پنج شنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۵۰
با دوچرخه تا قله فوتبال
قهرمان جنوب شهر
001308.jpg
ده سال پيش كجا بودي؟ چه حسي دارد اين سوال. پسرك شرور و ساده جنوب شهر آن روزها با دوچرخه كورسي رنگ و رو رفته اش آنقدر ركاب مي زد كه وقتي مي رسيد سر تمرين تيم جوانان بانك ملي، از نفس افتاده بود. آن روزها يك پيراهن رنگ و رو رفته بانك ملي، سقف آرزويش در اين دنيا بود. مهدي مهدوي كيا كجا، بوندس ليگا و هامبورگ كجا؟ دنيا كوچك است. آنقدر كوچك كه اگر بزرگ باشي به جايي مي رسي كه حتي جرا‡ت نمي كردي آن را روياي خود بنامي. كيا همان روزهايي كه از جنوب شهر به سمت زمين تمرين بانك ملي سرازير مي شد بزرگ بود. رفت و رسيد به جايي كه شد كيا، موشك هامبورگ.
... تعجب نكرديم روزي كه گفتند مهدوي كيا نامزد دريافت جايزه مرد سال فوتبال آسياست و بعد از آن گفتند مطمئن باشيد اين جايزه به كيا مي رسد. ما پيش از آن مطمئن بوديم كه پسر محبوب جنوب شهر مرد سال آسيا مي شود. از جنوب تهران تا بوندس ليگا راهي نيست. براي كيا امروز درخشش در هامبورگ آسان تر از ركاب زدن روي دوچرخه كورسي و رسيدن به زمين تمرين بانك ملي است. پسرك محبوب جنوب شهر در آسيا بهترين است.

پژمان راهبر
بيدار شدن با صداي زنگ تلفن خوشايند نيست، مگر آنكه آن سوي سيم خبر فوق العاده اي در انتظار تو باشد. صدايي كه از داخل گوشي مي آمد، انگليسي بود و «مستر مهدوي كيا» جواب مي دهد. معاون اجراييAFL كنفدراسيون فوتبال آسيا از او مي خواهد در جشن بهترين هاي سال آسيا كه چهارشنبه در كوالالامپور برگزار مي شود، حاضر باشد.
براي مهدي مهدوي كيا اين دعوت قابل پيش بيني بود. او پس از يك سال درخشان در باشگاه  هامبورگ و كسب عنوان بهترين پاسور بوندس ليگا و همچنين چند نمايش فوق العاده در تيم  ملي، نامزد كسب توپ طلايي آسيا شده بود كه امسال بر خلاف هميشه در ابتداي سال نو ميلادي جديد به برنده مي رسيد. اما آيا او برنده نهايي بود؟  او اين سوال را از تماس گيرنده پرسيد: آيا لازم است كه من بيايم! به هر حال سفر طولاني از آلمان به مالزي در شرايطي كه باشگاه درگير تمرينات فشرده براي بازگشت به روزهاي طلايي فصل گذشته است فقط به شرط ضرورت قابل انجام است. و شنيد: بله، شما بياييد. شما برنده توپ طلايي امسال آسيا هستيد.

ز سال ۱۹۹۶ كه خداداد عزيزي، پس از درخشش در جام ملت هاي آسيا، در بهار سال بعد برنده توپ طلاي آسيا شد. علي دايي نيز در سال ۲۰۰۰ در هياتي جديد و با كت و شلوار و كراوات- كه چاپ تصويرش با توپ طلا در تمام نشريات ورزشي، به نوعي تابوشكني محسوب مي شد- اين جايزه را به ايران آورده اند و حالا مهدوي كيا نماينده فوتبالي است كه سال ها از كسب يك عنوان بزرگ در آسيا محروم مانده اما همچنان بزرگ و مدعي است.
به نظر مي رسد پس از جايزه صلح نوبل كه به شيرين عبادي اهدا شد، توپ طلاي سال ۲۰۰۳ آسيا مهمترين جايزه ايست كه به ايران مي رسد، جايزه اي كه بر خلاف عنوان خانم عبادي هيچ حساسيت منفي اي برنينگيخته و همه با كسب آن عشق مي كنند. در عين حال گرچه فوتبال بستري متفاوت با سياست است، اما شباهت هايي نيز در اين زمينه وجود دارد. آنجا كه تيم ملي ايران به عنوان مظهر نهاد جمعي فوتبال ايران تا دو ماه پيش - پيش از حضور برانكو ايوانكوويچ در ايران - حاضر نبود مهدوي كيا را به عنوان يك «فرد» (بازيكن) بزرگ به ميان خود بپذيرد!
....و براي ما كه امروز، قهرمان سازي ديروز خود را نفي مي  كنيم، مهد وي كيا يك قهرمان واقعي است. او كج روي هاي معمول ستارگان را ندارد. خوش اخلاق است. جاه طلبي هايش به تيم آسيب نمي رساند و ضمن اينكه كمتر ديده ايم شكيبايي خود را در قبال سيل بي احترامي هاي اين سال ها (به ياد بياوريد زماني را كه مي گفتند او در تيم ملي شبيه  هامبورگ بازي نمي كند و به اصطلاح مايه نمي  گذارد) از دست بدهد...
در حالي كه در تمام اين سال ها فوتبال ايران علاقه اي به «موفقيت فردي» مهدوي كيا نداشت، او سرانجام به سقف فوتبال ايران رسيد. جايي كه مخصوص قهرمان هاست. گرچه قهرماني او به دليل درخشش در بستري است نه چندان مربوط به فوتبال ايران به هر حال، او زماني ستاره  هامبورگ شد كه در پست واقعي خود بازي كرد. نه در جايي كه مربيان فوتبال ايران توانايي او را هدر مي دادند.
آيا شما از اينكه قهرماني مثل مهدوي كيا داريد خوشحال نيستيد؟ قهرماني با فرديت متضاد با فرديت كليشه اي امروز ....
بچه خيابان خاوران ديروز باعث افتخار ما شد.چقدر دوست داريم زايش در خيابان هاي تهران هرگز متوقف نشود.

مارتين اسكورسيزي و عليرضا داوودنژاد
داوودنژاد كارگردان «مصائب شيرين» و «بهشت از آن تو» يكي از سخنگوهاي سينماي ماست! يكي از آنهايي كه گفت وگو مي كند و بيانيه مي دهد تا فيلم خارجي در اين مملكت نمايش ندهند. كاري هم به خوب و بد ماجرا ندارد. داوودنژاد كاري ندارد كه هر سال چقدر فيلم بد در سينماي ما توليد مي شود و اينكه در شرايط عدم رقابت، بعضي از فيلمسازان ايراني تنبل و بدسليقه مي شوند؛ اما مطمئن اند كه با رقباي چندان مقتدري در اكران رو به رو نيستند. او به اين نكته هم توجه ندارد كه اين وسط تقصير تماشاگران سينما چيست كه نبايد فيلم خوب ببينند. داوودنژاد و همفكرهايش در طول اين سالها به اعتراض عليه نمايش فيلم خارجي ادامه داده  و كم و بيش موفق بوده اند. هر چند كه تا به حال به اين نكته پاسخ نداده اند كه چرا بايد فرصت تماشاي فيلم خوب خارجي را از تماشاگر ايراني گرفت تا توليدات بعضي از تهيه كنندگان ايراني، بفروشد يا نفروشد.
و حالا از قضاي روزگار اكران يكي از آخرين محصولات شركت فيلمسازي داوودنژاد يعني «دختري در قفس» با اكران يكي از بهترين فيلم هاي خارجي نمايش داده شده در اين چند سال، يعني «دار و دسته هاي نيويوركي» همزمان شده و اينطور كه معلوم است، نتيجه دوئل بين آقاي داوونژاد و اسكورسيزي بزرگ، به نفع فيلمساز خارجي تمام شده. چون فروش يك سانس فيلم اسكورسيزي، به اندازه درآمد يك روز از نمايش فيلم داوودنژاد بوده است. جالب اينجاست كه سازندگان «دختري در قفس» سينماهاي بهتري براي نمايش محصول شان در اختيار دارند و از تبليغات عجيب و غريبي هم بهره برده اند. يكي از پوسترهاي تبليغاتي فيلم، به شكل عجيبي طراحي شده است و قسمتي از تبليغات فيلم، طرح هاي كانسپچوال آرت را ياد آدم مي اندازند. يك قفس طراحي كرده اند و تصويري از بازيگر نقش اصلي فيلم را داخل اين قفس گذاشته و مقابل سر در سينماهاي نمايش دهنده فيلم نصب كرده اند. با اين وجود «دار و دسته هاي نيويوركي» در همان سانس هاي محدود نمايشش، فروش قابل توجهي داشته است.شايد بگوييد كه اصلا شرايط توليد اين دو فيلم يكي نيست و نبايد اين دو كارگردان را با هم مقايسه كرد؛ اما بد نيست طور ديگري هم به قضيه نگاه كنيد. اين كه «دار و دسته هاي نيويوركي» فارغ از هزينه و شرايط توليد سطح بالايش، به عنوان يك اثر هنري چه فيلم خوبي است و «دختري در قفس»، چه...

دشواري هاي ايرانيان در دفاتر كار خارج از كشور
چرت بعد از نهار، يعني «زندگي»
مايك پروا
اول بدون اينكه به تيتر اين مطلب توجه كنيد جواب اين سوال را بدهيد: بعد از يك نهار مفصل (ترجيحا پلو) چه كاري از همه چيز بيشتر مي چسبد؟ شايد در تمام ايران تعداد كساني كه جواب اين سوال را چيزي غير از يك «چرت كوتاه» بدهند به تعداد انگشتان دو دست هم نباشد. اما كنار آمدن با اين موضوع حتما با ايرانياني كه در خارج از ايران زندگي مي كنند سخت تر است. مطلب زير نوشته يك ايراني بوده كه مدير شركت بزرگي در منهتن نيويورك است.«از آن دسته آدم هايي نيستم كه هميشه در خاطراتشان غوطه ورند. فكر مي كنم زيادي به گذشته فكر كردن، بيماري زاست. اما هر وقت كه به ياد ايران مي افتم، ناخودآگاه دلم براي چرت بعد از نهار-روي ايوان-تنگ مي شود. اينجا در آمريكا، هر روز ظهر، بعد از اينكه آخرين لقمه ساندويچ از گلويم پايين مي رود، چشم هايم بي اختيار سنگين مي شوند. اصلا برايم مهم نيست كه چقدر كار عقب افتاده و برگه هاي امضا نشده روي ميزم تلمبار شده است. همينطور كه به خاطرات كودكي ام در ايران فكر مي كنم خوابم مي برد. نمي دانم چگونه برايتان توضيح بدهم! ظهرهنگام، در ايران، حتي باد هم نمي آمد. مغازه ها و مدرسه ها تعطيل مي شدند. بچه ها براي صرف نهار به خانه مي رفتند و مغازه دارها هم به اصطلاح خودشان مي رفتند كه چرتي بزنند. سكوتي عميق همه جا را فرا مي گرفت. فقط صداي موذن مي آمد و ديگر هيچ، پرنده ها هم در خواب بودند.
بعضي از راننده تاكسي ها هم بعد از خواندن نماز، كنار خيابان زير سايه درخت ها مي خوابيدند. بعد از خوردن يك نهار ايراني چرب و نرم، دست هايتان را مي گذاشتيد زير سرتان و مثل يك بچه مي خوابيديد. اصلا زندگي بدون چرت بعد از نهار يعني هيچ!
اما در آمريكا، همه چيز جور ديگر است. فرهنگ آمريكايي اين چيزها را نمي پسندد. اينجا كمبود خواب خيلي عادي است. نه تنها خوابيدن سر كار مجاز نيست بلكه ترجيحا بهتر است كه نهار را هم پشت ميزتان بخوريد كه كارها عقب نيفتد.براي همين اگر حول و حوش ساعت ۲ بعدازظهر يك سري به اداره ها بزنيد، همه را در حال خميازه كشيدن مي بينيد. من هم معمولا در اين ساعت ها با چشم هاي قرمز و خسته تنها كاري كه از دستم بر مي آيد، تظاهر به كار كردن است.
مي دانيد، پيدا كردن يك جاي راحت براي خوابيدن، آن هم در مركز تجاري منهتن كار واقعا سختي است. اوايل سعي كردم كه بالاخره هر طور شده پشت ميز بخوابم. در فيگورهاي مختلف امتحان كردم، دست زير چانه، دست روي پيشاني، اما تا به خواب مي رفتم دستم رها مي شد و سرم به روي ميز مي خورد. فهميدم كه اين راه ها فايده ندارد. آخرين راهي كه به فكرم رسيد خوابيدن زير ميز كار بود. از يك طرف، اگر كسي وارد اتاق مي شد تصور مي كرد كه من در اتاق نيستم و در نتيجه قضيه لو نمي رفت و از طرفي ديگر هيچ حالتي براي خوابيدن بهتر از دراز كشيدن روي يك فرش دستباف ايراني نيست. اما با آمدن يك همكار فضول اين دوران خوشي من هم به پايان رسيد. چون هميشه مجبور بودم كه مراقب باشم قضيه لو نرود. بدترين موضوع اين بود كه من با آن سمت و حقوق بالا، بعد از آن همه زحمت كشيدن و درس خواندن و دانشگاه رفتن، هر روز ظهر زير ميز خودم پنهان مي شدم تا بتوانم بخوابم. فكر مي كنم اگر شما جاي من بوديد، مطمئنا بعد از مدتي به روانپزشك احتياج پيدا مي كرديد. براي همين به فكر افتادم كه راه جديدي پيدا كنم. از رياست اداره درخواست يك اتاق اضافي كنار اتاق كار كردم. در آخرين سفرم به ايران يك فرش، بافت تبريز آوردم. اتاق را به سبك ايراني تزئين كردم. بعد از اينكه چند نفر از همكارها اتاقم را ديدند كم كم اتاق من بين آنها به اتاق آرامش معروف شد. آنقدر كه حتي رئيس اداره سعي مي كرد با تغيير دكوراسيون اتاقش به رقابت با من بپردازد. او حتي وسايل شكار و ماهي گيري اش را هم به اداره آورد. اما همه متفق القول بودند كه «اتاق آرامش» يك چيز ديگر است. ديگر همه به خواب بعد از نهار من عادت كرده بودند. وقتي خواب بودم اگر كاري پيش مي آمد منشي ام خيلي آرام وارد اتاقم مي شد و كاغذها را روي ميزم مي گذاشت. تنها مشكل او اين بود كه مجبور بود از روي من بگذرد، چون من وسط اتاق مي خوابيدم. فكر مي كنم همين روزهاست كه آمريكايي ها هم بفهمند چرت بعد از نهارچه لذت عظيمي دارد!

كيمياگرركورد مي زند
نام پائولو هم آمد توي ليست. ليست همه آنهايي كه توانسته اند كارهاي عجيب بكنند و به همين دليل اسمشان به كتاب ركوردهاي گينس اضافه مي شود. پائولوي داستان ما هم كه همين يك اتفاق را براي كامل كردن افسانه شخصي اش كم داشت، چند روز پيش موفق شد نامش را وارد اين كتاب كند. پائولو كوئيلو در نمايشگاه كتاب فرانكفورت،  طي مراسم نسبتاً باشكوهي ظرف ۴۵ دقيقه، ۵۲ ترجمه منتشر شده از روي كتاب «كيمياگر» ش را با حضور ناشران اين كتاب ها از سرتاسر جهان امضا كرد. فكرش را بكنيد، كيمياگر حتي به زبان هايي مثل مالايايي وباسكي هم ترجمه شده. در اين مراسم خود پائولو هم چند كلمه اي صحبت كرد و گفت كه «خيلي خوشحال است، توانسته پنجاه و دو ملت را نه براي اهداف سياسي،  كه براي ادبيات و موضوعات انساني دور هم جمع كند.» كسي چه مي  داند، شايد او بغض هم كرده و اشك هم توي چشمهايش حلقه زده. به هرحال كوئيلو به جز نويسندگي،  هميشه به بازيگري هم علاقه نشان داده. بين خودمان باشد،  اين آدم بدجوري ما را ياد مخملباف، فيلمساز هموطن خودمان مي اندازد.

همه گل دوست دارند
001306.jpg
شادي طلوعي 
خيلي وقتها گل بيان احساس مي شود و كار ما را راحت مي كند. يك شاخه گل مي تواند تاثيري بر مخاطب بگذارد كه شايد چند ساعت صحبت نتواند. گل خيلي وقت ها زحمت گردش چندين ساعته براي خريد هديه را از سر ما باز مي كند. بعضي وقتها هم مي توانيم غيبتمان در يك مجلس را با فرستادن سبدي گل به مراسم توجيه كنيم.
تزئين گل هم مثل پوشش افراد به نحوي است كه در هر زمان نوع خاصي از آن رواج پيدا مي كند و در حال حاضر جديدترين نوع تزئين، استفاده از فوم است كه جايگزين تور و طلق شده است.
به عقيده گل فروشي، در يكي از مناطق شمالي شهر تهران،  سليقه افراد با توجه به محله مسكوني آنها متفاوت است و هر چه به سمت محله هاي مرفه تهران مي رويم، تمايل افراد به خريد سبد گل بيشتر مي شود. به گفته يك گلفروش در مناطق مركزي تهران، معيار خاصي براي تعيين سليقه افراد وجود ندارد ولي مي توان گفت كه تمايل افراد بيشتر به سمت خريد گل هاي شاخه اي است تا گل هاي ريشه اي و در بين گل هاي شاخه اي هم گل هاي ظريفتر، طرفداران بيشتري دارند.
«قيمت گل هيچ معيار مشخصي ندارد.» اين جمله يك فروشنده گل است. به گفته او قيمت گل مانند قيمت سكه و ارز، روزانه تعيين مي شود و حتي ممكن است يك شاخه گل تفاوت قيمتي ۳۰۰ توماني با روز قبل داشته باشد و معيار اصلي تعيين كننده قيمت گل، ميزان درخواست بازار است.
اگر بخواهيم چند نوع گل گرانقيمت را نام ببريم مي توانيم به «آنتريوم» با قيمت ۱۱۹۰ تومان، «استريزيا» شاخه اي ۱۰۰۰ تا ۱۸۰۰ تومان و «اركيده» با قيمت ۹۰۰ تومان اشاره كنيم. البته نوعي گل به نام «هينكوليا» هم در فصل بهار و تابستان در بازار موجود است كه قيمت آن امسال شاخه اي ۳۵۰۰ تومان بود.
بعضي از انوع گل مثل آنتريوم، اركيده و هينكوليا تنها يك پخش كننده در تهران دارند و اين نكته بر قيمت بالاي آنها بي تاثير نيست.تنوع گل در فصل بهار و تابستان بيشتر است و به دليل هواي مناسب و فراواني توليد، قيمت ها تا حدودي كاهش مي يابد.
به طور كلي در اعياد و ماههايي كه برگزاري مراسم و مهماني ها بيشتر است فروش گل هم افزايش مي يابد و در ميان روزهاي هفته هم گل فروشي ها معمولا پنج شنبه ها  بيشترين فروش را در ميان ديگر روزها دارند. شايد چون آدم ها در روزهاي آخر هفته بيشتر جشن مي گيرند، بيشتر مريض مي شوند و بيشتر مي ميرند.

نقاشي روي شيشه
سال ها پيش هنر نقاشي روي شيشه به عنوان يكي از جلوه هاي تزئيني معماري وارد ايران شد. مردم در محل كار و خانه هاي خود تصاويري از گل و مرغ را روي شيشه مي ديدند. اين هنر آرام آرام پيشرفت كرد و منظره هاي ديگري هم به لطف رنگ و قلم روي شيشه رفت. گرايش به موضوع هاي مذهبي، سنتي و آييني هم به مرور به اين هنر اضافه شد.بهانه ما براي نوشتن اين مقدمه برپايي نمايشگاهي از نقاشي روي شيشه است. در اين نمايشگاه آثاري از اواخر دوره زنديه و از اوايل قاجاريه تاكنون به همراه آثاري از استاد عبدالجليل قزويني، استاد عبدالله رحيمي، امير رحيمي و توكا ملكي كه از هنرمندان معاصر اين رشته هستند به تماشا گذاشته شده.
نمايشگاه نقاشي روي شيشه روز بيستم آذرماه افتتاح مي شود و تا تاريخ بيست وهفتمآذر، همه روزه از ساعت ۱۰ تا ۱۳ و ۱۵ تا ۱۹ براي بازديد در نگارخانه سعدآباد داير است.

ذهن زيبا
همو كه با اهريمنان به نبرد بر مي خيزد بايد برحذر باشد كه در اين فرآيند خود به اهريمني تبديل نشود. در هنگامه اي كه تو به خاك مي نگري، خاك نيز به تو مي نگرد.
فردريش ويلهم نيچه 
مردم هيچ فرصتي را براي بي اعتبار كردن دوستانشان از دست نمي دهند.
ميلان كوندرا
در بدترين بدبختي ها نيز هيچ كس واقعا نمي تواند به فكر كس ديگري باشد. زيرا واقعا در فكر كسي بودن عبارت از اين است كه دقيقه به دقيقه در انديشه او باشيم و هيچ چيزي نتواند ما را از اين انديشه منصرف سازد. نه توجه به خانه و زندگي، نه مگسي كه مي پرد، نه غذاها و نه خارش. اما هميشه مگس ها و خارش ها وجود دارند. اين است كه زيستن دشوار است.
آلبركامو

صبح تا شب
پنج شنبه ما را درك نمي كند. شب اش با فكر خواب روز تعطيل آغاز مي شود، صبح از هيجان بيكاري مثل هميشه زود از خواب بيدار مي شويم و عصرش دلمان براي نوشتن تنگ مي شود. پنج شنبه براي شما روزي مثل تمام روزهاست، احتمالا.
سينما
روزنامه باني فيلم درصد تغيير فروش آخر هفته قبل (نسبت به هفته قبل ترش) را محاسبه كرده و رقم هايش آن را كمي اميدوار مي كند. در واقع سه تا فيلم اكران اصلي يعني دختر ايروني، چشمان سياه و دختري در قفس همگي با افت فروش (درصد منفي) مواجه شده اند. از آن طرف سه فيلم رقص در غبار، شب هاي روشن و دار و دسته هاي  نيويوركي كلي رشد مثبت در فروش داشته اند. آيا تهراني ها دارند به فيلم هاي خاص توجه بيشتري نشان مي دهند؟ لزوما نه، چون تعداد سينماهاي در اختيار فيلم ها خيلي با هم فرق دارند اما به هر حال اين آمار نشان دهنده آن است كه سه تا فيلم اول و فيلم هايي شبيه آنها ديگر دارند كم كم تماشاگرانشان را از دست مي دهند و گرايش به سمت سينماي متفاوت آغاز شده است. اين نكته خوشحال كننده اي است. لطفا اين آخر هفته هم برويد رقص در غبار، شب هاي روشن و دار و دسته هاي نيويوركي را ببينيد!امروز در سالن كوچك حوزه هنري فيلم «زندگي ديويد گيل» نمايش داده مي شود. اين آخرين ساخته «آلن پاركر» فيلمساز انگليسي است و در آن كيت وينسلت و كوين اسپيسي بازي كرده اند.
تئاتر
اول اين كه دو تا تئاتر كار آتيلا پسياني روي صحنه آمده. يكي اسمش هست «بحرالغرائب» كه متن اش را محمد چرمشير بر اساس نمايش «توفان» استاد شكسپير نوشته. خانواده پسياني (شامل آتيلا، ستاره و خسرو)، بهرام ابراهيمي، امير دژاكام، فاطمه نقوي و چند نفر ديگر در اين كار بازي مي كنند. اسم نمايش دوم هم «كاليگولا، شاعر خشونت» است كه متنش توسط چرمشير و پسياني مشتركا نوشته شده است. بازيگران اين نمايش با قبلي مشترك هستند. هر دوي اين تئاترها در تالار كوچك مجموعه تئاتر شهر اجرا مي شوند.اين خبر بيشتر به درد خودم و همكارهايم مي خورد: امروز را‡س ساعت ۴۵/۱۸ در سالن خانه خورشيد، تئاتر «خاطرات يك دزد» اجراي ويژه خبرنگاران دارد. كارگردان اين نمايش كامبيز اسدي است. اگر امروز و فردا سري به كافه ترياي سالن اصلي تئاتر شهر بزنيد مي توانيد ميهمان برنامه «عصري با نمايش» باشيد. اين برنامه در واقع يك جور نمايشنامه خواني است. اين هفته تئاتر «گفت وگوهاي پس از يك خاكسپاري» اجرا مي شود (آخر هفته هر هفته اين برنامه همين جا برقرار است).
كتاب 
سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كتاب «كمال الملك» را منتشر كرده است كه مجموعه اي است از آثار اين نقاش ايراني. تصاوير آبرنگ پرندگان اين مجموعه براي اولين بار با اندازه واقعي چاپ شده اند و آثار رنگ روغن هم به مجموعه اضافه شده. براي علاقه مندان به شعر، «با آهنگ باران» را پيشنهاد مي كنيم. اين اولين مجموعه شعر يانيس رتيسوس شاعر يوناني است. پيش از انقلاب اين مجموعه با ترجمه قاسم صفوي و از سوي انتشارات نيل به بازار آمده بود. حالا نشر خيزران آن را تجديد چاپ كرده است.
تلويزيون 
ديدني ترين برنامه امشب بدون شك سينما يك است. هر چند كه قرار است فيلم جغد خاكستري را پخش كنند كه با وجود اين كه جيمز باند در آن بازي مي كند آنچنان چنگي به دل نمي زند. شبكه تهران هر روز ساعت ۱۳ يك قسمت از مجموعه ايتاليايي گروه پليس را نشان مي دهد. تكرار ديشب مسافري از هند هم ساعت ۳۰/۱۳ از شبكه ۳ پخش مي شود، همين شبكه ساعت ۱۵/۲۰ امشب فيلم سينمايي دارد. شبكه تهران هم ساعت ۳۰/۲۲ فيلم  سينمايي اش را پخش مي كند. اما سريال هايي كه امشب مي توانيد ببينيد؛ در «ميان اين خانه» شبكه يك ساعت ۱۶، «جست وجو در شهر» شبكه ۵، ساعت ۱۹، «تلخ و شيرين» شبكه ۲ ساعت ۲۱ و «دليران تنگستان» شبكه ۲ ساعت ۴۵دقيقه بامداد در ضمن فيلم سينمايي جمعه بعدازظهر هم اسمش هست «آواي وحش» و از روي رمان معروف جك لندن با همين نام اقتباس شده. فردا سريال «بچه هاي خيابان» را هم ساعت ۱۹ از شبكه تهران ببينيد. آخر هفته خوبي داشته باشيد

داورجشنواره
چندسال پيش، مسعود كيميايي فيملساز مشهور سينماي ايران، به عنوان داور يك جشنواره انتخاب شد. اين خبر چندان عجيبي نيست. نكته اينجاست كه جشنواره مورد نظر، نه يك فستيوال سينمايي كه مسابقه گروه هاي موسيقي پاپ كشور بود.
اين روزها اين اتفاق به شكلي ديگر رخ داده. عباس كيارستمي، به عنوان داور ششمين دوسالانه نقاشي معاصرتهران، انتخاب شده است اما كساني كه كيارستمي را به خوبي مي شناسند، مي دانند كه اين اتفاق، به اندازه ماجراي داور شدن كيميايي عجيب نيست.
چون عباس كيارستمي، سينماگر نام آور كشورمان فارغ التحصيل نقاشي است و تاثير ذهن نقاشانه اش را بيش از فيلم ها، در عكس هايش مي توانيد ببينيد.

تهرانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
فرهنگ
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  فرهنگ  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |