دكترهادي خانيكي
۱ـ پيدايش جامعه شبكه اي
انقلابي كه در فناوري اطلاعات از دهه ۱۹۷۰ در آمريكا پا گرفت، انگاره تازه اي را به دنبال داشت كه به سرعت بر همه عرصه هاي نظري سايه انداخت. ايجاد نخستين شبكه هاي اطلاع رساني در كاليفرنيا سرانجام به تكوين جامعه شبكه اي در جهان انجاميده است كه از خصوصيات مهم آن فعال شدن جنبش هايي بوده است كه هويت هاي حذف شده يا به حاشيه رانده شده اي را مي جويند، در اين فرآيند كالاهاي فرهنگي به جاي كالاهاي مادي اهميت يافته اند و دفاع از منزلت انساني و كنش فرهنگي در برابر منطق ديوان سالاري و بازار حتي تا حدودي به جاي مبارزه هاي طبقاتي نشسته است. به اين ترتيب، انقلابي به مراتب موثرتر از انقلاب صنعتي قرن هجده شكل گرفته و بر اقتصاد، جامعه و فرهنگ عميقاً تاثير نهاده است. «ويژگي بارز انقلاب تكنولوژيك كنوني، نه محوريت دانش و اطلاعات بلكه كاربرد اين دانش و اطلاعات و انتقال آنها در يك چرخه بازخورد فزاينده ميان نوآوري و كاربردهاي نوآوري است.»
انگاره جديد ويژگي هايي دارد: نخست اين كه ماده خام آن اطلاعات است، دوم اين كه همه فرآيندهاي حيات فردي و جمعي را فرا مي گيرد سوم اين كه معطوف به نظام ها يا مجموعه هاي روابط شبكه ساز است كه ريخت شناسي آن توام با پيچيدگي فزاينده تعامل و اندر كنش است. چهارم اين كه انعطاف پذيري دارد و فرآيندهاي آن نه تنها برگشت پذير هستند، بلكه سازمان ها و نهادها را نيز به اتكاي آنها مي توان با آرايش مجدد اجزاي آنها اصلاح كرد و حتي به طور اساسي تغيير داد، پنجم اين كه فناوري هاي خاص درون يك نظام بسيار منسجم همگرايي دارند.
جامعه شبكه اي با تحول بزرگي در عرصه ارتباطات نيز همراه بوده است. ارتباطات (مكتوب، شفاهي و ديداري ـ شنيداري) در جامعه شبكه اي با هم و به صورت يك پارچه عمل مي كنند، در شاهراه هاي اطلاعاتي يك پارچگي بالقوه متن، تصوير و صدا در يك نظام از چندين نقطه و در زمان دلخواه ـ زمان واقعي يا با تاخير ـ و در شبكه اي جهاني و آزاد و قابل دسترس با يكديگر تعامل دارند و همين ويژگي سبب شده است كه ماهيت ارتباطات دچار دگرگوني هاي بنيادي شود.
در جامعه شبكه اي، مخاطبان و مصرف كنندگان اطلاعات صرفاً گيرندگان منفعل پيام نيستند بلكه كنش گراني به حساب مي آيند كه ارتباط متقابل برقرار مي كنند. از اين رو، شايد رسانه هاي نوين را ديگر نتوان به مفهوم سنتي كلمه، رسانه هاي همگاني دانست كه پيام هاي محدودي را براي انبوهي از مخاطبان متجانس پخش مي كنند. در واقع، به دليل تعدد پيام ها و منابع انتشار آنها، مخاطبان از قدرت انتخاب بيشتري برخوردار شده اند، به اين سبب در فرآيند جهاني شدن و در دهكده جهاني، مي توان اين واقعيت را نيز پذيرفت كه هركس مي تواند كلبه هايي فراخور حال هر منطقه و محل داشته باشد. به عبارتي ديگر، جامعه شبكه اي خانه الكتروني و فردگرايي را تقويت كرده است، از محيط امن خانه، فرد با سراسر جهان ارتباط برقرار مي كند.
«انقلاب ديجيتالي، تحولات بنياديني را در زندگي اجتماعي و اقتصادي به وجود آورده است، آن هم با سرعتي نزديك به سرعت نور، ۳۸ سال براي راديو و ۱۳ سال براي تلويزيون طول كشيد تا اين رسانه ها در دسترس ۵۰ ميليون نفر قرار گيرند، اما همين تعداد از انسان ها فقط ظرف ۴ سال اينترنت را به خدمت گرفتند. اينترنت امروزه بيش از هر وسيله ارتباطي ديگري كه بشر اختراع كرده است، متقاضي دارد، اما از ياد نبريم كه در حال حاضر فاصله ديجيتالي بزرگي در جهان به چشم مي خورد. در ايالات متحده آمريكا، بيش از كل بقيه جهان كامپيوتر وجود دارد، تعداد تلفن در توكيو به اندازه كل آفريقاست. اين شكاف ديجيتال را مي توان و بايد پر كرد.» سرمايه اي كه در انقلاب ديجيتال ارزش روزافزون پيدا مي كند، «سرمايه فكري » است و محصول اصلي آن كه «اطلاعات» است تفاوت هاي اساسي با كالاهاي تمام شدني دارد. به طور كلي، در جهان ديجيتال همه كاركردهاي سرمايه اي و عوامل موثر از بدترين تا بهترين، از نخبه اي ترين تا مردمي ترين گردهم آمدند. در ابرمتني بزرگ، گذشته، حال و آينده به صورت بين اذهاني جلوه مي كنند و زمينه تعامل را فراهم مي آورند. محيط فرهنگي نمادين، يعني فرهنگ مجازي واقعي شكل گرفته است كه در آن واقعيت كاملاً در نمادها و مجازها غرق مي شود.
۲ـ پيامدهاي جامعه اطلاعاتي
تحولات فن شناختي كه سامان دهنده اين عصر بوده اند، البته مانند هر تحول عظيم ديگر در عرصه فناوري و صنعت، نويددهنده فصلي تازه از آزادي و گشايش امكان هاي حياتي تازه روياروي انسان عصر جديدند، اما با اين همه، هر دوران الگوهاي خاص خود را نيز در باز توليد و استمرار عدم برابري و فقدان فرصت مساوي براي همگان به همراه آورده است. تجربه زندگي همه ما حاوي خاطره انديشه هايي است كه تحت عنوان «ماركسيسم» نابرابري غيرانساني جامعه سرمايه داري را هدف گرفته بودند. قطع نظر از صدق و عدم صدق آن آموزه ها، جاي هيچ ترديدي نيست كه نابرابري گران بار نظام سرمايه داري ليبرال، از اواخر قرن نوزده به اين سو، شرايط پذيرش جهاني آن آموزه ها را فراهم ساخته بود. پيدايش موقعيت هاي عيني و ذهني جديد كه اساساً امكان بقاي «فضاهاي بسته» و «بسته بودن فضاها» را تضعيف مي كرد، چشم اندازهاي گفت وگوي جديدي را در عرصه هاي بين المللي و ملي مي گشود. پديده «جامعه اطلاعاتي» برآمده از اين موقعيت جديد است. به اين ترتيب مي توان گفت جامعه اطلاعاتي به لحاظ ويژگي هاي متفاوت فناوري اقتصادي، شغلي، مكاني و فرهنگي مورد ارزيابي مفهومي قرار گرفته است. تفسيرهاي فن شناختي آن كه تا حدودي بر نزديكي و هم سويي ارتباطات راه دور و رايانه اي متمركز است، نوعي جبرگرايي فن شناختي و ساده سازي فرآيندهاي تغييرات اجتماعي را مدنظر دارد. ظهور «اقتصاد اطلاعات»، «تغييرات شغلي» و «فشردگي فضا، مكان و زمان» اساساً كميت و كيفيت زندگي را در عصر ما دگرگون كرده اند.
از مهم ترين آثار پيدايش جامعه اطلاعاتي، شكل گيري نوع خاصي از دموكراسي است كه دوره هاي پيش از آن مسبوق به سابقه اي چنين نيست. اين دموكراسي كه اكنون اصطلاحاً «دموكراسي ديجيتالي» نام گرفته است، در حيطه تاثيرگذاري شبكه اي انواع ديگر دموكراسي را نيز تحت تاثير قرار داده است. مجموعه گسترده اي از انديشه هاي جديد بر اين باورند كه تحولات اخير در فناوري اطلاعات و ارتباطات از اين توانش برخوردارند كه راه جهش هاي عظيم را در عرصه سياست دموكراتيك هموار كنند.
در حال حاضر، مفهوم دموكراسي ديجيتال مي تواند به طيف نسبتاً وسيعي از كاربست هاي فناورانه و از جمله «پارلمان هاي مردمي» تلويزيوني و يا «هيات هاي منصفه شهروندان» اطلاق شود كه از طريق پست الكتروني به گروه هاي مباحثه الكتروني و باجه هاي اطلاعات دسترسي دارند.
در اين جا مسئله نخست اين است كه يك «دموكراسي نيرومند» كه بر استفاده گسترده از فناوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي مبتني است، احتمالاً چه شكلي خواهد داشت. دموكراسي نيرومند تعريف جديدي از دموكراسي است كه بر تفاوت خود نسبت به دموكراسي هاي ليبرال و نمايندگي تاكيد دارد. دوم اين كه، تاثيرهاي احتمالي وضعيت اقتصادي و سياسي بر آن «دموكراسي ديجيتالي» كه ما در عمل به آن دست مي يابيم، چيست. سوم اين كه، تجارب جهاني در خصوص تاثيرهاي كنوني فناوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي بر شيوه عمل دموكراتيك فارغ از ادعاها و بيم و اميدهاي رايج چه بوده است. چهارم اين كه، چه موانعي بر سر راه تحقق «دموكراسي ديجيتالي» وجود داشته و دارد؟
براي پاسخگويي به اين پرسش ها مناسب است كه به ويژگي هاي اساسي رسانه هاي دوطرفه كه براي توسعه نوع تازه اي از دموكراسي توانايي دارند، اشاره كنيم:
دو طرفه بودن: كاربران مي توانند با انبوه كاربران ديگر براساس دوطرفه بودن ارتباط ها تماس و ارتباط برقرار كنند. شبكه جهاني، مرزهاي دولت ـ ملت ها مانعي بر سر راه ارتباطات برقرار نمي كنند.
آزادي بيان: كاربران مي توانند عقايدشان را ابراز كنند و در اين مورد سانسور دولتي محدود شده است.
آزادي ايجاد انجمن ها: كاربران شبكه مي توانند به جامعه ها و تشكيلاتي مجازي بپيوندند كه منافع مشتركي را پيگيري مي كنند. توليد و انتشار اطلاعات: كاربران شبكه ها مي توانند اطلاعات توليد كنند و در اطلاعات سهيم شوند. اين اطلاعات مشمول بررسي و يا تاييد و تصدق رسمي نيستند.
به چالش كشيدن دستاوردهاي حرفه اي و رسمي: اطلاعات دولتي و حرفه اي را مي توان به چالش كشيد.
تضعيف نقش هويت دولت ـ ملت ها: كاربران مي توانند هويت هاي جهاني و محلي اختيار كنند.
از آنجا كه دموكراسي فقط راي دادن و يا تدارك اطلاعات عمومي بهتر براي شهروندان نيست، لذا همه پرسي هاي الكتروني و باجه هاي اطلاعات عمومي نيز شرط كافي براي تاييد موجوديت دموكراسي ديجيتال نيستند. حق تعيين سرنوشت، مشاركت، خودمختاري و اظهارنظر است كه هسته اصلي دموكراسي را مي سازند. از اين رو، دموكراسي يك فرهنگ سياسي است كه طيف بسيار وسيعي از ساخت ها را براي «خودافزايي» و بيان جمعي متقابل، شامل مي شود.
براي آن كه شكل پيشرفته اي از دموكراسي ديجيتالي پديدار شود، مي توان آن را به صورت قالبي در نظر گرفت كه خود جمع كننده عناصر اساسي نهفته در صورت بندي هاي دموكراسي مشاركتي و صورت بندي هاي دموكراسي نمايندگي است. مفهوم «خودمختاري دموكراتيك» در بسط دادن اين نوع استدلال، كارساز است. در اين صورت، «دموكراسي نيرومند» بايد براي مشاركت شهروندان در همه تصميم هاي مرتبط با مسايلي كه برآنان تاثيرگذارند، فرصتي فراهم كند. اين فرصت مبتني بر وضعيتي است كه در آن دموكراسي به عنوان پديده اي دوسويه دوباره طرح ريزي شود. پديده اي كه در يك طرف به شكل دهي دوباره قدرت دولت ـ به مفهوم عام آن ـ مربوط مي شود و از طرف ديگر دغدغه بازسازي جامعه مدني را دارد.
در جامعه شبكه اي مي توان از امكان تحقق اين نوع دموكراسي ديجيتال سخن گفت، بي آن كه با شيفتگي از موانع سخت افزاري و نرم افزاري آن در جهان كنوني غفلت كرد. انگاره «گفت وگوي تمدن ها» كه اساس آن «ديالوگ» يعني گفت وگو است، چارچوب مناسبي براي يافتن ارتباط ميان «دموكراسي نيرومند» و «دموكراسي ديجيتالي» است.
۳ـ گفت وگوي تمدن ها و چشم اندازهاي دموكراتيك
با مفروض دانستن همبستگي مثبت ميان ساختار گفت وگوهاي بين المللي و تحولات در فناوري هاي ارتباطي، مي توان گفت: فناوري هاي ارتباطي موجب شده اند كه هم گفت وگو در كانون گفتمان بين المللي قرار گيرد و هم ساختار زبان بين المللي در جهت تكثر و پذيرش ضرورت گفت وگو ميان هويت هاي متكثر در عرصه جهاني گشوده تر شود. بررسي تحول ساختارهاي گفتماني در سطح بين المللي مبين آن است كه گفت وگو برحسب دو ضرورت بنيادين در اين عرصه موضوعيت يافته اند: نخست، برحسب الگويي كه اجماع نظر ميان طرف هاي برابر را براي تحقق صلحي جهاني ضروري فرض مي كند و لازمه آن را تحقق گفت وگويي مي داند كه محور آن باور به طرف هاي داراي نفع، معطوف به تامين منافع ملي و در جست وجوي صلح است. اين الگو بيشتر با مقولات نظري ليبرالي سامان مي يابد، الگوي دوم كه مقوله گفت وگو را در عرصه بين المللي و حتي ملي، عنصر ضروري يك محيط زيست جهاني مي انگارد و براين باور است كه در شرايط تضعيف نقش دولت ـ ملت ها ضرورت استقرار يك زبان بين المللي، ساماندهي به يك نظام اخلاق بين المللي، ترجيحات متكي بر منافع عموم بشري و غيره، همه طرف ها را به گفت وگو برمي انگيزد.
تحول در عرصه گفت وگوي بين المللي عملاً تمايل به الگوي دوم را برمي انگيزد كه براساس آن موقعيت و معناي گفت وگوي تمدن ها بسيار فراتر از الگوي ليبرالي ديده مي شود. برمبناي الگوي دوم جريان گفت وگوي تمدن ها به سوي ساماندهي به يك زبان بين المللي پيش مي رود كه به تدريج حتي به صورت زبان هنجارآفرين در عرصه ملي نيز در مي آيد. اين زبان نيز همانند هر زبان مشترك ديگري در عرصه جهاني منجر به استقرار الگويي از برابري و نابرابري خواهد شد. ميزان و نحوه مشاركت حوزه هاي مختلف فرهنگي در ساماندهي به اين زبان در ساختار زبان بين المللي، موقعيت كانوني يا حاشيه اي را تعيين خواهد كرد. تحول در زبان ارتباط بين المللي نشانگر كاسته شدن از نقش و جايگاه دولت ها نيز هست. به عبارتي، بازيگر فعال در عرصه گفت وگوي بين المللي به تدريج از واحد دولت به واحدهاي كوچك تر انتقال مي يابد و ضروري است به اين معنا كه تصور يك سخنگو براي وارد شدن در عرصه گفت وگو جاي خود را به سخنگويان متكثر و نمايندگان عرصه هاي متنوع يك فرهنگ و تمدن بسپارد. گفت وگو در عرصه جهاني بر نقش محوري عنصر آموزش متكي است. به اين اعتبار مي توان عنصر آموزش را به مثابه يك رهيافت ملي و جهاني مورد توجه ويژه قرار داد و در همين جاست كه مي توان به طور خاص مقوله هاي «جامعه اطلاعاتي»، «دموكراسي ديجيتالي» و ميزان نيرومندي آنها را مورد مطالعه قرار داد.
تحولات گفتاري نوين بر انتقال مفهوم حقيقت از امري عيني و بيروني به امري بين اذهاني و حادث شده در فرآيند گفت وگو دلالت دارند. به بيان ديگر، شرايط گفتاري جديدي كه به وجود آمده است، حاكي از آن است كه مفهوم صدق بيش از آن كه مبتني بر عينيتي بيروني باشد (عين گرايي) و يا در حد يك ذهنيت منفصل از عين و ديگران (ذهن گرايي) تعريف شود، اكنون همچون امري بين ذهني و گفت وگويي قلمداد مي شود. به اين ترتيب، اكنون همراه و همزمان با تحول در نظام بين المللي، ارتباطات و تحولات فني، ساختار گفتار بين المللي و حتي ملي نيز از صورت ساختار تك ذهني و متصلب پيشين خارج مي شود و به سوي ساختار چندذهني، متكثر و منعطف در حال تحول حركت مي كند و اين چشم انداز با مفهوم هاي جامعه شبكه اي و صورت بندي هاي جديدي سازگار است كه در قالب «دموكراسي ديجيتالي» به وجود مي آيند.