سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۴۱- Dec,2, 2003
تظلم انديشه - واپسين بخش
منطق قرائت هاي ديني
001726.jpg
اشاره: در بخش نخست مقاله، بيان شد كه در جامعه امروز ما در بسياري از موارد به جاي مطالعه و تامل درباره استدلال يك نظريه، با نگاه به گوينده سخن و اينكه آيا موافق خط و جناح فكري ما است يا مخالف آن،  درمورد صحت و سقم آن نظريه قضاوت مي كنيم. نويسنده در ادامه ضمن اشاره به نظريه قرائت پذيري دين، مغالطه نهفته در اين نظريه را تشريح كرد. در اين شماره ادامه بحث از نظرتان خواهد گذشت.
گروه انديشه

سيدمحمد روحاني
امروز يكي از اولين نتيجه گيري هايي كه عده اي فوراً از اين مسأله مي كنند اين است كه چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، پس ما نبايد به قرائت  خودمان پاي بندي زيادي نشان دهيم و نبايد اصرار داشته باشيم كه به قرائت خودمان از دين عمل نماييم.
اين مغالطه بسيار خطا و خطرناكي است كه من نام آن را مغالطه قرائت ها مي گذارم.
حقيقت اين است كه وجود قرائت هاي گوناگون ديني و احتمال وجود خطا در تفسيرها و برداشت هاي ما از دين، منطقاً، هيچ تأثيري بر اين موضوع ندارد كه ما بايد بكوشيم با همان چيزي كه قرائت يا برداشت ما از دين خوانده مي شود، تمام زندگي خودمان را بنا كنيم. به عبارت ساده تر، اين درست است كه قرائت هاي گوناگوني وجود دارد و اين هم درست است كه ممكن است بعضي از برداشت هاي ما نادرست باشد، اما به هر حال هر كسي بايد سعي كند تمام زندگي خود را بر اساس قرائت ها و برداشت هايي كه گمان مي كند صحيح است بنا كند و جز اين هيچ راه منطقي ديگري وجود ندارد. چرا؟ زيرا اگر اين حرف را نگوييم، لاجرم بايد يكي از اين سه حرف ديگر را بزنيم:
۱) چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بنابر اين ما بايد به قرائتي غير از قرائت خودمان از دين عمل كنيم.
۲)  چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بنابر اين بايد عمل بر اساس دين را كنار گذاشته و بر اساس چيزي غير از دين عمل كنيم.
۳) چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بايد بدون اتكا بر هيچ قرائت و هيچ چيزي- چه ديني و چه غيرديني- عمل كنيم.
به تعبيري دقيق تر، اين حالات را مي توان بر اساس چند حصر منطقي نشان داد: به طور كلي وقتي مي خواهيد عملي را انجام بدهيد، از دو حال خارج نيست: يا براي انجام اين عمل، استدلال و دليلي داريد يا نداريد. يعني يا بر اساس دليل خاصي تصميم  را مي گيريد و يا بر اساس دليل خاصي تصميم نگرفته ايد.
حال اگر بر اساس دليل خاصي تصميم گرفته باشيد، باز از دو حال خارج نيست: يا اين دليل تان را بر اساس انديشه هاي ديني به دست آورده ايد و يا بر اساس چيزي غير از آموزه هاي ديني به اين تصميم رسيده ايد.
در هر حال اگر بر اساس دين تصميم گرفته باشيد، بايد با تكيه بر قرائت  خاصي به اين تصميم رسيده باشيد و اين قرائت خاص يا متعلق به خودتان است و يا متعلق به كس ديگريست. هم چنين اگر بر اساس چيزي غير از دين تصميم گرفته باشيد، باز هم به ناچار بر مبناي قرائت  خاصي از آن چيز ديگر تصميم گرفته ايد. زيرا لازمه تصميم گرفتن بر اساس چيزي- هر چه كه باشد- اين است كه ابتدا آن چيز را فهميده باشيم و فهميدن چيزي مساوي داشتن برداشتي خاص و قرائت مخصوص از آن چيز است.
حال بياييم ببينيم كه در هر حالتي چه اتفاقي خواهد افتاد.
۱) اگر بگوييد: چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بنابر اين ما بايد به قرائتي غير از قرائت خودمان از دين عمل كنيم، فوراً خواهم گفت مگر در برداشت هاي ديگر از دين احتمال خطا وجود ندارد؟ چرا بايد قرائت خودمان را از دين كنار گذاشته و قرائت كس ديگري را برگزينيم. اگر مي دانيم كه آن قرائت ديگر حتماً صحيح است، پس عملاً قرائت خودمان را قبول نداشته و به آن قرائت صحيح معتقد خواهيم بود. اما اگر نمي دانيم كه كدام قرائت صحيح است، پس چرا بايد قرائتي را كنار گذاشته و قرائت ديگري را انتخاب كنيم؟ اين چه تقلب بامزه اي است كه كسي بگويد چون اختلاف در قرائت ها وجود دارد، پس تو قرائت خودت را كنار بگذار و بيا و به آن  چه كه بنده مي گويم يا ديگري مي گويد، عمل كن؟!
به علاوه توجه داشته باشيد كه حتي عمل كردن بر اساس قرائت  ديني ديگران، خود مستلزم داشتن قرائتي از آن قرائت است! و بنابر اين راه حل، مسئله قرائت ها نه تنها حل نمي شود، بلكه ابعاد تازه تري هم پيدا مي كند.
۲) اگر بگوييد: چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بنابر اين بايد عمل بر اساس دين را كنار گذاشته و بر اساس چيزي غير از دين عمل كنيم، خواهم گفت: مگر در برداشت هاي غيرديني اختلاف قرائت وجود ندارد؟ مگر قرائت هاي گوناگون داشتن فقط مختص فهم دين است؟ در هر چيزي ممكن است اختلاف قرائت و خطاي در فهم وجود داشته باشد. پس اگر قرار باشد عمل بر اساس دين را به دليل احتمال خطا يا به دليل وجود قرائت هاي گوناگون كنار گذاشت، عمل بر اساس هر چيز غيردين را هم بايد به كناري نهاد. پس اين راه حل هم از نظر منطقي كارساز نيست.
۳) اگر بگوييد: چون قرائت هاي گوناگوني از دين وجود دارد، بدون اتكا بر هيچ قرائت  و هيچ چيزي- چه ديني و چه غيرديني- عمل كنيم، خواهيم گفت: اين راه حل هم از نظر منطقي ايرادات گوناگوني دارد. اما يك ايرادش از همه بامزه تر است و آن اين است كه نتيجه گيري، خودش خودش را نقض مي كند. زيرا شما مي گوييد بايد بدون مبنا و بدون اتكا بر هيچ استدلالي عمل كرد، اما خود اين نتيجه گيري در واقع حكم به عمل كردن بر اساس نوعي استدلال است. در حقيقت شما مي گوييد: چون قرائت هاي گوناگون وجود دارد، پس نمي توانيم به هيچ قرائتي اتكا كنيم، پس بيابيم بدون اتكا به هيچ استدلالي عمل نماييم. مي بينيد كه عملاً شما در حال استدلال كردن هستيد و مي كوشيد عمل ما را بر مبناي استدلال خودتان قرار دهيد و اين يك تناقض آشكار است.
نتيجه نهايي تمام اين سخنان اين است كه امكان وجود خطا و نيز وجود قرائت هاي گوناگون، منطقاً هيچ اثري بر زندگي عملي ما نمي گذارد. ما چاره اي جز اين نداريم كه اعمالمان را بر اساس آن چه كه صحيح مي پنداريم، انجام دهيم. يعني هر كسي ناچار است بر اساس قرائت خودش از واقعيات هستي تصميم بگيرد و از نظر منطقي جز اين چاره ديگري ندارد. به همين ترتيب اگر كسي به دين معتقد باشد، منطقاً اعمال و تصميمات خود را بر پايه آموزه هاي دينش و در واقع برمبناي همان قرائتي كه صحيح مي پندارد، بنا خواهد كرد و ما نمي توانيم به بهانه وجود قرائت هاي مختلف از كسي بخواهيم كه بر اساس قرائت خودش از دين و از واقعيات هستي عمل نكند. بله! ممكن است بتوانيم به كسي ثابت كنيم كه قرائتش باطل است. ممكن است بتوانيم اعتقاد و انديشه يك نفر را تغيير دهيم. ولي نمي توانيم به استناد وجود قرائت هاي گوناگون و با مطرح كردن اين كه ممكن است قرائت  آن شخص نادرست باشد، از او بخواهيم كه از قرائت  و فهم خودش دست بكشد. اين عمل منطقاً امكان ناپذير است. بد نيست كه در انتهاي اين بحث به يك نكته آموزنده ديگر هم اشاره كنيم: ممكن است كسي پيدا شود و بگويد: حالا كه برداشت هاي گوناگون از دين وجود دارد، بياييم بر اساس برداشت اكثريت مردم از دين عمل كنيم. يعني به اصطلاح دين را دموكراتيزه كنيم.
فراموش نكنيم كه استدلال پيشين ما بر اساس حصر منطقي فراهم شده بود و حصر منطقي چنان وسيع است كه هر چيزي را مي پوشاند. بالاخره هر نتيجه گيري يا استدلالي كه شما داشته باشيد از يكي از اين سه حالت بيرون نيست: يا بر پايه دين است، يا بر پايه غيردين است و يا اصولاً بر هيچ پايه اي استوار نيست. بعيد مي دانم كسي در مقام دفاع از نظريه دموكراتيزه كردن دين بگويد كه اين اعتقاد بر هيچ پايه منطقي استوار نيست. ولي مجدداً يادآوري مي كنم كه همان طور كه در بالا توضيح داديم، حتي اگر كسي چنين حرفي را هم بگويد، خود را در دام يك تناقض لاينحل گرفتار كرده است.
اما اگر اعتقاد به دموكراتيزه كردن دين و عمل به قرائت  اكثريت مردم، بر پايه اعتقاد ديني يا غيرديني شكل گرفته باشد، فوراً خواهم گفت بسيار خوب! اين هم قرائتي است در كنار قرائت هاي ديگر كه بايد در باره درستي و نادرستي آن بحث نموده و عاقبت ممكن است عده اي به آن معتقد شده و عده اي آن را قبول نداشته باشند. يعني همان سرنوشتي را خواهد داشت كه هر قرائتي در كنار قرائت هاي ديگر خواهد داشت. شما ممكن است اين قرائت  را از قرائت هاي ديگر درست تر بدانيد. اشكالي ندارد. هر كس ديگري هم ممكن است قرائت خودش را درست تر از قرائت هاي ديگر بداند. آيا به خودتان اجازه مي دهيد كه قرائت  خودتان را به صرف اين كه گمان مي كنيد از قرائت هاي ديگر درست تر است، پايه عمل قرار دهيد؟ در اين صورت آيا به كسان ديگري كه قرائت ديگري داشته و آن را درست تر مي پندارند هم اجازه خواهيد داد همين كار را كرده و قرائت خود را پايه عمل قرار دهند؟ اگر اجازه نمي دهيد، پس بگوييد فرق شما با ديگران در چيست؟ و اصلاً چرا مسئله قرائت ها را مطرح نموده ايد؟ ديگران هم درست مثل شما قرائت خود را درست تر از قرائت هاي ديگر دانسته، بر اساس آن عمل مي كنند و به ديگران هم اجازه نمي دهند تا بر اساس قرائت خودشان هر طور كه مي خواهند عمل نمايند و اگر اجازه مي دهيد، در اين صورت اين همه مطرح كردن موضوع قرائت هاي گوناگون چه نتيجه اي دربرداشته است؟ عاقبت شما قبول كرده ايد كه هر كس مجاز است بر اساس قرائتي كه مي پندارد صحيح است عمل نمايد و البته اين قصه سر درازي خواهد داشت، كه اگر اين دفتر به پايان هم  آيد حكايت آن همچنان باقي خواهد بود.
ممكن است كساني از اين حرف من چنين برداشت كنند كه براي تفاهم و هم زيستي انسان ها راهي وجود ندارد. زيرا هر كس به قرائت خاص خود عمل نموده و گريزي هم از اين ماجرا نيست. بنابر اين آدم ها دائماً با هم در نزاع و كشاكش خواهند بود و تفاهم و مسالمت امكان پذير نخواهد شد.
اين برداشت البته برداشت صحيحي نيست. من نگفتم راهي براي مسالمت انسان ها وجود ندارد، بلكه گفتم طرح مسأله قرائت ها منطقاً راهي را براي مسالمت  انسان ها پديد نمي آورد. با گفتن اين كه قرائت هاي گوناگوني وجود دارد، نمي توان از انسان ها خواست كه از قرائت خود دست بكشند تا مسالمت پديد آيد. زيرا همين توصيه درحقيقت نوعي استدلال منطقي بوده و در واقع به ميان آوردن و جايگزين كردن يك قرائت ديگر به جاي همه قرائت هاست و نه دست كشيدن از هر قرائتي. زيرا كسي كه چنين توصيه اي مي كند در واقع دارد مي گويد كه به نظر من و با برداشتي كه من دارم، براي رسيدن به اين خوشبختي راهي جز اين وجود ندارد كه هر كس از قرائت خودش دست بكشد. پس بياييد از قرائت خودتان دست بكشيد. مي بينيد؟ چنين كسي عملاً نمي گويد كه همه افراد از قرائت خودشان دست بكشند، بلكه از ما مي خواهد كه قرائت خودمان را از سعادت و خوشبختي و راه هاي وصول به آن رها كرده و به قرائت او عمل نماييم و اين يك مغالطه آشكار منطقي است. اگر قرار است به خاطر وجود قرائت هاي گوناگون از هر قرائتي دست كشيد، پس بياييم از همين قرائت هم دست بكشيم و اگر قرار است هركس براساس قرائتي كه فكر مي كند درست است عمل كند، پس نياييم به بهانه اين كه قرائت هاي گوناگوني وجود دارد، قرائت خودمان را مغالطه كارانه جايگزين قرائت ديگران كنيم.
تمام حرف من اين است كه بسياري از افراد- خودآگاه يا ناخودآگاه- در طرح نظريه قرائت ها مرتكب يك مغالطه منطقي مي شوند كه من آن را مغالطه قرائت ها نام گذاشتم. چه لزومي دارد كه براي رساندن انسان ها به يك زندگي مسالمت آميز دست به يك مغالطه منطقي بزنيم؟ و به هرحال مغالطه، مغالطه است. حتي اگر با نيت خير صورت بگيرد، باز هم مغالطه است. مگر اين كه معتقد باشيم هدف وسيله را توجيه نموده و بگوييم براي رسيدن به هدف خيرمان اجازه دارم كه دست به مغلطات منطقي بزنيم. و البته اين هم براي خودش قرائتي است!!
برخلاف تصور ابتدايي، راه براي مسالمت  انسان ها آن چنان هم بسته نيست. به آساني- يا به سختي- مي توان راه هاي ديگري را هم در پيش گرفت كه مستلزم چنين مغالطاتي هم نباشد. و البته اين راه ها كمي پيچيده تر است. من فعلاً قصد ندارم كه درباره راه هاي رسيدن انسان ها به همزيستي مسالمت آميز بحث كنم. همين قدر گفته باشم كه راهي به جز گفت وگوي صادقانه و منطقي در جهت اصلاح قرائت هاي گوناگون وجود ندارد. ما مي توانيم قرائتي را اصلاح كنيم. مي توانيم باطل بودن قرائتي را نشان بدهيم. مي توانيم قرائت ها را عميق تر و دقيق تر كنيم. اما نمي توانيم از انسان ها بخواهيم كه به طور كلي- و فارغ از مسأله درستي يا نادرستي- از قرائت هاي خود دست بكشند.
سخن از مظلوميت انديشه بود. به گمان من رواج فراوان مغالطات منطقي در روزگار ما- كه نمونه هايي از آن را در بالا ذكركردم- خود به تنهايي از نشانه هاي برجسته مظلوميت انديشه در روزگار ماست.مصيبت بزرگ اين است كه مي بيني بسياري از افراد با نيتي صحيح و به قصد اصلاح بعضي نقص هاي اجتماعي ما، سخناني را مطرح مي كنند كه سراسر مغالطه است. راحت بگويم بسياري از ما در حوزه نظر و انديشه، آشكار از ماكياولي تبعيت مي كنيم كه گفت هدف وسيله را توجيه مي كند. يعني بسياري از ما هدفي داريم و اتفاقاً اين هدف، هدف درست و قابل قبولي هم هست، اما هيچ كاري به اين نداريم كه براي پيشبرد اهدافمان چه استدلالات و چه تفكراتي را رواج مي دهيم. براي بسياري از ما مهم نيست كه با چه استدلالي مردم را قانع كنيم. همين كه مردم سخن آخر ما را- كه ممكن است سخن درستي هم باشد- بپذيرند برايمان كافيست. فقط به اهداف خود نگاه مي كنيم و ديگر برايمان مهم نيست اگر كه اين هدف از طريق يك مغالطه پيش رود.
من بارها گفته ام، مغالطه معمولاً با حرف هاي نسبتاً درستي آغاز مي شود. اگر همه جمله هاي يك مغالطه از همان آغاز به روشني غلط باشد كه كسي گول آن را نمي خورد! سكه تقلبي هم اگر كسي ضرب كند، ده توماني و پنج  توماني خواهد بود. هيچ كس سكه هفت توماني ضرب نخواهد كرد. گاهي ممكن است نتيجه گرفته شده از يك مغالطه هم چندان نتيجه غلطي نباشد. اما اتفاق خطرناكي كه در اين ميان رخ مي دهد اين است كه به استدلال و كبراها و مباني منطقي گفتارمان توجه نداشته باشيم. يعني سخن درستي را با استدلالات بسيار خطا و خطرناك مطرح كنيم. يك نمونه از اين نوع مغالطات را برايتان مثال مي زنم: بسياري از ما متوجه اين موضوع شده ايم كه ما از نظر فرهنگي مشكلاتي داريم. از جمله اين كه تحمل مان نسبت به همديگر خيلي كم است. زود از كوره در مي رويم. اصطلاحاً در مسايل اجتماعي شديداً افراط و تفريط مي كنيم. وقتي با يك نفر خوب مي شويم، همه بدي هايش را فراموش مي كنيم. با يك نفر هم كه بد مي شويم همه خوبي هايش را فراموش مي كنيم. خوب حالا ببينيد بعضي ها براي حل اين مشكل و براي اين كه ما مردم، تحمل و مدارايمان نسبت به هم زياد شود، چه راه حلي را ارائه مي دهند:
بياييم دغدغه حق و باطل را از ميان مردم بزداييم. اگر اين كار را كرديم، مردم تحملشان نسبت به هم زياد مي شود! چون موقعي تحمل هم را ندارند كه اين يكي مي گويد من حقم، ديگري هم مي گويد من حقم، پس با هم دعوايشان مي شود! حالا بياييم بگوييم اصلاً بي خيال حق! بي خيال باطل! بياييد همه بنشينيم حرف بزنيم و صفا كنيم! حق چي است؟! باطل كدام است؟!
مي بينيد؟ نيت، نيت خوبي است. من هم دوست دارم كه آدم ها مدارا و تحملشان نسبت به يكديگر زياد بشود. ولي آيا با اين استدلال؟ يعني به قيمت بي اهميت كردن انگيزه حقيقت جويي انسان ها؟بازهم لازمست از نشانه هاي مظلوميت انديشه و دين سخن بگويم؟
انديشه و دين در روزگار ما از مظلوم ترين مظلوم هايند.
دست كم به اين دليل كه بسياري از ما به عمد و بعضي به غير عمد، عملاً دغدغه سعادت را از وجود انسان ها پاك مي كنيم. دغدغه خوشبختي را از وجود آنها مي زداييم و اين خيانت را در حق انسان ها روا مي داريم كه به آنها نگوييم كه چيزي به نام سعادت و خوشبختي وجود دارد و اگر مسأله شماره يك شما در زندگي، خوشبختي و سعادت نباشد، هرچه كه مي خواهد باشد، ولو سينه تان چاك باشد براي آزادي، ولو حنجره تان پاره باشد براي شعائر مذهبي، اگر دغدغه درونيتان و حس نخستين تان براي نگاه به مسايل اطرافتان، خوديت خودتان، انسانيتتان و سعادتتان نباشد، اگر حق و باطل نباشد، اگر تشخيص حقيقت از غيرحقيقت نباشد، جز به يك بازي پوچ و بيهوده به هيچ چيزي دست نيافته ايد. حالا هر كاري مي خواهيد بكنيد و زير هر پرچمي كه مي خواهيد سينه بزنيد يا شعار بدهيد.
حرف نخستين دين، همان دغدغه نخستين بشر يعني رستگاري است. زندگي بشر با اين دغدغه آغاز مي شود و با همين دغدغه پايان مي پذيريد. دعوت نخست دين قولوا لااله الا الله، تفلحوا است و سخن آخرش هم: ولاتموتن الا و انتم مسلمون. حرف اول فلاح است و حرف آخر هم اين است كه مسلم بميريد. يعني حقيقت را بيابيد و خود را تسليم او نماييد. بحثم را از مظلوميت دين و انديشه آغاز كردم تا نقطه عزيمت من در اين گفتارها بر همگان آشكار باشد. بزرگان ما به ما آموخته اند كه دواي دردهايمان را در قرآن جست وجو كنيم و درد روزگار ما به گمان من مظلوميت انديشه و دين است.
من شكواي خودم را از مظلوميت انديشه و دين با بيتي به پايان مي برم كه تقديم آن يگانه زنده غايب روزگار ما گرديده است. آن مردي كه هست و خواهد بود. آن مردي كه ماند و خواهد ماند. خواهد بود، خواهد ماند و خواهد آمد تا در آن روزي كه عدل و داد را در سراسر هستي مي گسترد، از دشمنان انديشه نيز داد بستاند.
دل خوش به آن دمم كه تو مي آيي
تا بشنوي تظلم انديشه
-----------------
۱- سوره زمر آيه ۳۶

رساله
بحران هويت
001728.jpg
روسيه در برابر غرب
اشاره: در بخش نخست معرفي رساله نويسنده با طرح اين سوال كه «چرا برخلاف دوره اتحاد شوروي، سياست خارجي روسيه در قبال غرب (از دوره گورباچف تاپوتين) با تحولات شديد روبرو بوده است؟»، فرضيه هاي خود را مطرح و به هويت و متغيرهاي اصلي آن تا دوره گورباچف اشاره مي كند، بقيه اين مطلب در زير ازنظرتان مي گذرد.
گروه انديشه
تحول الگوهاي سيستمي بين المللِي، تغيير در مرزها و تحولات اقتصادي و سياسي بنيادي در داخل ومجادله بر سر آن را دامن مي زند. براساس اين مفهوم، آنچه كه توصيفي غني و ژرف از رفتارهاي تغييرپذير و غيرمتداوم در عرصه روابط خارجي روسيه به دست مي دهد، بايد در «بحران هويت» دولت روسي در وضع كنوني جسته شود. بحراني كه به هويت ملي، جايگاه و موقعيت جمعي و نقش بين المللي آن در دولت پس از شوروي با وانهادن هويت نوعي، جمعي و كاركردي پيشين ايجاد شده است. سرگرداني ميان عوامل مهمي چون امپراتوري و دولت ملي، اروپايي و يا اوراسيايي بودن و يك قدرت بزرگ جهاني يا منطقه اي بودن، به ابهام و بي ثباتي بيشتر در تعريف منافع ملي و سرانجام رفتارهاي ناهماهنگ با سياست كلان و برخوردهاي متناقض انجاميده است، و البته رفتارها و واكنش هاي تحقيركننده غرب نيز بر دامنه آن بحران افزوده است. در واقع، ناپايداري هويتي نا مشخص بودن دوست و دشمن ، رفتار ناپايدار و عدم تداوم در سياست خارجي را به دنبال داشته است. مجادله اساسي و بنيادين بر سر هويت، شكل گيري اجماع بر سر تعريف منافع ملي را با مشكل روبه رو ساخته و سازگاري دروني و پيوستگي ساختاري در فرايند سياستگذاري و الگوهاي رفتاري بين المللي در مورد غرب را دچار مشكل كرده است .به تعبير دوبريانسكي چنين اوضاعي يك «سياست گليستي» (منظور از سياست گليستي، رفتارهاي دولت فرانسه در دوره ژنرال دوگل است كه از يكسو با توجه به گذشته حاضر به پذيرش موقعيت درجه دوم فرانسه در روابط با آمريكا نبود، و از سوي ديگر واقعيتهاي موجود آن را مجبور به تن دادن به آن موقعيت مي ساخت) مبتني بر همكاري و رقابت توأمان را در برخي موارد در پي داشته است.
در اين رساله، پس از مطالعات انجام شده در بخش دوم، فرضيه نخست و دوم به خاطر عدم فراگيري تحليل ارائه شده از سوي آنها، به عنوان فرضيات نارسا مطرح ، و فرضيه سوم به عنوان جايگزيني مؤثرتر براي آنها معرفي شدند. اما در عين حال، به خاطر آنكه اين فرضيه براي توضيح رفتارهاي خارجي ريشه دار در قبال برخي موضوعات پايدار و ماندگار، كارآمدي لازم را نداشت، فرضيه جديدي از دل آن بيرون كشيده شد و تئوري هويت به مثابه امري داخلي و كاملترين تبيين ارائه شد. در واقع، اين فرضيه به خاطر خصلت تعاملي اش (تعامل دولت با ساير واحدهاي سياسي موجود در عرصه بين المللي)، جامع تر ازفرضيه سوم است و از تكيه صرف به عوامل داخلي فراتر رفته و به موضع و كاركرد فراملي دولت توجه داشته، و برخلاف دو فرضيه نخست، تمام وجود و ابعاد سياست خارجي (همكاري، رقابت و همكاري - رقابت توأمان) را در نظر مي گيرد. در عين حال، ضمن توجه به مفهوم منافع ملي در ساختار نظام بين المللي در فرضيه نخست به فراسوي آن مفهوم مي رود و معتقد است كه آن منافع ملي كه رفتار دولتها را در عرصه بين المللي شكل مي دهد، خود محصول تعريفي است كه از درون هويت هر دولتي برمي آيد و منافع ملي هر دولت، وابسته به هويتي است كه براي خود در عرصه هاي نوعي، جمعي و كاركردي نقش قائل است. از اين رو، ادعا مي شود كه بحران هويت دولت روسيه در مقايسه با ساير متغيرها، فهم بهتري را براي ما امكان پذير مي سازد.
در پايان بايد به اين نكته اشاره كرد كه سرگرداني دولت روسيه جديد ميان گذشته و حال (گذشته اي آرماني اما به ناگزير وانهاده و زمان حال واقعي اما ناخواسته)، در رفتار با غرب (به عنوان عامل فرسودن گذشته و تحقير حال) به ما شناختي براي درك سياست خارجي آن كشور در رابطه با ساير دولتها ارائه مي دهد كه بدون فهم آن، چنين كاري كمتر ميسر است، چرا كه سياست خارجي روسيه جديد چيزي جز روابط خارجي آن با غرب نيست و ساير مناطق و دول جز در سايه آن قابل تحليل نخواهند بود.
همايش «رهبر نهضت جنگل»
محمد حسن اصغرنيا مسئول مركز كارشناسي نهضت جنگل در گفت و گو با خبرگزاري فارس، گفت: تاريخ يكي از منابع معرفت انسان هاست، ضرورت شناخت تاريخ و جايگاه آن در جامعه امروزي ما بيش از پيش احساس مي شود. هر ساله مركز بازشناسي نهضت جنگل با حضور استادان و پژوهشگران به منظور شناختن و شناساندن بيشتر نهضت پرافتخار جنگل نشست هايي را برگزار مي كند. وي افزود: امسال نيز به مناسبت هشتاد و دومين سالگرد اين قيام مقدس، توسط مركز بازشناسي نهضت جنگل مراسمي در روز ۱۵ آذر برگزار مي شود.
اصغرنيا، شناسايي و معرفي هويت اسلامي و ملي ايرانيان به مردم را مهمترين هدف اين همايش عنوان كرد و افزود: تحليلي از جريان چپ گرا و نهضت جنگل، بررسي وضعيت سياسي،  فرهنگي و اجتماعي ايران از نهضت مشروطه تا نهضت جنگل، نقش نهضت جنگل در رشد سياسي و اجتماعي كشور، بازتاب مثبت و منفي حركت جنگلي ها در تاريخ معاصر ايران از موضوعات مورد بحث در اين همايش است.
وي به برگزاري نمايشگاه «اسناد نهضت جنگل» در اين همايش اشاره كرد و گفت: عرضه كتاب هاي مربوط به نهضت جنگل از ديگر برنامه هاي اين همايش است. همچنين سه كتاب جديد با عنوان هاي «سردار قبيله شقايق»،  «مدخلي بر بازشناسي نهضت»و  «خاطرات ميراحمد مدني» در اين همايش ارائه مي شود.
اصغرنيا در ادامه گفت: اين مركز تصميم دارد تا همايش هايي را در خصوص كساني كه در نهضت هاي صدساله اخير مانند باقرخان،  ستارخان، اميركبير،  شيخ محمد خياباني و ... نقش داشته اند، برگزار كند. علاقمندان به شركت در اين همايش، مي توانند در زمان مذكور به خيابان وليعصر،  نرسيده به پارك وي، مجتمع فرهنگي وزارت كار و امور اجتماعي مراجعه كنند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |