سه شنبه ۲ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۰
سيري در فرهنگ، ادبيات و موسيقي زيرزميني
مرزهاي مدفون دنياي جديد
001842.jpg
متروها هم استعاره اي براي فرهنگ مخالفان هستند و هم مكاني براي زندگي ناراضيان
تا يكي دو دهه قبل، تمدن ما( يعني به اصطلاح دنياي غرب) درفكر گسترش و اعتلاي مرزهايش بود. از رنسانس به بعد ما در آرزوي كشف سرزمين هاي دور بوده ايم. شايد با گذشت زمان انگيزه هاي ما همواره زشت تر و پست تر شده باشد، ولي اسطوره هاي موجود در كتاب هاي تاريخ، اين دنياهاي جديد را تجسم اميد شمرده اند. براي كساني كه امكانات بيشتري داشتند، كشف دوردست ها احتمال تبديل به يك پيشرو فرهنگي را در برداشت. براي كساني كه آن قدرها وضعشان خوب نبود، تنها احتمال يافتن معادلي، قابل تحمل تر مطرح بود. اواخر دهه ۶۰ و هنگام فرود آپولو ۱۱ روي ماه، اين روياها خيلي همه  گير شده بود.
بيشتر ادبيات علمي- تخيلي ما، ادامه ادبيات دريانوردي گذشته است و بيشتر مواقع، سفر با كشتي فضايي را گسترشي از سفر در اقيانوس و سياره هاي جديد را به عنوان مرزهاي جديد تلقي مي كنند.
ولي جديدا اميدهاي قديمي ما براي اكتشافات فضايي دارد كم رنگ مي شود. معلوم شده كه مفهوم يافتن معادل در سيارات جديد خيالي بيش نيست در سطح استعاري تر، جامعه ما از روياهاي گسترش و پيشرفت در مقياس بزرگ عقب نشيني كرده است. برآنهايي از ما كه به دنبال معادل مي گردند و به آن احتياج دارند روشن شده كه شايد اميد در سوي ديگري است. پس جاي تعجب نيست كه بسياري از ما نقطه مقابل رفتن به ستارگان را انجام داده ايم. خيلي ها، مجازا و حتي عملا به جستجوي زيرزمين پرداخته اند.
سرزمين ناراضيان 
زيرزمين به عنوان استعاره اي قوي براي جوانان ناراضي مطرح است.
اصطلاح زيرزمين كيفيتي راز آلود و رومانتيك به دست آورده كه زماني به فضاهاي دور دست نسبت مي داديم. زيرزميني بودن به پيشگام بودن مرتبط شده. «زيرزميني شدن» معادلي شد براي كساني كه مي خواستند از جريان غالب فرار كنند. و حالا زيرزمين، به معناي دقيق كلمه، خانه اي براي بي تفاوت ترين بي  خانمان ها شده است كساني كه در حال تشكيل اجتماعات جايگزين در زير زمين هستند.
احتمالا ادبيات زيرزميني به خاطر اضطراب آوربودن و جديد بودن، ناشناخته ترين جنبه فرهنگ زيرزميني است. نوشته هاي مربوط به چنين فرهنگي عموما به نيويورك محدود شده اند و شامل چند مقاله در روزنامه ها، چند برنامه خبري در تلويزيون و يك كتاب نوشته جنيفر تاث هستند. ولي در كتاب «آدم هاي زير خاك» اثر تاث در توصيف جوامع زيرزميني و نشان دادن اشتراك انگيزه هاي اعضاي آنها- كه معمولا ارزش انساني به آنها داده نمي شود- با بسياري آدم هاي عادي موثر بوده است. اگر زندگي فلاكت  بار آنها به عنوان ساكنان تونل هاي زيرزميني نيويورك شبيه داستان هاي ترسناك است بعضي وقت ها هم به حكايات تمثيلي شبيه مي شود و تصويري ادبي از جستجوهاي مجازي ما به دست مي دهد.
شايدبهترين راه براي درك ارتباط جنبش هاي زيرزميني مطالعه تاريخ اخير باشد. به عنوان مثال، نويسنده شكل گيري جنبش زيرزميني را در اواخر دهه ۶۰ به ياد مي آوريد. شايد اولين جرقه هاي آن ادامه بر جنبش هاي انقلابي زيرزميني بود. لابد به ياد مي آوريد كه «زيرزميني شدن» فعالان سياسي مشهور در گذشته به چه معني بود. كاملا منطقي است كه اين جنبش هاي زيرزميني هم زمان با فرود در ماه آغاز شد. ماموريتهاي آپولو۱۱بيشتر به يك نتيجه نهايي شبيه بود تا يك آغاز، تجسم دركي خوش بينانه از پيشرفت انسان كه خيلي زود مهجور خواهد شد.
پيشرفت سياسي به مفهوم قديم هم به نظر منسوخ مي آمد. در حالي كه برخي از مخالفان به خاطر مشكلات قانوني جدي از شناخته شدن حذر مي كردند، بيشتر كساني كه زيرزميني شدند دلسردي از امكان تاثير بر تغييرات جهاني را نشان مي دادند. به نظر مي رسيد تنها راه ساخت يك دنياي جايگزين رفتن به جايي پنهان از دنياي اصلي است.
فرهنگ مواد مخدر محلي بي نقص براي پنهان شدن از اجتماع بود. اين فرهنگ، كنار كشيدن از اجتماع و پنهان شدن از قانون را ايجاب مي كرد و از آن سو مواد مخدري كه تبليغ مي شد توانايي در افكار خود غرق شدن را در شخص افزايش مي داد و اين كنار كشيدن و در خود فرو رفتن در جنبه هاي ديگر فرهنگ هم نمايان شد. مثلا «موج جديد» ادبيات علمي- تخيلي تاكيدش رابر «فضاي نزديك» گذاشت.
با اين حال عقب نشيني به زيرزمين چيزي بيش از كنار كشيدن و انزواست؛ به مفهوم يافتن جامعه اي است كه در سطح زمين پيدا نمي شود. به همين خاطر در دهه ۶۰ و اوايل دهه۷۰ زير فرهنگ هاي مختلفي با گرايشات زيرزميني مي يابيم كه بر پايه بيگانگي بنا شده اند. مردم از طريق روزنامه هاي زيرزميني، كتاب هاي مصور زيرزميني و بعدها موسيقي زيرزميني راهي براي كشف دنياي جديد يافته اند.
يادداشتهاي زيرزميني:انسان در تونل 
جوانان طبقه متوسط فعلي ممكن است چيزي شبيه به فرهنگ زيرزميني را در مديومي به نام سايبراسپيس بيابند. هرچند اين فرهنگ را مي توان در انگاره گسترش مخفي كرد، خصيصه هاي آن بدون شك زيرزميني هستند. براي يافتن گروه ها و شبكه هاي فراواني كه درCyber space هستند، بايد نوعي حفاري انجام داد و زير فرهنگ هايي كه در دل ساختارهاي ساخته شده توسط پيشاهنگان رازآلود قرار دارند را استخراج كرد. ميزان استغراق لازم براي پيوستن به اين شبكه ها ميزان قابل توجهي جداافتادن از دنياي مرئي را ايجاب مي كند. گذشته از آن، اينترنت و ديگر شبكه ها از قديم اعضايي داشته اند كه مي خواستند شور انقلابي يا دست كم جو مخالفت با سيستم را به دست آورند و نمي توان منكر شد كه اين شبكه ها به واقع وحدتي جايگزين براي حس وحدت مخدوش جريان اصلي ارايه  كنند.
در آن سو طيف اقتصادي دنياهاي پنهان به هيچ وجه اين قدر راحت و مجرد نيستند و به اين ترتيب به پديده جديد «مردم زير خاك» مي رسيم كه كتاب مهم تاث به آنها پرداخته است. اين آدم ها كساني هستند كه در تونل هاي لوله هاي گاز، تونل هاي متروك قطار و مترو و انبارها و حفره هاي بسياري در زير خيابان هاي نيويورك زندگي مي كنند. وجود اين آدم ها همين اواخر به عنوان حقيقتي غيرقابل انكار پذيرفته شد، هرچند تعداد آنها بسيار زياد تخمين زده شده.( از ۵۰۰۰ نفر در تحقيق غيررسمي تاث تا ۲۵۰۰۰ نفر به گفته برخي كارگران حمل و نقل). در دهه ۸۰ برخي وجود آدم هاي زير خاك را باور داشتند و برخي آنها را افسانه مي شمردند.
اكثر كساني كه به وجود آنها باور داشتند فكر مي كردند آنها بايد تك افتاده هايي باشند كه توانايي زندگي و كار در جمع را ندارند. با اين حال كتاب تاث نه تنها نشان داد اين فكر غلط است، كاملاً عكس قضيه را ثابت كرد:  او هرچه بيشتر به عمق زمين رفت، حس وحدت قوي تري مشاهده كرد.
به گفته تاث، كساني كه نزديك سطح، در ورودي تونل ها و يا زير ريل هاي مترو زندگي مي كنند معمولاً مردم گريز هستند، معتادان كرك كه به دنبال مصاحبت ديگران نيستند. ولي ساكنين تونل هاي عميق تر به تشكيل اجتماعات تمايل دارند، با قصه مشخص ساختن جايگزين قابل تحمل تري براي زندگي در سطح در مصاحبه ها ومواجهه هاي وصف  شده توسط خانم تاث واضح است كه اين آدم ها پيوندي با هم دارند كه براساس بيگانگي شكل گرفته است. يكي از رهبران كه به اسم «شهردار» از او نام برده شده، به اعتقادش به دنياي زيرزميني و عدم نيازش به زندگي روي زمين تاكيد مي كند. او مي گويد: «مي بينيد كه ما يك اجتماع سالم و تميز هستيم. ما اشخاص سالمي هستيم كه شق ديگري را انتخاب كرده ايم.» كمي بعدتر، كمي عصباني تر مي گويد: «گور باباي مردم اون بالا! اونها مي خواهند ما را از بين ببرند. ما هر كاري مي كنيم كه زنده بمانيم.»
يك رهبر ديگر به اسم سام، درباره دنياي «سطحي» ما مي گويد: «چطور مي توانيد در اجتماعي به اين شرايط زندگي كنيد! قاعده و قانون و چيزي كه اسمش را گذاشته اند اخلاق و منطق فاسدند... ما خودمان قوانين خودمان را مي سازيم. قوانين ما براساس احساساتمان بنا مي شوند، نه مفاهيم از پيش تعيين شده اخلاقيات.» مي شود تصور كرد اين جمله از دهان يك رهبر سياسي «زيرزميني» دهه ۶۰ يا يك خواننده پانك دهه ۷۵ بيرون آمده باشد. ولي سخن از آن يكي از بيزارترين بي خانمان هاست. از آن آدم هايي كه قبلا تصور نمي شد ايده آل يا هدفي داشته باشند.
مشهورترين رهبر تونل ها مردي به نام برنارد است كه چند مقاله درباره اش نوشته شده و در اخبارN.B.C ظاهر شده است. او با گيسواني براق كه به سبك جامائيكايي بسته شده و نگاهي كه هميشه به (زير)زمين است، مي تواند از آن دسته انقلابي هايي شود كه عكسشان را روي پوستر چاپ مي كنند. در مصاحبه N.B.C -كه در تونل او در اعماق زمين انجام شد - او با صدايي آرام و لحني متقاعدكننده درباره اولويت هاي تونل ها حرف مي زند. حرف هايش از نظر صداقت و واقع گرايي خيره كننده اند. در كتاب تاث از قول او آمده است: و در تاريكي آرامش هست. من شب ها اينجا كنار آتش مي نشينم با يك قوري چاي در تنهايي تونل. فكر مي كنم چيزي كه اينجا كشف كرده ام اين است كه انسان در زندگي تنها به دنبال آرامش فكر است. تاث مي پرسد: «پس اين پايين خوشبخت هستي.» و او پاسخ مي دهد: «مطمئنا، مگر خوشبختي چيست. مي دانيم كه نمي توانم هيچ چيز را عوض كنم، مگر ذهنم را.» و به نظر مي رسد اين است پيام جنبش هاي زيرزميني: زماني زيرزمين جايي بود كه انقلاب در آن مي پوسيد؛ حالا پناهگاه كساني است كه از اوضاع غيرقابل تغيير گريخته اند.
جاي سوال است كه آيا آدمهاي زيرخاكي بالاخره قهرمان فرهنگي خواهند شد يا نه. با وجود اين كه رسانه هاي ما از قديم كار چنداني به كار بي خانم ها نداشته اند، اين ساكنان جديد تونل ها به قدر كافي منطقي هستند كه در جنگ هاي لفظي برنده شوند. مخصوصا اگر كاركنان تلويزيون بتوانند سخنگوياني خوش عكس مثل برنارد پيدا كنند... به هر حال امكان اين كه محيط اين آدم ها خواستني به نظر برسد ضعيف است. زندگي در ميان زباله هاي باستاني در تونل هاي تاريك چيزي نيست كه كسي به سمت آن گرايش پيدا كند و بيشتر اشخاص مي توانند با خيال راحت مطمئن باشند كه چنين سرنوشتي در اختيارشان نيست. در هر صورت، نمي توان مفهوم نمادين جوامع زيرزميني را ناديده گرفت. آنجا تجسم بسياري از آرمان ها و همين طور كابوس هاي ما هستند.
تابستان گذشته، من دو تصوير خبري خيره كننده ديدم: يكي به مناسبت بيست و پنجمين سالگرد پرواز آپولو ۱۱ كه نيل آرمسترانگ را نشان مي داد با يونيفورمي كه دولت برايش دوخته بود از يك كپسول فضايي ميليارد دلاري پابرخاك ماه مي گذاشت و «جهش بلند بشريت» را به نمايش مي گذاشت، تصوير ديگر برنارد بود كه با عرق گير و موهاي بافته كنار آتشي در تونل خود در اعماق زمين نشسته و درباره خوشحالي اش از نجات از جامعه مي گويد. هر دو نفر به مكان هاي دوردست رفته اند كه اكثر ما هيچ گاه نخواهيم رفت. با اين حال با ديدن فضاي اجتماعي و اقتصادي، نمي توانم اين فكر را نكنم كه برنارد پيشاهنگي قابل تر است.
* ريچارد سينگر زماني به عنوان عضو «مجمع جديد ادبيات علمي تخيلي زيرزميني» معرفي شد. او با مجلاتSundry از قبيل... همكاري مي كند. او در حال حاضر ، در بالاي سطح زمين، در نيويورك زندگي مي كند.
ترجمه: ميلاد زكريا

صداهاي اشباح: موسيقي زيرزميني
001844.jpg
يك گروه موسيقي راك مربوط به اواخردهه ۶۰ به نامthe velvet Under ground طليعه دار محكم ترين و مهجورترين حركت فرهنگي زيرزميني در سا ل هاي اخير است.
با اين حال اين «پانك ها» خيلي زود شروع به بزرگ جلوه دادن تفاوت هايشان با جريان اصلي موسيقي كردند.
شايد به دليل تاكيد بيش از حد بر نفي ارزش هاي موسيقي عادي، اين موسيقي ها به طور كامل از جريان اصلي موسيقي خارج شدند.
موسيقي پانك پر شد از ارجاعات به وضعيت زيرزميني اش. اشعار اين موسيقي ها همواره در ستايش از زيرزمين بود. به اضافه اين ارجاعات فني، معماري واقعي مكان هاي اين كنسرت هاي پانك غرق شدن در دنيايي مدفون را القا مي كرد.
بيشتر كلوب هاي پانكي معروف و همين طور كلوب هاي خيالي كه در تلويزيون و سينما تصوير مي شدند پايين يك راه پله قرار داشتند. فضاي ايده آل يك كلوب پانك تاريك و دم كرده بود.
اگر دقيق نگاه كنيم اين اغراق در تمام چيزهاي زيرزميني، بي فايده به نظر مي رسد. ولي موسيقي زيرزميني حس وحدتي ايجاد مي كرد كه در دنياي بيرون وجود نداشت.
در دنياي پانك، هزاران جوان مي توانستند از بيگانگي خود به عنوان اساسي براي ايجاد پيوند استفاده كنند. از آن گذشته، اين فرهنگ به سطحي از برابري تاكيد داشت كه در جريان اصلي يافت نمي شد. مساله اي نبود كه يك گروه درست نواختن را نمي دانست، چون خيلي ها از صفر شروع مي كردند. بعضي وقت ها مهم نبود كه خواننده به ميان جمعيت بپرد يا افرادي از بين جمعيت روي صحنه بيايند.
سلسله مراتب موسيقيايي، مثل بقيه استانداردها داشت از دور خارج مي شد و اجازه مي داد كساني كه قبلا حس مي كردند هيچ قدرتي ندارند به اندازه بقيه خود را موثر حس كنند.با اين حال بيشتر گروه هاي موسيقي زيرزميني، هرچند با نبود تبليغات تجاري موفق مي شدند، اما فقط از روي اجبار زيرزميني بودند. به محض اين كه اين موسيقي توانست به صورت «موج نو» يا بعدها مويسقي آلترناتيو و گرانژ اقبال مردمي پيدا كند، اجبار بسياري از گروه ها براي زيرزميني ماندن ازبين رفت. تصادف صرف نبود كه پس از آن فرهنگ موسيقي توانايي جذب مخاطباني با همان حس وحدت يا همان نشاط يا همان حس كشف يك دنياي جديد و پنهان را از دست داد.

زوزه
001846.jpg
پاييز سال ۱۹۵۵ نقاشي به نام والي هدريك از ركسراث خواست كه در سيكس گالري، كه پيش از آن گاراژبود و هيچ امكاناتي هم نداشت، جلسه شعرخواني  تدارك ببيند. ركسراث از گينزبرگ و مايكل مك كلور خواست كه در جلسه شركت كنند و در ضمن پيشنهاد كرد كه آلن، گري اسنايدر را هم به برنامه اضافه كند. مك كلور از جمله كساني بود كه با جلسات هفتگي ركسراث به ادبيات روي آورد. او دوست صميمي جيم موريسن، خواننده نامتعارف وجنجالي گروه دورز، بود. بعد از مك كلور، گينزبرگ شروع كرد به خواندن شعر «زوزه.» حدودا ۱۵۰ نفر جمعيت حاضر، فرياد مي كشيدند: ادامه.
وقتي «زوزه» پايان يافت خود آلن ونيز ركسراث مي گريستند.

رمان هاي كلا سيك
001850.jpg
در سال ۱۹۵۳، پل بولز رمان «بگذار نزول كند» را منتشر كرد. او يك نويسنده تبعيدي آمريكا بود كه به همراه همسر نويسنده اش جين بولز، در طنجه زندگي مي كرد. اين رمان اثري توانمند در مورد فرسودگي منحط و افشاگري مواد مخدر و زمينه خشونت در چشم انداز رها شده شمال آفريقا بود. اين اثر نظير كتاب قبل تر او «آسمان سرپناه» (۱۹۴۹) تصويري قدرتمند درمورد انرژي هاي نابخردانه و نيهيليستي اي بود كه بولز در پس فرهنگ مدرن مشاهده كرد. در سال ۱۹۵۳، نويسنده ديگري كه در طنجه زندگي مي كرد يعني ويليام اس.باروز بانام مستعار ويليام لي رماني منتشر كرد با نام «گردي»(Junkie) كه در مورد اعتياد به هروئين و هم جنس گرايي بود، اثري كه به يك اثر كلاسيك در ادبيات زيرزميني بدل شد.

خرده فرهنگ هاي زيرزميني
001848.jpg
زيرزمين، دنياي اشباح است. اما هنر و فرهنگ زيرزميني نوعي اعتراض است، از همان نوع اعتراضي كه در ارتفاعات رمان «خداحافظ گري كوپر» ديده مي شود. البته اعتراض، رسوايي و سانسور همواره با فرهنگ ملازم بوده، حتي چاپ شاهكار قرن بيستم، «اوليس» اثر جريس، سال ها در آمريكا ممنوع بوده است، همين اتفاق براي «لوليتا» نيز رخ داد، اما آنچه سبب شد اين آثار به فرهنگ زيرزميني وارد نشوند، آن بود كه حول موضوعي ممنوعه خرده فرهنگي را انسجام نمي بخشيدند؛ در حالي كه رماني چون «ناهار خشك و خالي» اثر ويليام باروز، يا ترانه «ونوس خزپوش» اثر لوريد يا كتاب «فن نگهداري موتورسيكلت و هنر زن» هر يك طليعه دار خرده فرهنگي بودند، خرده فرهنگ هايي چون بيت ها، پانك ها، هيپي ها و ... .

فرهنگ
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  فرهنگ  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |