علي الله سليمي
«جاده»(۱۳۸۲)، «صندلي كنار ميز»(۱۳۸۱)، «خوب شد به دنيا آمدي»(۱۳۷۸)، «دل بالش» (۱۳۷۷) و «بالاي سياهي آهوست»(۱۳۷۴) آثار داستاني ميترا داور است كه در سال ۱۳۴۴ به دنيا آمد و فارغ التحصيل رشته اقتصاد نظري از دانشگاه الزهراست. او نوشتن را با شعر آغاز كرد و با داستان كوتاه ادامه داد.
* خانم داور شما ادبيات را با شعر شروع كرديد، ولي آثار مكتوب شما در قالب داستان كوتاه ارائه شده است، در اين باره توضيحي داريد؟
- هر موقع به طرف نوشتن مي روم، ترجيح مي دهم شعر بنويسم و معمولاً هم مي نويسم. اما به مرور زمان به اين نتيجه رسيدم در عرصه داستان بيشتر مي توانم به زواياي پنهان درون سرك بكشم.
* در عرصه داستان كوتاه آثار چه كساني در مراحل اوليه نويسندگي بر نوشته ها و روحيات شما تأثير گذاشت؟
- از بين نويسندگان خارجي، بيشتر همينگوي و از نويسندگان ايراني هم بيشتر صادق هدايت برايم جالب بود.
* شما تا به حال پنج مجموعه داستان منتشر كرده ايد و به نوعي اين كار را حرفه اي دنبال مي كنيد، به نظر خودتان قابليت هاي فردي شما در چه نوع سبك و يا شيوه نوشتاري مي گنجد؟
- من تا به حال سعي نكردم يك قالب خاصي را پيدا كنم ولي گمان مي كنم عملاً نوشته هايم به مرور سبك و شيوه خودش را پيدا كرده.
* در حوزه داستان كوتاه بيشتر به سوي كدام يك از ژانرهاي داستاني تمايل ذهني داريد و فكر مي كنيد كه در آن موفق تر هستيد؟
- گاه كاملاً ذهني و دروني شده ام، مثلاً داستان ابوطفيل و يا داستان جاده. خيلي وقت بود داستان جاده توي ذهنم بود و دوست داشتم قالبش را پيدا كنم، بعد زماني كه به شمال مي رفتم اين داستان در ذهنم شكل گرفت. گاهي هم در حيطه رئال مي نويسم.
* بيشتر دوست داريد به چه موضوعي بپردازيد؟
- فكر كنم بيشتر داستان هايم اجتماعي است. گاهي هم درباره محيط هاي كارگري و كارمندي مي نويسم.
* فكر مي كنيد تا چه حد در اين زمينه موفق شده ايد، با توجه به اين كه بيشتر زن ها فقط درباره مشكلات زن ها در حوزه خانه و ... مي نويسند؟
- فكر مي كنم به طور نسبي موفق بوده ام. داستان گل يخ و شيشه داستاني ا ست كه به چند زبان ترجمه شده و اين برايم مهم است.
* دو مجموعه اخير شما كمابيش با هم متفاوت است، با اين كه از نظر فاصله زماني، اختلاف چنداني ندارند.
- بله خيلي متفاوت است. مجموعه صندلي كنار ميز را در شرايط سختي نوشتم. گاهي احساس مي كنم هر كدام از داستان هاي صندلي كنار ميز، از زير آوار بيرون آمده اند.
* به نظر، مرگ، زندگي، عشق و خشونت در مجموعه صندلي كنار ميز با سرعتي عجيب پيش مي روند.
- بله.
* چرا؟
- خوب همه اينها عملاً هست. به گمانم بايد تمرين كنيم كه زيبايي ها را بيشتر ببينيم. شايد تمرين نكرده ايم. من در مجموعه داستان «جاده» سعي كردم زيبايي هاي زندگي را ببينم. البته خيلي از خواننده ها اعتراض كردند كه مثلاً قشر جوان تر و مدرن تر دوست دارند داستان هايي مثل شيطان يا كليد را بخوانند. به هر حال من براي نوشتن تصميم گيرنده نيستم. فكر مي كنم گاه خود زندگي است كه آدم را مي نويسد و خودم را در اين مسير كمابيش رها كرده ام.
* از مجموعه صندلي كنار ميز كدام داستان را بيشتر دوست داريد؟
- كليد يا شيشه.
* از مجموعه جاده؟
- خود داستان جاده و هياهو. داستان جاده به گمانم از بعدهاي مختلف قابل بررسي باشد و داستان هياهو داستاني است كه از نظر جهاني مي تواند مطرح باشد.
* به خاطر ماجراي يازده سپتامبر كه در آن اشاره شده؟
- نه، بيشتر به خاطر تكنيك و مسائل انساني كه مطرح شده.
* در مجموعه داستان جاده گاه به نظر مي آيد شما وقايع پيرامون تان را عين واقعيت نقل كرده ايد و لباس داستاني روي آن پوشانده ايد، مثلاً داستان برو بخواب مامان و داستان بچه هاي خودم.
- شايد علت اين كه خواننده فكر مي كند عين واقعيت است، به خاطر اين كه زبان توانسته در خواننده تأثيرگذار باشد.
* در داستان بچه هاي خودم، شما قوانين داستان نويسي را رعايت كرديد؟ يا يك گزارش است از يك وضعيت؟
- در اين داستان تحول روانشناختي در فرد ايجاد مي شود و اين تحول در قالب داستان نويسي است.
* در داستان برو بخواب مامان چي؟
- به نظر شما اين داستان به طرح نزديك است؟
* فكر مي كنم.
- شايد...
* در نوشتن داستان ها معمولاً روي چه نكاتي تأكيد بيشتري داريد و سعي مي كنيد آن نكات را پررنگ تر كنيد؟
- در اين سالها نگاه ثابتي به پيرامونم نداشتم، در مجموعه دل بالش دغدغه ديگري داشتم، در صندلي كنار ميز دغدغه ديگر و در مجموعه جاده ذهنيتم نسبت به پيرامونم خيلي تغيير كرد... الان بيشتر روي عناصر زيبايي شناسي كار دغدغه دارم، از جمله انسجام و وحدت موضوعي. اصل زيبايي شناسي و وحدت عناصر به نظرم از اصول پايدار يك اثر هنري است و بعد زباني موجز و سليس كه خواننده را اذيت نكند.
* با نگاهي كلي به مجموعه آثاري كه منتشر كرديد، يك نوع پراكندگي در مضامين داستان هاي شما ديده مي شود. به نظر شما اين مورد چه عللي مي تواند داشته باشد؟
- فكر مي كنم داستان نويسي رابطه مستقيم با واقعيت دارد. ما در واقعيت زندگي مي كنيم. اين به نظرم پراكندگي موضوعي نيست، نمايش يك زندگي از زاويه هاي مختلف است كه يك نفر ممكن است خودش و يا افراد پيرامونش تجربه كرده باشند.
* با توجه به اين كه به قشر زنان نويسنده تعلق داريد، چقدر دغدغه بيان نظرات اين قشر برايتان مهم است؟
- من شخصاً اعتقاد ندارم كه به لحاظ زن بودن حتماً بايد دغدغه هاي زنانه را بنويسم. علي رغم اين كه كساني فكر مي كنند زنان به بلندگو احتياج دارند، مردها هم در جامعه آسيب مي بينند، مردها الان روزي سه يا چهار شيفت كار مي كنند. اگر بيشتر درباره زن ها مي نويسم چون خودم زن هستم و به دنياي زن ها نزديك تر هستم.
* بعضي از داستان هاي شما خيلي به دنياي زنان نزديك است و بعضي ها كاملاً نگاه مردانه است. مثلاً خون سفيد و مقابل آن هياهو.
- البته داستان خون سفيد همان قدر كه نظر زنان را جلب كرد براي مردان هم سؤال برانگيز بود. هياهو هم داستاني ا ست كه بيشتر انساني است.
* اغلب راويان شما همانند يك دوربين عمل مي كنند، آنها فقط گزارش مي دهند بدون آن كه به وقايع نظر خاصي داشته باشند. اين انتخاب ها تا چه حد عمدي بوده؟
- خيلي دوست داشتم كساني كه داستان هايم را مي خوانند به اين موضوع اشاره كنند. براي من خيلي مهم است كه به صورت يك دوربين نگاه كنم. داستان كوتاه هياهو و شيشه نمونه هاي بارزي در اين زمينه هستند. اين شيوه به نام داستان- فيلم مي تواند مطرح شود.
* نظرتان درباره جوايز ادبي چيست؟
- بنيادها و گروه هاي جايزه دهنده به هر حال نوپا هستند و نواقصي هم دارند. اگر بتوانند به دور از تنگ نظري و منافع فردي و گروهي اعلام نظر كنند، خيلي خوب است.
* به نظر شما تا به حال موفق شده اند؟
- نمي دانم.
* جايگاه نوشتن در زندگي خصوصي شما چگونه است؟
- نوشتن را خيلي دوست دارم، ولي در زندگي هدفم نوشتن نيست. خود زندگي و رسيدن به آرامش برايم بيشتر مهم است... گاه دلمان مي خواهد لحظات زيبا و يا غم هاي پنهان مان را مكتوب كنيم تا بماند. من اغلب اين كار را مي كنم ولي اين كه نوشتن براي من هدف باشد اين طور نيست. من زندگي را بيشتر از نوشتن دوست دارم.