يكشنبه ۹ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۳۹- Nov. 30, 2003
آناماريا ماتوته، بانوي داستان اسپانيا
ساز ناكوك جهان
001674.jpg
پري سفيديان
آناماريا ماتوته، بانوي داستان نويسي و ادبيات اسپانيا، دير زماني است كه مرزهاي شهرت را در جهان در نورديده است.
او در خانواده اي مرفه از اعيان اسپانيا به دنيا آمد؛ بارسلون ۱۹۲۶. ده ساله بود كه اسپانيا دچار تلاطم سياسي شد و جنگ داخلي در آن كشور آغاز شد.
جنگي كه نام هاي فراواني را در ذهن تاريخ جهان چنان حك كرد كه با هيچ مته و مغاري ممكن نبود. يكي از آن نام ها فدريكو گارسيالوركا بود. در صف آرايي نيروهاي درگير، پدر آنا در صف طرفداران جمهوري قرار گرفت و عليه نيروهاي فاشيست ژنرال فرانكو جنگيد. در اين هنگامه وحشت به تعبير نرودا، آناماريا كه مادرش را از دست داده بود، همراه برادران و خواهرانش تحت حمايت خانواده مادرش در املاك پدر زندگي مي كرد. پدري كه درگير مبارزه بود و چند سال فرصت ديدار با خانواده را نداشت.
دوران زندگي پر فراز و نشيب آناماريا و مشاهداتش از اوضاع بغرنج زمانه، او را سرسخت و در عين حال پخته بار آورد. فجايعي كه در دوران جنگ داخلي بر آدم هاي اطراف ماتوته رفت، بر روح لطيف و ذهن جوان او چنان تاثيري گذاشت كه در همه آثارش ردي از آن فجايع است.
داستان نويس و داستانسراي ادبيات كودك و نوجوان، در شانزده سالگي نخستين اثرش را نوشت و در بيست و دو سالگي نخستين رمان خود را با نام هابيل به چاپ رساند كه بلافاصله مورد توجه محافل ادبي قرار گرفت.
ماتوته، وسواس غريبي داشت و هر اثري را كه مي نوشت بلافاصله به چاپ نمي سپرد. شايد اولين داستان بلند او «تماشاخانه كوچك من» باشد كه سالهاي سال منتشر نكرد، اما به محض انتشار جايزه معتبر پلانتا را از آن خود كرد. «سربازان شبانه مي گريند»، جايزه فاستنرات را از آكادمي زبان اسپانيايي نصيب او كرد و «تنها يك پاي برهنه - مجموعه داستان براي نوجوانان» جايزه ملي كتاب كودك و نوجوان را برايش به ارمغان آورد. آناماريا ماتوته نخستين زني است كه به عضويت آكادمي زبان اسپانيا درآمد.
ماتوته را در ايران با ترجمه محمد قاضي شناخته ايم كه بسياري از نويسندگان درجه اول جهان را به ما فارسي زبانها شناسانده است و قلم شيواي او در مطابقت زبان و ادبيات اسپانيايي با زبان فارسي كلكي شيرين  بوده است!
اهميت كار قاضي آنجايي رخ مي نمايد كه بدانيم او اين شاهكار را از زبان واسط ديگري به فارسي برگردانده است. كتاب «پولينا، چشم و چراغ كوهپايه» كتابي است كه نام ماتوته و محمد قاضي را بر جلد خود دارد و از سال ۱۳۵۳ تا به حال قريب به بيست بار تجديد چاپ شده است.
شايد روح كلام آناماريا ماتوته را در عشق ورزيدن به جهان خلاصه كرد. چه خود اعتقاد داشت كه نفرت را برنمي تابد. بسيار خجول است و به قول خودش، قلم جاي زبان او را گرفته و در بسياري از موارد، مانع از كاركرد واقعي آن مي شود. ماتوته، دون كيخوته (دون كيشوت) را شاهكار بي بديل ادبيات جهان مي داند و اعتقاد دارد سروانتس با انتشار اين رمان،  خدمت بزرگي به زبان اسپانيايي، به طور اخص و به ادبيات جهان به طور اعم كرده است.
ادبيات آمريكاي لاتين، رئاليسم جادويي و عنصر خيال سه مؤلفه اي هستند كه از نظر بانوي ادبيات اسپانيا وامدار دون كيخوته و سروانتس هستند.
اما او ادبيات امريكاي لاتين را به عنوان يك سرفصل كلي براي همه آن چه در آمريكاي مركزي و امريكاي جنوبي و مكزيك مي گذرد، نمي پسندد. او اعتقاد دارد وجه غالب و فصل مشترك ادبيات آن كشورها، زبان اسپانيايي است، به استثناي برزيل كه آن هم با توجه به قرابت زبان پرتغالي با زبان كاتالاني و اسپانيايي رايج در شبه جزيره ايبري، دور از ذهن نمي نمايد.
به نظر ماتوته ادبيات آرژانتين با ادبيات مكزيك و شيلي تفاوت دارد. «ماريو بارگاس يوسا» با «گابريل گارسيا ماركز» يكي نيست. شكوه و جلال آثار «خوان رولفو» را با «خوليو كورتاسار» يكي نمي بيند.
ماتوته، جهان را به گونه اي ديگر مي بيند و اعتقاد دارد كه جهان انديشه امروز نمي تواند فارغ از گذشته باشد، نويسنده اگر بخواهد امروز را به بشر بشناساند، طبعا بايد شناختي از گذشته داشته باشد. او مي گويد: بشر امروز بايد يادش باشد كه آسايش امروز او، شايد نيم قرن است كه حاصل شده و در خوش بينانه ترين حالت يك قرن.
در سال ۱۹۲۶ كه من به دنيا آمدم و ده سال بعد از آن كه جنگ داخلي اسپانيا آغاز شد و حتي تا چند سال بعد از آن، فجايعي به دست بشر به بشريت رفت كه تاريخ بدتر از آن را به ياد ندارد.
علم و پيشرفت فني به وسيله كشتار بدل شد و عشق از جهان رخت بربست. سياست مايه فريب و زمينه ساز قدرت است و رنگ و لعاب و تفسيرهاي زيبايي كه بر انديشه هاي ويران گر و خردكننده خرد و عزت آدمي مي نويسد، دل هر ناظر بي طرفي را به درد مي آورد، در سال ۱۹۹۶ آخرين رمان خود را با نام «گودو، شاه فراموش شده» منتشر كرد. رماني كه چندين سال وقت صرف آن كرده بود و وسواسي غريب مانع از انتشارش مي شد. اين رمان ماجراي به قدرت رسيدن سلسله اولار است كه در ۸۶۵ صفحه و به سبك فانتزي نگاشته شده.
او به دشواري آنچه مي خواهد بگويد، آگاه است. از اين رو نه ادعاي تشريح نوشته هايش را دارد و نه بر آنها تاكيد مي ورزد.
ماموريت نويسنده و شاعر را برانگيختن مي داند و به معني واقعي كلمه: «جان بخشيدن و زنده كردن». اما اعتقاد دارد آنچه در نظر دانته، روشنايي است در نزد استفن مالارمه شاعر بزرگ و سمبوليت فرانسه ظلمت مي باشد. آنچه براي ادبيات، مايه فروماندن است، بي تفاوتي است يا شايد بهتر بگوييم بي اعتنايي.
اين جمله به يك معني، حرفي است كه برتولت برشت مي گويد: «آيا هر حقيقتي، ارزش بيان دارد؟ اين كه بگويم اين صندلي است و به شرح صندلي در زير نور آفتاب يا مهتاب يا كناره پنجره بپردازيم، چه قدر ارزش گفتن دارد. پس لفاظي هاي بي مقدار در ادبيات، گاه آن قدر مضحك مي شود كه ارزش واگويي هم ندارد.»
تخيل نويسنده زماني ارزش مي يابد كه سفري شاعرانه را آغاز كند و اشيا را دگرگون سازد و روابط آنها را به ناب ترين شكل كشف كند و آنجايي كه بايد به استعاره پناه ببرد، شگرد نويسنده در تخيل اوست. تخيل نويسنده برجي است كه نويسنده براي خود مي سازد و از فراز آن، فرمان مي راند. حال هر چه فرمان هايش رساتر باشد، مخاطبان بيشتري خواهد يافت.
تخيل ابزار آفرينش هنري است، براي همين است كه مي بينيم تخيل انسان، غول هايي مي آفريند كه به واقع وجود ندارد. شهرهاي طلسم شده اي كه هر كدام بر دروازه شان خورد و خوراك و پنير گذاشته اند تا ديو و جن و پري آنها را بخورند و به محصول اهالي شهر و ده كاري نداشته باشند.
«آناماريا ماتوته» با اين توشه و انديشه غني و اطلاعات كافي از تاريخ و فولكلور و ادبيات كهن اروپاي قرون وسطي، قلم در دست مي گيرد و پا پيش مي گذارد تا رماني نفس گير بنويسد كه در جاي جاي آن ردپاي زني را بيابيم. هر چند خودش اعتقاد دارد كه ادبيات، زنانه و مردانه ندارد، ولي باز هم معتقد است كه زنان هر چند سهم زيادي در ادبيات جهان دارند، اما چنان كه شايسته حضورشان باشد، از ايشان تقدير به عمل نمي آيد.
او ادبياتي را كه در خدمت مردم نباشد، به رسميت نمي شناسد. سفارشي نمي نويسد و حاضر نيست براي فروش كارهايش از شيوه هاي مرسوم تبليغي بهره ببرد. دنياي كودكان را دنيايي بي پيرايه مي داند. هر چند دوران كودكي خودش، دوراني آميخته با فقر نبوده، اما روايت او از فقر و از دهشت هاي زندگي، چنان است كه گويي آن همه بي عدالتي را لمس كرده است.
بسياري از آثار آناماريا ماتوته، هر چند به ظاهر براي كودكان است و عنصر تخيل در آنها نمايي كودكانه دارد، اما به واقع براي بزرگسالان نوشته شده و تقابل نيروهاي خير وشر در جامعه به بهترين شكل در آثار آناماريا ماتوته آمده است.
پيرمرد پشيمان
نوشته: آناماريا ماتوته
ترجمه: رامين مولايي
كافه دلگير و تاريك بود. نماي اصلي كافه رو به جاده و در پشتي آن مشرف به ساحل بود. دري كه به ساحل باز مي شد، با پرده اي حصيري پوشيده شده بود كه با هر نسيم تكاني مي خورد و همانند ساييده شدن دو تكه استخوان به يكديگر، صدا مي داد.
تومئوي پير بر آستانه در نشسته بود و به آرامي كيسه توتون چرمي سياه رنگ و كهنه اي را ميان دست هايش بازي مي داد و به دوردست ها و به ساحل دريا نگاه مي كرد. صداي موتور قايقي همراه با صداي برخورد امواج با صخره هاي ساحلي به گوش مي رسيد. كنار اسكله يك لنج قديمي كه رويش را چادري كهنه كشيده بودند، آرام بالا و پايين مي رفت.
تومئو غرق در افكار خود گفت:
- پس اين طور...!
كلماتش به قدري آهسته و سنگين بودند كه انگار مانند سنگ جلو پاهايش به زمين مي افتادند. چشم هايش را بالا آورد و به روتي چشم دوخت.
روتي، جواني عينكي و لاغراندام بود كه پشت شيشه هاي عينك خود، چشم هاي آبي معصومي داشت. روتي جواب داد:
- همين طوره و نگاهش را به زير انداخت.
تومئو با انگشتان باريك و تيره اش ته كيسه توتون را جوريد، برگ توتوني را با نوك انگشتانش خرد كرد و همين طور كه به دريا چشم دوخته بود، دوباره ادامه داد:
- چه قدر به من وقت مي دي؟
- نمي دونم... نمي توان دقيقا زمانش را مشخص كرد. مي خوام بگم آن چنان هم قطعي نيست.
- ببين روتي! تو من رو خيلي خوب مي شناسي، پس حرف بزن.
روتي سرخ شد و به نظر آمد لب هايش مي لرزند:
- يك ماه... شايد هم دو ماه... .
- روتي از تو ممنونم. متوجهي. آره از تو خيلي متشكرم. حالا خيلي بهتر شد.
روتي ساكت بود. تومئو گفت:
- روتي... دوست دارم چيزي بهت بگم. هر چند كه مي دونم تو خيلي حساس و وسواسي هستي، اما مي خوام، چيزي رو بهت بگم. روتي! من خيلي بيشتر از اوني كه مردم حدس مي زنند، پول و پله دارم. تو خوب مي دوني يه آدم فقير، يه ماهيگير قديمي، صاحب يه كافه بين راهي... اما من پولدارم، پول زيادي ام دارم.
روتي به نظر ناراحت مي رسيد، سرخي گونه هايش تندتر شده بود.
- اما دايي،... من ، نمي دونم چرا اينارو به من مي گين؟
- تو تنها قوم و خويش من هستي، روتي.
و در حالي كه غرق در خيالات خود به دريا خيره شده بود تكرار كرد:
- من هميشه به تو علاقه داشته ام.
- روتي اندوهگين گفت:
اين رو خوب مي دونم. شما هميشه به من لطف داشته اين.
- برگرديم سر حرف قبلي مون. من پول زيادي دارم. هميشه آدم ها اون جوري كه نشون مي دن، نيستن.
روتي خنده  اي كرد و پيش خود گفت: شايد مي خواد برام از جريان قاچاق هايي كه كرده تعريف كنه. تصور مي كنه من خبر ندارم! شايد خيال مي كنه هيچكس از اون ها باخبر نيس؟... تومئوي پير! همه به اندازه كافي تو را مي شناسن! اما او چطور خودش را راضي كرده بود تا مخارج تحصيل مرا بدهد، در حالي كه اصلا اهل گشاده دستي نيست؟

نگاه
ادبيات كلاسيك در نشريات ادبي
تعداد صفحاتي كه در نشريات ادبي به نقد و بررسي جدي ادبيات كلاسيك اختصاص داده مي شود، رضايت بخش به نظر نمي آيد.
اين سخن كه بدون پشتوانه ادبيات كلاسيك نمي توان در ادبيات امروز موفق بود بسيار تكراري  است، اما آنچه مورد توجه قرار نمي گيرد ارائه راه كار از طرف كارشناسان براي حل مشكل موجود است.اگر معدود نشرياتي را كه در حدي كم، اما شايسته به ادبيات كلاسيك مي پردازند در نظر نگيريم، دو نوع برخورد با ادبيات كلاسيك در نشريات ادبي- هنري كه منتشرمي شوند قابل بررسي است. ابتدا نشرياتي كه در آنها به ادبيات كهن و كلاسيك توجه نمي شود، دوم نشرياتي كه در تعداد صفحاتي كم و به شيوه اي سنتي و غير علمي به متون كهن مي پردازند.
بايد گفت آنچه در اين نشريات در مورد ادبيات كلاسيك به چشم مي خورد، برخوردي تطبيقي با نويسندگان و آثار آنهاست كه گاهي تنها به معناي لغات و تركيب واژه ها پرداخته مي شود. براي مثال بيشتر استادان دانشگاه براي گرفتن رتبه و اجباري كه وجود دارد مقالاتي در مورد ادبيات كلاسيك ارائه مي دهند كه در آنها براي مثال: تأثيراتي كه حافظ در شعر از خواجوي كرماني گرفته است و يا معناي لغات و نوع تركيب واژه ها در شعر خاقاني را بررسي كرده اند. البته اين گونه كارها نيز در ادبيات لازم و ضروري است، اما نه به عنوان كاراصيل در عرصه ادبيات. توجه به نكات پيچيده و لغات دشوار در آثار يك شاعر يا نويسنده و مقايسه او با هم نوعانش، بدون توجه به روش نقد علمي و ذكر دلايل موفقيت شعر شاعر يا نويسنده به هيچ عنوان در راهنمايي شاعران و نويسندگان معاصر مناسب نخواهد بود.
متأسفانه تعداد زيادي از نشريات ادبي كه توسط دانشكده هاي ادبيات و با هزينه  دانشگاه، منتشر مي شوند بيشتر مطالب خود را به متون كهن اختصاص داده و هيچ توجهي به ادبيات امروز ندارند. بعضي از اين آثار نيز دست نوشته هاي غيرقابل استفاده استادان دانشگاه را دربرمي گيرد كه از تاريخ نوشتن آنها چندين ماه يا چندين سال گذشته است و نشريات خارج از دانشگاه حاضر به انتشار آنها نيستند و همان طور كه اشاره شد اين استادان تنها زماني اقدام به نوشتن مي كنند كه دانشگاه از آنها مقاله اي مي خواهد تا رتبه دانشگاهي آنها را تأييد كند.
همچنين با نگاهي سطحي به اين نشريات مي توان متوجه شد نقدهاي موجود در آنها بيشتر نقدي تطبيقي و غيرعلمي و ذوقي است كه از روي اجبار و براي رفع تكليف نوشته شده است.
از سوي ديگر، تعدادي از نشريات ادبي خارج از دانشگاه به دليل استفاده نكردن از نيروهاي متخصص و كارشناسان در زمينه ادبيات و براي به دست آوردن مخاطب، بيشتر مطالب «بازاري» را منتشر مي كنند كه چندان وجه ادبي و كيفيت هنري ندارند.
تعدادي از اين نشريات نيز با چاپ بيش از اندازه مطالب ادبي ترجمه شده از زبانهاي ديگر و توجه زياد به ادبيات امروز، گويا به مقابله با نشريات دانشگاهي و ادبيات كلاسيك پرداخته اند.
به نظر مي آيد؛ برخورد اشتباه با ادبيات كلاسيك در نشريات دانشگاهي و داخل جامعه به گونه اي است كه بايد گفت، عده اي از آن سوي بام افتاده اند و عده اي ديگر از اين سوي بام، يعني نشريات دانشگاهي و استادان دانشگاه با به كارگيري بيش از اندازه ادبيات كلاسيك و عدم استفاده از ادبيات امروز و نشريات غير دانشگاهي، با استفاده بيش از اندازه از ادبيات امروز و عدم برخورد صحيح با ادبيات كلاسيك، هر دو مخاطبان علاقه مند به ادبيات را در يك دو راهي قرار داده اند كه حاصلي جز به بيراهه رفتن ادبيات و علاقه مندان به آن نخواهد داشت.

سايه روشن ادبيات
محمدعلي سپانلو :معناي واقعي كلمه ها را فراموش كرده ايم
001672.jpg
محمد علي سپانلو معتقد است: زبان تبليغات باعث شده است تا معناي واقعي كلمات را به فراموشي بسپاريم.
اين شاعر و مترجم كه به زودي مجموعه شعر «عليه فراموشي» را منتشر مي كند، گفت: ما گذشته، تاريخ، ديروز و حتي خودمان را فراموش كرده ايم، اما هنر عليه فراموشي مبارزه مي كند و سعي دارد تا معناي واقعي كلمات را به يادمان بياورد.وي با تاكيد بر اين كه كارش در «عليه فراموشي» در همين راستاست، متذكر شد: «ادبيات» بايد اين معناهاي از دست رفته را به ما بازگرداند.
ديگر كتاب آماده چاپ سپانلو منظومه «افسانه شاعر گمنام» است كه هفت، هشت سالي است روي آن كار مي كند، اما تا امروز منتشرش نكرده است.
وي درباره اين كتاب، با تاكيد بر تمايز منظومه و شعر بلند گفت: منظومه، داراي كاراكترهاي متفاوت است و دراماتيك و چندصدايي بودن نيز از ديگر ويژگي هايش است، اما شعر بلند، فاقد اين ويژگي هاست.
سپانلو همچنين نمايشنامه «هندياد» از هلن سيكسوس را با موضوع استقلال هندوستان، آماده چاپ دارد.وي با بيان اينكه سيكسوس از بزرگترين زبانشناسان و نويسندگان فرانسه است، گفت: سيكسوس در ايران، بيشتر به خاطر مقاله هايش شناخته مي شود، درحالي كه آثار خوبي در زمينه رمان، نمايشنامه و نقد ادبي دارد.
او با اشاره به اينكه «هندياد» از ساده ترين كارهاي اين نويسنده فرانسوي است، يادآور شد: اين احتمال وجود دارد كه براي اين كتاب، از خود سيكسوس نيز مقدمه اي داشته باشيم.
محمدعلي سپانلو درباره ترجمه «در آخرين بيابان» اثر كلود استبان نيز گفت: استبان يكي از چهار، پنج شاعر مهم زنده فرانسه است كه به ياد ندارم از او كاري در ايران ترجمه شده باشد و اميدوارم اين كار، فتح بابي براي ترجمه هاي بعدي آثار اين شاعر باشد.

ادبيات
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |