امنيت غذايي ، متغيري بسيار مهم در تصميم گيريهاي كلان اقصادي و سياسي كشورهاي مختلف در جهان بوده است. اگرچه در شرايط دگرگون شده فعلي در سطح جهان، از اهميت اين متغير كاسته شده است، اما مديران سياسي ترجيح مي دهند توليد غذا در داخل را اولويت دهند. گزارش هاي ارائه شده از سوي سازمان خواربار و كشاورزي جهاني نشان مي دهد، تأمين غذا در سطح جهان روندي بالنده داشته و از تعداد گرسنگان در جهان كاسته خواهد شد. گزارش حاضر كه توسط فائو و به تازگي توسط مؤسسه پژوهش هاي برنامه ريزي و اقتصاد كشاورزي ترجمه شده است، شرايط تغذيه در جهان را تا سال ۲۰۱۵ ترسيم كرده است.
رهايي از گرسنگي علاوه بر اين كه يكي از حقوق اساسي بشر به شمار مي آيد، براي تحقق حقوق ديگر شامل بهداشت، آموزش، كار و هر آن چه كه از اين حقوق برمي آيد، لازم و ضروري است.
در سي سال گذشته پيشرفت چشمگيري در افزايش سطح تغذيه به دست آمده است. وضعيت تغذيه را معمولاً بر حسب سرانه كيلوكالري در روز محاسبه مي كنند. در كشورهاي در حال توسعه هر كس براي تأمين متابوليسم پايه خود و انجام فعاليتهاي سبك، روزانه به ۱۷۲۰ تا ۱۹۶۰ كيلوكالري نياز دارد. متوسط مصرف سرانه غذا در جهان با حدود ۲۰ درصد افزايش از روزانه ۲۳۶۰ كيلوكالري در اواسط دهه ۱۹۶۰ به ۲۸۰۰ كيلوكالري در حال حاضر رسيده است. بخش مهمي ازاين پيشرفت به كشورهاي در حال توسعه بازمي گردد، زيرا در همان دهه ۱۹۶۰ كشورهاي صنعتي و در حال گذار قبلاً به سطح بالايي از مصرف غذا دست يافته بودند. در دوره زماني ۹۹-۱۹۹۷ متوسط مصرف سرانه غذا در كشورهاي در حال توسعه از روزانه ۲۰۵۰ به ۲۶۸۰كيلوكالري رسيد.
نسبت جمعيت ساكن در كشورهاي داراي سطح پايين مصرف غذا به طور چشمگيري كم شده است. در اواسط دهه ۱۹۶۰ بيش از ۵۷ درصد جمعيت جهان در كشورهايي زندگي مي كردند كه مصرف متوسط سرانه غذا در آن ها زير ۲۲۰۰ كيلوكالري بوده (چين و هندوستان در شمار اين كشورها بودند). تا سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ گرچه جمعيت جهان تقريباً با دو برابر افزايش به شش ميليارد نفر رسيد، اما نسبت فوق كاهش يافت و فقط ۱۰ درصد شد. حتي برحسب تعداد مطلق، جمعيت ساكن در اين گروه از كشورها (كه به دليل رشد جعيت با روند آهسته تري كاهش مي يابد) حدود دو سوم كم تر شد و از ۱۸۹۰ ميليون به ۵۷۰ ميليون نفر رسيده است.
از طرف ديگر نسبت جمعيت ساكن در كشورهاي داراي متوسط مصرف سرانه بيش از ۲۷۰۰ كيلوكالري، با حدود دو برابر افزايش از ۳۰ درصد به ۶۱ درصد رسيده است. پيشرفت سريع در برخي ازكشورهاي بزرگ در حال توسعه (شامل چين، برزيل، اندونزي و نيجريه) يكي از دلايل اين روند به شمار مي آيد، اما هندوستان هنوز از اين دسته فاصله دارد.
در همين مدت، مصرف سرانه غله خوراكي و دامي با دو برابر افزايش به ۹/۱ ميليارد تن رسيده است و مصرف گوشت بيش از دو برابر شده است. با توجه به اين كه در گذشته بسياري ازصاحبنظران در مورد محدوديت ظرفيت هاي موجود براي افزايش توليد هشدارهاي نگران كننده مي دانند، روند فوق را نبايد پيشرفت كوچكي به شمار آورد. افزايش درآمد (كه موجب افزايش تقاضاي مؤثر شده است)، افزايش عرضه (به دليل ارتقاي بهره وري) و رشد تجارت و شبكه حمل و نقل (كه واردات براي رفع كمبود مواد غذايي در برخي مناطق را آسان تر كرده است)، علت هاي اصلي اين پيشرفت به شمار مي آيد.
هنوز صدها ميليون نفر دچار كمبود تغذيه هستند
با وجود پيشرفت هايي كه اشاره شد، هنوز ميليون ها انسان وضعيت نامناسبي دارند. در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه در كشورهاي در حال توسعه هنوز بيش از ۷۷۷ ميليون نفر (يعني يك نفر از هر شش نفر كل جمعيت) بود. اين رقم نسبت به ۸۱۶ ميليون نفر در سال هاي ۹۲-۱۹۹۰تفاوت ناچيزي دارد.
در چين، كاهش چشمگير فقر به افزايش ميزان متوسط مصرف غذا در كشور منجر شد و همين روند تأثير زيادي در بهبود سيماي تغذيه در جهان داشت. به گونه اي كه اگر چين را كنار بگذاريم، مي بينيم كه تعداد مبتلايان به كمبود تغذيه درساير كشورهاي درحال توسعه درواقع ۴۰ ميليون نفر افزايش يافته است.
در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ بيشترين تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه در جنوب آسيا ساكن بودند. ۳۰۳ ميليون نفر يا تقريباً يك چهارم جمعيت اين منطقه با كمبود تغذيه دست به گريبان بودند. اما از لحاظ نسبت جمعيت دچار كمبود تغذيه، جنوب صحراي آفريقا با يك سوم جمعيت (۱۹۴ ميليون نفر) در رده نخست قرار داشت.
در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ در ۳۰ كشور متوسط سرانه مصرف غذا هنوز پايين تر از ۲۲۰۰ كالري در روز بود. در نيمي از اين كشورها جنگ و ناآرامي هاي داخلي به عنوان عامل اصلي پايين بودن متوسط سرانه مصرف غذا شناخته شدهاست. در بيشتر آن ها، متوسط مصرفي كنوني كمتر از رقمي است كه خود اين كشورها در گذشته داشته اند. از اين ۳۰ كشور، ۲۳ كشور در جنوب صحراي آفريقا و فقط ۷ كشور در ساير مناطق واقع هستند.
رشد جمعيت و درآمد ادامه خواهد داشت
رشد الگوهاي مصرف غذا در آينده براساس رشد جمعيت و درآمد تعيين مي شود. آخرين پيش بيني سازمان ملل متحد نشان مي دهد رشد جمعيت در جهان آهسته تر خواهد شد. براساس اين پيش بيني ها، در ميان مدت جمعيت جهان از ۱/۶ ميليارد نفر در سال ۲۰۰۰ به ۲/۷ ميليارد در ۲۰۱۵، سپس به ۳/۸ ميليارد در ۲۰۳۰ و ۳/۹ ميليارد در ۲۰۵۰خواهد رسيد.
كساني كه تصور مي كنند انفجار جمعيت در آينده ادامه خواهد داشت در اشتباهند. در حقيقت از اواخر دهه ۱۹۶۰ كه نرخ رشد جمعيت با ۰۴/۲ درصد به بالاترين حد خود رسيد، بيش از ۳۰ سال مي گذرد. از آن زمان تا به امروز نرخ رشد به ۳۵/۱ درصد رسيده است و برآوردها نشان مي دهد كه در دوره زماني ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ به ۱/۱ درصد و در دوره ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۰ به ۸/۰ درصد كاهش خواهد يافت. به همين نسبت، رشد تقاضا براي غذا نيز آهسته تر خواهد شد.
افزايش تعداد مطلق جمعيت نيز امروز از حداكثر آن كه سالانه ۸۶ ميليون نفر در اواخر دهه ۱۹۸۰ بود، فاصله گرفته است. البته هنوز هم ساليانه حدود ۷۷ ميليون نفر يعني به اندازه كشور آلمان به جمعيت دنيا اضافه مي شود. آهسته تر شدن آهنگ افزايش مطلق جمعيت درطول سال هاي موردمطالعه خيلي چشمگير نخواهد بود. حتي در دوره ۲۰۲۵ تا ۲۰۳۰ هم ۶۷ ميليون نفر درسال به جمعيت دنيااضافه خواهد شد، اما در نيمه هاي قرن كاهشي كه در افزايش مطلق سالانه جمعيت به آن اشاره شد چشمگير خواهد بود، به گونه اي كه در دوره ۲۰۴۵ تا ۲۰۵۰ سالانه فقط ۴۳ ميليون نفر به جمعيت دنيا اضافه خواهد شد و تقريباً همه اين افزايش دركشورهاي درحال توسعه روي خواهد داد.
تا سال ۲۰۳۰ تفاوت هاي زيادي در نرخ رشد جمعيت ميان كشورهاي درحال توسعه وجود خواهد داشت. اين نرخ در شرق آسيا فقط ۴/۰ درصد در سال، اما درجنوب صحراي آفريقا حدود ۱/۲ درصد خواهد بود. در همان سال، از هر سه نفري كه به جمعيت جهان اضافه مي شود يك نفر از جنوب صحراي آفريقا خواهد بود. در سال ۲۰۵۰ اين رقم به يك نفر از هر دو نفر خواهد رسيد.
دومين عامل اصلي در رشد تقاضا براي غذا، افزايش درآمد است. آخرين پيش بيني هاي بانك جهاني در مورد رشد اقتصادي در آينده به اندازه پيش بيني هاي قبلي خوش بينانه نيست، اما باز نشان مي دهد كه در سال هاي بين ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۵ درآمد سرانه به طور متوسط ۹/۱ درصد در سال بيشتر خواهد شد، كه در مقايسه با ۲/۱ درصد در دهه ۱۹۹۰ رقم بهتري است
وضعيت فقر در اين شرايط اقتصادي اهميت زيادي از لحاظ امنيت غذايي دارد، زيرا فقر و گرسنگي دست در دست هم دادند، بانك جهاني آثار اين برآوردهاي رشد اقتصادي را بر فقرزدايي به شرح زير پيش بيني كرده است:
- دست يابي به هدف كاهش نسبت مبتلايان به فقر مطلق داراي درآمد روزانه كم تر از يك دلار از نسبت موجود در سال ۱۹۹۰ به نصف تا سال ۲۰۱۵ امكان پذير است.
- پيش بيني فوق به اين معني نيست كه تعداد فقرا نيز به نصف قابل كاهش است. پيش بيني مي شود تعداد فقرا از ۲۷/۱ ميليارد در سال ۱۹۹۰ به ۷۵/۰ ميليارد نفر درسال ۲۰۱۵ كاهش يابد.
- بيشترين كاهش تعداد فقرا در شرق و جنوب آسيا روي خواهد داد. در حقيقت حدود نيمي از ۴۰۰ ميليون نفر كاهش پيش بيني شده در اين منطقه روي خواهد داد.
- فقط در جنوب صحراي آفريقا كه رشد افزايش درآمد بسيار آهسته خواهد بود، احتمال افزايش تعداد فقرا (از ۲۴۰ ميليون در سال ۱۹۹۱ به ۳۴۵ ميليون در ۲۰۱۵)، پيش بيني مي شود. در سال ۲۰۱۵ يك دهم جمعيت اين منطقه در فقر مطلق به سر خواهد برد.
در سايه اين تحولات در رشد جمعيت و درآمد، پيشرفت وضعيت تغذيه ادامه خواهد يافت، هر چند اندكي آهسته تر از گذشته خواهد بود. مصرف سرانه غذا در كشورهاي در حال توسعه با ۳/۶ درصد افزايش از ۲۶۸۰ كيلو كالري در سال هاي ۹۹-۱۹۹۷ به ۲۸۵۰ كيلوكالري در سال ۲۰۱۵ خواهد رسيد. اين رقم حدود يك سوم نرخ رشد حاصل آمده در بين سال هاي ۷۶-۱۹۷۴ و ۹۹-۱۹۹۷ است. دليل كاهش نرخ رشد مصرف، كاهش توليد نيست، بلكه به اين دليل است كه هم اكنون اكثر كشورها به سطح بالايي از مصرف رسيده اند و نسبت به گذشته جاي كمتري براي رشد مصرف دارند.
كشورهاي پهناوري مانند چين از مرحله رشد سريع مصرف عبور كرده اند (مصرف سرانه در چين از ۲۰۵۰ كيلوكالري در اواسط دهه ۱۹۷۰ به ۳۰۰۰ كيلوكالري در حال حاضر رسيده است). در دوره مورد مطالعه به طور روزافزون كشورهاي بيشتري به اين سطح از رشد خواهند رسيد.
در اجلاس سران جهان براي غذا در سال ۱۹۹۶، هدف كاهش تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه دركشورهاي در حال توسعه به نصف تا سال ۲۰۱۵ (در مقايسه با سال هاي پايه ۹۲-۱۹۹۰) به تصويب رسيد. بررسي هاي فائو نشان مي دهد كه كاهش چشمگيري در نسبت جمعيت دچار كمبود تغذيه روي خواهد داد و از ۲۰ درصد در سال ۹۲-۱۹۹۰ به ۱۱ درصد درسال ۲۰۱۵ و ۶ درصد در سال ۲۰۳۰ خواهد رسيد. اما از لحاظ تعداد مطلق، به نظر مي رسد هدف تعيين شده در اجلاس سران قابل دستيابي نخواهد بود و تعداد مبتلايان به كمبود تغذيه احتمالاً از ۸۱۵ ميليون نفر در سال ۹۲-۱۹۹۰ به حدود ۶۱۰ ميليون نفر در سال ۲۰۱۵ كاهش خواهد يافت و هدف پيش بيني شده براي سال ۲۰۱۵ يعني رسيدن تعداد گرسنگان به ۴۴۰ ميليون نفر در عمل تا سال ۲۰۳۰ جامه عمل نخواهد پوشيد.
نسبت جمعيت ساكن در كشورهاي داراي مصرف سرانه زير ۲۲۰۰ كالري در سال ۲۰۳۰ به رقم ناچيزي يعني حدود ۴/۲ درصد خواهد رسيد. در برخي مناطق پيشرفت در كاهش جمعيت مواجه با كمبود تغذيه چشمگير خواهد بود. براي مثال در جنوب آسيا از ۳۰۳ ميليون نفر در ۹۹-۱۹۹۷ به ۱۱۹ ميليون نفر در ۲۰۳۰ و در شرق آسيا به نصف رقم فعلي (۱۹۳ ميليون نفر) خواهد رسيد.
در مقابل، در جنوب صحراي آفريقا و منطقه خاور نزديك و شمال آفريقا، تعداد مطلق جمعيت دچار كمبود تغذيه كاهش نخواهد يافت، هر چند نسبت آن به كل جمعيت كمتر خواهد شد. در سال ۲۰۳۰، در كليه مناطق جهان، به جز جنوب صحراي آفريقا، نسبت كمبود تغذيه از ۹ تا ۲۴ درصد كنوني به ۴ تا ۶ درصد خواهد رسيد. اما پيش بيني مي شود در سال ۲۰۳۰ در جنوب صحراي آفريقا ۱۵ درصد (۱۸۳ ميليون يعني فقط ۱۱ ميليون نفر كمتر از سال ۹۹-۱۹۹۷) هنوز باكمبود تغذيه دست به گريبان باشند. اين نسبت در آن زمان در جهان بالاترين خواهد بود. پس وضعيت درجنوب صحراي آفريقا جاي نگراني جدي دارد.
با افزايش درآمد، عدالت دردسترسي به غذا نيز تقويت مي شود. زيرا فقر بخش مهمي از درآمد افزايش يافته شان را به تهيه غذاي بيشتر اختصاص مي دهند، در حالي كه ثروتمندان هرچقدر درآمد بيشتري داشته باشند، شايد بيشتر از آني كه الان مي خورند، نخورند. برابري دردسترسي به غذا تأثير زيادي بر تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه خواهد گذارد. براي مثال در ۴۴ كشوري كه متوسط مصرف سرانه آن ها در سال ۲۰۱۵ بالاتر از ۲۷۰۰ كيلوكالري در روز خواهد بود، كل جمعيت دچار كمبود تغذيه حدود ۲۹۵ ميليون نفر پيش بيني مي شود. در حالي كه اگر قرار بود نابرابري در دسترسي به غذا به همان شكلي كه امروز هست، باقي بماند، در آن صورت رقم يادشده بايد ۴۰۰ ميليون نفر درنظر گرفته مي شد.
به دلايل مختلفي كه درزير آمده است، كاهش تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه از وضعيت فعلي تا سال ۲۰۳۰ آهسته خواهد بود:
الف- به دليل رشد سريع جمعيت، گرچه نسبت جمعيت دچار كمبود تغذيه كم تر خواهد شد، اما كاهش تعداد مطلق بسيار آهسته تر از روند گذشته خواهد بود و در برخي مناطق حتي افزايش نيز خواهد داشت. اين روند در جنوب صحراي آفريقا و منطقه خاور نزديك و شمال آفريقا پي آمدهاي مهمي خواهد داشت.
ب- رشد اقتصادي سرعت كافي نخواهد داشت. براي مثال، در نيجريه كه در سال هاي ۹۲-۱۹۹۰ حدود ۳/۳ ميليون نفر (۴۱ درصد كل جمعيت) دچار كمبود تغذيه بودند، براي دستيابي به هدف تعيين شده در اجلاس سران، بايد تا سال ۲۰۱۵ اين تعداد به ۶۵/۱ ميليون (۹ درصد) كاهش يابد و اين مستلزم نرخ رشد اقتصادي بسيار فراتر از آني است كه نيجريه در بيست سال گذشته داشته است.
پ- در چندين كشور حركت به سمت هدف تعيين شده در شرايط بسيار نامساعدي (ازجمله پايين بودن شديد متوسط مصرف غذا، بالا بودن تعداد جمعيت و بالا بودن نرخ رشد جمعيت) شروع شده است. براي مثال، در ۹ كشور در حال توسعه(شامل افغانستان، آنگولا، بروندي، اريتره، اتيوپي، هائيتي، موزامبيك و سومالي)، در سال هاي ۹۲-۱۹۹۰ بيش از نصف جمعيت دچار كمبود تغذيه بودند. پيش بيني مي شود نسبت جمعيت دچار كمبود تغذيه از ۳۹ درصد در ۲۰۱۵ به ۲۵ درصد در سال ۲۰۳۰ كاهش يابد اما به دليل بالا بودن نرخ رشد جمعيت، تعداد مطلق جمعيت دچار كمبود تغذيه در اين كشورها به ۱۱۵ ميليون نفر در سال ۲۰۱۵ افزايش خواهد يافت و در سال ۲۰۳۰ حدود ۱۰۶ ميليون نفر خواهد بود. اين پيش بيني ها هم براساس افزايش بسيار سريع ميزان مصرف غذا انجام شده است.
ت- در كشورهايي كه مصرف غذا پايين است و اكثريت مردم گرسنه هستند، كاهش نابرابري در دسترسي به غذا تأثير اندكي بر تعداد جمعيت دچار كمبود تغذيه داشته است، زيرا رژيم غذايي اكثريت مردم در حد رفع گرسنگي است و توزيع مجدد آن چه كه «مازاد غذايي» آنها ناميده مي شود، در عمل فرق چنداني ايجاد نمي كند. در سال ۲۰۱۵، هنوز در ۴۱ كشور ميزان مصرف سرانه غذا پايين تر از ۲۵۰۰ كيلوكالري در روز خواهد بود.
ث- در آينده، به دليل كاهش نسبت كودكان به كل جمعيت، آستانه تعريف شده براي كمبود تغذيه بالاتر خواهد رفت. از آنجايي كه نياز كودكان به انرژي غذايي پايين تر از بزرگسالان است، متوسط كالري مورد نياز در كشورهاي در حال توسعه تا سال ۲۰۳۰ حدود ۳ درصد افزايش خواهد يافت. اگر آستانه كمبود تغذيه بالاتر نمي رفت، تعداد جمعيت دچار كمبود غذايي در سال ۲۰۳۰، به جاي ۴۴۰ ميليون نفر، ۳۷۰ ميليون نفر پيش بيني مي شد.
اگر به كشاورزي، افزايش توليد داخلي مواد غذايي و كاهش نابرابريها در دسترسي به مواد غذايي اولويت بيشتري داده شود، مي توان جمعيت دچار كمبود تغذيه را با سرعتي بيش از آنچه كه در بالا گفته شد،كاهش داد. اين سه اقدام بايد با ادامه دخالتهاي دولت در مبارزه با پي آمدهاي بحران هاي غذايي محلي همراه گردد، تا ريشه هاي گرسنگي خشكانيده شود.
كشورها حتي درصورت چشمگير نبودن نرخ رشد اقتصادي نيز مي توانند سطح تغذيه را افزايش دهند. براي مثال كشور مالي به رغم كاهش هزينه سرانه خانوار، توانست در دهه ۱۹۸۰ متوسط مصرف غذا را حدود يك سوم افزايش دهد. كشورهاي ديگري مانند بنين، بوركينافاسو، غنا، موريتاني و نيجريه نيز با وجود رشد اقتصادي اندك، توانسته اند به پيشرفتهاي مشابهي دست يابند. ويژگي مشترك اين كشورها، رشد سريع توليد محصولات كشاورزي اساسي (غله ومحصولات غده اي و ريشه اي) است كه به بهبود خودكفايي حداقل در غله منجر شد. چون قبلاً كشاورزي تنها براي معيشت كشاورزان انجام مي شد، با افزايش توليد، مصرف غذا در مناطق روستايي هم بي درنگ افزايش يافت.
ادامه دارد