بهار برهاني
عكس : مسعود پاكدل
درهر فعاليت گروهي يا اجتماعي، هرجا ناهماهنگي در يكي از كفه هاي ترازو ديده مي شود، بحث كيفيت مديريت نيز مطرح مي شود. شايد رشد دغدغه هاي بي شمار اجتماعي پيرامون ما يا پررنگ شدن خلأ برنامه ريزي هاي صحيح، باعث پررنگ شدن هرچه بيشتر اين قضيه است. نمايش «لوله» نيز سعي دارد در شيوه كمدي «اسلپ استيك» همين موضوع را نشان دهد، يك طنز اجتماعي به اصطلاح شسته و رفته كه تمامي ايده هاي آن در خدمت كار گرفته شده است.
نيما دهقان كه در «كفتر به توان دو» با زبان عاميانه و مرام لوطي گري و قيصرمآبانه، دست و پنجه نرم كرد و يا در «ملاقات شبانه» شوخي با مرگ را (از نظر موضوعي) تجربه كرد، شايد چندان در تركيب فضاسازي با كار موفق نشده بود، اما در «لوله» با ترفند استفاده از پتانسيل كمدي كار و تاحدي نزديك شدن به دنياي فانتزي ،توانسته به فضاي مناسبي برسد و در اين ميان طراحي صحنه، كاري ساده با ايماژهاي مناسب و تصويرهاي موجز و جذاب ارائه مي داد كه همه و همه در خدمت كار بود. «لوله» بعداز «كفتر به توان دو» دومين تجربه نيما دهقان بر روي نمايشنامه هاي «مهرداد راياني مخصوص» است. راياني كه در ساير كارهايش- مثلاً نمونه برجسته آن «خشم و هياهو»- دغدغه مطرح كردن مسائل اجتماعي را دارد، شايد در اين نمايشنامه به آن عمقي كه در «خشم و هياهو» رسيده بود، دست پيدا نكرده است. اما كارگرداني ساده و درعين حال دقيق «دهقان» در كنار فضاي طنز اثر، عمق آن را نيز جلوه كرده است.
به هر صورت آنچه مهم است، اين است كه هيچ چيز پيچيده اي وجود ندارد، ولي اين سادگي باعث ضربه خوردن به اثر و حركت آن به سمت ساده انگاري نرفته است. چهار نفر كه شايد هر كدام نماينده قشري از جامعه باشند، يكي سودجو است، يكي مدافع حقوق كارگرها، يكي نالان و... در برخورد با تعويض مدير خود تغيير عقيده و عمل مي دهند. اين چهار نفر در ابتدا با تضادهايي كامل ظاهر مي شوند، اما مسئله اين است كه هر چهار نفر مثل هم هستند. ملون، تملق گو و تك رو. در سايه همين رنگ به رنگ شدن ها موضوع اصلي مطرح مي شود، اينكه رئيس عوض مي شود، اما سيستم نه؛ و همان است كه بود!
نمايش «لوله» شايد نقب و چرخشي باشد در كل سيستم مديريتي كه بر هر تشكل و گروهي حكم فرماست و هميشه هست. يكي كه مي آيد، ديگري كه مي رود و گروهي كه با اين ها از اين سمت به آن سمت مي روند. شايد به همين دليل است كه نمايش دقيقاً همان جايي تمام مي شود كه شروع شده بود.
و درآخر، جالب اين جاست كه اين كارگردان كه در شمار جوان ترين كارگردان ها نيز هست، امسال با رد شدن در مرحله بازخواني متن ها، امكان حضور در جشنواره تئاتر فجر را ندارد. گفت وگوي كوتاه مارا با اوبخوانيد:
* از شخصيت هاي نمايش بگوييد؛ اين كه اساساً چرا اين متن را براي اجرا انتخاب كرديد؟
- من با وسواس ترجيح مي دهم كه نگويم كاراكترهاي نمايش من نماينده چه قشرهايي هستند. اين چهار كارگر به لحاظ شكلي و نوع بازي شبيه هم هستند. البته اين نكته را بگويم كه «آقاي راياني» متن را بنا به خواسته من نوشتند و ما در هنگام نوشتن با هم بحث هاي اجرايي داشتيم. بيشتر تلاش من اين بود كه هر كدام از تماشاگران خود را جاي اين چهار كارگر بگذارند و مدير خودشان را ببينند، نه مدير نمايش را. نكته ديگر اين كه مدير در متن حضور فيزيكي داشت، ولي من آن را حذف كردم تا اين ارتباط ساده تر و راحت تر برقرار شود. البته دليل اصلي آن اين است كه ما مدير به معناي واقعي نداريم.
* از اجرايي كه در جشنواره داشتيد تا اجراي عمومي، تغييرات عمده اي در كار به وجود آمده است؛ دليل اين تغييرات چه بود؟
- اين نمايش تجربه دوگانه اي براي من به وجود آورد. در زمان تمرين اصلاً انتظار خيلي از پيشامدها و اتفاقات را نداشتيم. مثلاً من اعتقاد دارم تمرين به يك مقطع خاصي كه مي رسد، بايد حتماً بازيگر نفس تماشاگر را حس و درك كند. بنابراين چند روز مانده به اجرا، نمايش را خيلي جدي براي ۲۰ تا ۳۰ تماشاگر اجرا مي كنيم. با اجراهايي كه در طول تمرين و زمان جشنواره داشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه هيچ تعهدي براي خنديدن تماشاگر نداريم، به جز دو، سه مورد كه آن هم براي تعديل كردن مسائل مطرح شده در نمايش بود، ولي به طور قطع اجراي عمومي نسبت به جشنواره فرقي نكرده است.
* ولي برداشت هايي در جشنواره از نمايش به وجود آمد كه مي توانست به اثر شما لطمه بزند...
- در اجراي جشنواره ناگهان متوجه برداشت هاي عجيب و غريب شدم. اين برداشت ها ناگهان از متن بيرون زد و روي مسائلي متمركز شد كه اصلاً جزء برداشتهاي ما نبود و آنجا فهميديم كه تماشاچي چيزهايي را مي بيند كه حتي كارگردان و گروه ، احتمال چنين ديدگاه هايي را نمي دادند.
* به هر صورت، شما جزو كارگردان هاي جواني هستيد كه كارهاي ثبت شده در كارنامه تان خبر از نوع خاص اجرايي مي دهد كه شايد فقط مخصوص خود شماست.
- قاعدتا از هر كارگرداني چيزي از خودش در كارش وجود دارد. من در زمان كودكي بسيار شيطنت مي كردم و خوب طبيعي است كه چيزي، ردپايي از اين شلوغي در كارهايم باشد كه نتيجه آن شايد اكتيو بودن كارهايم است و يا چون به موسيقي و نقاشي علاقه مند هستم بالطبع در كارهايم از اين عناصر هم استفاده مي كنم. در جشنواره يك منتقد آلماني به نام «هلن» بعد از اجرا به من گفت: شما يك تئاتر برشت، ابزورد، موزيكال كار كرده ايد! به هر حال شايد به قول شما، من به سبك خاصي فكر مي كنم. اما در نهايت قصد دارم كه مفاهيم مورد نظرم را با هر سبك و نوعي بيان كنم.