چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۲۹
فيل قاتل
000078.jpg
بازهم از دنياي نه چندان مهربان وحوش برايتان خبر داريم و آن اينكه از هند خبر مي رسد كه يك فيل وحشي ناميمون، يك مرد و دختر را لگدمال كرد و كشت.
اين فيل وحشي »ديباك كدايي۴۹ « ساله به همراه دخترش »پانچامي كدايي« را كه در يك باغ چاي در ايالت بنگال غربي مشغول كار بودند له كرد.
مقامات پليس محلي درباره اين ماجرا مي گويند كه اين پدر و دختر زماني قرباني لگدهاي بي رحم فيل قوي هيكل و وحشي شدند كه از باغ چاي به خانه خود باز مي گشتند.
درحال حاضر اين فيل وحشي همچنان فراريست و وحشت و اضطراب ناشي از اين خبر در ميان مردم منطقه رو به افزايش است.
به گفته منابع پليس اجساد قربانيان اين حادثه تحويل پزشكي قانوني شده اند.

جسد مدرن
000150.jpg
اين هم از مزاياي دنياي مدرن. جسدمردي كه حداقل يك سال پيش خود را به دار آويخته بود براي كفن و دفن از محل اوليه اش برداشته شد، البته اين جسد بر خلاف تصور شما دور از چشم مردم نبوده است كه چنين گمنام ومهجور روي چوبه دار آويخته باشد. بلكه اين جسد دائما در معرض ديد عموم و علي الخصوص دانشجويان قرار داشته است.
تاكنون دانشجويان دانشگاه هنر بوداپست و سايرين فكر مي كردند اين يك مجسمه مدرن است!
روزنامه هاي محلي مجارستان نوشتند جسد يك روز كامل ديگر در ساختمان و باغي كه براي تعميرات بازگشايي شده بود آويزان بود تا اين كه عابران متوجه حقيقت شدند و پليس را خبر كردند.
اين ساختمان كه در زمين هاي دانشگاه قرار دارد و پر از انواع مجسمه است و از پنج سال پيش براي بازسازي بسته شده بود . جزييات بيشتر اعلام نشده است.

دزدي با چسب
000146.jpg
باز هم بشنويد از دنياي مدرن. از آلمان خبر رسيده است كه دو دزد براي سرقت از چسب استفاده كرده اند. اين دزدان پست مدرن دست هاي راننده تاكسي را كه مدت ها زير نظر داشته اند به فرمان اتومبيلش چسباندند و سپس در كمال آرامش و خونسردي 351 دلار ناقابل پول نقد آقاي راننده تاكسي را ربوده اند.
ماجرا از اين قرار است كه ابتدا اين دو دزد كه مدت ها راننده تاكسي را زير نظر داشته اند، از او مي خواهند كه آنها را به يك روستاي دورافتاده ببرد.
اين روستا در نزديكي شهر درسدن در شرق آلمان قرار دارد و در آنجا از راننده بينوا مي خواهند كه دستهايش را روي فرمان بگذارد. البته راننده كمي مقاومت مي كند اما وقتي با اسلحه گرم اين دو نفر روبرو مي شود دست هاي خود را به فرمان مي چسباند و دزدها هم با خيال راحت ابتدا دست راننده را به فرمان چسبانده و پس از ربودن پول هايش مي گريزند.

به حافظه تان اعتماد نكنيد
گزارش شهود عيني تا چه حد قابل اعتماد است؟
000090.jpg
حافظه ما
ا ز بعضي جهات، شبيه يك نوار ويديويي مونتاژشده است: تحيقات نشان مي دهد كه هريك از ما به طور مداوم مشغول مونتاژكردن تكه هاي خاطرات هستيم، يك فريم (عكس) را با ديگري عوض مي كنيم و در اين جابه جايي تصاوير، اغلب از كمك خارجي هم برخوردار مي شويم و بدون آنكه خود متوجه شويم تاثيرات و تلقين هاي بيروني در ذهن ما با ديگر يادها و خاطره ها مونتاژ مي شود و سرانجام يك مجموعه نهايي به وجود مي آيد.
دكتر پزدك
سالهاست روي روانشناسي تشخيص كار مي كند. بخشي از روانشناسي تشخيص مربوط به چگونگي درك انسان از يك واقعه، يادآوري آن و پروسه اي كه در اين راستا در ذهن - باتوجه به عوامل دروني و بيروني - طي مي شود، است. آيا واقعاً آنچه ما به ياد مي آوريم واقعي است؟
اطلاعات ادراكي
بد نيست همين جا خاطر نشان سازيم كه بسياري از اطلاعات ادراكي كه از طريق حواس ما حاصل مي آيند، اصولا ذخيره نمي شوند. مثلا اشكالي كه در اثر يك روشنايي ناگهاني در تاريكي شب(فلاش دوربين، صاعقه) مي بينيم، اغلب به همان سرعت از چشم و گوش ما مي گريزند.
چند هفته بعد از واقعه 11سپتامبر، پزدك و ويور شروع به پرسش اين سوال از صدها نفر از دانشجويان و همكاران كردند: به يادآوريد روزي كه حمله  هاي تروريستي انجام شد چه ديديد و چه احساسي داشتيد؟ تعجب نكنيد؛بيش از 70 درصد ديدن فيلم برخورد اولين هواپيما به مركز تجارت جهاني را به ياد آوردند
وقتي يك نظامي فيوز پرانده پيشين امريكا به همراه يك پسربچه، از داخل يك اتومبيل، با تفنگ دورزن، شروع به شليك از راه دور كرد، شهروندان هيجان زده شروع به شهادت هاي عيني عجيبي كردند. خطوط ويژه تلفن اف. بي. آي اشغال بود، از تلفن  كنندگاني كه مي گفتند وانت سرپوشيده سفيد و كاميون كوچك پر از اسلحه را ديده اند. تلفن هاي پليس محلي نيز پر بود از وانت هاي سفيد و كاميون هاي مسقف لبريز از سلاح. اينها از كجا آمده بود؟ همه اين تصورات به دنبال گزارش ها و اخباري پديد آمد كه در بعضي از روزنامه ها چاپ شده و خاطرنشان مي ساخت كه چنين وسيله نقليه اي بعد از تيراندازي در حال فرار از صحنه مشاهده شده است. شهود، در اتاق مونتاژ ذهن خود، اين وانت يا كاميونت را مونتاژ مي كردند و به پليس گزارش مي دادند.

خانم دكتر كتي پزدك، روانشناس ويژه مسايل جنايي است. او در دفتر كارش در دانشگاه كالرمونت كاليفرنيا پرونده اي در رابطه با يك آدم كشي را مي گشايد. اين پرونده قرار است به زودي به دادگاه برود. اين پرونده قتل مربوط به مردي است كه از داخل اتوبوس مورد تيراندازي قرار گرفته و در اين ماجرا خانمي كه همراه او بوده، احتمالاً، مي تواند قاتل را شناسايي كند. يا، اين يادآوري، مي تواند تحت تاثير عوامل گوناگوني در ذهن ما شكل بگيرد؟ خوانده پرونده و مجموعه مدافعانش از دكتر پزدك به عنوان يك متخصص دعوت كرده اند تا اظهارات شواهد را بررسي و صحت و سقم آن را مشخص كند و دريابد حافظه شاهد تا چه حد قابل اتكاست.
پ----زدك مي گويد: »براي شروع،  به اولين اظهارات شاهد مراجعه مي  كنيم. در پرونده مي بينيم كه اين خانم وقتي براي اولين بار با پليس صحبت مي كند، مي گويد: »من واقعاً چهره ضارب را نديده ام.« اين، مشكلي اساسي در راه پيگرد است. به هرحال، چند ساعت بعد از وقوع قتل،  پليس يك نفر را به اتهام ارتكاب جرم در خيابان دستگير كرد، او را در پاترول پليس نشاند و به شاهد نشان داد. در اين جا خانم همراه مقتول مي گويد:  »مكن است همين باشد.«
دو روز بعد، در اتاق ويژه آگاهي، يك سري عكس به او نشان داده مي شود. پزدك مي گويد: »البته، او دقيقاً همان عكسي را نشان داد كه به چشمش آشنا بود، همان شخصي كه در اتومبيل پليس ديده بود. و پليس به او مي گويد:  »درست است، شما دقيقاً شخص موردنظر را انتخاب كرديد!«
پزدك ترديدي ندارد كه با كمي توصيه و راهنمايي ذهن، يك شاهد عيني تمام عيار در دادگاه حاضر خواهد بود تا هويت متهم را احراز كند. هيات منصفه هم با قاطعيت مي تواند راي دهد، وجدان هيچ كس هم از اين بابت ناراحت نخواهد بود. او مي گويد:  »مساله اين است كه قاضي و هيات منصفه روند تكاملي ذهن شاهد را از مرحله، من هرگز چهره او را نديده ام، تا، مي تواند خودش باشد، و، خودش است مطمئنم، نديده اند و نمي دانند اين قطعيت خاطره، چگونه در ذهن متهم شكل گرفته است.«
به عبارت ديگر، ماجراي تعقيب، دستگيري، شناسايي و... به صورت يك درام كامل در اتاق دادگاه به نمايش درمي آيد و اعضاي هيات منصفه هم از آن خشنود هستند، اما آنها نمي دانند كه مراحل مونتاژ اين درام چگونه بوده و قطعات نمايش چطور به هم وصل شده تا صحنه نهايي آماده شده است.
آيا خود مي توانيم بفهميم چه قدر از اين تصوير نهايي واقعي است؟
اليزابت لوفتاس، رواشناس و استاد دانشگاه ايروين كاليفرنيا مي گويد: »حافظه يك رويداد خلاقه است، كه هر روز دوباره متولد مي شود.« لوفتاس كه يكي از كارشناسان خبره در مسايل پليسي است و تاكنون پژوهش هاي متعددي را در رابطه با توان سازگاري و انعطاف پذيري حافظه در شهود عيني و اعترافات آنان به انجام رسانده است، ادامه مي دهد:»همواره در يك خاطره، چند خاطره و در مجموع كل خاطرات كه حافظه  ما را تشكيل مي دهد، حفره ها و جاهاي خالي وجود دارد و ما مرتبا آنها را پر مي كنيم، چگونه؟ اگر به چگونگي يادآوري خاطرات خود توجه كنيد متوجه مي شويد كه ما هر بار كه خاطره اي را به ياد مي آوريم، در واقع آن را بازسازي مي كنيم و در اين بازسازي به طور غير محسوسي بعضي از نقاط خالي آن را با چيزهايي پر مي سازيم. حال اين چيزها از كجا مي آيند، موضوع اصلي بحث است.«
يك دهه كار پژوهشي فشرده به لوفتاس و همكارانش آموخته كه ايجاد خاطرات دروغين در حافظه افراد مختلف چه قدر آسان است. در آزمايش هاي متعدد، آنها نشان داده اند كه تعداد كمي از مردم (اگر واقعا همين تعداد كم هم وجود داشته باشند) مي توانند در روند آزمايش به درستي بين چيزي كه به آنان نشان داده شده و آنچه كه از آنان خواسته شده تا در ذهن خود تصور كنند، تفاوت قائل شوند.
اين شيوه در مورد عموم در سطح وسيعي قابل انجام است. روانشناسان قضايي از خطاي حس انبوه در رابطه با اولين تيراندازي هاي جنجالي پاييز گذشته به افراد در ناحيه كلمبيا، به هيچ وجه شگفت زده نشدند.
گاه حتي چنان زمينه اي هم لازم نيست. به عقيده چارلز ويور، متخصص در بازسازي حافظه دانشگاه بيلور، ما تمايل داريم بعضي از جزييات حافظه مان را با اولين جايگزيني كه بيابيم اصلاح كنيم. به علاوه، گاه بازآفريني يك تصور واضح و روشن به جاي احساس فيزيكي اوليه كه بخشي از آن فراموش شده و كليت آن تار و مبهم است، امري ناگزير به نظر مي رسد.
ويور مي گويد:»مالا چنين به نظر مي رسد كه مردم داستان هاي شخصي خود را سرهم مي كنند و به آن شكلي نهايي و واقعي مي بخشند، اما در اساس، آنها يك خاطره را پس از واقعيت، خلق كرده اند.« مطالعات ويور همچنين نشان داد، مردم مي خواهند هر بار كه خاطره خود را يا به عبارتي داستان خود را تكرار مي كنند، مطمئن تر باشند. به همين دليل، وكلا معمولا شهود عيني را براي اقامه شهادت از پيش حاضر مي كنند تكرار باعث مي شود شاهد با اطمينان خاطر و اعتماد به نفس كامل اقامه گواهي كند. چند سوال اساسي مطرح و نكات راهنما را ضميمه كنيد، آن وقت با كمي كار، يك گزارش درست و حسابي و بر اساس عادت تنظيم شده شاهد عيني، براي ارائه به دادگاه خواهيد داشت.
چند هفته بعد از واقعه 11سپتامبر، پزدك و ويور شروع به پرسش اين سوال از صدها نفر از دانشجويان و همكاران كردند: به يادآوريد روزي كه حمله  هاي تروريستي انجام شد چه ديديد و چه احساسي داشتيد؟ تعجب نكنيد بيش از 70 درصد، ديدن فيلم برخورد اولين هواپيما به مركز تجارت جهاني را به ياد آوردند. بسياري به ياد آوردند كه نسبت به اسامه بن لادن احساس عصبانيت و خشم كرده اند. بازهم تعجب نكنيد؛در واقع تا روز دوم پس از حمله، هيچ فيلمي از برخورد هواپيماي نخست با ساختمان تجارت جهاني نبود كه نشان داده شود و اصلا از دست داشتن القاعده در اين حمله ها صحبتي به ميان نيامد! آنچه مسلم است وقايع خونين »خاطرات فلاش وار« را در مدار ذهن مي خشكانند. مغز ما واقعه خونين را مثل هرچيز ديگري، مرور و مونتاژ مي كند.
اگرچه از بعضي جهات، قياس با نمايش ويديويي مي تواند به طرز خطرناكي، نادرست و غير دقيق باشد و همواره در بايگاني حافظه، فيلم هاي واقعي هم وجود دارد  ولي به بيان لوفتاس:»بدبختانه اغلب روش برخورد مردم با حافظه به اين ترتيب است بي شك ما همه نوارهاي واقعي را جايي در ذهن خود داريم اگر بتوانيم پيدايشان كنيم.« در واقع، ما خاطرات خود را با چسباندن تكه هاي شكسته اطلاعات ذخيره شده به يكديگر، شكل مي دهيم و  آخر سر، جاهاي خالي را پر مي كنيم.
براي اينكه بفهميم لوفتاس دقيقا چه مي گويد، كافي است كه انيميشن فرآورده امواج مغزي را از يك چهره آشنا در ذهن مجسم كنيد. عمل يادآوري آن چهره ، نوعي سپيده دم شمالي سوسوزن(فجر شمالي يا سپيده دم شمالي، پديده اي است غيرعادي كه روشنايي شبيه ستوني در شب در آسمان ظاهر مي شود. اين پديده در يونوسفر در ناحيه اي در قطب شمال اتفاق مي افتد ) از فعاليت الكتريكي ايجاد مي كند.
مغز در حالي كه مي كوشد تكه هاي پراكنده اطلاعات را از برآمدگي  هاي مختلف قشر دماغي (مغز) كه هر يك شبيه انباري مجزا هستند بيرون كشد، اين حالت پرتو مانند لرزان الكتريكي را پديد مي آورد.
توجه عملي نسبت به يك پديده مي تواند ذخيره اي در حافظه شما ايجاد كند كه براي احضار و يادآوري آن ممكن است حدود 15 تا۲۰ ثانيه زمان لازم داشته باشيد تا بتوانيد دريافت حسي خود را به ذهن آوريد. به نظر مي رسد زبان نقشي اساسي در بردن خاطره به مخزن دراز مدت بازي مي كند. بدون»ترجمه« زبان، تكه ها و اجزاي ورودي به مغز ممكن است ذخيره شوند، اما جمع آوري ومرتب كردن آن اجزا براي شهادت در دادگاه مساله ساز است.
وقتي مغز نمي تواند خاطره دست نخورده اي را پيدا كند، به آسان ترين كار ممكن دست مي زند: آن را مي سازد.
با اين آگاهي هاست كه اظهارات شهود عيني سخت مخاطره آميز و غير مطمئن جلوه مي كند و چشم ها به دانشمندان دوخته شده است. آيا آنها خواهند توانست كمك مستقيمي به حافظه ما بكنند؟ مثلا دستگاهي بسازند كه بتواند خاطرات نادرست را از درست تميز دهد؟ با اطلاعات اخير به دست آمده از اسكن مغز، نشان مي دهد كه اين كار ممكن اما دشوار است.
تا آن وقت قاضيان چه بايد بكنند؟ درخواست جست وجوي بيشتر، شهود بيشتر، جمع آوري اطلاعات كامل ترو هر آنچه كه قضاوت صحيح و بدون شائبه ترديد را ممكن سازد.

كلاهبرداري 30 ميليون توماني
عده اي براي كلاهبرداري، جوان هاي خام و بي تجربه را كه به دنبال كار مي گشتند، پيدا مي كرده و با دادن وعده دسته چك و موبايل آنها را فريب مي دادند.
ماجرا از اين قرار است كه كلاهبردارها اين جوانان را با دادن دسته چك، خام و براي خريد از چك هاي آنها استفاده مي كردند و پس از مدتي كه موقع پرداخت چك ها مي شد، خودشان فرارمي كردند و جوان هاي بيچاره به علت عدم پرداخت به موقع چك ها راهي زندان مي شدند.
يكي از اين كلاهبردارها كه از دوستانش خسته شده بود، آنها را كه قصد خريد پارچه را داشتند لو داد.
اين كلاهبردارهاي از همه جا بي خبر، مثل هميشه يك جوان بيچاره را خام كرده بودند كه از چك هايش استفاده كنند.
اما فروشنده كه از اقدام آنها باخبر شده بود، پس از فروش جنس ها آنها را تعقيب مي كند و وقتي از محل آنها آگاه مي شود، يك نفر را براي اطلاع از رفت و آمد آنها در محل مي گذارد و به سراغ ماموران كلانتري مي رود.ماموران كلاهبردارها را دستگير كرده و اجناسي را كه از فروشنده هاي بسياري كلاهبرداري كرده بودند، كشف و ضبط مي كنند.
خواستگار دزد
قابل توجه آن دسته از آقاياني كه قصد دارند با تلفن به خواستگاري بروند. آقاي نه چندان محترمي كه با استفاده از كيف به سرقت برده اي، آرامش خانواده  اي را سلب كرده بود در باجه تلفن دستگير شد.
چند روز پيش، مرد عابري كه كيف سامسونت به همراه داشت، هنگام عبور در حوالي ميدان ابوسعيد، از سوي دو سارق كيف قاپ موردحمله قرار گرفت و علاوه بر مقاديري پول، اسناد و مدارك او نيز به سرقت رفت. چند روز پس از اين ماجرا، تلفن خانه مالباخته به صدا درآمد و فردي از آن سوي سيم با ايجاد مزاحمت براي دختر اين خانواده از او درخواست ازدواج كرد و در ادامه اين مزاحمت ها، فرد مزاحم با ارسال عكس ها و تصاوير غير اخلاقي، از اين خانواده سلب آسايش كرد. گزارش حاكي است، با ادامه اين مزاحمت ها، پرونده در واحد تجسس كلانتري 112 ابوسعيد رسيدگي شد و ماموران با بررسي و تحقيق متوجه شدند، بيشتر تماس ها از باجه تلفن حوالي ميدان منيريه صورت مي گيرد، با به دست آمدن اين اطلاعات ماموران، روز گذشته با كنترل غير محسوس يكي از باجه هاي تلفن و شروع مزاحمت، فرد معلولي را دستگير كردند كه در حال گفتگو با افراد شاكي بود. با دستگيري متهم، وي براي صدور دستور قضايي به شعبه هفتم بازپرسي دادسراي جنايي تهران منتقل شد و بازپرس محمد عرفان تحقيق ازمزاحم معلول را آ غاز كرد. متهم به بازپرس جنايي گفت: آقاي قاضي من مي خواستم با طلاق دادن همسرم، با دختر اين خانواده كه عكس او را ميان اموال مالباخته مشاهده كرده بودم، ازدواج كنم. وي افزود: چند روز پيش، در حال عبور از يك كوچه بودم وكيف سامسونتي را پيدا كردم كه درون آن مقاديري اسناد و مدارك بود و با ديدن فتوكپي شناسنامه دختر خانواده تصميم گرفتم پس از ارتباط با او به ازدواج با خود ترغيبش كنم. در پي اين اظهارات، بازپرس محمدعرفان، متهم را با صدور قرار قانوني در اختيار پليس آگاهي قرار داد. تحقيق در اين زمينه ادامه دارد.
من قاتل هستم 
دزد خودرو بعد از آن كه دستگير شد اعتراف كرد يك كارگر پمپ بنزين را كشته است.
چند روز پيش مردي با مراجعه به پاسگاه انتظامي بخش لاهوود استان اردبيل به ماموران گفت يك جوان ناشناس خودروي وي را دزديده است.
او در اين مورد توضيح داد؛ مرد سارق را به عنوان مسافر دربستي سوار كردم اما هنوز مسافت زيادي را طي نكرده بوديم كه آن مرد با چاقو مرا تهديد كرد و پس از ضرب و جرح من، خودروام را به همراه مبلغي پول نقد دزديد. پس از طرح اين شكايت گروهي از ماموران بلافاصله به محل وقوع سرقت رفتند و با گشت زني در اطراف آن محدوده توانستند خودروي مسروقه راشناسايي كنند و به اين ترتيب دزد سارق پس از حدود يك ساعت تعقيب و گريز دستگير شد.
متهم پس از انتقال به پاسگاه، ضمن اعتراف به دزيدن خودرو گفت: از آنجايي كه هيچ شغل مناسبي ندارم و تمام تلاشم براي يافتن كار بي نتيجه بوده است تصميم گرفتم از راه سرقت امرار معاش كنم اما تا به حال فقط دو بار دزدي كرده ام كه سرقت اول بر خلاف خواسته ام منجر به قتل شد.
وي ادامه داد: مرداد ماه امسال پس از تعقيب يك كارگر پمپ بنزين تصميم گرفتم از او سرقت كنم اما هنگام اجراي نقشه ام هرچه وي راتهديد كردم اثر نكرد و او حاضر به همكاري نشد، براي همين به ناچار با استفاده از چاقو كارگر پمپ بنزين را كشتم و با سرقت پول هايش فراركردم.
پس از اعترافات اين قاتل جوان پرونده اتهامي وي به مراجع قضايي ارجاع شد و جلسات محاكمه او به زودي برگزار مي شود.

كروكوديل بيچاره
000088.jpg
و اما بشنويد ماجراي شكار يك كروكوديل هنگ كنگي را كه براي دومين بار از دست يك شكارچي استراليايي گريخت.اين شكارچي استراليايي كه براي دومين بار نتوانست كروكوديل فراري را در هنگ كنگ بگيرد از ماموران كمك گرفت.اين آقا كه جان لور نام دارد به مدت 2 هفته سعي داشت با خيزران بامبو به عنوان نيزه مخصوص خزنده فراري را به دام بيندازد نتوانست او را بگيرد و در آخر از ماموران هنگ كنگي خواست تا در شكار كروكوديل به كمك وي بشتابند. جان لور روز جمعه سعي كرد در يك نهر گل آلود حيوان را شكار كند كه موفق نشد.شكارچي اظهار داشت كه كروكوديل به اندازه كافي گرسنه نيست تا براي وي طعمه درست كند و همچنين غذاي كافي وجود ندارد كه انگيزه اي را ايجاد كند، خبر فرار و شكار كروكوديل در صدر اخبار روزنامه هاي هنگ كنگ قرار گرفته است و مردم با اشتياق آن را دنبال مي كنند.

۶۲ متجاوز مرزي دستگير شدند
000086.jpg
رئيس مركز اطلاع رساني فرماندهي انتظامي آذربايجان غربي گفت: ماموران هنگ هاي مرزي ماكو، خوي و سلماس توانستند طي هفته گذشته 62 نفر از متجاوزين مرزي را دستگير كنند.
شهنام رضايي در جمع خبرنگاران افزود: 18 نفر از اين تعداد، تبعه پاكستاني، 13 نفر تبعه افغانستاني و بقيه اتباع كشورهاي تركيه و بنگلادش هستند.
وي همچنين از كشف 9 قبضه اسلحه شكاري در ايست بازرسي شهيد »دستغيب« اروميه - مياندوآب خبر داد.
بدنبال اشغال عراق توسط نيروهاي آمريكايي و اغتشاش د راين كشور، آمد وشد هاي متجاوزين مرزي به ايران بيش از گذشته شده است.

شكايت از پدر
000092.jpg
ماجرا از اين قرار است كه پسري متوجه ازدواج مجدد پدرش مي شود و اين موضوع را با مادر و خواهرش در ميان مي گذارد. هر سه تصميم مي گيرند در اين مورد با پدر خانواده صحبت كنند.
پدر خانواده هم كه متوجه مي شود موضوع ازدواجش لو رفته است، دست پيش مي گيرد تا پس نيفتد و شروع به داد و بيداد مي كند.
پسرش را تهديد مي كند كه اگر اين موضوع به خارج از خانواده درز كند، او را از خانه بيرون مي كند. مادر و خواهر كه طرفداري پسر را مي كنند توسط پدر كتك مي خورند.
پسر هم براي گرفتن انتقام از پدرش از او شكايت مي كند.

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |