پنج شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۵۰
نيويورك 
در اعماق
اشاره
001286.jpg
حفره اي به عمق ۷۰ طبقه تا اعماق زمين؛ در عكس ورودي يك ميل آدم رو در منطقه منهتن ديده مي شود.

كلان شهرها، شگفتي هاي خاص خود را دارند؛ از ساختمان هاي مرتفع با معماري هاي عجيب گرفته تا لابيرنت ها و تونل هاي پيچ در پيچ و عظيم زيرزميني. آنها كه در جريان ساخت مترو يا پروژه جمع آوري آب هاي سطحي شهر تهران سري به تونل هاي زيرزميني تهران زده اند تا حدودي با اين شگفتي هاي شهرسازي آشنا هستند. گاه تصور اينكه زير پاي ما دنيايي پر هياهو و شلوغ با ساختمان ها، تاسيسات، طبقات و هزاران وسيله نقليه و امكانات و تسهيلات زندگي وجود دارد مخيل و گاه هول انگيز مي نمايد.
گونه عظيم تر و نوع هيولايي اين شگفتي را مي توان در نيويورك يافت - هيولاشهري با زيرزمين هاي هيولا.بيش از ۲۳ ميليون مايل خط زيرزميني به شهروندان نيويورك امكان زندگي مي دهد. كارگران تونل فقط به علت دستمزد بالا، كار هولناك و پرخطر در اعماق زمين را تاب مي آورند. زيرزمين هاي مترو در نيويورك، مكان هايي ناامن و پر از جرم و جنايت است.
مجله معروف نشنال جئوگرافيك، گزارش مفصلي از سازوكار زندگي در زير زمين نيويورك به چاپ رسانده كه خلاصه اي از آن را ملاحظه مي كنيد.

جف كوامي، متخصص با ۱۲ سال سابقه كار در زير زمين مي گويد: «هر كسي وقتي براي نخستين بار پاي به تونل هاي زيرزميني فاضلاب مي گذارد، وحشت مي كند. اينجا مكاني عادي نيست.» لباس پلاستيكي يكسره اي كه پوشيده ام به هنگام پايين رفتن از پلكان باريك چين مي خورد. يك جفت دستكش، دستانم را مي پوشاند. روي شانه ام مخزني حاوي ده دقيقه ذخيره هواست. در بخشي از آموزش هاي ايمني، با متان، سولفيدهيدروژن و ديگر گازهاي مرگ آور يا قابل انفجار كه در اثر تجزيه فضولات آلي پديد مي آيد، آشنا شده ام.
مثل اغلب مردم، من نيز وقتي از خيابان ها مي گذشته ام در برابر حفره هاي گشاد فاضلاب درنگ كرده و به درون آن خيره شده ام. هميشه مي انديشيدم درون آن تاريكي چه خبر است. آيا شما هم اين كشش را در خود حس كرده ايد كه مي خواهيد زيرزمين شهر و پيچيدگي هاي آن را ببينيد؟ نگاه كردن به زير يك خيابان شهر مثل نگاه كردن به زير پوست خود است - سرزميني كه به شما تعلق دارد و بسيار وابسته به شماست، اما پر از اسرار است.
اكنون من گام به دنياي زيرين گذاشته ام، جهاني پيچيده كه نيويورك را زنده نگاه مي دارد. بيش از ۲۳ ميليون مايل خطوط موردنياز زندگي شهروندان نيويوركي، درست از زير سطح خيابان تا بيش از ۸۰ طبقه در زير زمين تعبيه شده است. بدون استفاده از يكي از اين خطوط هيچ كس نمي تواند چراغي روشن كند، غذايي بپزد يا آپارتمانش را گرم نمايد؛ اينها خطوط زندگي شهر هستند. نقشه اين خطوط شبيه نقشه مدارهاي يك راكت پيشرفته فضايي است. رنگ خطوط كمك بزرگي است؛ قرمز يعني گاز، نارنجي يعني برق، زرد يعني بخار، صورتي يعني تلفن، سياه يعني كابل تلويزيون.
در حال فرورفتن در اين رنگين كمان زيرزميني هستم تا عميق ترين لايه هاي قابل دسترس آن را ببينم.
شاه لوله هاي آب و فاضلاب به رنگ هاي آبي و قهوه اي روي نقشه مشخص شده است. بعد به معروف ترين وسيله حمل و نقل شهري - مترو - مي رسم: ۲۲ تونل زير آبي و ۴۴۳ مايل راه آهن زيرزميني. اگرچه احساسي در درونم مي گويد: «اين كار را نكن»، اما به هيجان آمده ام و مي خواهم سطح زمين را ترك گويم.
بعد از فقط چند ثانيه حضور در ميل آدم رو (حفره اي با نردبان كه به پايين مي رود و به تاسيسات زيرزميني مي رسد.) كه در واقع مي توان آن را يك دودكش آجري زيرزميني به حساب آورد، درمي يابم كه اين دنياي زيرزميني، قوانين ويژه و محكم خود را دارد و چنانچه كسي از اين قوانين تخطي كند با جان خود بازي كرده است.
جف روي سكويي حدود ۱۰ متر زير زمين مي ايستد و طناب حمايت را به تسمه هاي ويژه ايمني در پشت من متصل مي كند و مي گويد: «آهسته برويد.» اكنون در ۱۴ متري زير زمين روي تاقچه اي به عرض ۶۰ سانتيمتر ايستاده ام. در مقابل من رودخانه اي بزرگ از فضولات انساني با سرعت جريان دارد. تونل به قطر ۶ فوت (حدود ۲ متر) تا نيمه پر است چون در اين ساعت روز اغلب ساكنان اين ناحيه شهر هنوز سر كارهاي خود هستند. در ساعت ۷ صبح و بعد از ۵ بعدازظهر تونل هاي فاضلاب چنان پر هستند كه نمي توان آنها را بازديد كرد. وقتي جف يا همكارانش در جست وجوي نشتي يا گرفتگي هستند، ساعات آخر شب را براي پايين رفتن انتخاب مي كنند چون در اين ساعات مردم خوابند و جريان توالت ها كند است.
بالاي سرم صداي رعدآساي عبور اتومبيل ها را مي شنوم كه از روي سرپوش ميل ها عبور مي كنند. اگر چشمانم را ببندم و بو را فراموش كنم، جريان آب، آوايي چكامه اي دارد. از جف مي پرسم: «اگر كسي بيفتد و طناب حمايت نداشته باشد چه مي شود؟» شانه بالا مي اندازد و ساده مي گويد: «اگر نتواند خودش را در دهانه يكي دو ميل بعدي بالا بكشد كارش تمام است و چند مايل پايين تر به دستگاه هاي تصفيه مي رسد.»
از عمل تصفيه فاضلاب و جداسازي باكتري هاي مضر، روزانه ۳۱۰ تن لاي و لجن به دست مي آيد كه به آن بيوساليد مي گويند. ۷۰ درصد آن را به صورت گلوله درمي آورند و به عنوان كود به فروش مي رسانند. اين لاي و لجن حاوي صدها تن مواد شيميايي، فلزات، و ديگر ضايعات صنعتي است كه سالانه وارد سيستم فاضلاب شهر مي شود.
001282.jpg
رژه فيل ها در تونل كويينز براي ورود به منهتن. روزانه ۴/۳ ميليون نفر وارد اين تونل ها كه به اندازه ۱۳ طبقه عمق دارد، مي شوند تا به محل كار خود در برج هايي بس بلندتر برسند. بدون اين راهروهاي زيرزميني، زندگي در نيويورك فلج خواهد شد.

نگاهي به چگونگي كار سيستم فاضلاب شهري در نيويورك نشان مي دهد كه ۷۰ درصد فاضلاب هاي نيويورك و ديگر شهرهاي قديمي آمريكا، توان هدايت بهداشتي ضايعات انساني را ندارند، بدين ترتيب كه اگر باراني به ارتفاع نيم اينچ يا بيشتر ببارد، فاضلاب تا روي سطحي كه من ايستاده ام بالا خواهد آمد، سنگاب هاي تعبيه شده در مسير را پر خواهد كرد و از طريق تونل هاي آب هاي سطحي مستقيما به خليج فلاشينگ خواهد ريخت. بدين ترتيب، راه آب هاي پيرامون نيويورك مرتبا توسط فاضلاب هاي خام و پالايش نشده آلوده مي شوند.
فرودي ديگر
اين تجربه، فرود بعدي من را آسان تر مي سازد. به همراه كارگران تونل از ميل استوانه اي عظيمي كه به تونل آبي جديدي كه شهر را به منبع آبي كوهستان كستكيل در صدمايلي متصل مي كند، منتهي مي شود پايين مي روم. پرهزينه ترين پروژه شهري در تاريخ نيويورك- تونل شماره۳ -طوري طراحي شده كه روزانه يك ميليارد گالن آب شيرين را به شهر برساند.
مي خواهيم به ۶۷۰ فوتي (۲۲۰ متري) زير منطقه كوين برويم. آسانسور آرام و لرزان پايين مي رود. در ۱۵۰ فوتي (۵۰ متري) نور آفتاب به كلي محو و هوا سردتر مي شود. دو دقيقه بعد از تابلو ۵۰۳« فوت زيرزمين» رد مي شويم.
به زودي بين من و سطح زمين ۷۰۰ فوت (۲۳۳ متر) فاصله مي افتد. ترس در وجودم رخنه كرده است. ترس از سقوط، ترس از ظلمات، ترس از محبوس شدن در اعماق زمين، ترس از وهم حاكم بر ژرفنا، ترس...
بدون حادثه به كف تونل مي رسم. به بالا كه نگاه مي كنم فقط تاريكي متراكم را مي بينم كه به طرز بهت آوري ساكن و خطرناك به نظر مي رسد. به حماقت خود مي انديشم كه آن پايين ايستاده ام؛ اگر ابزاري از دست كسي در آن بالا رها شود يا قلوه سنگي از زير پايي به پايين بيفتد، تنها امروزم را خراب نخواهد كرد!
تونل، ۲۳ فوت (۷ متر) قطر دارد و كارگران با انفجارهاي پانصد پاوندي ديناميت راه خود را به جلو مي گشايند؛ روزانه ۱۲ فوت (حدود ۴ متر). وقتي تونل به اندازه كافي بزرگ شد ، ماشيني به شكل حشره اي عظيم به تونل منتقل خواهد شد كه سنگ و صخره پيش روي خود را مي جود و جلو مي رود. اين ماشين تونل ساز ۶۴۰ تن وزن دارد و روزانه ۹۰ تا ۱۰۰ فوت (۳۰ تا ۳۳ متر) تونل حفر مي كند.
كارگران تونل، كاري بس خطرناك دارند. كمي پيش از فرود آمدن من، تكه سنگي فروافتاده و انگشتان كارگري را قطع كرده است. مي دانم كه بدن هاي اغلب كارگران پوشيده از زخم است.
«چرا به اين كار روي آورده اي؟» از برايان گالاگر، كه در سن ۳۲ سالگي ۱۶ سال سابقه كار در تونل دارد، چنين مي پرسم. او كه در سال ۱۹۹۳ در اثر سقوط تقريبا مرد و دوستش در دم كشته شد، فرزند يك كارگر تونل است. اين سنت در بسياري از خانواده هاي كارگر وجود دارد كه پدر در پدر در تونل كار كرده اند، از احداث اولين تونل در نيويورك در آغاز قرن بيستم. انتظار دارم در جواب از غرور بشنوم، از خدمت به مردم، از كمك به آباداني و ساختن آينده شهر.
اما برايان، ساده و بي احساس، مي گويد: «براي پول؛ از اين راه مي توانم بيش از هر راه ديگري پول دربياورم.» يك كارگر باتجربه تونل بيش از ۱۰۰ هزار دلار در سال درآمد دارد. بسياري از كارگران در اثر حوادثي كاملا قابل اجتناب مي ميرند. كار طولاني در شرايط سخت، آنها را نسبت به حوادث بي توجه كرده است. نرخ مرگ و مير در حين كار در تونل، بسيار بيشتر از نرخ مرگ و مير افسران پليس در حين انجام ماموريت است - تقريبا در هر مايل يك نفر مي ميرد-.
چيز ديگري را هم در اعماق زمين درمي يابم و مي فهمم چرا اينقدر به رفتن در عمق علاقه داشته ام؛ اينجا آدمي از همه دلمشغولي ها و نگراني هاي سطح زمين بريده مي شود و به طرز شگفتي احساس امنيت مي كند. در اين پايين شما در خودتان ناپديد مي شويد.
گزارش: جوئل سوردلو
برگردان: حميد ذاكري
۱- منهتن 

در زير منهتن و ايست ريور، تاسيسات زيرزميني ديگري براي ديدن هست. براي آشنايي با اين تاسيسات، به تونل خيابان شصت و سوم وارد مي شوم كه بيش از ۵/۱ مايل طول دارد و از كويينز به منهتن مي رود. اگرچه سطح بالايي اين تونل به مترو اختصاص دارد و در سال ۸۳ افتتاح شده، اما سطح زيرين، مورد استفاده قرار نگرفته و به صورت كريدوري خالي باقي مانده است. اين تونل در زير ايست  ريور (رودخانه شرقي) قرار دارد.
001284.jpg
كليفتون هود، تاريخ نگار، مي نويسد:«شايد خيلي ها آسمانخراش هاي سر به فلك كشيده راسمبل نيويورك بدانند،ولي بدون قطارهاي زيرزميني، آسمانخراش  ها جز صدف هايي تو خالي هيچ نخواهند بود.»

ريچارد ميچل، مهندس ۶۴ ساله كه در طراحي اين تونل فعاليت داشته، چگونگي ساخت آن را در زير آب توضيح مي دهد: «كارگران، كف رودخانه را لايروبي كردند تا در آنجا گودالي پر از هوا ايجاد كنند سپس لوله هاي فولادين ۳۸۰ فوتي (۱۲۶ متري) پرآب را در آن گودال ها فرو سازند. غواصان لوله ها را به محل، هدايت كردند. پس از آن با پمپ هاي قوي، آب موجود در لوله ها را خارج و درون آنها را پر از هواي فشرده نمودند و براي جلوگيري از شناوري روي آنها را با سه متر صخره پوشاندند. آنگاه كارگران لوله ها را به هم متصل كردند. بزرگترين مشكل، مربوط به جريان هاي آب بود كه قبل از محكم شدن لوله ها باعث تكان خوردن مداوم كف رودخانه مي شد.»
اكنون زير منهتن هستيم. بالاي سرمان پانزده طبقه پلكان اضطراري هست كه به خيابان دوم، منتهي مي شود.
نگاهي به زيرزمين هاي نيويورك نشان مي دهد كه زندگي سريع امروز بدون اين راهروهاي عظيم، امكان پذير نيست و فقط از طريق همين زيرزمين هاست كه حمل و نقل سريع ممكن مي شود؛ به همين دليل شهرهايي چون پكن و لس آنجلس مشغول ساخت سيستم هاي جديد راه آهن زيرزميني هستند.
استوارت لرنر، مهندس ساختمان، مرا پياده به مجموعه قطار زيرزميني ميدان تايمز مي برد. اينجا شلوغ ترين ايستگاه زيرزميني ايالات متحده است. در هر روز كاري ۴۰۰ هزار نفر از اين ايستگاه استفاده مي كنند. در شلوغ ترين ساعت روز، اين ايستگاه به ۵۷ هزار نفر سرويس مي دهد - اين رقم را ساده نگيريد، معادل جمعيت حاضر در يك استاديوم بزرگ است- و در ظرف يك ساعت چنين جمعيتي را جابه جا كردن احتياج به سيستم غول آساي حمل و نقل دارد. وقتي وارد اين ايستگاه مي شوم احساس عجيبي دارم. همه با عجله در حركت هستند و امكان تغيير جهت وجود ندارد زيرا از هر طرف به انسان فشار وارد مي آيد. احساس مي كنم در قفسي گير كرده ام.
نقشه نشان مي دهد كه تاسيسات عظيمي بين سقف ايستگاه و سطح خيابان وجود دارد: خطوط گاز، برق، تلفن، كابل، بخار، آب و فاضلاب.
بالا، به سطح خيابان مي رويم. روز پيش يك لوله اصلي آب تركيده است؛ بيش از ۷۰ درصد لوله هاي شهر نيويورك حداقل ۵۰ سال عمر دارند و عملا هر روز در جايي از شهر تركيدگي لوله وجود دارد. شهرهاي قديمي مشكلاتي قديمي دارند. به دليل همين قدمت و نامنظم بودن لوله كشي هاي زيرزميني است كه انجام هر عمليات جديدي با دشواري هاي فراوان مواجه مي شود. نصب يك آسانسور زيرزميني مي تواند با ده ها مانع در مسير مواجه شود و كاري كه در ده روز امكان انجام دارد، بيش از صد روز به طول انجامد!
۲- تنهايي 

از همه اينها گذشته زيرزمين هاي نيويورك جايگاه تبهكاران كوچك و بزرگ نيز بوده و هست. تا كنون جرايم كوچك و بزرگ زيادي، از سرقت مسلحانه تا كيف ربايي و جيب زني و تسويه حساب هاي خونين، در ايستگاه ها و قطارهاي زيرزميني اتفاق افتاده است. ديوارنويسي و حك شعارهاي سياسي، اجتماعي و بعضا ناسزاگويي و جملات غيراخلاقي در متروهاي نيويورك بسيار متداول و علي رغم فشار پليس و دستگيري شعارنويسان، همچنان رو به افزايش است.
مسافران با تجربه مترو، آگاهي هاي خود را براي زنده ماندن با ديگران قسمت مي كنند: نزديك در قطار ننشينيد، چون ممكن است يك سارق حرفه اي درست در لحظه بسته شدن در، جيب يا كيف شما را بزند ودر بسته شود و قطار راه بيفتد.
نسبت به همه كساني كه دور و بر شما هستند هوشيار باشيد، اما درچشم كسي خيره نشويد، ممكن است ايجاد مشكل و درگيري كند.
ملتفط اطرافيان بودن، بدون نگاه مستقيم در چشم و چهره شان مهارتي است كه هر مسافر آن را در مترو به زودي فرا مي گيرد. با هم بودن در چنين اوضاع و احوالي، براي ۵/۳ ميليون مسافر روزانه مترو نيويورك، نوعي تمركز تنهايي است.
۳-جرم و جنايت

در يكي از ايستگاه ها در وسط يك نيمكت چوبي سه نفره مي نشينم. مرد جواني سمت راستم مي نشيند. اوراق نت روي زانويش را مي پوشاند. همچنان كه مي خواند، زير لب زمزمه مي كند و با انگشتانش در هوا پيانو مي زند. سمت چپم خانمي مي نشيند، كيفش را باز مي كند، در آينه خودش را مرتب مي كند. بعد، شايد بي اراده، شروع مي كند به زمزمه همان آهنگ جوان دست راستي. من بين آن دو، ساكت و ناپيدا نشسته ام. گم از ديگران و گرفتار در خود.
با اين همه ما سه تن به يكديگر احتياج داريم. قانون زير زمين نيويورك همان قانون روي زمين است: اطمينان حاصل كن كه دور و برت آدم ها هستند. تنهايي وحشتناك است. به محض اينكه در اتوبوس، مترو و ... تنها شديد فورا پياده شويد، حتي اگر به مقصد نرسيده ايد؛ معلوم نيست چه كسي سوار خواهد شد و از كجا معلوم كه هدف يك جنايت قرار نگيريد!؟ هميشه با جميعت باشيد.جمعيت ضريب امنيت را بالا مي برد، اما هيچ چيز را تضمين نمي كند، به تازگي نامه اي از جوزف اچ، براون، يك متخصص امور اجتماعي، در روزنامه چاپ شده است. او در اين نامه شرح مي دهد كه چطور در مترو مورد حمله يك اوباش قرار مي گيرد، كتك مي خورد و فريادهاي كمك خواهي اش توسط همه مسافران ناديده گرفته مي شود. بيش از بيست مسافر در همان واگن هستند و هيچ كاري نمي كنند، حتي جمله اي هم بر زبان نمي رانند تا اوباش پول او را مي گيرد و در ايستگاه بعدي پياده مي شود.
001280.jpg
يكي از بي خانمان هاي نيويورك كه يازده سال در زيرزمين مترو، زير ريورسايد پارك، زندگي كرده است

از مسافران مي پرسم: «اگر ببينيد كسي جلوي چشمتان مورد تعرض قرار گرفته چه مي كنيد؟» اغلب مسافران سوالم را ناديده مي گيرند و پاسخي نمي دهند. بيشتر آنها كه جواب مي دهند، مي گويند كه هيچ كاري نمي كنند. ترس از اسلحه و چاقو قابل درك است، اما اين بيشتر شبيه دوزخ دانته است، جايي كه مردم مي توانند به شما كمك كنند اما هيچ كاري نمي كنند- واقعا غم انگيز است - انسان شهرنشين به چه مرحله اي سقوط مي كند.
كاملا مغاير با گرفتاران در دوزخ دانته، مسافران مترو حق انتخاب بهتري هم دارند. دلم مي خواهد در برابرشان بايستم و فرياد بزنم: «شما مجبور نيستيد آنطور با ترس و لرز آنجا بنشينيد. اگر تعدادي از شما هنوز به انسان بودن خود بها مي دهيد، مي توانيد با هم باشيد و با هم بودن به شما قدرت مي بخشد. تو را به خدا اينقدر نسبت به هم بي تفاوت نباشيد. بي تفاوتي روز به روز شما را تنهاتر و تنهايي روز به روز ضعيف تر و شكست پذيرترتان مي كند.»
اما مثل يك نيويوركي تمام عيار، ساكت مي نشينم و هيچ نمي گويم و خود را پشت چهره اي بي حالت پنهان مي كنم. من نيز، چون ديگران، به قهرماني واقعي در اين پايين نياز دارم، كسي كه ديوار بي تفاوتي را در هم بشكند و به همگان حالي كند كه تماس انساني امكان پذير است، ارتباط بشري هنوز امكان پذير است.
يك روز در ساعت شلوغ صبح، در ايستگاهي در گراندسنترال، قهرمان من ظاهر مي شود: مردي ۴۲ ساله، لاغر، با موهاي صاف و لخت كه پيراهني سفيد و شلواري اسموكينگ به پا دارد، نام او جيمز (جيم) گراسك است. وقتي آرشه را بر سيم هاي ويلن مي كشد چنان آواي سحرآميزي از ساز جادويي بيرون مي آورد كه همگان گام سست مي كنند، نگاهي به يكديگر مي اندازند و لبخند مي زنند، با هر قطعه اي كه مي نوازد توضيح كوتاه و جامعي را همراه مي كند: «ويوالدي در اينجا شكل گرفتن يخ را بيان مي كند.»، «پاگاني ني در اين قطعه...» درود بر قهرمان من.مردي اپراي مورد علاقه اش را زمزمه مي كند. به اميد آنكه جيم آن را ياد داشته باشد. زني چمدانش را زمين مي گذارد، روي آن مي نشيند و نيم ساعت تمام به گوش دادن و حرف زدن با مردم مي پردازد. مردي مي گويد: «او به ايستگاه روح مي بخشد، احساس جريان يافتگي زندگي.» به مرد ديگري مي گويد: «حيف، نتوانستم به اندازه كافي گوش كنم، مجبورم سر ساعت به محل كارم برسم.» يك زن اعتراف مي كند: «من روي بودن او در اينجا حساب مي كنم.»
۴-موسيقي در زير زمين

ممكن است تصور من باشد، اما به نظر مي رسد زنان بيش از مردان به موسيقي جيم توجه نشان مي دهند. وقتي به خودش استراحت كوتاهي مي دهد در اين باره سوال مي كنم و او تاييد مي كند كه ۱۴ سال پيش، وقتي احساس نيازي بزرگ به نواختن ويلن در ميان مردم او را با ويلنش به گوشه خياباني در منهتن كشيد، همسر آينده اش در ميان كساني بود كه ايستادند و به نواي ساز او گوش دادند.
كمي پس از آن جيم شروع به نواختن ويلن در مترو كرد و پژواك بي نظير ديوارها و جمعيت، دو عامل عمده اي است كه او را همچنان در اين پايين نگاه داشته است. بسياري از تقريبا ۳ هزار نفري كه در هر ساعت به او گوش مي دهند، براي نواختن در مجالس خصوصي و رسيتال ها (تك نوازي) دعوتش مي كنند؛ در تالار كارنگي نيويورك، اجراي برنامه او بيش از ۲ هزار تماشاچي داشت. جيم، دانش آموخته مدرسه جوليارد، وقتي نگاه هاي من را مي بيند دست از نواختن مي كشد و مي گويد: «عجيب است، نه؟» منظورش را مي فهمم، عجيب است كه نوازنده اي با استعداد و قابليت او در ايستگاه مترو بنوازد و به تاييد سر تكان مي دهم. مي گويد: «خب، اينجا نيويورك است.» خانمي كه حرف هاي ما را شنيده است مي گويد: «او گل سرخ زيبايي است كه در گل روييده.»
يك روز كامل مترو سواري حسابي خسته ام كرده و عصر بلند، مشتاق ترك زيرزمين و بازگشت به گرماي مطبوع آفتاب و هواي تازه، به سوي خروجي به راه مي افتم. دنبال جيم مي گردم تا خداحافظي كنم و صداي سازش را از سكويي آن سوتر مي شنوم. مردم با شنيدن آواي شگفت ويلن او، راه خود را كج مي كنند و به سويش مي روند. روي يك نيمكت زني نشسته و اشك در چشم هايش حلقه زده است. آفتاب و هواي تازه مي توانند صبر كنند. مي نشينم و گوش مي دهم.
۵-خطر فرو ريختن

فرورفتن در ميل عظيم و طولاني، بهترين كلاس زمين شناسي است. طبقات گوناگون زمين از پيش چشم مي گذرند. ديواره ها نشان مي دهند كه اين ساختار در ۴۵۰ و ۵۵۰ ميليون سال پيش، در دوران هاي اوردوويسين و كامبرين، شكل گرفته است. ۲۲۰ ميليون سال پيش توده اي صخره اي روي كره زمين به سه بخش اروپا، آفريقا و آمريكاي شمالي تقسيم شد. ديواره ها، شكست هاي طبقاتي متعددي را كه در اثر هفت بار چين خوردن و باز شدن منطقه نيويورك پديد آمده، نشان مي دهند. بسياري از اين شكست ها نيز ممكن است در اثر زلزله هاي ناشي از واپس نشيني يخچال ها در صد ميليون سال پيش، پديد آمده باشند. زلزله اي به قدرت حدود ۵ ريشتر هر صد سال يكبار نيويورك را به شدت تكان مي دهد، كه آخرين آن در سال ۱۸۸۴ روي داد. زلزله اي به قدرت ۵/۵ ريشتر، (غيرمحتمل اما نه غيرممكن) مي تواند ساختمان هاي كوچك را فروريزد.

جهانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
فرهنگ
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  فرهنگ  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |