ائلدارمحمدزاده صديق
اشاره؛
عباس حاج آقالو، مدير كل دفتر آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش است. وي در ۲۰ سال گذشته از معلمي در مدارس تا احراز سمت هاي كارشناسي در ادارات كل آموزش و پرورش استان هاي آذربايجان غربي و كردستان و نيز اشتغال در سمت معاونت دفتر ابتدايي وزارت آموزش و پرورش و مدارس ايرانيان در خارج از كشور سابقه خدمت داشته است. برنامه هاي جديد وزارت آموزش و پرورش در زمينه مدارس ابتدايي، دليلي شد تا با وي به گفت وگو بنشينيم. در اين گفت وگو وضعيت برنامه ها، معضلات و راهكارهاي برون رفت مدارس ابتدايي كشور از مشكلات را مورد بررسي قرار داده ايم.
* آموزش و پرورش دوره ابتدايي را چگونه تعريف مي كنيد و نظام تعليم و تربيت كشور در پنج سال حضور دانش آموزان در مدارس چه اهدافي را دنبال مي كند؟
- آموزش و پرورش ابتدايي، در طول ۵ سال آموزش، به دنبال ايجاد مهارت هاي خواندن، نوشتن، صحبت كردن، حساب كردن، كسب مهارت هاي اوليه و بنيادي براي يادگيري، تبديل حس كنجكاوي فطري به حس كنجكاوي علمي در دانش آموزان و آموزش بخشي از مهارت هاي عمومي زندگي است. در واقع بايد گفت آموزش هاي عمومي كه در دوره ابتدايي تحصيلي به فرد داده مي شود به عنوان مجوزي براي ورود او به عرصه زندگي است. در اين دوره فرد شايستگي و صلاحيت لازم براي زندگي شاد، توأم با آزادي و مسئوليت را كسب مي كند. حتي برخي از صاحب نظران برجسته معتقدند آموزش ابتدايي، آموزش آزادي و مسئوليت به كودكان است. ما نيز با توجه به اهدافي كه براي دوره ابتدايي و از سوي مراجع قانونگذار براي اين دوره طراحي شده است و با توجه به دستاوردهاي علوم تربيتي در اين دوره، به دنبال ايجاد مهارت هاي پايه در دانش آموز هستيم.
در اين دوره مهارت هاي درك كردن و يادگيري در دانش آموز ايجاد و كمك مي شود تا بچه ها به يك يادگيرنده قابل تبديل شوند. زيرا كه در دنيا مهمتر از اين كه آدمي آموخته اي داشته باشد، اين است كه يادگيرنده توانايي باشد تا با توجه به تغييرات سريع و شگفت انگيزي كه در دنيا رخ مي دهد، خود را تطبيق دهد. بنابراين در اين دوره بيش از بها دادن به مطالبي كه آموزش مي دهيم، هدف ما آموزش توانايي و مهارت كسب معلومات، پرورش و توليد معلومات جديد از داده هاست. در يك جمع بندي كلي بايد بگويم كه در دوره اي كه هم اكنون در آن قرار داريم، هدف آموزش و پرورش ابتدايي، عمدتاً ايجاد مهارت هاي پايه يادگيري و همچنين توانايي هاي كنترل يادگيري و شناخت دانش آموز است تا دانش آموز را به نهادي تبديل كند كه همواره در حال يادگيري بوده و در برخورد با پديده هاي جديد توانايي كنار آمدن با شرايط جديد را داشته باشد.
* با توجه به تعريفي كه از آموزش و پرورش ابتدايي و اهداف آن ارائه داديد، هم اكنون اين اهداف تا چه ميزان برآورد شده است و با توجه به وضع موجود، آينده آموزش و پرورش ابتدايي تحصيلي را چگونه ترسيم مي كنيد؟
- هم اكنون نظام تعليم و تربيت دوره حساسي را پشت سر مي گذارد، دوره اي كه عزم و اراده ملي براي استقرار يك آموزش و پرورش پويا و زنده بوجود آمده است و مردم، جامعه شناسان، اقتصاددانان، مسئولين و سياستمداران، همگي صحبت از آموزش و پرورش مؤثر مي كنند، گويي همگي به اين نتيجه رسيده اند كه نظام آموزش و پرورشي كه سالها قوام گرفته و دوام داشته، نتوانسته انتظارات آحاد جامعه را برآورده سازد. بنابراين عزم بسيار جدي در همه براي ورود به حوزه جديدي از آموزش و پرورش فراهم شده است و فرصت طلايي ايجاد شده است تا از اين عزم و اراده گسترده ملي، اجتماعي و سياسي استفاده كرد و آموزش و پرورش را به اهداف و آرمان هاي واقعي مردم و جامعه مجهز كنند.
بنابراين، اين دوره براي آموزش و پرورش، دوره حساس و دهه تغييرات پي در پي است به طوري كه آموزش و پرورش هم در عرصه روش هاي تدريس و هم در عرصه برنامه درسي، در عرصه تكنولوژي و تجهيزات و حتي تيپ هاي ساختماني مدارس هم يك دوره تلاطم و تغيير را پشت سر خواهد گذاشت. اگر چه اين تغييرات همواره قابل رخ دادن هستند، اما در شرايطي هستيم كه اين تغييرات با شدت و سرعت بيشتري بايد پيگيري شود و اگر اين اتفاق بيفتد، مي توان با بازنگري و تكميل هدف ها و روش ها و برنامه درسي، اميدوار به يك آموزش و پرورش مؤثرتر بود. البته هم اكنون سازمان پژوهش و برنامه ريزي درسي، تغييرات جدي را در حوزه برنامه ريزي درسي بوجود آورده است. اگر به كتاب «بخوانيم - بنويسيم» در دوره ابتدايي توجه بكنيم، تفاوت هاي اساسي در آموزش را در اين كتاب نسبت به كتاب گذشته خواهيم ديد.
كتاب جديد علاوه بر انتقال مفهوم خواندن و نوشتن به دانش آموز، مفاهيم بيان كردن، صحبت كردن و گوش دادن را نيز مورد توجه قرار داده است و حس كنجكاوي دانش آموز را تحريك مي كند. علاوه بر آن، با نگاهي به كتاب هاي «دين و زندگي» و «هديه هاي آسماني» متوجه مي شويم كه برنامه هاي درسي به شدت در حال تحول است و مي خواهد خودش را با نيازهاي جديد و درك جديد همسو كند. در عرصه هاي ديگر نيز، مطالعات نوسازي مدارس براي تيپ هاي ساختماني مناسب شروع شده است و در حوزه روش هاي تدريس هم سعي مي كنيم الگوهاي بومي و مناسب را براي ورود به عرصه هاي جديد تعليم و تربيت و اهداف جديد آن فراهم كنيم. همگي اين تغييرات و تلاش ها، نشان از دوره پرتلاطمي به نام تغيير در آموزش و پرورش است. براي تبيين تغيير، استمرار و استقرار تغيير در جامعه، توافق هاي زيادي لازم است و بايد آزمايش هاي جدي صورت پذيرد و با مردم گفت وگو شود و براي مستقر شدن تغييرات با آنها توافق شود. بنابراين آينده آموزش و پرورش در يك دوره پرتنش سازنده در جهت پيشرفت و ورود به عرصه هاي جديد و نوعي از آموزش و پرورش مؤثر خواهد بود. اين دوره، دوره تغييرات غيرطبيعي است، به دليل اين كه سال ها تغييري در نظام تعليم و تربيتي انجام نشده و همواره قوانين و مقررات و برنامه درسي ثابت نگه داشته شد. به طوري كه آيين نامه و برنامه امتحانات مدارس تا سال ۱۳۷۶ به مدت ۳۹ سال ثابت نگه داشته شده بود. اين فشردگي باعث شد تا الان كه يك عزم ملي براي بهبود آموزش و پرورش اتخاذ شده، يك دفعه تغييرات زيادي را داشته باشيم.
* براي ايجاد اين تغييرات و سوق دادن آموزش و پرورش ابتدايي به سوي اهداف اصلي آن كه گويي تاكنون از آن به دور بوده است چه طرح هاي ترويجي در زمينه فرهنگ سازي گرايش آموزش ارائه داده ايد و اين طرح ها چه نمودهاي عيني داشته اند؟
- يكي از كارهاي جدي و اساسي كه در دفتر آموزش و پرورش ابتدايي در دو سال اخير انجام شده، بحث ساماندهي نظام «فوق برنامه و مكمل» در دوره ابتدايي است. تا قبل از اين، نظام فوق برنامه را جدا از برنامه آموزشي گمان مي كردند و معاونتي تحت عنوان «معاونت پرورشي» در كشور عهده دار فوق برنامه و فعاليت هايي بود كه در واقع نقش آن خارج از برنامه بود. اين معاونت در پاره اي موارد موفق بود، ولي در برخي موارد نيز موفق عمل نمي كرد و عملاً كارهايش را به سختي پيش مي برد. زماني كه برنامه فوق برنامه اجرا مي شد، معلم ها اعتراض مي كردند كه وقت كلاس گرفته شده است و اين تداخل ها حكايت از اين داشت كه معلم ها كار خود را جدا از فوق برنامه مي دانند. در حالي كه بايد مناسبت فوق برنامه با برنامه درسي مشخص شود. ما در يك نگاه جديد تحت عنوان ادغام بخش هاي آموزش و پرورش، پس از مطالعات گسترده اي كه به مدت يك سال انجام داديم و مناسبات فوق برنامه با برنامه درسي را بررسي كرديم، يافته هاي جديدي داشتيم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر نظام برنامه درسي كامل باشد و كامل نيز محقق شود، نيازي به فوق برنامه نخواهد بود. اما اگر نظام برنامه درسي و يادگيري ناقص باشد، براي تكميل آن احتياج به فوق برنامه خواهد بود. با مطالعه نظام درسي ايران نيز مشخص شد كه اين نظام يك نظام برنامه درسي متمركز و ملي است. برنامه هاي ملي هم به مشتركات مي پردازند، يعني فرهنگ مشترك را مطرح و دين مشترك و استعدادهاي مشترك را مدنظر قرار دارند. برنامه درسي ما، به مشتركات خوب پرداخته است. اما ظرفيت و محدوديت زماني و مكاني كه در طول برنامه در نظر گرفته شده، به ناچار از تفاوت ها چشم پوشي كرده است. «تفاوت» ها يعني استعدادهاي خاص، استعدادهاي عام از طريق برنامه ملي دنبال مي شود اما در كنار استعدادهاي عام، استعدادهاي خاص وجود دارد كه مورد غفلت واقع شده است، مثلاً ادبيات محلي و يا در يك نقطه ايران فرهنگ و آداب و رسومي كه مختص آن منطقه است و يادگيري دانش آموزان با آن فرهنگ بسيار مؤثرتر خواهد بود. مردم ايران داراي ادبيات غني هستند، ولي چون برنامه درسي به مشتركات مي پردازد، نتوانسته است اين مسأله را طرح كند.
* آيا دفتر آموزش ابتدايي تدابير خاصي براي پوشش دادن چيزي كه از آن به عنوان «تفاوت ها» ذكر كرديد، ارائه داده است تا اين مشكل در بين دانش آموزان مناطق مختلف كشور برطرف شود؟
- براي ما مشخص بود كه ضروري است تا در عرض نظام برنامه درسي تعريف ديگري وجود داشته باشد و آن، نظام «فوق برنامه» است تا اين نظام بتواند به تفاوت هايي كه نظام برنامه درسي قادر به رسيدگي به آن نيست برسد. اسم اين نظام فوق برنامه «مكمل مستقل» است. براي اين كه مكمل مستقل، به اموري از زندگي خواهد پرداخت كه برنامه درسي نتوانسته است به آنها بپردازد. براي اين كار مدلي طراحي كرده و ارائه داده ايم. در اين مدل ذكر شده است كه «استعداد خاص» چگونه قابل شناسايي است و نيازهاي منطقه به چه طريقي قابل پوشش است. سپس «راهنماي عمل» تحت عنوان راهنماي تهيه فعاليت هاي مكمل و فوق برنامه را به مدارس ابلاغ كرديم. به عبارت ديگر براي اين كه ما نمي توانستيم به تفاوت ها در قالب برنامه درسي جايي بدهيم. «مكمل مستقل» را طراحي كرديم و «مكمل مستقل» نيز به مواردي مي پردازد كه در زندگي دانش آموز لازم و ضروري است تا دانش آموز ياد بگيرد، اما تا به حال به آن نپرداخته بودند. عنوان اين طرح را فوق برنامه گذاشتيم، نظام داديم، مدرس تربيت شد و مديران و معلمان آموزش داده شدند.
|
|
* يكي از اهداف آموزش و پرورش ابتدايي گسترش شيوه هاي يادگيري در دانش آموزان است، به طوري كه دانش آموز همواره بتواند بياموزد و در طول زندگي آموخته هاي ديگران را كسب كند. براي رسيدن به اين هدف، چه برنامه ترويجي داشته ايد؟
- امروز در تعريف نظام يادگيري مي گويند: يادگيري كامل، يادگيري است كه در واقع چهار ويژگي مهم دانستن، انجام دادن، زيستن و باهم زيستن را داشته باشد.
اين موارد ستون هاي يادگيري هستند. بررسي ها نشان داده كه در سطح تعليم و تربيت كشور، يادگيري عمدتاً در سطح «دانستن» صورت مي پذيرد و تأكيد تمام نظام آموزشي بر آن است كه دانش آموزان «بدانند» ما «دانستن» را معادل «انجام دادن» فرض كرده ايم. در حالي كه «انجام دادن» مسأله جداگانه اي است و همچنين در مورد «بهتر زندگي كردن» و «با هم زيستن» كه اين مسائل همگي از «دانستن» جدا هستند.
در اين مورد فرض شد كه نظام آموزش و پرورش در مقوله «دانستن» موفق است و آن را خوب انجام مي دهد. اما براي يادگيري و يا مواردي كه آن را در زندگي و يا با ديگران به كار ببرند، فرصتي ندارند. در اين موقع فعاليت هاي «مكمل متصل» را تعريف كرديم. يعني مكمل هايي كه به برنامه درسي وصل هستند. ولي يادگيري را عميق مي كند تا معرفت هاي نظري را كه دانش آموزان در كلاس كسب مي كنند، در عمل تمرين كنند. فعاليت هاي «مكمل متصل» براي تعميق يادگيري و كشاندن يادگيري از عرصه دانستن و عرصه انجام دادن به عرصه برخورد با مسائل زندگي و حل آنها و به عرصه با هم زندگي كردن كشيده مي شود.
* آيا براي دستيابي به اين مساله، تغييري در شيوه هاي تدريس و يا ارائه الگوهاي تدريس به معلمان و مديران نيز داشته ايد. به طوري كه نوعي يك رنگي و حركت هم زمان در مناطق مختلف آموزش و پرورش به سوي اين اهداف وجود داشته باشد؟
- بله، همان طور كه مي دانيد همه ساله در كشور جشنواره الگوهاي تدريس برگزار مي شد، اما از سال گذشته با تغييري كه در آن جهت ترويج انديشه هاي نو صورت پذيرفت، بازنگري كلي در اين جشنواره به عمل آمد، به طوري كه سابق بر اين، جشنواره برگزار مي شد و تعدادي از معلم ها تدريس هايي را ارائه مي دادند و تعدادي از اين تدريس ها انتخاب مي شد و برگزيده ها به مناطق و از آنجا نيز به سطح كشور راه پيدا مي كردند و معلمان برگزيده مورد تقدير و تشكر قرار مي گرفتند و جشنواره خاتمه مي يافت. در حالي كه لازم بود از اين موضوع گسترده، چيزي عايد جامعه تعليم و تربيت شود.
سال گذشته با حفظ كليت طرح، محتواي آن را تغيير داديم. به طوري كه پس از اين كه معلمان الگوهاي تدريس خود را ارائه مي دادند و تعدادي از آنها انتخاب مي شد، شرط ارسال آن به مناطق اين بود كه آنها دلايل عقلي خود و يا شواهد تجربي را كه در تهيه اين الگو مد نظر داشته اند بنويسند و مباني نظري كار خود را با زبان خودشان فهرست كنند. علاوه بر اين شرط ديگري گذاشتيم تا معلميني كه مي خواهند از استان به سطح كشور برسند، بايد پيامدهاي آموزشي و پرورشي الگوي خود را قيد كنند. وقتي آنها به سطح كشور رسيدند، به جاي برپايي چنان جشنواره، با دانشگاه تربيت معلم وارد مذاكره شديم، آنها هيأت علمي سه نفره اي را معرفي كردند و سه روز معلمان برگزيده و الگوهايشان را با استادان رودررو قرار داديم. الگوها و پيامدهاي آموزش و پرورش معلمان اعتبارسنجي و تعدادي از آنها انتخاب شد. به زودي طرح هاي انتخاب شده به عنوان الگوهاي بومي تدريس در ايران منتشر خواهد شد. از ديگر طرح هاي ترويجي بازنگري در پيك هاي نوروزي است كه سالهاست تحت عنوان تكاليفي براي ايام تعطيلات نوروزي به دانش آموزان داده مي شود. بنا به مطالعات علوم تربيتي، ارائه تكليف يكسان، كار غير علمي و نادرستي است. و حتي اين مسئله در سطح يك كلاس نيز درست نيست، چه برسد در سطح منطقه و كل كشور. زيرا تكليف در طول فرايند ياددهي و يادگيري داده مي شود و بچه ها در طول يادگيري خودشان با مسائلي روبرو مي شوند كه با توجه به علائق آنها متفاوت است. كاري كه قبلاً در پيك نوروزي انجام مي پذيرفت يك كار غير علمي بود. به جاي اين كار طرح تأليف راهنماي تعريف تكاليف را ارائه داديم تا معلمان با اين راهنما تكاليف مناسبي را طرح كنند. به همين دليل پيك نوروزي به آن شكل را رد كرديم و در گفت وگو با استان ها مطرح شد كه مي توان چيزي به عنوان «پيك نوروزي» داشت. اما اين پيك نبايد تكاليف درسي باشد، بلكه بايد مطالبي از برنامه هاي درسي كه مهم و خواندني هستند باشند و به مسائل غير درسي و بومي و منطقه اي و به عبارتي به «تفاوت ها» نيز بپردازد.
«ارزشيابي پيشروي تحصيلي- تربيتي » يكي ديگر از طرح هاي ترويجي اين دفتر است. ارزشيابي از آموزش جدا نيست و به همين دليل، طرحي را تحت عنوان «سفر يادگيري» طرح ريزي كرديم و در ۱۰ سفر يادگيري، با پيش فرض اينكه يادگيري مقصد نيست، بلكه راه است و يادگيرنده مسافر است و نه فردي ايستا كه پيوسته در حال پيشروي باشد. بنابراين ارزشيابي از پيشرفت تحصيلي، بايد جاي خود را به ارزشيابي از پيشروي تحصيلي و ارزشيابي از اينكه دانش آموزان چه آموخته اند؟ بايد جاي خود را به اين كه دانش آموزان چگونه آموخته اند؟ بدهد. زيرا كه ما چگونه آموختن را به دانش آموز ياد مي دهيم. در اين خصوص، طرحي را آماده و مدون كرده ايم كه به صورت آزمايشي، امسال در چند مدرسه اجرا خواهد شد تا اثرات آن را ارزيابي كنيم.
در اين طرح پيشنهاد داده ايم، از آنجا كه يادگيري «راه» است و «مقصد» نيست و «سفر» است و سفر نيز «سفرنامه» دارد و نه «مقصدنامه» و در عين حال ما در سيستم قديمي «مقصدنامه» داريم و امتحان پاياني مي گيريم، يك «سفرنامه» هم در ارتباط با داستان يادگيري دانش آموز توسط معلم خود او تهيه شود كه نشان مي دهد دانش آموز چگونه ياد مي گيرد تا راه هاي پيشرفت دانش آموزان به معلم ها آشكار شود. در اين خصوص گفت وگوهاي گسترده اي را با استانها داشته ايم و جلسات گفت وگوي رودرروي زيادي را انجام داده ايم و توافق عمومي داريم كه مي توانيم اين طرح را به صورت آزمايشي عملي كنيم. اين نوع ارزشيابي، دقيقاً در داخل سيستم آموزشي صورت مي پذيرد و جدا از آن نيست.
ادامه دارد