كليسا كه گوژپشت است و شخصيت پاييني دارد، براي دفاع از يك دختر كولي گدا تلاش زيادي مي كند و تمام نيروها و در واقع نيروهاي نظامي و انتظامي آن روز را مي كشد و از بين مي برد. او نشان مي دهد كه يك خادم گوژپشت فقير چه طور مي تواند تحت تأثير يك عشق پاك و محض، قدرت و شخصيت بيابد.
همچنين در داستان بينوايان مي بينيد قهرمان داستان كه يك سارق نان است در اثر يك واقعه و برخورد با كشيش، شهردار و شخصيتي بسيار مهم مي شود. در واقع هوگو با اين داستان و با پايه گذاري سبك رمانتيسم، سعي مي كند تمام نظام هاي اجتماعي فرانسه را دگرگون كند و اينها تحت تأثير ادبيات ايران و هند است. خود او در جايي مي گويد ما در گذشته به ادبيات يونان و روم باستان توجه داشتيم و امروز به ادبيات ايران و هند توجه داريم و اين توجه ما را به خودش جلب كرده است.
دايرة المعارف نويسي هم كه داستان ديگري دارد. باور كنيد دايرةالمعارف فرانسه از روي الگوهايي مثل دايرة المعارف اخوان الصفا و دايرة المعارف ديگر نوشته شده است. چون تحول ايجاد شده بود و دستشان را خالي مي ديدند، ناچار بودند به كتابهاي ديگر توجه بكنند و ادبيات تحقيقي را توسعه بدهند. من نمونه هاي بسيار زيادي را در اينجا دارم، ولي به علت ضيق وقت، سعي مي كنم اينها را در جايي ديگر و به صورت نوشته ارائه كنم. اينها نمونه هايي كوچك بودند، ولي نويسندگان بزرگ و نقادان بزرگ عرب و ايراني هم بودند كه در سبك نگارش اروپايي مثل سبك رمانتيسم و سوررئاليسم تأثير نهادند. غربيها به شدت تحت تأثير ادبيات شرقي بودند و ما در كشورهاي آسيايي، چون زبان خارجي خوب نمي دانيم از اين اطلاعات متأسفانه محروم مي مانيم.
من در مورد مشكل بزرگ افغانستان يك پيشنهاد دارم. مشكل فقط مشكل افغانستان نيست، مشكل كشورهاي آسيايي است. مي خوانيم كه افغانستان مهد تمدن و فرهنگ بود و در داستان هاي اسطوره ها سليمان نبي(ع) صبحانه خود را در يمن خورد و ناهار را در شام و شام را در بابل و بلخ و بخارا و سمرقند. اين شهرهاي بزرگ، عروس شهرهاي دنيا بودند و بزرگ ترين تمدن هاي دنيا در اين سرزمين ها بوده اند، ولي متأسفانه همه در حال نابودي اند.
ما در عرصه بين المللي راهي نداريم جز اينكه به دور هم جمع شويم و پايه گذار يك وحدت و يا كار سالانه باشيم و ارتباط ما فقط در حد نشستن، برخاستن، تعارف و ناهار و شام خداحافظي تا سال ديگر نباشد. بايد به طور مشترك پايگاه هاي فرهنگي درست كنيم. بهترين دانشمندان و استادان در كشورهاي آسيايي وجود دارند، از اينها دعوت بكنيم، مؤسسات و مراكز تحقيقاتي مشترك و مجله هاي مشترك براي شناخت فرهنگ آسيا داشته باشيم.
ما متأسفانه در ايران اصلاً روس شناس نداريم، در حالي كه حدود دويست و پنجاه ايران شناس روس هست و حدود پانصد مركز ايران شناسي و اسلام شناسي و شرق شناسي در كشورهاي اروپايي وجود دارد. آلمان به تنهايي پنجاه مركز شرق شناسي، فارسي شناسي و اسلام شناسي دارد. ما بايد مراكز مطالعاتي و تحقيقاتي و مراكز غرب شناسي آسيا را توسعه بدهيم و دانشمندان ما دو ماه يك بار، سه ماه يك بار، دور هم جمع شوند تا بتوانيم اين وحدت فرهنگي را پايه گذاري كنيم. اين مهم ترين پيشنهاد من است. البته مسايل ديگري هم هست كه متأسفانه ديگر فرصت مطرح كردنشان نيست.

گفت و گو با اورهان پاموك - داستان نويس
تأثير مولانا

فرزام شيرزادي
پاموك در هفتم ژوئن ۱۹۵۲ در استانبول به دنيا آمد. بعد از تحصيلات متوسطه، سه سال در دانشگاه فني استانبول در رشته معماري تحصيل كرد اما آن را نيمه تمام گذاشت و در رشته خبرنگاري به تحصيل پرداخت. نخستين رمانش در ۱۹۷۹ منتشر شد و در ۱۹۸۴ دومين اثر او به نام خانه خاموش به چاپ رسيد كه ترجمه آن به سال ۱۹۹۱ در فرانسه، برنده جايزه ادبي شد. رمان قلعه سفيد در سال ۱۹۸۵ منتشر شد و در خارج از تركيه مورد استقبال قرار گرفت. اين رمان ملي مدتي كوتاه به سيزده زبان زنده دنيا ترجمه شد. بسياري او را آغازگر سبكي جديد در رمان نويسي ترك مي دانند و برخي چنين اعتقادي ندارند. چندي پيش پاموك به تهران آمده بود كه به همت مترجم عزيز - ارسلان فصيحي - با او گفت وگويي انجام داديم.
*ياشار كمال به گونه اي شناخته شده ترين داستان نويس تركيه اي است، مجموعه آثار او را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
-ياشاركمال، رمان نويس بزرگي است و قدرترين رمان نويس نسل قبل از من به شمار مي رود. ما با هم دوست هستيم، ولي من و او دو دنياي داستاني كاملا متفاوت داريم. او روستاها را در داستانهايش تصوير مي كند و من طبقه متوسط استانبول غربي شده را به تصوير مي كشم.
*در رمان قلعه سفيد استانبول به نوعي دو نگرش غرب و شرق را مقابل هم قرار مي دهيد شما كشور تركيه را شرقي مي دانيد يا غربي؟
-تركيه كشوري است كه بين شرق و غرب قرار دارد و به همين علت اين پرسش، هميشه سئوال روز تركيه بوده است. من در قلعه سفيد، دو فرهنگ را مقابل هم قرار نداده ام و آنها را مقايسه كرده ام، بلكه مي خواستم نشان دهم اين دو فرهنگ همديگر را نشناخته اند و به خاطر اين نشناختن، همواره از هم واهمه داشته اند و ترسيده اند. رمان من نشان مي دهد اين دو فرهنگ هميشه خواسته اند بر هم حكمراني كنند و هرگز اين مسئله را در ذهن نداشتم كه كدام فرهنگ بهتر است.
* شخصيت اصلي اين رمان كه خواجه يا برده نام دارد، وقتي از علم طب سر درنمي آورد، خودش را پيش نماينده شرق پزشك معرفي مي كند و اگر او را سمبل تمدن غرب در نظر بگيريم، درخواهيم يافت كه با نفوذ در كاخ افراد شرقي، به راحتي آنها را دست مي اندازد حكومت مي كند. به نظر مي رسد شما دو تمدن را كاملا مقايسه كرده ايد؟
-به نظر من هيچ برتري اي پيدا نمي كنيد و برعكس اين قضيه است، چون استاد عثماني او را كتك مي زند و تحت فشار قرارش مي دهد او برتري پيدا نمي كند. كشمكش آنها مثل ترازو است. گاهي آن طرف سنگيني مي كند و گاهي اين طرف، در اصل شرق و غرب در آنجا تعادل دارند.
بحث من بر سر تعقل است. نه كتك زدن و قضايايي اينچنيني. در طول رمان همواره آن كسي كه از خرد و شعور سود مي جويد، سمبل غرب است و نماينده شرق، رفتاري ابتدايي و غيرهوشمندانه دارد.
013326.jpg

* اگر سمبل غرب به اعتقاد شما برتري دارد، به لحاظ عقلي، به اين خاطر است كه استاد عثماني در مورد خود و هويت اش دچار ترديد شده است. به همين دليل نماينده غرب برتري پيدا مي كند.
_در هر صورت برتري از آن فرهنگ غرب است.
* به هر حال اين اعتقاد شماست و عده اي هم در تركيه نظرشان مثل شما بوده. اما همان طور كه مي دانيد يك رمان مدرن چند وجهي است.
_بحث رمان و ابعاد آن با تفكري كه نويسنده در پس قصه دارد متفاوت است. صحبت من بر سر فرم و ساخت و ريزه كار ي هاي ديگر داستان نيست.
فكر مي كنم اگر بخواهيم درباره اين موضوع صحبت كنيم، سخن به درازا مي كشد.
* تا چه اندازه با آ ٍثار دنيو بوتزاتي و فرانتس كافكا آشنا هستيد؟ و چقدر در داستان هايتان وامدار اين دو نويسنده بزرگ هستيد؟
_رمان قلعه سفيد با آثار كافكا خيلي مقايسه شد. شايد جنبه كافكايي داشته باشد، اما من تحت تاثير كافكا نبوده ام.
* دينو بوتزاتي چطور؟
_اين نويسنده را خيلي نمي شناسم. اما اين فكر كه قلعه سفيد متاثر از آثار كافكاست، در كشورهاي انگليسي زبان هم پيش آمد. چرا كه كافكا هم كتابي دارد به نام قصر و نام رمان من هم قصر سفيد يا همان قلعه سفيد است.
* چطور ممكن است شما نويسنده  تواناي ايتاليايي دنيوبوتزاتي را نشناسيد؟
_اغلب كتابهاي او به زبان تركيه  ترجمه شده است و مي دانم كه او هم يكي از نويسندگاني است كه گرايش كافكايي دارد.
* البته نگرش داستاني بوتزاتي كاملا با كافكا متفاوت است و او نويسنده اي جداي كافكاست.
_شايد هم اين طور باشد، به هر حال من آن قدر او را نمي شناسم كه بخواهم درباره اش صحبت كنم.
* از ديگر نويسندگان تركيه بگوييد كه آثاري درخور، شايسته و قابل تامل دارند.
_از قهرمانان ادبي در تركيه، مي توان به احمد حمدي تانكنار اشاره كرد كه متولد ۱۹۰۰ است. او ادبيات غرب را به خوبي و ادبيات سنتي عثماني، ايراني و موسيقي ايراني را دقيق مي شناخت. او از اينكه بسياري از يادمان هاي فرهنگي شرق بر اثر غرب گرايي از بين رفته است ناراحت بود و همواره دغدغه آن را يدك مي كشيد. احمد حمدي در رمان هايش به اين موضوع پرداخته است.
* تا چه اندازه با ادبيات كهن ايران آشنا هستيد و چقدر شاعراني مثل خيام، مولانا، حافظ و... را مي شناسيد؟
- آثار حافظ را مي شناسم، اما زياد بر من تاثير نگذاشته است. آثار مولانا، نظامي و فردوسي را بسيار خوب مي شناسم و در كتاب هايم از جمله «نام من قرمز» و «كتاب سياه» از سوژه ها و موضوعات آنها استفاده كرده ام.
* در ادبيات كلاسيك تركيه، نويسنده يا شاعراني در حد و اندازه مولانا، خيام يا حافظ وجود دارد؟
- «شيخ غالب» كه شاعر قرن نوزدهم بود در استانبول زندگي مي كرد. بسيار تحت تاثير عطار نيشابوري بود. او يك مثنوي به نام «حسن عشق» دارد. اما اثر جنبه مدرن هم دارد. مي دانم كه شعر عثماني از شعر فارسي خيلي تاثير پذيرفته، اما به گونه اي ديگر است.
* مقصودم شاعران قرن نوزدهم شما نيستند كه از شعراي ما تاثير گرفته اند؛ شاعراني پيش از آنها را عرض مي كنم.
- متخصص تاريخ ادبيات نيستم و بهتر است درباره داستان صحبت كنيم.
* در ايران، داستان نويساني داريم كه آثار شاخصي دارند و بسياري از داستانهاي آنها در اندازه هاي جهاني مي تواند مطرح باشد. اما آثار اين نويسندگان كمتر به زبان هاي ديگر ترجمه شده است. چه طور است كه آثار نويسندگان تركيه به اغلب زبانهاي دنيا برگردانده شده و سنت ترجمه آثار شما به زبان هاي ديگر چگونه آغاز شد و در اين راستا چگونه پيش رفتيد؟
- سنت ترجمه در كشور تركيه، بيشتر توسط خود نويسندگان و حمايت هاي خاص صورت گرفته است. در تركيه از محصولات و توليدات فرهنگي حمايت مي شود و چندي است اين روند به خوبي پيش مي رود. براي ترجمه آثار نويسندگان و شاعران يك كشور به زبان هاي ديگر، بايد سرمايه گذاري كرد. البته هنوز آثار تمام نويسندگان تركيه به زبان هاي دنيا ترجمه نشده است. شايد من نويسنده اي خوش شانس بوده ام. ضمنا معتقدم ادبيات سنتي ايران بسيار قوي و ارزشمند است و ادبيات معاصر ايران بايد بيشتر در سطح جهان مطرح مي شد، چرا كه ادامه دهنده آن ادبيات كلاسيك قوي و غني است و پايه هاي محكم و استواري دارد.

ردپا
آخرين روشنفكر: والتر بنيامين

امير آريان
013324.jpg

سال ۱۹۴۰،  سالي كه ارتش آلمان نازي در جنگ جهاني اول موفق به پيشروي در خاك فرانسه شد، آخرين سال زندگي والتر بنيامين بود. پس از ورود ارتش آلمان بنيامين مجبور به ترك پاريس شد، شهري كه به آن عشق مي ورزيد و آن را الهام بخش بسياري از نوشته هايش مي دانست. پس از ترك پاريس به مارسي رفت، و در آنجا تصميم گرفت با كمك گذرنامه اي تقلبي كه دوست ديرينش،  تئودور آدورنو برايش فرستاده بود خاك فرانسه را به مقصد اسپانيا ترك كرد. گروه چند نفره اي كه از مارسي به مقصد اسپانيا راه افتاده بود تا مرز اسپانيا با مشكل خاصي مواجه نشد، اما در مرز فرانسه - اسپانيا،  در كوه هاي پيرنه جلوي آنان را گرفتند و گروه را تهديد به بازگرداندن به پاريس كردند. آن گروه شب را در هتلي در مرز اسپانيا گذراندند و صبح، با جسد بي جان والتر بنيامين مواجه شدند كه بر اثر يك تزريق غيرعادي درگذشته بود. به اين ترتيب يكي از بزرگترين و تأثيرگذارترين فيلسوفان و نظريه پردازان معاصر به مرگي باور نكردني و ابلهانه درگذشت،  مرگي كه مصداق يك عمر تلاش او براي دفاع از نظريه «زيبايي شناسي شكست» بود. نمونه كاملي از يك شكست تراژيك و غم انگيز كه به خاطر تهديد ساده پليس مرز رخ داد.
حجم آثار بنيامين نسبت به ديگر بزرگان عصر ما بسيار كم است، تا حدي كه اهميت نظرات او تا سال ها پس از مرگش ناديده گرفته شد. در نيمه دوم دهه پنجاه بود كه تئودور آدورنو، دوست و همكار قديمي بنيامين و يكي از مهم ترين اعضاي «انجمن تحقيقات اجتماعي» يا مكتب فرانكفورت، مجموعه مقالات او را در دو جلد منتشر كرد و پس از آن گسترش يافت. با وجود حجم كم كار او و حتي ناتمام بودن تعدادي از نوشته هايش،  كمتر عرصه فكري در نيمه دوم قرن بيستم به چشم مي خورد كه از نفوذ انديشه هاي او در امان مانده باشد،  از نظريه پسامدرن و فيلسوفان مكتب واسازي گرفته تا ماركسيسم و هرمنوتيسم،  همگي به نوعي وام دار انديشه هاي بنيامين هستند و بزرگ ترين فيلسوفان اين عرصه ها،  بعضي از مهم ترين مقالات خود را به والتر بنيامين اختصاص داده اند.
013322.jpg

پيدا كردن راهي براي ورود به انديشه هاي بنيامين كاري است بسيار دشوار،  به دو دليل: اول اين كه نوشته هاي بنيامين حوزه هاي بسيار وسيعي را در برمي گيرند: از مباحث جدي فلسفي گرفته تا زندگي روزمره شهري،  و از ادبيات تا تئاتر،  بنيامين درباره همه چيز مي نويسد و براي كنش فلسفي هيچ محدوديتي قائل نمي شود. همان طور كه چند مقاله بسيار مهم درباره پروست، كافكا و بودلر دارد، كتاب «خيابان يك طرفه» او نيز از ادبيات فاصله مي گيرد و به زندگي روزمره شهري مي پردازد. اين تنوع گسترده موضوعات به هيچ وجه ارزش كار او را پايين نمي آورد. با اتكا به قطعه نويسي كه سبك غالب نوشته هاي اوست،  به هر دو حوزه با قدرت و تسلط كامل مي پردازد. دوم اينكه بنيامين،مثل نيچه،  بارت و ... و برخلاف كساني مثل راسل،  پوپر و كلاً نظام آكادميك فلسفي اهميت چنداني به روابط علي معلولي و نظام هاي استدلالي نمي دهد و همان طور كه گفتيم از گزين گويه و قطعه هاي كوتاه براي بيان نظرات خود استفاده مي كند. به اين ترتيب توضيح كار بنيامين و تقليل دادن نوشته هاي او به نظامي مشخص كاري بيهوده و از پيش شكست خورده است.
بنيامين از بسياري جهات جايگاه ويژه اي در عرصه تفكر قرن بيستم دارد. علاوه برشكل نوشتاري كار او،  كه شكلي خاص و منحصر به فرد است،  نوشته هاي او در هيچ نوع طبقه بندي فكري - فلسفي قرار نمي گيرد. به هيچ وجه نمي توان مجموعه آثار (ouvre) او را تحت مكتب فرانكفورت يا ديگر نحله هاي رايج فكري مثل اگزيستانسياليسم، ساختارگرايي، ماركسيسم و... طبقه بندي كرد و اين در حالي است كه آثار بنيامين بر هر كدام از اين حوزه هاي فكري تأثيري تعيين كننده داشت.
به عنوان مثال مي توان به مقاله معروف او درباره بودلر با عنوان «پيرامون برخي دست مايه هاي شعر بودلر» اشاره كرد، كه با نگاهي تاريخي و انضمامي به تأثير زندگي شهري در پاريس و زندگي به شيوه پرسه زني و ولگردي مي پردازد، كه بخش عمده اي از زندگي بودلر را به خود اختصاص مي داد.
در اين مقاله بنيامين ويژگي تعيين كننده زندگي شهري را با عنوان عامل «شوك » معرفي مي كند. زندگي در شهر، زندگي در ميان شوك هاي گوناگون است،  صداها و حوادثي كه عامل مهم قطعه قطعه بودن اين زندگي هستند. صداهايي مثل زنگ تلفن، بوق ماشين و ... كه بدون مقدمه پديد مي آيند و باعث ايجاد وقفه و شوك در روند يكنواخت زندگي مي شوند. از نظر بنيامين شعر بودلر فريادي است كه شاعر لحظه اي پيش از تسليم شدن در برابر اين شوك سر مي دهد و محصول تنش ناشي از اين شوك است. اگر تجربه زندگي در اين فضا را به عامل زندگي شخصي او كه شامل پرسه زني و كافه نشيني بود اضافه كنيم، از اين طريق مي توان به خوبي فرم متلاشي و پراكنده شعر بودلر را توضيح داد، همان كاري كه بنيامين با قدرت تمام از پس آن برمي آيد. اما شايد مهم تر از نظريه زيباي عامل «شوك» نگاه دقيق تاريخي - انضمامي بنيامين است كه مثل ديگر متفكران مكتب فرانكفورت،  جزئيات را با دقتي حيرت انگيز مي بيند و به بهترين شكل در كار خود از آنها استفاده مي كند.

سايه روشن ادبيات

شاعران شهرستان: مشهد
به نظر مي رسد شاعران مشهد بيشتر درگير انجمن هاي كلاسيك و از طرفي انجمن هاي دانشجويي هستند، اما در اين ميان شاعران جوان مشهد رو به سوي تازگي و ارتباط با ادبيات جهاني دارند و اين شادابي را به ويژه در نشريات مستقل و دانشجويي به روشني نشان داده اند. حرف و حديث حسين كوشامنش، حسين افضلي، رؤيا يداللهي، سروش مظفر مقدم، پژمان گلچين و حميد تقي آبادي را امروز و فردا در اين ستون مي خوانيم:
* آيا تهران را مركز ادبيات كشور مي دانيد؟
* چه انجمن ها و محافلي در شهر شما فعال است؟
* وضعيت ادبيات تهران را با ادبيات شهرستان چگونه مقايسه مي كنيد؟
* اگر بخواهيد ارتباطتان را با ادبيات پايتخت قطع نكنيد، چه مي كنيد؟
* از آثارتان بگوييد.
حسين كوشامنش: تناقض آشكار با روح ادبيات
- متأسفانه بايد عرض كنم بله. هم از بعد كمي و هم از بعد كيفي، تهران مركز ادبيات كشور است. برتري كمي ناشي از وجود امكانات بيشتر و فضاهاي باز است كه نشانگر و بيانگر سياست نادرست متوليان فرهنگي كشور است. برتري كيفي نيز برخاسته از كوچيدن بسياري از اهالي هنر شهرستان ها به تهران است كه دليل عمده آن وجود همان برتري هاي كمي در تهران است.
- در مشهد تعداد كمي از محافل و انجمن هاي ادبي فعال هستند و اين محافل هم از سوي كساني كه مخاطب حرفه اي ادبيات هستند جدي گرفته نمي شوند. دليل اول اينكه تعدادي از اين محافل داراي متوليان دولتي از قبيل نهادها، سازمان ها يا ادارات هستند كه مي خواهند با خط مشي سليقه اي اين انجمن ها را اداره كنند و اين مقوله در تناقض آشكار با روح ادبيات و هنر است. دليل ديگر اين است كه در همين محافل اندك، جماعتي شركت مي كنند كه به طور عمده تازه شروع به كار كرده اند و تازه همين ها هم اعضاي ثابت جلسات نيستند.
- تفاوت ادبيات و تفاوت نگاه به ادبيات در تهران با مشهد تفاوت قطره با درياست. اين امر ناشي از باور غلط و حس نادرست خود كم بيني عزيزان شهرستاني است كه نگاهشان به تهران است و گمان مي كنند آنچه از تهران مي آيد وحي منزل است. اين باور به هيچ وجه واقع گرايانه نيست چون آنان كه تهران را به مركز ادبيات ايران تبديل كرده اند، غالباً عزيزان شهرستاني هستند كه در ساليان دور و نزديك به تهران عزيمت كرده اند.
- به دليل سكونت طولاني مدت در تهران دوستان زيادي دارم كه از طريق همين عزيزان كه از مخاطبان جدي ادبيات هستند با تهران و مسايل مختلف ادبي آن ارتباط برقرار مي كنم.
- قريب به دو ماه پيش دومين مجموعه شعرم را با نام «از.... تا نگاه  هاني» توسط نشر آهنگ قلم در مشهد به چاپ رساندم. كتاب ديگري كه فكر مي كنم تا آخر امسال به دست چاپ بسپارم كتاب «حجم بي صبر» است كه شعر دهه هفتاد را بررسي مي كند و به اين دو سال دهه هشتاد هم سري مي زند. دو كتاب ديگر هم هست كه واخواني چند شعر شاملو و فروغ فرخزاد است. اين دو كتاب هم تا نيمه سال آينده عرضه خواهد شد.
حسين فاضلي: در مركز، يكنواختي نيست
- متأسفانه درست است، البته كلمه تأسف به دوستاني كه در مركز نشسته اند برنمي گردد بلكه منظور مركزي است كه دوستان در آن نشسته اند. دايره آن مركز چنان ديوار بلندي كشيده كه نمي توان از مركز به حاشيه ها نظري انداخت. با اينكه اكثريت مطلق دوستان شاعر و نويسنده مركز همگي شهرستاني هستند اگر ما نگاهي به جريانات ادبي بيندازيم و سرها و صداها را در نظر بگيريم نمي توان مركز را معيار سنجش قرار داد.
- انجمن هاي ادبي مشهد (كه اكثراً رسمي هستند) و حمايت مالي و مكاني نيز مي شوند، بيشتر خوشگذران شعر و ادبيات هستند و چوب لاي چرخ هاي حركت هاي ديگر مي كنند. اما در اين ميان انجمن «كندوي چار» است كه دست به حركات مثبت زده و مي زند.
- در مركز چون محافل سروصداي بيشتري دارند و دسترسي به امتيازاتي كه يك پايتخت دارد، كار راحت تر مي شود و با هزينه و تلاش كمتري پيش مي رود. البته در مركز هم يكنواختي نيست. با اين نظر و امتيازات پايتخت، شهرستان ها كار سختي در پيش دارند. اما من فكر مي كنم ادبيات شهرستان ها هم اكنون و در حركت خود اين مركز را متوجه خود كرده و دارد قواعد بازي را عوض مي كند به نفع متن، نگاه كنيد به شهرهاي جنوبي كشور، مجلات شمال كشور و كرمان، شيراز و...
- با تماس ها و تبادل نظر و نقدهايي كه انجام مي گيرد سعي در ايجاد فضايي پويا داريم چون اعتقاد دارم، امروزه از هر سري صدايي بايد برخيزد.
- كتاب شعري در دست چاپ دارم به نام «روزها در پرانتز» و كاري به نام «ساد» (ادبيات، فلسفه، هنر) كه دوماهنامه است و قرار است نشر پاندا آن را به زودي منتشر كند.
رؤيا يداللهي: همايش هاي مشترك
- گمان نمي كنم هيچ كدام از شاعران مشهد يا هر شهرستان ديگري وقتي شعر مي گويند يا در ديگر حيطه هاي ادبي فعاليت مي كنند، به اين قضيه كه شهرستاني هستند اصلاً فكر كنند. البته زماني كه كار به ارتباط و ارايه ادبيات برسد، خوب قضيه فرق مي كند. آن وقت شايد دو تا شاعر فقير و آسمان جل مشهدي هم بلند شوند بيايند تهران و كتابشان را چاپ كنند، يا زار و زندگيشان را بگذارند و توي شهر غريب سرگردان شوند به اين هوا كه اگر در شهر خودشان ادبيات كاري برايشان نكرد، آنجا كاري بكند.
- مشهد، شهر شاعران و انجمن هايشان است. اكثريت نزديك به همه شاعران مشهد و البته غير شاعران
- دست كم با يكي دو تا از اين محافل شعري- بسته به سلايق خودشان در ارتباط هستند و ارتباطشان را با ساير شاعران از طريق همين انجمن ها برقرار مي كنند. بي شك حضور اين جلسه ها و انجمن ها بي تأثير نيست و خود به خود ايجاد فضاي فرهنگي مي كند و امكان بروز تفاوت ها و خلاقيت هاي گوناگون را فراهم مي كند، اما مشكل اساسي اين است كه كمتر جلسه اي را مي توان يافت كه در آن پشتوانه فكري و هنري قدرتمند وجود داشته باشد .
- فكر نمي كنم كه من صلاحيت اين كار را داشته باشم، چون به دليل ضعف ارتباط با شاعران شهرهاي ديگر، تصوير درستي از اوضاع ادبي آنجاها ندارم.
- ترجيح مي دهم نشريات ادبي پايتخت را بخوانم و بيشتر علاقه مند بودم كه امكان برقراري همايش هاي مشترك به ويژه در سطحي وسيع و همه جانبه فراهم مي شد.
- فعلاً من نيستم.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   جهان  |   سفر و طبيعت  |   سياست  |   فرهنگ   |
|  ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |