مدتي است كه اكران عمومي آخرين ساخته ايرج قادري «چشمان سياه» آغاز شده، اگر با ديد منفي نگاه كنيم، مي توان فيلم را پر از عيب و ايرادهاي گوناگون ديد، ولي به هر حال نبايد فراموش كنيم: اين، سينماي ايرج قادري است. كارگرداني كه حق ساختن فيلم دارد و «چشمان سياه» فقط يكي از توليدات هفتادتايي سالانه سينماي ايران است. سينماي ايرج قادري، سينمايي است كه با سينماي متعالي ايران پس از انقلاب همخواني ندارد. با اين كارگردان به بهانه «چشمان سياه» به گفت وگو نشسته ايم.
* آقاي قادري با توجه به اينكه فيلمنامه «چشمان سياه» را محمدهادي كريمي نوشته ،چه ويژگي در آن ديديد كه تصميم به ساخت آن گرفتيد؟
- بعد از گفت وگوي مفصلي كه با آقاي كريمي داشتيم، به اين نتيجه رسيديم كه فيلمنامه را بسازيم و در تمام مراحل فيلم، ايشان كنار من بودند.
* گويا عشق در همه فيلم هاي شما، به هر صورت، بايد حرف اصلي را بزند؟
- عشق كجا حرف اول را نمي زند، تا بوده دنيا، همين بوده. عشق به فرزند، عشق به زندگي، عشق به همسر، عشق به ميهن. اگر عشق نباشد، اصلاً زندگي معنا ندارد. حالا باز بايد ببينيم كه عشق را چگونه معني مي كنيم، عشق را فقط بين دو تا دختر و پسر نمي توان تلقي كرد. در فيلم و سينماي من هم عشق بايد جايگاه خودش را داشته باشد.
* آيا فيلمنامه را تغيير داديد و آن را چند بار بازنويسي كرديد؟
- خيلي .شايد بيست بار آن را بازنويسي كردم.
* آقاي قادري از نظر شما، سينماي ملودرام چه تعريفي دارد؟
- ملودرام، همان زندگي است. خنده، شادماني، عروسي، غم، اندوه، مرگ همه جزو زندگي هستند. اينها اجزاي فيلم من هستند، حالا كنارآنها احساسم را نيز به فيلم منتقل مي كنم. من از اين كه بگويند قادري فقط ملودرام مي سازد، معذب نمي شوم، اين سينماي من است.
* در فيلم قبلي تان «سام و نرگس» قهرمان دختر مدام گريه مي كرد و فيلم پر از سوز و آه بود، اما در اين فيلم شخصيت دختر رفتارهايش به گونه ديگري است؟
- ببينيد فضاي فيلم «سام و نرگس» مي طلبيد اين دختر كه عاشق شده بود، براي سرنوشت پسري كه دوستش دارد و حالا در آستانه اعدام قرار دارد، گريه كند. به هر حال من هم كه يك مرد هستم ،اگر براي فرزندم اتفاقي پيش بيايد و يا يكي از بستگانم در آستانه اعدام قرار بگيرد، گريه مي كنم. مرد با تمام ابهتش گريه مي كند، پس اين مسئله براي دختر هم طبيعي است. اما در «چشمان سياه»، «غزل» دختري دانشجو است و آدمي درون گرا و به هر حال بر رفتار خودش تسلط دارد و به قول شما اشك و زاري راه نمي اندازد. به هر حال ما شاهد اين هستيم كه دختر دارد از درون نابود مي شود. جنس هر فيلم، بازي خودش را مي طلبد.
* با توجه به اين كه در فيلم اشاره هايي است كه قصد داشته ايد حرف هاي روز را به تصوير بكشد، اما فكر نمي كنيد انتخاب اين نوع موسيقي متن پرسوز و تا حدي هندي ،اين بعد از فيلم را تحت تأثير قرار دهد و فيلم صرفاً تبديل به يك اثر عشقي شود؟
- به هر حال فيلم حرف هاي روز را مي زند. اين مسئله جاي خودش را دارد، همان طور كه موسيقي فيلم هم جاي خودش را دارد. خيلي ها را ديديم كه از موسيقي فيلم تعريف كردند. اين بحث ها همه بر محور سليقه است. من از پيراهن مشكي خوشم مي آيد، شما از پيراهن سرمه اي خوشتان مي آيد و يكي هم مي آيد و پيراهن قرمز را ترجيح مي دهد. آيا دليل براين است كه يكي از اين پيراهن ها بر ديگري برتري دارد. اين بحث ها كاملاً سليقه اي است.
* آيا شخصيت غزل دلاويز براساس شخصيت مريم حيدرزاده شكل گرفته است؟
- اصلاً. خانم مريم حيدرزاده خيلي مورد احترام من است. اما اصلاً ربطي به ايشان ندارد. ديگر اين كه اگر هر دختري شاعر باشد، خانم حيدرزاده است؟ مسلماً نه. اين دختر دانشجويي است، كه سني از او گذشته و در قصه اي كه پيش مي رود آن قدر با ناكامي و مشكل برخورد مي كند تا بالاخره چشمانش نابينا مي شود.
* شخصيت دختر فيلم بازي رواني دارد، اما به ظاهر تيپ او مناسب شخصيت و سليقه «سورنا» نيست و خوب اين به نظرم به فيلم ضربه مي زند.
- خانم خليلي اصلاً در انگلستان زندگي مي كنند و خودشان مراجعه كردند و درخواست كردند تا در اين فيلم بازي كنند و بعد از تستي كه از ايشان گرفتم، فهميدم كه بهترين گزينه براي نقش غزل است و اصلاً هم فكر نمي كردم كه اين كار ريسك است ... و حالا كه شما مي گوييد بازي خوب و رواني دارد، من در واقع بازيگري را كشف و تحويل سينما داده ام. آقاي گلزار براي اولين بار در يكي از فيلم هاي من بازي كرد. اگر فيلم تاراج را ديده باشيد، هم آقاي هاشم پور و هم خيلي از بازيگران آن، اولين بار بود كه بازي مي كردند و حالا بازيگران مطرح و موفقي هستند.
* اين كه دختر نابينا مي شود و پسر توانايي حرف زدن را از دست مي دهد، پيشنهاد شما بود؟ معناي اين تصوير چيست و چرا تمام رابطه ها با مشكل برخورد مي كند؟
- اصلاً من به دليل همين نكته فيلمنامه را پسنديدم. دانشجويي كه چشمش را از دست مي دهد و دانشجويي ديگر كه حنجره اش را از دست مي دهد. جذابيت اين مسئله برايم در اين نكته بود كه دختر او را نمي بيند و پسر نيز در جايي از قصه توانايي حرف زدن را ندارد. اينها در عين حال تعليق فيلم هم هستند.
* قهرمانان فيلم هاي قبلي شما مردم كوچه و بازار و عمدتاً از سطوح پايين جامعه و يا به عبارت ديگر از افراد «لمپن» هستند. چطور تصميم گرفتيد از شخصيت هاي دانشجو در اين فيلم استفاده كنيد؟
- به دانشجويان احترام زيادي مي گذارم، آنها اعتبار مملكت ما هستند. علاوه بر اين قصه مي طلبيد كه اين شخصيت ها دانشجو باشند.
* گويا فيلم تان همزمان در آمريكا نيز به نمايش درمي آيد؟
- نمي دانم آنجا استقبال مخاطبان چگونه خواهد بود. به من وقتي گفتند آمريكا برويم، تنها چيزي كه به ذهنم رسيد، پسرم بود، چون من پسرم را آنجا از دست دادم و حالا توفيقي دست داده كه سر مزار او باشم.
* برخلاف فيلم هاي قبلي تان، پايان اين فيلم خوش نيست. چطور تصميم گرفتيد كه اين پايان را انتخاب كنيد؟
- خواستم اين پايان نسبت به فيلم هاي ديگرم متفاوت باشد. به هر حال در اين فيلم در كل تلاش كرده بودم اثري متفاوت تر از فيلم هاي ديگرم خلق كنم.
* در اين فيلم براي شعر جايگاه خاصي در نظر گرفته ايد؟
- بله. اساساً شعر منبع عشق است. دوجوان فيلم من هم شعر دوست دارند و هم كتاب شعر چاپ مي كنند. شعرهاي فيلم را هم خانم انديشه فولادوند گفتند و مقداري از آن هم سروده دكتر كريمي است.
* دليل استفاده از اين همه تبليغات در فيلم تان چه بود؟
- اگر در فيلمي تابلوهاي تبليغاتي يا نماهايي از اين دست را مي بينيد، خيلي طبيعي است. مثلاً داريد با آقايي در خيابان كريم خان صحبت مي كنيد، نمي توانيم مثلاً شما را در فيلم در گوشه يك ديوار بچسبانيم. داريد سوار ماشين از خيابان رد مي شويد، بالاخره بيل بوردهاي سينمايي را مي بينيد يا تبليغات پپسي كولا را مي بينيد، بعد هم از نظر بضاعت فيلم هم مهم است. مثلاً همين اواخر فيلم «توكيو بدون توقف» كه بر پرده اكران بود، مگر تمام فيلم تبليغ نبود، ولي آيا كسي اعتراض كرد، فيلم هم كه فروخته شد و من حالا دارم سؤال مي كنم، شما به فيلم توجه مي كنيد يا به دو تا نما.
* فكر مي كنيد حرف ناگفته اي باقي مانده؟
- من فكر مي كنم اگر قرار است قضاوتي هم صورت گيرد، بايد فيلم را دقيق و خوب ديد. چون تمام پلان هاي اين فيلم حساب شده است. گارد نگيريم و فيلم را صميمانه ببينيم. آن وقت شايد به نتيجه منطقي برسيم. از شما و نشريه محترم همشهري هم تشكرمي كنم.
آناهيد موسسيان