شاد، پر از انرژي و بسيار شوخ طبع، حالا كمتر مي خندد و شوخي هايش بيشتر شبيه تلاش براي شاد بودن است.
ياسر شيخ لو
عكس ها:دامون مقصودي
شاد، پر از انرژي و بسيار شوخ طبع، حالا كمتر مي خندد و شوخي هايش بيشتر شبيه تلاش براي شاد بودن است. اما همچنان پركار و پرانرژي است و دليل تمام اينها را بايد در ويژگي هاي شخصيتي جمشيد اسماعيل خاني جست وجو كرد. بالاخره بعد از چند سال پياپي و حضور پررنگ گوهر خيرانديش در سينما و تلويزيون، امسال در بيست و دومين رويداد مهم سينمايي كشور، بر حق ترين سيمرغ به آشيانه خيرانديش رفت و در كنار قاب عكسي نشست كه يكي از لبخندهاي بانمك و دلنشين جمشيد اسماعيل خاني را به ديگران نشان مي دهد. البته با روباني مشكي.
خب... از كجا شروع كنيم؟
قبل از اين كه شروع كني من لازم مي دانم يك نكته اي را متذكر شوم. اين كه من هميشه دوست دارم با نشريات تخصصي مربوط به رشته خودم گفت وگو كنم و كمتر با نشريات غيرتخصصي مصاحبه داشته ام. دليلش اين است كه احساس مي كنم صحبت هاي تخصصي و فني من از حوصله خوانندگان عام خارج باشد.
حالا اگر قرار باشد كه اصلاً صحبت هاي تخصصي نكنيم چطور؟
راستش اصلاً دوست نداشته ام... هيچ وقت... در مورد زندگي شخصي خودم تبليغ كنم يا اين كه از خودم تعريف كنم. هميشه اعتقاد داشتم كه آن چيزي كه من بايد به آن متصل باشم زندگي كاري ام است و با كارم بايد خودم را به مردم بشناسانم و اخلاق هنري و زندگي سالم را تبليغ كنم. بيشتر سعي مي كنم در مورد كارهايم صحبت كنم كه نمايانگر روحيه و حس من نسبت به كارم بوده است.
دوست داريد از روز مراسم شروع كنيم؟
مراسم اختتاميه جشنواره امسال؟
... شما در هنگام گرفتن جايزه يادي از اسماعيل خاني كرديد. در مورد دريافت سيمرغ به ايشان قولي داده بوديد؟
... اگر يادت باشد در آن دوره اي كه ارتفاع پست در جشنواره شركت كرد من براي بازي در اين فيلم كانديد دريافت جايزه نقش اول زن شدم ولي سيمرغ را نگرفتم؛ اسماعيل خاني بسيار ناراحت شد. چون اصولاً جمشيد سال ها بود كه در ذهنش سيمرغ را به من مي داد و هر سال بعد از ديدن فيلم در جشنواره به من مي گفت: «گوهر امسال سيمرغ مال توست» البته ديد او نسبت به من حتماً به دليل نزديكيمان، اغراق آميز بوده كه هميشه جايزه را سهم من مي دانست اما هر سال مي گذشت و جايزه نصيب من نمي شد و من به او قول مي دادم كه حتماً سال بعد داوران را شگفت زده خواهم كرد و حتماً سال بعد با كار جديد و يك نقش متفاوت جايزه را خواهم گرفت.
بله... من در دوران حيات جمشيد به او قول داده بودم و حالا كه او نيست و من جايزه را گرفته ام لازم دانستم كه در شب مراسم ياد او كنم و حتي شب كه به خانه آمدم، سيمرغ را كنار عكس جمشيد گذاشتم و گفتم اين هم همان سيمرغي كه تو سال ها به من مي دادي، اما يا داوران مرا شايسته آن نمي دانستند و يا احتمالاً هنوز وقتش نرسيده بود.
پس شما هم به اين عقيده داريد كه چند سالي است اهداي سيمرغ هاي بلورين، يك جورايي نوبتي شده؟
(كمي سكوت) نمي دانم، شايد اين اتفاق افتاده باشد اما من بيشتر به اين فكر مي كنم كه اصلاً اين جشنواره در اين مقطع زماني به حدي قابل بحث شده است كه آن سؤال شما مي تواند جواب مشخص و جداگانه اي داشته باشد. من در اين دوره، هم فيلم هاي بسيار زيبا و ارزشمند ديده ام و هم محدوديت در اهداي جوايز. براي من جاي سؤال داشت كه فيلم شهر زيبا با اين متن خوب و كارگرداني خوب و اصلاً ساختار مناسب، چطور با اين كه چندين بار كانديد دريافت جايزه شد اما هيچ جايزه اي به آن تعلق نگرفت. يا فيلم هاي ديگر كه خوب بودند و كانديد دريافت جايزه هم بودند.
اگر يادتان باشد سال هاي گذشته در كنار جايزه اصلي، ديپلم هاي افتخاري هم وجود داشت اما امسال فقط يك جايزه اول پيش بيني شده بود و ديگر هيچ. من فكر مي كنم اين مسئله به نوبتي بودن سيمرغ ها ربطي ندارد و مربوط به كاهش كلي تعداد جوايز جشنواره بيست و دوم است. يادم است سال گذشته كه براي فيلم واكنش پنجم (تهمينه ميلاني) نامزد دريافت جايزه شدم، اصلاً معلوم نبود كه براي دريافت جايزه نقش اول زن كانديد شده بودم يا براي نقش مكمل مرا همين طوري كانديد كردند. البته خانم نيكي كريمي هم به عنوان نامزد دريافت سيمرغ نقش اول حضور داشتند و مانده بوديم كه چطور شده جوايز جشنواره اينقدر كلي شده اند. اگر يادت باشد در جشنواره قبل، ريزريز جوايز مشخص نشده بود. مثلاً گروه موسيقي، اسپيشيال افكت، تدوين و... را با هم كانديد دريافت سيمرغ كرده بودند، اما امسال مي توانم بگويم كه انگار محدوديت جايزه اي وجود داشته كه ديگر هيچ ديپلم افتخاري به كسي اهدا نشد و فقط براي نقش اول و دوم يك سيمرغ وجود داشت.
البته براي نقش دوم مرد يك ديپلم افتخار هم اهدا شد.
به هر حال در مورد مسئله نوبتي بودن جوايز همان طور كه در شب مراسم هم به شوخي گفتم گويا پس از اين دوره هاي مختلفي كه من كانديد بوده ام و جايزه اي نگرفته ام داوران ديگر خسته شده اند و پيش خودشان گفته اند كه (حالا ديگر جايزه را به خيرانديش بدهيم).
البته بر حق اين تصميم گرفته شده اما يك سؤال داخل پرانتز مي پرسم اين كه اگر خودتان داور بوديد به چه كسي سيمرغ مي داديد؟
اين سؤال خيلي سؤال سختي است. اما اگر من داور بودم دوست داشتم اين سيمرغ، ۳۰ مرغ بود و هر كدامش را به يكي از اين عزيزان مي دادم. چون الان در دوراني زندگي مي كنيم كه همه هنرمندان روي نقششان كار مي كنند و زحمت مي كشند و قطعاً شايستگي دريافت جايزه را دارند. من دوست داشتم بتوانم از تك تك آنها تجليل كنم همان طور كه در شب مراسم وقتي جايزه را مي گرفتم از كانديداهاي ديگر رشته خودم ياد كردم البته خانم نونهالي را فراموش كرده بودم كه دوست دارم اين جا از ايشان ياد كنم، همچنين ديگر بازيگراني كه كار آنها را ديدم و لذت بردم حال چه در نقش مكمل و چه نقش اول حضور پررنگي داشتند. مثلاً خانم آهو خردمند، خانم سپاه منصور، خانم مقانلو، مهراوه شريفي نيا در مهمان مامان، نيكي كريمي، پريوش نظريه، لادن مستوفي و خيلي هاي ديگر كه ممكن است الان حضور ذهن نداشته باشم.
حالا كمي از گذشته بگوييد اصلاً گوهر خيرانديش در چه خانواده اي به دنيا آمده است؟
من يك خانواده فرهنگي ـ مذهبي داشتم. مادر من يك حاجيه خانم بود كه حتي يكي از فاميل هايش در كربلا زندگي مي كرد. بنابراين هيچ وقت دوست نداشت دخترش بازيگر شود. من در آن زمان به دليل علاقه شديدي كه به اين رشته داشتم به مادرم قول دادم كه در اين حرفه هم مي توانم او را سربلند كنم و به او اطمينان دادم كه اين مقوله چيز خاصي ندارد كه باعث سرافكندگي خانواده ام شود.
آن موقع چند سالتان بود؟
من در آن دوران ۱۴ ساله بودم كه اين قول را به مادرم دادم و بعدها به دانشگاه رفتم و در رشته هنر مشغول به تحصيل شدم و درسم را تا مقطع ليسانس و بعد با درجه دكترا به پايان رساندم.
مگر خانواده شما توقع داشتند كه شما در آينده چكاره شويد تا توقعات خانوادگي تان برآورده شود؟
ببين... گفتم من در خانواده اي فرهنگي ـ مذهبي متولد شدم. اكثر فاميل هاي ما و حتي خواهر من از قشر فرهنگي جامعه بودند و عمدتاً مدير و معلم مدرسه. من در كنار آنها ياد گرفته بودم كه حتماً الگوي درست و سالمي در جامعه باشم. براي همين وقتي به مادرم گفتم كه من مي خواهم رشته هنر را براي ادامه تحصيل انتخاب كنم عكس العمل جالبي نداشت. مادرم بيشتر دوست داشت من رشته هاي ديگري كه در آنها نمره آورده بودم انتخاب كنم مثل رشته زبان يا رشته پزشكي. اما چكار مي كردم جهت علاقه ام به سمت رشته هاي نمايشي و خصوصاً تئاتر بود.
عكس العمل هاي بعدي خانواده شما چه بود؟ منظورم بعد از انتخاب رشته و خصوصاً در حين فعاليت هاي هنري.
با ديدن كارهايم كم كم نظرشان عوض شد. مادرم وقتي مي ديد كه در رشته مورد علاقه خودم توانايي اين را دارم كه آنقدر موثر و پررنگ عمل كنم كه كمتر از پزشك نباشم، خوشحال مي شد. من سلامت زندگي ام را طوري حفظ كردم كه مادرم از اين كه دخترش يك هنرپيشه شده سرشكسته نشود.
از سوي ديگر تا زماني كه جمشيد زنده بود سعي كرديم زندگي خودمان را عاري از هر آلودگي و كاملاً سالم حفظ كنيم. گو اين كه هميشه نوع و شيوه زندگي ما بين دوستانمان به عنوان يك زندگي ايده آل و سلامت مطرح بود به همين دليل هرچند ممكن است به نظرت خودستايي بيايد اما من فكر مي كنم كه زندگي ساده ما چشم خورد. از بس كه ما با هم خوب بوديم و انگار بعضي چشم ها طاقت ديدن ما را نداشت و سرنوشت اين طور رقم زد كه جمشيد خيلي زود از پيش ما برود.
ياد جمشيد اسماعيل خاني عزيز بخير. راستي چطور با آقاي اسماعيل خاني آشنا شديد؟
سال ۱۳۴۹ بود كه اسماعيل خاني به مدرسه ما آمد و قرار شد يك تئاتر مدرسه اي كار كند و مرا براي يكي از نقش هايش انتخاب كرد و همين باعث آشنايي مان شد.
احتمالاً هنوز ۱۴ سالتان بوده؟
بله... (مي خندد) من ۱۴ ساله بودم كه با اسماعيل خاني ازدواج كردم.
آقاي اسماعيل خاني چندساله بودند؟
او ۱۹ ساله بود.
شغل پدرتان چه بود؟
پدرم باغدار و كشاورز بود.
اصليت شما كجاييست؟
من در شيراز به دنيا آمدم. پدرم در فارس به دنيا آمده بود و مادرم اهل كازرون است. مادربزرگم هم بوشهري بود. پس از اين كه من با اسماعيل خاني ازدواج كردم و زندگي مشتركمان شروع شد به تهران آمديم.
خيلي علاقه دارم بدانم در آن تئاتر نقشتان چه بود؟
بعد از اين كه من توسط آقاي اسماعيل خاني انتخاب شدم متوجه شدم كه قرار است در نقش يك پيرزن ۶۰ ساله بازي كنم!نقش عذراي بندانداز در نمايش عروس نوشته فريده فرجام.
آن هم در سن ۱۴ سالگي؟
دقيقاً... نقش يك پيرزن ۶۰ ساله كه گريم بسيار سنگيني هم داشت.
بعد از اجراي نمايش مورد تشويق همه كساني قرار گرفتم كه تئاتر ما را ديدند. پس از اين نمايش من وارد فرهنگ و هنر فارس شدم و از همان ۱۴ سالگي به شكل قراردادي، بازيگر فرهنگ و هنر سابق شدم كه الان مي شود وزارت فرهنگ و ارشاد.
قبل از آشنايي با آقاي اسماعيل خاني هم به تئاتر علاقه داشتيد؟
راستش من از بچگي در بازي هاي كودكانه ام دوست داشتم نقش بازي كنم. يك روز نقش پرستار، يك روز خانم معلم و... براي همين هميشه مادرم هم مي گويد كه از بچگي من گرايش به ايفاي نقش داشتم. در دوران مدرسه هم خودم داوطلبانه نمايش هاي كوتاه كار و براي بچه ها اجرا مي كردم. حتي وقتي جمشيد به مدرسه ما آمد، مدير مدرسه با پيشينه اي كه از من در ذهن داشت مرا به اسماعيل خاني معرفي كرد. او هم از من تست گرفت و مرا براي نمايش خودش پذيرفت.
و بعد از ازدواج با آقاي اسماعيل خاني؟
او... در تمام مدتي كه من در دانشگاه تحصيل مي كردم در كنارم بود. هميشه سعي مي كرد كه يار و همراه من باشد. شاهد اين مدعاي من سي و دو سال زندگي مشتركي است كه با جمشيد داشتم. او هم بازيگر و همكار و هم همسر بود، هم پدر بود، هم دوست بسيار خوبي بود و هم منتقد بسيار آگاهي كه كارهاي مرا موشكافانه نقد مي كرد و من مي توانم بگويم الان اگر رشد كرده ام و پيشرفتي داشته ام، فقط به دليل حضور او بود و اگر در من رشدي مي بينيد به دليل بستر مناسبي است كه اسماعيل خاني براي پيشرفت من مهيا كرد تا جايي كه امروز سيمرغ بلورين نقش اول را در دست خودم ببينم.
شما چندتا بچه داريد؟
من سه تا بچه دارم. يك پسر و دو دختر. روز مراسم هم پسرم كه نماينده پدرش است حضور داشت و در كنارم بود. چون او ايران زندگي نمي كند و براي تعطيلات به ايران آمده بود. به هر حال خيلي خوشحال بودم كه او كنارم بود و آن روز گريه ها و شادي هايمان را با هم تقسيم كرديم.
در خانواده خودتان چند بچه بوديد؟
ما شش تا بچه بوديم. چهار خواهر و دو برادر.
دقيقاً در چه سالي وارد دانشگاه شديد؟
من سال ۱۳۵۹ وارد دانشگاه هنرهاي دراماتيك شدم. پسرم در آن زمان شش ساله بود. پس از يك سال كه در دانشگاه هنرهاي دراماتيك تحصيل كردم، انقلاب فرهنگي شكل گرفت و باعث شد كه دانشگاه ها تعطيل شود. بعد از دوباره باز شدن دانشگاه ها، دانشگاه هنرهاي دراماتيك چهارراه آبسردار، كلاً تعطيل شده بود و همه دانشجوهاي آن به دانشگاه هنرهاي زيبا منتقل شدند.
در دوران دانشجويي با چه كساني همدوره بوديد؟
اكثر آنهايي كه الان شما مي بينيد كه در سينماي ايران جزو آدم هاي موفق محسوب مي شوند در آن دوران با من همدوره بوده اند مثلاً آقاي خسرو معصومي كه آخرين فيلمم (رسم عاشق كشي) را با ايشان كار كردم يا آقايان حسن پورشيرازي كه از شيراز آمده بودند، امين تارخ، مجيد مظفري، حبيب دهقان نسب و مهدي فقيه اينها بچه هاي شيراز بودند يا آقاي مجيد اوجي تهيه كننده سريال هاي همسايه ها و سفرسبز، اگر به خاطرم بيايد تا برايت بگويم...
كساني كه از دوران انحلال دانشگاه هنرهاي دراماتيك و شكوفايي انقلاب فرهنگي با هم همدوره بوديم... آها... خانم مهرانه مهين ترابي، شهين عليزاده، فاطمه نقوي، آقاي آتيلا پسياني، محمود جعفري، شاپور پورامين و...
احتمالاً خانم آزيتا حاجيان؟
بله... از كجا فهميدي؟ (مي خندد)
همين طوري حدس زدم.
بله خانم حاجيان هم بودند، آقاي محمود پاك نيت، جهانگير كوثري و رخشان بني اعتماد كه البته اين دو نفر آخر سال بالايي بودند، اصغر فرهادي نويسنده فيلم هاي دنيا و توكيو بدون توقف.
پس همدوره اي هاي نويسنده هم داشته ايد؟
بله آقاي اصغر عبداللهي، آقاي موذني و كامبيز پرتوي.
حدس مي زنم آقاي كيانيان هم همدوره اي شما بوده باشد.
نخير اين دفعه ديگر اشتباه حدس زدي (مي خندد) آقاي كيانيان دوره هاي بالاتر بودند. خانم افسر اسدي، فرشته صدر، عرفاني، خانم پوران درخشنده كه ايشان هم سال بالايي بودند، آقاي وحيدزاده و همه آدم هايي كه در آن دوران چه سال بالايي چه همدوره اي ما و يا جديدتر، اكثراً كساني هستند كه الان هر كدام در كار خودشان موفق هستند و كاملاً هم مطرح شده اند. البته بعضي از اين دوستان هم در زمينه هاي ديگري مثل روزنامه نگاري و تهيه كنندگي فعاليت مي كنند. اي كاش بتوانم اسم همه بچه ها را... آها... خانم رويا تيموريان و كلاً همه بچه هاي خوب دوران شكوفايي دانشگاه ها پس از انقلاب كه وارد سينما شدند و خوش به حال من كه با تمام اين عزيزان همدوره بوده ام.
از استادهايتان هم چيزي يادتان مي آيد؟
بله، هر كدام از درس ها در هر رشته استادان خاص خود را داشت. مثلاً آقاي سمندريان (استان فن بيان و بازيگري)، آقاي پرورش (استاد بازيگري)، آقاي محمد حقوقي به عنوان شاعر و نويسنده، استاد بهرام بيضايي، آقايان روشن و سپانلو كه استادان ادبيات ما بودند، آقاي اوحدي كه الان منتقد سينما هستند، استاد عكاسي و نقد سينماي ما بودند. استاد فرهت كه استاد موسيقي ما بودند، آقاي آريانپور استاد موسيقي و جامعه شناسي، خانم زاهدي، خانم دكتر مژده، آقاي دكتر نادرزاده، آقاي نصرت كريمي، خانم مهين ميهن كه گريم تدريس مي كردند، خانم زينليان و تمام استاداني كه الان هم داراي تاليفاتي هستند و هم در دانشگاه ها به تدريس ادامه مي دهند. آقاي حكيم رابط (نويسنده فيلمنامه) آقاي ركن الدين خسروي. مي توانم بگويم كه من شانس اين را داشتم در مقطعي درس بخوانم كه استادان بسيار ارزشمندي تدريس مي كردند و افتخار مي كنم كه در كلاس اين استادان تلمذ كردم.
خودتان هم تدريس مي كنيد؟
راستش بارها از طرف دانشگاه تهران، دانشگاه سوره و آموزشگاه هاي مختلف از من دعوت كردند، ولي من با تاسف فراوان رد كردم. به دليل گرفتاري هاي كاري و مشكلات شخصي وقت آزاد براي حضور در دانشگاه ها نداشتم. اما در مقاطع خاص زماني كار تدريس موقت انجام داده ام. مثلاً در زمان فيلمبرداري سريال روزي روزگاري (امرا... احمدجو) كه در ميمه بود من كلاس هايي را در اصفهان اداره مي كردم يا در زمان فيلمبرداري (روز باشكوه) كلاس هايي را در سمنان اداره كردم و به شكل مقطعي در كلاس هاي مختلف در شهرهاي مختلف مجبور به تدريس شدم و از وقت هاي آزادي كه بين فيلمبرداري به دست مي آوردم سعي مي كردم براي تدريس در دانشگاه هاي مختلف سينما ـ تئاتر استفاده كنم البته در شهرستان ها.
بيشتر روي تدريس كدام رشته تسلط داريد؟
من فكر مي كنم در همان رشته اصلي خودم يعني كارگرداني و بازيگري مي توانم تدريس كنم. گو اين كه مدتي هم آموزشگاهي باز كرده بودم اما وقتي ديدم كه تعداد اين آموزشگاه ها زياد شد، فكر كردم بهتر است خودم شخصاً در كلاس ها حضور پيدا نكنم، چون ممكن بود با كمبود وقت مواجه شوم و نتوانم جوابگوي دانشجويان شوم. به همين دليل بيشتر فعاليت آن آموزشگاه را در زمينه درس هاي دانشگاهي و پيش دانشگاهي و كامپيوتر قرار داديم، الان هم در هيچ جايي تدريس نمي كنم و باز به همان دلايلي كه گفتم به اين زودي ها هم قصد اين كار را ندارم.
مي توانم يك فلاش بك بي موقع بزنم؟
خواهش مي كنم.
شما در دوران جواني، جواني هم مي كرديد؟
من فكر مي كنم اصلاً در زندگيم جواني نكرده ام. علتش هم شايد ورود به عرصه زندگي مشترك آن هم خيلي زود باشد آن هم در سن ۱۴ سالگي (مي خندد) مسئوليت زياد زندگي و البته فعاليت هاي حرفه اي و گرفتاري هاي مربوط به آن باعث شده كه فرصتي براي جواني كردن نداشته باشم.
يعني حتي در قالب كار مورد علاقه خودتان هم جواني نكرديد؟
در كارم كه اصلاً... خودت مي داني كه من در اكثر قريب به اتفاق كارهايم نقش هايي را بازي كرده ام كه حداقل ۲۰ سال با خودم فاصله سني داشته. مثلاً در ارتفاع پست يا در
نان، عشق و موتور هزار يا سريال همسايه ها و يا حتي همين فيلم آخرم، رسم عاشق كشي. از همه جالب تر در همان دوران نوجواني بازي در نقش يك پيرزن ۶۰ ساله! خب فكر مي كني من كي وقت جواني كردن داشته ام؟ (مي خندد)
معمولاً چه كتاب هايي مي خوانيد؟
من هميشه از رمان لذت مي بردم و البته به خواندن تاريخ هم بسيار علاقه مندم. اين اواخر بيشتر مطالعاتم مربوط مي شود به مجله هاي روز و نشريات تخصصي و كتاب هايي با قطر كم كه باز هم دليلش كمبود وقت است. اجباراً بايد مطالب مختصر و مفيد را مطالعه كنم.
به ادبيات هم علاقه داريد؟
بله من عاشق ادبيات مشرق زمين هستم گو اين كه هميشه كارهاي جادويي گابريل گارسيا ماركز را هم پسنديده و دنبال كرده ام و ادبيات خودمان را هم هميشه دوست داشته ام و كارهاي نمايشنامه نويس هاي خودمان را هم تا انتها دنبال مي كنم. سعي كرده ام مطالعاتم هميشه به روز باشد اما اين اواخر مطالعاتم به شعرهاي مختصر و مقاله هاي كوتاه و ورق زدن مجله ها و روزنامه هاي تخصصي محدود شده است.
به كدام شاعر علاقه داريد؟
خب حافظ هميشه در مرتبه رفيع شعر ايران قرار دارد. البته علاقه من به حافظ كمي هم به اين دليل است كه او همشهري من است. بعد از حافظ شعراي جديد امروزي را خيلي دوست دارم مثل احمدرضا احمدي. اشعار سهراب سپهري را هم زمزمه مي كنم. در سال هاي گذشته خيلي نيما مي خواندم و در كل از شعراي روز هر چه به دستم برسد، مي خوانم چون يك جورايي احساس مي كنم كه با هم، همدليم.
اگر قرار باشد از دغدغه هاي ذهني خودتان در يك فضاي سورئال يك پلان خيالي بسازيد چه چيزي را به تصوير مي كشيد؟
عجب سؤال عجيب و غريب و خاصي. خب اول بايد فكر كنم... يعني در خيالاتم چرخي بزنم تا بعد بتوانم جواب تو را بدهم. راستش نمي دانم چه بگويم... يك پلان خيالي ... (كمي سكوت) خب شايد به دليل اين كه تمام دغدغه ذهني من در اين اواخر نبودن جمشيد و خلاء عاطفي و حرفه اي اوست بيشتر تمايل داشتم در يك پلان خيالي نوار زندگي را به عقب برگردانم تا دوباره اسماعيل خاني را در كنار خودم ببينم. حالا نمي دانم اين پاسخ چقدر به درد مي خورد. اما دوست دارم اين اتفاق نه در خيال بلكه در واقعيت عملي شود.