جمعه ۲۲ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۳۳
هنر
Friday.htm

گفت و گو با گوهر خيرانديش
در حضور جمشيد
شاد، پر از انرژي و بسيار شوخ طبع، حالا كمتر مي خندد و شوخي هايش بيشتر شبيه تلاش براي شاد بودن است.
ياسر شيخ لو
002379.jpg
002376.jpg

عكس ها:دامون مقصودي
شاد، پر از انرژي و بسيار شوخ طبع، حالا كمتر مي خندد و شوخي هايش بيشتر شبيه تلاش براي شاد بودن است. اما همچنان پركار و پرانرژي است و دليل تمام اينها را بايد در ويژگي هاي شخصيتي جمشيد اسماعيل خاني جست وجو كرد. بالاخره بعد از چند سال پياپي و حضور پررنگ گوهر خيرانديش در سينما و تلويزيون، امسال در بيست و دومين رويداد مهم سينمايي كشور، بر حق ترين سيمرغ به آشيانه خيرانديش رفت و در كنار قاب عكسي نشست كه يكي از لبخندهاي بانمك و دلنشين جمشيد اسماعيل خاني را به ديگران نشان مي دهد. البته با روباني مشكي.
خب... از كجا شروع كنيم؟
قبل از اين كه شروع كني من لازم مي دانم يك نكته اي را متذكر شوم. اين كه من هميشه دوست دارم با نشريات تخصصي مربوط به رشته خودم گفت وگو كنم و كمتر با نشريات غيرتخصصي مصاحبه داشته ام. دليلش اين است كه احساس مي كنم صحبت هاي تخصصي و فني من از حوصله خوانندگان عام خارج باشد.
حالا اگر قرار باشد كه اصلاً صحبت هاي تخصصي نكنيم چطور؟
راستش اصلاً دوست نداشته ام... هيچ وقت... در مورد زندگي شخصي خودم تبليغ كنم يا اين كه از خودم تعريف كنم. هميشه اعتقاد داشتم كه آن چيزي كه من بايد به آن متصل باشم زندگي كاري ام است و با كارم بايد خودم را به مردم بشناسانم و اخلاق هنري و زندگي سالم را تبليغ كنم. بيشتر سعي مي كنم در مورد كارهايم صحبت كنم كه نمايانگر روحيه و حس من نسبت به كارم بوده است.
دوست داريد از روز مراسم شروع كنيم؟
مراسم اختتاميه جشنواره امسال؟
... شما در هنگام گرفتن جايزه يادي از اسماعيل خاني كرديد. در مورد دريافت سيمرغ به ايشان قولي داده بوديد؟
... اگر يادت باشد در آن دوره اي كه ارتفاع پست در جشنواره شركت كرد من براي بازي در اين فيلم كانديد دريافت جايزه نقش اول زن شدم ولي سيمرغ را نگرفتم؛ اسماعيل خاني بسيار ناراحت شد. چون اصولاً جمشيد سال ها بود كه در ذهنش سيمرغ را به من مي داد و هر سال بعد از ديدن فيلم در جشنواره به من مي گفت: «گوهر امسال سيمرغ مال توست» البته ديد او نسبت به من حتماً به دليل نزديكيمان،  اغراق آميز بوده كه هميشه جايزه را سهم من مي دانست اما هر سال مي گذشت و جايزه نصيب من نمي شد و من به او قول مي دادم كه حتماً سال بعد داوران را شگفت زده خواهم كرد و حتماً سال بعد با كار جديد و يك نقش متفاوت جايزه را خواهم گرفت.
بله... من در دوران حيات جمشيد به او قول داده بودم و حالا كه او نيست و من جايزه را گرفته ام لازم دانستم كه در شب مراسم ياد او كنم و حتي شب كه به خانه آمدم، سيمرغ را كنار عكس جمشيد گذاشتم و گفتم اين هم همان سيمرغي كه تو سال ها به من مي دادي، اما يا داوران مرا شايسته آن نمي دانستند و يا احتمالاً  هنوز وقتش نرسيده بود.
پس شما هم به اين عقيده داريد كه چند سالي است اهداي سيمرغ هاي بلورين، يك جورايي نوبتي شده؟
(كمي سكوت) نمي دانم، شايد اين اتفاق افتاده باشد اما من بيشتر به اين فكر مي كنم كه اصلاً  اين جشنواره در اين مقطع زماني به حدي قابل بحث شده است كه آن سؤال شما مي تواند جواب مشخص و جداگانه اي داشته باشد. من در اين دوره، هم فيلم هاي بسيار زيبا و ارزشمند ديده ام و هم محدوديت در اهداي جوايز. براي من جاي سؤال داشت كه فيلم شهر زيبا با اين متن خوب و كارگرداني خوب و اصلاً  ساختار مناسب، چطور با اين كه چندين بار كانديد دريافت جايزه شد اما هيچ جايزه اي به آن تعلق نگرفت. يا فيلم هاي ديگر كه خوب بودند و كانديد دريافت جايزه هم بودند.
اگر يادتان باشد سال هاي گذشته در كنار جايزه اصلي، ديپلم هاي افتخاري هم وجود داشت اما امسال فقط يك جايزه اول پيش بيني شده بود و ديگر هيچ. من فكر مي كنم اين مسئله به نوبتي بودن سيمرغ ها ربطي ندارد و مربوط به كاهش كلي تعداد جوايز جشنواره بيست و دوم است. يادم است سال گذشته كه براي فيلم واكنش پنجم (تهمينه ميلاني) نامزد دريافت جايزه شدم، اصلاً معلوم نبود كه براي دريافت جايزه نقش اول زن كانديد شده بودم يا براي نقش مكمل مرا همين طوري كانديد كردند. البته خانم نيكي كريمي هم به عنوان نامزد دريافت سيمرغ نقش اول حضور داشتند و مانده بوديم كه چطور شده جوايز جشنواره اينقدر كلي شده اند. اگر يادت باشد در جشنواره قبل،  ريزريز جوايز مشخص نشده بود. مثلاً گروه موسيقي، اسپيشيال افكت، تدوين و... را با هم كانديد دريافت سيمرغ كرده بودند، اما امسال مي توانم بگويم كه انگار محدوديت جايزه اي وجود داشته كه ديگر هيچ ديپلم افتخاري به كسي اهدا نشد و فقط براي نقش اول و دوم يك سيمرغ وجود داشت.
البته براي نقش دوم مرد يك ديپلم افتخار هم اهدا شد.
به هر حال در مورد مسئله نوبتي بودن جوايز همان طور كه در شب مراسم هم به شوخي گفتم گويا پس از اين دوره هاي مختلفي كه من كانديد بوده ام و جايزه اي نگرفته ام داوران ديگر خسته شده اند و پيش خودشان گفته اند كه (حالا ديگر جايزه را به خيرانديش بدهيم).
البته بر حق اين تصميم گرفته شده اما يك سؤال داخل پرانتز مي پرسم اين كه اگر خودتان داور بوديد به چه كسي سيمرغ مي داديد؟
اين سؤال خيلي سؤال سختي است. اما اگر من داور بودم دوست داشتم اين سيمرغ، ۳۰ مرغ بود و هر كدامش را به يكي از اين عزيزان مي دادم. چون الان در دوراني زندگي مي كنيم كه همه هنرمندان روي نقششان كار مي كنند و زحمت مي كشند و قطعاً شايستگي دريافت جايزه را دارند. من دوست داشتم بتوانم از تك تك آنها تجليل كنم همان طور كه در شب مراسم وقتي جايزه را مي گرفتم از كانديداهاي ديگر رشته خودم ياد كردم البته خانم نونهالي را فراموش كرده بودم كه دوست دارم اين جا از ايشان ياد كنم، همچنين ديگر بازيگراني كه كار آنها را ديدم و لذت بردم حال چه در نقش مكمل و چه نقش اول حضور پررنگي داشتند. مثلاً  خانم آهو خردمند، خانم سپاه منصور، خانم مقانلو، مهراوه شريفي نيا در مهمان مامان، نيكي كريمي،  پريوش نظريه، لادن مستوفي و خيلي هاي ديگر كه ممكن است الان حضور ذهن نداشته باشم.
حالا كمي از گذشته بگوييد اصلاً گوهر خيرانديش در چه خانواده اي به دنيا آمده است؟
من يك خانواده فرهنگي ـ  مذهبي داشتم. مادر من يك حاجيه خانم بود كه حتي يكي از فاميل هايش در كربلا زندگي مي كرد. بنابراين هيچ وقت دوست نداشت دخترش بازيگر شود. من در آن زمان به دليل علاقه شديدي كه به اين رشته داشتم به مادرم قول دادم كه در اين حرفه هم مي توانم او را سربلند كنم و به او اطمينان دادم كه اين مقوله چيز خاصي ندارد كه باعث سرافكندگي خانواده ام شود.
آن موقع چند سالتان بود؟
من در آن دوران ۱۴ ساله بودم كه اين قول را به مادرم دادم و بعدها به دانشگاه رفتم و در رشته هنر مشغول به تحصيل شدم و درسم را تا مقطع ليسانس و بعد با درجه دكترا به پايان رساندم.
مگر خانواده شما توقع داشتند كه شما در آينده چكاره شويد تا توقعات خانوادگي تان برآورده شود؟
ببين... گفتم من در خانواده اي فرهنگي ـ  مذهبي متولد شدم. اكثر فاميل هاي ما و حتي خواهر من از قشر فرهنگي جامعه بودند و عمدتاً مدير و معلم مدرسه. من در كنار آنها ياد گرفته بودم كه حتماً  الگوي درست و سالمي در جامعه باشم. براي همين وقتي به مادرم گفتم كه من مي خواهم رشته هنر را براي ادامه تحصيل انتخاب كنم عكس العمل جالبي نداشت. مادرم بيشتر دوست داشت من رشته هاي ديگري كه در آنها نمره آورده بودم انتخاب كنم مثل رشته زبان يا رشته پزشكي. اما چكار مي كردم جهت علاقه ام به سمت رشته هاي نمايشي و خصوصاً تئاتر بود.
002373.jpg

عكس العمل هاي بعدي خانواده شما چه بود؟ منظورم بعد از انتخاب رشته و خصوصاً در حين فعاليت هاي هنري.
با ديدن كارهايم كم كم نظرشان عوض شد. مادرم وقتي مي ديد كه در رشته مورد علاقه خودم توانايي اين را دارم كه آنقدر موثر و پررنگ عمل كنم كه كمتر از پزشك نباشم، خوشحال مي شد. من سلامت زندگي ام را طوري حفظ كردم كه مادرم از اين كه دخترش يك هنرپيشه شده سرشكسته نشود.
از سوي ديگر تا زماني كه جمشيد زنده بود سعي كرديم زندگي خودمان را عاري از هر آلودگي و كاملاً  سالم حفظ كنيم. گو اين كه هميشه نوع و شيوه زندگي ما بين دوستانمان به عنوان يك زندگي ايده آل و سلامت مطرح بود به همين دليل هرچند ممكن است به نظرت خودستايي بيايد اما من فكر مي كنم كه زندگي ساده ما چشم خورد. از بس كه ما با هم خوب بوديم و انگار بعضي چشم ها طاقت ديدن ما را نداشت و سرنوشت اين طور رقم زد كه جمشيد خيلي زود از پيش ما برود.
ياد جمشيد اسماعيل خاني عزيز بخير. راستي چطور با آقاي اسماعيل خاني آشنا شديد؟
سال ۱۳۴۹ بود كه اسماعيل خاني به مدرسه ما آمد و قرار شد يك تئاتر مدرسه اي كار كند و مرا براي يكي از نقش هايش انتخاب كرد و همين باعث آشنايي مان شد.
احتمالاً هنوز ۱۴ سالتان بوده؟
بله... (مي خندد) من ۱۴ ساله بودم كه با اسماعيل خاني ازدواج كردم.
آقاي اسماعيل خاني چندساله بودند؟
او ۱۹ ساله بود.
شغل پدرتان چه بود؟
پدرم باغدار و كشاورز بود.
اصليت شما كجاييست؟
من در شيراز به دنيا آمدم. پدرم در فارس به دنيا آمده بود و مادرم اهل كازرون است. مادربزرگم هم بوشهري بود. پس از اين كه من با اسماعيل خاني ازدواج كردم و زندگي مشتركمان شروع شد به تهران آمديم.
خيلي علاقه دارم بدانم در آن تئاتر نقشتان چه بود؟
بعد از اين كه من توسط آقاي اسماعيل خاني انتخاب شدم متوجه شدم كه قرار است در نقش يك پيرزن ۶۰ ساله بازي كنم!نقش عذراي بندانداز در نمايش عروس نوشته فريده فرجام.
آن هم در سن ۱۴ سالگي؟
دقيقاً... نقش يك پيرزن ۶۰ ساله كه گريم بسيار سنگيني هم داشت.
بعد از اجراي نمايش مورد تشويق همه كساني قرار گرفتم كه تئاتر ما را ديدند. پس از اين نمايش من وارد فرهنگ و هنر فارس شدم و از همان ۱۴ سالگي به شكل قراردادي، بازيگر فرهنگ و هنر سابق شدم كه الان مي شود وزارت فرهنگ و ارشاد.
قبل از آشنايي با آقاي اسماعيل خاني هم به تئاتر علاقه داشتيد؟
راستش من از بچگي در بازي هاي كودكانه ام دوست داشتم نقش بازي كنم. يك روز نقش پرستار، يك روز خانم معلم و... براي همين هميشه مادرم هم مي گويد كه از بچگي من گرايش به ايفاي نقش داشتم. در دوران مدرسه هم خودم داوطلبانه نمايش هاي كوتاه كار و براي بچه ها اجرا مي كردم. حتي وقتي جمشيد به مدرسه ما آمد، مدير مدرسه با پيشينه اي كه از من در ذهن داشت مرا به اسماعيل خاني معرفي كرد. او هم از من تست گرفت و مرا براي نمايش خودش پذيرفت.
و بعد از ازدواج با آقاي اسماعيل خاني؟
او... در تمام مدتي كه من در دانشگاه تحصيل مي كردم در كنارم بود. هميشه سعي مي كرد كه يار و همراه من باشد. شاهد اين مدعاي من سي و دو سال زندگي مشتركي است كه با جمشيد داشتم. او هم بازيگر و همكار و هم همسر بود، هم پدر بود، هم دوست بسيار خوبي بود و هم منتقد بسيار آگاهي كه كارهاي مرا موشكافانه نقد مي كرد و من مي توانم بگويم الان اگر رشد كرده ام و پيشرفتي داشته ام، فقط به دليل حضور او بود و اگر در من رشدي مي بينيد به دليل بستر مناسبي است كه اسماعيل خاني براي پيشرفت من مهيا كرد تا جايي كه امروز سيمرغ بلورين نقش اول را در دست خودم ببينم.
شما چندتا بچه داريد؟
من سه تا بچه دارم. يك پسر و دو دختر. روز مراسم هم پسرم كه نماينده پدرش است حضور داشت و در كنارم بود. چون او ايران زندگي نمي كند و براي تعطيلات به ايران آمده بود. به هر حال خيلي خوشحال بودم كه او كنارم بود و آن روز گريه ها و شادي هايمان را با هم تقسيم كرديم.
در خانواده خودتان چند بچه بوديد؟
ما شش تا بچه بوديم. چهار خواهر و دو برادر.
دقيقاً  در چه سالي وارد دانشگاه شديد؟
من سال ۱۳۵۹ وارد دانشگاه هنرهاي دراماتيك شدم. پسرم در آن زمان شش ساله بود. پس از يك سال كه در دانشگاه هنرهاي دراماتيك تحصيل كردم، انقلاب فرهنگي شكل گرفت و باعث شد كه دانشگاه ها تعطيل شود. بعد از دوباره باز شدن دانشگاه ها، دانشگاه هنرهاي دراماتيك چهارراه آبسردار، كلاً تعطيل شده بود و همه دانشجوهاي آن به دانشگاه هنرهاي زيبا منتقل شدند.
در دوران دانشجويي با چه كساني همدوره بوديد؟
اكثر آنهايي كه الان شما مي بينيد كه در سينماي ايران جزو آدم هاي موفق محسوب مي شوند در آن دوران با من همدوره بوده اند مثلاً آقاي خسرو معصومي كه آخرين فيلمم (رسم عاشق كشي) را با ايشان كار كردم يا آقايان حسن پورشيرازي كه از شيراز آمده بودند، امين تارخ، مجيد مظفري، حبيب دهقان نسب و مهدي فقيه اينها بچه هاي شيراز بودند يا آقاي مجيد اوجي تهيه كننده سريال هاي همسايه ها و سفرسبز، اگر به خاطرم بيايد تا برايت بگويم...
كساني كه از دوران انحلال دانشگاه هنرهاي دراماتيك و شكوفايي انقلاب فرهنگي با هم همدوره بوديم... آها... خانم مهرانه مهين ترابي، شهين عليزاده، فاطمه نقوي، آقاي آتيلا پسياني، محمود جعفري، شاپور پورامين و...
احتمالاً خانم آزيتا حاجيان؟
بله... از كجا فهميدي؟ (مي خندد)
همين طوري حدس زدم.
بله خانم حاجيان هم بودند، آقاي محمود پاك نيت، جهانگير كوثري و رخشان  بني اعتماد كه البته اين دو نفر آخر سال بالايي بودند، اصغر فرهادي نويسنده فيلم هاي دنيا و توكيو بدون توقف.
پس همدوره اي هاي نويسنده هم داشته ايد؟
بله آقاي اصغر عبداللهي، آقاي موذني و كامبيز پرتوي.
حدس مي زنم آقاي كيانيان هم همدوره اي شما بوده باشد.
نخير اين  دفعه ديگر اشتباه حدس زدي (مي خندد) آقاي كيانيان دوره هاي بالاتر بودند. خانم افسر اسدي، فرشته صدر، عرفاني،  خانم پوران درخشنده كه ايشان هم سال بالايي بودند، آقاي وحيدزاده و همه آدم هايي كه در آن دوران چه سال بالايي چه همدوره اي ما و يا جديدتر، اكثراً كساني هستند كه الان هر كدام در كار خودشان موفق هستند و كاملاً  هم مطرح شده اند. البته بعضي از اين دوستان هم در زمينه هاي ديگري مثل روزنامه نگاري و تهيه كنندگي فعاليت مي كنند. اي كاش بتوانم اسم همه بچه ها را... آها... خانم رويا تيموريان و كلاً همه بچه هاي خوب دوران شكوفايي دانشگاه ها پس از انقلاب كه وارد سينما شدند و خوش به حال من كه با تمام اين عزيزان همدوره بوده ام.
از استادهايتان هم چيزي يادتان مي آيد؟
بله، هر كدام از درس ها در هر رشته استادان خاص خود را داشت. مثلاً آقاي سمندريان (استان فن بيان و بازيگري)، آقاي پرورش (استاد بازيگري)، آقاي محمد حقوقي به عنوان شاعر و نويسنده، استاد بهرام بيضايي، آقايان روشن و سپانلو كه استادان ادبيات ما بودند، آقاي اوحدي كه الان منتقد سينما هستند، استاد عكاسي و نقد سينماي ما بودند. استاد فرهت كه استاد موسيقي ما بودند، آقاي آريانپور استاد موسيقي و جامعه شناسي، خانم زاهدي، خانم دكتر مژده، آقاي دكتر نادرزاده، آقاي نصرت كريمي، خانم مهين ميهن كه گريم تدريس مي كردند، خانم زينليان و تمام استاداني كه الان هم داراي تاليفاتي هستند و هم در دانشگاه ها به تدريس ادامه مي دهند. آقاي حكيم رابط (نويسنده فيلمنامه) آقاي ركن الدين خسروي. مي توانم بگويم كه من شانس اين را داشتم در مقطعي درس بخوانم كه استادان بسيار ارزشمندي تدريس مي كردند و افتخار مي كنم كه در كلاس اين استادان تلمذ كردم.
خودتان هم تدريس مي كنيد؟
راستش بارها از طرف دانشگاه تهران، دانشگاه سوره و آموزشگاه هاي مختلف از من دعوت كردند، ولي من با تاسف فراوان رد كردم. به دليل گرفتاري هاي كاري و مشكلات شخصي وقت آزاد براي حضور در دانشگاه ها نداشتم. اما در مقاطع خاص زماني كار تدريس موقت انجام داده ام. مثلاً  در زمان فيلمبرداري سريال روزي روزگاري (امرا... احمدجو) كه در ميمه بود من كلاس هايي را در اصفهان اداره مي كردم يا در زمان فيلمبرداري (روز باشكوه) كلاس هايي را در سمنان اداره كردم و به شكل مقطعي در كلاس هاي مختلف در شهرهاي مختلف مجبور به تدريس شدم و از وقت هاي آزادي كه بين فيلمبرداري به دست مي آوردم سعي مي كردم براي تدريس در دانشگاه هاي مختلف سينما ـ تئاتر استفاده كنم البته در شهرستان ها.
بيشتر روي تدريس كدام رشته تسلط داريد؟
من فكر مي كنم در همان رشته اصلي خودم يعني كارگرداني و بازيگري مي توانم تدريس كنم. گو اين كه مدتي هم آموزشگاهي باز كرده بودم اما وقتي ديدم كه تعداد اين آموزشگاه ها زياد شد، فكر كردم بهتر است خودم شخصاً در كلاس ها حضور پيدا نكنم، چون ممكن بود با كمبود وقت مواجه شوم و نتوانم جوابگوي دانشجويان شوم. به همين دليل بيشتر فعاليت آن آموزشگاه را در زمينه درس  هاي دانشگاهي و پيش دانشگاهي و كامپيوتر قرار داديم، الان هم در هيچ جايي تدريس نمي كنم و باز به همان دلايلي كه گفتم به اين زودي ها هم قصد اين كار را ندارم.
مي توانم يك فلاش بك بي موقع بزنم؟
خواهش مي كنم.
شما در دوران جواني، جواني هم مي كرديد؟
من فكر مي كنم اصلاً در زندگيم جواني نكرده ام. علتش هم شايد ورود به عرصه زندگي مشترك آن هم خيلي زود باشد آن هم در سن ۱۴ سالگي (مي خندد) مسئوليت زياد زندگي و البته فعاليت هاي حرفه اي و گرفتاري هاي مربوط به آن باعث شده كه فرصتي براي جواني كردن نداشته باشم.
يعني حتي در قالب كار مورد علاقه خودتان هم جواني نكرديد؟
در كارم كه اصلاً... خودت مي داني كه من در اكثر قريب به اتفاق كارهايم نقش هايي را بازي كرده ام كه حداقل ۲۰ سال با خودم فاصله سني داشته. مثلاً در ارتفاع پست يا در
نان، عشق و موتور هزار يا سريال همسايه ها و يا حتي همين فيلم آخرم، رسم عاشق كشي. از همه جالب تر در همان دوران نوجواني بازي در نقش يك پيرزن ۶۰ ساله! خب فكر مي كني من كي وقت جواني كردن داشته ام؟ (مي خندد)
معمولاً چه كتاب هايي مي خوانيد؟
من هميشه از رمان لذت مي بردم و البته به خواندن تاريخ هم بسيار علاقه مندم. اين اواخر بيشتر مطالعاتم مربوط مي شود به مجله هاي روز و نشريات تخصصي و كتاب هايي با قطر كم كه باز هم دليلش كمبود وقت است. اجباراً بايد مطالب مختصر و مفيد را مطالعه كنم.
به ادبيات هم علاقه داريد؟
بله من عاشق ادبيات مشرق زمين هستم گو اين كه هميشه كارهاي جادويي گابريل گارسيا ماركز را هم پسنديده و دنبال كرده ام و ادبيات خودمان را هم هميشه دوست داشته ام و كارهاي نمايشنامه نويس هاي خودمان را هم تا انتها دنبال مي كنم. سعي كرده ام مطالعاتم هميشه به روز باشد اما اين اواخر مطالعاتم به شعرهاي مختصر و مقاله هاي كوتاه و ورق زدن مجله ها و روزنامه هاي تخصصي محدود شده است.
به كدام شاعر علاقه داريد؟
خب حافظ هميشه در مرتبه رفيع شعر ايران قرار دارد. البته علاقه من به حافظ كمي هم به اين دليل است كه او همشهري من است. بعد از حافظ شعراي جديد امروزي را خيلي دوست دارم مثل احمدرضا احمدي. اشعار سهراب سپهري را هم زمزمه مي كنم. در سال هاي گذشته خيلي نيما مي خواندم و در كل از شعراي روز هر چه به دستم برسد، مي خوانم چون يك جورايي احساس مي كنم كه با هم، همدليم.
اگر قرار باشد از دغدغه هاي ذهني خودتان در يك فضاي سورئال يك پلان خيالي بسازيد چه چيزي را به تصوير مي كشيد؟
عجب سؤال عجيب و غريب و خاصي. خب اول بايد فكر كنم... يعني در خيالاتم چرخي بزنم تا بعد بتوانم جواب تو را بدهم. راستش نمي دانم چه بگويم... يك پلان خيالي ... (كمي سكوت) خب شايد به دليل اين كه تمام دغدغه ذهني من در اين اواخر نبودن جمشيد و خلاء عاطفي و حرفه اي اوست بيشتر تمايل داشتم در يك پلان خيالي نوار زندگي را به عقب برگردانم تا دوباره اسماعيل خاني را در كنار خودم ببينم. حالا نمي دانم اين پاسخ چقدر به درد مي خورد. اما دوست دارم اين اتفاق نه در خيال بلكه در واقعيت عملي شود.

چرا جمعه ها به سينما نمي رويم
انتخاب رسانه
حسين ياغچي
به نظر مي رسد كه در كشور ما يك باور همگاني در مورد شباهت ميان تلويزيون و سينما وجود دارد. آنچنان كه در بسياري مواقع لزوم حضور سالن هاي سينما در شهر به دليل وجود تلويزيون زير سؤال برده مي شود. اين در حاليست كه در كشورهاي پيشرفته گذشته از آن كه بازده و تاثيرگذاري رسانه سينما را بيش از ساير رسانه ها مي دانند در موارد زيادي تعاريف مستقل و متفاوتي براي هر يك از دو رسانه سينما و تلويزيون قايل مي شوند. بايد توجه داشت كه در علم ارتباطات كاركرد رسانه تلويزيون را شبيه كاركرد رسانه هايي همچون روزنامه و مجله در نظر مي  گيرند، حال آن كه رسانه سينما را رسانه اي داستانگو و دراماتيك قلمداد مي كنند كه تاثيرگذاريش را به واسطه رويا و تخيل شكل مي بخشد.
مي توان در اثبات تفاوت رسانه تلويزيون و سينما به نكته اي تاريخي اشاره كرد. در ميان فرانسوي ها، آمريكايي ها و انگليسي ها همواره بر سر اين كه كداميك از اين سه كشور زودتر سينما را اختراع كرده اند اختلاف بوده است. ولي به هر حال تاريخ اختراع سينما را بايد زماني دانست كه برادران لومير بليت هايي به مردم فروختند تا آنها در سالني تاريك بنشينند و فيلمي را بر روي پرده تماشا كنند. در واقع سينما همراه آداب و رسومي كه براي تماشاي يك فيلم در نظر مي گيرند معنا مي يابد و ذات سينما از سالن نمايش آن جدا نيست. در ادامه مي توان به نكات افتراق ديگري ميان اين دو رسانه اشاره كرد كه در لابه لاي صحبت هاي فيلمسازان و تحليلگران همواره گفته شده است. شايد مهم ترين نكته،وجه انتخابي هر يك از اين دو رسانه براي بيننده باشد. امروزه با توجه به حضور تلويزيون در همه خانه ها ديگر جنبه انتخاب براي بيننده تا حدود زيادي از بين رفته است و اگر انتخابي هست ميان گزينه هايي است كه اين رسانه براي جلب نظر بيننده در نظر گرفته كه از آن با عنوان شبكه ها و كانال هاي مختلف تلويزيوني نام مي برند. در واقع ديگر مناقشه اي برسر حضور يا عدم حضور آن در خانه وجود ندارد و وجودش همچون اشياي ضروري در يك خانه امري عادي و بديهي قلمداد مي شود.
اما بر خلاف تلويزيون، سينما هرچه بيشتر در معرض انتخاب شدن قرار گرفته و به همين خاطر عنصر كيفيت بيش از ساير رسانه ها در آن مورد توجه واقع شده است. در زندگي مدرن امروز آنقدر دلمشغولي ها و سرگرمي هاي ديگري براي شهروندان در نظر گرفته شده كه استفاده از سينما به عنوان گذراندن اوقات فراغت اندكي كهنه به نظر مي رسد. اين موضوع در مورد كشورهايي كه در آنها نگاه صنعتي به  سينما وجود ندارد، بيش از همه خودنمايي مي كند. حال آن كه در كشورهاي داراي صنعت سينما تمهيدات مختلف و موثري براي جلب مخاطبان به سالن هاي سينما در نظر گرفته شده كه سبب غلبه سينما بر رسانه هاي رقيبش گشته است. مثلاً امكانات تفريحي اي كه در شهرها براي شهروندان در نظر گرفته شده در طرح و شكل كوچكتري در سالن هاي سينما هم وجود دارد.
به عنوان نمونه از رستوران هاي مهم و معروف شهر خواسته شده كه شعبه اي از شعب خود را در سالن هاي سينما تاسيس كنند تا به اين وسيله پايه هاي اصلي تفريح و سرگرمي براي شهروندان فراهم شده باشد. گذشته از رستوران ها، فروشگاه هاي ديگري هم در سالن هاي سينما به وجود آمده اند و در واقع سالن هاي سينما به نوعي به مراكز خريد تبديل شده اند. ناگفته پيداست كه در اين صورت رفتن به سينما، جذابيت هاي زيادي در پي دارد كه نمي توان آن را در ساير رسانه هاي مشابه جست و جو كرد.
از طرف ديگر در داخل سالن هاي سينما حق انتخاب زيادي براي بيننده وجود دارد كه به ميل خود فيلم مورد علاقه اش را انتخاب كند. هر سالن حداقل پنج فيلم را نمايش مي دهد كه قطعاً يكي از آنها توجه بيننده را جلب مي كند. در واقع لفظ سالن سينما براي مكان هايي كه فيلم نمايش مي دهند ديگر لفظ مناسبي به نظر نمي رسد و مي توان از آنها به عنوان مجتمع يا مركز سينمايي ياد كرد. اما تعداد اين مراكز سينمايي در سطح شهرها يكي از مهم ترين عوامل جذب و علاقه مندي مردم به رسانه سينماست. در شهرهاي بزرگ جهان در تمامي مناطق مراكز سينمايي بزرگي وجود دارد كه دسترسي به آنها براي شهروندان بسيار ساده است و ديگر لازم نيست كه آنها بيشتر وقت خود را در ترافيك اتوبان ها براي تماشاي يك فيلم هدر دهند. در واقع تلاش شده همان طور كه وجود تلويزيون در خانه ها امري بديهي قلمداد مي شود، حضور مراكز سينمايي در اطراف محل زندگي شهروندان هم عادي تصور شود و به اين وسيله سينما به يكي از اجزاي مهم زندگي مردم تبديل گردد.
علاوه بر اين در داخل سالن سينما هم امكانات رفاهي خوبي براي مخاطبان در نظر گرفته شده تا آنها از تماشاي يك فيلم تجربه اي دلنشين و به يادماندني در خاطرشان باقي بماند. همه اين موارد در كنار يك مورد مهم ديگر معني مي يابند و آن نمايش يك فيلم خوب در سينماست. فيلمي كه اقشار مختلف مردم را درگير و مجذوب خود كند. البته چنين جنبه اي بيش از همه به نوع نگاه فيلمسازان به مقوله سينما و تاثيرات و كاركردهايش بازمي گردد كه پيرامون اين موضوع در آينده بيشتر سخن خواهيم گفت.

فيلم هاي اكران شده در سال ۸۲
در حسرت تماشاگر
مهدي طاهباز
002256.jpg

توكيو بدون توقف با۴۳۰ميليون تومان فروش
عروس خوش قدم با۳۶۰ميليون تومان فروش
دنيا با ۳۵۵ ميليون تومان فروش
سال ۸۲ را به لحاظ اقتصادي براي سينماي ايران بايد يك شكست كامل به حساب آورد. به جز چند فيلم خاص اكثر آثار به نمايش درآمده در اين سال با شكست تجاري مواجه شدند و چيزي جز ضرر و زيان براي سازندگانشان در بر نداشتند. در اين سال، ۴۲ فيلم ايراني روي پرده رفت كه از اين ميان تنها چهار فيلم بالاي ۳۰۰ ميليون تومان فروخت. هيچ فيلمي بين ۲۰۰ تا ۳۰۰ ميليون تومان فروش نداشت و تنها هفت فيلم فروشي بين ۱۰۰ تا ۲۰۰ ميليون تومان كردند. ۳۱ فيلم هم (حدود ۷۴ درصد كل آثار) فروش پايين تر از صد ميليون تومان داشته اند كه در مناسبات امروز سينماي ايران يك شكست محسوب مي شود. نكته تاسف انگيز اين كه ۱۳ فيلم (حدود ۳۱ درصد كل آثار) فروشي پايين تر از ۲۰ ميليون تومان كرده اند كه يك فاجعه محسوب مي شود. در هر حال سينماي ايران در سال ۸۲ به لحاظ جذب مخاطب در پايين مرتبه در مقايسه با چند سال اخير قرار داشت.
چهار فيلم پرفروش سال ۸۲ همگي به سينماي كمدي تعلق دارند. مردم در سالي كه گذشت تنها به سينماي مفرح و شادي كه هيچ گونه دغدغه و مسئله مهمي را بيان نمي كرد روي خوش نشان دادند.
«توكيو بدون توقف» با فروش ۴۳۰ ميليون توماني اش توانست عنوان پرفروش ترين فيلم سال ۸۲ و نيز دومين فيلم پرفروش در تاريخ اكران تهران (پس از كلاه قرمزي و سروناز با فروش ۵۴۰ ميليون توماني اش) را به دست آورد. اين فيلم كه يك گام رو به جلو براي كارگردانش (سعيد عالم زاده) پس از «بالاتر از خطر» محسوب مي شود، موفقيتش را بيشتر از هر چيز به حضور شخصي به نام مهران مديري چه جلو و چه پشت دوربين مديون است. مهران مديري نقش محوري را در فيلم ايفا كرده و حضور پررنگ او در هدايت فيلم كاملاً مشهود است.
توكيو بدون توقف اواخر تابستان اكران شد و حدود ۷۰ روز بر پرده ماند. اما در كمال ناباوري مكان دوم پرفروش هاي ۸۲ به «عروس خوش قدم» ساخته كاظم راست گفتار اختصاص دارد. شايد در زمان نمايش اين فيلم در جشنواره سال گذشته، هيچ كس تصور چنين فروشي را براي اولين ساخته كاظم  راست گفتار نمي كرد. در طول فيلم كمتر كسي را مي بينيد كه به شوخي هاي بي مزه و گاهي مواقع ملال آور «عروس خوش قدم» بخندد! با اين حال به مدد حضور بازيگراني چون امين حيايي، ماهايا پطروسيان، پارسا پيروزفر، محمدرضا شريفي نيا و نيز تبليغات گسترده، عروس خوش قدم توانست حدود ۳۶۰ ميليون فروش داشته باشد.
«دنيا» با فروشي حدود ۳۵۵ ميليون تومان سومين فيلم پرفروش امسال است. فيلمي با بازي هديه تهراني و محمدرضا شريفي نيا كه به مدد فيلمنامه تقريباً حساب شده اش توانست موفقيتي باورنكردني را براي سازنده اش، منوچهر مصيري رقم بزند. اگر در ساخت «دنيا» دقت بيشتري اعمال مي شد اين فيلم مي توانست در حد يك اثر خوب و قابل توجه مطرح شود ولي در حال حاضر اين فيلم يك اثر تجاري و تا حدودي خوش ساخت است كه فقط نان بازيگران و فيلمنامه اش را مي خورد.
شايد يكي از خوش شانس ترين فيلم هاي سال ۸۲ «دختر ايروني» باشد. اين فيلم اواخر آبان به نمايش درآمد و در كم فيلمي و با بي فيلمي سينماي ايران در فصل زمستان توانست بيش از صد روز بر روي پرده بماند و حدود ۳۵۰ ميليون تومان فروش كند. حضور بازيگراني چون هديه تهراني و امين حيايي (با ظاهري متفاوت از گذشته)، وجود فيلمنامه نويسي چون ايرج طهماسب و ... از دلايل فروش دختر ايروني است. دختر ايروني با اين كه ايرادهاي ساختاري بسياري داشت و به نوعي بسيار سردستي ساخته شده بود ولي به اندازه كافي فاكتور براي به سينما كشاندن تماشاگران را دارا بود. موفقيت دختر ايروني باعث شد تا محمد حسين لطيفي بلافاصله ساخت چهارمين فيلم خود را به تهيه كنندگي صحرافيلم آغاز كند و برخلاف گذشته به سمت سريال سازي نرود. با نگاهي به چهار فيلم فوق مي توان متوجه اين نكته شد كه هديه تهراني در فيلم هاي طنز مي تواند موفقيت تجاري اثر را تا حدود زيادي تضمين كند.
اما پس از آثار ذكر شده «واكنش پنجم» با اختلاف فروش بسيار زيادي پنجمين اثر پرفروش سال ۸۲ است. اين فيلم كه نوروز امسال به نمايش درآمد توانست حدود ۱۹۰ ميليون تومان بفروشد. اختلاف ۱۵۰ ميليون توماني اين اثر (كه تا به حال اين اختلاف در سينماي ايران سابقه نداشته!) با فيلم قبلي اش (دختر ايروني با ۳۴۰ ميليون تومان فروش) تاكيدي است دوباره بر موفقيت فيلم هاي طنز در سال ۸۲.
واكنش پنجم با انبوهي از بازيگران مطرح و فضاي ضد مردش و نيز زمان مناسب نمايش اش توانست به فروش تقريباً خوبي دست يابد. مكان بعدي فروش متعلق به اثر جنجالي بهمن فرمان آرا است. «خانه اي روي آب» برخلاف آنچه پيش بيني مي شد و با توجه به جنجال هاي فراوان پيرامونش فروش چنداني نكرد. رقم ۱۸۹ ميليون تومان براي اين فيلم با آن همه بازيگر مطرح، تعداد بالاي جوايز دريافت كرده و... نمي تواند براي خانه اي روي آب رضايت بخش باشد.
«صورتي» با فروش نه چندان خوبش كم فروش ترين فيلم سال هاي اخير فريدون جيراني و هفتمين فيلم پرفروش سال ۸۲ شد. اين فيلم برخلاف پيش بيني هاي انجام شده تنها ۱۷۵ ميليون تومان فروش كرد و كار به جايي رسيد كه جيراني اعلام كرد ديگر فروش فيلم هايش برايش اهميتي ندارد!
صورتي نشان داد اگر جيراني به ساخت همان فيلم هاي جنايي - خانوادگي بپردازد حداقل در گيشه موفق تر خواهد بود.اما برخلاف تصور بسياري و به مدد تبليغات بسيار فراوان تلويزيون، «ديوانه اي از قفس پريد» توانست حدود ۱۶۹ ميليون تومان بفروشد و هشتمين فيلم سال ۸۲ شود. اگر سومين فيلم بلند احمدرضا معتمدي با آن ديالوگ هاي قلمبه سلمبه اش تهيه كننده اي مانند تلويزيون را پشت سر خود نداشت، ديوانه اي از قفس پريد هيچ گاه به چنين فروشي دست نمي يافت. البته نبايد از حضور بازيگراني چون پرويز
002259.jpg
پرستويي، نيكي كريمي، عزت ا... انتظامي، علي نصيريان و... هم در جذب تماشاگران به سمت سينماها به آساني گذشت.مكان بعدي فروش به اولين ساخته محمدحسين فرح بخش در مقام كارگردان اختصاص دارد. «عطش» توانست حدود ۱۲۵ ميليون بفروشد كه البته با توجه به ادعاي سازندگانش چندان جالب به نظر نمي رسد. اين فيلم كه چند درصدي از آن را قاسم جعفري ساخت و سپس حسين فرح بخش آن را ادامه داد و به پايان رساند نسخه به روز شده «خداحافظ رفيق» امير نادري است. نكته جالب اين كه حسين فرح بخش در مصاحبه هايش وجود آدمي به نام قاسم جعفري را به كل انكار مي كند و مي گويد اصلاً چنين آدمي را نمي شناسد!
شايد يكي از بزرگترين شكست هاي تجاري سال ۸۲ مربوط به اثر ارزشمند و خوش ساخت احمد اميني،
«اين زن حرف  نمي زند» باشد. اين فيلم قابل توجه و ديدني تنها ۱۰۵ ميليون تومان فروخت كه اين شكست پيش از هر چيز به روحيات مردم در سال ۸۲ برمي گردد. مردم در اين سال نشان دادند حوصله فيلم هاي جدي آن هم با مضامين تلخ و گزنده را ندارند و ترجيح مي دهند ساعتي بدون دغدغه را در سالن سينما بگذرانند.
«چشمان سياه» ايرج قادري هم نتوانست چندان كارساز باشد و تنها تا حد ۱۰۵ ميليون تومان توانست تماشاگر به سالن ها بكشاند.عجيب ترين قسمت ماجرا به بازيگر فيلم يعني محمدرضا گلزار مربوط مي شود. بازيگري با محبوبيتي فراوان كه هيچ كس به ديدن فيلم هايش نمي رود. محمدرضا گلزار يكي از عجايب زمانه ما به شمار مي رود!
نكته جالب در مورد چشمان سياه سفر ايرج قادري در زمان اكران فيلم به آمريكا و گفت وگو با شبكه هاي ماهواره اي است. اين گفت وگوها و تبليغات صورت گرفته در شبكه هاي فارسي زبان كمك زيادي به فروش داخلي فيلم كرد و باعث افزايش فروش چشمان سياه شد.
مكان بعدي فروش به «تب» ساخته رضا كريمي اختصاص دارد. اين فيلم كه بازيگران مطرح زيادي مانند: امين حيايي، حميد فرخ نژاد، لعيا زنگنه، حديث فولادوند، داريوش ارجمند، سعيد پورصميمي و... را داشت، نتوانست با توجه به مدت اكران طولاني اش بيش از ۸۷ ميليون تومان فروش داشته باشد.شكست تجاري تب بيش از هر چيز به مسايل پشت پرده و مشكلات پيش آمده در هنگام ساخت فيلم برمي گردد. اين مسايل سبب شده تا فيلم دچار يك سردرگمي و آشفتگي ناخواسته شود.
«فرش باد» نيز يكي ديگر از مغمومين سال ۸۲ است. اين فيلم كه عنوان اثر برگزيده تماشاگران را در جشنواره فجر سال ۸۱ به دست آورد تنها ۸۴ ميليون تومان در اكران عمومي فروش كرد. شايد يكي از دلايل عدم موفقيت اين فيلم تبليغات نامناسب و در برخي موارد بد آن باشد.
فرش باد علي رغم مضمون طنزش و نيز زمان مناسب اكران (اواخر تيرماه) نتوانست به موفقيتي در گيشه دست يابد.
«غزل» محمد رضا زهتابي با حدود ۶۷ ميليون تومان فروش در مكان بعدي فروش قرار دارد. اين فيلم كه مدت ها پروانه نمايش نداشت، ارديبهشت امسال بر روي پرده رفت.
اما «زمانه» حميدرضا صلاحمند ثابت كرد در صورت بد بودن فيلم، حتي حضور هديه تهراني و محمدرضا گلزار هم نمي تواند مشكلي را حل كند. اين فيلم كه يكي از عجايب سينماي ايران به شمار مي رود تنها ۶۵ ميليون تومان فروش كرد و عنوان كم فروش ترين فيلم هديه تهراني از آغاز تاكنون را به خود اختصاص داد.
شايد يكي ديگر از خوش شانس هاي سال ۸۲، آخرين ساخته شاپور قريب باشد. «كفش هاي جيرجيرك دار» در جشنواره كودك اصفهان به نمايش درآمد و بدون اين كه درخواست شركت در جشنواره فجر را كند از اواسط دي ماه در يك گروه سينمايي روانه اكران شد. با توجه به زمان نه چندان مناسب نمايش، كفش هاي جيرجيرك دار توانست حدود ۶۵ ميليون تومان بفروشد كه براي چنين فيلمي كه حتي اميدي به اكرانش هم نبود، رقمي قابل توجه و مناسب است. اكران كفش هاي جيرجيرك دار نشان داد هنوز هم فيلم كودك طرفدار دارد و اگر اثري مناسب با اين گروه سني به نمايش درآيد، از آن استقبال مي شود.
اگر «شب هاي روشن» وضعيت اكران بهتري داشت و در سينماهاي بيشتر و يا حداقل زمان طولاني تري به نمايش درمي آمد، مي توانست به فروش بسيار بهتري دست يابد. با اين حال اين فيلم حدود ۶۳ ميليون تومان فروش كرد كه اين رقم براي اين فيلم نمي تواند چندان بد باشد. شب هاي روشن پس از جشنواره فجر فرصت اكران دوباره يافت و در چند سينما به نمايش درآمد كه استقبال خوبي هم از آن شد. «غوغا» ساخته سعيد سهيلي هم كه قرار بود غوغايي در سينماها به پا كند، بدون سروصدا آمد، ۶۰ ميليون تومان فروش كرد و بدون سروصدا از سينماها برداشته شد.
هيچ كس فكر نمي كرد يدا... صمدي بتواند فيلمي به بدي «بانوي من» بسازد. اثري آشفته و بي دروپيكر كه حتي آدم رغبت نمي كند تا پايان آن را تحمل كند. اين فيلم كه پس از اكرانش يك جنگ قلمي بين بازيگر، كارگردان و تهيه كننده اش به راه افتاد تنها ۶۰ ميليون تومان فروش كرد.
002262.jpg

«رنگ شب» محمد علي سجادي كم  فروش ترين فيلم ميان آثار اكران شده در نوروز لقب گرفت. اين فيلم كه مدت ها در انتظار گرفتن پروانه نمايش به سر مي برد تنها ۵۷ ميليون تومان فروش كرد تا محمد علي سجادي كماكان به عنوان كارگرداني كه فيلم هايش (به جز شيفته!) نمي  فروشد، شناخته شود!
اما «نفس عميق» يكي ديگر از آثار شكست خورده امسال به حساب مي آيد. اين اثر ارزشمند و واقع گرايانه پرويز شهبازي كه در جشنواره بيست و يكم نگاه هاي زيادي را به سوي خود جلب كرد در اكران عمومي بسيار ناموفق نشان داد و تنها در حدود ۴۵ ميليون تومان فروش كرد.عدم استقبال از نفس عميق اين نكته را بيش از پيش ثابت كرد كه تماشاگر امروزي سينماي ايران به خصوص قشر جوان كه مخاطب اصلي فيلم به شمار مي رود از پند و اندرز (حتي به صورت حساب شده و نه شعاري) گريزان است و حوصله آن را ندارد.
«هفت ترانه» بهمن زرين پور هم آش  شله قلمكاري بود كه فقط اگر آن را ببينيد متوجه موضوع مي شويد. اين فيلم تنها ۴۰ ميليون تومان فروش كرد.
يكي ديگر از شكست خورده هاي سال ۸۲ «گاهي به آسمان نگاه  كن» ساخته كمال تبريزي است. اين فيلم با اين كه با توجه به مضمون تقريباً ماورايي اش (باحضور مقداري روح در زمين) و نيز حضور چند بازيگر مطرح، اميد زيادي به موفقيتش در گيشه مي رفت اما با يك شكست كامل مواجه شد. گاهي به آسمان نگاه كن تنها ۳۸ ميليون تومان فروش كرد تا ثابت شود تماشاگر سينماي ايران غيرقابل پيش بيني ترين تماشاگر دنياست. كمال تبريزي در سال ۸۲ به لحاظ جذب تماشاگر با دو شكست مواجه شد. اما شك نكنيد او برنده اين بازي در سال ۸۳ خواهد بود.
«تيك» اثري خنثي از اسماعيل فلاح پور اواسط ارديبهشت  اكران شد، يك ماه بر روي پرده ماند و حدود ۳۰ ميليون تومان فروش كرد.با اين كه سازندگان و تهيه كنندگان «دختري در قفس» اميد زيادي به فروش اين فيلم داشتند ولي آخرين ساخته قدرت ا... صلح ميرزايي تنها ۲۸ ميليون تومان فروش كرد. عليرضا داوود نژاد با اين كه تلاش زيادي كرده بود تا به قول خودش دست صلح ميرزايي را بگيرد و او را وادار كند تا فيلمي مخاطب پسند و آبرومند بسازد ولي در اين امر موفق نشد.
«جنايت» محمد علي سجادي يك شكست كامل در گيشه بود. با اين كه اين فيلم در جشن خانه سينما چند جايزه دريافت كرد ولي مخاطبان و حتي منتقدان به آن روي خوشي نشان ندادند و فيلم تنها حدود ۲۷ ميليون تومان فروش كرد.
حتي شهرام حقيقت دوست، ميترا حجار و جمشيد هاشم پور نتوانستند عامل به سينما كشاندن تماشاگران شوند.
در مرتبه هاي بعدي فروش، فيلم هاي «روياي جواني» ساخته نادر مقدس با ۲۵ ميليون تومان فروشي، «ايستگاه متروك» به كارگرداني عليرضا رئيسيان با ۲۴ ميليون تومان فروش، «عشق فيلم» ساخته ابراهيم وحيدزاده با ۲۰ ميليون تومان فروش و «نغمه» به كارگرداني ابوالقاسم طالبي با
۲۰ ميليون تومان فروش قرار دارند.
«رقص  در غبار» فيلم تحسين شده اصغر فرهادي كه اولين فيلم به نمايش در آمده در گروه فيلم  هاي مخاطب خاص است تنها ۲۰ ميليون تومان فروش كرد. «دعوت به شام» اثر نيمه كاره ساموئل خاچيكيان كه توسط داوود موثقي ادامه پيدا كرد نيز ۲۰ ميليون تومان فروش كرد.اما اولين انيميشن ايراني اكران شده در سينماها، «خورشيد مصر» توانست حدود ۱۳ ميليون تومان بفروشد كه باتوجه به مشكلات اكرانش نظير تعداد كم سينماهاي  نمايش دهنده (عمده زمان اكران فيلم تنها در يك سينما انجام شد!)،  تبليغات بسيار ضعيف در مورد فيلم و... رقم بدي به نظر نمي رسد.فيلم هاي پايين جدول فروش نيز هيچ چيز قابل  گفتني ندارند. حدود هشت فيلم فروشي پايين تر از ۱۰ ميليون تومان داشته اند كه در اين زمانه يك فاجعه در فاجعه محسوب مي شود!
«زنداني ۷۰۷» ساخته حبيب ا... بهمني با ۱۰ ميليون تومان فروش، «عروس رومشكان» ساخته ناصر غلامرضايي با هفت ميليون تومان فروش، «تنبل قهرمان» ساخته بهروز غريب پور با شش ميليون تومان فروش، «بوي گل سرخ» ساخته ناصر محمدي با ۹ ميليون تومان فروش،
«سفر به فردا» ساخته محمد حسين حقيقي با چهار ميليون تومان فروش، «از كنار هم مي گذريم» ساخته ايرج كريمي با سه ميليون تومان فروش، «پنج عصر» ساخته سميرا مخملباف با چهار ميليون تومان فروش و «مرد كوچك» به كارگرداني ابراهيم فروزش با ۵۰۰ هزارتومان فروش در مرتبه هاي بعدي فروش در سال ۸۲ قرار دارند.به نظر مي رسد فيلم
مرد كوچك با فروش ۵۰۰ هزارتوماني اش كم فروش ترين و كم مخاطب ترين فيلم تاريخ سينماي ايران باشد.
در سالي كه گذشت ۴۲ فيلم در تهران به نمايش گذاشته شد. با اين  كه مي شد تعداد بيشتري از فيلم هاي پشت اكران مانده را در فصلي مانند زمستان كه تنها چهار فيلم در آن اكران شد، به نمايش درآورد ولي اين اثر صورت نگرفت و پرونده سينماي ايران در اين سال با همين تعداد فيلم بسته شد.اكران نوروزي سينماها هم كه به نوعي آغاز گر سال جديد سينماي ايران است از ۱۵ اسفند با نمايش «بوتيك» در سينماها شروع شده است. سينماي ايران در سال ۸۲ تنها و تنها در حسرت تماشاگر بود.

هفت از هفت
جواد قادري
۱-سال جديد سينماي ايران با نمايش فيلم «بوتيك» به عنوان اولين فيلم اكران نوروزي آغاز شد. اين فيلم در روزهاي آغازين نمايش اش فروشي متوسط داشته و هنوز نمي توان قضاوت درستي در مورد ميزان استقبال مخاطبان از آن كرد.
ضمناً از اين هفته يك فيلم ديگر، «كما» با شركت محمدرضا گلزار بر روي پرده مي رود. بايد ديد كدام گلزار بيشتر در بين تماشاگران مقبول مي افتد.
با توجه به شرايط و ضوابط جديد نمايشي كه بر پايه اكران آزاد برنامه ريزي شده است، چهار فيلم اكران نوروزي يعني «مارمولك»، «كما»، «ملاقات با طوطي» و «بوتيك» هر يك حدود ۱۲ ـ ۱۱ هفته براي نمايش با سينماها قرارداد بسته اند. با اين وضع يعني در فصل بهار تنها چهار فيلم به نمايش درخواهد آمد.

۲- فصل زمستان هم كه عملاً مرده است و كسي رغبتي براي نمايش فيلمش در سه ماهه اين فصل نشان نمي دهد. اگر شرايط به همين صورت ادامه يابد، سال ۸۳ يكي از كم  فيلم ترين سال هاي سينماي ايران خواهد بود. بهتر بود با آزاد كردن اكران بر تعداد گروه هاي سينمايي افزوده مي شد تا فيلم هاي بيشتري فرصت نمايش عمومي را به دست آورند. مشخص نيست سينماي ايران با اين تعداد فيلم پشت اكران مانده در آينده با چه وضعيتي مواجه خواهد شد.

۳- سال ۸۲ به پايان رسيد و بازهم سينماي كودك و نوجوان مظلوم ترين گونه سينمايي در ايران باقي ماند. بازهم همه چيز موكول شد به يكي دوماه مانده به جشنواره كودك. با اين كه به نظر مي رسد با به وجود آمدن و فعال شدن واحد سينماي كودك و نوجوان در بنياد فارابي،  اين ژانر رونق يابد ولي همه چيز در حد حرف و شعار باقي ماند و در عمل هيچ اتفاقي رخ نداد. حتي تنها كاري هم كه از دست آقايان برمي آمد، يعني به راه انداختن گروه سينماهاي نمايش دهنده فيلم كودك، نيز صورت نگرفت. دقيقاً از مهرماه سال ۸۲ قرار بود گروه سينما هاي نمايش دهنده فيلم كودك آغاز به كار كند ولي هر بار وعده آينده داده مي شود و اين بار قرار است در عيد نوروز اين گروه فعال شود.
فيلم چنداني كه در حيطه كودك و نوجوان ساخته نمي شود، حداقل اميد است اين تعداد محدود فيلم هاي ساخته شده فرصت نمايش پيدا كنند؛ همين.

۴- مجيد مجيدي هم كار ساخت فيلم جديدش با نام «بازگشت» را آغاز كرد. او اين بار به سراغ بزرگسالان رفته و پس از «پدر» از بازيگران حرفه اي استفاده كرده است. آدمي كه چندين سال نابينا بوده و به يكباره  بينايي خود را بازيافته است و نيز مواجهه او با دنيايي جديد، موضوع جذابي براي ساخت فيلم است. البته اگر مجيدي باز همانند هميشه اسير احساسات گرايي بيش از حد نشود. ضمناً گفته مي شود بازيگران فيلم، پرويز پرستويي و رويا تيموريان مدتي را صرف يادگيري خط بريل كرده اند.

۵-گويا قرار است بالاخره طلسم «گل يخ» شكسته شود و كيومرث پوراحمد آن را جلوي دوربين ببرد. فيلمي كه ۴ـ۳ سال است زمزمه ساخت آن به گوش مي رسد و هربار به علتي متوقف مي شود. پوراحمد اين بار براي بازي در نقش اول فيلمش كه يك خواننده است، به سراغ محمد رضا گلزار رفته است. محمد  نوري، فريدون فروغي، داريوش ارجمند، محمدرضا فروتن، حميدرضا پگاه و... نام افرادي است كه براي بازي در اين نقش مدنظر پوراحمد بودند ولي به دلايلي يا حضور آنها ميسر نشد و يا ساخت فيلم منتفي شد. نكته قابل توجه حضور محمدرضا گلزار در «گل يخ» است كه شايد او محكي جدي در اين فيلم بخورد و بتواند توانايي هاي  خود را (در صورت وجود!) به نمايش بگذارد. كيومرث پوراحمد استاد گرفتن بازي از بازيگر است و شايد او بتواند بازيگري توانا به سينماي ايران معرفي كند.

۶- اگر چشممان شور نباشد، سال ۸۲ به لحاظ توليد، سالي خوب براي سينماي ايران بوده است. تقريباً اكثر كارگردانان مطرح سينماي ايران دست به كار شده اند و ساخت فيلمي را شروع كرده، به پايان رسانده و يا قصد ساخت دارند.
002253.jpg

ساخت فيلم داريوش مهرجويي، ناصر تقوايي، مجيد مجيدي، ابراهيم حاتمي كيا، مسعود كيميايي، عليرضا داوود نژاد، بهروز افخمي و... مي تواند نويد خوبي براي سينما  دوستان باشد.

۷- اگر حال و حوصله سينما رفتن داريد، بوتيك را از دست ندهيد. ديدن فيلمي واقع گرايانه از جامعه امروز آن هم با يك محمدرضا گلزار قابل تحمل (و در برخي موارد خوب) خالي از لطف نيست.

يك هفته بر روي صحنه
002247.jpg
تئاترشهر از اوايل هفته اي كه گذشت كار خود را با چهار نمايش آغاز كرد. يك نمايش كه از چند ماه گذشته اجرايش شروع شده بود و سه نمايش جديد. نمايش «اسب» كاري از گروه پرچين و به كارگرداني محمد رحمانيان هم كه قرار بود در تالار اصلي بر روي صحنه برود، آماده اجرا نشد و پس از نوروز اجرا خواهد شد.
«سراب» نوشته حسين فدايي و به كارگرداني حسين پارسا هم نام ديگر نمايشي است كه قرار بود اجرايش را در تالار چهارسو آغاز كند ولي هنوز بر روي صحنه نرفته است. نمايش «پشت شمشادها» به كارگرداني علي رويين تن نيز كه قرار بود در تالار نو اجرا شود هنوز آغاز نشده و اين تالار خالي مانده است.

قرمز و ديگران
اجراي نمايش «قرمز و ديگران» به كارگرداني محمد يعقوبي از اوايل هفته در تالار قشقايي مجموعه تئاترشهر آغاز شده است.
بهروز بقايي، فريبا متخصص، پرستو گلستاني، آيدا كيخاني، مهدي صباغي، علي سليماني، نگار جواهريان، مهرداد ضيايي و مهدي صباغي بازيگران اين نمايش هستند. طراحي صحنه نمايش قرمز و ديگران را ناصح كامكاري انجام داده و آهنگساز آن بهرنگ بقايي است.
محمد يعقوبي درباره نمايش اش نوشته:
«يك پارك قرمز، ناهيد و نرگس، خروس، فرهاد و مارال، دوراني داشتيم. ما اميد بي وجود. مردي كه مي خندد. سربازها اگر احساس بيهودگي مي كنيد با من حرف بزنيد. نيمه گمشده مريم و ايوب، ژسه و حتي يك كلمه هم نگفت. اگر خشمگين هستيد با من يك كلمه حرف بزنيد.»

زني كه زياد مي دانست
در تالار كوچك هم از اوايل هفته اجراي نمايش «زني كه زياد مي دانست» كاري از عليرضا اوليايي با نمايشنامه مهشيد ابراهيميان آغاز شده است. اين نمايش براساس داستان «خانم نزهت الدوله» اثر زنده ياد جلال   آل احمد نوشته شده است.
خلاصه داستان اين نمايش از اين قرار است: «زني كه زياد مي  دانست،  زني كه فكر مي كرد زياد مي داند، زني تجربه ديده و سرد و گرم ازدواج كشيده و در هر امري بالاخص امور خاله زنكي صاحبنظر. زمانه عوض مي شود، شاه عوض مي شود و...»
نگار عابدي، شبنم مقدمي، فاطمه سوزنگر، الهام عسگري شكيب و... بازيگران نمايش زني كه زياد مي دانست هستند.

زنان مهتابي مرد آفتابي
در تالار سايه تئاترشهر نيز نمايش «زنان مهتابي، مرد آفتابي» بر روي صحنه رفته است. اين نمايش نوشته چيستا يثربي و به كارگرداني كوروش زارعي است و در آن وفا طرفه و كوروش زارعي بازي مي كنند. طراح صحنه و لباس اين نمايش حسين فدايي حسين و آهنگساز آن محسن نيك ملك است.
002250.jpg

زنان مهتابي، مرد آفتابي، داستان مردي سالك است كه در شب آخر اعتكافش با جسد زني مرده مواجه مي شود اين زن به همراه دو زن ديگر در سه شب پياپي بر اين مرد ظاهر مي شوند تا داستان عشق را براي او سر دهند...
اين نمايش توانست در بيست و يكمين جشنواره تئاتر، جايزه اول بهترين نمايشنامه نويسي، جايزه دوم بهترين بازيگر مرد، جايزه سوم بهترين كارگرداني و جايزه بهترين بازيگر زن را دريافت كند.

چند كاپريس براي ويولن
ديگر نمايشي كه در تئاترشهر و در خانه خورشيد بر روي صحنه رفته و چند هفته اي از اجرايش مي گذرد، «چند كاپريس براي ويولن» است.

|  ايران  |   تكنيك  |   جامعه  |   داستان  |   دهكده جهاني  |   رسانه  |
|  زمين  |   شهر  |   عكس  |   علم  |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |