سه شنبه ۲ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۰
چهارصد دستگاه
فوتباليست هايي كه سرهنگ شدند
در قلب محله، دو قطعه باغ درست در وسط ميدان چهارصددستگاه تعبيه شده بود،اما همه درخت ها را كندند و دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كردند تا براي جمعي از بهترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران مكاني براي ظهور فراهم شود
محمدرضا نصيري 
001808.jpg
اين تصوير يكي از مسابقات حساس در همان زمين گربه اي شكل است. اما اينكه كدام عكاس و در چه زماني آنرا ثبت كرده برما مجهول ماند.

احساس افتخار به دليل خاصي نياز ندارد. آدم مي تواند به مارك تي شرتي كه بر تن دارد يا مدل خط ريش و طرز آرايش موهايش افتخار كند. اما معمولا افتخاري كه بابت آن احساس شرمندگي به فرد دست ندهد و آدم با سينه اي سپر و سري بلند، آن را ابراز كند توسط عوامل معدودي به انسان دست مي دهد.
وطن، مذهب، فرزند و... و اما «محل» زمينه هاي مناسبي براي القاي حس افتخار به شمار مي روند. تماشاي فرارهاي مهدوي كيا يا عضلات نيمه پولادين حسين رضازاده، فصل مشترك افتخارات تمام ايراني ها است. اما يك سري افتخارات در عرصه شخصي دسته بندي مي شوند مثل؛ «حس بچه محلي.»
حس خوبي است. لااقل در آن دسته افرادي كه تا پيش از به هم ريختن بافت قديمي شهر تهران در محله هاي قديمي رشد كرده اند، احساس خوبي را به وجود مي آورد. درگيري هايي كه به خاطر پشتيباني بدون چون وچرا از يك بچه محل به وقوع پيوسته از حوصله تاريخ و شمارش خارج است.
بعضي از چهره هاي سرشناس به بعضي از محله ها اعتبار ويژه اي داده اند و برعكس، بعضي از محله ها هستند كه براي افراد اعتبار به همراه مي آورند. دعوايي را به ياد مي آورم كه با وساطت مردم تقريبا به پايان رسيده بود و يكي از طرفين دعوا كه «جوادي» نامي بود براي ختم قائله دعوا، خود را به طرف ديگر معرفي مي كرد كه: «من جوادي  ام.» طرف مقابل بدون مكث، داد و بيداد راه انداخت كه: «اگر تو بچه جواديه اي، من بچه ميدان خراسانم»! اين يك نمونه براي اثبات وجودي يك عامل نانوشته در شناسنامه افراد است. يعني به جز نام، نام خانوادگي، نام پدر، محل تولد و شماره شناسنامه، موضوع ديگري در شناسنامه مردم وجود دارد به نام «بچه محل»، موضوعي كه با مرگ تدريجي بافت قديمي محله هاي تهران، مرگ تدريجي را تجربه مي كند.
و يك شعار قديمي: «به نام خدا، وطن، ناموس و... بچه محل!»
001812.jpg

از ميدان شهدا تا ميدان چهارصد دستگاه فعلي يك كورس ۷۵ توماني راه است. بستگي به انصاف راننده دارد و اين مبلغ تا سقف يكصد تومان قابل انعطاف است. همان مبلغي كه در آن زمان كه هنوز اطراف چهارصددستگاه بروبيابان بود، هزينه يك سال اجاره يك خانه را تامين مي كرد.
اواخر دهه ۱۳۲۰ بود كه يك جرقه سوسياليستي به ذهن نهاد مربوط به مسكن آن دوران خطور كرد. چهارصد ساختمان يك طبقه و دوطبقه هم شكل، از اولين نمونه هاي شبيه سازي در معماري شهر تهران بود. خصوصيتي كه ساكنان آينده اين محله را كه بعدها به نام چهارصددستگاه معروف شد، به هم ربط مي داد، اشتغال آنها در نهادهاي دولتي بود. فقط كارمنداني كه صاحب دو فرزند به بالا بودند جواز اسباب كشي به شهرك تازه تاسيس را دريافت مي كردند و اين خصوصيت با توجه به فرهنگ آن زمان كه در هر خانواده اي دست كم چهارپنج بچه يافت مي شد، خاصيتي فراگير بود. بيشتر كارمندان دولت به همين ترتيب راهي منطقه اي شدند كه سيم خاردار، آن را با بيابان هاي اطراف متمايز و يك لكه شهري را در دل بيابان تعبيه مي كرد.
بانك رهني، در ازاي تحويل هر كدام از اين چهارصدباب منزل، ماه به ماه قسط آن را از حقوق كارمنداني كه در اين منازل ساكن شده بودند، كسر مي كرد.
« خيابان ژاله كه بعد از انقلاب به پيروزي تغيير نام داد، سمت راست، به طرف چهارصد دستگاه.» اين نشاني محله در سال هاي نه چندان دور بود، يعني زماني كه هر يك ساعت نهايتا شش دستگاه اتومبيل از خيابان ژاله عبور مي كرد.
چهارصددستگاه منزل و بيست دستگاه مغازه، در حقيقت ۴۲۰ دستگاه بود كه نام چهارصددستگاه را به عنوان يكي از اولين شهرك ها در تاريخ شهري تهران ثبت كرد.
وقتي به راننده مي گويي: «خيابان ژاله، لطفا!»، از نشاني چيزي سردرنمي آورد. اما نام چهارصددستگاه جاي هيچگونه ترديد را براي راننده باقي نمي گذارد، هرچند كه يك محله ديگر به همين نام در منطقه نازي آباد هم وجود داشته باشد. با اين حال، نام محله تنها چيزي است كه نسبت به آن دوران تغييري نكرده است. يعني درست برخلاف خيلي از خيابانها و محله ها كه در نقطه عطفي به نام انقلاب اسلامي با تغيير نام روبرو شدند، نام اوليه چهارصددستگاه بدون تغيير ماند.
001806.jpg
يك عكس عتيقه از اعضاي تيمي كه بعده ها بخش بزرگي از تاريخ فوتبال ايران شدند. بچه هاي چهارصد دستگاه در دوراني كه ورزش بستر مناسب براي بزرگي آنها را فراهم مي كرد

بخش ديگري از اين محله كه در گذر تاريخ بدون تغيير باقي مانده است - البته به جز نام آن - نماي آجري بعضي از ساختمانهاست كه از موج بازسازي و مدرن سازي ساختمانهاي تهران جان سالم به در برده است.
از روبروي تسليحات ارتش، حتي از ميدان ژاله سابق هم مشخص بود. يك برج حدودا چهل متري كه مشخصه چهارصددستگاه محسوب مي شد، كار تصفيه آب محله را به عهده داشت. يعني همان زماني كه آب تهران از قنات تامين مي شد و هنوز تكنولوژي تصفيه  آب و آب لوله كشي در شهر تهران فراگير نشده بود، محله اي در پايتخت ايران وجود داشت كه ساكنان آن از آب تصفيه شده لوله كشي استفاده مي كردند. اكنون اثري از برج تصفيه وجود ندارد و اين برج كه به نوعي آثار تاريخي به حساب مي آمد، در حال حاضر تنها بخشي از حافظه بازماندگان آن محله را تشكيل مي دهد.
با اين حال، اين برج كذايي نبود كه ساكنان محله را به د ور خود جمع مي كرد. در قلب محله، دو قطعه باغ درست در وسط ميدان چهارصددستگاه تعبيه شده بود، با هشتاد متر طول و حدود ۳۰ الي ۴۰ متر عرض. عشق فوتبال باعث يك جنايت زيست محيطي در اين منطقه از تهران شد. با تبر و هر شيء فلزي تيز افتادند به جان درخت ها. همه درخت ها را كندند و دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كردند تا براي جمعي از بهترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران مكاني براي ظهور فراهم شود. دو زمين خاكي غيراستاندارد كه يكي از آنها شبيه گربه نقشه جغرافيايي ايران بود، به پاتوقي براي گردهمايي جوانان در رده هاي مختلف سني تبديل شد.
به خاطر وجود همين دو زمين خاكي بود كه ناف نسل هاي بعدي ساكنان محله چهارصددستگاه با فوتبال بريده شد. حسن حبيبي، اصغر شرفي، جعفر كاشاني، فرامرز ظلي، مهدي لواساني، هادي نراقي، همايون شاهرخي و يك دوجين نام بزرگ ديگر از همين زمين ها استارت زدند. افراد ديگري هم بودند كه در رشته هايي به جز فوتبال در چهارصددستگاه رشد كردند از جمله محمود نوربخش و محمود مساعديان عضو تيم ملي بوكس، شهرام ناظري خواننده، جليل افشار و بيژن جزني موسيقي دان، بهزاد فراهاني هنرپيشه، عبدالله موحد اسطوره كشتي و... . همگي آنها اصلي ترين دوره رشد خود را در همين محله گذراندند. با اين حال نمي توان هيچ رابطه منطقي بين مختصات محله و رشته موفقيت آنها برقرار كرد. حتي يك تماشاخانه يا مركز موسيقي و سينما هم در شعاع چند كيلومتري محله چهارصددستگاه وجود نداشت كه باعث ظهور اين افراد شده باشد.
001804.jpg
اصغر شرفي و همايون شاهرخي در دوره  اي كه سبيل پشت لبشان تازه سبز شده. آنها آنروز دوستاني صميمي بودند، از امروزشان اما چه خبر داريم؟!

بافت محله، بخصوص حوالي زمين هاي خاكي به گونه اي بود كه اطراف اين زمين ها به ديوار منازل محدود مي شد. بنابراين خانواده هاي ساكن در اين محله براي رشد ستارگان آينده فوتبال، بهاي گزافي به نام تحمل آلودگي صوتي را پرداختند. از پشت بام ساختمان هاي مشرف به زمين هاي خاكي روي آنها آب مي پاشيدند تا دست كم گرد  وخاك اين زمين ها به توليد آلودگي آب و هوايي منجر نشود.
بنابراين اهالي اين محله جزو اولين شهرونداني بودند كه آلودگي هاي ناشي از زندگي شهرنشيني - شهرك نشيني- را تجربه كردند.
بازيكناني كه از اين محله ظهور كردند الزاما ساكن چهارصددستگاه نبودند. چهارصددستگاه به خاطر موقعيت استراتژيكي كه از آن برخوردار بود به زودي به مركز ثقلي براي جذب استعدادهاي فوتبال تبديل شد. چهره هايي مثل فرامرز ظلي و همايون شاهرخي با آنكه ساكن خيابان شكوفه بودند، در همين زمين هاي خاكي پابه عرصه فوتبال گذاشتند و همين طور اصغر شرفي كه اصالتا اهل محله دلگشا بود.
دلگشا، شكوفه و دروازه دولاب رقباي محلي چهارصددستگاه محسوب مي شدند، اما چهارصددستگاه آنقدر جاذبه داشت تا استعدادهاي تمام اين محله ها را به سمت خود جلب كند.
از تشكيل تيم اوليه تا تبديل شدن اين تيم به تيم كولاك كه شعبه اي از باشگاه شاهين بود مدت زمان زيادي طول نكشيد. كولاك مستقيما زير نظر حسن حبيبي اداره مي شد و به طور غيرمستقيم زير نظر دكتر اكرامي موسس باشگاه شاهين. شاهين در سرتاسر تهران شعبه داشت و مستعدان اين شعبه ها را به تيم اصلي جذب مي كرد.
001810.jpg
اين هم حسن آقاي حبيبي است كه كنار اصغر شرفي عكسي به يادگار مي اندازد. حبيبي حقي بزرگ بر گردن بچه هاي چهارصد دستگاه دارد.

حسن حبيبي و هم تيمي هايش دسته جمعي به تيم اصلي شاهين كوچ كردند و اولين بازي رسمي را مقابل ديناموتفليس انجام دادند. اختلاف با شاهين موجب يك كوچ دسته جمعي ديگر به تيم تاج شد. همين سال ها بود يعني حدود سالهاي ۱۳۳۷ كه درهاي تيم ملي هم به روي اين جماعت باز شد.
تاسيس تيم پاس موجب شد تا حبيبي، شرفي و يكي دو نفر ديگر كه در دانشكده پليس تحصيل مي كردند يك كوچ دسته جمعي ديگر را تجربه كنند. اين جماعت هرجا كه مي رفتند با هم بودند. پيوند آنها خوني نبود، كه به قول اصغر شرفي «جوني» بود. هنوز هم بيشتر آنها با هم رفت وآمد خانوادگي دارند. اين همان پيوندي بود كه از آن به عنوان تعصب بچه محلي ياد مي شد.
بازي با تيم محله دروازه دولاب هميشه يك داربي تمام عيار بود، اما در داخل محله هم دسته بندي ها و مرزكشي هايي وجود داشت. چهارصددستگاه به چهار منطقه بالا، پايين، شرق و غرب تقسيم مي شد كه امتداد همه آنها به ميدان، يعني لوكيشن زمين هاي خاكي مي رسيد.

حسن حبيبي
جمعا ۹ تا بچه بودند كه چند تا از آنها آلوده فوتبال شدند. حسن، گودرز و منوچهر كه بين آنها حسن به مدارج بالاتري رسيد. از همان ۱۵ سالگي صاحب وجهه و جذبه اي بود كه ديگران را وادار مي كرد تا او را «حسن آقا» خطاب كنند. حسن آقاي قصه ما محور زمين هاي خاكي چهارصددستگاه بود و او بود كه همه آن بازيكنان را كه در آن زمين هاي غيراستاندارد به دنبال توپ مي دويدند، به فوتبال معرفي كرد. او در فوتبال تا سطح مربي گري تيم ملي و در حرفه اصلي خود تا سقف سرهنگ دومي پيش رفت. از تيم كولاك كه زيرمجموعه شاهين بود، تا تيم تاج و ورود همزمان به تيم ملي در بازيهاي آسيايي ۱۹۵۸ و ورود به تيم پاس در سال ۱۳۴۲ كه تا ۱۳۵۲ طول كشيد. اين حسن حبيبي بود كه به هرجا پاي مي گذاشت اعقاب و انصار محلي را به همراه خود مي برد. از سال ۱۳۴۸ به بعد با حفظ سمت به عنوان بازيكن، مربي گري پاس را نيز به عهده گرفت. براي بازي خداحافظي او، بازيكنان داخلي در قالب دو تيم منتخب روبه روي هم صف آرايي كردند؛ تيمي متشكل از هم محلي هاي سابق و تيمي به عنوان رقيب. اما سورپريز اصلي به حضور افتخاري سر استانلي ماتيوس اسطوره آن دوران فوتبال انگليس و برنده توپ طلاي اروپا در اين بازي تجليلي، مربوط مي شد. از سال ۱۹۷۰ كه حبيبي روي دوش هم تيمي ها و بچه محل ها از بازي خداحافظي كرد تا سال ۱۹۹۵ كه تيم ملي المپيك ايران را براي آخرين بار هدايت كرد، دوره هاي متعددي سند مربي گري تيم هاي ملي به نام او خورد. حتي با دستياراني كه براي خود انتخاب مي كرد، پيوند محلي داشت. همايون شاهرخي و اصغر شرفي در دوره هاي متفاوت سمت دستياري او را به عهده داشتند. سال ۱۳۵۸ از پليس به تربيت بدني منتقل شد و بعد از مدتي و با اجراي طرح ۲۷ ساله ها، تقاضاي بازنشستگي كرد. طرح ۲۷ ساله ها، ورزشكاران بالاي ۲۷ سال را وادار به خداحافظي مي كرد و بيشتر به ورزش همگاني توجه داشت تا قهرماني. او اظهار داشت: «چون كار من قهرمان پروري بود از پستم استعفا دادم.» اين دليل كناره گيري حبيبي از سازمان تربيت بدني بود. او طي سه دوره مقدماتي المپيك دوبار در سال هاي ۹۲ و ۹۶ ناكام ماند و يكبار هم كه در سال ۱۹۸۰ جواز صعود را به دست آورد، المپيك مسكو توسط دولت وقت تحريم شد. حبيبي هم اكنون بعد از يك وقفه كوتاه مربي گري تيم آرارات را برعهده دارد.

اصغر شرفي
«من از علي دايي هم بيشتر مي پريدم.» اين جمله براي توصيف مهاجم چپ پا و كوتاه قامت اسبق تيم ملي كافي به نظر مي رسد. پرش هاي بلند او حكايت از روح ناآرام بازيكني داشت كه حتي در كسوت مربي گري، روحيه ماجراجوي خود را حفظ كرده بود. دو سال قبل در جريان يك درگيري مطبوعاتي اعلام كرد كه با ناصر حجازي برخورد فيزيكي مي كند. شرفي كه هم اكنون يك تبعه ا مر يكاست به خاطر اشتباهي كه در انتخاب آخرين تيم باشگاهي خود در عرصه مربي گري يعني استقلال رشت مرتكب شد، مجبور شد تاوان آن را با بيكاري فعلي بپردازد.
متولد: دي ماه ۱۳۲۱
سال شروع فوتبال: نمي داند، اهل محله دلگشا كه بنا به دلايل معلوم و نامعلومي به زمين هاي خاكي معروف چهارصددستگاه جذب شد. عضو همان دسته اي بود كه به صورت جمعي، از اين تيم به آن تيم نقل مكان مي كردند. چيزي كه اعضاي اين گروه را به هم مربوط مي كرد پيوند «جوني» محلي بود كه همچنان حفظ شده است. تاج، شاهين و پاس تيم هاي اول و آخر باشگاهي او بودند كه اين آخري ۱۵ سال اين بازيكن ناآرام را در خود حفظ كرد. با درجه سرگردي از پليس بازنشسته شد.
سال خداحافظي از فوتبال: دقيقا به ياد دارد، سال ۱۳۵۰ بعد از سوت پايان يك بازي دوستانه بين تيم هاي پاس و پرسپوليس. او در حالي از فوتبال خداحافظي كرد كه همان سال با ۱۵ گل مقام آقاي گل ليگ تخت جمشيد را به دست آورده بود. بلافاصله به عنوان دستيار اول حسن حبيبي در پاس مشغول به كار شد و پس از آنكه حبيبي براي شركت در كلاس مربي گري عازم اروپا شد، به تنهايي هدايت تيم را در دست گرفت. در تيم ملي جوانان، دستيار حشمت مهاجراني شد و بعدا با همين مربي، تيم ملي بزرگسالان را از اوفارل تحويل گرفت. المپيك مونترال و جام جهاني آرژانتين، كارنامه او در سمت كمك مربي بود. در زمان بازيكني نيز المپيك مونيخ را تجربه كرد. قهرماني با الظفار در ليگ عمان و نايب قهرماني با صور در ليگ همين كشور، مربي گري در تيم ملي جوانان و بعدها بزرگسالان امارات متحده عربي با حشمت مهاجراني، مربي گري الوحده امارت با مهاجراني، مربي گري استقلال به مدت ۶ماه، تيم برق شيراز به مدت دو سال وتيم استقلال رشت به مدت كمتر از نيم فصل، نيمه ديگر كارنامه اصغر شرفي را تشكيل مي دهد.

همايون شاهرخي
وقتي به عنوان مربي تيم ملي - با حفظ سمت مربي پاس تهران- منصوب شد، به شدت از سوي مطبوعات ورزشي مورد انتقاد قرار گرفت. منتقدان به پيشينه مربيگري او و فقدان حتي يك جام به عنوان نمونه در كارنامه او خرده مي گرفتند. اما همايون شاهرخي صاحب اعتمادبه نفس عجيبي است. او حتي در شرايط فعلي كه از مقام ژنرالي تيم ملي عزل شده، مدعي است: «من هميشه فرمانروا بودم و هيچوقت فرمانبرداري نمي كردم.»
مديرفني تيم ملي توسط فرامرز ظلي كه هر دو اهل محله خيابان شكوفه بودند به زمين هاي خاكي چهارصددستگاه و حسن حبيبي معرفي شد. متولد سال ۱۳۲۴ است. در سال ۱۳۴۱ توسط حبيبي به باشگاه كوروش توصيه شد و بعد از يك سال به همراه گودرزحبيبي مستقيما به تيم پاس رفت. سال ۱۳۵۶ كه پاس در ليگ تخت جمشيد اول شد در بازي با پرسپوليس با بازوبند كاپيتاني براي هميشه از فوتبال خداحافظي كرد و بلافاصله روي نيمكت، كنار دست حسن حبيبي نشست. كمك مربي گري در تيم هاي ارتش و تيم ملي، استارتي بود براي راهيابي به آن سوي آبها. به عنوان سرمربي الشعب كار خود را در امارات آغاز كرد و پس از دو سال و نيم به همراه حبيبي به تيم الاهلي دبي رفت. راس الخيمه تيم بعدي او بود. پس از يك سال حضور در اين تيم به تهران برگشت و به ترتيب به عنوان مربي در تيم هاي دارايي، بنياد شهيد، پورا (به عنوان مدير)،  الزيدامارات (به مدت دو سال)، بانك ملي (يك سال و نيم)،  فتح (دو سال)، فولاد خوزستان (يك فصل) و مجددا تيم الزيد امارات (به مدت دو سال ديگر) مشغول به كار شد. تا اينكه در ليگ برتر فصل ۱۳۸۰ به تيم پاس رفت. حضور همايون شاهرخي در تيم پاس يك مقام سومي و يك نايب قهرماني را به همراه داشت كه از آن مي توان به عنوان بزرگترين افتخارات او در عرصه مربي گري ياد كرد. اواخر سال ۱۳۸۱ همزمان با شغلي كه در پاس داشت به سمت مربي گري تيم ملي منصوب شد و بعدا با بازگشت برانكو به پست مديرفني تنزل يافت. حتي در تورنمنت چهارجانبه ال جي تهران نيز موفق به كسب جام نشد. او سرشناس ترين عضو آن هسته اوليه است كه اعتقادي به افراط و تفريط در احساسات ناسيوناليستي محلي ندارد و با هم دوره  اي هاي قديم رابطه خود را در حد سلام و عليك حفظ كرده است. به قول خود او كه علاقه زيادي به استفاده از اين ضرب المثل دارد: «خير الامور اوسطها.»

موحد، شهرام ناظري، بهزاد فراهاني و ديگران
ظهور چهره هاي سرشناسي مثل عبدالله موحد صاحب شش مدال طلاي جهاني، شهرام ناظري استاد آواز و موسيقي سنتي، بهزاد فراهاني هنرپيشه تئاتر و سينما و يكي دو نفر ديگر كه در واليبال و بوكس و ساير رشته هاي ورزشي و غيرورزشي، چهره شدند، ربطي به موقعيت محله چهارصددستگاه ندارد. چهره شدن اين افراد نمي تواند امتياز خاصي براي اين محله محسوب شود چرا كه به جزهمان زمين هاي كج و معوج فوتبال كه به  آن اشاره شد، مكان ديگري براي عرض اندام و شكوفا شدن استعداد اين افراد وجود نداشت. نزديك ترين تماشاخانه به اين محله به خيابان لاله زار مربوط مي شد كه فاصله زيادي تا چهارصددستگاه داشت.
فاصله نزديك ترين مركز آموزش موسيقي يا سالن كشتي تا اين محله نيز دورتر از آن بود كه افتخار كشف اين استعدادها را نصيب اين محله كند.
شايد تك وتوك چهره هاي سياسي يا اجتماعي نيز از اين محله سربلند كرده باشند كه البته چنان ربطي هم به مختصات اين محله ندارد و از موضوع اصلي خارج است. يعني شرايط آن زمان به گونه اي نبود كه مكاني براي جمع شدن چهره هاي غيرفوتبال وجود داشته باشد و اين چهره ها را جذب كند.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
فرهنگ
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  فرهنگ  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |