يك نفر پشت اين همه شخصيت
حسين باغي: برگشتم سر كار قبلي
ا و مرد تيزرهاست. از صبح تا شب صدايش را مي شنويد. بهانه اين گزارش البته اين بود كه مردي با اين همه مشغله چقدر درآمد دارد
اگر يك نفر « نامبر وان» مي شود بي دليل نيست. با چشم خودمان ديديم كه ۲ دقيقه بيشتر طول نكشيد، گويندگي روي تبليغ نمايشگاه خريد بهاره و دريافت دستمزد
|
|
ايرج باباحاجي
هميشه مي گفتيم آنها معجزه مي كنند، تكيه كلام هايشان را با صداي خودشان تكرار مي كرديم و تا سالها سرگرمي حلقه دوستانه، تكرار آن تكيه كلام ها و اداهاي آنها بود. تكرار صداي مورچه خوار و مورچه اي كه هميشه دنبال هم بودند و بالاخره معلوم نمي شد كدام يك طعمه است و كدام يك شكارچي، صداي سرد شخصيت هاي شرور و صداي گرم لورل و هاردي، نورمن و جري لوييس، صداي صاف و محبت آميز پيرمردان نصيحت گر و صداي رسا و مبارزه طلبانه جنگجوها و قهرمان ها.
هرچه بيشتر سعي مي كرديم ادايشان را دربياوريم بيشتر به نبوغ آنها پي مي برديم، بيشتر به عمق هنري پي مي برديم كه مي توانست شرارت، نجابت، مهرباني، نفرت يا بلاهت را به قابل لمس ترين لحن ممكن ادا كند. شايد به همين خاطر هم هست كه هميشه دوست داشتيم بدانيم چه چهره اي پشت صداي اين شخصيت هاست.
حسين باغي مي گويد: «معجزه اي در كار نيست. در جواني فقط عشق و علاقه بود كه ما را به تمرين تقليد صدا وا مي داشت و حاصل اين تمرين هم آن صداها بود.» باغي يكي از صاحبان صداهاي ماندگار است. يكي از دوبلورهايي است كه به چهره هاي بازيگران سريال ها و كارتون ها شخصيت مي دهد. شخصيت هايي كه به واسطه صدايشان گاه به آنها علاقه مند و گاه از آنها متنفر مي شوي. او مي گويد: «از همان دوران تحصيل وقتي وارد مدرسه مي شدم بچه ها را دور خودم جمع مي كردم و برايشان تقليد صدا و ادابازي و تيپ سازي مي كردم. آن وقت ها بعضي از افراد فاميل ما، در برنامه هاي هنري و تئاتر و سينما فعاليت داشتند و وقتي من وارد كار هنري شدم آنها نقش استاد و پيشكسوت را برايم داشتند. » اما اين كار فقط به علاقه و تمرين نياز ندارد، كار دوبلور با صدا و كلمات است و هر چيزي كه با اينها ارتباط دارد بايد دوباره آموخته شود. باغي در نوجواني و بعد از آن به سراغ موسيقي رفت و دوره رديف خواني موسيقي كلاسيك را ديد. مدتي هم موسيقي پاپ را دنبال كرد. مي گويد: «يادم هست كه نوجوانان و جوانان، آن موقع از پدر و مادرشان دوچرخه مي خواستند اما من از پدرم ضبط صوت خواستم. پدرم برايم خريد و من با خوشحالي با آن صداي اساتيد بزرگي مثل مرحوم سارنگ و محتشم، اسطوره هاي بزرگ صدا و سينما را ضبط و بارها گوش مي كردم. به تكنيك و فن بيانشان دقت مي كردم و از آنها الگوبرداري مي كردم. حالا هم از پدرم ممنونم كه آرزوي آن روزهاي مرا برآورده كرد.»
آن روزهايي كه مي گويد، روزهاي نوجواني اوست، روزهايي در سالهاي دهه چهل، روزهايي كه براي بسياري شايد خيلي دور باشد.
باغي سال ۱۳۲۹ به دنيا آمده و بچه محلات خاني آباد و قنات آباد تهران است.
باغي دوره ابتدايي را در دبستان شريعت گذراند، بعد به دبيرستان رازي رفت. بعد از ديپلم هم زبان فرانسه را در يك كالج زبان ياد گرفت.
باغي با نت و موسيقي آشنا شد و زير و بم صدا را شناخت، اما جملاتي كه ادا مي كرد از كلمات و حروفي تشكيل شده بود كه اداي هركدام تكنيك خاصي داشت. به نظر او براي رسيدن به فن بيان و گويندگي بايد به ظرافت هاي احساس گوينده اي اصلي و تكنيك اش توجه كرد و تلفيق اين دو است كه به نتيجه خوشايندي مي رسد. مي گويد كسي كه مي خواهد گويندگي كند، بايد تلفظ الفبا را دوباره بياموزد و نحوه اداي حروف را اصلاح كند، لهجه اش را هنگام اداي حروف دخالت ندهد و آنقدر تمرين كند تا بداند كه چه حالت هاي خاصي موقع تلفظ حروف در مخرج است و در كجاي دهان و بيني مي پيچد. با اين توجه به حروف به كلمه مي رسيم و بعد هم به جمله. بايد بعد از تلفيق تكنيك بيان و احساس به متن هم توجه شود. گوينده بايد دقت كند كه اين متن كمدي است يا سياسي، موزيكال است يا تاريخي و با حس و حال همان موضوع، متن را بخواند.»
با همين تمرين هاست كه دوبلوري مثل باغي هم براي فيلم هايي مثل بن هور و تاراس بولبا گويندگي كرده است و هم جاي چهاردست در كارتون نيك و نيكو، هم در سريال شينگن صحبت كرده است و هم در كارتون دور دنيا در هشتاد روز، در هركدام با حس و حال و جذابيت هاي خودشان؛ گويندگي تيزرهاي تبليغاتي هم كه جاي خودشان را داشته است.
او كارش را با وسواس عجيبي دنبال مي كرده است و به قول خودش بعد از اجراي هر كار، واكنش بيننده ها را در صحنه هاي مختلف زيرنظر مي گرفته است. مي گويد در تبليغ يك نوع مارك ساعت به تيپ افراد مختلف دقت مي كردم كه چطور ساعت را به دست خود مي بندند. دقت مي كردم كه يك دكتر، يك كاسب يا يك شهروند عادي چطور ساعت را به دست خود مي بندد و با اين روان شناسي ساعت را تبليغ مي كردم.»
دوبلورها و گوينده هاي موفق هم مثل صاحبان مشاغل ديگر كه با اهميت دادن به مسووليت شان در حرفه شان موفق مي شوند، بار مسووليت را روي دوش خود احساس مي كنند. باغي چه در گويندگي براي تبليغ كالاها و چه در پيش پرده خواني فيلم ها، بار اين مسووليت را روي دوش خود حس مي كرده است. او در پيش پرده خواني يا خواندن ماجراي فيلم هاي بزرگي چون بن هور و تاراس بولبا در همان فضايي قرار مي گرفت كه كارگردان و نويسنده و عوامل فيلم براي ايجادش تلاش كرده بودند. مي گويد: «من بايد براي محصولي گويندگي مي كردم كه شايد توليدش ۳ تا ۷ سال طول كشيده بود، واقعاً مسووليت سنگيني بود. او از حسن بيان پيش پرده يك اثر تاريخي كه بار اديبانه اي دارد صحبت مي كند و سنگيني مسووليت كار وقتي كه مي فهمي پيش پرده را فقط بايد پيش از اكران اول بخواند، بيشتر لمس مي شود. او هنوز با خاطرات اسپارتاكوس، بن هور و سپيددندان زندگي مي كند.
از اين احساس مسووليت كه بگذريم تنوع گويندگي براي شخصيت هاي متفاوت هم براي خودش جذاب و گاهي شگفت انگيز است. باغي پيشتر آنونس هاي سينمايي و پيش پرده آثار ادبي و تاريخي را مي خوانده و تاريخ مردم و ايران باستان را. بعدها وارد گويندگي كارهاي انيميشن و كارتون شده و در كارتون هايي مثل دور دنيا در هشتاد روز به جاي ريگودون و در كارتون نيكو به جاي چهاردست گويندگي كرده است. در كارتون فوتباليست ها، گزارشگر فوتبال بوده و در فيلم هاي حلال و حرام و كنت مونت كريستو و جان ساكسون و دهها فيلم ديگر هم صحبت كرده است. سريال هاي جنگجويان كوهستان و شينگن هم از كارهاي ديگر اوست.
اما حالا كار متفاوتي را دنبال مي كند. مي گويد: «به كار قبلي ام برگشته ام يعني گويندگي تيزرهاي تبليغاتي.»
شگفتي كار گويندگي و دوبله وقتي به وضوح حس مي شود كه بداني گاهي يك گوينده در آن واحد به جاي چند شخصيت صحبت مي كند. باغي در تيزرهاي انيميشن راهنمايي و رانندگي به جاي «سيا»، «داوود خطر» و «هومن» صحبت مي كند و در آخر هم در نقش پليس وظيفه شناس كاراكترهاي خلافكار را نصيحت مي كند.
او كه درحال حاضر كارش را روي تيزرهاي تبليغاتي متمركز كرده است، يادش مي آيد گويندگي اش در نقش بابا برقي، آقاي ايمني گاز و شخصيت «پاك يادت نره» خيلي ها را به تقليد صدايش وا داشته بود.
باغي مي گويد كه وقتي گوينده از پشت آن ديوار شيشه اي گويندگي مي كند و متن را بارها به طور آزمايشي اجرا مي كند، چهره اش ديدني است. او مثل بازيگر بارها حس مي گيرد و با بياني متفاوت گويندگي مي كند تا به صداي اصلي و موردنظر برسند و آن وقت است كه صدابردار ضبط اصلي را شروع مي كند. اين شيوه همه دوبلورها و گوينده ها بوده است، حتي گوينده هايي كه باغي از آنها به عنوان اسطوره هاي گويندگي ياد مي كند، گوينده هايي مثل منوچهر اسماعيلي يا جليلوند. او صداهاي آنها را جاودانه مي داند و وقتي اين صفت را براي صداي او هم صادق مي دانيم با فروتني مي گويد من در اين حد نيستم. در آن حد بودن را چه كسي بايد تشخيص دهد؟ چه كسي بايد عشق او پشت اين كار را حس كند؟ اين عشق و احساس براي تمام بيننده ها و شنونده ها قابل حس و درك است. از مردم كوچه و خيابان گرفته تا دخترش كه تيزرهاي راهنمايي و رانندگي را دنبال مي كند.
|