يكشنبه ۹ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۳۹- Nov. 30, 2003
بررسي علل صعود يا سقوط امپراطوري آمريكا
بن بست نومحافظه كاران
علت عمده انحصار گرايي جهاني واشنگتن بحران ژرفي است كه دموكراسي آمريكا به دلايل دروني مربوط به بن بست رشد اقتصادي سرمايه داري جهاني و آمريكا - به طور خاص - با آن روبه روست
برهان غليون
001670.jpg

ترجمه: ي.ع.بني طرف
اشاره:
برهان غليون نويسنده و پژوهشگر سوري است كه هم اكنون در پاريس و ديگر دانشگاههاي فرانسه تدريس مي كند. اين نوشته از سايت الجزيره نت برداشت و ترجمه شده است.

بي گمان از هنگام فروپاشي اتحاد شوروي و فروكاهيدگي كمونيسم - كه به مدت بيش از يك قرن، شبح هراس  آور كشورهاي بزرگ صنعتي بود - بارزترين رويداد، صعود ثابت و مستمر ايالات متحده آمريكا تا قله هرم جهان و اشغال عملي موقعيت برتر و پيشگام در بسياري از عرصه هاي راهبردي در جهان معاصر است. اگرچه اين موقعيت فرماندهي و تصميم گيري به معناي مشروع بودن آن نيست.
مثلا گرفتارشدن فزاينده ايالات متحده آمريكا در جنگ هاي منطقه اي دور از آمريكا، نوعي فرسايش مادي و معنوي است كه اين كشور را از فرصت هاي بهره گيري از گسترش طلبي جهان و تسلط بر منافع استراتژيك در جهت حل مشكلات و بحران هاي اقتصادي داخلي اش محروم مي سازد.
بالارفتن جايگاه ايالات متحده آمريكا ناشي از چندين عامل - و نه يك عامل - است. عامل نخست، برتري آشكار اين كشور درمنافع و امكانات مادي و پيشرفت انقلاب صنعتي و سرمايه داري است كه باعث شده تا در ميانه سده بيستم به جايگاه عمده انباشت سرمايه و شكل گيري شركت هاي جهاني چندمليتي و تكامل تكنولوژيك و علمي و تطبيق  آن در عرصه هاي نظامي و مدني تبديل گردد.
كافي است در اين زمينه يادآور شويم به رغم عقب نشيني پيوسته جايگاه آمريكا - كه ناشي از افزايش نقش چين و جنوب شرق آسيا و اروپاست - سهميه اين كشور از توليد صنعتي جهان همچنان نزديك به ۳۰% است. نيز حجم سرمايه گذاري هاي آمريكا بيش از ۴۰% از كل سرمايه گذاري جهاني در عرصه اطلاعات است به گونه اي كه سهميه هر فرد آمريكايي از هزينه هاي فناوري اطلاعات به تنهايي دو برابر هزينه يك اروپايي و هشت برابر هزينه هر فرد در جهان است. همين امر درباره عرصه هاي پژوهش و پيشبرد فناوري عموما صدق مي كند.
اما عامل دوم، بي گمان برتري نظامي آمريكاست كه باعث شده از جنگ دوم جهاني تاكنون به عنوان تنها نيروي استثنايي قاره اي قادر به پايان بخشيدن به نبردها و جنگ هاي بين المللي چه در اروپا و چه در خارج از آن باشد.
لذا به عكس آن چه كه براي افكار عمومي غيرمنتظره به نظر مي رسد، افزايش ثقل استراتژيك ايالات متحده آمريكا همزمان با پايان جنگ سرد در دهه نود صورت نگرفته، بلكه پيش از آن آغاز شده و دليل آن نقش عمده و قاطعي است كه اين كشور در پيروزي بر آلمان نازي بازي كرد.
پس از اين شكست كه برتري استراتژيك آمريكا را تثبيت كرد و آمريكا را به خارج از مرزهاي قاره اي اش كشاند، اين جنگ به ايالات متحده آمريكا فرصت داد تا از آن هنگام خود را به عنوان رهبر اردوگاه سرمايه داري تحميل كند و نيز سستي بنيادهايي را نشان داد كه سلطه دو امپراطوري پيشين فرانسه و انگليس بر آنها قرار داشت و سرنوشت جهان را طي قرن گذشته به دست داشتند.
با درهم شكسته شدن اين دو امپراطوري ميان تهي و سقط جنين كردن امپراطوري بالنده آلمان، جنگ جهاني دوم باعث شد تا مركز قدرت و ثقل جهان به طور قطعي از قاره اروپا به قاره آمريكا منتقل شود.
بديهي است كه معادله قدرت از آن هنگام تاكنون فرقي نكرده است، ايالات متحده آمريكا كه موقعيت برتر استراتژيك را بر اثر مشاركت عمده و محوري اش در پايان بخشيدن به جنگ دوم جهاني به دست آورده بود بر اثر مشاركت عملي در پايان بخشيدن به جنگ سرد، هنوز هم اين جايگاه را حفظ كرده است، جنگ سردي كه طي دو دهه اردوگاه كمونيستي را در رويارويي با اردوگاه سرمايه داري قرار داد و آمريكا پس از دو دهه و اندي همچنان اين موقعيت را حفظ كرده است. آمريكا هنوز تنها دولتي است كه هم مالك ابزارهاي خشونت مادي است و هم نفوذ معنوي و اين قادرش مي سازد تا به هر جنگ و كشمكشي در هر منطقه از جهان پايان بخشد، در حالي كه بزرگترين كشور بعد از آن نمي تواند اين كار را انجام دهد حتي اگر همه قدرت هاي خود را براي تحقق اين مساله به كار گيرد.
كافي است يادآور شويم حجم تخصيص  بودجه نظامي استراتژيك آمريكا همچنان از مجموع تخصيص  بودجه هاي نظامي تابع كشورهاي امكانا رقيب، بيشتر و نزديك به ۴۰۰ ميليارد دلار است.
اينها عناصري هستند كه سلطه آمريكا متكي بر آنهاست و امروزه ايالات متحده آمريكا را به تنها قدرتي تبديل كرده اند كه تا حدي قادر است استراتژي جهاني سازي را تحقق بخشد. اين استراتژي يا مگااستراتژي به ايالات متحده آمريكا اجازه مي دهد تا خود و فعاليت هاي داخلي اش را در چهارچوب جهاني، جاي دهد و با مصالح خالص ملي و سياسي و حركت تحول و تشكل دنيا پيوند دهد يعني رهبري جهان و راهبري حركت آن را به بخشي از برنامه هاي ملي خود تبديل كند.
001668.jpg

نيز اين اعتقاد قوي در ميان افكار عمومي رسمي و مردمي جهان وجود دارد كه منظومه بين المللي بدون پشتيباني مادي و معنوي آمريكا برپا نمي شد. در راس اين منظومه، نهاد سازمان ملل و سازمان هاي فرعي آن وجود دارد.
آن چه خشم افكار عمومي جهان در اروپا، آسيا، آفريقا، آمريكاي لاتين و دنياي عرب را برمي انگيزد و امروزه آنها را به ايستادگي در برابر سياست آمريكا وادار مي سازد، شيوه اي است كه ايالات متحده آمريكا در سالهاي اخير، به واسطه آن نقش رهبري جهاني را اعمال مي كند.
در واقع ايالات متحده آمريكا كه جهان سرمايه داري ليبرال را طي نيم قرن در برابر نازيسم و سپس كمونيسم رهبري كرد پس از زوال جنگ سرد و عقب نشيني قطب دوم هماورد - قطب كمونيسم - از صحنه، كوشيد تا رهبري را كه عملي همراه با انديشه و سازماندهي و مسئوليت گروهي و مشاركتي مثبت است به سلطه گري و چيرگي بر امور جهان تبديل كند.
اين جهش كه ايالات متحده آمريكا را وادار كرد تا از جايگاه رهبري براي تحقق سلطه جهاني سوءاستفاده كند و باعث شد در همه گيتي طوري رفتار كند كه گويي عرصه شكار است كه با همه قدرت استثنايي اش در آن به مبارزه مي پردازد تا عناصر و منابع قوت مادي و معنوي جهانيان را به انحصار خود درآورد و البته همه اينها پيامد طبيعي زوال جنگ سرد نبود. نيز برآيند حتمي فقدان نيروي دوم هم وزني كه بتواند در برابرش بايستد، نبود.
علت عمده، بحران ژرفي است كه دموكراسي آمريكا به دلايل دروني مربوط به بن بست رشد اقتصادي سرمايه داري جهاني و آمريكا - به طور خاص - با آن روبه روست. به اينها بايد دلايل بيروني را اضافه كنيم كه ناشي از تهديدهاي فزاينده بلوك بندي ها و نيروهاي رشديابنده بين المللي است. اين تهديد هم از سوي اروپاست كه موفق به تحقق وحدت خود شد و هم از طرف چين كه با گام هاي عظيم پيش مي رود تا خود را به عنوان يكي از اقتصادهاي با رشد بالا در جهان تحميل كند.
ايالات متحده كوشيد با بهره گيري از جايگاه راهبرگونه و سلطه طلبانه متمايزي كه از نيم قرن پيش تاكنون و بدون رقيب به دست آورده بود براي حل مشكلات داخلي اش استفاده كند.
آمريكا اين كار را به واسطه چيرگي بر منابع عمده جهاني نظير انرژي يا با استفاده از سياست هجومي پيشگيرانه عليه كشورهاي ديگر انجام مي دهد .
بي گمان، دولت جمهوريخواه و محافظه كار آمريكا از رويدادهاي تراژيك سپتامبر ۲۰۰۱ به عنوان فرصت جبران ناپذيري استفاده كرد تا قدري از مشروعيت را بر سياست هايش بكشد و سياست هاي تهاجمي و سلطه جويانه جديد و رهايي از هرگونه تعهد قانوني را طوري نشان دهد كه گويي براي چيرگي بر تروريسم جهاني و نابودي جنگ افزارهاي كشتارجمعي - كه امنيت و صلح جهاني را تهديد مي كند - ضروري است.
براي درك سرنوشت سلطه آمريكا بايد پيش از هر چيز ميان دو موضوع تمايز قائل شد: يكي بنيادهايي است كه قدرت آمريكا بر آن قرار مي گيرد و اين امكان را به آن مي دهد تا نقش اساسي و محوري در سياست هاي جهاني بازي كند و ديگري شرايط استثنايي است كه باعث شده تا نقش اساسي خود را براي پيشبرد سياست هجومي و انفرادي امپراطوري اش به كار گيرد.
در موضوع اول، سياست هاي يادشده اين نقش را بر آمريكا تحميل مي كند و در موضوع دوم سياست هجومي، انفرادي و امپرياليستي آمريكا به طور عمده متكي بر قدرت و تهديد به زور است كه اختلاف هاي ژرفي را ميان آمريكا و قديمي ترين هم پيمانان نظامي و سياسي و شركاي اقتصادي اش در اروپا پديد آورده است.
كساني هستند كه بي هيچ گماني معتقدند ايالات متحده آمريكا دست كم تا دو دهه ديگر در همه عرصه هاي فعاليت اقتصادي، نظامي، فناوري و علمي، ابرقدرت خواهد ماند و نيز پاره اي از پژوهشگران بر اين باورند كه آمريكا در خلال كل قرن بيست و يكم، برتري خود را حفظ خواهد كرد اما من معتقدم سياست هاي نويني كه توسط دولت جمهوريخواه آمريكا در دوران  پرزيدنت جورج بوش تبلور يافته نمي تواند ادامه يابد و ممكن است ايالات متحده آمريكا را به بن بست هاي فراواني بكشاند.
اين سياست ها به جاي حل بحران هايي كه خود عامل تبلورشان بود به تعميق آنها منجر خواهد شد. اين بحران ها از پيدايش جهان چند قطبي جلوگيري مي كنند كه برخي از قدرت هاي بزرگ به عنوان شريك آمريكا در تعيين سرنوشت هاي جهاني تدوين برنامه هاي سياست بين المللي و چيرگي بر منابع استراتژيك خارجي وارد آن مي شوند تا بتوانند بحران رشد و گسترش سرمايه داري داخلي خود را حل كنند.
اين سياست هاي تهاجمي و امپرياليستي به ناگزير باعث تكوين افكار عمومي رسمي و مردمي خواهد شد كه تكروي آمريكاييان را از مضمون خود تهي خواهد كرد و واشنگتن را وادار خواهد كرد تا در حساب هاي خود بازنگري كند و مشاركت ديگر طرف هاي بين المللي را بپذيرد.
در اين حالت، سياست هاي ماجراجويانه و نفرت انگيز امريكا ممكن است باعث تسريع در زايش نظام جهاني متكثر و قانوني شود.
به عنوان مثال، گرفتاري فزاينده ايالات متحده آمريكا در جنگ هاي منطقه اي دوردست، استهلاك مادي و معنوي را در پي دارد كه اين كشور را از فرصت هاي بهره گيري از گسترش جهاني و تسلط بر منابع استراتژيك براي حل مشكلات و بحران هاي اقتصادي داخلي اش محروم مي سازد. به هر حال به نظر من، محتواي ژرف سياست خارجي كنوني آمريكا، همانا فرار به جلوي واشنگتن تحت رهبري جريان هاي راستگرا و در رويارويي با اقتضائات سياست داخلي و خارجي است. حتي اگر دولت هاي آمريكا موفق شوند اين اقتضائات را به عقب اندازند و توجه افكار عمومي آمريكا و جهان را براي مدتي از آنها منحرف سازند، باز موفق به الغاي آنها نخواهند شد.
منظور من، اقتضائات بناي نظام متكثر جهاني است كه همه نيروها و جوامع بتوانند خود را در آن بيان نمايند و نيز با خواسته هاي عيني جهاني سازي خزنده و ايجاد راه حل هاي گروهي براي مشكلات بين المللي مطابقت داشته باشد اما همين نظام ناگزير به مشاركت همه طرف ها و اعطاي مسئوليت به آنها نياز دارد.
اما گفتن اين كه سياست دولت امپرياليستي آمريكا نمي تواند ادامه يابد و به بن بست خواهد رسيد به معناي آن نيست كه ايالات متحده آمريكا اين سياست را ادامه نخواهد داد يا اين كه داراي امكانات مادي و معنوي براي نبرد در جهت حفظ رهبري انفرادي خود - تا واپسين نفس - نيست.
بي گمان واشنگتن مي تواند و قدرت آن را دارد تا به جنگ هاي بلندمدت دست يازد. شايد هم اين جنگ ها از نظر اقتصادي و سياسي، تنها روزنه بحران عميق و ساختاري است كه سرمايه داري آمريكا از آن رنج مي برد و هنوز مشكلات واقعي اش آشكار نشده است. لذا اگرچه اين درست است كه آمريكا موفق به ،به زانو درآوردن جهان و جلوگيري از بناي نظام نوين نخواهد شد و با موانع فراوان و مقاومت هاي عملي روبه رو خواهد شد كه هزينه هاي گزافي را در اين جا و آن جا به دنبال خواهد داشت اما اشتباه است اگر از اين امر نتيجه بگيريم كه واشنگتن به آساني عقب نشيني خواهد كرد يا تواني براي استمرار و جذب شكست ها و دستيابي دوباره به جنگ ندارد.
دشواري هايي كه ايالات متحده آمريكا در اينجا و آن جا با آن روبه رو خواهد شد مانع دستيازي اش به جنگ هاي ديگر و گسترش جنگ جهاني نخواهد شد، جنگي كه هم اكنون عملا و بدون ذكر نامش دست به گريبان آن است. در واقع عكس اين مساله صحيح است.
اشتياق دولت آمريكا براي گسترش دايره جنگ و با نام هاي مختلفي چون جنگ عليه تروريسم يا تامين صلح و نابودي جنگ افزارهاي كشتارجمعي يا عليه نظام هاي ديكتاتوري به ميزان دشواري ها مقاومت هايي كه در اينجا و آن جا با آن روبه رو مي شود، افزايش خواهد يافت.
كساني انتظار نابجا دارند كه آمريكا با توجه به دشواريهاي خود از سياست تهاجمي اش - حداقل طي چند سال آينده - عقب بنشيند، اما امكانات فراوان ايالات متحده آمريكا و همچنين بحران عميقي كه سرمايه داري آمريكا دست به گريبان آن است - و در كاهش بازگشت درآمدهاي سرمايه گذاري شده نقش اساسي دارد - مرا به اين اعتقاد مي رساند كه آمريكا از اين مؤلفه ها براي ادامه يورشهاي خارجي بهره خواهد گرفت.
اين كار باعث خواهد شد، تا افكار عمومي داخلي را مهار سازد و در همان حال با گسترش مصرف نظامي و چيرگي بر بازارهاي خارجي، ساز و كار صنعتي خود را به حركت درآورد.
بايد بگويم همزمان با افزايش دشواري ها، افكار عمومي داخلي نيز تمايل بيشتري به گزينه هاي راستگرايانه نشان خواهد داد.
اين پيش بيني ها مرا وادار مي سازد تا نسبت به اوضاع جهان نگران باشم. اين سياست هاي افراطي و مقاومت هاي ناشي از آن به جاي كنترل خود و چيرگي بر تناقض هاي دروني و بناي نظام جهاني مبتني بر قانون و تكثر و روابط دموكراتيك - آن گونه كه دولت آمريكا وعده مي داد - به سوي گسستگي و هرج و مرج بيشتر روي مي آورد.

ياد
زائري از غرب
001666.jpg
سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي در بيانيه اي كه به مناسبت بزرگداشت صدمين سال تولد پروفسور هانري كربن صادركرده است برنقش گفت و گو و داد وستد ميان تمدن ها تاكيدكرد.
به گزارش خبرگزاري «مهر» متن اين بيانيه به شرح زير است: پهنه تاريخ همواره شاهد داد و ستد و تبادل تمدنها بوده و در اين راه نقش ميانجيگران و متعاطيان عرصه فرهنگ انكارناپذير است. تحقيق در انديشه هاي فرهيختگان و اربابان معرفت هر فرهنگ و تمدن و ترجمان و انتقال آن به فرهنگ و تمدن خودي گزارشي صرف از يك انديشه و ديدگاه نيست، بلكه دو قلمرو تمدني و دو زيست جهان فكري را در افق گفت و گوي متعالي به يكديگر پيوند مي زند. ذكر فهرستي در خور از اين سفيران فرهنگي و متعاطيان گفت وگوي تمدنها، خودكتابي حجيم را مي طلبد.
فيلسوفان بزرگي چون ابن رشد و ابن سيناكه نقشي بنيادين در آشنايي جهان اسلام با فرهنگ و تمدن يونان باستان داشتند نمونه هايي از اين دست اند. تاثير ابن رشد برغرب جهان اسلام و آندلس آنچنان عميق بودكه در پاريس قرن سيزدهم مكتبي با عنوان ابن رشديان لاتيني پديد آمد. شرق جهان اسلام نيز در سيطره نفوذ آراء و انديشه هاي فيلسوف بزرگ مكتب مشاء ابن سينا بودكه ميان تفكرات محض فلسفي يونان و باورهاي ديني آشتي بر قراركرد. اين تلفيق، با نبوغ شيخ شهاب الدين سهروردي موسس مكتب اشراق به اوج خود رسيد تا آنجاكه خود گفت: من از جايي آغازكردم كه ابن سينا به پايان رسيد. دكارت فيلسوف فرانسوي قرن هفدهم و پدر فلسفه جديد اروپا در حالي پارادايم عصر جديد را پايه گذاري كرد، كه صدرالمتالهين فيلسوف بزرگ مشرق زمين در عصر صفوي و هم عصر با دكارت حكمت متعاليه را بنا نهاد.
از آن تاريخ به بعد شاهد ظهور انديشمنداني هستيم كه وجه غالب همت خود را بر تعاطي فرهنگي ميان تمدن شرق و غرب قرار دادند و در اين راه سهم انديشمندان فرانسوي در معرفي فرهنگ و تمدن ايران اسلامي به جهان غرب مثال زدني است و به عنوان نمونه مي توان به برادران تاورنيه، مادام دولافوا و هانري كربن اشاره كرد. مرحوم پروفسور هانري كربن ايران شناس و فيلسوف شهير فرانسوي از جمله اروپايياني است كه در دوران زندگي پربركت علمي خود، در پي گذر از انديشه هاي وجود شناختي انديشوراني چون مارتين هايدگر و ادموند هوسرل با حكمت شرقي شيعي آشنا شد و چنان تحت تاثير منطق مستحكم برخي انديشه هاي شرقي قرار گرفت كه شيفته و شيدا بدانها گرايش باطني و ايمان قلبي يافت. كربن بر خلاف برخي از ايران شناسان كه در پژوهش هاي خود به فرهنگ و تمدن ايران به عنوان موضوعي برون از خود مي نگريستند، تلاش وصف ناپذيري را براي ايجاد روشي همدلانه با ايران اسلامي مصروف داشت. از اين رو همواره از ايران و ايراني به عنوان بخشي از هويت خود ياد مي كرد.
اين راز آموخته تمدن ايران اسلامي حتي پيش از آنكه ادوارد سعيد دركتاب شرق شناسي خود مستشرقين غربي را به اروپا محوري متهم سازد، به اين دريافت رسيده بود و با نگاهي پديدار شناسانه و فارغ از پيش انگاشتها و قيود قومي و فرهنگي به تحقيق پيرامون تمدن اسلام و ايران پرداخت.
از ديگر ويژگيهاي شاخص كربن كه او را از همتايان غربي خود متمايز مي ساخت اين است كه او فرهنگ پيش ازاسلام و فرهنگ دوران اسلامي را جدا از يكديگر نمي انگاشت و بر پيوستگي زنجيروار اين دو دوره تاريخي تاكيد داشت. نتيجه اين شيوه نگرش آن بود كه ايرانيان چه از راه ترجمه و چه از راه پژوهش، بيشترين سهم را در ايجاد گنجينه معارف و انديشه هاي اسلامي به خود اختصاص داده اند. از اين رو، وي بر تعاطي حكمت ايران باستان (يا به قول خود حكمت مزدايي) و حكمت اسلامي تاكيد مي كرد و در اين ميان انديشه هاي اشراقي شيخ شهاب الدين سهروردي را محل تلاقي حكمت ايران باستان و انديشه هاي اسلامي مي دانست. هموست كه آميزه اي دقيق از حكمت زردشتي، فلسفه افلاطون حكمت هرمسي و انديشه هاي اسلامي فراهم آورد.
تعمق هانري كربن در آراء و انديشه هاي حكماي اسلامي كه منجر به تاليف اثر ارزشمند چهارجلدي «اسلام ايراني» شد او را بر آن داشت تا محضر ميراث داران فلسفه و انديشه ايران اسلامي را دريابد.
ديدارها و گفت وگوهاي متعدد هانري كربن با بزرگترين فيلسوفان شيعي هم عصر خود يعني علامه فقيد سيد محمدحسين طباطبايي و سيدجلال الدين آشتياني شاهد صدقي بر شوق و عطش سيراب ناشدني او به حكمت اسلامي بود. علامه بزرگ سيدمحمدحسين طباطبايي نيز ضمن اشاره به ژرف نگري و وسعت ديد هانري كربن، سعي توقف ناپذير او در شناخت معارف اسلامي و شيعي را تحسين برانگيز توصيف كرده است.
اكنون و در سالهاي آغازين قرن بيست و يكم كه جهان بيش ازهر زمان ديگر به صلح، دوستي، همزيستي و گفت وگوي تمدنها محتاج است و به گفته فرد الماير فيلسوف آلماني عصر حاضر عصر فراسوي شرق شناسي است، مشي اصولي و شيوه انديشيدن هانري كربن در حوزه فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي  بهترين الگو براي مستشرقين و پژوهندگان غربي علاقه مند به فرهنگهاي شرقي است.
درخشش نور وجود هانري كربن اين ستاره فروزان آسمان شرق شناسي در حالي روبه خاموشي نهاد كه جهان امروز بيش از هر زمان ديگر به مخبرين صادقي چون او نيازمند است. از اين رو جاي بسي تاسف است كه قرن بيست و يكم را در حالي آغاز مي كنيم كه سلطه جويان جهاني براي توسعه هژموني خود دست به قدرت اسلحه هاي مخرب برده و ديگر جايي براي قلم هاي معجزه آساي انديشمنداني چون كربن نگذاشته اند .ياد و نامش گرامي باشد.

رويدادهاي انديشه
همايش بين المللي بزرگداشت هانري كربن برگزار مي شود
موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و انجمن دوستي ايران و فرانسه با همياري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، همايش بين المللي بزرگداشت هانري كربن فيلسوف، ايران شناس و اسلام شناس بزرگ غرب را برگزار مي كند.
به گزارش ايلنا همايش بزرگداشت اين فيلسوف، در چهار محور شخصيت (زندگي، تحصيلات، اساتيد، اقامت در ايران، كربن و متفكران معاصر ايران و غرب)، آثار( معرفي و بررسي آثار، سيرتكوين آثار، تأثير آثار كربن بر تفكر معاصر)، آرا ( روش شرق شناسي، وجود شناسي، فرشته شناسي، حكمت اشراقي، فلسفه تطبيقي، عالم خيال و...) و گفت وگوي هانري كربن و علامه طباطبايي برگزار مي شود.
گفتني است، هانري كربن، فيلسوف، ايران شناس و اسلام پژوه بزرگ غرب است كه پژوهش هاي ارزنده او نه تنها براي غربيان بلكه براي شرقيان، مسلمانان و به ويژه ايرانيان از اهميت خاصي برخوردار است.
وي فيلسوفي توانا و كوشا بود كه در شناخت اسلام، ايران و ايجاد پيوند ميان متفكران ايراني و غربي تأثيري شايان داشت.
بررسي انديشه هاي آخوند ملامحمد كاظم خراساني در دانشگاه تهران
همايش بزرگداشت و بررسي افكار رهبر فكري جنبش مشروطه ايران، آذرماه در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار مي شود.
نخستين پيش همايش يكصدمين سالگرد جنبش مشروطه ايران با عنوان بزرگداشت و بررسي افكار آخوند ملا محمدكاظم خراساني ۲۳ و ۲۴ آذرماه در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار خواهد شد.
دبيرخانه ستاد برگزاري يكصدمين سالگرد مشروطيت، قصد دارد تا هر ساله در تاريخ ياد شده يك همايش با محورهاي مشروطه برگزار كند.
بررسي زمينه هاي فكري و زمينه هاي اجتماعي مشروطيت، محورهاي اصلي اين همايش هاست. تاكنون حدود ۳۰ مقاله از طريق فراخوان و ۳۰ مقاله سفارشي از استادان دانشگاه و صاحب نظران به دبيرخانه اين ستاد رسيده كه در حال بررسي است.
ملامحمد كاظم خراساني مؤ ثرترين رهبر فكري نهضت مشروطه ايران بود كه به همراه آيت الله حسن ناييني مباني و تئوري حكومت مشروطه مطابق بر حكومت اسلامي را ترسيم كردند. وي سال ۱۲۸۶ در راه بازگشت به ايران در عتبات فوت كرد.

انديشه
ادبيات
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |