سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۸
ايرانشهر
Front Page

ستون ما
بدون تيتر
شهرام فرهنگي 
نه مي شود كه بروند، نه مي شود كه بمانند. ما و اين جماعت خانه به دوش انگار حكايتي بي پايان داريم. گاهي از سر ترحم دلمان به حالشان مي سوزد و گاهي در جدال با منطق مغلوب مي شويم و حضورشان در شهر را مضر مي دانيم. عشق و تنفر تا ابد ميان ما و آنها پرسه مي زند.
سفر ما به جزيره مهران - جايي كه صافكاري و نقاشي ماشين با كمترين قيمت ممكن انجام مي شود - تنها گوشه اي كوچك از دنياي كاسبان خياباني را در بر گرفت. شب عيد است و بازار اين قشر خانه به دوش، پررونق. احساسات ما در اين روزهايي كه ناچاريم مدام دست در جيب كنيم و اسكناس هاي سبز را براي فراهم ساختن مقدمات مراسم عيد بيرون بريزيم، حضور دستفروش ها در گوشه و كنار شهر غنيمتي است. آنها ماليات نمي دهند و ارزان مي فروشند. استقبال مردم از صافكارهاي جزيره مهران تنها به همين دليل ساده است؛ آنجا سقف قيمت كمتر از بهايي است كه مردم در داخل شهر بايد براي صاف شدن يك «گل گير» بپردازند!
مشتري هاي ثابت جزيره مهران به اين نكته هم اشاره مي كنند كه اين ارزان فروشي بابت پايين آمدن كيفيت كار نيست، آنها با كشف اين جزيره به گنج رسيده اند. در زمانه اي كه اسكناس هاي سبز هم تفاوت چنداني با پول خرد ندارند، آنها به لطف حضور صافكاران خياباني در جزيره مهران با مبلغي اندك چهره در هم پيچيده ماشينشان را صاف مي كنند.
... از جزيره مهران بيرون مي آييم. سعي مي كنيم صحنه هايي را كه آنجا ديديم و خانه هايي كه پشت محل كار، خانواده هايشان را چسبيده به هم در بر گرفته بودند از ذهن بيرون كنيم. چشم هايمان را بر روي بساط دستفروش هايي كه هر روز و هر شب در گوشه و كنار اين شهر شلوغ مي بينيم هم مي بنديم. هيچ دست يخ زده و هيچ شكم گرسنه اي را نمي ببينيم و منطقي مي شويم. خشك، خشك. حالا تنها به قوانين زندگي شهري فكر مي كنيم. در اين تفكر دستفروش ها و كاسبان خياباني انگل هاي جامعه هستند. اين اظهارنظر، ظالمانه به نظر مي رسد اما حقيقت دارد. دستفروش ها در كوچه و خيابان مانع از تردد عابران پياده مي شوند. ارزان فروشي آنها هم از اين ديدگاه مفيد به نظر نمي رسد. مزاحمت هاي ديگري هم هست كه در اين چند خط نمي گنجد. به هر حال كاسبان خياباني درست به اندازه مفيد بودنشان براي مردم عادي، براي گروهي از همان مردم عادي هم مضر هستند.
تكليف ما با اين جماعت خانه به دوش چيست؟ خودشان كارشان را با اين جمله توجيه مي كنند: «از دزدي كه بهتر است.» حقيقت دارد. دستفروشي از دزدي، قاچاق مواد مخدر، خيلي كارهاي نامشروع و حتي مشروع (!) بهتر است اما به هر حال باز هم براي هر شهري حكم همان تف سر بالا را دارد. مقصر كيست؟ همان كاسبان پردرآمدي كه حاضر نيستند بخشي كوچك از درآمدشان را به پادوها ببخشند و آنها ترجيح دادند به جاي كار در بوتيك هاي شيك، بساط شان را در گوشه اي از خيابان پهن كنند؟ صاحب تعميرگاه پردرآمدي كه به جاي تشويق شاگردش به او حقوق نمي داد و از اينكه سرپناهي برايش فراهم كرده بر خود مي باليد؟ ما كه هيچ وقت نفهميديم چند ديوار آن طرف تر از منزلمان چه خبر است؟ يا آنها كه بايد دوايي براي درد بيكاري مي ساختند و نساختند؟ هيچ سوالي به پاسخ نمي رسد و اين هم درديست!

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |   سفر و طبيعت  |
|  طهرانشهر  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |