سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۱۸
گفت وگو با دكتر فريدون عبدلي فرد، تاريخ نگار پست در ايران
چاپارچي هاي تهران، لباس رسمي پوشيدند
كوچه پشت پستخانه پاتوق طرفداران تمبر بود. مجموعه داران تمبر از اين كوچه قديمي خاطره ها دارند.
دكتر فريدون عبدلي فرد از روزگاري كه به دنبال تمبر ساعتها در كوچه پشت پستخانه پرسه مي زد و يا با عشق و علاقه، تمام سفرنامه هاي خارجيان را خريداري مي كرد ، اولين قدم ها را به سمت تاريخ نگاري پست ايران برداشت
ماني راد
003438.jpg
دكتر عبدلي فرد همراه با جمع آوري و مطالعه روي تمبرهاي كلا سيك ايران در دوره قاجاريه به كار پست و ارتباطات علا قه مند شد
عكس ها: ساتيار
او پزشك است و عاشق تمبر. وقتي درباره رياضي و هندسه حرف مي زند سر شوق مي آيد. ما درباره وضع پست و پستخانه در تهران قديم از او مي پرسيم. دكتر فريدون عبدلي فرد، از تاريخ مي گويد و شاهان و وزراء. از چاپارخانه ها و چاپارچي باشي ها و از تاريخ پست ايران. اما او نيز به مانند همه، ناگفته هايي دارد، حرف ها تمام مي شود، مي رويم سراغ آنها.
دكتر عبدلي فرد مي گويد:«روزي ده شاهي پول توجيبي مي گرفتم. حدود سال هاي ۱۳۳۰-۳۱ بود. شايد بشود گفت: همه چيز زيرسر تمبرهاي رنگ وارنگ احمد شاهي بود و چشم هاي مشتاق من و آن مغازه لوازم ورزشي كه تمبر هم مي فروخت. سكه ها را جمع مي كردم و صاحب تمبرهايي مي شدم به چه قشنگي! كه حالا داشت قديمي تر مي شد و به روزگار ناصرالدين شاه و پيش از آن مي رسيد تا اينكه يك روز رفتم ناقصي آلبوم را بگيرم. همه چيز از اينجا به صورت جدي شروع شد.
يك تمبر پنج توماني چاپ موقت تهران، قلابي از آب درآمد. مغازه دار از آلبوم من درش آورد و جلو چشمم ريزريزش كرد. گفت تقلبي است. همين. خشكم زد. چرا تقلبي است؟ چاپ بدل يعني چه؟ چاپ دوباره چيست؟ و...
البته جاي خالي آن تمبر با يك تمبر اصل پر شد، اما جواب به اين سوال ها و هزار سوال ديگر كشيد به اينكه از تمبر برسم به جست وجو و كندوكاودر تاريخ پست ايران و حتي جهان. حالا سال ۱۳۳۹ بود. در كنكور دانشكده پزشكي قبول شده بودم، درس مي خواندم و آلبوم هاي كوچك و بزرگ را با تمبرهاي مختلف پر مي كردم و هميشه در كوچه پشت پستخانه، پرسه مي زدم به دنبال تمبرهاي قديمي.
حالا ديگر ساختمان پست در ضلع جنوبي ميدان توپخانه جنب تلگرافخانه، همه آن چيزي نبود كه همه مي ديدند، آنجا ناگفته هاي بسياري داشت.»
تاريخچه تمبرپستي 
«آنگونه كه پست، تاريخچه دارد، تلگراف فاقد تاريخ است. تلگراف به خاطر نياز انگليسي ها در تهران به يكباره شكل گرفت. چيزي نبود كه لااقل به صورت ديگري وجود داشته باشد. انگليسي ها به منظور كنترل امور سياسي منطقه يك خط تلگراف از جنوب به تهران كشيدند و در اول خيابان ناصريه (ناصرخسرو) ساختماني را به عنوان مركز تلگراف تعيين كردند. اين ساختمان كه بعدها تلگرافخانه ناميده شد در ضلع شمالي دارالفنون قرار داشت. چند سال پس از احداث تلگرافخانه در تهران، تمبر پستي رايج شد.» دكتر عبدلي فرد بسيار دقيق است. وقتي مي پرسيم در چه سالي بود كه تمبرپستي رايج شد، دست در اوراقش فرومي برد و دنبال تاريخ مي گردد: «در سال ۱۲۸۲ هجري قمري بود. يك هيات ايراني طي سفري به كشورهاي اروپايي، سرويس هاي پستي كشورهاي مربوط را مورد مطالعه قرار دادند تا در ايران و طهران تمبرپستي را رواج دهند. اين هيات را سرتيپ حاجي محسن خان معين الملك و مشيرالدوله و اعتمادالسلطنه همراهي مي كردند. در آنجا شخصي به نام ريستر كه از اهداف سفر اين هيات آگاه شده بود با آنان وارد مذاكره شد و قبل از آنكه مذاكره به نتيجه منجر شود، او تمبرهايي را طراحي كرد و به مقامات ايراني ارايه داد. اما اين تمبرها چندان موافق طبع آنها نيامد و طرح هاي ريستر رد شد. او اين طرح ها را مستقيما به دربار ايران فرستاد اما باز هم موفقيتي به دست نياورد. درست يكسال بعد، اين تمبرها را به عنوان اولين تمبرهاي ايراني در نمايشگاهي در سال ۱۸۶۶ م به فروش رساند.» اما همه چيز به اينجا ختم نشد. دكتر عبدلي فرد در ميان حرفهايش هرازگاهي نقب مي زند و از خاطراتش هم مي گويد. دستاورد اين هيات را مي پرسيم و او پاسخ مي دهد: «اين هيات پس از بررسي هاي فراوان با شخصي به نام آلبرت بار كه كارمند ضرابخانه پاريس بود، تماس مي گيرند و كليشه هاي تهيه شده توسط او با نمونه هاي چاپ شده از آن مورد توجه هيات قرار مي گيرد و به ايران آورده مي شود.» آلبومي كه دكتر عبدلي فرد از اولين تمبرها تهيه كرده است، جلو يش روي ميز است. همزمان تمبرها را نشان داده و ادامه مي دهد: «اين تمبرها در چهار قيمت يك شاهي، دو شاهي، چهارشاهي و هشت شاهي كه بعدها تبديل به تمبرهاي پنج شاهي شد، در ايران رواج يافت. اين تمبرها در سال ۱۲۸۳ هجري قمري به ايران آمد و تا سالها استفاده از آن تفنني بود و تنها مختص به فرنگ رفته ها و درباريان و رجال . اين درست زماني بود كه سي سالي مي شد كه در اروپا تمبر رواج داشت.»
003441.jpg
تمبرهايي كه توسط ريستر طراحي شده اما موافق نظر شاه نبود.

پست جديد ايران 
دكتر عبدلي فرد از امين الدوله مي گويد. از كسي كه در زمان رياست اش بر چاپارخانه ها، باعث تحول اين اداره شد و به تعبيري اولين وزير پست ايران بوده. در سال ۱۲۸۸ ميرزا علي خان امين الملك كه بعدها امين الدوله شد، رئيس اداره چاپارخانه شد. او از دست پروردگان اميركبير بود و در زمان صدارت سهپسالار بود كه به اين پست منصوب شد. در سال ۱۲۹۰ هجري قمري زماني كه ناصرالدين شاه به اروپا سفر كرد، امين الدوله نيز در اين سفر به همراه شاه بود. او در آنجا از امانوئل پادشاه اتريش خواست تا فردي با تجربه در امور پست را به همراه اين هيات به تهران بفرستد و در اينجا اتفاق مهمي در تاريخ پست ايران افتاد. شايد همه چيز بر اين بود تا «فون داگسبرگ گوستاوريدرر» كه به تهران آمد تا اوضاع چاپارخانه و پست ايران را مرتب كند، به عنوان باني پست جديد ايران شناخته شود. او در سال ۱۲۹۲ به ايران آمد. تا قبل از آن تمبرهاي تهيه شده توسط «بار» به تمبر باقري معروف بودند و بسيار پراكنده استفاده مي شدند. ريدرر با حضورش در تهران و دربار، باعث تحول شد. تمبرهاي جديدي طراحي كرد و تمام چاپارچي ها را داراي لباس متحدالشكلي كرد. او كلاس هاي بسياري تشكيل داد و به آموزش پست و امور اداري و دفتري آن پرداخت. بدين ترتيب بود كه با درايت ميرزاعلي خان امين الدوله، ايران از سيستم پستي منظمي بهره مند شد. ريدرر به مدت يكسال در ايران ماند و هنگامي كه به اروپا رفت، خدمت ديگري به ايران كرد. او در دهم شهريور ۱۲۵۶ هجري شمسي همزمان با اول سپتامبر ۱۸۷۷ ميلادي ايران را به عضويت اتحاديه پستي جهاني درآورد.
پستخانه هاي طهران 
با دكتر عبدلي فرد كه متولد سنگلج است و سال ها در خيابان اميريه پرسه زده است سري به طهران قديم مي زنيم. به پستخانه هاي طهران. باز هم او سندي ديگر به رويمان مي گشايد. نقشه دارالخلافه با كاروانسراهاي بي شمارش. حتي نقشه طهران قبل از دارالخلافه. او از كاروانسراهايي مي گويد كه در ابتدا نامه هاي ديواني را تحويل آنجا مي دادند يا نامه برخي از تجار معروف را و مي گويد كه براي اولين بار در زمان امين الدوله اداره پست از دربار جدا شد و سر از ابتداي خيابان لاله زار درآورد. دروازه اي كه در ضلع شمال شرقي ميدان توپخانه قرار داشت به روي خيابان لاله زار باز مي شد. پست طهران براي اولين بار در كنار اين دروازه تاسيس شد. بعدها اين اداره به قسمت جنوبي ميدان توپخانه منتقل شد، ابتداي خيابان ناصريه (ناصرخسرو) و در كنار تلگرافخانه. تا اواخر دوره مشروطيت و حتي اوايل حكومت رضاخان، پستخانه طهران در آنجا قرار داشت. در زمان حكومت رضاخان بود كه ساختمان جديدي در خيابان سپه (امام خميني) ساخته شد. ساختمان روبه روي خيابان خيام كه تا به امروز نيز همچنان استوار و پابرجا مانده. اين ساختمان از دوره رضاشاه مركز پست ايران شد و كوچه كنار آن معروف شد به كوچه پشت پستخانه كه پاتوق تمام عاشقان تمبر بود.
سري به گذشته بزنيم 
از همان روزي كه ناظم آمد و مساله رياضي را طرح كرد و او كه هنوز محاسبه حجم را در هندسه نياموخته بود، توانست آن را حل كند و اعجاب همكلاسانش را برانگيزد، از روزگاري كه به دنبال تمبر ساعتها در كوچه پشت پستخانه پرسه مي زد و يا با عشق و علاقه، تمام سفرنامه هاي خارجيان را خريداري مي كرد تا شايد ردپايي از پست و چاپارخانه ها بيابد، درست از همان روزها بود كه دكتر فريدون عبدلي فرد، اولين قدم ها را به سمت تاريخ نگاري پست ايران برداشت. او وقتي از تمبر حرف مي زند، چنان سر ذوق مي آيد كه بي اختيار لبخند به چهره ات مي نشاند. او عاشق تمبر است. اما روزهايي را هم در ذهن دارد كه به دليل مشكلات معاش مجبور به فروش بخشي از گنجينه ارزشمند شخصي خود مي شود. ابروهايش را درهم مي كشد. آهي مي كشد و... سن دواگزوپري مي گويد: «ارزش هر چيز براي وقتي است كه به پايش مي گذاريد.» دكتر فريدون عبدلي فرد، يك پزشك است. يك پزشك خوب كه متعهدانه بعد از بازنشستگي به كارش ادامه داده، اما سالهاست كه تمبر، پست و ارتباط انسان ها برايش دغدغه بوده است. او يك عاشق است...

تهرانشخص
تنبيه فرمانده ترسو!
يكي از افرادي كه نام او به كرات در كتاب هاي تاريخي مربوط به عهد قاجار تكرار شده، آدمي است به نام الهيار خان آصف الدوله. جناب الهيار زماني از سوي فتحعليشاه، مامور مي شود كه با لشكري مجهز به منطقه شمال غرب ايران برود و در اطراف رودخانه ارس با نيروهاي متجاوز روس تزاري بجنگد. او هم با تمام توان اين ماموريت را مي پذيرد و با هزار كبكبه و دبدبه راهي منطقه جنگي مي شود.
آنگونه كه مي گويند اين آدم با نيروهاي انگليسي حشر و نشر نزديكي داشته و با اتكاي به آنها قول تار و مار كردن روس ها را به جناب شاه مي دهد. خلاصه لشكر به حوالي ارس مي رسد و درگيري نيروهاي تحت امر فرمانده مزبور با نيروهاي دشمن خيلي زود آغاز مي شود، جالب اين كه جناب فرمانده از ترس كشته شدن خود را به جاي امني رسانده و پنهان مي شود و لشكر بي فرمانده هم طبعا جنگ را مي بازد و قول الهيار به شاه كاملا برعكس مي شود. به هر حال فرمانده ترسو ضربه خود را به حكومت مي زند وبا قراردادن خود و مملكت در دو سوي كفه ترازو زنده ماندن خود را به برباد رفتن مملكت ترجيح مي دهد.
وقتي خبر اين شكست سنگين به گوش شاه مي رسد فورا دستور مي دهد كه فرمانده مورد اعتمادش را به تهران بياورند و او را به توپ مرواريد بسته و تا سر حد مرگ كتك بزنند. آنگونه كه مي گويند اين فرمانده جالب، برادر زن عباس ميرزا يعني فرزند شاه بوده. شاه براي عبرت ديگران به فرزند دستور مي دهد كه شخصا چندين چوب بر بدن برادر زن بكوبد و پسر هم بي چون و چرا اين دستور را اجرا مي كند. دستور ديگر شاه اين بوده كه تمامي فراشان و مستخدمان حكومتي هر كدام يك ضربه به فرمانده بكوبند. خلاصه اين كه فرمانده ترسو محكوم مي شود كه از همه كتك بخورد تا ديگر خيال خودخواهي و جان به در بردن به هر قيمتي را فراموش كند. اما ضرر بزرگتر را در اين ميانه خود عباس ميرزا متحمل مي شود. حتما مي پرسيد چگونه؟ خب معلوم است چون براي چندمين بار حكم فرماندهي لشكر را در برابر دشمن دريافت مي كند و به گونه اي جور برادرزن نازك نارنجي اش را هم مي كشد. آخر برادرزن اش قرار بوده چند مدتي جاي او را بگيرد تا آن بخت برگشته خستگي جنگ به آن سختي را از تن بيرون كند.

دوشان تپه كنام شيران بود
003444.jpg
دوشان تپه امروز توي دل شهر جا دارد. از باغ وحش آن هم خط و خبري نيست. انگار دود شده رفته است به آسمان. تپه خرگوش ها كه غرش پلنگ  و شير توي گوشش بود امروز تصوير فرود هواپيماها را بر فراز ساختمان هاي دود زده مي بيند. دوشان تپه ديروز خارج از شهر بود. ناصرالدين شاه براي شكار، دست روي همين محل گذاشته بود. با عمله و اكره ارگ سلطنتي را ترك مي كرد و پس از ساعتي سواري و سياحت به كمين پلنگ مي نشست. جاي پنجه هاي شير خطوط گريز خرگوش هاي چابك، حالا باند سياه فرودگاه و مركز آموزش هاي هوايي است. هيچ نشانه اي زيستگاه حيوانات وحشي در اين منطقه ديده نمي شود. اما ناصرالدين شاه در همين منطقه خستگي شكار را از تن به در مي كرد. قصر دوشان تپه اصلا براي همين كار ساخته مي شود، براي نفس چاق كردن او پس از كوفتگي ساعت هاي صيد و شكار و باغ وحش دوشان تپه داخل همين قصر سرپا مي شود. قصري كه بر تپه اي متروك و رو به كوهپايه هاي البرز بنا شده بود و توانست پلنگ و شير را براي مدتي به بند بكشد و پشت ميله ها بنشاند.
سرگذشت باغ وحش دوشان تپه 
شايد همه چيز براي ساختن باغ وحش دوشان تپه از سفرنامه ميرزاحسين خان آجودانباشي مقدم (نظام الدوله) آب خورده باشد. او در سال ۱۲۵۴ ه.ق و به هنگام سلطنت محمدشاه قاجار ماموريت مي يابد به لندن سفر كند تا به مسايل سياسي آن روزگار سروسامان دهد. كاري به اين بخش تاريخي نداريم. آجودانباشي بعد از سفرش سفرنامه اي مي نويسد كه كتاب مي شود. در بخشي از اين كتاب نويسنده با اشاره به باغ وحشي كه امكان ديدار از آن را در پاريس داشته، مي نويسد: «عمارات مرتبه به مرتبه بسياري در گوشه و كنار باغ (گاردن دپلانت) ساخته، محوطه اي را هم به انواع مختلفه ترتيب داده اند و هرچه در كل بروبحر عالم وحوش و طيور و... به مرور از هر جنس آنها تعدادي زنده يا مرده آورده در آن عمارت نگاه داشته اند. بعضي را در يك جا و يك قفس و يك خانه، با وضعي به هم عادت داده اند كه مطلقا اذيت قوي به ضعيف نمي رسد. مثل شير و ميش، گرگ و بره و شاهين و صعوه يا مار و زاغ. مرغان بس عجيب و غريبي نيز هست، بزرگتر از قوچ... محوطه وسيعي مدور ساخته، دور آن را ديوار مشبك از آهن ترتيب داده اند، به قدر هفت هشت ذرع بالا برده و سر محوطه را كلا با مفتول بافته اند...»
اين متن، ناصر الدين شاه را غلغلك مي دهد. او شير و پلنگ را از ته دل دوست مي دارد و مطالعه اين بخش سفرنامه كار را يكسره مي كند. او تصيم مي گيرد باغ وحشي براي خود ترتيب دهد و شخصا به تربيت و نگهداري انواع و اقسام حيوانات وحشي بپردازد. به همين دليل بخشي از قصر دوشان تپه را به باغ وحش اختصاص مي دهد. هرچند باغ وحش تهران پيش از آن در نزديكي باغ لاله زار و خيابان اكباتان فعلي بوده و حتي اين خيابان را در روزگار قاجار با نام خيابان باغ وحش مي شناخته اند. در كنار اين تصميم مقرر مي شود تا از دروازه دوشان تپه (ميدان شهدا فعلي) جاده اي به سمت مشرق احداث شود.
تفريحگاهي براي روزهاي تعطيل 
در تپه خرگوش ها، باغي بوده است كه بر سردرش تصاويري از حيواناتي نظير شير، ببر و پلنگ و مناظري از شكارهاي عصر ناصري ديده مي شده. در اين مجموعه، از شيرهاي بدون يال فارس و ببر مازندران نگهداري مي شد و در روزهاي تعطيل و به خصوص سيزده بدر ميزبان تهراني ها بود. البته اين تفريحگاه وقتي براي مردم آغوش مي گشود كه شاه و دار و دسته اش آنجا را قرق نكرده باشند. هر وقت كه شاه ميل سفر به آنجا را مي كرد، دوشان تپه بايد زير نگين شاه و خدم و حشمش مي بود.
به هر حال دوشان تپه امروز كه با غرش موتور هواپيماها آشناست و بر سينه اش جابه جا ساختمان هاي بلند و كوتاه روئيده است چنين پيشينه اي داشت. كنام پلنگان و شيران بود و خرگوش هاي سفيد از زير يك بوته با چند جهش به ديدار مي آمدند.

پاتوق باجما لو
دارالخلافه ناصري داراي پنج محله بود. اين پنج محله هر كدام داراي پاتوق هايي بودند. مثلا محله دولت داراي ده پاتوق بود و محله بازار داراي پنج پاتوق. اين پاتوق ها هر كدام داراي چند گذر بودند و معمولا هر محله داراي يك كدخدا بود و هر پاتوق را يك نايب يا چند نظميه اداره مي كردند. يكي از پاتوق هاي بسيار پررفت وآمد كه در محله سنگلج قرار داشت جايي بود به نام «باجمان لو.» اين پاتوق كه در شمال غربي طهران و در محله سنگلج قرار داشت، محلي بود براي اجتماع چاپارچي ها. در واقع باجمان لو مركزي براي اجتماع چاپارچي ها بود كه از مدتها قبل از تشكيل دارالخلافه در آنجا مستقر بودند و بعد از تشكيل دارالخلافه نيز، اين پاتوق به محلي براي اجتماع آنها تبديل شد.

بازرگان نامه رسان
در تهران قديم بازار و كاروانسراها علاوه بر تعريف و كار و بار مشخص خودشان انجام امور پستي و پيغام رساني را هم به دوش مي كشيدند. بارانداز كاروان هاي تجاري و محل اقامت بازرگانان بيشتر در بازار متمركز بود و بازرگاني كه از راه مي رسيد اخبار و حوادث و نامه هايي از شهرستان مبداء با خود داشت. در برگشت هم مي توانست خبر و پيغام و نامه با خود ببرد و به دست گيرنده برساند. اما جايي كه اين نامه ها جمع شود و گيرنده بتواند سراغ كاغذش را بگيرد محلي بود در كاروانسراي ملاعلي كه امروز هم به همين نام خوانده مي شود. گيرنده نامه مي توانست با مراجعه به آنجا مكتوبش را طلب كند يا نامه و بسته خود را براي ارسال به نقاط ديگر تحويل دهد.

سراي امير
روزگاري كه چند گاري پستي بين تهران و شهرستان ها كار حمل نامه هاي مردم را طبق برنامه انجام مي دادند، ديگر اميركبير نبود. اما او در روزهاي آخر عمر با يك وصيت و واگذاري ثلث اموالش، باني ساخت يك مسجد، مدرسه و سرايي در بازار تهران شد. سراي امير در انتهاي بازار كفاش ها، جايي كه به سرعت تبديل به پستخانه مركزي تهران شد. وقتي گاري هاي پستي مي رسيدند سراي امير جاي سوزن انداختن نداشت. اطراق كاروان هاي شركت زيگلر كه بين اروپا و ايران تجارت مي كرد و حضور جماعتي كه منتظر دريافت نامه بودند يا مي خواستند مكتوبشان را به شهرستان بفرستند، سراي امير را زنده نگه مي داشت. بازار امير تا امروز پابرجاست هرچند از گاري هاي پستي در آن خبري نيست.

ديروز - امروز
بريانك  نگين درخشان تاريخ
بسياري از دهات و روستاهاي اطراف تهران بزرگ حالا ديگر فقط به يك نام تبديل شده اند. به عنوان مثال وقتي يك تابلو مربوط به اين مناطق زيبا و قديمي را مي بينيم ناخودآگاه آن آب و هواي منحصر به فرد را در خيال خود مجسم مي كنيم و حسرت آن صفا و صميميت ذاتي مردمانش را مي خوريم.
وقتي كه از ارتفاعات اطراف تهران به اين شهر نگاه مي كنيم اصلا نمي توانيم تصور كنيم كه اين شهر متراكم و تقريبا يكسان و ملال آور زماني هر گوشه اش براي خودش تاريخ داشته و يا هنوز توانسته آن جلال و جبروت تاريخي خود را حفظ كند. وقتي مي شنويم كه در گوشه اي از تهران هنوز بقاياي يك اثر تاريخي به جا مانده، هاله اي از تعجب ذهن ما را به خود مشغول مي كند چون ظاهرا تنها چيزي كه براي تهراني هاي امروز محلي از اعراب ندارد حفظ قانون و سنن و گذشته است. لابد تاكنون نام بريانك را شنيده ايد.
اين آبادي زيبا و مفرح كه در جنوب غربي تهران واقع است، چندين بناي تاريخي را در خود نگه داشته و در مقابل گزند باد و باران تاريخ محافظت كرده است.
يكي از اين بناهاي تاريخي قلعه اي است كه نام واقعيش آن گونه كه بايد و شايد معلوم نيست. اين بنا كه حتما به زودي جاي خود را به يك برج بدقواره مي دهد ظاهرا تمام تاريخ تهران را به ياد دارد و با خشت خشتش با بازديدكننده خود به گفت وگو مي نشيند.
آن گونه كه ساكنان امروزي بريانك مي گويند چندين بناي تاريخي ديگر هم در لابه لاي خانه هاي درهم لول آنجا وجود دارد كه متاسفانه رو به خرابي هستند و هيچ كس از جايگاه واقعي آنها اطلاع درستي ندارد. يكي از اين اماكن تاريخي جايي به نام هفت چناران است كه انگار روزهاي آخر عمر خود را سپري مي كند.
آن گونه كه پيداست منطقه بريانك تاريخي ترين بخش تهران است. منطقه اي كه بارها مورد تاخت و تاز تاراج گران مختلف واقع شده و چندين بار تخريب و بازسازي شده است.
بريانك كه زماني نگين درخشان منطقه تهران به حساب مي آمده حالا آنچنان در مظاهر مدرن شهرنشيني غرق شده كه هيچ تفاوتي با ديگر مناطق تهران ندارد.
گمان مي رود كه خرده آثار به جاي مانده از رهگذر تاريخ هنوز هم مي تواند براي گردشگران جالب توجه باشد اما ظاهرا كسي به فكر اين حرف ها نيست و همه ترجيح مي دهند كه چشمشان به جمال ساختمان هاي چندين طبقه روشن شود.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |