پنج شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۱۷- Nov. 6, 2003
پيكار بر سر آتش مقدس - ۳
به دنبال نفوذ
000770.jpg
عباس لقماني
آيا رابطه اي بين حمله آمريكا به افغانستان و منابع نفتي درياي مازندران وجود دارد؟
در اين كتاب نبايد در جستجوي تئوري هاي توطئه و يا رديابي از نفت در ازاي خون بود. هرچند كه در بسياري از كشورهاي مسلمان عده اي ممكن است بر اين عقيده باشند كه حوادث نيويورك و واشنگتن به عنوان عاملي براي اين موضوع به كار گرفته شدند كه آمريكايي ها حضور خود را در آسياي مركزي تقويت كنند. در بازي شطرنج شايد اين حركت فدا كردن رخ در برابر به دست آوردن كيش مات است ولي براي اثبات اين تئوري مدارك مستندي وجود ندارد.
طراحي عبوردادن يك خط لوله نفت از افغانستان كه پس از ورود آمريكايي ها به اين كشور از سوي يك شركت نفتي بزرگ آمريكايي عنوان شد، نبرد آمريكا، ضدتروريسم و رابطه اين حركت آمريكا پس از حوادث يازدهم سپتامبر با طرح هايي كه براي منطقه درنظر گرفته شده است ديدگاه هاي تازه اي را برملا مي سازد.
منتقدان اعتقاد دارند كه حركت آمريكا در افغانستان رابطه مستقيمي با نفت و انرژي درياي مازندران دارد و آمريكا مسأله اسامه بن لادن و نابودكردن هسته هاي تروريستي او را فقط به عنوان بهانه اي براي پياده كردن منافع درازمدت خود در اين منطقه به كار گرفته است. هرچند كه دولتمردان آمريكايي همواره ادعا مي كنند كه هدف آنها فقط از بين بردن تروريست ها و جلوگيري از ترورهاي آتي است.
آمريكايي ها همواره در جستجوي دليلي براي جوابگويي به انتقاداتي هستند كه در درجه اول در مورد تلفات غيرنظامي در اثر اقدام هاي آنان است.
به نظر مي رسد بسياري از رسانه هاي غربي به نوعي خودسانسوري در اين مورد دست زده اند كه به خصوص در خود آمريكا چشمگير است و خبرهاي ارايه شده به نوعي به نظر مي رسد مسير خاصي را طي مي كند و يكسان سازي مي شوند.
تاكنون هيچ تحليل بي طرفانه اي در آمريكا درمورد علت تنفر ديگران از آمريكايي ها ارايه نشده است، همانگونه كه هيچكس هم تاكنون اين زحمت را به خود نداده كه علت حضور آمريكا در منطقه را بيطرفانه بيان كند و برنامه هاي آمريكا را درمورد اهدافش در آسياي مركزي موشكافانه بررسي كند.اين كتاب درنظر دارد حداقل اين مسايل را به چالش بطلبد.
هرچند اين موضوع مورد مناقشه  است كه آيا هدف آمريكا در منطقه مبارزه با تروريستها است ولي ساده انديشانه است اگر فكر كنيم دولتمردان آمريكايي فقط همين هدف را دنبال مي كنند و علايق ديگري در منطقه ندارند.
سخنان معاون وزير خارجه پيشين آمريكا استروب تالبوت در سال ۱۹۹۷ و پيش از حوادث يازدهم سپتامبر و حمله به افغانستان كه گفته بود اگر درياي مازندران بدست نيروهاي مذهبي يا تندروهاي سياسي بيفتد، اين موضوع آمريكا را به چالش واخواهد داشت زيرا آمريكا نمي تواند از ۲۰۰ ميليارد بشكه نفت خام يكسره بگذرد، نشان مي دهد كه حتي پيش از حوادث يازدهم سپتامبر، آمريكايي ها به اهميت اين منطقه واقف بوده اند.
دولت بوش فقط از موقعيت پيش آمده براي نفوذ در منطقه استفاده كرده و حضورش را افزايش داد.
دولت آمريكا اكنون از امكانات پيش آمده سود برده و سعي مي كند نفوذش را در منطقه افزايش دهد.
ذخاير انرژي درياي مازندران شايد عامل اصلي نباشد ولي مسلماً يكي از علل حمله به افغانستان است.
امروزه اين حقيقت روشن شده است كه برخلاف پيش بيني هاي قبلي ذخاير نفتي درياي مازندران به هيچ وجه با ذخاير نفتي خليج فارس برابري نمي كنند. دوسوم ذخاير كشف شده كنوني دنيا در خليج فارس انباشته شده است. حتي با برداشت شش ميليون بشكه در روز نفت خام درياي مازندران فقط پنج تا هشت درصد مصرف جهاني را تأمين خواهد كرد كه اين مقدار تقريباً مشابه ميزان استخراج از درياي شمال در اروپاست. به همين دليل قدرت هاي بزرگ نفتي از جمله عربستان درآينده نيز همچنان پيشتاز باقي خواهند ماند و اوپك حرف اول را مي زند.
آمريكا روزانه حدود يازده ميليون بشكه نفت خام وارد مي كند كه بيش از يك پنجم آن يعني ۳/۲ ميليون بشكه به قيمت تقريبي پنجاه ميليون دلار از خاور ميانه استخراج شده است. از همه اين ها گذشته نفت خاورميانه هزينه استخراج كمتري نيز دارد و از تمام نقاط دنيا كم خرج تر استخراج مي شود.
نفت خليج فارس به طور متوسط بشكه اي ۳ دلار هزينه استخراج دارد در صورتي كه نفت درياي مازندران حداقل هشت دلار هزينه دارد. ولي سياست هاي اوپك باعث شده است كه چشم ها تا حدودي متوجه درياي شمال ايران شود. ميزان ذخاير فسيلي در تمام دنيا به سرعت رو به كم شدن كرده است و ذخاير نفت درياي شمال اروپا تا حدود هفتاد تا نود درصد از ميزان خود را از دست داده است.
با درخواست جهاني رو به ازديادي كه حدود دو ميليون بشكه در سال است، نفوذ اوپك و وابستگي به اين كارتل بزرگ حتي در بيست سال آينده نيز پابرجا خواهد بود و كشورهاي صنعتي همچنان بايد نگاهشان به نفت خاورميانه دوخته باشد.
هرچند كه كشورهايي مانند اندونزي، ونزوئلا و ليبي هم جزو اعضاي اپك كه در سال ۱۹۶۰ ايجاد شد هستند ولي ۸۵ درصد ذخاير نفتي اوپك در منطقه خيلج فارس است.
در سال ۱۹۷۳ و در هنگامه جنگ اعراب و اسرائيل تعدادي از اعضاي عرب اوپك عرضه نفت را محدود كردند و همين موضوع به يك شوك نفتي انجاميد كه قيمت ها را به شدت بالا برد.
نفت براي نخستين بار به عنوان حربه اي براي اعراب درآمد. از همان هنگام تاكنون كشورهاي صنعتي اروپا و شمال آمريكا سعي كرده اند از فشار كشورهاي نفت خيز رهايي يابند و دقيقاً همين موضوع توجه آنان را به نفت و ذخاير انرژي درياي مازندران جلب كرده است.

گفت وگو با رييس سابق سيا درباره چالش هاي جهاني آمريكا
رازهاي پيكار نامقدس
000772.jpg

جيمز وولزلي در دولت كلينتون و پيش از جورج تنت رييس سازمان سيا بود. او از مقام هاي با نفوذ آمريكايي است كه چون اكنون مسئوليتي در حكومت ندارد راحت تر مي تواند به اظهار نظر و تحليل درباره سياست هاي آمريكا و رابطه اين كشور با دنيا در شرايط كنوني بپردازد.
مجله «پراسپكت» در گفت وگو با اين مقام امنيتي آمريكا كوشيده است، نگاه وي را به جهان دريابد و طرح هاي واشنگتن را براي آينده جهان بر ملا كند. وولزي نيز بي محابا و در پاره اي موارد با حالت تهديد آميز از لزوم مداخله آمريكا در همه مسايل جهاني حتي به بهاي دلخوري متحدان اروپايي دفاع كرده است. مقام آمريكايي در جاي جاي اين مصاحبه كوشيده است واقعيت هاي جهان بويژه آنهايي را كه آمريكا در آن دخيل بوده است كتمان يا تحريف كند. وي از فرط تعصب ضد ايراني، حتي وقتي كه از كاربرد سلاح هاي شيميايي عراق سخن مي گويد به استفاده اين سلاح ها عليه رزمندگان ايراني هيچ اشاره اي نمي كند. اما به هر حال آنچه بر زبان وولزي رانده شده واگويي رازهاي پيكار نامقدسي است كه دولتمردان كنوني آمريكا با چنين صراحتي آن را بيان نمي كنند.

* ممكن است درباره اختلاف ميان نظرات و ديدگاههاي آمريكا و اروپا درباره دنيا توضيح دهيد؟
- اين اختلاف ميان آمريكا و اروپا نيست. در هفته هاي پيش از جنگ عراق، ۱۸ كشور اروپايي از آمريكا و انگليس حمايت كردند، در حالي كه تنها دو كشور از فرانسه و آلمان پشتيباني كردند. (درست است كه نظرسنجي ها در اروپا نشان داد كه افكار عمومي بسيار انتقادي تر از اينها نسبت به آمريكا فكر مي كند). جالب اينجاست كه بسياري از كشورهاي اروپايي كه اخيراً تجربه توتاليتاريسم داشته اند نظرات آمريكا و انگليس را ترجيح مي دادند. لهستان و اسپانيا نمونه خوبي هستند. هر دو اين كشورها توتاليتاريسم را بسيار بيشتر از فرانسه و آلمان تجربه كرده اند و اين تجربه جديدتر بوده است. نظر فرانسه و آلمان اين بود كه اينكه عراق يك ديكتاتوري اقتدارگراست اهميتي ندارد و مهم نيست كه براي همسايگان خود و دنيا خطرناك است.
* بسياري از اروپايي ها اين نظر را كه آمريكا بايد قضاوت كند يك رژيم حق حيات دارد يا نه، دوست ندارند. آيا جايي براي قوانين بين المللي وجود ندارد؟
- دولت بوش در بيان استراتژي خود در سپتامبر گذشته درباره نياز احتمالي به انجام اقدام پيشگيرانه عليه يك دولت، سه شرط را مطرح كرد.
نخست اينكه آن دولت ديكتاتوري باشد كه به مردم خود ستم مي كند، دوم اينكه رابطه نزديكي با گروههاي تروريستي داشته باشد و سوم اينكه سلاح كشتار جمعي داشته باشد يا خطر و احتمال اين موضوع برود. چندين كشور شامل يك يا دو شرط از اين شرايط مي شوند اما همگي شامل هر سه شرط نمي شوند. فهرست حكومت هايي كه ممكن است براي اقدام پيشگيرانه در نظر گرفته شوند محدود است.
* اما اقدام پيشگيرانه با قوانين بين المللي در تضاد است.
- فكر نمي كنم اين حقيقت داشته باشد. پيش از ايجاد سازمان ملل در بيش از ۱۰۰ مورد وقتي كشوري تهديدي براي ديگر كشورها حساب مي شده، كشورها تصميم گرفته اند كه اقدامي كنند. شوراي امنيت سازمان ملل نيز استفاده از نيروي نظامي را در دو مورد مجاز دانسته است: نخست در كره به دليل اينكه اتحاد شوروي خارج شده بود و نمي توانست از حق وتو استفاده كند، دوم در مورد جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱. هيچ يك از جنگ هاي ديگر از سوي شوراي امنيت مشروع اعلام نشد و مجوز آن داده نشد. فرانسه زمان زيادي را در غرب آفريقا براي سرنگوني دولت ها و استقرار دولت هاي ديگر صرف كرد. اين فكر كه براي اين كار به شوراي امنيت مراجعه شود و مجوز گرفته شود حتي به ذهن آنها هم خطور نكرده بود.
* پس ضرورت وجود سازمان ملل چيست؟
- همواره به يك مجمع عمومي كه همه كشورهاي دنيا در آن گرد هم آيند و بحث و گفت وگو كنند نياز است. شماري از آژانس هاي سازمان ملل براي كمك هاي انسان دوستانه و كمك هاي غذايي مفيد است، نهادهايي چون سازمان بهداشت جهاني و غيره. اما شوراي امنيت همواره اميد آنها را كه در سال ۱۹۴۵ فكر مي كردند اين سازمان ابزاري براي تأمين امنيت خواهد بود به يأس بدل كرده است. همانطور كه گفتم، اين موضوع تنها دو بار روي داده است. هر سيستمي كه از اعضاي شوراي امنيت بخواهد با هم عمل كنند محكوم است. شوراي امنيت ۱۷ قطعنامه در محكوميت عراق براي نقض توافقنامه آتش بس سال ۱۹۹۱ تصويب كرد، اما نتوانست براي تأييد اقدام عليه اين كشور به توافق برسد چون فرانسه و روسيه وتو مي كردند. جامعه ملل كه پيش از سازمان ملل تشكيل شد در مقايسه با شوراي امنيت قاطع تر عمل كرده است. بايد به برخي اقدامات كميته هاي سازمان ملل هم اشاره كرد. مثلاً انتصاب قذافي به رياست كميته حقوق بشر كه موجب استهزاء سازمان ملل شد. تلاش براي نجات سازمان ملل مهم است و بايد به آن كمك كنيم تا كارهايي كه مي تواند را انجام دهد. حدس من اين است كه در آينده آمريكا راهي را در پيش مي گيرد كه شبيه اقدام دولت كلينتون در كوزوست: دولت كلينتون به طور غيررسمي با شوراي امنيت گفت وگو كرد و از احتمال وتوي روسيه مطلع شد، بنابراين به همراه متحدانش به اقدام عليه ميلوسوويچ دست زد.
* با پايان جنگ سرد و بعد از ۱۱ سپتامبر دنيا تغيير كرده است، اكنون دنيا را چگونه توصيف مي كنيد؟
- كار كردن با دنيايي كه ما در جنگ سرد و به ويژه بعد از آن در دهه۱۹۹۰ مي شناختيم، آسان تر بود. شوروي ها دشمنان بوروكراتيكي بودند، اگرچه وجهه مهلكي هم داشتند. ما عادت داريم كه بعد از پيروزي در يك جنگ فكر كنيم دنيا مطمئن شده و بايد همين طور باقي بماند، بنابراين حالا به استراحت برويم. ما در يك بهشت كاذب به سر مي برديم. ۱۱ سپتامبر ما را از خواب بيدار كرد و به ما گوشزد كرد كه دنيايي كه براي مدتي طولاني در آينده در آن به سر خواهيم برد چگونه جايي است. اين يك اتفاق منفرد نبود. القاعده طي دهه هاي آينده وجود خواهد داشت. كشورهاي دموكراتيك ديگر به طور جدي در خطر تروريسم بين المللي هستند از جمله تروريسمي كه از سلاح كشتار جمعي استفاده مي كند و تا سالها وجود خواهد داشت. ما همگي بايد بيدار شويم و اين حقيقت را دريابيم و وانمود نكنيم كه مي توانيم صبر كنيم تا يك ارتش منظم با پرچم و يراق وارد عمل شود.
* آيا درك از تهديد و خطر در اروپا و آمريكا متفاوت نيست ؟
- اگر به دولت ها توجه كنيد اين تفاوت ها آنقدر زياد نيست. فقط فرانسه، آلمان، بلژيك و لوكزامبورگ بودند كه خطر عراق را متفاوت از بقيه مي ديدند.
اگر نظرتان افكار عمومي كشورهاست كه بله روشن است كه تفاوت هاي بزرگي ميان افكار عمومي آمريكا و اروپا درباره ميزان تهديد تروريسم وجود دارد. متأسفانه دوستان اروپايي ما هم دير بيدار و هوشيار مي شوند. اگر كشته شدن مهندسان فرانسوي در پاكستان يا توريست هاي آلماني در تونس آنها را بيدار نكرد از حملات تروريستي ديگر كه نزديكتر به كشورشان باشد بيدار خواهند شد.
* افكار عمومي اروپا عليه جنگ عراق است و بعداز يافت نشدن سلاح كشتار جمعي در عراق اين موضوع تقويت شد.
- اين جا تا حد زيادي سردرگمي ايجاد شده است واين به دليل ماهيت سلاحهاي شيميايي و ميكروبي است. ما از مواد بزرگي كه به راحتي قابل شناسايي هستند مانند راكتورهاي هسته اي صحبت نمي كنيم، بلكه درباره سلاح هاي شيميايي و ميكروبي حرف مي زنيم كه موادي با استفاده دو گانه هستند. سلاحهاي ميكروبي را مي توان با ابزاري ساخت كه معمولاً مواد دارويي هم توليد مي كنند البته با يك يا دو تغيير كوچك. همين موضوع درباره سلاحهاي شيميايي هم صادق است كه مي توان آن را در كارخانه هايي ساخت كه معمولاً كود شيميايي توليد مي كنند. از اين گذشته لازم نيست مقدار زيادي از اين مواد را توليدكرد، به ويژه در مورد سلاحهاي ميكروبي. سلاحهاي ميكروبي از طريق ارگان هاي زنده اي توليد مي شوند كه مي توانند به سرعت در محيط هاي مناسب رشد كنند. براي ذخيره كردن ميكروب سياه زخم تنها چيزي كه لازم است يك ظرف آزمايشگاهي است.
000774.jpg

با توجه به اينكه اين توليدات در گذشته انجام شده و اكنون مدركي از نابود كردن اين مواد توسط عراقي ها به دست نيامده، با شروع جنگ عراق روشن بود كه آنها برنامه هاي تسليحات ميكروبي و شيميايي داشته اند. نگراني اصلي هميشه اين بود كه از اين سلاحها بر روي كلاهك هاي اسكاد عليه كويت، عربستان و اسرائيل استفاده كنند، همان طور كه در جنگ سال ۱۹۹۱ چنين كردند. نيروهاي ويژه متحدين كه چند روز پيش از جنگ كار خود را آغاز كرده بودند، با حمله به همه سايت ها در صحراهاي غربي و جنوبي عراق مانع از چنين كاري از سوي آنها شدند. با اين اقدامات پيشگيرانه تنها ممكن بود كه هواپيماها سلاحهاي شيميايي و ميكروبي حمل و پرتاب كنند. اما در طول جنگ نيروي هوايي عراق حتي نتوانست يك فروند هواپيما را به پرواز درآورد. در ميدان جنگ هم عراقي ها استفاده چنداني از سلاحهاي ميكروبي و شيميايي نكردند. تأثير سلاحهاي ميكروبي حداقل دو هفته طول مي كشد، بنابراين در آن روزها چندان مؤثر نبود و تنها براي اهداف تروريستي مي توان از آن استفاده كرد.
در اواخر ماه آوريل، نيويورك تايمز مطلبي درصفحه نخست خود به قلم جوديت ميلر به چاپ رساند. در آن مطلب از يك دانشمند بلند پايه عراقي نقل شده بود كه به او دستور داده بودند بخش هاي مهم در انبار سلاحهاي شيميايي عراق را دو سه روز قبل از شروع جنگ نابود كند. او همچنين دستور داشت هر تجهيزات يا نمونه اي را كه مي توان از آن در آينده براي توليد سلاح استفاده كرد در جايي امن و مخفي پنهان كند.
اگر اين طور بوده باشد، چنين مي توان نتيجه گرفت كه بعثي ها پيش بيني يك حمله هوايي طولاني را پيش از پيشروي نيروهاي زميني به سوي بغداد كرده بودند و چنين انتظار داشتند كه در پايان اين حمله هوايي توافقي پيشنهاد شود، مانند سال ۱۹۹۱- اگر چنين نظريه اي درست باشد، بنابراين آنها با دقت بسيار تجهيزات توليد سلاح ونمونه ها را پنهان كرده اند تا بعداز جنگ دوباره از آن استفاده كنند.
* سرويس هاي اطلاعاتي چه مقدار اطلاعات بايد به مردم بدهند بدون اينكه به امنيت ملي آسيبي وارد شود؟
- سرويس هاي اطلاعاتي انگليس و آمريكا همان قدر كه در حد امكانشان بود پيش از جنگ عراق به مردم اطلاعات دادند. در ارزيابي هاي بعداز جنگ درباره اينكه اطلاعات چقدر دقيق بوده، بار ديگر از آنها خواسته مي شود تا آنجا كه ممكن است شفاف صحبت كنند و اطلاعات ارائه نمايند. اما هميشه مقدار زيادي اطلاعات وجود دارد كه نمي توان بدون افشاء منابع و شيوه هاي اطلاعاتي آن را فاش كرد. مثلاً اگر ما هر نشانه الكترونيكي را كه دريافت مي كنيم فاش كنيم تا به ديگران نشان دهيم درباره عراق چه چيزهايي مي دانيم، اين موضوع پيامي به كشورهاي ديگر هم هست. در امريكا كميته هاي كنگره به نمايندگي از كنگره و مردم به جزئيات طبقه بندي شده آنچه سرويس هاي اطلاعاتي مي دانند دسترسي پيدا مي كنند. چهار كميته به اين سرويس ها دسترسي دارند و اعضا و كارمندان آنها به چند صد نفر مي رسد. اين كميته ها بر كار سرويس هاي اطلاعاتي، جمع آوري و تعطيل اطلاعات نظارت دارند.
در نخستين سالي كه من مدير سازمان سيا بودم (سال ۱۹۹۳) با كنگره ۱۹۵ بار جلسه تشكيل داديم. كميته هاي كنگره بر كارهاي اطلاعاتي نظارت كاملي داشتند و حتي به محرمانه ترين اطلاعات هم دسترسي داشتند و بر نحوه جمع آوري تحليل و استفاده اطلاعات نظارت كامل مي كردند.
* آيا درباره آينده سياست خارجي آمريكا نوعي جنگ قدرت در واشنگتن وجود دارد؟
- مايكل نواك يكي از دوستان من مي گويد نظام دولت در آمريكا چنين است: به خدا ايمان و اطمينان داريم و براي همه افراد ديگر نظارت و تعادل قدرت وجود دارد. ميان بخش هاي مختلف كنگره و قوه اجرايي درباره سياست خارجي و دفاعي و موضوعات اطلاعاتي، اختلافاتي وجود دارد. درون دستگاه اجرايي رئيس جمهور در برابر اظهار نظرات مختلف انعطاف پذير است. پرزيدنت بوش تحمل بالايي در برابر اختلافات ميان بخش هاي مختلف دستگاه امنيت ملي دارد. او مي تواند تصميمات بهتري بگيرد چون درباره اين موضوعات و اختلافات در مقابل او بحث مي شود. هيچ تفاوتي ميان ميزان و چگونگي اختلافات در اين دولت و دولت هاي قبلي وجود ندارد.
* اشغال عراق با اختلالات بسياري همراه بوده است. اين ناآرامي ها پيش بيني نشده بود؟
- دلايلي براي آنچه چرا غارت ها و ناآرامي ها زودتر از اين كنترل نشد وجود دارد. نيروهاي آمريكايي يك واحد كم داشتند. ترك ها از دادن مجوز عبور واحد چهار از طريق اين كشور به شمال عراق خودداري كردند و اين در نتيجه رايزني برخي كشورهاي اروپايي بود.
بنابراين ما با واحد نخست ارتش انگليس واحد اول تفنگداران آمريكايي پيش رفتيم و با كمبود نيرو نسبت به آنچه برنامه ريزي كرده بوديم روبه رو شديم. بنابراين در روزهاي بعداز جنگ براي انجام وظايف و مسئوليت هايي چون مقابله با غارت با كمبود نيرو روبه رو بوديم. دليل دوم اين است كه فرمانده آمريكايي وقت تصميم گفته بود به سرعت به سوي بغداد پيشروي شود. بنابراين پيشروي تهاجمي و عدم تعلل براي حفاظت از آنچه به دست آمده بود در دستور كار قرار گرفت. در نتيجه وزير اطلاع رساني عراق مدام سخنراني مي كرد و مي گفت كه نيرويي از متحدين ديده نمي شوند، در حالي كه با دوربين مي توانستيد ببينيد كه نيروهاي آمريكايي در فرودگاه بودند و به سوي مركز بغداد پيش مي رفتند.
شهر بغداد بسيار زودتر از آنچه قرار بود سقوط كرد و غارت ها هم بيشتر از آنچه پيش بيني شده بود روي داد. با پايان يافتن جنگ فرماندهان آمريكايي و انگليسي بايد انتخاب مي كردند كه از چه چيزي حفاظت كنند و چگونه آنها با منابعي كه داشتند اين كار را به بهترين شكل انجام دادند. اما اين به معناي ناتواني بلند مدت براي تأمين نظم و قانون درعراق بعداز استقرار دمكراسي و حكومت قانون نيست. اما دو مانع عمده وجود دارد. يكي بازماندگان بعثي ها در شهرهايي چون فلوجه است. بخشي از ارتش عراق ذوب شد تا زماني ديگر بجنگد بنابراين افسران و بعثي هاي سابق اكنون عليه نيروهاي اشغالگر مبارزه مي كنند. گروه ديگر هم شيعيان هستند. به عراقي ها و نهادهاي عراقي نقش و فرصتي داده خواهد شد. برخي وزارت خانه ها مانند وزارت حمل و نقل پيش از وزارتخانه هاي ديگر همچون وزارت كشور به خود عراقي ها واگذار مي شود. اين كار زمان مي برد. عراق در دوران باستان كه اين كشور بابل خوانده مي شد نخستين قانون مدني را به عنوان قانون حمورابي ايجاد كرد. مردم عراق در مقايسه با بعضي كشورهاي عربي ديگر تحصيل كرده تر هستند. اين كشور همچنين سابقه قوانين درست مدني و جنايي دارد كه به دهه ۱۹۵۰ برمي گردد و توسط افراد شاخصي نوشته شده است. عراق همچنين دومين ذخاير بزرگ نفتي دنيا را دارد، بنابراين به محض آنكه استخراج نفت را آغاز كرد بايد بتواند پشتيباني لازم رااز تشكيل دولت و نهادهاي سالم و يك طبقه متوسط به عمل آورد. اما براي شروع به كمك نياز دارد. حدس من اين است كه چند سالي طول مي كشد، چند سال، نه چند دهه و نه چند ماه.
* پيامدهاي اين موضوع براي بقيه نقاط خاورميانه چيست، براي كشورهايي چون سوريه و ايران؟
- اليوت كوهن دو ماه بعداز واقعه ۱۱ سپتامبر مطلبي در روزنامه وال استريت نوشت و در آن گفت، ما درجنگ جهاني دوم هستيم. او جنگ سرد را جنگ جهاني سوم خوانده بود. نكته مهم مطلب او در اين بود كه مي گفت، در درازمدت بخش عمده اين جنگ، ايدئولوژيك خواهد بود. ما براي كنترل و بازدارندگي شوروي ها در جنگ سرد از نيروي نظامي استفاده كرديم و پيروزي ما از طريق متقاعد كردن ميليون ها نفر ازساكنان پشت پرده آهنين به اين ميسر شد كه اين جنگ جنگ تمدن ها نيست، جنگ كشورها هم نيست بلكه جنگ براي آزادي عليه يك حكومت ستمگراست. دليل اصلي پيروزي ما اين بود كه واتسلاوهاول، لخ والسا، اندري ساخاروف و ميليون ها نفر ديگر مانند آنها را متقاعد كرديم كه ما در غرب در حقيقت طرف آنها هستيم و از آنهاحمايت مي كنيم و آنها هم همين طور. اكنون در اين جنگ عليه تروريسم و عليه آنها كه از تروريسم حمايت مي كنند و آن را هدايت مي كنند هم بايد همين كار را انجام دهيم.
بايد همه تلاش خود را معطوف به ايجاد يك هدف مشترك با صدها ميليون مسلمان كنيم كه نمي خواهند تروريست باشند و نمي خواهند كه تحت حكومت ديكتاتوري زندگي كنند. بخش عمده مسلمانان اكنون در حكومت هاي دمكراسي به سر مي برند. «خانه آزادي» قديمي ترين سازمان حقوق بشر آمريكايي كه من رياست آن را به عهده دارم مي گويد، ۱۲۱ حكومت دمكراتيك در دنيا وجود دارد كه از اين ميان ۸۹ حكومت آزاد هستند، يعني به طور مرتب انتخابات برگزار مي كنند و از اركان حكومت قانون برخوردارند؛ ۵۵ حكومت ديگر همچون روسيه و اندونزي نيمه آزاد هستند. اين پيشرفت بزرگي است چون در سال ۱۹۱۴ فقط ۱۱ دمكراسي در جهان وجود داشت. اين حقيقت كه اكثريت مسلمانان جهان در حكومت هاي دمكراتيك زندگي مي كنند نشان مي دهد كه هيچ تناقضي ميان اسلام و دمكراسي وجود ندارد.
اما در خاورميانه يك مشكل خاص وجود دارد. به غير از اسرائيل و تركيه، دولت هاي خاورميانه دو نوع هستند:  حكومت هاي مطلقه آسيب پذير و يغماگراني كه بايد آسيب شناسي شوند. اين تركيب خوبي نيست. دردنياي عرب ۲۲ حكومت وجوددارد كه هيچ يك دمكراسي نيستند. اين تا حدي نتيجه نفوذ وهابيت در عربستان سعودي و تا حدي نتيجه كارهايي است كه بعداز جنگ جهاني اول توسط انگليسي ها و فرانسوي ها در خاورميانه انجام شد.
آمريكا در مردم خاورميانه اين احساس را ايجاد كرده كه گمان كنند ما منطقه آنان را «انبار نفت» خود مي دانيم و اين مشكل ديگري ايجاد كرده است. نخستين نمونه اين برداشت در سال ۱۹۹۱ روي داد كه نيم ميليون نيرو در داخل عراق بود، صدام روي لبه تيغ بود و ما توافقنامه آتش بسي امضا كرديم كه به او اجازه مي داد نيروهاي گارد جمهوري را هر وقت كه مي خواست جمع كند و برود. بعد نشستيم و سركوب و قتل عام كردها و شيعياني را كه خودمان آنها را به شورش عليه صدام تحريك كرده بوديم، تماشا كرديم. يكي از مهمترين كارهايي كه بايد انجام دهيم اين است كه تصويري كه مردم خاورميانه از آمريكا دارند تغيير دهيم. اين به اين معني نيست كه مي توانيم يا بايد همه دولت هاي خاورميانه را تغيير دهيم. امابه اين معني است كه وقتي برخي رژيم ها را جايگزين كنيم يا شاهد جايگزيني آنها باشيم و به افغان ها و عراقي ها و ديگران براي تدوين قانون اساسي هايي كمك كنيم كه از حقوق افراد و حكومت قانون حمايت مي كنند. در حقيقت اگر با خاورميانه همان كاري بكنيم كه با اروپا كرديم، اين برداشت تغيير مي كند. در مورد اروپا ما چنين فرض نكرديم كه ليتواني، لتوني و استوني نمي توانند دمكراسي داشته باشند چون تجربه آن را درتاريخ اخير نداشته اند. نبايد چنين نظري را نسبت به اعراب داشته باشيم. هيچ كس نبايد از حق داشتن زندگي خوب براي خانواد ه اش و نهادهاي انتخابي براي كشورش محروم شود. اين كار زمان و كار مي برد. بايد به دولت هاي عربي كمك كنيم تا به سوي دمكراسي پيش روند.
* آيا اختلاف ميان اروپا و آمريكا قابل ترميم است؟
- اصل اين نظر كه هرچه آمريكايي ها مي كنند بايد غلط باشد از دولت فرانسه ناشي مي شود. ما و فرانسوي ها براي ۲۲۵ سال همزيستي طولاني و گاه ناخوشايندي داشته ايم.
معمولاً وقتي بحران بزرگي يا جنگي پيش مي آيد، مثل بحران موشكي كوبا يا جنگ خيلج فارس در سال ۱۹۹۱، خانواده كنار هم جمع مي شود؛ اما اين بار اين اتفاق نيفتاد. دولت فرانسه نه تنها تلاش كرد كه كشورهاي اروپايي كه از موضع آمريكا و اروپا حمايت مي كنند را مرعوب كند، بلكه براي چند هفته كمك به تركيه را وتو مي كرد تا ترك ها را از همكاري نظامي باآمريكا در عراق بازدارد. اين اولين بار بود كه يك دولت عضو ناتو درخواست كمك مي كرد. ما اين بحث را به كميته دفاعي ناتو برديم كه فرانسه در آن حضور نداشت. اتفاقات قابل توجهي افتاد. نمي توانم بفهمم چرا يكجانبه گرايي فرانسوي ها تا اين حد وراي مسائل خانوادگي پيش رفت و اكنون آنها فكر مي كنند يك كشور هم مي تواند يك اروپايي خوب باشد و هم يك آتلانتيكي خوب. نمي دانم چرا پرزيدنت شيراك و دولتش كه مورد حمايت اكثر روشنفكران فرانسوي هستند چنين نظري دارند. اين هم غلط است و هم خطرناك. آمريكا و اروپا از جمله فرانسه، آلمان، بلژيك و لوگزامبورگ، بايد با هم همكاري نزديكي داشته باشند. طي سالهاي آينده اكثر اروپايي ها خواهند ديد كه موضوعاتي براي آنها تهديد آميز است و تهديداتي از ناحيه كشورهاي سركش تروريسم بين الملل و تكثير سلاح  هاي كشتار جمعي احساس مي شود كه هم تهديدي حقيقي است و هم جهاني. همه ما بايد با هم همكاري كنيم تا دنيايي بهتر، امن تر و دمكراتيك تر ايجاد شود.
ترجمه: نيلوفر قديري

نگاه
مقاومت؛ مرحله اول است
چند هفته پيش اعضاي پنتاگون به تماشاي اكران ويژه يك فيلم قديمي دعوت شدند. اين فيلم «نبرد الجزاير» نام داشت، يك فيلم كلاسيك ضداستعماري از «ژيلو پونت كوروو» كه در دوره خود نمايش آن در فرانسه ممنوع شده بود. ابتدا چنين تصور مي شد كه هدف از نمايش آن فقط آموزشي بوده است. فرانسوي ها در آن نبرد پيروز شدند اما نهايتاًجنگ را باختند.
حداقل پنتاگون مي داند كه مقاومت در عراق در پيروي از يك الگوي آشناي ضداستعماري صورت مي گيرد. در آن فيلم آنها شاهد نقش آفريني مبارزان الجزايري در نيم قرن پيش بودند كه هفته گذشته نمونه واقعي آن را در فلوجه يا بغداد شاهد بوديم.
در آن فيلم مانند امروز، قدرت اشغالگر همه فعالان و مبارزان را «تروريست» مي خواند. در آن فيلم مانند امروز زندانيان شكنجه مي شدند و خانه هايي كه به مقاومان پناه مي دادند ويران مي شدند. در پايان فرانسوي ها مجبور به عقب نشيني شدند.
اكنون كه تلفات بعد از جنگ آمريكا ييها بسيار بيشتر ازروزهاي حمله وجنگ شده است بحث در آمريكا بالا گرفته است. تقريبا همه تاييد مي كنند كه عراق تحت اشغال آمريكا در وضعيتي به مراتب بدتر از وقتي است كه تحت حكومت صدام حسين بود.
از بازسازي خبري نيست. بيكاري در حد گسترده اي وجود دارد. زندگي روزانه با مصيبت همراه است و اشغالگران و دست نشاندگان آنها حتي نمي توانند نيازهاي اوليه مردم را تامين كنند. آمريكا حتي به عراقي ها براي تميزكردن پايگاهها اعتماد ندارد و براي اين كار از مهاجران جنوب آسيا و فيليپين استفاده مي شود. اين استعمار در عصر كاپيتاليسم نوليبرال است.
حتي در بهترين شرايط يك عراق اشغال شده به حكومت ثروتمنداني تبديل مي شود كه حضور شركت هايي چون بكتل و هاليبرتون در آ ن احساس مي شود. مجموع اين عوامل است كه مقاومت را تقويت مي كند و بسياري از مردان جوان را به مبارزه تشويق مي نمايد.
كسي نمي خواهد به آنها كه مبارزه مي كنند خيانت كند. اين اهميت زيادي دارد چون بدون حمايت و پشتيباني مردم، مقاومت طولاني غيرممكن خواهد بود.
مبارزان عراقي موضع جورج بوش را در آمريكا تضعيف كرده اند و به سياستمداران دمكرات توان انتقاد از كاخ سفيد را داده اند، طوري كه «هوارددين» جرأت پيدا كرده كه بگويد آمريكا طي دو سال به طور كامل از عراق عقب نشيني كند.
حتي آ نها كه با جنگ مخالف بودند اما از اشغال حمايت مي كردند و مقاومت را محكوم مي كنند اكنون مي دانند كه اگر مقاومتي وجود نداشت، فضاي پيروزمندانه قدرتمندي حاكم مي شد. از همه مهم تر اينكه فضاي كنوني در عراق بدون شك اقدامات بعدي در ايران و سوريه را به تعويق انداخته است. جالب تر از همه اينها طي ماههاي اخير كنفرانس خبري پل ولفووتيز در بغداد بود كه گفت «مشكل اصلي اين است كه خارجي هاي زيادي در عراق حضور دارند.» اكثر عراقي ها ارتش هاي اشغالگران را «تروريست هاي خارجي» حقيقي مي دانند. چرا؟ چون وقتي كشوري را اشغال مي كنيد بايد به شيوه استعماري رفتار كنيد. حتي در كشورهايي كه هيچ مقاومتي وجود ندارد هم بايد چنين باشد، مانند بوسني و كوزوو. وقتي مقاومت وجود دارد مانند عراق، الگوي ممكن تركيبي از وضعيت غزه و گوانتاناموست.
اين يك اشغال زشت است و همين اشغال است كه واكنش به آن را مشخص مي كند. به گفته منابع مخالفان عراقي، بيش از چهل سازمان مقاومت مختلف وجود دارد. اين سازمان ها شامل بعثي ها، گروههاي مخالف، ملي گراها گروههايي از سربازان عراقي كه در اثر اشغال بيكار شده اند و گروههاي مذهبي شيعه و سني.
«سعدي يوسف و مظفرالنواب» شاعران بزرگ عراقي كه زماني به شدت تحت تعقيب صدام قرار داشتند و هنوز در تبعيد هستند شاخص حساسيت هاي عراقي ها به حساب مي آيند.
اشعار خشمگينانه آنها در محكوميت اشغالگران روحيه مقاومت را در ميان عراقي ها حفظ و احيا مي كند.
يوسف در يكي از اشعارش مي گويد: من به روي شغال ها تف مي اندازم، اعلام مي كنم كه ما مردم عراق هستيم، ما درختان اجدادي اين سرزمين هستيم.
به عبارت ديگر مقاومت در درجه اول يك مقاومت عراقي است، با اين حال من تعجب نمي كنم اگر ديگر اعراب هم از مرز عبور كنند و به كمك عراقي ها بروند. اگر در عراق و نجف لهستاني ها و اوكرايني ها حضور دارند، چرا عرب ها به كمك يكديگر نروند؟ 
حقيقت اصلي و اساسي مقاومت اين است كه اين مقاومت تمركززدايي شده است و نخستين مرحله كلاسيك از جنگ چريكي عليه ارتش اشغالگر ا ست. ساقط كردن هلي كوپتر«شينوك» آمريكايي كه روز يكشنبه صورت گرفت از همين الگو پيروي مي كند. اينكه آيا اين گروهها وارد مرحله دوم مي شوند و يك جبهه ملي آزاديبخش عراقي را تاسيس مي كنند يا نه موضوعي است كه بايد منتظر ماند و ديد.
اينكه سازمان ملل به عنوان يك ميانجي منصف و صادق در اين ميان مطرح باشد اصلا صحت ندارد به ويژه در عراق كه خود بخشي از مشكل به حساب مي آيد.
اين سازمان علاوه بر سوابق گذشته اش به عنوان مجري تحريم هاي طاقت فرسا و حامي حملات هوايي هفتگي آمريكا و انگليس به عراق در سالهاي ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۲، در ۱۶ اكتبر شوراي امنيت از واكنش مثبت جامعه بين المللي به شوراي حكومتي عراق و حمايت از تلاش هاي اين شورا در بسيج مردم عراق... استقبال كرد.
از سوي ديگر احمد چلبي كرسي عراق را در سازمان ملل به دست گرفت.
نمي توان از ياد برد كه چگونه آمريكا و انگليس اصرار داشتند پل پوت يك دهه بعد از سرنگون شدن به دست ويتنامي ها، كرسي خود را در سازمان ملل حفظ كند.
تنها موضوعي كه شوراي امنيت آن را به رسميت مي شناسد زور مطلق است و امروز تنها قدرتي كه توان اعمال اين زور را دارد آمريكاست.
به همين دليل است كه براي بسياري در نيمكره جنوبي و نقاط ديگر، سازمان ملل معادل آمريكاست.
خاورميانه عربي امروز صحنه دو اشغال است: اشغال فلسطين و عراق توسط اسرائيل و آمريكا. اگر در ابتدا فلسطيني ها با سقوط بغداد دچار تضعيف روحيه شدند، اما ظهور جنبش مقاومت در عراق موجب تشويق آن ها شد. وقتي بغداد سقوط كردآريل شارون به فلسطيني ها گفت كه «به ياد داشته باشيد كه حامي شما اكنون ديگر وجود ندارد.» انگار نبرد فلسطيني ها به صدام يا فرد ديگري وابسته بوده است اين موضوع استعماري قديمي كه اعراب بدون يك رهبر شكست مي خورند، در غزه و بغداد به چالش كشيده شده است. اگر صدام همين فردا بميرد، مقاومت بيش از آنكه بميرد قدرت مي گيرد.دير يا زود همه نيروهاي خارجي بايد عراق راترك كنند، اگر به طور داوطلبانه اين كار را نكنند به زور بيرون رانده مي شوند. ادامه حضور آ نها انگيزه اي است براي خشونت بيشتر. وقتي مردم عراق كنترل سرنوشت خود را بازيابند ساختارهاي داخلي و سياست هاي خارجي كشورشان را خودشان تعيين مي كنند.
مي توان چنين اميد داشت كه دمكراسي و عدالت اجتماعي را با هم تركيب كنند، فرمولي كه آمريكاي لاتين را به آتش كشيد، اما با مقاومت «امپراطوري» روبرو شد. عراقي ها يك چيز دارند كه مي توانند به آن افتخار كنند و شهروندان انگليسي و آمريكايي  نيز حسرت آن را مي خورند: مخالفت.
علي طارق -گاردين

سياست
ادبيات
اقتصاد
روزنت
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  روزنت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |