گفت وگو با مسعود شناسا آهنگساز
فرم و ساختاري تازه
|
|
گفت وگو: محمد فريادي ـ عكس : عطاء طاهر كناره
درآمد: مسعود شناسا نوازنده وآهنگساز خوش ذوق، موسيقي را ازكودكي آغاز كرد. سپس به دليل علاقه فردي به يادگيري جدي و علمي اين رشته، به تحصيلات دانشگاهي روي آورد و در رشته موسيقي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران پذيرفته شد و همزمان به فراگيري موسيقي سنتي و آهنگسازي كلاسيك پرداخت. شناسا تا قبل از سال ۱۳۵۹ تجربه چنداني در ساخت موسيقي ايراني نداشت و در همان سال نخستين قطعه ايراني خود را در دستگاه نوا به صورت پولي فونيك ساخت. پس از آن فعاليتهاي خود را در زمينه آهنگسازي موسيقي ايراني گسترش داد و قطعاتي براي سنتور و اركستر نوشت و كاست تكنوازي تندر را به بازار موسيقي عرضه كرد. وي فعاليتهاي صحنه اي نيز با گروههاي ويژه اي داشت كه از جمله آنها همكاري با مهدي آذرسينا ، عطاء جنگوگ ، محمدرضا شجريان ، شهرام ناظري و حسين عليزاده در اجراي كنسرتهاي مختلف در داخل و خارج ايران و انتشار آثاري چون آسمان عشق و مال كنون، سخن تازه، سياه مشق، سياوشانه و دلشدگان بود. آخرين اثر شناسا «غم زيبا» با صداي شهرام ناظري است. به همين بهانه با وي گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد:
* آهنگسازي كاست «غم زيبا» چه مدت زماني به طول انجاميد؟
- معمولاً براي توليد و تنظيم و عرضه آثار موسيقي، زمانبندي دقيقي يا تاريخ معيني نمي توان تعيين كرد. گاهي ساخت يك قطعه انگيزه اي مي شود براي ساخت بقيه قطعات، چنان كه در همين مجموعه ساخت نخستين قطعه (چهار مضراب آواز زند به نام سربلند) موجب شد تا من قطعات ديگر را هم بسازم. در كل ساخت قطعات غم زيبا ۷ يا ۸ سال پيش آغاز و به تدريج انجام شد.
* ضبط اين كار چه مدت زمان برد؟
- آنچه كه به كار اركستر مربوط مي شد در يك فاصله زماني معقول به پايان رسيد.
* پس چرا عرضه كار اين همه به طول انجاميد؟
- علت اصلي همانا مشغله كاري آقاي ناظري و كنسرتهاي داخل و خارج ايشان بود. ضمن اين كه خود موسيقي هم وقتي سنگين و پيچيده و جدي مي شود، نوازنده و خواننده بايد وقت و دقت و تمركز بيشتري براي آن صرف كنند.
* شما براي تمرين و يا عرضه ساخته هاي خود، با گروه خاصي كار مي كنيد؟
- بله! گروهي كه من با آنها اين كار را ضبط كردم، همان گروه آينه است كه از ابتدا توسط من و آقاي آذرسينا تشكيل شد كه عمدتاً كارهاي آذرسينا توسط آن اجرا شده، كه البته در اجراي كاست غم زيبا آقاي فيروزي نيز اضافه شده اند.
* جايگاه آقاي ناظري را در آواز و موسيقي كشور چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- ايشان از نظر صدا، صداي خاص و منحصر به فردي دارند. صدايي نو با لحن خواندن متفاوت نسبت به خوانندگان گذشته و در عين حال داراي حس و حال خاص خود. فرم خواندن ايشان طوري است كه براي ديگران قابل تقليد نيست و با يك خواننده كلاسيك كه خود را در چارچوب سنت رديفي منحصر مي كند، بسيار تفاوت دارد. اين البته خصوصيت كساني است كه چه در نوازندگي و چه در آهنگسازي و چه در خوانندگي، پا را فراتر از چهارچوبهاي كلاسيك مي گذارند كه همين امر سبب مي شود تا تقليد از آنان براي ديگران مشكل شود.
* منظور از فراتر رفتن از سنت چيست؟
- ساخت موسيقي بيشتر شخصي مي شود. وقتي كه صحبت از موسيقي كلاسيك (موسيقي سنتي ايران) مي شود، يك سري امكانات و يك سري محدوديتها، چارچوبهاي اين موسيقي را مي سازند.
بعضي افراد چه در نوازندگي، چه در آهنگسازي و چه در خوانندگي خود را مقيد به رعايت اين چارچوبها نمي كنند. مثل خود من كه اصلاً اعتقاد به پيروي صرف از سنت را ندارم، به نظر من كاري كه شخص انجام مي دهد، بايد ريشه در سنت داشته باشد و در نهايت يك سري از اصالتها و قواعد، چه مربوط به رديف باشد، چه مربوط به لحنها باشد، را حفظ كند. به تعبير صحيح تر پيرو ريشه ها و اصالتها بودن يك چيز است و در زندان ريشه ها و اصالتها بودن چيز ديگر. خود من وقتي كه آهنگسازي مي كنم، ضمن اين كه آهنگهايم ريشه در رديف دارند، در بعضي از قطعات از حالتهاي محلي هم استفاده مي كنم. در واقع من نگاه متعصبي به رديف ندارم كه مثلاً وقتي از سه گاه شروع شد، بعد زابل هم بياييد و اگر نيايد دنيا به آخر مي رسد. من در بيشتر كارهايم كه ساخته ام، سعي كرده ام با استفاده از فرم و طراحي و منحني هايي كه در نظر دارم، ذهن شنونده را به يك مسير مناسب و زيبا بكشانم. حالا اين فرم و طرح ممكن است از ترتيب رديف پيروي بكند، ممكن است پيروي نكند.
* چه عاملي سبب شد تا شما آقاي ناظري را براي خواندن اين كار در نظر بگيريد؟
- چون كار من كاري است كه زياد درچارچوب سنت نمي گنجد، لذا ايجاب مي كند كه صدايي و خواننده اي باشد كه خود آن خواننده هم با چنين شرايط درگير و ذهن و كارش جاي مانور و انعطاف داشته باشد، دليل ديگر، شايد ارتباط كاري و دوستي بيش از ۱۵ سال من با آقاي ناظري باشد.
* آيا ترتيب و چيدمان قطعات زاييده ذهنيت شما بود؟
- بله.
* به نظر مي رسد كه گسستگي بين قطعات وجود دارد، آيا خود شما چنين حسي نداريد؟
- شايد براساس عادت قبلي شنوندگان، مي بايست آواز ميانه كار را پر مي كرد و همين امر دليلي بر اين پرسش باشد، اما خود من چنين حسي ندارم.
* بالاخره موسيقي سنتي ما با اين معيار و روال شناخته شده است. آيا شما مي خواستيد نوعي ساختارشكني كنيد و كاري نو ارائه دهيد، يا مي توانيم بگوييم كه صرفاً بيان حسي شما از كار است؟
- از يك طرف تعداد و زمان قطعات زياد بود و از طرفي ديگر ازدياد نوارهاي ساز و آواز، خوب و بد، همين تكراري بودن در نوارهاي موسيقي سنتي كه با ساز و آواز در بازار موجود است، رغبت مرا براي كاري مشابه كم كرد؛ شما ببينيد كه فردي دو تا آهنگ ساخته و احياناً دو تا تصنيف، يك ساعت نوار را به بازار داده در حالي كه در واقع تنها ۲۰ دقيقه آهنگ ساخته است و بقيه نوار را به زور ساز و آواز پر مي كند.
اين گونه نگاه به آهنگسازي و ساز و آواز به موسيقي ايران صدمه زده است. در اكثر موارد دليلي براي اجراي ساز و آواز در يك اثر نيست، بلكه به نظر مي رسد، بيشتر پر كردن ميان دو تصنيف يا رنگ است؛ خيلي به ندرت پيش مي آيد كه ساز و آواز واقعاً فكر شده و به خاطر ساز و آواز اجرا شده باشد.
* به نظر مي رسد در اين اثر شنونده احساس متفاوتي نسبت به سبك موسيقي شنيده شده دارد، چرا كه پل ارتباطي از نظر ساختار موسيقي سنتي وجود ندارد؟
- مجموعه «غم زيبا» به نحوي نيست كه مانند يك سمفوني داراي موومانهاي مختلف باشد. در اين كار هر قطعه مستقل است و واقعيت امر هم اين است كه در بدو امر كه من اين قطعات را ساختم به اين فكر نبودم كه از آواز استفاده نكنم، بعدها احساس كردم كه اگر آواز نباشد كار لطمه اي نمي بيند. اگر شخص آهنگساز به اين فكر باشد كه در موسيقي كه ساخته، از آواز استفاده نكند، طبعاً آهنگسازي و نوع رابطه قطعات با يكديگر فرق مي كند.
* آيا براي ساخت غم زيبا متأثر از اثري يا آهنگساز ديگري بوده ايد؟
- از اثري يا كسي نخير. ولي طبيعي است كه مجموعه موسيقي كه فردي مي سازد از اوضاع و شرايط اجتماعي و زماني خواسته يا ناخواسته تأثير مي گيرد. ولي اين كه پيرو كسي باشم، يا اين كه سعي كنم از كسي تقليد كنم، صددرصد شيوه كاري ام نيست.
* به نظر مي رسد شما براي ساخت تصانيف به نوعي ساختارشكني كرده ايد، خودتان يك عمر در پي اين كار بوده ايد؟
- علت اين كار ميل و گرايش من به دگرگونگي است. من فكر مي كنم، اگر تحول و نوگرايي در كار هنري نباشد، اساس هنري بودن اثر زير سئوال مي رود. به بيان ديگر مي توان گفت كه اساس فكرو ايده من براي ساخت موسيقي متفاوت بودن است كه اگر اين طور احساس نشود ارائه نمي كنم.
عليرغم آن كه يك خط فكري واحد از اول تا آخر «غم زيبا» حاكم است ولي تنوع و تفاوت بين قطعات احساس مي شود، من حتي سعي كرده ام كه براي واژگان و نامهاي قطعات، همين روال را طي كنم. مثلاً به جاي مقدمه از واژه پيش آهنگ استفاده كرده ام، يا به جاي قطعه بي كلام، آهنگ بي واژه را انتخاب كرده ام و به جاي ضربي خاتمه از آهنگ پاياني استفاده كرده ام و طبعاً تصنيفها و بقيه قطعات هم تحت تأثير همين طرز تفكر ساخته و پرداخته شده اند.
* آيا شما براي رساندن مفهوم شعر از ريتم شعر و حالات بيان كلامات شعر هم استفاده كرده ايد؟
- طبعاً بايد اين طور باشد. يكي ازويژگي هاي كارهاي من،كه همه گاه به دنبال آن بوده ام ،ايجاد نوعي تصوير در ذهن شنونده است. طبعاً وقتي كلام وارد مي شود بايد اين مشخصه بيشتر رعايت شود. به طور مثال من در تصنيف «راز نهان» سعي كردم در بيت «زلفش كشيد با صبا چرخ سفله بين» آن پيچ و تاب زلف را به صورت تحرير بيان كنم. يا در تصنيف سرمست در بيت «مر عاشقان را پندكس هرگز نباشد سودمند
ني آنچنان سيلي است اين كو را تواني كرد بند»
واژه سيل را به گونه مناسبي به آن يورش ببرم.
در عين حال من معتقدم كه در ساخت تصنيف شعر اصل نيست. ما مسئول بيان شعر نيستيم، ما مسئول ارائه موسيقي هستيم، البته اين به معناي آن نيست كه شعر را پايمال كنيم.
نهايتاً بايد گفت كه موسيقي است كه بايد توانا و قدرتمند باشد و بدون كلام حرفش را بزند و آنقدر جذبه وتوانايي داشته باشد كه شنونده را جذب كند، به تعريف ديگر خود موسيقي به تنهايي گويا باشد؛ در عين حال وقتي ما فكر مي كنيم شعر اصل نيست، و وسيله است معني ندارد فرد به شعر و انتخاب آن اهميت ندهد و شعر نامناسب را استفاده كند ،يا اهميت ندهد كه تلفيق را خراب كند ،يا كلمات را له كند، يا به معني تك تك واژه ها يا مفهوم كلي شعر توجه نكند. چون در تلفيق شعر با موسيقي همه واژه هاي يك شعر داراي اهميت و ارزش يكساني نيستند، در يك بيت شعر يك كلمه يا يك واژه شاخص آن كلمات و اصل آن است و در قله معنا و زيبايي قرار دارد و بقيه در دامنه آن قرار دارند و تمام اينها بايد در تلفيق مورد توجه و تأكيد قرار گيرند.
* آيا كش و قوسهاي صوتي (نونسها) حسي است يا طبق منطق ساختار نوار پيش مي رود؟
- اگر ساختار كلي نوار مدنظر است خير. ولي در يك قطعه چرا. در يك قطعه بيشترش حس طبيعي كار است و در بعضي از موارد هم آگاهانه است كه ايجاب مي كند قبل از ظاهر شدن جمله بعدي جمله قبلي يك افتي داشته باشد كه جمله بعدي بيشتر قابل توجه باشد. وصل جملات به دنبال هم و بجا استفاده كردن در ساخت و تنظيم موسيقي بسيار مهم است، چون ممكن است يك ملودي زيبا باشد، ولي آنقدر شخص آن را بيجا به كار ببرد كه جلوه اش را از دست بدهد. در عين حال دقيقاً بر عكس همين هم اتفاق مي افتد، يك جمله موسيقي معمولي را شخص آن قدر به جا به كار مي برد كه اين جمله جلوه پيدا مي كند. در كل چند عامل دست به دست هم مي دهند تا قطعه از ساختار خوبي با جمله بندي مناسب در درون فرم، وصل به جا، ترتيب ريتمها به دنبال هم و در نهايت تنظيم و سازبندي مناسبي بهره مند شود.
*فكر نمي كنيد از نظر روال زماني اين كار ديرتر از زمان خودش به بازار آمد؟
- قبول دارم كه شخص بايد هر كاري را در زمان ساخت و متأثر از اوضاع و شرايط اجتماعي ارائه كند. ولي چون اين كار از لحاظ فكري استقلال دارد و روال خودش را طي كرده اين تأخير سه يا چهار ساله از اين نظر تأثيري نداشته است، ولي طبعاً تأثيرات منفي هم داشت كه از جمله آنها مشغله ذهني است كه تا زماني كه كار منتشر نشود، شخص از قيد و بند فكري آزاد نمي شود و طبعاً ذهنش سنگيني مي كند.
* كاري يا مجموعه موسيقي اي در دست ساخت يا اجرا داريد؟
- بله. يك مجموعه اي موسيقي كه بخشي در دستگاه نوا و بخشي در آواز دشتي است. ۹۰ درصدش تكميل شده كه عمدتاً به صورت پلي فونيك است و ان شاءالله ۱۰ درصد بقيه به زودي تكميل خواهد شد.
* آيا سازبندي ايراني است؟
- بله، فقط بخشي از كار حجم اركستر نسبت به كار هم زيبا بيشتر مي شود.«در اينجا به جا مي دانم كه دوستان ارزنده مهدي آذرسينا، مهدي علومي، محمد فيروزي، عماد حنيفه، نويدافقه، مسعود شبستان و حسن عسگري كه صدابرداري اين مجموعه را به عهده داشته است سپاسگزاري و قدرداني كنم.»
|