چهارشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۲
ايرانشهر
Front Page

به بهانه درخشش محمد نوري در جشنواره موسيقي فجر
اين صداي آشنا و گرامي
وقتي روي سن آمد چنان تشويقش مي كردند كه انگار مي خواستند پوست دستشان تاول بزند و بعد سكوت شد تا محمد نوري با صداي مخملي اش حرف بزند: قبل از همه چيز آرامش را حفظ كنيد، همه ما اينجا جمع شده ايم كه از خداي بزرگ براي بازماندگان تراژدي بم شكيبايي بخواهيم و براي  آن نازنينان از دست رفته آمرزش. حرف هنرمند و هنرمندي كه انسان است و غم ديگران در سينه دارد، بايد اين باشد و من هميشه همين را آرزو مي كنم كه خدايا اگر من غم انسان هاي ديگر را ندارم، مرا پيروز و موفق نكن و توفيق را در زندگي از من بستان. عمر انسان به ۱۰۰ سال هم نمي رسد. اما بايد به خاطر دردمندي با دردمندان، رنج هزار ساله را بكشد.
003048.jpg
سيد عليرضا ميرعلي نقي
محمد هدايت نوري، تنها خواننده بازمانده از دوره طلايي ترانه دردهه هاي ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰، با صلابت و قوي، همچون كاپيتان سالخورده اي در يك كشتي عظيم،  رو به مردم درصحنه  تالار اجتماعات مي ايستد و پيش از شروع برنامه، بداهه گويي مي كند، با جمله هايي كوتاه و موثر كه گويي هديه همان لحظه ايستادن روي صحنه و رو درروشدن با ۲ هزار و چند صد نفر مردمي است كه برايش از صميم دل ابراز احساسات مي كنند: از خداوند خواسته ام كه اگر زندگي بر وفق مراد من باشد ولي انسانيت از يادم رفته باشد، در آن صورت، مرا به موفقيت نرساند. از خدا چنين خواسته ام و اضافه مي كند: هدف هنر بايد انسان باشد، هنرمند بايد براي انسان ها بخواند و باز هم باشور و خلوصي بيشتر. من هرگز با آوازهايم به شما دروغ نگفته ام، نمي گويم و نخواهم گفت. سالن با صداي رعد آساي كف زدن ها، مثل قلوب جمعيت، يكباره از جا كنده مي شود.
روي جلد نوارهاي ويدئويي كه از اجراهايش در تهران مي فروشند، نوشته اند: پنجاه سال صداي ماندگار استاد «محمد نوري» و روي پارچه سفيدي كه جلو اتوبوس حامل مدعوين چسبانده  اند، مي خواني: «كنسرت موسيقي سلطان پاپ ايران.» اين اصطلاحات، سوغات يك فضاي شديدا سنت زده و افراطي است و باطن روشن محمد نوري از آنها بي خبرو بي زار. چرا كه لفظ استاد مثلا معادل «ماستر» و «مايستروي» موسيقي كلاسيك و لفظ« سلطان» (مثلا معادل «كينگ هاي» موسيقي سياهان دهه هاي اول قرن بيستم) معادل درست و عميقي در زبان فارسي ندارد و اصالتا به حوزه هاي ديگري از موسيقي وابسته است كه محمد نوري - اگرچه آن فضاها را خوب مي شناسد - نه متعلق به آنهاست و نه درگير اين لفاظي هايي كه از روح صميمي و بي رياي او بسيار دور است (و يادم هست كه گاهي اوقات، بسيار مودبانه از آن دوست هنرمند كه سال ها لقب «سلطان جاز ايران» را از مطبوعات آن دوره به سادگي پذيرفته بود، انتقاد مي كرد) . قطع نظر از نا به جا بودن اين كلمات در نوع موسيقي مورد علاقه  نوري، اين كلمات اشاره اي ظريف هستند به آن امتيازي كه واقعا در او هست. محمد هدايت نوري، ۷۴ ساله به راستي سلطان صحنه است و استادي در ارايه عالي قطعاتي كه هر كدامشان براي مردم، خاطره هاي بسياري را تداعي مي كند. فراوان نكته  هايي هست كه نوشتن آنها مثنوي را، هفتاد من كاغذ مي كند.
و بهتر اين كه شبي از شب ها در كنسرت او بنشينيم و ببينيم كه انرژي فراوان و پختگي رفتار او، چه استادانه، صحنه و مردم را مهار مي كند و حرفه  اي هاي موسيقي كه با جنبه هاي آزار دهنده خلق و خو و كاراكتر جماعت «كنسرت برو» در ديار ما آشنا هستند، خيلي خوب مي  دانند كه ارتباط صميمانه برقرار كردن، حفظ كردن حدود، متنوع كردن فضا، حفظ سطح كار درتمام دقيقه ها ي اجرا، تقسيم انرژي در قسمت هاي مختلف برنامه، استفاده از طنز ظريف ومتل و شعر و ياد و خاطره و نوستالژي و تشكر و تقدير و ظرافت هاي صحنه و .... همه و همه بداهه، چقدر دشوار و غير قابل توضيح است و چقدر به استعداد و انرژي و تجربه هنرمند بستگي دارد.در اينجا حساسيت هاي عاقلانه به كار مي آيد و تلاش براي نگهداشتن رشته عميق ارتباط بين هنرمند حساس و مردمي با تظاهرات پر شور و احساساتي تا چه حد مشكل است. استادي محمد نوري در اين بخش بسيار مشكل، انكار بر نمي دارد و اين غير از هنر آواز خواني اوست كه نيازي به توضيح و معرفي نيست.
با آن تراكم انرژي و اعتماد و با اين صداي رشك برانگيز كه انگار متعلق به حنجره مردي پنجاه ساله و سالم و ورزشكار است ( كه البته جناب نوري هر دو اينها بوده وهست) برنامه اي اجرا شد پر از قطعات غني و متنوع، با اركستري كافي و و خوش صدا. يك كيبورد ست يك درامزست با نوازندگي عين الله كيوان شكوه، (پيشكسوت معروف) هشت نفر گروه كر به همراه نوازندگان ليدگيتار، گيتار، ويولونسل، ويولون، فلوت و پيانو رضايت و علاقه پرشور و متقابل بين خواننده و گروه، كيفيتي به اجرا داده كه در ديگر برنامه ها به زحمت مي توان همانند آن را پيدا كرد. تنظيم بيشتر آهنگ ها را آقاي شفقي نژاد (پيانيست و سرپرست گروه) انجام داده و دو سه آهنگ ديگر - از جمله «جمعه بازار» و « ترانه آذري»- را آقاي مجيد سياهپوش به خوبي از عهده بر آمده بود. اركستر خوب صدا مي داد و صدابردار فهيم و باتجربه - آقاي رضا جعفري - دقتي به خرج داد كه نوري، ناگهان با احساس خاصي روبه جمعيت گفت:« اگر اين صدا (موسيقي) زيباست، از ايشان ( آقاي جعفري) است.» راست مي گفت، غير از اين نبود.
در هر كدام از كنسرت هاي نوري هميشه عزيز و استوار بدون القاب و تعارف هايي مثل هنرمند ارجمند، استاد و سلطان و ... مجموعه اي از فرهنگ همچون دانه  هاي مرواريد، پيش تماشاگران ريخته مي شود: موسيقي سنجيده و زيباي محمدسرير و ناصر حسيني (زنده ياد) و ... همراه با كلام و ترانه حسين منزوي، تورج نگهبان، فروغ، مشيري، رويايي و حميد مصدق، در آميخته با اين حد از وقار و طنز اصيل و ظريف، مردم داري توام با صراحت وشجاعتي كه از برنده ترين مرزهاي بين  احتياط و بي پروايي مي گذرد و استادانه هم به هدف مي زند و خطا نمي كند، همراه با موسيقي اي كار شده و تمرين يافته، اگر «موسيقي فرهنگي» مطلوب مردم زمان ما نيست پس چيست؟ برآنم و برآنند كه غير از اين نيست، اگر تعريف «فرهنگ» را باگشاده رويي بيشتر و با وسعت مشربي انساني استقبال كنيم، مثل صدا و شخصيت محمد هدايت نوري.

محمد نوري : هرگز به مردم دروغ نگفته ام
003075.jpg
خيلي زود تغيير جهت مي دهد به گفت وگوي محمد نوري با شما، يعني كسي كه به قصد مصاحبه پيش او آمده است. طراوت ذهن و بيان گرم و چالاك خواننده۷۴ ساله، اجازه نمي دهد كه هر كس به دلخواه خود با او هماوردي كند و اينجاست كه طرف «گفت وگو» شدن با او، هم آسان است و هم دشوار، هم لذت بخش است و هم كمي هراس آور؛ چون او مثل يك صخره قديمي، محكم و پابرجاست. با همه زاويه هاي نرم و مهربانش كه داستان سالها ابر و آفتاب و باد را مي گويد و اين حالت پخته و گرم و مطمئن را در چهره و صداي او مي بيني. او به كرمان و تالار اجتماعات وزارت كار آمده بود تا يكبار ديگر باز هم ثابت كند كه به قول قديمي ها «هنوز هم دود از كنده بلند مي شود.» اين گپ و گفت كوتاه را در فاصله آنتراكت - بين دو قسمت برنامه - با او داشتيم و وعده گرفتيم كه در تهران، گفت وگويي پر و پيمان با ما داشته باشد.قبل از آنكه جان مريم را براي حضرت مريم و تمام مريم هاي دنيا بخواند.
خسته نباشيد آقاي نوري. شما كجا و اينجا كجا؟
مگر اينجا كجاست؟! اينجا وطن من است و من هم «جايي» نرفته ام. در خانه خودم هستم. الان هم همان وقتي است كه بايد در اين نقطه از خانه ام باشم.
برنامه تان مخصوص زلزله زده هاي بم است؟
برنامه ام را به اين محدود نكردم. هر چند كه اصلا جدا از آن - يعني تراژدي بم - هم نيست.
هدف تان؟
همان هدف هميشگي: روحيه دادن به مردمي كه روح من اند.
ترانه جديدي مي خوانيد؟
«جديد» كه نه. اولا از شما متشكرم كه نگفتيد «نو» چون ترانه، نو و كهنه ندارد. ساخته هاي انسان هاي هنرمندي كه موسيقي و كلامشان را به من بخشيدند، هيچ وقت كهنه نمي شود. ممكن است بگويند قديمي است، باشد. خيلي از شما جوان ها، از آن قديمي ها بيشتر استقبال مي كنيد.
قطعا همين طور است. اما مطلب جديد در كار امشب تان چيست؟
اصل مطلب اينكه با جوان ها كار مي كنم و به اين همكاري مفتخرم. در اين گروه، فقط آقاي عين الله كيوان شكوه كه درامز مي نوازند، تقريبا هم دندان من اند. باقي جوانند، همه پرشور و با احساس و با دانش كافي، به خصوص آقاي شفقي نژاد كه تنظيم كننده و سرپرست هم هستند.
لحظه اي كه يكي از تماشاچي ها سوت مي زد، واكنشتان جالب بود.
بله، گفتم من از خواندن خسته نمي شوم اما شما را از سوت زدن خسته مي كنم...
و آن شعر براي بمي ها.
هنر زنده دلان خواب و پريشاني نيست، از همين خاك جهان دگري ساختن است.
و آخرين حرف تان؟
عشق، اولين و آخرين حرف است. من در ترانه هايم هرگز به مردم دروغ نگفتم.

ستون ما
مرز ظريف هنرمندبودن
كوتاه نوشته اي درباره جايگاه اجتماعي محمد نوري
سيد ابوالحسن مختاباد
اول: هميشه اين پرسش را با خود طرح كرده ام كه ميان رفتار اجتماعي آدميان با كار هنري شان چه نسبتي برقرار است؟ و اصولاً عرف و عقل كه بالاترين معيار در پذيرش و مقبوليت آدميان است، چگونه فردي را فرهيخته و هنرمند مي نامد و از ديگري به عنوان بازاري خوان، لاله زاري و هنرمند مصرفي ياد مي كند؟ و يا بستر اجتماعي چگونه به اين اجماع عقلي و عرفي مي رسد كه همه گاه هنرمندي را به عرش مي نشاند و ديگري را بر فرش؟ درحالي كه برخي از اينها به لحاظ كار هنري و نوع خواندن، نوشتن و... تفاوت آنچناني با يكديگر ندارند. به نظر مي رسد بخشي از اين مقبوليت در ميان ما شرقيان ارتباطي با هنر افراد ندارد و بيشتر به خلقيات و نوع سلوك اين هنرمندان در زندگي اجتماعي و فردي شان راجع است، به نحوي كه بستر اجتماعي گاه هنرمندي را در اوج كار هنري، به خاطر يك رفتار اجتماعي يا فردي به حضيض مي كشاند و يا هنرمند ديگري كه اندازه هنري اش متوسط است، به خاطر رفتار اجتماعي و فردي اش در اوج نشانده مي شود. به همين دليل است كه فاكتورها و عوامل هنرمندي در جامعه ايراني بسيار پيچيده و گاه تناقض آميز است و باورداشت هاي متفاوتي را مي طلبد و خود نوعي گذشتن از هفت خوان رستم است تا كسي مقبول طبع مردم صاحب نظر شود.
وقتي كه چنين مقبوليتي نصيب هنرمندي مي شود،  رفتارهايش، حتي سخنان ساده و طنزآميزي كه اگر ديگران بگويند، نوعي سبكسري و خودشيريني را برايشان نصيب مي كند، براي اين هنرمند اعتبار، محبوبيت و منزلت اجتماعي افزون تري را مي آورد.
دوم: پس از اجراي زنده اي كه از محمد نوري و به مناسبت يادبود زنده ياد دكتر عبدالحسين زرين كوب در فرهنگسراي نياوران ديدم (حدود ۴ سال قبل)، به فاصله يك هفته و در كرمان و تهران (تالار وحدت)، دو اجراي ديگر را از اين چهره پيشكسوت موسيقي پاپ ايراني به تماشا نشستم. علاوه بر اجراي حرفه اي، فني و دقيق با صداي پخته و پرورده اي كه طعم و رنگي ماندگار داشت، ظرافت هايي در رفتار و اجراي اين خواننده نامي به چشم مي آمد كه سبب مي شد تا تمامي قشرها و علاقه مندان همه نوع موسيقي با صدا و نواي وي رابطه اي عاطفي و عميق برقرار كنند. به تعبير دقيق تر وي با هرگونه جماعت از بچه ۵ ساله گرفته تا جواني كه در آن گوشه مدام سوت مي زد، تا پيرمرد و پيرزن، رابطه اي كلامي برقرار مي كرد؛ بدون آنكه مزه پراني هايش، شكلي مبتذل به خود بگيرد و يا احساس كنيم كه اين گونه سخن گفتن ها، از شان و منزلت وي خواهد كاست. گويي، همچنان كه صدايش طنيني زيبا و گوشنواز دارد و ظرايف و دقايق ناپيدايي از آن در ناخودآگا همان منعكس مي شود،  رفتارش نيز چنين است و استاد در اين سن به آن اندازه از كمال و پختگي رسيده است كه با كودك زبان كودكي مي گشايد و با پير و جوان نيز با همان ظرافت ها سخن مي گويد؛ نه به مانند برخي اهل موسيقي سنتي، در مقابل سوت و كف بر آشفته مي شود و نه از سكوت بي هنگامشان به تعجب درمي آيد.
شايد اين همه صحنه ديدن و خواندن سبب شده كه اين پير دير موسيقي پاپ، نوع رابطه با مخاطب را در صحنه به گونه اي فهم كند كه نه از منزلت پيشكسوتي و هنرش كاسته شود و نه آنكه مخاطبان از رفتارش نوعي عصا قورت دادگي و ترشرويي برداشت كنند. محمد نوري در ۷۴ سالگي، نخستين خواننده پاپي بود كه در يك مراسم رسمي در جلو رئيس جمهور خاتمي خواند. جماعتي كه شنبه شب در تالار وحدت بودند، به ياد دارند كه وي شعر نادر ابراهيمي درباره ايران را با چه احساس و شور و شوقي خواند، به خصوص در آنجا كه مي خواند:
ما براي آنكه ايران گوهري تابان شود، خون دلها خورده ايم.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  عكاس خانه  |   علمي  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |