|
|
سبك داستان نويسي ريموند چندلر را بايد متاثر از شرايط اجتماعي حاكم بر دهه هاي ۲۰ و ۳۰ آمريكا دانست. در واقع اوضاع خاص ايالات متحده و بالاخص شهري مانند لس آنجلس در آن دوران، در بالا بردن سطح كيفي نوشته هايش موثر بوده است. مي توان گفت شرايط فوق، مواد خام خوبي براي نويسندگي در اختيارش گذاشته كه البته استفاده استادانه او از اين مواد، مهم ترين عامل موفقيت او در مقام يك نويسنده به شمار مي رود. همان طور كه مي دانيم در آمريكا در دهه ۲۰ و اوايل دهه ۳۰ قانون منع استفاده از مشروبات الكلي به اجرا درآمد كه چنين قانوني در رشد فعاليت هاي زيرزميني و مافيايي موثر بود. با افزايش اين فعاليت ها، بخشي از كارآمدي سيستم پليس در ايالت متحده دچار فرسايش شد، چرا كه قادر به كنترل و مهار سيستم مافيايي حاكم بر شهرهاي بزرگي نظير لس آنجلس نبود. همچنين تقويت فعاليت هاي زيرزميني موجبات فساد گسترده در دستگاه عريض و طويل پليس ايالت متحده را فراهم كرد، چرا كه خلافكاران براي تداوم اعمال خلافشان به همكاري نيروهاي پليس احتياج داشتند. بنابراين مي توان گفت كه در آن دوره بيش از دوره هاي ديگر اوضاع از كنترل دستگاه پليس آمريكا خارج شده بود در اين ميان اهميت شغلي به مانند كارآگاهي بيش از پيش افزايش يافت. به طوري كه كم كم به عنوان جايگزيني براي دستگاه پليس در افكار عمومي مطرح شد. چنين شرايطي، تقويت ژانر پليسي ـ كارآگاهي را هم در پي داشت به طوري كه مطابق شواهد استقبال از اين ژانر ادبي در دوران مذكور بسيار زياد بوده است. نويسندگاني همچون ريموند چندلر را بايد محصول وجود چنين شرايطي دانست. در غالب تحليل ها و نقدهايي كه پيرامون ژانر پليسي صورت گرفته از دشيل همت و ريموند چندلر به عنوان بنيانگذاران سبكي نو در حيطه ادبيات پليسي ـ كارآگاهي نام مي برند كه البته چنين تحليلي بسيار درست به نظر مي رسد. چه اين دو توانستند اين ژانر ادبي را از حيطه نفوذ ادگار آلن پو خلاص كنند و به عبارتي طرحي نو در اندازند.
اين دو فعاليت شان را از نشريه Black Mask آغاز كرده اند. نشريه اي كه براي پاسخ به استقبال روزافزون مردم از ادبيات پليسي شكل گرفته بود. البته فعاليت اين نشريه تا به امروز هم ادامه دارد كه اين نشان مي دهد ادبيات پليسي همچنان طرفداران بي شماري را پشت سر دارد.
اما فعاليت اين نشريه را بايد از ديد تاريخي مورد ارزيابي قرار داد. اگر چنين ارزيابي اي صورت بگيرد آن وقت متوجه خواهيم شد كه دوران پرفروغ اين نشريه متعلق به سال هاي دهه ۳۰ ميلادي بوده است. دوراني كه از آن مي توان تحت عنوان زمان پختگي سبك نويسندگي چندلر ياد كرد. همچنين دشيل همت هم تاثير گذاري خود را مقارن همين دوران آغاز كرده بود.
اشاره شد كه شرايط حاكم بر ايالات متحده در رشد نويسندگاني همچون چندلر موثر بوده است. در ادامه بايد اذعان كرد كه چنين تاثيري در جزييات كار اينان هم وجود داشته است. مثلاً لحن راويان داستان هايشان لحني نااميدانه آميخته به شوخ طبعي است كه چنين لحني بسيار شبيه فضاي عمومي جامعه آمريكا در آن دوران است. همچنين شخصيت هاي اين داستان ها كه هر يك به نحوي دچار مشكلات روحي و رواني هستند، مصداق هاي بسياري در جامعه آن زمان داشته اند شايد دليل اين كه ريموند چندلر از همان آغاز فعاليتش نويسنده اي موفق از لحاظ استقبال مخاطبان به شمار رفته و مانند برخي از نويسندگان در زمان حياتش در گمنامي به سر نبرده ناشي از همين شباهت آشكار
شخصيت هاي اين داستان ها به ما ازاهاي بيروني شان در آن زمان بوده است.
هوارد هاكس، كارگردان شهير سينما، در مصاحبه اش با جوزف مك برايد، به اقتباس از رمان «خواب عميق» اشاره مي كند و مي گويد كه در زمان نوشتن فيلمنامه با فيلمنامه نويسش بر سر اين كه فلان شخصيت را چه كسي به قتل رسانده، بحثشان شده است. هر كدامشان يك نفر را به عنوان قاتل مطرح مي كرده اند تا اين كه سرانجام با ريموند چندلر تماس گرفته اند و از او پيرامون اين موضوع پرسيده اند چندلر يكي از شخصيت هاي داستان را به عنوان قاتل مطرح كرده كه هوارد هاكس و فيلمنامه نويسش با استدلال به او ثابت كرده اند كه چنين كسي نمي تواند قاتل باشد چرا كه در زمان وقوع قتل در جاي ديگري به سر مي برده است. هوارد هاكس در ادامه مصاحبه اش مي گويد كه فيلم را بدون دريافتن اين موضوع ساخته است و در نهايت فيلمي توليد شده كه به عنوان يكي از شاهكارهاي تاريخ سينما از آن ياد مي شود. هاكس اشاره مي كند كه تلاشش در ساخت فيلم بر اين متمركز شده كه فضا و لحن پيچيده حاكم بر رمان را انتقال دهد و به اين ترتيب بيننده را از اين طريق درگير داستان كند.
اين نقل قول از هاكس، سبك كاري چندلر را به تمامي انتقال مي دهد. طرح وپيرنگ پيچيده داستان هاي چندلر در پوشش روايي قرار مي گيرند و شايد بتوان گفت پيچيده تر جلوه مي كنند. تلاش چندلر در روايت داستان هايش بر اين بوده كه عمده توجه خواننده را به آن جلب كند تا او وارد جزييات طرح و توطئه داستان به لحاظ منطقي نشود، به همين دليل است كه طرح و توطئه پيچيده داستان هاي چندلر، از ديدگاه خواننده بسيار منطقي جلوه مي كند آنچنان كه خود را وارد چند و چون وقوع آنها نمي كند. «پي ير بوآلو» و «توماس نارشراك» هم در نگارش رمان «در ميان مردگان» چنين تمهيدي را به كار برده اند. همچنان كه آلفرد هيچكاك هم در اقتباس از رمان مذكور و ساخت فيلم سرگيجه از چنين تمهيدي سود جسته است. يعني توجه مخاطب را به فضا و نوع روايت معطوف داشته و به همين خاطر برخي نكاتي كه ممكن است در ذهن مخاطب سؤالاتي ايجاد كند را حذف كرده است. از اين جهت مي توان ريموند چندلر را يكي از استادان استفاده از چنين تمهيدي دانست.
از طرفي «فيليپ مارلو» كارآگاه معروف رمان ها و داستان هاي كوتاه چندلر، يكي از محبوب ترين شخصيت هاي ادبيات داستاني جهان است. نوع زندگي و اعمال مارلو، همدلي زيادي را در خواننده بر مي انگيزد به طوري كه گاه تنهايي او رشك خوانندگان اين اثر را موجب مي شود. مارلو شخصيتي است كه علي رغم درگيري با خطرها و اشخاص بي شمار ذره اي از آنها تاثير نمي پذيرد و نوع منش خود را در هر شرايطي حفظ مي كند. به طوري كه در بسياري مواقع پرصلابت مي نمايد. حتي در زمان هايي كه از دشمنانش كتك مفصلي مي خورد يا نقشه هايش با شكست مواجه مي شود ذره اي خلل در احساسات او ايجاد نمي شود كه همين يكي از مهم ترين دلايل همدلي و همذات پنداري خوانندگان با اين شخصيت است.
ريموند چندلر
طرح جلد رمان خواب عميق