شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۹۹
نقد فرماليستي غزل حافظ-بخش پاياني
آشنايي زدايي در غزل حافظ
بخش اول اين مقاله راروز چهارشنبه هفته گذشته خوانديد .در آنجاگفته شد كه با نگاهي فرماليستي يا شكل گرايانه مي توان به زواياي ديگري از شعر حافظ دست يافت . براين اساس بيت اول از اولين غزل حافظ تحليل شد كه در ادامه ، بررسي ابيات ديگر اين غزل را مي خوانيم
001995.jpg
به بوي نافه اي كاخر صبا زان طره بگشايد
زتاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دلها
شاعر صبا را با هنر استعاره مكنيه تخيليه يا به انساني مانند كرده است كه قصد دارد بوي خوش معشوق را براي عاشقان بياورد.
- ايهام در واژه «بوي» به معناهاي بوي و اميد
- بوي را اگر در معناي «اميد» بگيريم با «خون در دل افتادن» ايهام تناسب درست مي كند چرا كه اميد، انتظار را به همراه مي آورد و انتظار هم «خون در دل افتادن» را .مصوتهاي بلند «آ» در «نافه»، «كاخر» «صبا»، «زان» و «بگشايد» آينده و اميد و انتظار را در ذهن متبادر مي كند و اين اميد و آينده و انتظار همان درونمايه مصراع است؛ اميد و انتظاري كه شاعر به ياري آن هجران مرگبار را تحمل مي  نمايد؛ اما اين انتظار هم براي عاشقان به دردناكي هجران، ويران كننده است.
در مكتب فرماليستها سوء تفاهمها و سوءتعبيرها بسيار بسيار حائز اهميت است و اين سوء تعبيرها و به قولي سردرگمي ها همان آشنايي زدايي است، كه حركت ذهن مخاطب را كند و يا به تعبيري عقب و جلو مي كند. واژه «مشكين» «يار مشكين» هر دو از نظر فرماليستها درست و كاملاً به جا است؛ حافظ با انتخاب اين واژه و با استخدام صنعت «ايهام حركتي» سعي دارد كه حركت فهم و ادراك را آهسته نمايد و دست اندازي و سدي بر سر راه خوانندگانش ايجاد نمايد. به واقع اين مشكل، كه آيا اين واژه «مشكين» است يا «مشكين» و يا اين كه كداميك صحيح است با نقد فرماليستي قابل حل است.
به راستي ايهام در هر شكل آن عرصه اي مي آفريند به منشور سردرگمي و سوء تفاهم و اين خود لذتي است كه بدين وسيله به خواننده ادبيات منتقل مي شود والا اگر چنين نبود ادبيات هم همچون علوم ديگر براي خود زباني كاملاً  ويژه به وجود مي آورد مثل علم شيمي كه براي آب «H2O» را مي سازد تا هيچ گونه سردرگمي و سوء تفاهمي ايجاد نشود، اما در ادبيات مي گوييم «آب» و از آن آبرو و آب را افاده مي كنيم و هر دو معني هم درست و بجا است.
مرا در منزل جانان چه امن عيش؟ چون هر دم
جرس فرياد مي دارد كه بربنديد محملها
شاعر شيرين سخن و نازك خيال ما با هنر استعاره مكنيه تخيليه جرس را به انساني مانند كرده است كه با بانگ خود كاروانيان را به حركت دعوت مي كند.
به مي سجاده رنگين كن، گرت پير مغان گويد
كه سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها
اين بيت يكي از آن ابيات غزليات حافظ است كه حرفهاي زيادي راجع به آن زده شده است و در اينجا اين بيت از ديدگاه فرماليستي نقد مي شود.
«مي» و «سجاده» دوچيزند كه كاملاً  با هم در تضادند و از زيركي حافظ بوده كه اين دو كلمه را در كنار هم قرار داده. اگر قبول كنيم كه درونمايه اين بيت تأديب نفس به شيوه ملامتيان است آن وقت «مي» و «سجاده» دو سمبل هستند. «مي» مي تواند سمبل چيزي باشد كه خلاف ظاهر شرع است و «سجاده» سمبل هر چيزي است كه مي تواند ظاهر شرع و شريعت باشد.
حافظ براي بيان آراء و عقايد ملامتيه خود از «مي» و «سجاده» بهره مي گيرد، دو چيز كه فوق العاده به تعبيري درصد جذبشان (جذب خوانندگان) بالاست؛ «مي» كه كريه ترين صورت خلاف شرع است و سجاده كه بهترين نماد و جلوه ظاهر شريعت است و زيباتر از اين،نشاندن اين دو كلمه در كنار هم است كه مي توان گفت شاهكاري است بس نادر.
اما «پير مغان»  يك سمبل است. «پير مغان» سمبلي است از هر كسي، استادي مجرب، پيري فرزانه و يا معلمي دلسوز. «پير مغان» به واقع سمبل هر كسي است كه حافظ او را قبول دارد.
«سالك» در مصراع دوم پير سالك است، يعني مرشدي كه خود يا در ابتدا سالك بوده است و يا همچنان به طي طريق ادامه مي دهد چون راه عشق پاياني ندارد و همه كس به شكلي رهرو اين راهند.
حال سؤالي كه اينجا مطرح مي شود؛ اين است كه چرا حافظ به جاي مرشد(=پير) از «سالك» استفاده كرده است؟ مگر نمي توانست بگويد:
به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
كه مرشد بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها
جواب اين سؤال از ديدگاه فرماليستي به اين صورت است كه حافظ خواسته است با آوردن واژه «سالك» دست به آشنازدايي بزند و ذهن خواننده را با اين بيت مخصوصاً  اين مصراع شديداً  درگير نمايد. خواننده اين غزل به محض اين كه به اين مصراع مي رسد (= سالك بي خبر نبود ز راه و رسم منزلها) دوباره و سه باره بلكه چهار باره آن را مي خواند چرا كه درك و فهم «سالك» در بافت مصراع بسيار ثقيل است واشتباه به نظر مي رسد؛ اما پس از اين كه چند دقيقه اي را بر روي مصراع درنگ نمود براي خود اين گونه توجيه مي كند كه پير و مرشد هم خود سالك راه عشق و حقيقت است.
اين بيت شايد در اعماق ذهن خوانندگان غزليات حافظ ضبط شده باشد و همه آن را حفظ باشند و اين بدان خاطر است كه آن را چندين بار خوانده اند تا منظور نظر حافظ را بفهمند و اين همان چيزي است كه حافظ مي خواهد.
زيركي حافظ در حسن انتخاب كلمه «سالك» به جهت كندنمودن حركت ادراك بس قابل توجه و تحسين است چرا كه اگر مي گفت: مرشد (پير) تازه سخني گفته بود كه بارها و بارها توسط مولوي و عطار و سنايي و ... زده شده بود و خواننده بدون هيچ درنگي از اين مصراع مي گذشت.
پس در اين بيت سه سمبل وجود دارد؛ مي، سجاده و پير مغان؛ و يك آشنايي زدايي با آوردن واژه «سالك». 
البته سجاده را با مي  رنگين كردن، خود يك آشنايي زدايي است كه روند و جريان حركت فهم را با دست انداز مواجه مي سازد كه در جايگاه خود به لحاظ ارزش هنري قابل تحسين است.
واژگان «رسم» و «راه» هر دو به معناي شيوه، رفتار و آيين آمده است اما «رسم»  به معناي آثار باقيمانده از خانه اي كه ويران شده است، نيز مي باشد. پس رسم در اين معنا با راه ايهام تناسب درست مي كند. همين طور ميان راه و رسم (به معناي شيوه و آيين) و سالك تناسب وجود دارد و ميان رسم (به معناي باقيمانده خانه ويران) و سالك ايهام تناسب وجود دارد.
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين حايل
كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
در مصراع نخست تكرار مصوت بلند «اي» در كلمات «تاريك»، «بيم»،  «گردابي» و «چنين» كلمه بيم را به طور برجسته در ذهن متبادر مي كند چرا كه اساس آهنگ واژه بيم بر مصوت بلند «اي»  بنا شده است. پس حافظ بيمي را القا مي كند كه در راه عشق در كمين نشسته است؛ بيم انتظار ديدار معشوق و بيم سختي عشق. در واقع درونمايه اين مصراع را مي توان بيم حافظ از مصائب عشق دانست.
مصراع دوم قرار گرفتن «سبكبار» و «ساحل» و در نتيجه تكرار حرف «س» شديداً  سبكي و آسايش را القا مي كند سبكي و آسايش آناني كه از گرداب عشق بركنارند. به واقع حرف «س» يك نوع سبكي و چابكي را در وجود خود دارد و قرار گرفتن دو حرف «س» در كنار هم اين سبكي را در ذهن جايگير مي كند.
حسن گزينش و انتخاب درست جايگاه كلمات كه به هارموني كلام مي انجامد در بيان هدف شاعر در اين بيت قابل تحسين است.
همه كارم زخود كامي به بدنامي كشيد آخر
نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفلها
در اين بيت تكرار مصوت بلند «آ» در كارم، «كامي»، «بدنامي» و «آخر» ادعا و غرور را در ذهن متبادر مي كند.
در واقع مصوت بلند «آ» در ميان صامتها و مصوتهاي زبان پارسي از همه مغرورتر و خودنماتر است چرا كه يك سروگردن از همه بالاتر است. به حقيقت مصوت بلند «آ» انساني را در ذهن متبادر مي كند كه قصد خودنمايي و ادعا دارد و حافظ با استخدام چنين كلماتي سعي دارد  آن مايه سيه روزي خود و ديگران -يعني انانيت- را به شكلي هنري و غيرمستقيم در ذهن القا نمايد.
به راستي حافظ سعي مي كند تا با نغمه هاي حروف درونمايه هاي اختصاصي هر مصراع و بيت را جداي از درونمايه كلي غزل در ذهن خواننده وارد نمايد و اين كار از نظر مكتب فرماليستها يعني همان انجام وظيفه هر عنصر در نظام همان اثر.
حضوري گرهمي خواهي، ازوغايب مشو حافظ
متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها
حكايت اين بيت همچون حكايت بيت نخست است. حافظ دست به «آشنايي زدايي» مي زند، آن هم به دو طريق: ۱- صنعت تضاد ۲- آوردن بيت ملمع.
تضاد ميان حضور و غيب آوردن مصراعي عربي و يا بيت ملمع، همان جريان «آشنايي زدايي» را يك بار ديگر انجام مي دهد.
البته قرار دادن غزل در ميان دو مصراع عربي يكي در ابتداي غزل و يكي در پايان غزل به شكلي «ردالمقطع علي المطلع» است. يعني خواننده با خواندن بيت پاياني (مقطع غزل) و رسيدن به مصراع عربي بلافاصله ذهنش متوجه آن مي شود كه يك مصراع عربي هم در بيت اول (مطلع غزل) خوانده است؛ پس بلافاصله به بيت اول مراجعه مي كند و مجدد يك بار ديگر بيت اول را مي خواند تا به يقين بيشتري برسد و حس كنجكاوي خود را ارضاء نمايد.
حال بياييد اين بررسي را انجام دهيم كه ردالمطلع گونه غزل در بيت آخر از ديدگاه فرماليستي چه حسني دارد. لازم به توضيح است كه «ردالمطلع» آن است كه شاعر مصراع اول يا دوم مطلع را چنان كه زيبا باشد، در مقطع عيناً  تكرار كند.
اما آوردن اين مصراع عربي در بيت پاياني نوعي از ردالمطلع است چرا كه همان مصراع عربي مطلع غزل عيناً  تكرار نشده است؛ بلكه تنها مصراعي عربي ذكر شده كه اين خود از نظر ما ردالمطلع گونه يا «ردالمقطع علي المطلعي» است.
همان گونه كه پيشتر گفته شد اين كار يعني:
«الا يا ايها الساقي ادركاساً و ناولها» و در پايان شعر «متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها»،از اين نظر ارزش دارد كه شاعر خواننده را وادار مي كند كه مجدد به مطلع غزل مراجعه نمايد. اگر بدانيم كه واقعاً  نه تنها درونمايه غزل كه درونمايه كل ديوان حافظ «مستي و عشق» است عشقي كه در بادي امر آسان مي نمايد و در پايان مشكلها به بار مي آورد. آن وقت پي خواهيم برد كه حافظ مي خواهد مجدداً  پس از مقطع غزل يك بار ديگر خواننده را با پيام ديوانش آشنا كند پيامي كه به راستي نه تنها پيام ديوان اوست كه پيام كل هستي است. بهروز اتوني

سايه روشن ادبيات
تأسيس دفتر مطالعات ادب فارسي در هند
«ميراث بجامانده»
دفتر مطالعات ادب فارسي در هند صبح يكشنبه گذشته در محل پژوهشگاه حوزه هنري تهران طي يك كنفرانس مطبوعاتي رسماً آغاز به كار كرد.
تهيه آرشيو آثار مكتوب و غيرمكتوب كه مربوط به ادب فارسي در هند است، تهيه ميكروفيلم از نسخه هاي خطي، تهيه آثار مختلف كه به صورت چاپ سنگي و سربي هستند، انتشار نوار، سي دي و نشريه اي به صورت گاهنامه تحت عنوان «آينه هند»، گردآوري مجلات تخصصي كه چه در ايران و چه در خارج از كشور منتشر شده است و فيلم هايي كه مربوط به كنسرت هايي مي شود كه با موسيقي هندي و نغمه هاي فارسي آميخته است از جمله محورهاي فعاليتي اين دفتر است.
«عبدالرضا موسوي» مدير دفتر مطالعات ادب فارسي در هند ضمن بيان اين نكته اشاره كرد: واژه «ادب» را تنها درمحدوده شعر و نثر محدود نمي كنيم بلكه در بستر فرهنگ فارسي آن را پيگيري مي كنيم و شامل بخشهاي مختلف فرهنگ ايرانيان اعم از علم طب، فلسفه، مذهب، كلام و... مي شود ما قصد داريم در اين دفتر بر روي قسمت هايي كه چه پيش از انقلاب اسلامي و چه بعداز آن كمتر تكيه شده است كار كنيم و تمام توان خود را صرف گسترش و رديابي آن زواياي پنهان و نامكشوف كنيم. وي ادامه داد: يكي از اهداف و محورهاي اين دفتر برگزاري سمينارها،همايشها ونشستهاي مختلف مربوط به ادب فارسي در هند است كه براي آغاز اين نشست ها در نظر داريم كنگره جهاني بيدل دهلوي را در سه ماه اول سال ۸۳ برگزار كنيم و در اين كنگره از حضور محققان و انديشمندان ايراني، هندي، تاجيك، افغاني و حتي صاحب نظران غربي بهره گيريم.
«مدير دفتر مطالعات ادب فارسي در هند» اضافه كرد ما در اين دفتر جغرافياي قديم و جديد هند را مورد نظر داريم و تمام سرزمين هايي را مثل كشمير آزاد دكن، بنگلادش، پاكستان و... كه در گذشته زيرمجموعه جغرافيايي هند بوده اند در حيطه كاري اين دفتر قرار مي دهيم.
سينا عليمحمدي
رئيس جديد داوران بوكر
 «كريس اسميت» رئيس هيأت داوران جايزه بوكر ادبي ۲۰۰۴ شد. اين جايزه يكي از معتبر ترين جوايز ادبي دنياست كه سال گذشته به «دي بي سي پير» به خاطر رمان «خداي چيزهاي كوچك» اعطا شد. اسميت گفت: اين تغيير روندي جالب خواهد بود. او استاد دانشگاه است و رساله دكتراي خود را درباره شعر «وردز ورث» و «كالريج» به رشته تحرير در آورده است.
پنجاه وشش سال گل براي قبر«آلن پو»
نزديك به پنجاه و شش است كه يكي از دوستداران آثار «ادگار آلن پو» نويسنده مشهور آمريكايي در نيمه شب روز تولد اين نويسنده آرام آرام وارد قبرستان مي شود و بر سر قبر اين نويسنده سه رز سرخ قرار مي دهد. اما امسال اين فرد عجيب و غريب علاوه بر اين يك يادداشت هم در مخالفت با جنگ عليه عراق بر روي قبر او نهاده است.

يك جفت از چشمان دنيا
001998.jpg
«يك جفت از چشمان دنيا»، مجموعه اشعار دوزبانه تركي- فارسي، توسط انتشارات قو در ۹۶ صفحه قطع رقعي و در هيئتي زيبا به بازار نشر عرضه شد. اين مجموعه، ترجمه اي است از مجموعه اشعار تركي «رسول رضا» شاعر معاصر جمهوري آذربايجان كه بوسيله «مرتضي مجدفر» به فارسي ترجمه شده است.
«رسول رضا»،  شناخته شده ترين شاعر نوپرداز جمهوري آذربايجان است و عده اي نام او را مترادف با شعر نو تركي در اين جمهوري مي دانند. اين كتاب، بخشي از مجموعه اشعار « ليريكا» است كه در كتاب يادشده باعنوان «مجموعه رنگ ها» مجزا شده ومترجم، ترجمه فارسي آن رابا عنوان «يك جفت از چشمان دنيا» ارائه داده است.كتاب حاوي ۳۳ قطعه شعر سپيد تركي آذربايجاني است كه به قالب هاي شعر هجايي كه وزن اختصاصي شعر تركي از ديرباز تاكنون بوده،نيز وفادار مانده است. به غير از دو شعر ابتدا و انتها، كه به نوعي مي توانند مقدمه و موخره به حساب آيند،  در هر يك از قطعه ها،  يكي از رنگ ها، خصايل انساني،  ويژگي هاي فرهنگي، اقليمي، طبيعي، فولكلوريك و حسي مرتبط با آن رنگ و پديده هايي كه مي تواند به نوعي تفسير كننده رنگ ياد شده باشد،  به تصوير كشيده شده است. هر قطعه،  تابلويي است ماندگار از يك رنگ، كه نقش و نگار آن به جاي رنگ؛ واژگاني به ارزش مرواريد بر روي بوم كاغذ است. زبان رسول رضا، كه اكنون چندسالي است به ابديت پيوسته، زبان ثقيلي است و به رغم رواني خاصي كه در كليت اشعار وجود دارد، در برخي مواقع از واژگاني بهره مي گيرد كه درك معاني ظاهري آن،  بدون نگاه هرمنوتيكي به درونمايه اشعار، غيرممكن خواهد بود. همين مسئله، سختي كار مترجم را افزون ساخته و بنا به نوشته وي در مقدمه اش «يافتن معني برخي واژه ها و جايگزين مناسب فارسي آن ها، شب ها و روزها وقت برده است.»علايم نقطه گذاري متعدد و استفاده از نشانه ها،  در اين مجموعه از شعر  رضا، جايگاه خاصي دارد و در ترجمه نيز،  به طور كامل در رعايت آن تلاش شده است. استفاده از اين علايم و تاكيد بر آنها،  خوانش شعر را تسهيل مي كند.
دو زبانه بودن كتاب (اصل متن تركي اشعار در صفحه روبروي ترجمه فارسي آورده شده است)،  يكي از محاسن كتاب است. مترجم، متن اصلي را در كنار ترجمه اش آورده تا خواننده را از كار خود بيشتر مطمئن سازد. به اين شيوه، اگر احيانا اشكالي هم در ترجمه وي وجود داشته باشد- كه در مواردي، هر چند كم ديده مي شود- و يا خوانندگان و ديگر مترجمان پيشنهادهاي مناسب تري داشته باشند، مي توان در چاپ هاي بعدي، آن ها را اصلاح كرد.
ويژگي  ديگر كتاب، ترجمه روان اشعار است و در نگاهي كلي مي توان دريافت كه مترجم از عهده ترجمه روان و درست برآمده است. البته چند نكته ويرايشي كه مغفول مانده و مي توانست به پيراستگي دو سه نمونه از شعرها كمك كند، باز از ارزش كار مترجم نمي كاهد. ناصر نوروزي

ادبيات
اقتصاد
انديشه
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |