سه شنبه ۶ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۰۸- Oct. 28, 2003
نگاهي به مفهوم شيء در جهان، داستاني آلن رب گري يه
مطمئن باشيد: اين يك پيپ است!
زير ذره بين
رب گري يه با ساختار زدايي از مفهوم كلاسيك داستان پليسي، شكل عمومي آثارش را بنا كرده است. در سايه اين اتفاق، او به كاركرد قصدي اشياء واقف است، بنابراين با حذف عنصر «ابزاري بودن شيء» آن را اصل قرار مي دهد.
000214.jpg
مهدي يزداني خرم
از سالهاي بعداز ۱۹۵۰. م، بعد از افول اعم جريانهاي شناخته شده ادبي و به واسطه جريان فراگير پوپوليسم (كه سارتر هم بر آن تاخت) رمان دچار تحولات و دگرديسي هاي فراواني شد. اين تحول علاوه بر اين كه فرم و ساختار آثار را تحت تأثير خود قرار داده، توانست مفاهيم و ارزشهاي معنايي مدرن را نيز شكافته و باوري جديد از مفاهيم به دست دهد. خرد گرايي مدرن در راستاي حركت اسطوره اي و بنيان گراي خود، تعاريف معين و ثابتي از باورها به دست داده بود كه در سايه آن، ذات وجوهر مفاهيم دستخوش امنيتي كلاسيك شده و اعم نوآوريهاي ادبي در حوزه تلقي ازساختار صورت مي پذيرفت. مارسل پروست با توجه به ذهن شاعرانه خود، حركتهاي بيروني را در سايه يك زمان سپري شده تبديل به حركتهاي ذهني نمود و بكت به موقعيتها و مراحل بودن انسان توجه خاصي كرد. در همين سال هاي بعد از جنگ ناتالي ساروت با كتاب «عصر بدگماني» كوشيد، صدايي جديد را طرح و اجرا كند. او در عصر بدگماني رمان را به دو حوزه رمان روان شناختي با ميراث داستايوفسكي و رمان موقعيت با امكانات كافكا، تقسيم مي كند. ساروت در نگاه خود، رمان موقعيت را مهمترين نوع ادبي دوران خودش برمي شمارد. «رمان نو» درواقع با اين كتاب نظري اعلام وجود مي كند و نويسنده اي مانند رب گري يه، به واسطه دغدغه هاي مشترك با ساروت با وي هم صدا مي گردد. آلن رب گري يه با توجه به داده هاي پروست، فلوبر و استاندال و همچنين توجه به نوع قصه هاي جويس و وولف به مواجهه با رمان روايت گرا و واقع نما مي پردازد. آثار وي از اجزاء متعدد و استقرار معاني و كاركردهاي جديدي براي اين اجزا تشكيل شده است. درواقع نويسنده اي مانند رب گري يه، از ظرفيت نامحدود معاني سود برده و انگاره هاي جديدي را به مخاطب معرفي مي كند. يكي از اين مؤلفه ها، كاركرد اشياء در متن و اصولاً نوعي انديشه متفاوت در باب موجودات و طبيعت بي جان است. براي معرفي نگاه آلن رب گري يه سه محور اصلي را پيشنهاد مي كنم:
۱- آلن رب گري يه در نخستين آثارش، هنوز هم به نوعي روايت قصه ساز معتقد است. اما اين امر در سايه جهان ذهني خاص او رنگ باخته و در نوشته هايي مانند: ژلوزي، چشم چران، در هزارتو و... نقشي متفاوت پيدا مي كند. براي بيان دغدغه هاي او ناچار به گذشته بازمي گرديم: در سالهاي آغازين قرن بيستم، به دليل اومانيسم فراگيري كه ادبيات را دربرگرفته بود، نويسنده به بيان رابطه انسان در مقابل ساير عناصر جهان مي پرداخت. حتي نگره  هاي جديد و نوپاي نيهيليستي نيز، شيء وار گي خود را از بطن انسان روايت مي كردند. «پدران و پسران»  تورگنيف نمونه بارز اين جريان است. در اين نگاه شيء در هر حالت وجودي و صوري خود در مواجهه با حضور انسان قرار گرفته و در راستاي ذهن و موقعيت او حركت مي كرد. ميراث داستايوفسكي، بالزاك و اميل زولا، به نحوي سايه خود را بر ادبيات پراكنده كرده بود كه نوشتن از هويت فردي و اعلام خواسته ها، تمايلات و درنهايت، نمايش انسان در لحظات خاص خودش يك باور و اصل روايي به شمار مي رفت. آنتون چخوف جزو نخستين نويسندگاني است كه از ميزانسن اشياء سود فراوني مي برد، به اين معني كه، وي به دليل تمايلات تئاتري خود، از نقش اشياء و اجسام در ساختار يك روايت همه جانبه آگاه است. بنابراين، انسان تيپا خورده اش را در ميان اين مصاديق به چالش مي كشد، ولي براي چخوف هم، ذات، شيء و كاركردهاي بي شمار آن، هدف نيست. مارسل پروست به نوعي از اولين نويسندگاني است كه به جوهر پوياي اشياء  واقف است. تأثير انديشه آندي برگسون بر جهان داستاني پروست از يك سو و استفاده از نوعي جريان سيال ذهن و روايت تودرتو، از سويي ديگر، موجب شد تا پروست براي تداوم سيلان ذهنش نيازمند، وجود اشياء باشد. اين اتفاق موجب شد تا نويسنده از وصف و تكثير ذاتي اشياء ايشان را دچار حافظه و خاطره نمايد. به طور مثال، وي از لوازم زندگي اشراف سالهاي پاياني قرن ۱۹، به يك دايره وسيع تداعي دچار مي شود و اين تداعي ها موجب «كشف» فرديت چند پاره راوي مي گردد، اما پروست هم هنوز، اصالت را به شيء نمي دهد. لوئي فرديناند سلين، نويسنده سترگ فرانسوي، نقشي خاص براي ديالكتيك اشياء قائل است. او در رمان هايي مانند: سفر به انتهاي شب و يا مرگ قسطي، نفرت و تعفن، دروني انسانش را به تمامي ابژه ها و مصاديق عيني ديگر وام داده و جهاني رنگ باخته و «شيء واره» مي آفريند. به هر تقدير، شيء و جسم تا قبل از ظهور «رمان نو»  مصاديقي كم  و بيش ابزاري و هم سو با موقعيت فرد نمايش داده شد ه اند. درواقع، آلبر كامو از نخستين نويسندگاني است كه به واسطه ايدئولوژي خاصش به شيء باورهاي جديدي را تزريق نمود. او در رمان بيگانه، جهاني بي تفاوت و شيء مدار را آفريد كه تفاوت بين انسان و شيء آنچنان مشخص و محسوس نبود. آلن رب گري يه اين ميراث را درك كرده و نمايش انسان بدون روايتش را وابسته با نوعي شيء گرايي انديشه اي تلقي نمود. همان طور كه مي دانيد، رب گري يه از دو محور تعليق و اضطراب سود فراواني برده است. اين تعليق خنثي كه از قصه هاي پليسي وام گرفته شده است، براي ساختن فضايي مرموز، نيازمند عناصري به غير از انسان است. اين عناصر، درواقع همان اشياء هستند. در خوانش نوشته هاي او، ما با از انبوهي از اجسام راكد و بي جان روبه رو هستيم كه به شدت گزارش (و نه وصف) مي شوند. گلدان، پرده، ميز، كفش، صندلي و... از جمله اشياء مورد علاقه نويسنده هستند. رب گري يه حس ناامني موجود در آثارش را از اشياء اخذ مي كند، زيرا انسان او منفعل و به شدت بي معناست، حتي نام درستي هم ندارد و درواقع انسان او توانايي شناخت و هدايت جهان پيرامون را از دست داده است و زماني كه، اطمينان مخاطب از كلاسيك ترين عضو ادبيات، يعني انسان از بين مي رود، گويا ساير اجزاي جهان، نفس جديدي مي كشند.
رب گري  يه به واسطه دوري از هرگونه توصيف و تشبيه، اجازه معنايي نو را به اشياء نمي دهد، زيرا وصف در ذات خود، يك عنصر روايت ساز و قصه مند است. پس، اين اشياء مرموز با شكلي متعارف خود را در مرحله «گذار» قرار مي دهند. براي ايجاد اين حس آلن رب گري يه، دو ترفند اصلي دارد. نخست اين كه وي، هر نوع كاركرد طولي و پويا را از اشياء گرفته و حركت آن ها را به عمق مي برد. بنابراين عناصر درون متني او، نماد و يا نشانه نيستند كه بتوان با يك ذهن نشانه گرا و استعاري، آنها را درك كرد. به همين دليل: ۱-يك ليوان، يك ليوان است. در عمق اين باور وحشت و گروتسكي عظيم متولد شده و خواننده را درگير مي كند. ۲- اين گروتسك(شكل غريب )، ناشي از عدم شناخت است. ما به عنوان انسان، ذهني قراردادي داريم، يعني از حضور يك مؤلفه در متن به معاني و مفاهيم ديگري دست پيدا مي كنيم. رب گري يه با آشنايي به اين ويژگي ذهني، سكون ذاتي اجسام را حفظ كرده و با تغيير عناصري چون، نور،  رنگ و به طور كلي فضايي كه اين عناصر را در خود گرفته اند، گويا به آنها جان مي دهد. اين يك توهم است، يعني كه ما در تقابل با نوشته هاي اين فرانسوي، فكر مي كنيم كه اشياء در حال جان گرفتن و جان دادن هستند. رب گري يه خود در مصاحبه اي مي گويد: «روز و شب در حال از بين رفتن هستند و تنها چيزي كه باقي مي ماند، آن و اكنون است.» بنابراين اين تلقي، در گذار بودن مصاديق وي صحت دارد. دومين راه كار رب گري يه ناشي از همان عدم شناخت است. او مي داند كه بايد، براي مخاطب، فضاهايي قابل تنفس ساخت و اين فضاها يعني واقع نمايي و توصيف موجب دور شدن مخاطب از هول متن مي شود. در داستان پليسي، اجسام و اشياء نقشهايي مهم دارند يعني، گره گشايي، بسياري از داستانها به واسطه درك نقش اشياء صورت مي پذيرد. همان طور كه گفتم، رب گري يه با ساختار زدايي از مفهوم كلاسيك، داستان پليسي،شكل عمومي آثارش را بنا كرده است. در سايه اين اتفاق او به كاركرد قصدي اشياء واقف است، بنابراين با حذف عنصر «ابزاري بودن شيء» آن را اصل قرار مي دهد. انسان اين نويسنده، صدا و قدرت فرياد ندارد، بنابراين، عناصري كه سالها زير قدرت روايي او بوده اند، محاصره اش كرده و جهان آشناي او را تخريب مي كنند، در اين جا است كه اشياء به صدا و بعد هم مكان اصلي داستان ها تبديل مي شوند. جهان داستاني رب گري يه به نحوي ساخته شده كه جستجو و حركت فيزيكي راوي در آن اهميت دارد. اما حضور فردي اين انسان به واسطه تخريب نقش فاعلي او كم رنگ شده و اين اجسام هستند كه در نهايت وجودي خود، داراي فرديت هستند. در تمامي تاريخ ادبيات داستاني قبل از رمان نو، عناصر معنا و كاركردهايي توصيفي و پويا داشته اند، به همين دليل فرم و وجود اوليه آنها دستخوش فروپاشي شده و نقشهايي ديگر يافته اند. به طور مثال، ما از صندلي تداعي نشستن را مي كنيم و يا ديدن ليوان و يا شنيدن نام آن، معمولاً ما را بر عمل آشاميدن راهنمايي مي نمايد. بنابراين از شيء، جنبه كاربردي، عملي و علي و معلولي خاصي را انتظار داشته ايم. رب گري يه با تأثير از فلسفه اصالت وجود و تلاش براي نماياندن عملي اين تئوري، نقش و جنبه تاريخي اشياء را بر هم زده و آنها را به صورتي كه هستند، تصوير مي كند. بنابراين، بودن اشياء در ساختار ذهني رب گري يه، مترادف با پويايي و حركات شناخته شده آنها نيست، از سوي ديگر، اين مؤلفه ها، به حافظه معنايي متن تبديل نمي شوند، بلكه به دليل گزارش همه جانبه و مكرر از وجودشان، نوعي حافظه و ذهن، ديداري به شمار مي آيند. اشياء در نزد رب گري يه، مكان داستاني اند، يعني توهم روايت، در سايه وجود ايشان اتفاق مي افتد. نويسنده با حفظ فرديت و هويت هر شيء، يك جزئي نگري وسواس گونه را به دست مي دهد. اما در مرحله بالاتر و عميق تر ، اين اشياء از سكون ذاتي خود سود برده و يك كليت ساكن را مي سازند. پس اشياء در اين مرحله با يكديگر هم سو شده و يك شيء كلي و ناآشنا به نام «مكان در داستانهاي رب گري يه» را به وجود مي آورند. اين حركت كند و غيرقابل مشاهده، اوج خلاقيت رب گري يه است. شيء علاوه بر حفظ صورت قطعي و آشناي خود، قسمتي از سكون ذاتي خود را براي ساختن كليت مذكور به وام مي دهد. ۳- نكته قابل توجه ديگر، به ريتم و ضرب آ هنگ حضور اشياء بازمي گردد. اشياء در حين بودنشان به دنبال ايجاد فضايي كاملاً عادي هستند، درواقع رب گري يه يكي از رئاليست ترين نويسندگان تاريخ ادبيات است. اما چون اين واقعيت، دچار «واقع نمايي» نمي شود، مخاطب را به رنج و عذاب دچار مي كند. مخاطب رب گري يه، به دنبال سمت و سو و ايجاد مفاهيم جديد در اين دنياي واقعي است، درواقع او در حين زندگي روزمره، عناصر را مي بيند، درك مي كند و اصلاً به دنبال داستان و يا روايتي از آنها نيست. وي با اين تجربه به سراغ ادبيات مي رود و مي خواهد از روزمرگي و عادت زندگي كردن دور شود. رب گري يه به اين نياز و توقع اهميتي نداده و عين همان روزمرگي را كه تمام عناصرش آشنا هستند به انسان مخاطبش باز مي دهد و اين انسان از مواجهه با «خودش» دچار دلهره مي شود. او نويسنده بيرحمي است. درواقع مخاطب ادبيات توقع دارد ، اشياء موجود در آشپزخانه منزلش با اشيايي ، در مقوله ها و گفتارهاي داستاني، تفاوت داشته باشند. وقتي اين اجسام با جوهر عريان وجوديشان در برابرش مي ايستند او ريتم و ضرب آهنگ واقعي بودن در جهان را احساس مي كند. شايد به دليل همين «رئاليسم واقعي» باشد كه مخاطب عام رب گري يه را دوست ندارد. اشياء رمان هاي اين نويسنده، وجودشان را بر انسان رمان برتري داده و سرسختگي او براي يافتن پاياني داستاني را به تمسخر مي گيرند. پس يكي از دغدغه هاي رب گري يه در باب هارموني بين اشياء و انسان، بيان سلطه و برتري وجود شيء بر انسان بعد از جنگ دوم جهاني است. از سويي ديگر، نويسنده پاك كنها، از اشياء براي خنثي كردن روايت مورد نظر مخاطب استفاده مي كند. در اين نگاه، عدم توانايي همذات پنداري انسان راوي با عناصر اطرافش، موجب شده تا وي نتواند از مرحله دلهره و طرح فراتر رفته و بتواند، فاعل متن گردد. رب گري يه، به محورهاي قراردادي معنا اعتقادي ندارد. اين محورها در رمان كلاسيك موجب تفاهم عناصر موجود براي حركت به سوي جلو بود. وقتي اين تفاهم و در واقع ريشه هاي آن خشكانده شوند، وجود يك عينك روي ميز هم، ايجاد حس ناامني مي نمايد. بنابراين، كشفي صورت نگرفته و انسان به دور يك دايره محدود مي چرخد. از سويي ديگر، بافت اجزاي رمانهاي اين نويسنده به صورتي است كه، ما را در حالت ترديد نگاه مي دارد. اين اشياء چون كشف و وصف نشده اند از پتانسيل بالايي براي اتفاقهايي مرموز برخوردار هستند. به همين دليل ما نمي توانيم حضورشان را فراموش كرده و از ياد ببريمشان. آلن رب گري يه اين پتانسيل را مي شناسد و فضاهاي او كه از حداقل تعداد انسان ها ساخته شده اند، در هول و اضطراب، بالفعل شدن اين پتانسيل به سر مي برند. در يك جمع بندي كلي و نهايي مي توان گفت، كه آلن رب گري يه از امكاناتي كه نويسندگاني چون پروست، جويس، كافكا و... ايجاد كردند به نوعي رمان موقعيت دست يافت، رماني كه از سكون اشياء درونش راكد شده و تمامي راهها را براي ايجاد روايت مي بندد و اين عين زندگي است.
در پايان: آنچه خوانديد گزارش شتابزده اي در باب اشياء در جهان داستاني رب گري يه بود و گرنه بحث در اين باب نيازمند توجه به بسياري از انگاره هاي فلسفي، روان شناختي و تاريخي است. آلن رب گري يه، به سال ۱۹۳۰. م متولد شده و هم اكنون مشغول زندگي خود است! براي نزديك شدن به ذهنيت او بايد عناصر خاص وي كه يكي از آنها اشياء هستند را در قالب جهان داستانيش كالبد شكافي نمود.

جايزه ها براي يك كتاب!
000218.jpg
علي الله سليمي
امسال در پرونده مجموعه جوايز مهرگان كه توسط مؤسسه پخش كتاب ايران (پكا) به طور ساليانه انتخاب و توزيع مي شود، جاي رمان برتر سال خالي مانده است. اين در حالي است كه از مجموع رمانهاي منتشره در سال ۱۳۸۱ پنج رمان تأليفي توسط نويسندگان ايراني به مرحله نهايي اين بخش راه يافته بودند.
هيأت داوران اين بخش يعني گلي امامي، فتح الله بي نياز، صفدر تقي زاده، عليرضا زرگر، عنايت سميعي، كامران فاني و حسن ميرعابديني در انتخاب نهايي از بين كتابهاي يادشده نتوانسته اند به رمان برتر خاصي برسند. در نهايت با حذف ۲ رمان «شهربازي» نوشته حميد ياوري و «نفرين شدگان» نوشته سيامك گلشيري، ۳ رمان باقي مانده به عنوان «شايسته تقدير»  معرفي شدند. اين سه رمان خوش شانس ايراني كه به شانس اصلي نرسيده اند عبارتنداز: «پرنده من» نوشته فريبا وفي، «من ببر نيستم. پيچيده به بالاي خود تاكم» نوشته محمد رضا صفدري و «سيماب و كيمياي جان» نوشته رضا جولايي.
در بين مجموع جوايز (پكا) اهالي ادبيات داستاني شانس ديگري هم داشته اند كه آن، اهداء جايزه به يك نفر از اين اهالي به خاطر يك عمر فعاليت در اين عرصه بوده است و به عبارتي تجليل ازنويسنده اي كه نوشتن را به عنوان سرنوشت خود برگزيده است و تمامي عمرش را صرف پديد آوردن آثاري ارزنده كرده است. البته اولين مورد از اين جايزه كه قرار است به صورت دوسالانه اهدا شود در سال ۱۳۸۰ به زنده ياد احمد محمود تعلق گرفت. اما امسال هيأت داوران در اين بخش نويسنده اي را برگزيدند كه: «دلش مي خواهد ضمن نوشتن يك قصه عاشقانه پر ازشادي و اميد بميرد.» اين نويسنده توانا كه همواره براي قلم ارزشي بيش از ابزاري براي گذران ايام قائل است كسي نيست جز بانوي بزرگ داستان معاصر ايران: «سيمين دانشور»  كه اين روزها مادر داستان نويسي معاصر ايران لقب گرفته است.
در مجموع سهم نويسندگان ادبيات داستاني معاصر ايران امسال از مجموع جوايز مهرگان كه در بخش هاي چند گانه توزيع مي شود همين جايزه تجليل از بانوي پيشكسوت داستان معاصر ايران است كه به بانو «سيمين دانشور»  تعلق گرفت. اما آيا به راستي هيچ رماني لياقت كسب جايزه اول در بخش رمان برتر سال را نداشت؟ پاسخ به اين سؤال كلي مي تواند جوابهاي مختلفي را در پي داشته باشد. اما نكته اي كه همواره احساس مي شود ناگفته باقي مانده است، معيارهاي داوران اين نوع جوايز است. قبل از اين جايزه (مهرگان) جايزه ديگري هم در فاصله زماني كوتاه نصيب ادبيات داستاني ايران شد و آن جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات بود كه به رمانها و مجموعه داستانهاي برتر اهدا مي شود. نوع انتخاب هيأت داوران آن جايزه (نويسندگان و منتقدان مطبوعات) كه طي چندين دوره متوالي روش و منش خاصي را دنبال كرده اند تا حدودي خط مشي و نحوه انتخاب آنها را يادآوري مي كند كه در اين نوشته كوتاه مجال ارائه آن نيست و در فرصت مناسب مشروح آن ارائه خواهدشد. اما هيأت داوران جايزه مهرگان هنوز بعد از چهار دوره خط مش محوري خود را مشخص نكرده اند. سال گذشته بر اثر قرار گرفتن در تحت الشعاع اثري خاص اقدام به گزينش آن نمودند كه اين مورد با توجه به انتخابهاي قبلي در مورد اين اثر نمي توانست زياد مورد توجه اهلي ادبيات داستاني ايران قرار گيرد. در مورد كتابهاي راه يافته به بخش نهايي داوري امسال نيز حدس و گمان هايي مطرح بود كه بعد از اعلام نتايج برندگان جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات، اين حدس و گمانها دچار تزلزل شد. چرا كه برگ برنده اينان قبل از موعد مقرر توسط ديگران رو شد. تجربه سال گذشته نشان مي دهد كه انتخاب يك اثر توسط چند مؤسسه يا نهاد ادبي زياد نمي تواند مورد توجه قرار گيرد. البته اين خود براي اثر انتخابي شانس بزرگي است ولي براي انتخاب كنندگان امتياز ويژه اي محسوب نمي شود.
با اين حساب، آيا در سال ۱۳۸۱ در زمينه رمان آثار شاخصي خلق نشده تا در چارچوب معيارهاي خاص جاي گيرد و استقلال گروه هاي خاص را حفظ نمايد (البته اگر معيارهاي جداگانه داشته باشند) نبود معيارهاي ويژه اتهام هاي تقليد را متوجه اين گروه هاي جايزه دهنده مي نمايد وگرنه از منظرهاي مختلف آثار شاخص وجود دارد. عدم انتخاب يك اثر برجسته براي هيأت داوران يك جايزه عمومي عيب محسوب نمي شود، ولي انگشت گذاشتن چند طيف و گروه جايزه دهنده به يك اثر، استقلال جايزه  دهندگان مستقل را زير سؤال مي برد. اين مورد در سالهاي قبل تكرار شده و «مورد پروري» را به يك اصل ثابت در انتخاب هاي چند گانه تبديل كرده است. اميد مي رود هر اثر با توجه به شايستگيهاي فردي خود به دريافت جايزه و تقدير و تجليل نايل شود.
به هر حال اگر در روزهاي قبل مراسم اهداي جايزه نويسندگان و منتقدان مطبوعات برگزار نمي شد و به زمان ديگري موكول مي شد، شايد يكي از راه يافته گان به مرحله نهايي جايزه مهرگان به تنهايي مي توانست مقام اول را كسب و كلي ژست هنري را نصيب برگزاركنندگان و داوران اين جايزه (مهرگان) كند ولي چه مي شود كرد كه رقيبان پيشتاز بودند و بازي اين گونه رقم خورد.

داستان
تا قلم در دست غداري بود
علي دشتي و محمد حجازي
000216.jpg
مهدي اورند
وقتي مي خواهي تاريخ ادبي معاصر كشورت را تصوير كني ،لاجرم صافي ذهنت را بايد آنقدر باز گذاري كه هم از آن آب بگذرد هم آب دزدك. نه اينكه فرق دوغ و دوشاب را نمي داني. اما قدم در راهي گذاشته اي كه ديدن زيبايي مناظر تنها در كنار زشتي ها و پستي ها امكان پذير است، بدون اينكه ميل تو دخيل باشد مجبور به ديدني و ديدني از اين دست چه بسا زيبايي را به جلوه اي صد چندان درمي آورد.
در بحبوحه نهضت ادبي نوپاي جامعه گرا در ايران ظهور نويسندگان و شاعراني در ضديت با اين جنبش نه به لحاظ وجهه فرمي آن بلكه در ضديت با محتواي ارزشمند آن چون سنگي به راه وريگي؟ به دندان موجب تشويش و تخريب آرايش جبهه اصلاح طلب در ادبيات مي شود. حال اگر اين نويسندگان و شعرا با رنگ و لعاب و بزك كردن آثار خود و برخورداري از حمايت هاي دولتي و سياست هاي خودمدارانه،توده معصوم جامعه را جلب كنند كار اصلاحات ادبي آن خواهد شد كه پس از گذشت قريب به صد سال از زمزمه هاي روشنگرانه در ادبيات هنوز ادبيات و هنر اصيل بر كرسي اقبال مخاطب، سنگين ننشسته است. در اين رهگذر ناگزير از پرداختن به آثار سيدمحمد حجازي (مطيع الدوله) و علي دشتي هستيم كه به اعتراف اغلب بزرگان معاصر ادبيات ،روزگاري حوزه مطالعات آنها محدود به مرزهاي قلمرو حجازي و دشتي مي شده است. از اين جهت و به جهت اقبالي كه به آثار آنها در دهه هاي نخستين اين قرن مي شده است نگاهي به عملكرد و آثار آنها خواهيم داشت.
علي دشتي به سال ۱۲۷۵ در كربلا متولد شد. در مورد او نوشته اند كه در سال ۱۳۰۰ هجري شمسي روزنامه شفق سرخ را منتشر كرد و تا سال ۱۳۰۹ مديريت آن را برعهده داشته اين روزنامه به سرعت جولانگاه شاعران و نويسندگان همفكر دشتي شد.و در همان سال ۱۳۰۰ نخستين كتاب خود را تحت عنوان «ايام محبس» منتشر كرد. يك سال بعد كتاب «فتنه» را منتشر نمود. او به شيوه همفكر خود محمد حجازي مي نويسد. آثار او برگرفته از تمايلات زنان ثروتمند با رنگ و لعاب هاي روانشناسانه است. در واقع او آمال فرادستان و طبقات مرفه جامعه ايران را در روزگاري تصوير مي كند كه سلطه فقر اقتصادي، فقر فرهنگي و فقر اجتماعي تسمه از گرده ايرانيان كشيده است. او مقالاتي را نيز به رشته تحرير درآورد كه از آن جمله مي توان «نقشي از حافظ»، «سيري در ديوان شمس»، «در قلمرو سعدي»، «شاعري دير آشنا» را نام برد.
ديگر آثار دشتي عبارتند از: «جادو»، «هند وسايه»، «اعتماد به نفس- ترجمه»، «راز تفوق آنگلو ساكسون»، «دمي با خيام» و قطور هل(ترجمه) كه در روزگار خود مخاطبان پرشوري يافت.
محمد حجازي معروف به مطيع الدوله حجازي نيز در سال ۱۲۷۸ متولد شد. تحصيلات ابتدايي خود را نخست در مدرسه اسلام و سپس سن لويي پي گرفت به اروپا رفت و در رشته «مهندسي بي سيم» تحصيل نمود. در سال ۱۳۰۷ نخستين كتاب خود «هما» و سپس در ۱۳۰۸ «پريچهر» را منتشر كرد كه هر دو طرحي از زندگي زنان مرفه خانه نشين و دغدغه هاي زنانه آنهاست. در ۱۳۱۰ رمان «زيبا» را منتشر كرد. منتقدان دولتي آنرا يك رمان برجسته اجتماعي در افشاء فساد اداري معرفي مي كردند هر چند امروز نه از تاك نشان مانده است و نه از تاك نشان. به هر حال حمايت هاي دولتي از او ادامه يافت تا اينكه سال ۱۳۱۲ در تهران به رياست شعبه انتشارات در اداره سازمان  پرورش افكار رسيد و در كنار دوست خود علي دشتي براي نظارت بر سانسور و جهت دادن به افكار جوان به خدمت سلسله پهلوي درآمد. اين شعبه پس از دستگيري ۵۳ نفر نقش مهمي در استيلاي فكري دست نشاندگان استعمار در جامعه ايراني داشت. تنها كارگزاران اين اداره مجوز انتشار روزنامه مي گرفتند. او تا مقام معاونت نخست وزير و مديريت مجله «ايران امروز» نيز پايين رفت و به درجه سناتوري رسيد.
دشتي و حجازي در همان حالي كه هرگز خلاقيت ادبي بروز ندادند از اعضاي پروپا قرص ادباي سبعه به شمار مي رفتند. از ديگر آثار حجازي مي توان به «پروانه»، «سرشك»، «آيينه»، «داستان نياكان»، «دادبخشي»، «حافظ»، «شرح حال كمال الملك»، «تلگراف بي سيم»، «خلاصه تاريخ ايران»، «نمايشنامه عروس فرنگي»، «جنگ»، «حاجي هاي متجدد»، «مسافرت قم»، «محمود آقا را وكيل كنيد» و «مادرزن» اشاره كرد. حجازي در آثار خود انقلاب مشروطه را نه تحولي نسبي كه بايد در تعميق آن كوشيد بلكه هرج و مرجي مي داند كه بايد هرچه زودتر جاي خود را به نظم مالوف بدهد. او تصويري از روحيه فعال مردم در سال هاي جنبش مشروطه ارائه نمي كند و با نگرش نفي گرايانه با جنبش روبرو مي شود.
حجازي و دشتي با تحريف واقعيت ها مي كوشيدند اوضاع اجتماعي را به سامان جلوه دهند. اما با آغاز دهه سي و ترجمه متعدد آثار نويسندگان اروپايي و بيش از همه «اشتفن تسوايك»،فريب نويسندگاني چون دشتي و حجازي كه خود را به جهت روبناي مبتذل آثار خود كه ظاهري روانكاوانه داشت رواني نويسان ايران قلمداد مي كردند آشكار شد و با شناخت نوع اصيل نوشته هايي از اين دست دشتي و حجازي به ورشكستگاني كه با عصاي حكومت مي ايستادند تبديل شدند. حجازي در ۱۳۵۲ مرد اما بينشي كه از قلم او نسبت به نويسندگي و ادبيات تراويد چون سمي در فضاي جامعه تسري پيدا كرد و امروز چون توده ابري غليظ بر فضاي فكري مخاطب جوان ايراني سنگيني مي كند.

سايه روشن ادبيات
پرچم افراشته كتاب
چه خوانده ايد؟ مهمترين اتفاق ادبي؟ كتابي كه در دست انتشار داريد؟ سؤال هايي هستند كه كهنه نمي شوند. چرايش را هم مي دانيد. چون پرچم كتاب هنوز افراشته است و هنوز هستند كساني كه كتاب را درست مي خوانند.رفتيم به سراغ محمد باقر كلاهي اهري، حسين آتش پرور و مصطفي اميركياني و پاسخ دادند.
محمدباقر كلاهي اهري: افق آينده تلاش ها
* بنابه ناهماهنگي صنعت نشر و پخش آثار ادبي، به ويژه مجموعه هاي شعر، توزيع مناسبي دست كم در جاهايي كه من سر مي زنم نداشته، بنابراين نمي توانم به عنوان خواننده همه مجموعه هاي شعر در ميان آنها دست به انتخاب بزنم. از طرفي چون چاپ مجموعه هاي شعر نياز به سرمايه شاعر دارد و تازه در آن صورت هم از پخش اين قبيل كتاب ها اظهار رضايتي ديده نمي شود، اغلب شاعران يا نمي توانند و يا نمي خواهند دفتري چاپ كنند و بنابراين امكان قضاوت درباره كار شاعران جوان موجود نيست.
بنابراين از پاسخ گفتن به اين سؤال سر باز زده يك جمله به آن اضافه مي كنم كه در ميان آنچه تصادفاً به دستم رسيده اثر قابل توجهي نديده ام، ولي به آينده همه تلاش ها اميدوار هستم.
* اتفاق به معناي چيزي است كه از قبل منتظر وقوع آن نبوده ايم يا شايد برداشت من اين است اما گويي همين اتفاق ناگهاني علل خود را به تدريج مهيا كرده و سپس ناگهان ظهور پيدا كرده است. براي پي بردن به علل لازم براي ظهور يك اتفاق مجال اين گفت وگو كافي نيست اما در نابساماني شعر امروز نمي توانم ظهور اتفاقي را كه منجر به اثري ماندگار شود پيش بيني كنم. شايد در درازمدت همه شرايط منجر به يك دگرديسي بزرگ و ظهور پديده اي از نوع اتفاق باشد.
* دو كتاب در دست چاپ دارم كه اولي در مرحله غلط گيري است. اين كتاب مجلد اول از دفتر قصه ها و حكايت هايي است كه در طي ساليان نوشته ام و اكنون انتشارات پاندا در مشهد كار تدارك آن را به نام «دامنه هاي پري آباد» انجام مي دهد. كتاب دوم كه به سفارش همين ناشر مراحل تنظيم خود را پشت سر گذاشته دفتري از شعرهاست كه فكر مي كنم در مسير كارهاي ناچيز بنده از تفاوت هاي لازم براي گردآوري آنها در اين دفتر جديد برخوردار است و هنوز كار انتخاب نام از ميان چند عنواني كه پيش رو دارم انجام نيافته است.
مصطفي اميركياني: «خبرنگار» را چاپ مي كنم
* دو كتاب «جامعه شناسي خودماني» نوشته حسن نراقي و «سلوك» دولت آبادي را به تازگي خوانده ام. جامعه شناسي خودماني تحقيقي است جامعه شناختي كه در آن به مسايلي از قبيل قانون گريزي و موضوعاتي از اين دست پرداخته كه به نظر من در زمينه جامعه شناختي كتاب خوبي است.
درباره كتاب دوم، نويسنده كليدر در نگرشي جديد به ادبيات داستاني از رئاليسم و واقع گرايي كه در همه كارهاي دولت آبادي نمود بارزي دارد، در يك دگرگوني آشكار به سوررئاليسم و يا به نوعي نوستالژي روي آورده و در ذهن سيال خود به كند و كاو در زمينه عمر از دست رفته آدمي مي پردازد. دولت آبادي در اين كتاب به تصوير ديگري از دلمشغولي هاي آنهايي كه در حوزه ادبيات داستاني فعاليت دارند مي پردازد و همه ناگفته هاي زمانه را عينيت مي بخشد. سلوك كتاب موفقي است.
* به دليل اينكه ناشران ترجيح مي دهند به جاي چاپ آثار ارزشمند ادبي و داستاني به انتشار كتاب هاي سياسي يا ترجمه هاي سياسي و يا كتاب هايي از نويسندگان گمنام كه هزينه كمتري دربردارد بپردازند شايد اتفاقي در آينده نزديك نخواهد افتاد.
* بعد از انتشار آخرين كتابم به نام ستاره هاي كاغذي كه در جشنواره اخير مطبوعات يكي از پرفروش ترين كتاب ها بود، رماني با عنوان «بسترهاي خالي» را در دست انتشار دارم كه هم اكنون مراحل ويراستاري را مي گذراند و كار ديگر «خبرنگار» است كه رماني است گزارش گونه از رويدادهاي جنايي دهه هاي سي و چهل و پنجاه ايران. در اين كتاب به حوادثي نظير مرگ جهان پهلوان تختي، دستگيري و اعدام خسروگلسرخي و... پانزده حادثه جنايي ديگر در دهه هاي اخير كشور پرداخته مي شود.
حسين آتش پرور: نويسنده بايد بحران زده باشد
* سخنان پير هرات خواجه عبدالله انصاري از انتشارات خوارزمي را خوانده ام كه نثر خيلي خوبي دارد. دل بند اثر توني موريسون از انتشارات روشنگران را هم خوانده ام. من بيشتر شيفته كار خود نويسنده شدم. در واقع بيشتر كارهاي نويسنده را تعقيب مي كنم. الف قامت دوست را از انتشارات نيكارا خوانده ام و كتاب سلوك دولت آبادي را چند بار تا صفحه۲۰ خواندم اما نتوانستم ادامه بدهم اما اميدوارم كه ادامه بدهم.
يك سري از كارهاي ميلان كوندرا، ساراماگو و سفرنامه ناصرخسرو را دوباره خواني كرده ام. كتاب شاعران جوان را هم مي خوانم به ويژه كتاب شاعران كلاسيك كه هميشه در دسترس هستند.
* اتفاق بايد در آدم ها بيفتد نه در ادبيات، اگر اتفاق در آدم ها بيفتد در ادبيات هم خواهد افتاد. نويسنده بايد بحران زده باشد، اين بحران را نه خود نويسنده انتخاب مي كند، بلكه كل مجموعه شرايط دست به دست هم مي دهند تا اين اتفاق بيفتد و از نظر زمان موفق شود. بوف كور هدايت فقط وقتي هدايت بحران زده بود اتفاق افتاد و كليدر دولت آبادي هم در بحران زدگي نويسنده اتفاق افتاد. آن وقت كه از روستا جدا شد و به شهر آمد.
* آخرين داستاني كه از من چاپ شد در داستان هاي كوتاه ايران و جهان به نام «ماهي در باد» كه محسن باقرزاده و محمد ايوبي توسط انتشارات طوس در سال ۸۲ منتشر كردند. رمان بلندي به نام «باز باران» در دست انتشار دارم كه شانزده سال براي آن زحمت كشيده ام و به زودي منتشر مي شود. دو كتاب ديگر در دست انتشار دارم كه ناشر يكي از آنها ورشكست شده و سرنوشت كتاب معلوم نيست و كتاب ديگر در دست ناشري است كه پنج سال است كتاب را در فهرست تبليغ انتشاراتي خود مي آورد اما از چاپ آن خبري نيست.

ادبيات
اقتصاد
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
مدارا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  مدارا  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |