اشاره؛ چه چيزي قادر است تنهايي هاي ما را پر كند؟ آيا به فكر اين موضوع هستيم كه چگونه در كوران حوادث بايد روي پاي خودمان بايستيم؟ در اين ارتباط دعا چه كاركردي دارد؟ و چرا در شب هاي ويژه اي چون شبهاي قدر خود را آماده پرواز مي كنيم؟ آيا مايليم دعا ما را رويين تن كند؟ رويين تني با ذلت ايجاد مي شود يا با عزت؟ دعا چگونه آدمي را از ذلت به دور مي كند و به عزت مي رساند؟ و دعا چگونه براي آدمي به يك نياز دائمي تبديل مي شود؟ اين ها سؤالاتي هستند كه گفت وگوي زير متكفل پاسخگويي به آنها است.
گروه انديشه
* انسان براي اين كه روي پاي خودش بايستد به چه چيزهايي نياز دارد و نيازهاي خود را در كجا مي تواند تأمين كند؟
- بسم الله الرحمن الرحيم. ما هر چقدر در شناسايي انسان مدرن و جديد در تمامي قلمروها و كشورها، دقيق شويم، به اين باور و معنا نزديك مي شويم كه انسان ضعيف و ناتوان است و قدرت نامحدودي دارد تا قادر به جوابگويي به ناتواني ها و حتي دادن يك قدرت و توانايي جديد باشد. مثلاً فوتبال يك پديده بسيار فراگير در سراسر جهان است، به قسمي كه گاهي يك مسابقه حساس بين المللي در سطح جهاني چيزي حدود ۲ ميليون بيننده دارد. وقتي به اين پديده عام و فراگير نگاه مي كنيد مي بينيد بازيكني كه گل مي زند، دست خود را به سوي آسمان بلند مي كند يا علامت صليب را روي سينه اش رسم مي كند.
واقعيت اين است كه هر چه صحنه زندگي پرخطرتر، حساس تر و سرنوشت سازتر باشد به همان اندازه انسان به يك قادر مطلق احساس نزديكي و تعلق بيشتر مي كند. از اين رو انسان امروز گرچه از لحاظ تكنولوژي در اوج است و قادر شده بسياري از نيروهاي طبيعت را به تسخير خويش در بياورد، اما به همان اندازه درك كرده كه مسائل و مفاهيم باطني و معنوي جز با اتكاي به خداوند قابل فهم و هضم نيست.
جواني از امام صادق(ع) پرسيد: اگر شما بخواهيد خدا را به من نشان بدهيد چگونه نشان مي دهيد؟ حضرت از شغل او پرسيد و متوجه شد ماهيگير است. گفت: شده تا به حال در دريا اسير طوفان شوي و در نگاه اول هيچ اميد نجاتي نداشته باشي؟ گفت: بله. گفت: هنگامي كه حس مي كني داري غرق مي شوي چه در ذهنت است؟ گفت: آن لحظه احساس مي كنم وجود قادري هست كه اگر بخواهد مي تواند نجاتم دهد. گفت: آن وجود قادر، خداست. واقعيت اين است وجود قادري هست كه چون به بن بست مي رسيم مي تواند دست ما را بگيرد و ياري مان كند. نتيجه آن كه انسان در متن باورهايش به يك قادر متعالي اعتقاد دارد كه مي تواند به نيازهاي او پاسخ دهد. واقعيت فرضي اين است كه انسان در شفاف ترين حالت ممكن هيچ گاه به مفاهيم هم عرض، خود را مستند و متكي نمي داند. البته ممكن است در مسائل و زندگي روزمره نكته اتكال مان را دوست، پدر، مادر، رئيس و يا عوامل مادي قرار دهيم، اما در آن شفافيت هايي كه در روح انسان حاصل مي شود، هيچ مستند و متكايي جز حضرت حق وجود ندارد و اين در لحظات خاصي و براي هر انساني در هر جغرافيا و قلمرويي رخ مي دهد. به عبارت ديگر، ما در يك مفهوم روان شناختي ديني نه مفهوم علمي يا عقلاني يا عرفاني صرف، بلكه در يك بحث روان شناسانه ديني، به اين نكته مي رسيم كه انسان به هنگام احساس تنهايي، تنگدستي و بسته بودن و در اوج نياز، به يك بي نياز مطلق رجوع مي كند كه اديان اسمش را «خدا» مي گذارند. اين موضوع در باور همه هست و اشخاص با وجود او تنهايي خود را پر مي كنند و به آرامش مي رسند.
* همانگونه كه فرموديد فوتباليست وقتي گل مي زند، از آن رنج ها گذشته و وارد يك دوره موفقيت شده است. اين سختي و اين كندن از شرايط قبلي و وارد شدن به شرايط جديد واقعاً چه نگراني هايي را بر انسان مستولي مي كند و منجر به چه شرايطي براي روحيات انسان مي شود و انسان اگر استقامت كند در دوره گذار، به چه دستاوردهايي مي رسد؟
- دقيقاً همانگونه كه شما فرموديد، دعا بويژه اگر به اجابت برسد بيانگر يك تحول عميق و روحاني است كه در وجود شخص اتفاق مي افتد.به عبارتي شخص از مرحله نياز و از مرحله سختي و دشواري مي گذرد و به مرحله بي نيازي، آرامش و نوعي فراخ دستي مي رسد.
* چرا انسان مايل است اين لحظات را با روزها و شبهاي خاص و استثنايي بياميزد؟
- نكته خوبي است، اول اين كه ما در همه اديان و فرهنگ ها لحظه و زمان مقدس داريم. در زندگي انساني اتفاقات در بستر زمان حادث مي شود. چه اتفاقات مبارك و چه نامبارك و شر. چون اين اتفاقات در بستر زمان اتفاق مي افتند يك نسبت ذاتي با زمان دارند. به همين دليل شما در تمامي فرهنگ ها زمان مبارك و سعد و زمان نامبارك و ناميمون داريد.
اما براي گذر از زمان نامبارك به زمان مبارك و سعد شاه كليد در دست شما است. بايد بخواهيد تا از اين مرحله بگذريد. اگر نخواهيد، قطعاً نخواهيد گذشت و نمي توانيد بگذريد. اين خواستن در گذر از يك موقعيت بسته به يك موقعيت باز، از يك موقعيت افسرده به يك موقعيت شاد منوط به خواست شماست. اين خواستن را اصطلاحاً «دعا» مي ناميم. اين دعا هر زمان نمي تواند محقق شود. زمان خاصي است كه ما در اسطوره شناسي به آن زمان قدسي مي گوييم كه قابليت تكرار و تناوب دارد. اين را من در يك بحث تلويزيوني تحت عنوان تاريخ خطي و تاريخ دوري باز كردم. تاريخ قدسي تاريخ دوري است، يعني در زماني كه در گذر از مرحله سخت به مرحله آسان مي رسيد يا به تعبير قرآن از «عسر» به «يسر»، يك سلسله عوامل معنوي و باطني وجود دارد دعا به كمك خواستن آن عوامل معنوي است. چرا؟ چون شما بنا به شناخت اوليه اي كه از وجود خودتان داريد به اين نتيجه رسيديد كه مي دانيد قدرت و توان ايستايي يا مقاومت را نداريد. انساني كه دعا مي كند به يك دريافت اوليه رسيده است. آن دريافت اوليه اين است: من ناتوانم و قوه اي وجود دارد كه تواناست. دعا، استمداد و استعانت از آن قدرت مابعدالطبيعه است. لكن بحث مهمي كه اينجا وجود دارد اين است كه استمداد در زمان هاي خاصي بايد جريان پيدا كند. بين زمان و اين دعا و اين اتفاقات يا اين گذر نسبت ذاتي وجود دارد. براي اين كه بحث خيلي پيچيده نشود مثالي مي زنم:
احتمالاً تمام خوانندگان اصطلاح پاشنه آشيل را شنيده اند. پاشنه آشيل در علوم سياسي و فرهنگ سياسي به نقطه ضعف سيستم هاي سياسي گفته مي شود. اين اصطلاح در اسطوره هاي يوناني بيانگر يك شخصيت قوي رويين تن به نام آشيل است.
آشيل اسطوره اي است كه در جنگ ها و اتفاقات ديگر هر ضربتي به بدن او زده مي شود، بدنش آن را پس مي زند، به يك عبارت رويين تن است. رويين تني است كه محصول يك اتفاق خاص است. آشيل در لحظه اي قدسي به دنيا مي آيد؛ يعني در زمان قدسي. در آن زمان اين اعتقاد وجود داشت كه اگر كودكي در آن زمان قدسي متولد شد، بايد آن را برداشت و در يك آب مقدس غسل تعميد داد.
در همه فرهنگ ها اين رود مقدس هست: زمزم را ما داريم؛ هند «مادر گنگ» را دارد و مصري ها «نيل » را دارند. آب مقدس جزو مفاهيمي است كه در اسطوره شناسي نوين به شدت بر آن تأكيد مي شود. اين اعتقاد وجود دارد كه اگر در لحظه مقدس كودكي به دنيا بيايد و در آب مقدس تطهير داده شود، رويين تن مي شود.
خوب! شما فكر مي كنيد هنگامي كه يك مسلمان غسل مي كند و يا هنگامي كه يك مسيحي در كليسا غسل تعميد داده مي شود، اين واقعاً صورت آب است؟ يك مسلمان با اين اعتقاد غسل مي كند كه بدن وي از ديدگاه شعور باطني رويين تن شود.
چرا وقتي مي رويد زيارت،غسل مي كنيد؟ چون بدن تطهير مي شود و وارد يك مرحله نوين مي شويد. اين موقع در حقيقت نقطه شروع آن زمان قدسي است. در همه تمدن ها زمان قدسي داريم. اگر انساني بتواند اين زمان قدسي را كشف كند، مثلاً در روز پنج شنبه و جمعه دعا كنيد يك طور ديگري با آن برخورد مي شود تا در روزهاي ديگر. دعا در بستر زمان به ويژه اگر زمان قدسي باشد متحقق مي شود. درست مثل همين ليله القدري كه ما داريم. دعا شما را به جايي مي رساند كه در حقيقت واسطه ها بين شخص نيازمند با آن بي نياز حذف مي شود و انسان در خود قدرتي را كشف مي كند. اين كه شما در سؤالتان فرموديد كه انسان به يك تعبير نويني از خودش مي رسد، دقيقاً همين است. انسان به يك تفسير نوين از توانايي هاي خودش مي رسد كه محصول آن آرامش است و اظهار دعايي است كه داشته و اتفاقاً همين دعا در آن لحظه خاص جوابي را مي گيرد.
حالا چرا در اسلام ليله القدر را گذاشتند؟ ليله القدر همان زمان قدسي اسطوره اي است كه اگر با دعا روحتان را و نه جسمتان را غسل بدهيد، يك روح رويين تن پيدا مي كنيد كه به تعبير قرآن ديگر شيطان بر آن تسلطي ندارد؛ يعني شيطان بر موجودات و افراد ضعيف النفس مي تواند سلطه داشته باشد، ولي خداوند به شيطان مي فرمايد نسبت به بندگان من تو ديگر نمي تواني سلطه داشته باشي.
اين رويين تني آغاز يك زندگي جديد است. آغاز فضا و ترنمي است كه در آن حس مي كنيد نسبت به پديده هاي پيرامون خودتان كه قبل از اين گذار ، در برابر آن ضعف مي كرديد، اكنون احساس قدرت مي كنيد. باز براي اين كه بحث براي خوانندگان سبك تر شود، مثالي عرض مي كنم: شما مي دانيد برخي از افراد حامل اشياء مقدس هستند. همين امروز هم داريم. گرچه در بعد علم نوين و فلسفه به آن خرافه مي گويند، ولي واقعيت قضيه اين است كه ما همين امروز افرادي را داريم كه در شرق و غرب عالم معتقدند مثلاً اگر اين تسبيح همراهش باشد در زندگي روزمره اش خوب مي آورد.
اصطلاحاً اين واژه را طلسم مي گويند. يك سنگهاي خاص، يك اشياء خاص. يادگاري كه مثلاً از مادربزرگش داشته و اين مادربزرگ يك جوري به عالم ماوراء مرتبط بوده چون انسان صالح و نيكوكاري بوده است. چيزي كه اصطلاحاً تحت عنوان «توتم» در اديان ابتدايي داريم. عصاي رئيس قبيله توتم اوست و اين يعني وجود يك نيروي ماورايي كه اين عصا نماينده اش است. اين مسئله به انواع و اشكال مختلف در زندگي انسان معاصر وجود دارد، اينها اصلاً قديمي نشده، اما مظاهرش فرق كرده و اصل مساله وجود دارد. اين امر بيانگر نياز شما به يك مفهومي است كه ممثل آن قدرت ذاتي مي باشد. شما به وسيله اين واسطه بين خودت و آن قدرت ذاتي رابطه ايجاد مي كني و خود را صاحب قدرت و نيرو حس مي كني. اين زمان قدسي در تمدن اسلامي ليله القدر است.
* آيا در ليله القدر اين انسان است كه خود را به سوي دگرگوني مي برد يا خداوند است كه انسان را به سوي دگرگوني مي كشاند؟
- در ليله القدر اتفاقي در دو وجه و دو سو مي افتد. ابتدا وجه آسماني است كه عوامل مابعدالطبيعه اجابت دعا، كمك مي كنند تا شما امورتان را اصلاح كنيد و با ورود به يك مرحله جديد، قلمروهاي جديدي باز شود. در اين مرحله حقيقتاً باب بركت الهي و نعمات الهي مفتوح مي شود. وجه دوم اين است كه انسان در لحظات خاص دعا و شب هاي قدر حس مي كند ماهيت و وجود ديگري دارد. به عبارت ديگر دو اتفاق همزمان حادث مي شود: ۱- باز شدن ملكوت آسمان(به تعبير عيسي مسيح(ع))؛ ۲- و ديگري اتفاق باطني كه در وجود شما اتفاق مي افتد.
مثلاً وقتي شما در مكه لباس احرام مي پوشيد، حس مي كنيد وارد يك فضاي جديدي شده ايد و آدم جديدي هستيد. اين افراد هنگامي كه دارند طواف را انجام مي دهند، با اين كه مي دانند شخصي كه دارد كنار شان مي رود، تنه مي زند، يعني دارد نوعي مزاحمت را در رفتار از خودش بروز مي دهد، اما در آن لحظه خاص با لباس احرام در اين مكان و آن زمان، در فضايي قرار مي گيرد كه اگر در يك موقعيت طبيعي قرار داشت، نسبت به رفتار او عكس العمل منفي و قهر آميز نشان مي داد. اما، اينجا نمي تواند چنين عكس العملي از خود نشان دهد، چرا؟ چون سبب حرمت فعل عبادي اش مي شود. اينجا در آن لحظه خاص و مكان خاص، تمرين مي كند تا نسبت به ديگري نفرت نداشته باشد. چرا اين حالت را در خيابانهاي تهران نداريم؟ چرا در زمان هايي غير زمان ليله القدر چنين حالتي نداريم. زيرا در ليلة القدر،زمان و مكان مرا وارد موقعيت جديدي مي كند، كه در اين فضاي جديد متحول مي شوم. اجابت دعا تحولي است كه در من اتفاق مي افتد. حال بياييم سراغ بحثي كه شما شروع كرديد. واقعيت اين است كه بله، در اين لحظات خاص وقتي دعا به اجابت مي رسد من نمي دانم در ملكوت چه اتفاقي مي افتد، نقل است كه در ملكوت مي گويند كه مثلاً به اين يك توجه ويژه داشته باشيد. اما من اين را نمي بينم، ولي تحول درون خودم را مي بينم. يعني مي بينم من به يك آرامش رسيده ام و حالا ديگر قدرت دارم. قبل از اين كه وارد مسجد، كليسا يا استوپ هاي هندي و ديگر معابد شوم و قبل از اين كه وارد اين جهان بشوم، اگر اين مشكل را داشته باشم واقعاً مرا دچار سرگيجه، سردرد و استيصال و نااميدي مي كند. اما وقتي وارد يك فضا مي شوم با اين باور كه دعاي در اين فضا، در اين لحظه خاص و فضاي خاص مي تواند مرا در غلبه بر آن مشكل كمك بكند، در حقيقت به يك انسان جديدي تبديل شده ام، من مي خواهم يك كلمه را عرض كنم و آن اين كه مكان هاي خاص، انسان را در بستر يك تحول ماهوي و ذاتي قرار مي دهد. اين تحول سبب مي شود كه انسان به يك تعريف نوين از خود و به يك شناخت نويني از مجموعه قابليت ها، استعدادها و توانايي هايش برسد كه او را در رسيدن به يك مرحله جديد در حياتش كمك مي كند. شاه كليد اين تحول يا تولد دوباره، دعاست، طلب است.
ادامه دارد