از كوه قاف تا جشنواره فيلم فجر
سيمرغ از شادآباد پريد
سيمرغ در ۲۲ سالگي متحول شد. كريستال بجاي شيشه و پايه برنجي جايگزين پايه هاي معمولي. شايد خوش به حال برگزيدگان امسال جشنواره فيلم فجر!
شهرام فرهنگي
مثل هميشه فاصله حقيقت و رويا زمين تا آسمان است. وسط يكي از نقاط شلوغ تهران، روبه روي يك پارك ساده ساده، كارگاهي وجود دارد كه در و ديوارش شبيه پادگان است. تهران، خيابان شادمان، پلاك ... لانه سيمرغ آنجاست
واقعيت كه نبود، ديگر حتي افسانه هم نيست. عهد اسطوره ها گذشته. ديگر كسي براي شكار رويا از كوه قاف بالا نمي رود. سيمرغ هم ديگر به خودش شبيه نيست. در شاهنامه زنداني شده و بيرون تصوري از افسانه اش را روي كريستال حك مي كنند و پاداش مي دهند. لانه سيمرغ سر كوه قاف نيست. لانه سيمرغ نزديك است، تهران، شادآباد، يك كارگاه معمولي. چند روز پيش از آنكه گوهر خيرانديش، بهرام رادان، داريوش مهرجويي، مريلا زارعي و خيلي هاي ديگر روي سن تالار وحدت بروند و خيلي ها هم نروند و تنها با حسرت دست بزنند، چند دست سياه در خيابان شادآباد مشغول بيرون آوردن سيمرغ ها از تخم بودند.
صداي باز شدن در كارگاه ميان آلودگي صوتي داخل گم شد. ۴كارگر مشغول صاف كردن ناهمواري هاي اشياي مختلف بودند. راهنما- مسوول ساخت سيمرغ هاي بلورين - دست را به سمت انتهاي كارگاه دراز كرد. آنجا آن دو نفر مشغول ساخت پايه هاي سيمرغ هستند. هنوز ۳روز تا پايان بيست و دومين جشنواره فيلم فجر باقي بود. هنوز شهر در تب سينما مي سوخت و بعضي ها فقط مي خوابيدند كه سيمرغ به خوابشان بيايد.
درون يك سبد پلاستيكي و كثيف پاهاي برنجي براي تحمل هيكل كريستالي سيمرغ انتظار مي كشيدند. مسوول ساخت سيمرغ ها با وسواس به كار نگاه مي كرد ، اما براي كارگرها پايه سيمرغ شيئي معمولي بود. مثل هر كار ديگري كه در دست مي گيرند. مثل دستگيره پيكان يا پيچ سماور يا در قابلمه. در آن كارگاه تاريك در خيابان شادآباد، تنها تفاوت پايه هاي سيمرغ با اشياي ديگر، آرم جشنواره بود كه رويشان حك شده بود. دلمان مي خواست بدانيم اين پايه هاي برنجي پس از بيرون آمدن از سبدهاي كثيف روي كدام دستان هنرمند بلند مي شوند؟!
شمعي در باد درخشيد، سربازان جمعه از راه رسيدند، رسم عاشق كشي دوباره باب شد، مهمان مامان براي مردم مهم شد و بهرام رادان، مريلا زارعي، گوهر خيرانديش و داريوش مهرجويي در تالار وحدت صاحب سيمرغ شدند. سيمرغ هاي تازه از تخم سردرآورده را ديديم ، صاحبانشان را هم. ما كه خواب سيمرغ نديديم اما مي گويند در خواب هاي رنگي قهرمانان لانه سيمرغ اگر در كوه قاف نبود لااقل در يكي از نقاط خوش آب و هوا و خلوت تهران بود. مثلا در يكي از كوچه پس كوچه هاي نياوران يا ولنجك. با اين حال مثل هميشه فاصله حقيقت و رويا زمين تا آسمان است. وسط يكي از نقاط شلوغ تهران، روبه روي يك پارك ساده ساده، كارگاهي وجود دارد كه در و ديوارش شبيه پادگان است. تهران، خيابان شادمان، پلاك ... لانه سيمرغ آنجاست.
داخل حياط كارگاه مسوول ساخت سيمرغ ها يكي از كارهاي به پايان رسيده را با اشتياق در دستشويي، زير آب و صابون گرفته بود. او سيمرغ را براي ايستادن مقابل دوربين آماده مي كرد.
مي گفت: «امسال كيفيت سيمرغ ها خيلي بهتر شده. ما با مسوولان جشنواره صحبت كرديم و گفتيم لااقل به هنرمند هديه اي بدهيد كه بتواند آن را در ويترين خانه اش بگذارد و به اطرافيانش نشان دهد. سال قبل هم سيمرغ ها را من ساختم. به حدي سنگين بودند كه به زحمت مي شد روي دست يكي از آنها را بلند كرد. اتفاقا سال گذشته هم كار ساخت سيمرغ ها در آخرين دقايق به پايان رسيد. من مي ترسيدم چسب پايه، باز شود و سيمرغ روي سر كسي بيفتد. اتفاقا آقاي... هم آن سال۴ سيمرغ بردند كه هر بار هم آنها را روي دست بلند مي كردند. شانس آوردم كه چسب پايه ها باز نشد.»
امسال اما وضعيت سيمرغ ها ظاهرا بهتر بود. گفتند كه اين بار به جاي شيشه، طرح سيمرغ را روي كريستال حك كرده اند و كريستال ها هم از خارج آمده. در ضمن پايه سيمرغ ها هم براي اولين بار از برنج تهيه شده. با اين حال خارج، وسعت قابل توجهي دارد. از آمريكا تا همين كنار دستمان، افغانستان را در بر مي گيرد. كريستال هاي جشنواره امسال هم از خارج آمده بودند، خارج يعني هند.
«خوب شد حرف آقاي... را گوش ندادم و پايه ها را پيش از ورود كريستال ها به ايران نساختم. فكر مي كنم كريستال ها را انداخته باشن. اول اينكه روي كريستال نبايد راحت خش بيفتد كه روي اينها مي افتد. بعد هم اينكه كريستال ها هم اندازه نيستند. قطر كريستال ها متفاوت است، اگر پايه ها را قبلا ساخته بودم حالا بعضي از اين كريستال ها داخل پايه جا نمي شدند.»
اين هم از كريستال هاي خارجي. مانده بوديم كه ايراد را از كارشكني خارجي ها بدانيم يا سفارش داخلي ها. راستي سيمرغ هاي لاغر به كدام دست هاي بداقبال مي رسيدند!
بگذريم. يكي از سيمرغ هاي پرماجرا عاقبت براي نشستن در كادر دوربين آماده شد. داخل حياطي كه پر از خرت و پرت، نان خشك و يك ماشين ازكار افتاده بود، چه جايي مي شد براي نشستن سيمرغ بلورين پيدا كرد كه فضايي هنري داشته باشد. سيمرغ را روي صندلي پاره نشانديم، بعد روي سقف ماشين زنگ زده، بعد كنار سماور واژگون و عاقبت روي پيت هاي نفت. اين عكس ها هيچ ارتباط مستقيمي با مراسم اختتاميه جشنواره فجر - روزي كه چند نفر ميان صدها چهره سرشناس برگزيده شدند - نداشتند اما گاهي مي شود با حرف هاي بي ربط هم منظور اصلي را رساند. مثل همين جمله آخر كه كاملا بي ربط بود!
|