نقد و بررسي استراتژي توسعه صنعتي
هاله اي از ابهام
نقد طرح استراتژي توسعه صنعتي كشور كه توسط دكتر مسعود نيلي و تعدادي از كارشناسان اقتصادي تدوين شده است، همچنان ادامه دارد. مسعود نيلي گفته است، ۱۵ جلد كتاب نقد درباره اين استراتژي توسط افراد و سازمان ها نوشته شده كه در يك كميته كارشناسي در دست بررسي هستند. مؤسسه پژوهش هاي برنامه ريزي و اقتصاد كشاورزي وابسته به جهاد كشاورزي نيز اين استراتژي را نقد كرده است. اين نقد شامل چند بخش است كه نوشته حاضر بخشي از آن است.
|
|
طرح تدوين استراتژي توسعه صنعتي با نارساييهاي بنيادي و متدولوژيك زيادي روبه رو است ،براي مثال آورده شده است كه ايران حدود چهل سال پيش همزمان با كشور كره جنوبي با «عزم جدي» توسعه صنعتي را آغاز كرد (ص ۱۵) و بعد وقتي كه به علل اصلي عقب ماندگي صنعتي كشور اشاره مي شود مشكل را در حوزه سياستگذاري و نداشتن اراده سياسي براي توسعه صنعتي مي بيند (ص ۲۲۴) اين دو بيان در يك جا نمي گنجد. نمي توان هم عزم جدي داشت و هم اراده سياسي نداشت. شايد صحيح تر اين بود گفته مي شد هيچ گونه عزم جدي براي توسعه صنعتي كشور وجود نداشت، در اين صورت توقعات و انتظارات هم محدود مي نمود اگر چه مشكل همچنان در حوزه سياستگذاري باقي مي ماند.
پس از بيان مشكلات و نارسايي هاي توسعه صنعتي كشور پيشنهاد تغيير جهت يا به عبارت بهتر جهش از سياستگذاري با رويكرد درون گرايي به رويكرد برون گرايي داده مي شود. اما به نظر مي رسد اين پيشنهاد فقط صورت مسئله را پاك مي كند و ريشه مشكلات لاينحل باقي مي ماند. ريشه مشكلات در سياست هاي برون گرايي يا درون گرايي نيست و اصولاً اين دو سياست مانعه الجمع نيستند. از همين جا خلط مبحث شروع مي شود و در حقيقت ريشه مشكلات در هاله اي از ابهام باقي مي ماند و توضيح داده نمي شود كه چگونه مي توان از درون گرايي (با فرض امكان تفكيك آنها) به برون گرايي جهش يا پرش كرد؟
از نظر روش شناسي، كتاب با مشكلات زيادي در حوزه هاي مختلف روبه رو است. اگر چه ادعا شده است روش شناسي سيستماتيك و علمي است و از جامعيت لازم برخوردار است و سازگاري دروني دارد، اما اتفاقاً يكي از ايرادات اساسي به اين نوشتار آن است كه فاقد چنين ويژگي هايي است.
اولاً از اول تا آخر كتاب هيچ تعريفي از استراتژي و توسعه صنعتي ارائه نشده است و آشكارا فاقد اهداف مشخص است، ولي در عمل در قالب معين و مشخصي حركت مي كند كه درصدد توجيه سياست هاي آزادسازي تجاري، مقررات زدايي و خصوصي سازي است كه ريشه اين تفكر بر همه اهل علم روشن است.
ثانياً ناهماهنگي بين فصول مختلف كتاب بسيار زياد است و از آنجايي كه هر گروه از محققين جداگانه نقطه نظرات خود را بيان نموده اند ،هيچ گونه پيوستگي و انسجام بين مطالب ديده نمي شود در حالي كه تكرار و تداخل مطالب بسيار وسيع است.
تلاشي جهت وحدت زماني تحليل ها صورت نگرفته بلكه در جهت تكميل شاخصها سعي شده زمان هاي متفاوتي به كار گرفته شود بديهي است وقتي كه داده ها مربوط به سال هاي مختلفي باشند عوامل متفاوتي در آنها اثر مي گذارند و نتايج حاصل نمي تواند يكسان باشد اما متأسفانه محققين محترم به آن توجه ننموده اند.
تكرار مطالب و ناهماهنگي، دستيابي به راه حلهاي واحد را دشوار مي سازد، لذا آنچه تحت عنوان طرح تدوين استراتژي توسعه صنعتي مطرح شده است بيشتر شباهت زيادي به يك مجموعه مقالات از سمينارهاي متداول در ايران دارد.
ثالثاً، جامع نيست. بخش هاي مهم كشاورزي و معادن را كه با صنعت ارتباط نزديك دارند و تا حد زيادي توسعه صنعتي به توسعه آن بخش ها وابسته است و مزيت نسبي در صادرات صنعتي به آنها متكي است ناديده گرفته شده و در هيچ فصلي به اين مسئله اشاره نشده و اين در حالي است كه گفته شده است ۵۰ درصد هزينه كالاهاي صنعتي مربوط به صنايع غذايي و ۲۰ درصد مربوط به صنايع پوشاك و منسوجات و ۱۰ درصد مربوط به ساير كالاهاي كم دوام است (ص ۶۹۷) يعني تقريباً حدود ۷۰ درصد كالاهاي صنعتي مربوط به خوراك، پوشاك است كه معمولاً از بخش كشاورزي به دست مي آيد كه متأسفانه در اين كتاب ناديده گرفته شده است. همچنين صفحات ۷۳، ۱۰۰ و ۶۸۵ به تكرار همين مسئله پرداخته اند. در صفحه ۱۰۰ چنين آمده است. توجه به سهم ارزش افزوده توليدات با فناوري مختلف در سال هاي ۱۳۷۳ الي ۱۳۷۸ در ايران نشان مي دهد كه به طور متوسط حدود ۵۰ درصد ارزش افزوده صنعتي ايران توسط صنايع متكي به منابع طبيعي ايجاد مي شود و ۷۰ درصد صادرات صنعتي ايران متعلق به اين گونه صنايع است(ص ۶۸۵). اطلاعات ديگري نشان مي دهد كه اين فقط بخشي از اهميت مسئله است. صنايع هم از نظر عرضه و هم از نظر تقاضا به كشاورزي وابسته هستند. از نظر عرضه ۱/۱۱ درصد تعداد كارگاه ها، ۵/۳۵ درصد شاغلين صنعتي، ۵/۱۸ درصد ارزش افزوده، ۳/۲۲ درصد ارزش توليدات و ۳/۲۱ درصد ميزان سرمايه گذاري هاي صنعتي مستقيماً وابستگي به بخش كشاورزي دارند (مركز آمار ايران آمار كارگاه هاي بزرگ صنعتي سال ۱۳۷۹) و از نظر تقاضا همه صنايع وابستگي دارند. بدين ترتيب ناديده گرفتن بخش هاي كشاورزي و معادن كه براي توسعه صنعتي حياتي هستند، موفقيت در رسيدن به اهداف محققين را در تدوين استراتژي جامع براي توسعه صنعتي كشور با ترديد فراوان روبه رو مي سازد؟!
رابعاً، اظهارات بسيار كلي است، مثلاً مرتب صحبت از خصوصي سازي، برون گرايي، درون گرايي مي شود، اما از هيچ كدام تعريف مشخص و شفافي ارائه نشده است، اما بيشترين تلاش استراتژيستهاي محترم اين بوده است كه از يك قالب فكري خاص خارج نشوند و براي رسيدن به اين هدف از هر وسيله اي استفاده شده است. يعني هدف وسيله را تعيين مي كند و اين برخلاف ادعاي محققين محترم يك برداشت ايدئولوژيكي و غير علمي است!
خامساً اين نوشتار حاوي چهار نتيجه گيري و يا چهار پيام است كه مي توان آنها را تحت عناوين شجاعت، جسارت، ملامت و ندامت طبقه بندي كرد:
الف - شجاعت
شجاعت را در دو نكته مي توان ديد: ۱- اعتراف محتاطانه به ناتواني در تدوين يك استراتژي توسعه صنعتي ۲- توصيه به مسئولين به دست برداشتن از شعارها ، زيرا كه اين سياست ها در چارچوب استراتژي برون گرا نمي گنجد. اگر چه شجاعت قابل تحسين است اما توضيح داده نمي شود كه آيا برون گرايي در چارچوب سياست هاي پيش گفته نمي گنجد و يا برعكس آن است و اينكه آيا براي صنعتي شدن بايد از ارزشهاي انساني و اخلاقي دست برداشت و يا اين كه لازم است تعريف ما از سياست هاي پيش گفته اصلاح گردد؟ آيا واقعاً مي توان گفت كه كشورهايي كه صنعتي شده اند از سياست ظلم ستيزي و مبارزه با تبعيض در عرصه جهاني دست برداشته اند و ارزش هاي انساني و اخلاقي را رها كرده اند و آيا اين لازمه صنعتي شدن است؟
ب - جسارت
تدوين كنندگان و مجريان طرح مدعي اند كه در تاريخ فعاليت هاي تحقيقاتي كشور اين طرح تجربه اي كاملاً نو و در نوع خود «منحصر به فرد» تلقي مي شود (ص۵) و اينكه اين «استراتژي براي نخستين بار تدوين مي شود و لذا از طراحي شكل سند تا متدولوژي انجام كار كاملاً جديد است» (ص ۶).
براي كسي كه با موضوعات اقتصادي آشنا نباشد و يا رويكردهاي مرسوم بين المللي به توسعه صنعتي را نداند اين ادعا خيلي مجذوب كننده است. اما بسياري از اقتصاددانان در نادرستي ادعاي فوق كاملاً اتفاق نظر دارند. اما قبل از پرداختن به محتواي اين بخش از طرح لازم است به دو نكته اشاره شود: اول اين كه گفته شده است كه اين طرح براي اولين بار در كشور تدوين مي شود و اين ادعا در شرايطي مطرح مي شود كه برخي از تهيه كنندگان طرح در سه برنامه توسعه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي(برنامه عمراني) از مقامات ارشد سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و دست اندركاران اصلي تهيه و تدوين اجراي سه برنامه عمراني و توسعه اي كشور بوده اند كه اگر واقعاً چنين است جاي تأسف است و اين سؤال مطرح مي شود كه چگونه سه برنامه عمراني را در كشور اجرا كرده اند بدون اين كه استراتژي داشته باشند؟ شايان ذكر است كه طرح عناويني همانند چشم اندازها در برنامه توسعه گذشته و همچنين برنامه ايران ۱۴۰۰ و مطالعات مهندسين مشاور خارجي ستيران، بوكرز و هانتينگ و... تلاش هايي از اين قبيل بوده است. ادامه دارد
|