در قلب محله، دو قطعه باغ درست در وسط ميدان چهارصددستگاه تعبيه شده بود،اما همه درخت ها را كندند و دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كردند تا براي جمعي از بهترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران مكاني براي ظهور فراهم شود
محمدرضا نصيري
احساس افتخار به دليل خاصي نياز ندارد. آدم مي تواند به مارك تي شرتي كه بر تن دارد يا مدل خط ريش و طرز آرايش موهايش افتخار كند. اما معمولا افتخاري كه بابت آن احساس شرمندگي به فرد دست ندهد و آدم با سينه اي سپر و سري بلند، آن را ابراز كند توسط عوامل معدودي به انسان دست مي دهد.
وطن، مذهب، فرزند و... و اما «محل» زمينه هاي مناسبي براي القاي حس افتخار به شمار مي روند. تماشاي فرارهاي مهدوي كيا يا عضلات نيمه پولادين حسين رضازاده، فصل مشترك افتخارات تمام ايراني ها است. اما يك سري افتخارات در عرصه شخصي دسته بندي مي شوند مثل؛ «حس بچه محلي.»
حس خوبي است. لااقل در آن دسته افرادي كه تا پيش از به هم ريختن بافت قديمي شهر تهران در محله هاي قديمي رشد كرده اند، احساس خوبي را به وجود مي آورد. درگيري هايي كه به خاطر پشتيباني بدون چون وچرا از يك بچه محل به وقوع پيوسته از حوصله تاريخ و شمارش خارج است.
بعضي از چهره هاي سرشناس به بعضي از محله ها اعتبار ويژه اي داده اند و برعكس، بعضي از محله ها هستند كه براي افراد اعتبار به همراه مي آورند. دعوايي را به ياد مي آورم كه با وساطت مردم تقريبا به پايان رسيده بود و يكي از طرفين دعوا كه «جوادي» نامي بود براي ختم قائله دعوا، خود را به طرف ديگر معرفي مي كرد كه: «من جوادي ام.» طرف مقابل بدون مكث، داد و بيداد راه انداخت كه: «اگر تو بچه جواديه اي، من بچه ميدان خراسانم»! اين يك نمونه براي اثبات وجودي يك عامل نانوشته در شناسنامه افراد است. يعني به جز نام، نام خانوادگي، نام پدر، محل تولد و شماره شناسنامه، موضوع ديگري در شناسنامه مردم وجود دارد به نام «بچه محل»، موضوعي كه با مرگ تدريجي بافت قديمي محله هاي تهران، مرگ تدريجي را تجربه مي كند.
و يك شعار قديمي: «به نام خدا، وطن، ناموس و... بچه محل!»
از ميدان شهدا تا ميدان چهارصد دستگاه فعلي يك كورس ۷۵ توماني راه است. بستگي به انصاف راننده دارد و اين مبلغ تا سقف يكصد تومان قابل انعطاف است. همان مبلغي كه در آن زمان كه هنوز اطراف چهارصددستگاه بروبيابان بود، هزينه يك سال اجاره يك خانه را تامين مي كرد.
اواخر دهه ۱۳۲۰ بود كه يك جرقه سوسياليستي به ذهن نهاد مربوط به مسكن آن دوران خطور كرد. چهارصد ساختمان يك طبقه و دوطبقه هم شكل، از اولين نمونه هاي شبيه سازي در معماري شهر تهران بود. خصوصيتي كه ساكنان آينده اين محله را كه بعدها به نام چهارصددستگاه معروف شد، به هم ربط مي داد، اشتغال آنها در نهادهاي دولتي بود. فقط كارمنداني كه صاحب دو فرزند به بالا بودند جواز اسباب كشي به شهرك تازه تاسيس را دريافت مي كردند و اين خصوصيت با توجه به فرهنگ آن زمان كه در هر خانواده اي دست كم چهارپنج بچه يافت مي شد، خاصيتي فراگير بود. بيشتر كارمندان دولت به همين ترتيب راهي منطقه اي شدند كه سيم خاردار، آن را با بيابان هاي اطراف متمايز و يك لكه شهري را در دل بيابان تعبيه مي كرد.
بانك رهني، در ازاي تحويل هر كدام از اين چهارصدباب منزل، ماه به ماه قسط آن را از حقوق كارمنداني كه در اين منازل ساكن شده بودند، كسر مي كرد.
« خيابان ژاله كه بعد از انقلاب به پيروزي تغيير نام داد، سمت راست، به طرف چهارصد دستگاه.» اين نشاني محله در سال هاي نه چندان دور بود، يعني زماني كه هر يك ساعت نهايتا شش دستگاه اتومبيل از خيابان ژاله عبور مي كرد.
چهارصددستگاه منزل و بيست دستگاه مغازه، در حقيقت ۴۲۰ دستگاه بود كه نام چهارصددستگاه را به عنوان يكي از اولين شهرك ها در تاريخ شهري تهران ثبت كرد.
وقتي به راننده مي گويي: «خيابان ژاله، لطفا!»، از نشاني چيزي سردرنمي آورد. اما نام چهارصددستگاه جاي هيچگونه ترديد را براي راننده باقي نمي گذارد، هرچند كه يك محله ديگر به همين نام در منطقه نازي آباد هم وجود داشته باشد. با اين حال، نام محله تنها چيزي است كه نسبت به آن دوران تغييري نكرده است. يعني درست برخلاف خيلي از خيابانها و محله ها كه در نقطه عطفي به نام انقلاب اسلامي با تغيير نام روبرو شدند، نام اوليه چهارصددستگاه بدون تغيير ماند.
بخش ديگري از اين محله كه در گذر تاريخ بدون تغيير باقي مانده است - البته به جز نام آن - نماي آجري بعضي از ساختمانهاست كه از موج بازسازي و مدرن سازي ساختمانهاي تهران جان سالم به در برده است.
از روبروي تسليحات ارتش، حتي از ميدان ژاله سابق هم مشخص بود. يك برج حدودا چهل متري كه مشخصه چهارصددستگاه محسوب مي شد، كار تصفيه آب محله را به عهده داشت. يعني همان زماني كه آب تهران از قنات تامين مي شد و هنوز تكنولوژي تصفيه آب و آب لوله كشي در شهر تهران فراگير نشده بود، محله اي در پايتخت ايران وجود داشت كه ساكنان آن از آب تصفيه شده لوله كشي استفاده مي كردند. اكنون اثري از برج تصفيه وجود ندارد و اين برج كه به نوعي آثار تاريخي به حساب مي آمد، در حال حاضر تنها بخشي از حافظه بازماندگان آن محله را تشكيل مي دهد.
با اين حال، اين برج كذايي نبود كه ساكنان محله را به د ور خود جمع مي كرد. در قلب محله، دو قطعه باغ درست در وسط ميدان چهارصددستگاه تعبيه شده بود، با هشتاد متر طول و حدود ۳۰ الي ۴۰ متر عرض. عشق فوتبال باعث يك جنايت زيست محيطي در اين منطقه از تهران شد. با تبر و هر شيء فلزي تيز افتادند به جان درخت ها. همه درخت ها را كندند و دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كردند تا براي جمعي از بهترين بازيكنان تاريخ فوتبال ايران مكاني براي ظهور فراهم شود. دو زمين خاكي غيراستاندارد كه يكي از آنها شبيه گربه نقشه جغرافيايي ايران بود، به پاتوقي براي گردهمايي جوانان در رده هاي مختلف سني تبديل شد.
به خاطر وجود همين دو زمين خاكي بود كه ناف نسل هاي بعدي ساكنان محله چهارصددستگاه با فوتبال بريده شد. حسن حبيبي، اصغر شرفي، جعفر كاشاني، فرامرز ظلي، مهدي لواساني، هادي نراقي، همايون شاهرخي و يك دوجين نام بزرگ ديگر از همين زمين ها استارت زدند. افراد ديگري هم بودند كه در رشته هايي به جز فوتبال در چهارصددستگاه رشد كردند از جمله محمود نوربخش و محمود مساعديان عضو تيم ملي بوكس، شهرام ناظري خواننده، جليل افشار و بيژن جزني موسيقي دان، بهزاد فراهاني هنرپيشه، عبدالله موحد اسطوره كشتي و... . همگي آنها اصلي ترين دوره رشد خود را در همين محله گذراندند. با اين حال نمي توان هيچ رابطه منطقي بين مختصات محله و رشته موفقيت آنها برقرار كرد. حتي يك تماشاخانه يا مركز موسيقي و سينما هم در شعاع چند كيلومتري محله چهارصددستگاه وجود نداشت كه باعث ظهور اين افراد شده باشد.
بافت محله، بخصوص حوالي زمين هاي خاكي به گونه اي بود كه اطراف اين زمين ها به ديوار منازل محدود مي شد. بنابراين خانواده هاي ساكن در اين محله براي رشد ستارگان آينده فوتبال، بهاي گزافي به نام تحمل آلودگي صوتي را پرداختند. از پشت بام ساختمان هاي مشرف به زمين هاي خاكي روي آنها آب مي پاشيدند تا دست كم گرد وخاك اين زمين ها به توليد آلودگي آب و هوايي منجر نشود.
بنابراين اهالي اين محله جزو اولين شهرونداني بودند كه آلودگي هاي ناشي از زندگي شهرنشيني - شهرك نشيني- را تجربه كردند.
بازيكناني كه از اين محله ظهور كردند الزاما ساكن چهارصددستگاه نبودند. چهارصددستگاه به خاطر موقعيت استراتژيكي كه از آن برخوردار بود به زودي به مركز ثقلي براي جذب استعدادهاي فوتبال تبديل شد. چهره هايي مثل فرامرز ظلي و همايون شاهرخي با آنكه ساكن خيابان شكوفه بودند، در همين زمين هاي خاكي پابه عرصه فوتبال گذاشتند و همين طور اصغر شرفي كه اصالتا اهل محله دلگشا بود.
دلگشا، شكوفه و دروازه دولاب رقباي محلي چهارصددستگاه محسوب مي شدند، اما چهارصددستگاه آنقدر جاذبه داشت تا استعدادهاي تمام اين محله ها را به سمت خود جلب كند.
از تشكيل تيم اوليه تا تبديل شدن اين تيم به تيم كولاك كه شعبه اي از باشگاه شاهين بود مدت زمان زيادي طول نكشيد. كولاك مستقيما زير نظر حسن حبيبي اداره مي شد و به طور غيرمستقيم زير نظر دكتر اكرامي موسس باشگاه شاهين. شاهين در سرتاسر تهران شعبه داشت و مستعدان اين شعبه ها را به تيم اصلي جذب مي كرد.
حسن حبيبي و هم تيمي هايش دسته جمعي به تيم اصلي شاهين كوچ كردند و اولين بازي رسمي را مقابل ديناموتفليس انجام دادند. اختلاف با شاهين موجب يك كوچ دسته جمعي ديگر به تيم تاج شد. همين سال ها بود يعني حدود سالهاي ۱۳۳۷ كه درهاي تيم ملي هم به روي اين جماعت باز شد.
تاسيس تيم پاس موجب شد تا حبيبي، شرفي و يكي دو نفر ديگر كه در دانشكده پليس تحصيل مي كردند يك كوچ دسته جمعي ديگر را تجربه كنند. اين جماعت هرجا كه مي رفتند با هم بودند. پيوند آنها خوني نبود، كه به قول اصغر شرفي «جوني» بود. هنوز هم بيشتر آنها با هم رفت وآمد خانوادگي دارند. اين همان پيوندي بود كه از آن به عنوان تعصب بچه محلي ياد مي شد.
بازي با تيم محله دروازه دولاب هميشه يك داربي تمام عيار بود، اما در داخل محله هم دسته بندي ها و مرزكشي هايي وجود داشت. چهارصددستگاه به چهار منطقه بالا، پايين، شرق و غرب تقسيم مي شد كه امتداد همه آنها به ميدان، يعني لوكيشن زمين هاي خاكي مي رسيد.