پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۹
ايرانشهر
Front Page

گفت وگو با محمدعلي بسطامي درباره ايرج بسطامي
برآمد بادصبح و بوي نوروز
گزارش اول 
سيدابوالحسن مختاباد
004605.jpg
حدود ۲۰ سال قبل ايرج اتاقي در سرچشمه تهران گرفت. مردم آن منطقه زياد با موسيقي ميانه خوشي نداشتند، لذا ايرج نمي توانست در منزل تمرين آواز كند. به همين منظور تمرينات بم و پايين صدا را زير پتو و در منزل انجام مي داد و تمرينات اوج را در ميدان امام حسين(ع).
عكس: ساتيار

از چشم برادر
نوروز سال ۷۵ يا ۷۶ بود و لحظه تحويل سال نو. آن روزها و در ميان خوانندگان موسيقي سنتي، ايرج بسطامي اعتبار و منزلتي ويژه داشت. صداي منحصر به فرد و استثنايي اش سبب شده بود تا آثارش با اقبال عمومي روبه رو شود. ضمن آنكه وزانت و سنگيني رفتارش هم جلوه اي خاص به خوانندگي اش داده بود. همه اين عوامل دست به دست هم داد تا برنامه ريزان سال نو صداوسيما از وي براي اجراي برنامه دعوت كنند. بسطامي بر صفحه ظاهر شد و پس از خوشامدگويي هاي خاص آن لحظات، تصنيفي را كه نوار آن هم تازه به بازار عرضه شده بود، خواند. «بوي نوروز» كاري از گروه دستان دردستگاه چهارگاه كه دستگاه و مايه اي خاص براي روزهاي شادي و نشاط است. با ضرباهنگي ويژه و تنظيمي ظريف و گوشنواز و نيز شعري ازسعدي.
برآمد باد صبح و بوي نوروز
به كام دوستان و بخت پيروز
مبارك بادت اين سال و همه سال 
همايون بادت اين روز و همه روز
۶ يا ۷ سال پس از آن روزها فرصتي دست داد تا به اين كار ارزنده گوش بسپارم و بيش از آنكه، آهنگ و ساختار آن جذبم كند، شعر سعدي و ابيات پس از آن مرا به خود كشيد. اشعار بعدي اين غزل چنين بود.
بهاري خرم است اي گل كجايي 
كه بيني بلبلان را ناله و سوز
جهان بي ما بسي بوده است و باشد
برادر، جز نكونامي ميندوز
نكويي كن كه دولت بيني از بخت 
مبر فرمان بدگوي بدآموز
همين تصنيف و غزل شيخ اجل سبب شد تا به سراغ زنده ياد بسطامي بروم و اينكه يادي از جاي خالي اش بكنم. قرار تلفني مصاحبه را با برادرش مي گذارم و جوياي وضعيت كنوني آنها مي شوم و ياد و خاطراتي كه از بسطامي در ياد محمدعلي مانده است.
هميشه برايم اين پرسش مطرح بوده كه چرا ايرج بسطامي با آن صداي تحسين برانگيز، به سمتي رفت كه نتواند حتي كلبه اي در تهران داشته باشد و به كرمان كوچيد؟
يكي از مسوولان كرمان از وي خواست كه به كرمان بيايد و كلاس آواز راه بيندازد. همان روزها گفتند و در روزنامه ها نوشتند كه نابغه صدا و آواز ايران در كرمان ماندگار مي شود.
پس از جان باختن برادرتان آثار وي با اقبال وفروش فراواني روبه رو شد. آيا شركت هاي پخش يا توليد نوارهاي ايشان، هيچگونه كمكي به شما وخانواده تان كردند؟
نه. ما حتي از طريق دادگاه به تمامي شركت ها اعلام كرديم كه تصوير هرگونه قراردادي را كه با ايرج دارند، برايمان ارسال كنند. نامه نوشتند كه ما با آهنگسازان قرارداد داشتيم و نه با خواننده.
در اين صورت، به لحاظ حقوقي دست شما بسته است مگر آنكه به لحاظ وجداني و اخلاقي بخواهند كمكي به شما بكنند؟
آن را هم بعيدمي دانم.
انجمن موسيقي ، مركز موسيقي و يا خانه موسيقي هم كمكي به شما نكردند؟
هيچ كس خبري از ما نمي گيرد. فقط چندي قبل شنيديم كه قرار است ۵۰ ميليون تومان پولي كه جمع شده است را به ساخت تالاري به نام ايرج اختصاص دهند.
004611.jpg

خانه موسيقي چطور؟
آنها هم تاكنون تماس با ما نگرفتند.
رابطه كاري بسطامي با مشكاتيان چگونه بود؟
ايرج كارش را با آقاي مشكاتيان شروع كرد و مشكاتيان در رشد هنري اش سهمي به سزا داشت.
همه اينها درست. رابطه كاري ايشان با «مشكاتيان» چگونه بود؛ با توجه به اينكه يكي از دلايل كوچ مرحوم بسطاني به بم، شرايط مالي نامناسب بود. در حالي كه خواننده اي با توانايي هاي ايشان و اقبالي كه به صدايش وجود داشت بايد بيش از اينها درآمد مالي مي داشت؟
ايرج هيچگاه به «مشكاتيان» نگفتند كه دستمزدشان را بالا ببرند يا پايين. در حالي كه در همان زمان ها خوانندگان پايين تر از ايشان رقم هاي بالاتري از كنسرت ها و نوارها دريافت مي كردند.
مقاومتي نمي كردند و پيشنهادي در اين زمينه نمي دادند؟
نه. وقتي از وي مي خواستم كه در اين زمينه شفاف مسايلش را طرح كند، مي گفت اگر اينها به حق و حقوق من واقفند و چيزي نمي گويند، من هم در اينباره صحبتي نمي كنم.
اينگونه برخوردها در روحيه شان تاثير نمي گذاشت؟
چرا. از همه گريزان مي شد و مي رفت در روستاها و براي كارگران و روستانشينان مي خواند. شاگردانش از درددل ها و گلايه هايش سينه ها سخن دارند. يادم مي آيد كه بارها از اين وضعيت پيش من گله كرد و اينكه چرا اينها ايمان خود را به دنيا مي فروشند و چرا حق طبيعي مرا ضايع مي كنند.
آخرين روزهاي ايرج را به ياد داريد؟
قرار بود ۲۲ بهمن به اتفاق ايرج و چهارنفر ديگر از نوازندگان براي يك كنسرت پژوهشي به هلند وبلژيك برويم. قرار بود۲ كنسرت پژوهشي و ۵ كنسرت عمومي در هلند برگزار كنيم. به همين جهت ايرج از دو ماه قبل شروع به تمرين كرد. من شاهد بودم كه تمريناتش را از ۴ تا ۵ ساعت شروع كرد و در برخي روزها تا ۱۲ ساعت ادامه مي داد. در اين تمرينات به دريافت هاي شهودي در آواز رسيده بود كه در نوع خود غيرتكراري و منحصر به فرد بود. به نوعي تلفيقي از مكتب تبريز و تهران را در آوازهاي اخيرش مي توانستيم شاهد باشيم. من به دنبال دوكاستي هستم كه در روزهاي پاياني از وي ضبط شده و در اين دو كاست تحول و پيشرفت وي در كار آواز به خوبي مشهود است.
اين دو كاست در كجاست؟
فكر كنم زير آوار باشد.
در كارهاي آخري مثل «ظهور» گوشه اي از اين تجربيات را نياورده است؟
چرا. در بخش چهارگاه و آنجا كه گوشه مخالف را مي خواند، مي توان ته رنگي از تجربيات آوازي اخيرش را ديد.
از چه دوراني فهميديد كه صداي خوشي دارد؟
فكر كنم چهار يا پنج سالگي. خاله اي داشتم ايرج را با خودش به منزلش مي برد و هنگام جارو كردن منزل، وي را روي تاقچه مي نشاند و ايرج آنقدر آواز و ترانه مي خواند تا جارو زدن به پايان برسد. مدتي بعد كه پدرم و پدربزرگم تصانيفي را زمزمه مي كردند وي به دنبال آنها مي رفت. كم كم پدربزرگم به توانايي هاي صدايي و حنجره  ايشان پي برد و انرژي بيشتري روي وي و صدايش گذاشت به نحوي كه در ۷ يا ۸ سالگي با عمويم كه ويلن مي زد، كاري را خواند. در همان ايام پدربزرگم سفارش مي كرد كه در دوران انتقال از نوجواني به بلوغ و جواني كه تغييراتي در حنجره افراد پديدار مي شود، مراقبت جدي از ايرج و حنجره اش به عمل بياوريم.
از قرار در آزمون باربد هم شركت كرده بودند؟
بله، در سن ۱۷ سالگي كه آشنايي عميق تري با دستگاه هاي ايراني پيدا كرد. آن زمان در راديو تهران هم اعلام كردند كه جواني ۱۷ ساله از خطه بم كرمان در آزمون باربد شركت كرده و مقام دوم را به دست آورده است و آينده اي درخشان در انتظار او خواهد بود. راديو كرمان هم به اين مناسبت جشني را تدارك ديد.
تعجيل هفته آخر سال مانع از اين مي شود كه بتوانم بسياري سوالا ت ديگر را از برادر ايرج بسطامي بپرسم. مصاحبه تمام مي شود، بي آنكه اين طنين ازگوشم خارج شود كه: برآمد باد صبح و بوي نوروز...

ستون ما
نشانه
004608.jpg
پژمان راهبر
۱- آيا يك نشانه بود؟ پيامي براي من؟
از خانه كه مي آمدم، در مسير به يادداشتي فكرمي كردم كه بايد براي آخرين شماره امسال ايرانشهر مي نوشتم. سالي كه گذشت سال بدي بود، پر از تلخكامي ومرگ، با دلخوشي هاي اندك. در اين سال و در مورد اين سال چه مي توانستم بنويسم كه سياه و مايوس كننده نباشد؟
هرچه بيشتر مي گشتم، كمتر مي يافتم، غافل از اينكه آنچه بايد مي ديدم روبه رويم بود.
آيا يك نشانه بود؟ پيامي براي من بود آيا منظره درختان پوشيده ازبرف در دامنه تپه پيش رويم؟ مگر منظره اي زيباتر از اين مي توانست آنجا باشد؟ درختان بي برگ خاك گرفته و دود زد ه اي كه هر روز تو را به ياد همه غم هاي عالم مي انداخت، حالا گويي در اثر يك معجزه، شكوهي سپيد يافته و در نهايت زيبايي است. به وجد مي آيم. درميان بارش، سپيدي، زيبايي و معجزه، اميد ولطف خداوند مي جوشد.
آيا يك نشانه بود اين برف ؟پيامي براي ما در آخرين روزهاي سال؟
۲- براي اينكه اين مطلب مثل خيلي ديگر از بهاريه ها، از فرط تكرار، ملال انگيز و يادآور پاييز نباشد، سخن كوتاه مي كنيم.
ايرانشهر پس از صد و اندي شماره تجربه زندگي سال جديد را با اين هدف آغاز مي كند كه بكوشد تا بهتر از اين باشد. اگر عمري بماند چاره اي جز اين نيست چه به هر حال يك سرمقاله آخر سالي با وعده هاي انتخاباتي تفاوت بسيار دارد و البته ايرانشهر است و قولش!
۳-برفا همه آب شود بهار مي آيد
لك لك به هوا قطار قطار مي آيد
ماه حمل و ثور گل ها شكفتند
بلبل به سير لاله زار مي آيد

شماره هاي تحريريه
تلفن: ۹-۲۹۰۲۹۳۸
نمابر:۲۹۰۲۹۴۰

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |