دوشنبه ۳ آذر ۱۳۸۲
شماره ۳۲۳۴- Nov. 24, 2003
انديشه
Front Page

اسطوره روئين تنان در گفت وگو با دكتر حسن بلخاري استاد دانشگاه - بخش آخر
روانشناسي دعا
اشاره: در بخش نخست گفت و گو با دكتر بلخاري، ابعاد دعا و شب هاي قدر و علل و عواملي كه انسان مايل است از آسيب ها در امان باشد، به ابديت بپيوندد و جاوداني شود و همچنين روئين تني را در زندگي پيشه كند، مورد بررسي قرار گرفت، در واپسين بخش اين گفت و گو، زمينه هاي تجربي دعا در زندگي كه نتيجه آن دوست داشتن و احساس رضايت از خود و در نتيجه ايجاد عزت نفس است از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
گروه انديشه
001576.jpg

* منظور جنابعالي در اينجا از دعا چيست؟
- دعا يك صورت مذهبي دارد كه منظور يك دعاهاي خاص است. يك صورت كلي و ماهوي دارد كه منظور طلب است. بحث ما بيشتر طلب است. براي مذاهب نبايد جامه هاي خاص دوخت به قسمي كه خيلي از انسان ها را تحت عنوان ناخودي ازش منها كرد. يك قصه جالب خدمت تان عرض كنم، حضرت ابراهيم(ع) عادت داشت هنگام غذا خوردن مهماني را به منزل مي آورد و غذا را با مهمانش مي خورد. معمولاً كساني را انتخاب مي كرد كه از نظر اعتقادي، معتقد باشند. يك روز مهماني را دعوت كرد، حين غذا متوجه شد كه ايشان مثلاً خورشيد پرست است، به حالت قهر اين مهمان را از خود راند، مهمان رفت، بعد ندا آمد كه ۶۰ سال ما اين را نانش داديم، از ايمانش نپرسيديم و تو پرسيدي و ردش كردي. شيخ ابوالحسن فرقاني بالاي منزل خودش دستور داده بود يك متني نوشته بودند كه «هركس كه در درگاه خدا به جان مي ارزد در درگاه بوالحسن به ناني ارزد. نانش دهيد و از ايمانش نپرسيد.»
دعا در صورت مذهبي دعاست ودر صورت انساني طلب است. همان فوتباليست را همان لحظه ازش بپرسي كه تو به چي باور داري؟ شايد نتواند تعريف دقيق علمي ارائه بدهد. ولي يك علم حضوري و شعوري از آن دارد. ما در صورت انساني اين مسئله را «طلب» مي گوييم.
* احساس طلب و دعا چگونه براي آدمي ايجاد مي شود؟
- احساس  طلب محصول سه دريافت شهودي انسان از باطن خويش است: ۱- مي دانم كه ندارم. ۲- مي دانم كه ضعيفم، ۳- مي دانم كه دست بسته ام. اگر به اينجا نرسيد، سراغ دعا و طلب نمي رويد. به همين دليل هم هست كه برخي از انسانها احساس بي نيازي مي كنند كه عين جهلشان است. مولانا معتقد است آن كسي كه جاهل باشد دعا نمي كند، دعا خاص عارفان است، چرا؟ چون همين كه شما پي برديد كه نيازمنديد، اين اولين قدم اعتقاد به وحدانيت درونتان است. چون يك مقدمه ذاتي و طبعي دارد و آن وجود قادري است كه مي تواند به شما كمك كند.
* آقاي دكتر من از فرمايشات شما اين طور برداشت مي كنم كه دعا يك جور طلب كردن و جستجوي دائمي است. كه با روحيه جواني سنخيت دارد، پس بنابراين آن چيزي كه مي تواند ما را به يك فروغ ابدي برساند. همانا در مسير پويايي و جستجوي دائمي قرار داشتن است؟
- دقيقاً همين است. ببينيد «هستم اگر مي روم گر نروم نيستم.» زندگي ايستايي اش بر انسان ها حرام است. انسان به ماهو انسان، موجودي است كه هماره در سير و صيرورت و شدن هاي متوالي است، صيرورتي كه در فلسفه و عرفان ذكر مي شود. درباره ايستايي و پويايي يك مثال جالب بزنم. بايزيد برخورد كرد به عارفي كه مشي اش سير و سلوك بود. اين عارف كه بايزيد با او برخورد مي كند، عارف دائم در سير و سلوك بود. يعني اين سير و سلوك انفسي را سير و سلوك آفاتي هم گرفته بود. بايزيد يقه اش را گرفت، گفت عارفا بنشين و سكونت گزين، زيرا مي بينم تشنگاني براي ادراك جرعه هاي معرفت به سوي تو مي آيند و تو نيستي. اينجا بنشين تا ديگران بيايند از تو استفاده كنند. عارف گفت: بايزيدا، مثل ما مثل آب است كه چون در جايي بماند مي گندد و متعفن مي شود. بايزيد گفت: دريا باش تا نگندي. دريا آب است.
ما زدرياييم و دريا مي رويم
ماز بالاييم و بالا مي رويم
اين مثال را عرض كردم تا اين نكته را بگويم كه ايستايي بر انسان حرام است، شدن ها هنگامي محقق مي شوند كه شما همواره نسبت به هستي طلبكار باشيد. اين مسير بر كسي مفتوح مي گردد كه خواهان سركشي باشد. كسي كه لميده به جايي نمي رسد. مثنوي يك بحث جالبي دارد درباره شخصي كه دعا مي كرد كه خدايا به ما روزي برسان. بعد شيطان آمد و گفت: آقا چرا اينقدر خدا خدا مي كني؟ اگر واقعاً خدايي بود جوابت را مي داد.
001566.jpg

آن يكي الله مي گفتي شبي
تا كه شيرين مي شد از ذكرش لبي
گفت شيطان آخراي بسيار گو
اين همه الله را لبيك كو؟
گو نيايد يك جواب از پيش تخت
چند الله مي زني باروي سخت؟
او شكسته دل شد و بنهاد سر
ديد در خواب و حذر را در خزل
گفت: هين از ذكر چون وامانده اي
چون پشيماني از آنكش خوانده اي
گفت: لبيكم نمي آيد جواب
زان همي ترسم كه باشم رد باب
گفت: آن الله تو لبيك ماست
وان نياز و سوز و دردت پيك ماست
اين خيلي مهم است كه فرد بعد از دعا احساس آرامش مي كند، آن مفهومي كه در بيرون دنبالش بود، اكنون در وجود خود پيدا مي كند. همين كه شما دعا كرديد، نفس دعاي شما اجابت ماست. چرا؟ چون ما راه را باز كرديم و شما آمديد و دعا كرديد. دعا كردن مال آدم هاي عاقل است. آدم هايي كه به آن دريافت هاي شهودي كه من ندارم و او دارد رسيده اند.
بنابراين انسان با دعا و با طلب همواره «نو» شدن را در زندگي خود طلب مي كند. انسان نو همواره تحول، نوجويي و پي جويي را انتقال مي دهد. فلذا به يك عبارت دعا يك تولد دوباره است. ورود به ساحت هاي جديدي از هستي است كه در اين ساحت جديد فاعل اتفاقاً شما هستيد.
* شخص دعا كننده بايد در مقابل مردم به خاك بيفتد يا در مقابل خداوند؟ بايد ذليل شود يا عزتمند، كداميك؟
- يك نكته خيلي دقيقي را من اينجا ذكر مي كنم كه مربوط است به آسيب شناسي دعا. بعضي مي گويند دعا آدمي را ذليل مي كند. اينكه مثلاً شما تلويزيون ايران را مي بينيد كه افراد هنگام دعا توي سر و صورتشان مي زنند و غلط است. شخص داعي عزتمند است. در مقابل خدا اظهار خاكساري مي كند، ولي اگر اين اظهار خاكساري در مقابل خدا در مقابل بنده خدا به نمايش گذاشته شود، ذليلي و ذلت است. چون خاكساري در مقابل خدا شما را عزيز مي كند، اما خاكساري در مقابل بنده شما را ذليل مي كند. به همين دليل خلوت يك عارف را شما نبايد به جلوت بكشانيد. اين اظهار عجز و نياز شخص نسبت به حق انجام مي شود و او بايد ببيند و مي بيند. نبايد اين رفتار را به تجلي ديگري بگذاريم. بايد دعاهايمان متين باشد. اشك دل است كه بايد جاري شود البته من منكر اشك برون نيستم. مثلاً اگر نيچه در عصيان عليه اخلاق مسيحي، مي گويد كه مسيحيت انسان را برده بار مي آورد. اخلاق مسيحي اخلاق بردگان و زبونان است، دقيقاً به اين دليل است كه در فرهنگ مسيحي ذنب ازلي را بر روي پيشاني انسان مهر مي كنند. و اينكه عيسي مسيح آمد تا كفاره گناهان تو باشد. با اين ذنب ازلي انسان را ذليل مي كنند تا او را در قلمرو دعا قرار بدهند. در حالي كه دعا اظهار ذلت و اظهار عجز به خدا نيست، در حقيقت به ياري طلبيدن اسباب بيشتر براي يك تحول دروني است، دعا انسان را ذليل نمي كند، انسان را عزيز مي كند. جواني كه در شبهاي قدر دعا مي خواند يك چيزي در وجودش مي شكفد. كسي كه به اين شكفتگي مي رسد كه ذليل نيست. لذا آسيب شناسي دعا اين است: انساني كه ذليل شد، در قلمرو و بستر طلب قرار نمي گيرد. انسان را عزيزش كنيد، وقتي به عزت رسيد يك تعريفي از انسان به ماهو انسان پيدا مي كند كه بعد مي فهمد نسبت به آن انسان متعالي و آرماني چقدر فاصله دارد، سپس گام به گام به سوي آن ايده آل آرماني حركت مي كند. چنين شخصي گام هايش همان دعاها و طلب هايش است. و لذا دعا در تفكر اسلامي بستر تعالي انسان است. چرا؟ چون در قلمرو رواني به يك آرامش و تواني مي رسد كه قبلاً نداشته است. اين چيزي است كه در حقيقت در اين قلمرو رخ مي دهد.
* آقاي دكتر من مي خواهم به دعا از منظري تجربي نگاه كنم و آن دعا براي ديگران است. از نظر علمي مشاهده شده بيماراني كه براي سلامتي شان در كليسا، مسجد و... مراسم دعا و نيايش انجام شده، (بدون آنكه بيمار مطلع باشد) نسبت به كساني كه چنين مراسمي برايشان اجرا نشده است، زودتر بهبودي حاصل كرده اند. جالب آنكه شخص دعا كننده احساس مي كند به زودي دعايش اجابت و قبول مي شود، لذا تأثير دعا براي ديگران و شخص دعا كننده چه مي باشد؟
- در اينجا وارد فاز جديدي مي شويم و اتفاقاً مفاهيم جديدي را نيز براي ما نسبت به ماهيت دعا مطرح مي كند.
001564.jpg

اين نكته اوليه را كه گفتيد خيلي جالب بود، كه در بررسي هاي تجربي ثابت شده كه وقتي شخص براي ديگري دعا مي كند، اين بهتر و زودتر به اجابت مي رسد.
اگر شما حقيقت را براي ديگري بخواهي، در ماهيت امر براي خودت خواسته اي. به همين دليل در نيمه هاي شب امام حسن(ع) مي بيند كه مادر معزّزشان ابتدا مردم و در آخر براي خود دعا مي كند. وقتي حضرت از مادرشان سئوال مي كنند كه چرا ابتدا مردم و سپس براي خود دعا كرديد، پاسخ دادند: الجار ثم الدار، اول بيرون بعداً درون. اول همسايه بعد خودت. حقيقت اين است كه خداوند شكوفايي ماهيت انسان را در ديگرخواهي اش قرار داده است، نه در خودخواهي. به همين دليل عشق را عامل بالندگي قرار داده است. عشق عامل ديگر خواهي است، نه خودخواهي. اين ديگرخواهي در عشق مجازي راجع به انسان است و در عشق حقيقي خدا مقصد است. گرچه بعضي انسان ها نيز در قلمرو عشق مجازي، عشق حقيقي را نيز تجربه مي كنند. ديگر خواهي عشق را در حيات انسان متولد مي كند. و حقيقت عشق آن است كه تو به معشوق خود بگويي اي تو من! من كيم؟ وي كيست؟ من. رسيدن به يك اتحاد. اين اتحاد هنگامي ممكن است كه شما ماهيت خود را در ديگرخواهي جستجو كنيد. عشق، آغاز رستن از خودخواهي ها و پيوستن به ديگرهاست. اين ديگر خواستن براي خدايي كه ما را خلق كرده خيلي مهم است.
خداوند در اين فعل شما دو چيز مي بيند: ۱- ايثار به معنايي كه خود را فراموش كرديد و ديگري را اولويت داديد.
خداوند به موسي(ع) فرمود كه برو و بدترين بنده من را پيدا كن و بياور. همانگونه كه عرض كردم يك گونه تربيت نگاه به غير است. موسي رفت و گشت آخرالامر دست خالي آمد. اصطلاحاً به تعبير عرفاني خدا به موسي(ع) فرمود نياوردي؟ گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پيدا نكردم. گفت: از امروز به بعد تو استحقاق پوشيدن جامه  رسالت را داري. چرا؟ چون نگاه بد به غير نداري. تو مي تواني پيغمبر شوي.
اين تولد جنيني است. از خود مي رهيد. نكته دوم كه فرموديد دعا در زندگي ما چه اثرات تجربي دارد، ليال واتسن كتابي دارد تحت عنوان «فوق طبيعت» ،عصاره  اين كتاب تجربه مفاهيم مابعدالطبيعه است. انسان ها بنده تجربيات و نظريات خود هستند. شما بايد بتوانيد معنا را مجسم كنيد. كعبه در صورت ظاهر سنگ و گل است. اما اين سنگ و گل سبب مي شود تا احساس كنيد كه اينجا بيت الله است، در اصل كعبه در آن احساس تو نهفته است، نه در سنگ و گل.
موضوع ديگري كه به بحث ما كمك مي كند بحث هاله تابان است كه در هنر چيني، ژاپني، ايراني، زرتشتي، ماوراءالنهر، بين النهرين، مسيحي و حتي تعاليم دن خووان و حتي عرفان آمريكاي لاتين وجود دارد. معمولاً تصاوير قديسين با هاله اي تابان همراه است.
تصاويري كه از ائمه وجود دارد نيز اينگونه است. اما كدام تجربه باعث شده تا صاحبان اثرها، با هاله اي تابان افراد مقدس را نشان مي دهند؟ اين هاله تابان از معرفت عميق بشر به تجربه اي عظيم حاصل شده است. وقتي انسان خوبي باشيد و نيت خير براي ديگران داشته باشيد، اين ميدان مغناطيسي در اطراف شما ايجاد مي شود. اين تشعشع در حالت عادي در اطراف شما نيست.
بر اين اساس معتقديم اگر شما به طرف اعمال نيك برويد، بعد از مدتي چهره تان نيك مي شود.
من در هند، با يك انسان هندو نشستم و صحبت كردم، محصول سه ساعت صحبت من، آرامش بود، چرا؟ چون ايشان فراتر از برخي قراردادهاي ظاهري از معاني اي صحبت مي كرد كه در آن عالم در عالم الست بربكم، در قالوا بلي، من و ايشان هم نشين بوديم. با كشيش نشستم و صحبت كردم، به آرامش رسيدم.
* در اين باره ملاك قرآن چيست؟
- معيار دقيق قرآن: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات است، قرآن مي فرمايدمهم نيست كه افراد از نصارا وصابئين يعني يهودي، مسيحي، و... باشند، بر اساس آيات مذكور دو معيار براي شناسايي انسان هاي صالح وجود دارد: ايمان و عمل صالح. اگر اين ها را داشته باشند، لاخوف عليهم و لاهم يحزنون.
* آيا اين ايده اي به عنوان يك دين جهاني نيست؟
- بله اين همان دين جهاني است كه شما فرموديد، يعني انسان را به ماهو انسان ببينيم. اين ايده در جهان امروز موفق تر است. چون همه انسانها را با هم مي بيند و هر تمدني كه انسان ها را با هم ببيند، در همنوايي با انسان معاصر موفق تر است.
لذا بنابر معيارهاي فطري، آيا باور مي كنيد كه انساني در كره زمين سالم باشد ولي بنابر سهو، بد بكند و از اين بد كردن احساسي خوشايند داشته باشد؟ همه انسان هايي كه خطا مي كنند بعد از مدتي احساس پشيماني بهشان دست مي دهد. باور كنيد انساني را سراغ نداريم كه خطا كند و بداند كه خطا كرده است و بعد پشيمان نشود، يا حس شرمندگي به او دست ندهد.
به همين اندازه آن سوي قضيه، وقتي ايثار مي كنيد، كسي را از اين طرف به آن طرف خيابان مي بريد. يا دعاي خود به ديگري هديه و در حقيقت اجابت دعا را به ديگري هديه مي كنيد. يك حس خوشي، سرور و به وجد آمدن در وجودتان حس مي كنيد كه همان حس رضايت است.
انسان بايد به حس رضايت از خودش برسد وگرنه ذليل مي شود. انسان بايد از خودش خوشش بيايد و اين خيلي مهم است. اينها همه روان شناسي دعاست.
* پس دوست داشتن خود و احساس رضايت از خود، محصول پربار دعا است؟
- بله، دعا به ما چه چيزي مي دهد؟ حس رضايت از خود كه مساوي با حس عزت نفس است و كسي كه به عزت رسيد در مقابل ديگران احساس نياز نمي كند، ضمن آنكه كسي هم نمي تواند استثمارش كند. اين فرد در زندگي آقاي خود است و جوان هاي ما بايد در اين قلمرو وارد شوند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |