نگاهي به مفهوم شيء در جهان، داستاني آلن رب گري يه
مطمئن باشيد: اين يك پيپ است!
زير ذره بين
رب گري يه با ساختار زدايي از مفهوم كلاسيك داستان پليسي، شكل عمومي آثارش را بنا كرده است. در سايه اين اتفاق، او به كاركرد قصدي اشياء واقف است، بنابراين با حذف عنصر «ابزاري بودن شيء» آن را اصل قرار مي دهد.
|
|
مهدي يزداني خرم
از سالهاي بعداز ۱۹۵۰. م، بعد از افول اعم جريانهاي شناخته شده ادبي و به واسطه جريان فراگير پوپوليسم (كه سارتر هم بر آن تاخت) رمان دچار تحولات و دگرديسي هاي فراواني شد. اين تحول علاوه بر اين كه فرم و ساختار آثار را تحت تأثير خود قرار داده، توانست مفاهيم و ارزشهاي معنايي مدرن را نيز شكافته و باوري جديد از مفاهيم به دست دهد. خرد گرايي مدرن در راستاي حركت اسطوره اي و بنيان گراي خود، تعاريف معين و ثابتي از باورها به دست داده بود كه در سايه آن، ذات وجوهر مفاهيم دستخوش امنيتي كلاسيك شده و اعم نوآوريهاي ادبي در حوزه تلقي ازساختار صورت مي پذيرفت. مارسل پروست با توجه به ذهن شاعرانه خود، حركتهاي بيروني را در سايه يك زمان سپري شده تبديل به حركتهاي ذهني نمود و بكت به موقعيتها و مراحل بودن انسان توجه خاصي كرد. در همين سال هاي بعد از جنگ ناتالي ساروت با كتاب «عصر بدگماني» كوشيد، صدايي جديد را طرح و اجرا كند. او در عصر بدگماني رمان را به دو حوزه رمان روان شناختي با ميراث داستايوفسكي و رمان موقعيت با امكانات كافكا، تقسيم مي كند. ساروت در نگاه خود، رمان موقعيت را مهمترين نوع ادبي دوران خودش برمي شمارد. «رمان نو» درواقع با اين كتاب نظري اعلام وجود مي كند و نويسنده اي مانند رب گري يه، به واسطه دغدغه هاي مشترك با ساروت با وي هم صدا مي گردد. آلن رب گري يه با توجه به داده هاي پروست، فلوبر و استاندال و همچنين توجه به نوع قصه هاي جويس و وولف به مواجهه با رمان روايت گرا و واقع نما مي پردازد. آثار وي از اجزاء متعدد و استقرار معاني و كاركردهاي جديدي براي اين اجزا تشكيل شده است. درواقع نويسنده اي مانند رب گري يه، از ظرفيت نامحدود معاني سود برده و انگاره هاي جديدي را به مخاطب معرفي مي كند. يكي از اين مؤلفه ها، كاركرد اشياء در متن و اصولاً نوعي انديشه متفاوت در باب موجودات و طبيعت بي جان است. براي معرفي نگاه آلن رب گري يه سه محور اصلي را پيشنهاد مي كنم:
۱- آلن رب گري يه در نخستين آثارش، هنوز هم به نوعي روايت قصه ساز معتقد است. اما اين امر در سايه جهان ذهني خاص او رنگ باخته و در نوشته هايي مانند: ژلوزي، چشم چران، در هزارتو و... نقشي متفاوت پيدا مي كند. براي بيان دغدغه هاي او ناچار به گذشته بازمي گرديم: در سالهاي آغازين قرن بيستم، به دليل اومانيسم فراگيري كه ادبيات را دربرگرفته بود، نويسنده به بيان رابطه انسان در مقابل ساير عناصر جهان مي پرداخت. حتي نگره هاي جديد و نوپاي نيهيليستي نيز، شيء وار گي خود را از بطن انسان روايت مي كردند. «پدران و پسران» تورگنيف نمونه بارز اين جريان است. در اين نگاه شيء در هر حالت وجودي و صوري خود در مواجهه با حضور انسان قرار گرفته و در راستاي ذهن و موقعيت او حركت مي كرد. ميراث داستايوفسكي، بالزاك و اميل زولا، به نحوي سايه خود را بر ادبيات پراكنده كرده بود كه نوشتن از هويت فردي و اعلام خواسته ها، تمايلات و درنهايت، نمايش انسان در لحظات خاص خودش يك باور و اصل روايي به شمار مي رفت. آنتون چخوف جزو نخستين نويسندگاني است كه از ميزانسن اشياء سود فراوني مي برد، به اين معني كه، وي به دليل تمايلات تئاتري خود، از نقش اشياء و اجسام در ساختار يك روايت همه جانبه آگاه است. بنابراين، انسان تيپا خورده اش را در ميان اين مصاديق به چالش مي كشد، ولي براي چخوف هم، ذات، شيء و كاركردهاي بي شمار آن، هدف نيست. مارسل پروست به نوعي از اولين نويسندگاني است كه به جوهر پوياي اشياء واقف است. تأثير انديشه آندي برگسون بر جهان داستاني پروست از يك سو و استفاده از نوعي جريان سيال ذهن و روايت تودرتو، از سويي ديگر، موجب شد تا پروست براي تداوم سيلان ذهنش نيازمند، وجود اشياء باشد. اين اتفاق موجب شد تا نويسنده از وصف و تكثير ذاتي اشياء ايشان را دچار حافظه و خاطره نمايد. به طور مثال، وي از لوازم زندگي اشراف سالهاي پاياني قرن ۱۹، به يك دايره وسيع تداعي دچار مي شود و اين تداعي ها موجب «كشف» فرديت چند پاره راوي مي گردد، اما پروست هم هنوز، اصالت را به شيء نمي دهد. لوئي فرديناند سلين، نويسنده سترگ فرانسوي، نقشي خاص براي ديالكتيك اشياء قائل است. او در رمان هايي مانند: سفر به انتهاي شب و يا مرگ قسطي، نفرت و تعفن، دروني انسانش را به تمامي ابژه ها و مصاديق عيني ديگر وام داده و جهاني رنگ باخته و «شيء واره» مي آفريند. به هر تقدير، شيء و جسم تا قبل از ظهور «رمان نو» مصاديقي كم و بيش ابزاري و هم سو با موقعيت فرد نمايش داده شد ه اند. درواقع، آلبر كامو از نخستين نويسندگاني است كه به واسطه ايدئولوژي خاصش به شيء باورهاي جديدي را تزريق نمود. او در رمان بيگانه، جهاني بي تفاوت و شيء مدار را آفريد كه تفاوت بين انسان و شيء آنچنان مشخص و محسوس نبود. آلن رب گري يه اين ميراث را درك كرده و نمايش انسان بدون روايتش را وابسته با نوعي شيء گرايي انديشه اي تلقي نمود. همان طور كه مي دانيد، رب گري يه از دو محور تعليق و اضطراب سود فراواني برده است. اين تعليق خنثي كه از قصه هاي پليسي وام گرفته شده است، براي ساختن فضايي مرموز، نيازمند عناصري به غير از انسان است. اين عناصر، درواقع همان اشياء هستند. در خوانش نوشته هاي او، ما با از انبوهي از اجسام راكد و بي جان روبه رو هستيم كه به شدت گزارش (و نه وصف) مي شوند. گلدان، پرده، ميز، كفش، صندلي و... از جمله اشياء مورد علاقه نويسنده هستند. رب گري يه حس ناامني موجود در آثارش را از اشياء اخذ مي كند، زيرا انسان او منفعل و به شدت بي معناست، حتي نام درستي هم ندارد و درواقع انسان او توانايي شناخت و هدايت جهان پيرامون را از دست داده است و زماني كه، اطمينان مخاطب از كلاسيك ترين عضو ادبيات، يعني انسان از بين مي رود، گويا ساير اجزاي جهان، نفس جديدي مي كشند.
رب گري يه به واسطه دوري از هرگونه توصيف و تشبيه، اجازه معنايي نو را به اشياء نمي دهد، زيرا وصف در ذات خود، يك عنصر روايت ساز و قصه مند است. پس، اين اشياء مرموز با شكلي متعارف خود را در مرحله «گذار» قرار مي دهند. براي ايجاد اين حس آلن رب گري يه، دو ترفند اصلي دارد. نخست اين كه وي، هر نوع كاركرد طولي و پويا را از اشياء گرفته و حركت آن ها را به عمق مي برد. بنابراين عناصر درون متني او، نماد و يا نشانه نيستند كه بتوان با يك ذهن نشانه گرا و استعاري، آنها را درك كرد. به همين دليل: ۱-يك ليوان، يك ليوان است. در عمق اين باور وحشت و گروتسكي عظيم متولد شده و خواننده را درگير مي كند. ۲- اين گروتسك(شكل غريب )، ناشي از عدم شناخت است. ما به عنوان انسان، ذهني قراردادي داريم، يعني از حضور يك مؤلفه در متن به معاني و مفاهيم ديگري دست پيدا مي كنيم. رب گري يه با آشنايي به اين ويژگي ذهني، سكون ذاتي اجسام را حفظ كرده و با تغيير عناصري چون، نور، رنگ و به طور كلي فضايي كه اين عناصر را در خود گرفته اند، گويا به آنها جان مي دهد. اين يك توهم است، يعني كه ما در تقابل با نوشته هاي اين فرانسوي، فكر مي كنيم كه اشياء در حال جان گرفتن و جان دادن هستند. رب گري يه خود در مصاحبه اي مي گويد: «روز و شب در حال از بين رفتن هستند و تنها چيزي كه باقي مي ماند، آن و اكنون است.» بنابراين اين تلقي، در گذار بودن مصاديق وي صحت دارد. دومين راه كار رب گري يه ناشي از همان عدم شناخت است. او مي داند كه بايد، براي مخاطب، فضاهايي قابل تنفس ساخت و اين فضاها يعني واقع نمايي و توصيف موجب دور شدن مخاطب از هول متن مي شود. در داستان پليسي، اجسام و اشياء نقشهايي مهم دارند يعني، گره گشايي، بسياري از داستانها به واسطه درك نقش اشياء صورت مي پذيرد. همان طور كه گفتم، رب گري يه با ساختار زدايي از مفهوم كلاسيك، داستان پليسي،شكل عمومي آثارش را بنا كرده است. در سايه اين اتفاق او به كاركرد قصدي اشياء واقف است، بنابراين با حذف عنصر «ابزاري بودن شيء» آن را اصل قرار مي دهد. انسان اين نويسنده، صدا و قدرت فرياد ندارد، بنابراين، عناصري كه سالها زير قدرت روايي او بوده اند، محاصره اش كرده و جهان آشناي او را تخريب مي كنند، در اين جا است كه اشياء به صدا و بعد هم مكان اصلي داستان ها تبديل مي شوند. جهان داستاني رب گري يه به نحوي ساخته شده كه جستجو و حركت فيزيكي راوي در آن اهميت دارد. اما حضور فردي اين انسان به واسطه تخريب نقش فاعلي او كم رنگ شده و اين اجسام هستند كه در نهايت وجودي خود، داراي فرديت هستند. در تمامي تاريخ ادبيات داستاني قبل از رمان نو، عناصر معنا و كاركردهايي توصيفي و پويا داشته اند، به همين دليل فرم و وجود اوليه آنها دستخوش فروپاشي شده و نقشهايي ديگر يافته اند. به طور مثال، ما از صندلي تداعي نشستن را مي كنيم و يا ديدن ليوان و يا شنيدن نام آن، معمولاً ما را بر عمل آشاميدن راهنمايي مي نمايد. بنابراين از شيء، جنبه كاربردي، عملي و علي و معلولي خاصي را انتظار داشته ايم. رب گري يه با تأثير از فلسفه اصالت وجود و تلاش براي نماياندن عملي اين تئوري، نقش و جنبه تاريخي اشياء را بر هم زده و آنها را به صورتي كه هستند، تصوير مي كند. بنابراين، بودن اشياء در ساختار ذهني رب گري يه، مترادف با پويايي و حركات شناخته شده آنها نيست، از سوي ديگر، اين مؤلفه ها، به حافظه معنايي متن تبديل نمي شوند، بلكه به دليل گزارش همه جانبه و مكرر از وجودشان، نوعي حافظه و ذهن، ديداري به شمار مي آيند. اشياء در نزد رب گري يه، مكان داستاني اند، يعني توهم روايت، در سايه وجود ايشان اتفاق مي افتد. نويسنده با حفظ فرديت و هويت هر شيء، يك جزئي نگري وسواس گونه را به دست مي دهد. اما در مرحله بالاتر و عميق تر ، اين اشياء از سكون ذاتي خود سود برده و يك كليت ساكن را مي سازند. پس اشياء در اين مرحله با يكديگر هم سو شده و يك شيء كلي و ناآشنا به نام «مكان در داستانهاي رب گري يه» را به وجود مي آورند. اين حركت كند و غيرقابل مشاهده، اوج خلاقيت رب گري يه است. شيء علاوه بر حفظ صورت قطعي و آشناي خود، قسمتي از سكون ذاتي خود را براي ساختن كليت مذكور به وام مي دهد. ۳- نكته قابل توجه ديگر، به ريتم و ضرب آ هنگ حضور اشياء بازمي گردد. اشياء در حين بودنشان به دنبال ايجاد فضايي كاملاً عادي هستند، درواقع رب گري يه يكي از رئاليست ترين نويسندگان تاريخ ادبيات است. اما چون اين واقعيت، دچار «واقع نمايي» نمي شود، مخاطب را به رنج و عذاب دچار مي كند. مخاطب رب گري يه، به دنبال سمت و سو و ايجاد مفاهيم جديد در اين دنياي واقعي است، درواقع او در حين زندگي روزمره، عناصر را مي بيند، درك مي كند و اصلاً به دنبال داستان و يا روايتي از آنها نيست. وي با اين تجربه به سراغ ادبيات مي رود و مي خواهد از روزمرگي و عادت زندگي كردن دور شود. رب گري يه به اين نياز و توقع اهميتي نداده و عين همان روزمرگي را كه تمام عناصرش آشنا هستند به انسان مخاطبش باز مي دهد و اين انسان از مواجهه با «خودش» دچار دلهره مي شود. او نويسنده بيرحمي است. درواقع مخاطب ادبيات توقع دارد ، اشياء موجود در آشپزخانه منزلش با اشيايي ، در مقوله ها و گفتارهاي داستاني، تفاوت داشته باشند. وقتي اين اجسام با جوهر عريان وجوديشان در برابرش مي ايستند او ريتم و ضرب آهنگ واقعي بودن در جهان را احساس مي كند. شايد به دليل همين «رئاليسم واقعي» باشد كه مخاطب عام رب گري يه را دوست ندارد. اشياء رمان هاي اين نويسنده، وجودشان را بر انسان رمان برتري داده و سرسختگي او براي يافتن پاياني داستاني را به تمسخر مي گيرند. پس يكي از دغدغه هاي رب گري يه در باب هارموني بين اشياء و انسان، بيان سلطه و برتري وجود شيء بر انسان بعد از جنگ دوم جهاني است. از سويي ديگر، نويسنده پاك كنها، از اشياء براي خنثي كردن روايت مورد نظر مخاطب استفاده مي كند. در اين نگاه، عدم توانايي همذات پنداري انسان راوي با عناصر اطرافش، موجب شده تا وي نتواند از مرحله دلهره و طرح فراتر رفته و بتواند، فاعل متن گردد. رب گري يه، به محورهاي قراردادي معنا اعتقادي ندارد. اين محورها در رمان كلاسيك موجب تفاهم عناصر موجود براي حركت به سوي جلو بود. وقتي اين تفاهم و در واقع ريشه هاي آن خشكانده شوند، وجود يك عينك روي ميز هم، ايجاد حس ناامني مي نمايد. بنابراين، كشفي صورت نگرفته و انسان به دور يك دايره محدود مي چرخد. از سويي ديگر، بافت اجزاي رمانهاي اين نويسنده به صورتي است كه، ما را در حالت ترديد نگاه مي دارد. اين اشياء چون كشف و وصف نشده اند از پتانسيل بالايي براي اتفاقهايي مرموز برخوردار هستند. به همين دليل ما نمي توانيم حضورشان را فراموش كرده و از ياد ببريمشان. آلن رب گري يه اين پتانسيل را مي شناسد و فضاهاي او كه از حداقل تعداد انسان ها ساخته شده اند، در هول و اضطراب، بالفعل شدن اين پتانسيل به سر مي برند. در يك جمع بندي كلي و نهايي مي توان گفت، كه آلن رب گري يه از امكاناتي كه نويسندگاني چون پروست، جويس، كافكا و... ايجاد كردند به نوعي رمان موقعيت دست يافت، رماني كه از سكون اشياء درونش راكد شده و تمامي راهها را براي ايجاد روايت مي بندد و اين عين زندگي است.
در پايان: آنچه خوانديد گزارش شتابزده اي در باب اشياء در جهان داستاني رب گري يه بود و گرنه بحث در اين باب نيازمند توجه به بسياري از انگاره هاي فلسفي، روان شناختي و تاريخي است. آلن رب گري يه، به سال ۱۹۳۰. م متولد شده و هم اكنون مشغول زندگي خود است! براي نزديك شدن به ذهنيت او بايد عناصر خاص وي كه يكي از آنها اشياء هستند را در قالب جهان داستانيش كالبد شكافي نمود.
|