دوشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۶
ديدار از پاتوق تك چرخ بازهاي تهران
من هستم واين سي جي رنگ و رورفته
اين پاتوق از همه جاي شهر مشتري دارد، خصوصا بچه هاي جنوب و غرب تهران و آنها كه روي اين دوچرخه هاي موتوروار بزرگ شده اند. از فلاح و خزانه و ترمينال و آزادي گرفته تا شوش و بهمن و حتي امام حسين. قرار تمام آنها جمعه ساعت ۱۱-۱۲ ظهر، حوالي اين خيابان است.
عكس: رضا خدادادي 
004449.jpg
يكي از خيابان هاي پشت مجموعه ورزشي آزادي تهران؛ اينجا زادگاه اولين تجمع خودجوش بدلكاران تهران است كه البته تخصص اصلي آنها موتورسواري است.

پدرم مي گفت اگر مي خواهي آدم هاي پردل و جگر اين شهر را بشناسي بايد سوار ماشين بشي و چند ساعتي از در خانه خودمان رو به جنوب براني. آنجا آدم هايي پيدا مي شوند كه نصف بدنشان را جربزه گرفته!
قرار بود اين آدم هاي عجيب الخلقه را جاي ديگري پيدا كنم، اما نمي دانم چطور شد در حالي كه يك روز جمعه غافل از همه جا و همه كس چند ساعتي را به طرف غرب رانديم، جماعتي را ديدم كه تا حدود زيادي به آن خصوصيات مورد نظر نزديك بودند.
يكي از خيابان هاي پشت مجموعه ورزشي آزادي تهران؛ اينجا زادگاه اولين تجمع خودجوش بدلكاران تهران است كه البته تخصص اصلي آنها موتورسواري است. براي آنها محيرالعقول ترين حركات روي موتورشان كه با سرعت بسيار زياد مي رانند، ساده تر است نسبت به وقتي كه ما خيلي راحت و آرام روي صندلي مبله اتومبيل خود نشسته ايم و فقط حواسمان را جمع مي كنيم كه از خيابان هاي تهران جان سالم به در ببريم!
پاتوق 
بيش از هزار موتور سوار و موتور سيكلت در عرض خيابان پراكنده اند. آنها، هم تماشاچي هستند و هم منتظر تا نوبت به خودشان برسد. محافظ پيست، جدول هاي سيماني كنار خيابان است و موانعي كه موتورسواران در بين آنها ويراژ مي دهند كاميون هايي هستند كه با سرعت بالا درست شاخ به شاخ آنها مي آيند و بالاخره آسفالت داغ كه منتظر نشسته تا فقط يك لحظه لغزشي كوچك ازيك نفر سر بزند. آن وقت فقط بايد چشم ها را بست!
هيچ كس نمي داند چطور شد كه اين خيابان شلوغ و پررفت و آمد كه حتي جمعه بعدازظهر هم محل عبور تعداد زيادي از ماشين هاي سنگين است به بزرگترين پاتوق موتورسوارهاي تهران تبديل شده: «آقا ما شنيديم يكي بوده اينجا بدون دست تك چرخ مي زده، بعد هم چهار نفر آمدند اينجا كنار خيابون و ايستادن اونو تماشا كردن، حالا هم كار كشيده به اينجا!! يعني به جايي كه جاي سوزن انداختن نيست، اما از آن تك چرخ سوار بدون دست هم اثري ديده نمي شود!
اين پاتوق از همه جاي شهر مشتري دارد، خصوصا بچه هاي جنوب و غرب تهران و آنها كه روي اين دوچرخه هاي موتوروار بزرگ شده اند. از فلاح و خزانه و ترمينال و آزادي گرفته تا شوش و بهمن و حتي امام حسين. قرار تمام آنها جمعه ساعت ۱۱-۱۲ ظهر، حوالي اين خيابان است.
هنرنمايي 
004488.jpg

در قاموس اينها كم آوردن يعني مرگ. هيچ داوري وجود ندارد، اما خودشان مي دانند كه كار كي از همه درست تر است. خيلي ها زود كنار مي زنند و فقط روي موتورهايشان لم مي دهند و تماشا مي كنند، اما آن وسط كساني هستند كه براي اينكه ثابت كنند بهترين هستند و روي دستشان نيست از هيچ حركتي ابا ندارند. صداي اگزوز موتورها گوش را كر مي كند. همه محو تماشاي وسط پيست هستند. اولي فقط موتور را بلند مي كند. چند نفري تنها چيزي كه در چنته دارند همين است، اما كم كم كار درست ها وارد مي شوند: «آقا اون محمد سي جي يه، نگاه كن چيكار مي كنه.» چرخ جلو سي جي اول خيابان، روي هوا بلند مي شود و آخر خيابان مي آيد زمين. اين تازه اولين چشمه اوست. يك موتور كيپس خوش بر ورو با سرعت نور خيابان را رد مي كند. براي عشق موتورهايي كه جيبشان هم خالي است، داشتن چنين موتوري روياست: «شب ها خواب مي بينم كه يك هوندا هزار دارم، اما چه فايده كه وقتي صبح بلند مي شم منم و اين سي جي رنگ و رو رفته...» محمد تمام طول هفته را در يك پيك بادپا با همين موتور كار مي كند و به قول خودش خرج تمام خانواده از چرخش چرخ هاي همين موتور در مي آيد اما مگر مي شود از عشق اينكارها گذشت؟ او هرازگاهي نامه ها را هم با تك چرخ مي رساند:! «تمام طول هفته تمرين مي كنم كه جمعه ها اينجا حرفي براي گفتن داشته باشم. اينجا كل كل خيلي بين بچه ها داغ است و نبايد كم آورد. راستي آقا اين عكس ها را براي كجا مي اندازي؟ گرفتارمون نكني؟»
نامبروان اين موتورسوارها مجيد نامي است كه همه او را با انگشت نشان مي دهند. او روي فرمان موتور مي نشيند يا به قول خودشان آخر حركات تعادلي است. ديدن يك دوربين عكاسي هم براي او كافيست تا آخرين چشمه هاي كارش را هم به نمايش بگذارد.
تصادف 
براي اينكه روكم كني ها تمام شود، فقط يك راه وجود دارد. يعني اتفاقي كه نبايد بيفتد، اما هر هفته مي افتد! دو موتور كه روي هوا بلند شدند با حداكثر سرعت به هم برخورد مي كنند. جمعيت به آن سمت حمله مي كند. نه از آمبولانس خبري هست، نه از امكانات پزشكي. موتور سوار و موتور خرد شده اش را از روي زمين جمع مي كنند. سر و صورتش خوني است، اما لبخند مي زند. يعني او را در هفته ديگر اينجا نمي بينيم؟ يكي مي گويد: «نه آقا همه بچه ها بالاخره يك بار اينجا زمين خوردند، اما هفته بعد باز هم همه اينجا هستند.»
اين در حالي است كه چند صد متر آنطرف تر و در استاديوم آزادي، مي شد امكاناتي را براي اين جوان ها فراهم كرد كه در محيطي مطابق با استاندارها و با حداقل خطر، شور جواني شان را پشت اين موتورها خالي كنند.
مجيد مي گويد: «عوضش روز عروسي بچه ها پشت ماشينشان سنگ تمام مي گذاريم، مي گيد نه از اين چشمه عكس بگير. چند لحظه بعد روي موتورش ايستاده و به سرعت دور مي شود!

اينجا گيشه ها خاليست
عباس حسين زاده 
انگار اين شهر دچار بلا و مصيبت شده است كه همه با عجله به دنبال اين هستند كه هرچه زودتر بار سفرشان را ببندند و فرار كنند. خونشان جوش آمده، ولي اگر كارد به رگشان بزني يه چيكه خون نمي بيني. در عجايب اين «طهران» هرچه بگوييد، باز كم گفته ايد.
واي به حالمان، اگر دو روز در تقويم شهر تعطيلي باشد. اتوبوس كه سهل است، خبري از تاكسي و مسافركش و دربستي هم نيست. اگر شجاع باشيد. پيك تندپاي عزرائيل رفيق راه شماست.
اگر هم توي قطار زيرزميني جايي پيدا كرديد، ما را هم با خودتان ببريد. آرزو به دلمان ماند كه يكبار رنگ صندلي هاي مترو را ببينيم.
با اين وجود اگر از اين وضع خسته شده ايد و خواستيد به يك جاي دنج وآرام پناه ببريد، بهترين جايي كه مي توانم به شما توضيه كنم، سالن هاي خالي سينما و تئاتر است.
انگار بعد از جشنواره فيلم و تئاتر فجر، جماعتي كه براي بليت فيلم و تئاتر، گيشه را از جا مي كندند، ناپديد شده اند. تعطيلات اسفندماه همه چيز را مختل كرده و از تب و تاب انداخته است.
يكي از علت هايش اين است كه فيلم هاي اين ماه آخر، اكثرا اكران مجددبوده اند، جز فيلم بوتيك كه هفته گذشته اكران شده است. سينما هم محتاطانه، قدم هايي براي پيش فروش بليتهاي فيلم «مارمولك» ساخته كمال تبريزي برداشته كه برنامه ويژه نوروزي اين سينما است.
فكر مي كنم تهيه كننده اين فيلم، اولين تهيه كننده است كه جسارت كرده كه فيلمش را در اين ايام اكران كند.
متاسفانه يا خوشبختانه، اكثر مخاطبان سينما و به خصوص تئاتر كشور ما،  دانشجويان و قشر خاصي هستند كه دست اندركار و يا فعال در اين رشته هستند و از آنجايي كه در ايام تعطيل اين جمع پراكنده مي شوند، اميد زيادي به رونق گيشه نيست.
تعطيلات يا شوك عصبي 
گويا چند نفر از كارگردانان تئاتر كه گروه هاي آنها در اسفندماه نوبت اجرا داشته اند، همگي دچار شوك عصبي شده اند. مشكل از همان جا آب مي خورد كه بقيه مشكلات. از آنجا كه معمولاً گروه هاي تئاتري مايلند كارهاي نمايشي را بدون وقفه و به مدت ۳۰ تا ۶۰ روز به اجرا دربياورند و از طرفي چون بعد از اين روزها با تعطيلات عيد مواجه خواهيم شد و از طرفي ديگر چون در اين يك هفته اي تئاتر شهر به علت ايام سوگواري امام حسين(ع) تعطيل بوده است، نتيجه مي گيريم كه هيچ گروهي حاضر نيست ريسك اجرا در اسفندماه و ايام عيد را بپذيرد. پس تئاتر در ايام نوروز به علت عدم جذب مخاطب و آنچه كه در بالا ذكر شد، تعطيل خواهد بود.
ظاهراً امسال فقط سينماداران قصد دارند،  شانس خودرا با اكران فيلم هاي ويژه نوروزي امتحان كنند تا شايد، ديگر گيشه ها خالي نباشند. گرچه براي موفقيت سينما هم تضميني وجود ندارد.

بهانه اي براي به تصوير كشيدن خيال
قاب شده در كارت پستال
004485.jpg
آنا رستمي وند
روزهاي آخر سال، هر قدر هم كه پردغدغه باشند تا دلتان بخواهد پرهستند از دلخوشي هاي كوچك و بزرگ كه به ياد و خاطري، در هر گوشه و كناري سبز مي شوند. اصلا اين خاصيت بهار است كه رسيده و نرسيده، سبز كند: حتي يادها و خاطره ها را، حتي اگر در قطع كارت پستالي قاب شده باشد.
مي گويند فرهنگ مردم ما در برقراري ارتباط بيشتر «شفاهي» است. يعني كمتر به هم نامه مي دهند و اغلب به مناسبت هاي خاص. شايد براي همين شب عيد مغازه هايي كه كارت پستال مي فروشند از شلوغ ترين مغازه ها هستند. وارد يكي از اين مغازه ها مي شويم، پر از مشتري است. فروشنده مي گويد: «روزهاي آخر سال بيشتر از هر وقت ديگري سرمان شلوغ است.» او در مورد سليقه مشتريان مي گويد: «مردم مشكل پسند و تنوع طلبند، به همين دليل هر سال توليدكننده ها طرح هاي جديدتري مي زنند.»
مردم تعابير قشنگي دارند از كارت پستال: «مثل يك پيام شادي آور، يك حس مشترك، نويد پيام خوش، يه جور زنگ زدن و حال و احوال پرسيدن، ياد كردن، مثل نامه نيست كه درد دل كني، بهانه اي براي احوالپرسي است.»
وارد مغازه ديگري مي شويم كه به بهانه اين فصل، نگارخانه اي شده است از عكس ها و نقش هاي بهاري. اينجا ارتباط از جنس نگاه است و همه، حواسشان پي يافتن طرحي است كه خاطره اي را تداعي كند يا نشاني كه در ذهن ماندگار شود. دو ژاپني وسط مغازه، حيران، ايستاده اند. مي پرسيم چه شده؟هيجان زده مي گويند: «خيلي زياد است.» منظورشان تنوع كارهاست. مي پرسيم در كشور شما اينطور نيست؟ مي گويند: «نه، اصلا. اينجا طرح ها خيلي زياد است. قشنگند، نمي دانيم كدام را انتخاب كنيم.» با اينكه تنوع طرح ها بسيار زياد است، اما ظاهرا همين تنوع، انتخاب را مشكل كرده است. اين تنها مورد گله مشتريان كارت پستال نيست. خريداران با اينكه از انتخابشان راضي هستند، اما گله دارند از اينكه چرا طرح ها شبيه هم اند، يا چرا آثار معروف نقاشي، كارت پستال نمي شوند، يا طرح هاي جديد ربطي به عيد ندارند، يا نوشتن روي كاغذ گلاسه كارت ها با خودكار مشكل است و ... .
حواسمان مي رود به سليقه هايي كه طراح ايده هاي اين كارت ها هستند و اينكه چقدر سليقه مخاطب در ايده هاي طراح موثر است و چقدر ايده طراح مي تواند سليقه مخاطب را شكل دهد. يكي از ناشران و طراحان كارت پستال به اين سوال پاسخ مي دهد: «بيشتر طرح ها در ارتباط با ذائقه مشتريان است، چون مخاطب عام است و مسلما از كار هنري استقبال نخواهد شد. طراحي اين تيپ كارهاي هنري فقط در حدي كه جزيي از شناسنامه كارمان باشد كافي است.» او درباره تفاوت كارت هاي سال هاي قبل و امسال مي گويد: «كارت هاي امسال نسبت به كارت هاي چند سال قبل به ديد هنري نزديك تر شده اند با توجه به اينكه يك شبه نمي توان اين تغييرات را داد، بنابراين سعي مي شود كه سال به سال سطح سليقه جامعه به اين ديد نزديك شود.»
از طراحي كارت پستال هاي كشورهاي ديگر كه مي پرسيم، مي گويد: «كارت پستال هاي آنها براساس مناسبت هاي خاصي طراحي شده اند. من اسم بيشتر كارت هاي ايراني را كارت پستال نمي گذارم. اين كارها نقاشي هايي هستند كه از آنها عكاسي شده است و فقط قطع شان كارت پستالي است. جالب است كه در ايران سليقه عام، رنگ ها را غني تر و براق تر مي پسندد كه اين از استانداردهاي جهان خارج است. يك سال كارهاي آبرنگمان راعمداUV نزديم كه فروش نرفت، سال بعد همان طرح ها را براق كرديم كه استقبال خوبي از آنها شد.»
او درباره تنوع طرح ها مي گويد: «امسال ۲۰ هزار طرح جديد وارد بازار شده كه بيشتركارها به هم نزديك هستند. خود مشتري هم از اين همه تنوع گيج مي شود، شايد با اينكه فكر كارت پستال از غرب وارد فرهنگ ماشده است، بيش ازحد معمول به كارت پستال اهميت مي دهيم.»
در اين ميان، شايد ارتباط بين كارت پستال و واسطه، كمتر از هر چيزي به ذهن خطور كند، اما اين ارتباط وجود دارد. هر چند به قول خودشان «فقط دلال اند و دخالتي در طرح و رنگ ندارند»، اما مگر مي شود نظر يك واسطه در كار طراحي دخالت نداشته باشد؟ به هر حال يك واسطه بهتر مي داند چه نوع طرحي و در كجا چقدر فروش مي رود. يكي از اين واسطه ها مي گويد: «شايد، ولي خود توليدكننده ها به سليقه مشتري آشنا هستند. وقتي ناشري همه كارهايش فروش مي رود يعني كه از طرحش استقبال شده، وقتي هم كارش بر گردد يعني بايد به فكر طرح ديگري بيفتد. فقط ادارات و بعضي از موسسه هاي دولتي تنها مشتريان ثابت چند طرح ثابت كارت پستال ها هستند.»
طرح هاي فانتزي هم مخاطبان خودش را دارد. اگرچه بيشتر اين طرح ها ميانه اي با مناسبات ندارند، اما صاحبان اين سليقه دوست دارند تجربه هاي حسي خودشان را از شادي ارايه دهند. شايد حق با آنهاست كه براي شادي، منتظر مناسبتي نيستند و بهار فقط بهانه اي است براي خيالي كه در قطع كارت پستالي قاب شده است و قرار است دل كسي را شاد كند.

ستون شما
عكس هاي ضدحال 
خواننده اي در تماس تلفني خواسته است كه ايرانشهر عكس هاي زيبا و آرامش بخش چاپ كند. او گفت:  روزنامه اي كه در همه اقشار خواننده دارد چرا عكس هاي روحيه خراب كن چاپ مي كند؟ او در ادامه تهديد كرد كه اگر چاپ عكس هايي با مضمون تلخ ادامه داشته باشد ديگر ايرانشهر را نمي خواند.
- نمي دانيم چه ربطي بين چاپ عكس هاي روحيه خراب كن و داشتن خواننده در همه قشرها وجود دارد، اما واقعا از اينكه ديگر ايرانشهر را نخوانيد دلگير مي شويم.
مشكل تلفن گويا
آقاي سيروس تاسي بعد از تعريف و تمجيد و تشكر از ايرانشهر همشهري گفت: به نظر من تمام تلفن هاي گويا مشكل دارند، مثلا تلفن گوياي اعلام كدملي هر دفعه يك شماره مي دهد.
- نظر شما قابل احترام است، اما بهتر است بيش از اين روحيه تلفن هاي گويا را تضعيف نكنيم.
باز هم ويژه نامه 
محمد گرشاسبي از تهران: يك ويژه نامه در مورد خودتان منتشر كنيد.
- و البته ما كوچكتر از آن هستيم كه پيامي داشته باشيم.

خبري نيست
انگار عيد هم خبري نيست. مجله سروش، هفته نامه متعلق به صداوسيما كه طبق سنت هر ساله، همه منتظرند تا در آخرين شماره سالانه اش قبل از تعطيلات عيد، برنامه هاي نوروزي سيما را اعلام كند، زودتر از موعد (۱۶ اسفند) چاپ شد و به همين بهانه از چاپ برنامه هاي عيد شانه خالي كرد.
هر چند كه در بخش معرفي برنامه ها هم تنها به معرفي سه سريال ويژه نوروزي پرداخت. سروش، عوض چاپ برنامه هاي نوروزي درهمان بخش، بيست و چهار هدف سيما از پخش پيام هاي بازرگاني را چاپ كرد و اين دو قضيه به هم مربوطند.
چندي است كه سازمان چه از طريق مجري هاي سيما و چه از راه هاي ديگر، از كم شدن بودجه اش گله مي كند و اعلام كرده كه حجم عظيم آگهي هاي بازرگاني كه اين روزها در لا به لاي برنامه پخش مي شود، براي جبران همين كمبود درآمده است. در اين ميان، چند پروژه بزرگ سيما فيلمبرداري شان متوقف شده و سيما به پخش برنامه هاي تكراري رو آورده است.
بي رونقي جدول برنامه هاي عيد و پخش سريال هاي تكراري در اين چند ماه هم احتمالا از مشكل بودجه سرچشمه مي گيرد.
حتي روزنامه جام جم، تلاش چنداني براي اعلام برنامه هاي عيد نشان نمي دهد. احتمالا تمام هم و غم برنامه ريزان سيما در اين ايام، به پخش سه مجموعه طنز اين چند نفر (به كارگرداني اصغر توسلي و با بازي محمدعلي كشاورز و علي عمراني و نيما فلاح)، داوطلب (به كارگرداني مسعود تكاور و با بازي كيوان محمودنژاد، شهرام عبدلي و عنايت بخشي) و بالاخرهO مثبت (ساخته علي شاه حاتمي و بازي محمدكاسبي و مجيد صالحي) منحصر شده است.
كمدي هاي شبانه نقطه چين و ورود ممنوع، ممنوع هم پس از گذشتن چند روزي از ايام عزاداري، احتمالا با شكل و شمايل جديدي به جدول برنامه ها اضافه خواهد شد.
اين تقريبا تمام برنامه هاي اعلام شده سيما براي ايام عيد است.
چندي پيش، يكي از تهيه كننده هاي بانفوذ تلويزيون كه تا به حال چند مجموعه پرخرج براي سيما تهيه كرده، ابراز اميدواري كرده بود كه با همكاري مجلس جديد، بحران مالي سيما حل شود. شايد بايد تا نوروز آينده منتظر بمانيم.

ذهن زيبا
جنبه تراژديك پيري، در اين نيست كه تو پير شدي، در اين است كه بقيه هنوز جوان هستند.
اسكار وايلد
فلسفه اي كه به صورت نظريه ارايه شود، تاثير بسياري در مردم دارد، اما فلسفه اي كه به شكل ادبيات عرضه شود، مي تواند ميليون ها نفر را تكان دهد. اين موضوع را «ژان پل سارتر» هم متوجه شده بود.
ويل دورانت 
بعضي ها تنها به اين دليل حرف مي زنند كه فكر مي كنند صدا از سكوت با معني تر است.
مارگريت هالس 
علامت دروغگو آن است كه سوگند ياد كند پيش از آنكه از او سوگند بخواهند.
ابوالقاسم قشيري 
كسي كه مي خواهد در مدت يك سال ثروتمند شود، در مدت شش ماه به پاي چوبه دار مي رود.
ضرب المثل آلماني 

صبح تا شب
سينما
شب هاي روشن فيلم عاشقانه فرزاد موتمن كه اقتباسي از يك رمان داستايوفسكي به همين نام است، هنوز هم در چند سينماي شهر روي پرده است. اگر فيلم را نديده ايد در اين روزهاي پاياني سال امتحان اش كنيد. فيلم در سينما عصر جديد دو، فرهنگ دو، بهمن دو و گلريز نمايش داده مي شود. يك پيشنهاد ديگر هم تماشاي فيلم بوتيك است. اين فيلم به شكل معجزه آسايي خوب از كار درآمده و به ديدنش مي ارزد. حتي گلزار هم در بوتيك خوب بازي مي كند!
امروز در سالن نمايش فيلم جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران ساعت ۱۴ فيلم در كمال خون سردي به نمايش درمي آيد. اين فيلم را ريچارد بروكس در سال ۱۹۶۷ ساخته است و كنرادهال آن را فيلمبرداري كرده. ساعت ۱۶ مي توانيد كشتن مرغ مقلد را ببينيد. فيلمي كه يكي از بهترين نقش آفريني هاي گرگوري پك به حساب مي آيد. رابرت موليگان كارگردان فيلم است و آن را سال ۱۹۶۲ ساخته است. بالاخره ساعت ۱۸ هم بيتل جوس فيلم دوست داشتني تيم برتون به نمايش درمي آيد. الك بالدوين، جينا ديويس و وينونا رايدر بازيگران اصلي فيلم هستند. مايكل كيتون را هم در نقش بيتل جوس عمراً بتوانيد تشخيص بدهيد.
كتاب 
علاقه مندان به فيلمنامه و كتاب هاي سينمايي اين روزها در بازار كتاب مي توانند دو فيلمنامه نسبتاً مهم بخرند. يكي «دارودسته هاي نيويوركي» آخرين كار مارتين اسكورسيزي است كه فيلمش هم تا همين چند وقت پيش روي پرده سينما بود.
فيلمنامه را هربرت ازبري و خود اسكورسيزي نوشته اند. مهدي چالاك هم آن را براي انتشارات. «سناء دل» ترجمه كرده و قيمت اش ۲۰۰۰ تومان است. آن يكي كمي قديمي تر است. «پرتقال كوكي» را استنلي كوبريك ساخته و فيلم مهجوري هم هست. فيلمنامه را آنتوني برجس نوشته و پري رخ هاشمي ترجمه اش كرده. اين كتاب را نشر «تمند» منتشركرده و قيمت اش ۱۵۰۰ تومان است.
موسيقي 
تصنيف «رسواي جهانم، شيداي زمانم» را كه يادتان هست؟ خواننده اين تصنيف، يعني امين الله رشيدي توي همين هفته آخر سال يك نوار جديد به بازار داده به نام «دلم تنگ است.» رشيدي در اين آلبوم شعر بلند اخوان ثالث را دستمايه كار قرارداده همان شعري كه اين جوري شروع مي شود: «من اين جا بس دلم تنگ است و هر سازي كه مي بينم بد آهنگ است... بي ره توشه بر داريم، قدم در راه بي برگشت بگذاريم...
رشيدي در فروردين ماه سال آينده هم يك آلبوم ديگر ارايه مي كند با نام «چشم شب» كه شامل ده آهنگ است. شركت ايران صوت ناشر اين مجموعه است.
فرهنگسرا
امروز در فرهنگسراي سالمند يك جلسه ديگر از جلسات مهندسي ذهن براساس آيات و روايات كه توسط خانم نيلچي زاده اداره مي شود برگزار خواهد شد. زمان جلسه ساعت ۱۵ تا ۳۰/۱۶ است و حضور همه بانوان در آن آزاد است. فرهنگسراي انقلاب هم ابتكاري به خرج داده و يك سايت اينترنتي تخصصي با موضوع انقلاب اسلامي راه انداخته. آدرس سايت هستwww.iriran.org و شامل كتاب، مقاله، عكس، سرود، فيلم و چيزهاي ديگر است.
در فرهنگسراي بهمن مي توانيد از يك نمايشگاه نقاشي با آبرنگ ديدن كنيد. اين نمايشگاه در تالار شهيدآويني اين فرهنگسرا برپا شده و در آن ۷۱ اثر با محوريت طبيعت و طبيعت بي جان به نمايش درآمده. ۶۰ تا از اين نقاشي ها كار احمد قبادي و بقيه مربوط به همسر و فرزندش است.
اگر طرف هاي نارمك مي نشينيد و فيلم غوغا (سهيد سهيلي) را نديده ايد مي توانيد سري به فرهنگسراي خانواده بزنيد و فيلم را كه بازيگراني مثل شهرام حقيقت دوست و پانته  آ بهرام در آن بازي مي كنند را ببينيد.
تلويزيون 
مثل همه دوشنبه ها، اگر اهل فوتبال هستيد نود را فراموش نكنيد. حول و حوش ساعت ۲۳ عادل و برنامه معمولاً جنجالي اش ميهمان شبكه ۳ هستند. اگر بازداشتگاه شماره ۱۷ و برنامه سينمايك را پنج شنبه شب پيش نديديد، امروز تكرارش از شبكه يك پخش مي شود. ديروز، امروز، فردا سريال فانتزي و خوش ساختي است كه شبكه ۵ ساعت ۱۹ پخش مي كند. يك سريال خارجي هم تازگي ها از شبكه ۳ پخش مي شود به نام «پرونده هاي راكد» كه مجموعه اي پليسي- جنايي است و امشب ساعت ۱۵:۲۰ مي توانيد تماشايش كنيد. هزار راه نرفته مثل هر شب ساعت ۲۲ از شبكه۲ پخش مي شود و اگر بيدار مانديد ساعت ۱۰:۱ مي توانيد يك قسمت از مجموعه هشدار براي كبري ۱۱ را تماشا كنيد.

مردم
ويگو مورتنسن
احتمالا تنها ستاره اي است كه مجموعه ارباب حلقه ها را به دنياي سينما معرفي كرده. بقيه بازيگران مجموعه يا شكل و شمايل يك ستاره را نداشتند (حالا هر چقدر هم كه جذاب بودند) و يا پيش از اين به عنوان يك «هنرپيشه» معروف وارد اين مجموعه شده بودند، اما مورتنسن در نقش آراگورن با آن شمشير جادويي و موهاي تابدارش با پخش اين مجموعه فيلم، يك شبه ره صد ساله را رفت. از او اين روزها يك فيلم كابويي روي پرده سينماهاست و قرار است كه به زودي در نقش يك جنگجوي اسپانيايي ظاهر شود، اما او بازيگر ميانسالي است و بنا بر محاسبه هاي رايج، وقت زيادي ندارد كه ستاره بماند. احتمالا تا سال هاي سال بعد، تماشاگران سينما همچنان مورتنسن را به عنوان آراگورن ارباب حلقه ها به ياد خواهند آورد.

كيميايي، بازيگر نقش اول 
اينكه سارقين به مسعود كيميايي حمله كنند و كيف او را كه حاوي دو فيلمنامه بود،  به يغما ببرند تقريبا ترقه ترين خبر سال است!
كيميايي به ايرنا مي گويد:«دو فيلمنامه دست نويس و مهر و دسته چكم در اين حمله به سرقت رفت.» نكته اين است كه او مثل قهرمانهاي فيلمش مقابل نقش منفي ها (دزدان عزيز) مقاومت كرده و صدمه ديده است.
و حالا گرچه كيميايي دو فيلمنامه اش را از دست داده اما ممكن است همين موضوع دستمايه يك فيلم تازه شود كه بر خلاف قبلي هاي اين چند سال خيلي از «امروز» دور نيست...
در اين باره دوستي مي گفت اصولا مسعود كيميايي خود سينماست!

محمدرضا سرهنگي
تهيه كننده پركار مجموعه پنجاه و چند قسمتي كودكان سرزمين من كه هيچ وقت از تلويزيون پخش نشد و فيلم هايي مبتني بر فرهنگ بومي از مناطق ايران از قبيل؛ چريكه هورام و درخت جان، تهيه فيلم تازه اش را شروع كرده است. پيش از اين همكاري اش با پرويز كيمياوي، فيلمساز معتبر و كهنه كار سينماي ايران، سر فيلم ايران سراي من است، به جنجال كشيده شد و دليل عدم نمايش اين فيلم هم بروز چنين مشكلاتي بود، اما فيلم تازه اش «من بن لادن نيستم» به كارگرداني احمد طالبي نژاد، منتقد نام آشناي سينماي ايران، در آخرين مراحل فيلمبرداري قرار دارد. فيلمي كه ظاهرا ارتباط چنداني با دلمشغولي هاي او در زمينه توليد فيلم هايي با مايه هاي بومي ندارد و قصه يك مرد افغان است كه بچه هاي يك مدرسه را گروگان مي گيرد.

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |