يكشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۵
پيش از بسته شدن درهاي خانه چارلي چاپلين
من آخرين نفر بودم
كانا په قرمزي كه چاپلين در فيلم «نور در شهر» در سال ۱۹۳۱ از آن استفاده كرد، پيانوي معروفش و مجله هاي «استرند» و پانچ مربوط به سال هاي آخر قرن نوزدهم از جذابيت هاي اين موزه خواهد بود.
004446.jpg
مهرداد مشايخي 
چاپلين پس از گردش در سوئيس اين ويلا  را جاي مناسبي براي اقامت يافت.
من آخرين نفري بودم كه از خانه چاپلين بازديد كردم. خانم سپيده تقيان اين را در نمايشگاه نقاشي روي كاغذ ابر و باد در مركز پژوهش وزارت خارجه وقتي كه بازديدكننده ها به سراغ تابلوهاي پاتريسيا چاپلين، عروس چارلي چاپلين مي رفتند به ما گفت. تا پيش از آن، بازديدكننده هاي زيادي به ويلاي چارلي چاپلين، هنرپيشه، كارگردان و نويسنده بزرگ سينماي كمدي رفته بودند، اما بعد از بازديد سپيده متقيان، آن خانه كه در منطقه «ووي» (Vevy) سوئيس قرار دارد به روي بازديدكنندگان بسته شد تا براي تبديل شدن به موزه چاپلين بازسازي شود.
اين بازديد هم به اين خاطر براي سپيده تقيان هيجان انگيز و جذاب بود كه از خانه زيبا و محوطه وسيع ويلاي اين هنرمند بزرگ پيش از تبديل شدن به موزه ديدن كرده بود.
تقيان مي گويد: خسرو افشار، دوست پدرم و همكلاسي سابق مايكل پسر چارلي چاپلين صحبت هاي زيادي درمورد اين خانواده و خانه شان برايم كرده بود تا اينكه در يكي از سفرهايمان به اروپا، در يك عصر جمعه در «نيس»(Nice) فرانسه با مادرم تصميم گرفتيم به «ووي» سوئيس برويم. ۶ ساعت بعد در ووي بوديم.
صبح شنبه وقتي به منطقه كرسير(Corsier) در چندكيلومتري ووي رسيديم با ديدن تابلوي شركت جهاني نستله فهميدم كه آدرس را درست آمده ايم تا وقتي كه كنار زنگ در علامت منزل چاپلين را نديديم باورمان نمي شد به ويلاي او رسيده باشيم. كنار در ورودي روي تابلويي نوشته شده بود: مراقب سگها باشيد. در محوطه وسيع ۱۴ هكتاري اين ويلا سگ هاي زيادي نگهداري مي شد.
مايكل چاپلين، فرزند بزرگ آخرين همسر چاپلين با خوشرويي منتظرمان بود تا خانه و محوطه سرسبز ويلا را به ما نشان دهد. چاپلين در محوطه ويلا تعداد زيادي از اسب هاي پاني (اسب هاي پاكوتاه كه اصالتاً نژادي ايراني مربوط به حاشيه خزر دارند) را نگهداري مي كرد، اما جالب تر از اين مجموعه اسب، شكل خاص استخر بزرگ محوطه بود كه توجه هركسي را جلب مي كرد. مايكل توضيح داد كه موقع ساختن اين استخر درخت تنومندي مزاحم كارمان بود و پدر، براي اينكه درخت را قطع نكنند، دستور داد تا از يك گوشه  استخر مستطيل شكل صرف نظر كنند. درواقع به خاطر آن درخت شكل مستطيل استخر بهم خورد و يكي از گوشه هاي آن حذف شد.
سپيده تقيان با توضيحات مايكل چاپلين متوجه مي شود كه عمر اين خانه به قرن ۱۹ برمي گردد. يك خانواده فرانسوي صاحب كارخانه پارچه بافي اين خانه را در سال ۱۸۳۸ ساخت و چاپلين در سال ۱۹۵۲ براي گذراندن دوران تبعيد گونه دوري از آمريكا، آن را خريد.
سال ۲۰۰۲ گروهي از اعضاي سازمان هاي دولتي و غيردولتي به اين فكر افتادند كه ايده خود را براي تبديل اين خانه كه چاپلين ۲۵ سال آخر عمر خود را در آن گذراند، به موزه عملي كنند. درصورت افتتاح اين موزه، اولين موزه چاپلين خواهد بود كه خانواده چاپلين رسماً تاسيس آن را پذيرفته اند. ارگان هاي پيگير تبديل خانه به موزه، قصد دارند تا به كمك ديگر نهادهاي سرمايه گذاري بخش خصوصي، تصميم خود را عملي كنند. به همين دليل هم تصميم گرفتند تا با خانه سينماي سوئيس كه مجموعه نفيسي از آثار چاپلين را در خود جاي داده است، همكاري مي كنند.
تقيان مي گويد بازسازي خانه توسط دولت سوئيس ۲سال طول مي كشد و در اين مدت بازديد از خانه غيرممكن خواهد بود، به همين دليل هم هيجان بازديد از خانه، عكس ها، لباس ها، وسايل و فيلم هاي چاپلين، به عنوان آخرين نفر، برايم چندين برابر بود.
مايكل براي اين بازديدكننده ايراني از خاطره بازديد يك گروه ناشنوا تعريف كرد.
او گفت: «علي رغم اينكه اجازه بازديد از داخل خانه به كسي داده نمي شد، تصميم گرفتم اين گروه را بپذيريم. به محض ورود آنها و ديدن هيجان و احساس شان بغض گلويم را گرفت، چشمانشان از اشك خيس شده بود و با شوق با حركات دست با هم صحبت مي كردند. فيلم هاي صامت چاپلين از معدود فيلم هاي بزرگ و تاريخي سينما بود كه ناشنواها با آن ارتباط برقرار مي كردند.»
اتاق بزرگ كتابخانه و مطالعه چاپلين يكي از اولين اتاق هايي است كه تقيان از آن بازديد كرده است.
مي گويد: اتاق با همان دكور قديمي خودش باقي مانده بود. در گوشه اي از اتاق، كاناپه بزرگ و قرمز مخصوص چاپلين كه در فيلم City Light (نورهاي شهر) از آن استفاده شده بود قرار داشت. چاپلين در اين اتاق كه عكس هاي فاميل و نوه ها و چهره هاي معروف را روي ديوارش زده بود، روي صندلي بزرگ مي نشست و نويسندگي مي كرد. در اتاق پذيرايي، روي گوشه گوشه ديوارها، عكس هاي چاپلين و همسرش اونا(ONNA) به چشم مي خورد.
در گوشه اي از اتاق پيانوي چاپلين قرار داشت، پيانويي كه چاپلين با نظر كلارا هاسكيل، يكي از بزرگترين زنان پايتخت جهان، آن را خريد. تصاوير چاپلين همراه با ديگر هنرمندان در كنار اين پيانو در اين خانه باقي مانده است، اما خود پيانو از تصاوير اطرافش جالب تر است. در تصوير سياه و سفيد بزرگي كالارا هاسكيل درحال نواختن پيانو براي خانواده چاپلين ديده مي شود. گفته مي شد كه كلارا با اين پيانو موسيقي متن چند فيلم چاپلين را نواخته بود. مايكل مي گويد: پدرم براي اين هنرمند مشهور ارزش و احترام خاصي قايل بود. به طوري كه كلارا هر كريسمس به خانه ما مي آمد و پس از صرف شام، شروع به نواختن پيانو مي كرد. خاطرات سپيده تقيان با ديدن تابلوهاي پاتريسيا چاپلين در نمايشگاه كاغذ ابر و باد زنده مي شود و او اميدوار است تا مايكل و همسرش به دعوت او يكبار ديگر به ايران بيايند و با او ديداري داشته باشند.

افتتاح گالري آرتا در تورنتو
براي كودكان بي سرپرست
004437.jpg
اين كارخانه سالها سود سرشاري نصيب صاحبانش كرد و باعث رونق اقتصادي تورنتو شد اما حالا تعطيل شده و در محل آن، اين جور نمايشگاه ها را برپا مي كنند. نمايشگاه گروهي از هنرمندان ايراني - كانادايي ساكن تورنتو در محل سابق كارخانه آب معدني اين شهر برگزار مي شود جايي كه حالا محلي است براي نمايش دنياي رنگ و هنر.
فيروزه آغداشلو يكي از سالن ها را تبديل به گالري هنر ايراني كرده كه عوايد آنرا به حساب سازمان «كودكان بي سرپرست زهرا» واريز مي كند بدون اينكه كميسيون گالري را دريافت كند. هنرمنداني كه كارشان و خودشان در گالري حضور داشتند بهرام دبيري، حسين ماهر، ليلا خالد، حميرا رضايي، سيمين سپهري، سام انوري و... بودند و حتي خانم مك كينن، همسر سفير كانادا در تهران، كارش را به گالري اهدا كرد.
آغداشلو كه برپايي نمايشگاه «گذري به شرق» را نيز از ۱۳ مارچ (شنبه) در دستور كار دارد، درباره گالري آرتا مي گويد: «مهمترين هدف من نشان دادن و به نمايش گذاردن هنرهاي تجسمي هنرمندان ايراني است كه البته اين كار در كنار آثار هنرمندان غيرايراني صورت خواهد گرفت».
افراد و شخصيت هاي گوناگوني از اين گالري ديدن كردند كه ازجمله مي توان به «ميشل سالابري» سفير سابق كانادا در ايران اشاره كرد كه حالا سفيركانادا در مصر است، او عاشق ايران است و بازديد از نمايشگاه او را به ياد روزهايي انداخت كه با كوله پشتي پياده راه مي افتاد و به دهات اطراف تهران مي رفت: «من هنر ايراني به خصوص نقاشي ايراني را دوست دارم و حاضرم سالها وقت براي دين و صحبت كردن و مطالعه كردن درباره اين مساله بگذارم، وقتي در تهران بودم تقريباً هرهفته به بازديد نمايشگاه نقاشي و يا ساير هنرها مي رفتم. به خاطر همين به اين گالري آمدم».
در نمايشگاه گذري به شرق هم كه از شنبه شروع شده و تا ۲ آپريل ادامه خواهد داشت. هنرمنداني نظير سيراك ملكونيان، احمد سخاورز، محمود معراجي، فرشيد رضوي، مهرداد شوقي، شهريار ايزدي و سام انوري شركت مي كنند.

يك كمد پر از خاطره و خط
004434.jpg
مسعود مير
وقتي در تاكسي را باز مي كني و در ميدان امام حسين پياده مي شوي احساس مي كني كه همه چيز روي دور تند اتفاق مي افتد. چهره آدم هاي مختلف، گره خوردن ماشين ها در هم، داد و بيداد كاسب هاي دوره گرد از چاي فروش گرفته تاCD فروش، وقتي با صداي منوتن پخش يك حراجي كه قيمت اجناس را دايما به گوش عابران مي كوبد در هم مي آميزند، چنان عجيب است كه انگار هر يك دقيقه هزاران اتفاق را شاهد بوده ايد. از جلوي مغازه هاي لباس فروشي كه مي گذري بايد مراقب باشي كه نه از مانكن ها تنه بخوري و نه گير فروشنده هاي سمج بيفتي. به هر ترتيب كه هست شلوغي دور ميدان رهايت مي كند و در خيابان ۱۷شهريور دنبال يك مغازه قديمي مي گردي.۱۰۰متر از ميدان دور نشدي كه بساط يا همان مغازه مورد نظر را مثل گلي در مرداب پيدا مي كني.( اين را صاحب بساط مي گويد)
سكوت يك كمد فلزي بزرگ كه گويي سال هاست در بغل نرده هاي كنار خيابان خوابيده آنقدر در آن شلوغي توي چشم است كه نمي تواني به سادگي از كنارش بگذري.
وقتي كه مطمئن مي شوي چه كسي مسوول اين كتابفروشي بي سقف است جلو نرفتن و نديدن كامل اين كتابخانه بعيد به نظر مي رسد. روي كمد حدودا ۱۰۰ عنوان كتاب روي هم ريخته شده و در سمت راست كمد هم انواع خودكار و تقويم و دفترچه يادداشت چيده شده است. عنوان كتاب ها را كه نگاه مي كني هيچ هماهنگي بين سوژه هاي آنها پيدا نمي كني. راهنماي آموزشCorel ، نفوذ انگليسي ها در ايران، انواع داستان هاي جنايي و عشقي، گاليور و داستان هاي ديگر، آهنگ ديگر منوچهر آتشي و كلي كتاب درباره روانشناسي، يوگا و آيين ازدواج و ... بدون هيچ نظمي مثل نخود و لوبيا در هم
هستند.
آقا مصطفي مسوول اين كمد است و مي گويد: اين بساط حدودا ۳۰ سال است كه برپاست و تكان نخورده البته، مسوول اصلي آن يكي از آشناهايمان است كه جانباز شده و۴-۳ سالي مي شود كه او اين وظيفه را به عهده دارد، همينطور كه از وضعيت بيماري آشنايشان و اينكه ديگر نمي تواند كار كند مي گويد روي يك صندلي كه با يك بالش كوچك كثيف عملياتي شده مي نشيند و چاي تعارف مي كند. كنجكاوي بيش از حد ما سفره دل آقا مصطفي را باز مي كند. مي گويد: كار آزاد داشته و چند سال پيش كه فاميلشان نمي تواند اين كار را ادامه دهد اينجا محل كارش مي شود. ميان اين همه شلوغي... از كتابخانه هاي شخصي كتاب دست دوم مي خريم و اينجا مي فروشيم بعضي وقت ها هم از انقلاب كتاب مي گيريم. اينها را كه مي گويد ياد فيلم شب هاي روشن و كتابخانه استادي مي افتي كه به خاطر سامان دادن به يك زندگي آن را با اندكي پول با حجم خالي خاطره ها عوض كرد.
آقا مصطفي حالا ديگر به قدري درگير كارش است كه هيچ وقت به اين فكر نمي كند كه سقفي بر بالاي سرش نيست و موقع بارندگي كتاب ها را در سينه كمد پناه مي دهد، براي او عادت شده اين صندلي و كمد و نرده ها. شاگرد او ديپلم انساني گرفته و به قول خودشان يكجورهايي هم شريك هستند. اجناس غير از كتاب ها براي شاگرد است كه آنها را در كنار كتاب ها مي فروشد.
تقويم جيبي با عكس بازيگران سينما و تلويزيون، دفتر تلفن با عكس هاي قرمز و آبي هاي غبار گرفته سال هاي دور و كلي خودكار و روان نويس جورواجور كه قيمت همه شان بين ۱۰۰ تا ۳۰۰ تومان است. شاگرد مي گويد: من اينجا جنس خودم را در كنار كتاب ها مي فروشم. خانه شان پشت راه آهن است و از كارش ناراضي نيست. گرم صحبت است كه چند سرباز سر قيمت چند تقويم با او شروع به چانه زدن مي كنند. آقا مصطفي چايي اش را مي خورد و زير چشمي هواي كتاب ها را هم دارد. يكهو انگار چيز مهمي يادش آمده باشد، ليوان را مي گذارد روي كمد و مي گويد: چند وقت پيش حسابي به ما گير دادند گفتند بايد برويد زينبيه آنجا كتاب بفروشيد. از تمام كسبه و امام جماعت مسجد امام حسين استشهاد جمع كرديم تا بالاخره بي خيال شدند. خيلي ها اينجا بساط دارند آن هم بساط چيCD :، لباس زير، حتي موادفروش ها هم اينجا يك قسمت ثابت دارند آنجا زير پل عابر پياده، ولي كسي كاري به كارشان ندارد ما كه كتاب دست خلق الله مي دهيم بايد اذيت شويم. چند جوان يك تقويم را بر مي دارند و مشغول پيدا كردن روز سيزده  به در هستند. اي بابا جمعه است. شنبه هم كه بايد سر كار باشيم. دمق و ناراحت، تقويم را سر جايش مي گذارند و در پياده رو گم مي شوند.
آسمان كم كم غروب را به رخ مي كشد كه با كمد قديمي و جادويي خيابان ۱۷ شهريور و صاحبانش خداحافظي مي كنيم. لحظه آخر تراكت پاره چسبيده روي كمد توجهمان را جلب مي كند. عكس و شعار تبليغاتي كانديداي يك انتخابات دور است كه البته عكس تقريبا وجود ندارد. روي ادامه كاغذ پاره نوشته شده: مردم مرا مي شناسند كد انتخاباتي: ...

ستون شما
غلط هاي چاپي 
«آقا چرا اينقدر غلط هاي چاپي و املايي داريد؟» اين سوال را عده زيادي در طول هفته گذشته چه با تلفن يا فكس از ما پرسيدند. چه جوابي به اين ايراد مي شود داد كه خدا را خوش بيايد؟ متاسفيم و سعي مي كنيم از اين به بعد دقت بيشتري به خرج بدهيم. يك بهانه كوچك هم اين است كه هفته پيش كار روي ويژه نامه عيد وقت و انرژي زيادي از بچه ها گرفت، شايد يك دليل اين كم دقتي ها فشار كار ويژه نامه بوده، به هر حال ببخشيد.

مرگ بر فمينيسم 
آقاي «محمد.ب» يكي از شهروندان عصباني تهراني هستند كه تصور مي كنند ما داريم در مقاله هايمان مردان را تحقير مي كنيم. مثال شان هم مطلب «اشتباهات كم زنان» است كه روز ۱۹ اسفند چاپ شده. ايشان در فكسي كه فرستاده اند اعتراضشان را به اين قضيه اعلام كرده اند.
«در ايران اصلا «مديريت» وجود ندارد كه بخواهيم مقوله اي به نام مديريت زنان را براي آن متصور شويم. بهتر است بگوييم رياست زنان. تجربه هم نشان داده به محض آن كه زن يا دختري در اداره اي به پست هاي مياني يا بالايي آن اداره مي رسد، به جاي آن كه در پي حل مشكلات شركت باشد و سعي در رشد آن داشته باشد، پيوسته در پي تحقير مردان زيردست خويش و تخليه عقده هاي رواني مخصوص زنان در اين زمينه است. اين روند مردستيزي كه در جامعه ما به راه افتاده است، در حال پيشروي بوده و بالاخره دود آن به چشم همه خواهد رفت. روزنامه همشهري هم به جاي فرهنگسازي، به اين جريان دامن مي زند. تعداد مقالاتي كه در اين چند ساله عليه مردان بوده را در مقابل تعداد مقالات بر ضدزنان قرار دهيد آنگاه پي به صحت ادعاي بنده مي بريد.»
عرض نكرديم ايشان عصباني هستند؟

پرواز مسكو
جناب آقاي دكتر محمدرضا عطرچيان فكسي فرستاده اند و در آن از عملكرد بعضي شركت هاي هوايي خارجي در ايران انتقاد كرده اند. به خصوص به نحوه برخورد بد و توهين آميز كاركنان اين شركت ها اعتراض كرده اند و از سازمان هواپيمايي كشوري خواسته اند بر عملكرد اين شركت ها نظارت بيشتر كنند. «اخيرا از يك شركت متعلق به روسيه كه در ايران نمايندگي دارد بليت تهران - پاريس و بر عكس را از طريق مسكو خريداري كردم و جاي خود را در هر دو مسيرOK نمودم. در برگشت به تهران در فرودگاه مسكو، مسوول شركت اعلام كرد كه جاي شما را متاسفانه به ديگري داده ايم و مرا در فرودگاه مسكو بلاتكليف گذاشتند. جالب است كه آنها برخورد توهين آميزي با مسافران داشتند آن هم با وجود اين كه جاي آنها را به ديگران داده بودند. سرانجام با ۱۴ ساعت معطلي و بدون اين كه در فرودگاه آنكارا (كه ما را از اين طريق به تهران فرستادند) به ما هتل بدهند به تهران رسيدم و به علت تاخير در رسيدنم با ضررهاي جبران ناپذيري مواجه شدم.»
منتظر پاسخ سازمان هواپيمايي كشوري كه مسووليتي را حتي با مراجعه اين شهروند و ادعاي خسارت بر عهده نگرفته است، هستيم.

كليپ در جزيره
خيلي پيش نمي آيد كه در كشور ويدئو كليپ خوبي ساخته شود. مناظرجنگل و رودخانه و گل و بلبل، ريل قطار، فضاي مه گرفته و آدم هايي كه با حركت آهسته راه مي روند و به هم نگاه مي كنند وجه غالب كليپ هاي ايراني بوده. استثناهايي هم اين وسط هستند. مثل كارهاي شاهرخ دلكو و بعضي كليپ هاي گروه آريان. موضوع اين است كه شركت آواي سپهر براي خواننده اي به نام «ايمان سياه پوشان» يك مجموعه كليپ تهيه كرده است. فيلمبرداري اين كليپ ها كه براي آلبوم «بوي دريا» ساخته شده اند تازگي در جزيره قشم به پايان رسيده و كارگردان اين كليپ ها، عطاء جاويد، دارد آنها را تدوين مي كند. اين مجموعه به صورت ۳ سي دي مجزا شامل كنسرت و ۱۳ كليپ به صورتvcd به بازار خواهد آمد. تهيه كننده مجموعه سيدجلال هاشمي دهكردي است و تصويربرداري را مرتضي غفوري انجام داده است. اينكه كليپ ها پر از موج هاي خروشان و غروب خورشيد است يا خلاقيت هاي بيشتري در آن به كار رفته را بايد صبر كنيم و ببينيم.

ذهن زيبا
رازها بسان زندانيان اند كه اگر رها شوند، دستيابي به آنها غيرممكن است.
آرتور شوپنهاور
سياست، هنر دور نگه داشتن و بازداشتن مردم از توجه به مسايلي است كه كاملا به آنها ارتباط دارد.
پل والري
بزرگ ترين آتش سوزي هاي جهان را مي توان با فنجاني آب خاموش كرد؛ به شرطي كه از آن به موقع استفاده كنند.
پرمودابترا
اگر تصور مي كنيد مردم به شما علاقه دارند، به اين سوال پاسخ دهيد: «اگر شما امشب بميريد، چند نفر براي شركت در تشييع جنازه شما خواهند آمد؟»
ديل كارنگي 

صبح تا شب
جواد رسولي 
سينما
اول اينكه ببخشيد، اشتباه كرديم. مارمولك هنوز اكران نشده. آن پرده هايي هم كه چند تا سينما از آخرهاي هفته پيش چسبانده اند سر در سينمايشان نشان دهنده اين است كه فيلم از ۲۶ اسفند در اين سينما اكران مي شود اما شما از حالا مي توانيد جا رزرو كنيد. براي ديدن چند تا فيلم كلاسيك امروز مي توانيد يك سر برويد جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران. اينجا ساعت ۱۴ فيلم بزرگمرد كوچك را نمايش مي دهند كه آن را آرتور پن سال ۱۹۷۰ ساخته و ذاستين هافمن و في دانادي در آن بازي مي كنند. ساعت ۱۶ مي توانيد داستان لوييزيانا را تماشا كنيد كه از ساخته هاي رابرت فلاهرتي است و سال ۱۹۴۸ ساخته شده و بالاخره ساعت ۱۸ سقوط امپراطوري رم به نمايش در مي آيد كه ساخته آنتوني مان است.
كتاب 
سروانتس همان نويسنده اسپانيايي است كه كتاب «دن كيشوت»اش شهرت جهاني دارد و آنهايي كه رمان را به فارسي خوانده اند، تعدادشان زياد نيست چون كتاب مدت هاست كه ناياب است، اما اگر «دن كيشوت» را نمي شود خواند، نشر قصه تازگي يك مجموعه داستان از اين نويسنده چاپ كرده كه مي شود براي آشنايي با دنياي سروانتس آن را امتحان كرد. «ازدواج رندانه و داستان هاي آموزنده ديگر» نام اين كتاب است كه اسماعيل فلزي ترجمه اش كرده و براي خريدنش با يد۲۵۰۰ تومان خرج كنيد.
فرهنگسرا
آنهايي كه اهل ياد گرفتن زبان اند، امروز ساعت ۱۶ تا ۱۸ مي توانند در كارگاه زبان در فرهنگسراي سالمند شركت كنند. در فرهنگسراي اشراق هم اين روزها يك نمايش به نام «ناي ني» به كارگرداني يدالله اكبري (كه با آن هافبك تيم استقلال فرق دارد) اجرا مي شود. در اين نمايش ۷۲ بازيگر نقش دارند و موضوعش به انقلاب زنان بعد از شهادت امام حسين(ع) و موضع گيري حضرت زينب در برابر كفار مربوط مي شود كه در ۱۳ تابلو و با تكنيك فلاش بك اجرا مي شود. براي ديدن نمايش بايد ساعت ۹ صبح در سالن گلبانگ اين فرهنگسرا باشيد. اينجا مي توانيد از نمايشگاه هنرهاي تزئيني با نام «بهارانه» هم ديدن كنيد كه ميزبان آثار هنرهاي تزئيني خانم زهرا زارع است. در فرهنگسراي بهمن هم نمايشگاه هنرهاي خانگي برقرار است. در گالري شماره ۲ اين مجموعه ۷۰ غرفه آثار هنري و تزئيني مثل انواع گل ها، بافته ها، عروسك، سفال و ... برپا شده اند. در فرهنگسراي خانواده هم مي توانيد از دو نمايشگاه ديدن كنيد. يكي آثار نقاشي هنرجويان فرهنگسرا با عنوان سبزينه به سرپرستي محمدحسن طائب كه در سه سبك رئال، اكسپرسيونيسم و كوبيسم ارايه شده اند و ديگري نمايشگاه سبزه ها و شمع هاي تزئيني به مناسبت رسيدن فصل بهار.
تئاتر
اگر امروز تصميم گرفته ايد برويد تئاتر ببينيد، در مجموعه تئاتر شهر با اين انتخاب ها طرف هستيد:
«قرمز و ديگران» به كارگرداني محمد يعقوبي كه زوج بهروز بقايي و پرستو گلستاني هم در آن بازي مي كنند. اين نمايش، ۹۵ دقيقه است و ساعت ۳۰:۱۹ در تالار قشقايي اجرا مي شود. قيمت بليت هم ۱۵۰۰ تومان است.
در تالار كوچك (شماره ۲) نمايش «زني كه زياد مي دانست» روي صحنه است. كارگردان اين نمايش عليرضا اوليايي است و متن بر اساس داستان خانم نزهت الدوله، نوشته جلال آل احمد نوشته شده است. اين نمايش ساعت ۳۰:۱۷ و به مدت ۷۰ دقيقه اجرا مي شود. قيمت بليت ۱۰۰۰ تومان است.
«زنان مهتابي، مرد آفتابي» نوشته چيستا يثربي و به كارگرداني كوروش زارعي، ساعت ۳۰:۱۷ در تالار سايه اجرا مي شود. اين نمايش در بيست و يكمين دوره جشنواره تئاتر فجر، ۴ جايزه از جمله بهترين نمايشنامه نويسي و بهترين بازيگر زن را برده است. قيمت بليت اين نمايش ۱۵۰۰تومان است.
«چند كاپريس براي ويلون» هم كار محمود رضا رحيمي است. اين نمايش در تالار خانه خورشيد اجرا مي شود. مدت نمايش ۹۰ دقيقه است و ساعت ۱۸ شروع مي شود. قيمت بليت اين يكي ۱۰۰۰ تومان است.
تلويزيون 
امشب باز هم شب فوتبال است. حساس ترين بازي سريA در هفته هاي اخير امشب بين ميلان و يوونتوس برگزار مي شود. ساعت ۲۳، شبكه ۳ را فراموش نكنيد.
امشب سريال «فردا دير است» را مي توانيد ساعت ۱۵:۲۰ از شبكه ۳ ببينيد. يك قسمت ديگر از «پهلوانان نمي ميرند» هم ساعت ۲۱ از شبكه ۲ پخش مي شود. راستي، طرفداران ابوالفضل پورعرب اگر حول و حوش ساعت ۱ بامداد شبكه۱  را بگيرند مي توانند مجموعه مسافر را تماشا كنند كه دارد تكرار مي شود.

مردم
نيكي كريمي 
درست در همان سالي كه نيكي كريمي، شخصيت روشنفكرانه هميشگي اش را كنار گذاشت و در فيلم «باج خور»، اغفال كرد و سيگار كشيد و آدم كشت؛ تصميم گرفت در كاستي با اسم تكراري «تولدي ديگر» اشعار فروغ فرخزاد را بازخواني كند. اين كاست اين روزها در بازار تهران عرضه شده است.
پيش از اين خسرو شكيبايي هم از اين كارها انجام داده. او اشعار سيدعلي صالحي و سهراب سپهري را براي شركت دارينوش خواند كه فروش خوبي هم داشت. اما كريمي اين اشعار را براي شركت آواي حنانه خوانده كه تجربه دارينوش را در تهيه و توزيع چنين آثاري ندارد. صداي كريمي هم كه به هر حال كمي با صداي خسرو شكيبايي فرق مي كند.

ضياءالدين دري 
خيلي ها كيف انگليسي را به دليل آنچه گرايش هاي سياسي اش مي خواندند، دوست نداشتند. اما تماشاگران پرشماري هم وجود داشته كه اين مجموعه را تا آخر دنبال كردند و از روابط بين شخصيت ها وفضاسازي نسبتا خوب كارگردان لذت بردند.
به هر حال ضياءالدين دري، فيلمبرداري دومين مجموعه تلويزيوني پرخرجش را به زودي شروع مي كند؛ اسمش «كلاه پهلوي» است و داستانش در دوران كشف حجاب مي گذرد. در دوران بحران هاي سيما، تهيه چنين سريال هايي ريسك بزرگي به حساب مي آيد و ظاهرا مسوولان تلويزيون، در مورد دري، اين ريسك را پذيرفته اند.

مل گيبسون 
بيست سال پيش، گيبسون بازيگر نقش هاي بزن بزن در فيلم هاي اكشن آمريكايي بود. از آنهايي كه به جاي استفاده از كليد، درها را با موج انفجار باز مي كنند و با سر مي روند توي شيشه. اما اين روزها، گيبسون ميان سال، سازنده موفق ترين فيلم سينماي جهان است. او فيلمي درباره زندگي حضرت عيسي(ع) كارگرداني كرده به اسم «مصائب مسيح». يك فيلم خشن كه خشم يهودي هاي متعصب را برانگيخته و واكنش پاپ را در پي داشته است. حالا به دليل اين جنجال ها بوده يا به هر علت ديگري، «مصائب مسيح» به پرفروش ترين فيلم روز تبديل شده و پخش كننده اش هم ادعا كرده كه اين فروش ادامه خواهد داشت.

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
طهرانشهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |