محمد محمدپور
حسن سربخشيان حالا بايد در بغداد باشد. او عكاسAP است و از طرف اين آژانس خبري بايد ماموريت ديگري را تجربه مي كرد. اما اينطور نيست. او به كارهاي روزمره اش مي پردازد و تهران را ترك نكرده. به هم خوردن برنامه ها مصادف شد با احساس دردي از ناحيه گردن، دردي كه ناشي از حمل دوربين هاست و به هر حال از سختي هاي اين حرفه به شمار مي آيد. وضعيت عراق پس از دستگيري صدام شايد سوژه اي باشد كه كمتر سراغ عكاس ها را بگيرد اما سربخشيان به نوعي با اين مساله كنار آمده است.
به همراه همكار ديگرش، او يك سابقه كار ۵ ساله در AP (آسوشيتدپرس) دارد و به اين حرفه مي بالد. حق هم دارد، چون وقتي خاطرات خود را مرور مي كند لبخندي حاكي از رضايت مي زند، لبخندي دلنشين. به طور مثال او به نوعي جان خود را مديون سيدمحمد خاتمي، رئيس جمهوري اسلامي ايران است. كافي بود تا او چند قدم به عقب تر برمي داشت، آن وقتAP بايد به دنبال استخدام عكاس ديگري مي بود! سربخشيان با شور و هيجان اين خاطره را تعريف مي كند، هر چند گذشت هفته ها و ماه ها از آن واقعه، جزئياتش را از خاطرش برده است:
«۱۸ خرداد سال ۸۰ بود. نمي دانم يك روز بعد از انتخابات بود يا دو روز... آقاي خاتمي در دفتر خود نماز مي خواندند و عده اي از مسوولان هم پشت ايشان به نماز ايستاده بودند. من، مرحوم نوربخش خاطرم مانده. آن روز آقاي خاتمي بايد خطبه دو عقد خصوصي را هم مي خواندند. قصدم اين بود كه از چهره شاد و خندان ايشان عكس بگيرم، چون نتايج انتخابات مشخص شده بود و آقاي خاتمي دوباره را‡ي آورده بودند.»
اما چهره سيدمحمد خاتمي خندان نبود. استنباط سربخشيان اين بود كه شايد سقوط چرخبالي در خرم آباد كه براي حمل صندوق هاي راي رفته بود، باعث شد تا رئيس جمهوري منتخب لبخندنزند يا شايد دليل ديگري پشت اين چهره نه چندان شاد نهفته بود كه خاتمي روزي در كتاب خاطرات خود آن را خواهد نوشت. محمد خاتمي عجله زيادي داشت درحالي كه سربخشيان به رئيس دفتر او، ابطحي، اصرار مي كرد كه از دفتر شخصي رئيس جمهوري عكس بيندازد.
«ناگهان متوجه شدم كه آقاي خاتمي مي خواهند آنجا را ترك كنند. دنبال ايشان دويدم. حواسم نبود ساختمان پاگرد دارد. روبه روي ايشان كه قرار گرفتم كادر را تنظيم كردم. بعد از چند لحظه آقاي خاتمي از كادر خارج شدندو صدايي بلند شنيدم كه آقا... چكار مي كني؟ مي افتي. ايستادم. ديگر حركتي نكردم. برگشتم و به پشتم نگاه كردم. يك حركت كوچك ديگر كافي بود تا از نرده ها به پايين پرت شوم...»
بعد از اينكه رئيس جمهوري با صداي خود منجي من شد محل را ترك كرد و سربخشيان دو مرتبه به حالت اوليه بازگشت! بله، او دوباره اصرار داشت كه از دفتر شخصي محمد خاتمي عكس بيندازد و بعد از اين اتفاق «جو» به گونه اي بود كه ديگر امكان انجام چنين كاري وجود نداشت.
از ميان آن همه عكس هاي جورواجور، سربخشيان كه هميشه به خود مي گفت بالاخره روزي از خاتمي عكسي منحصر به فرد خواهد گرفت، به يك عكس توجه ويژه دارد؛ عكسي كه در نشريات مختلف دنيا منتشر و روي بيشتر سايت هاي خبري ارسال شد. داستان ثبت اين عكس هم خاطره اي است، خاطره اي كه گوينده اش را به شور و شوق مي آورد:
«ششم آبان بود. طبق برنامه قبلي، آقاي خاتمي بايد در جمع خواهران بسيجي سخنراني مي كردند. سالن سر پوشيده اي در شرق تهران كه به نظرم ۵ هزار نفر جمعيت داشت، تمام آن پر شده بود. معمولا ما زودتر به محل مي رويم تا بتوانيم مكان مناسبي را براي عكاسي بيابيم. با ميني بوس به محل سخنراني رفتيم و منتظر مانديم تا كه ايشان آمدند. من عجله داشتم. مي خواستم چند عكس از اين مراسم بيندازم و سريع به مجلس بروم تا از جلسه مجلس هم كه قرار بود در آن كميسيون اصل ۹۰ گزارش خود را درباره پرونده زهرا كاظمي قرائت كند، عكس بگيرم.»
بعد از صحبت هاي فرمانده بسيج، محمد خاتمي پشت تريبون رفت. سربخشيان ابتدا در فاصله ۱۰ متري او ايستاد تا پس زمينه عكسش دكور خاص مراسم باشد كه پشت خاتمي قرار داشت. سپس به سمت راست حركت كرد و در همان حال متوجه جنبنده اي شد كه روي عمامه خاتمي پريد. او چند عكس انداخت و همانطور كه كادر خود را تنظيم مي كرد در حال فكر كردن بود كه اين جنبنده چه مي تواند باشد.
«مطمئن بودم كه پشه نبود. سه متر جايم را عوض كردم. روبه روي آقاي خاتمي قرار گرفتم. خدا خدا مي كردم ايشان نروند عقب تريبون، چون كاملا از كادر من خارج مي شدند. پس از گذشت تنها چند ثانيه يكي از محافظين ايشان با چنان مهارتي آن جنبنده را از روي عمامه آقاي خاتمي برداشت كه آقاي خاتمي فقط تغييري در حالت چشمانشان ايجاد شد. اين را بعد من از مرور عكس هايم متوجه شدم. از آن سالن ۵ هزار نفري فكر نمي كنم ۱۰نفر هم متوجه ماجرا شده باشند.»
سربخشيان با مسوولان سالن هماهنگ مي كند كه از آنجا خارج شود چون هر چه سريع تر بايد به مجلس مي رسيد. او توانست خود را به جلسه علني مجلس هم برساند، البته زماني كه خطوط آخر گزارش كميسيون اصل ۹۰ در حال قرائت شدن بود. «بالاخره يك عكس منحصر به فرد از ايشان انداخته بودم. البته بعدا گويا به آقاي خاتمي گفتند كه اين عكس مونتاژ است. پيغام به من رسيد و قرار شد پرينتي از عكس بگيرم و به دست ايشان برسانم.»
عكس منحصر به فرد او البته عكس روز سايت خبري اشپيگل و در اكثر روزنامه هاي جهان به چاپ رسيد.
سربخشيان ۴۷ ساله، كار ژورناليستي خود را از روزنامه صبح امروز آغاز كرد. او كه تحصيلات آكادميك اين رشته را نيز دارد، مي خواهد همچنان به خاطرات خود اضافه كند. لابد شما نيز تصديق مي كنيد كه يكي از شغل هاي جذاب و در عين حال خطرناك! نصيب او شده است؛ خطرناك از اين جهت كه ممكن است خداي ناكرده از نرده اي سقوط كند.