پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۹
نياوران ، انتهاي يك كوچه شش متري
حكايت باغي كه برج مي شود
اينجا درخت ها را مي كشند، مي  برند، تكه تكه مي كنند تا به جاي آنها سنگ و آهن بكارند
004623.jpg
اگر مسوولا ن شهرداري به داد اين باغ و منطقه نرسند، از اوايل سال بعد در كوچه شش متري ملا حسيني رفت و آمد، كاميونها ، صداي رعد آساي خالي شدن آهن و گوگرد و غبار و در نهايت ازدحامي غريب را شاهد خواهيم بود.
دو درخت تنومند چنار، روي زمين دراز كرده اند. شاخه هايشان بريده و مثله مثله شده. با اين حال، هنوز خيلي بلندند.
رو به البرز خفته اند كه اينك در سپيدي برف و مه فرو رفته

ايمان مهدي زاده
سن زيادي داشت، ولي هنوز محكم ايستاده بود. قوي پيكر و درشت. طي ساليان متمادي زندگي اش، چند بار، پوست انداخته بود. وقتي نعشش را روي زمين دراز كردند، قدش، بلندتر به چشم مي آمد. لخت و عور وسط باغ افتاده بود. انگار مرده اي كه در غسالخانه روي سنگ افتاده. واپسين نفس هايش را اين روزهاي آخر زمستان كشيد. قبل از آنكه كمرش را بشكنند. او و ديگر درخت هاي بلند را روي زمين دراز كرده اند تا جايشان برج هاي بلند بسازند.
هفته آخر اسفند است و همه جا صحبت از درخت كاري. امسال ۴۰ ميليون اصله نهال غرس كرده اند. نهال هايي كه قرار است قد بكشند، سايه دار شوند. پرندگان بر فراز شاخه هاشان آشيانه بسازند و آمدن بهار را تا سال هاي دور نويد دهند. اگر اينها نيز به سرنوشت محتوم و مغموم درختان اين باغ گرفتار نشوند.
نزديكي هاي ظهر تلفن مي شود: «نهال هاي قرن پيش كه حالا براي خودشان درخت تنومندي شده اند و برگ و باري دارند، رو به احتضارند.»
هنوز در كوچه پس كوچه هاي نياوران بوي باغ مي آيد. هر چند اغلب باغ هاي ديروز، برج هاي امروزند. با قدمت و قد و بالاي اين درخت ها، مي شود تاريخ كوچه باغ ها را پيدا كرد. بين اين همه كوچه به هم پيوسته و بن بست، كوچه اي پر از فغان ويراني است. خيابان ۶ متري كه قبل از تقسيم بندي مدرن شهري، كوچه ناميده مي شد. يك سويش خانه هايي با عمر ۱۴ -۱۳ساله و سوي ديگر، ديواري كوتاه با آجرهاي كهنه و قديمي كه حصار يك باغ كهنه و تاريخي است.
ابتداي راسته ديوار، يك در ماشين رو بزرگ طوسي رنگ است. چند قدم جلوتر، در قديمي و اصلي ديده مي شود. در چوبي كهنه و زهوار در رفته طوسي رنگ. نيم متر از سطح خيابان پايين تر. معلوم است طي اين سال ها، ارتفاع كوچه رشد كرده و مي توان گفت؛ حدود يك قرن پيش، شايد هم پيشتر، در چوبي را كار گذاشته اند.
درخت هاي چنار، بيدمجنون و تبريزي. همه كهنسال. طول برخي بيش از ۲۵ متر مي شود. آن سوي ديوار كوتاه، سرشاخه ها را رها كرده در آسمان، براي لانه سازي پرندگان. كلاغ هاي پير سال هاست بر سر پنجه اين درخت ها ساكنند. بالاتر از بام آپارتمان هاي ۳-۴ طبقه روبه رو. ديوار كوتاه است، آنقدر كه بي سرك كشيدن، مي شود راحت آن سو را ديد. همه زمينش سبز است. فقط، پشت ديوار شمالي شن و سنگريزه است. چند هزار متر مربع سبزه و درخت، خوراك يك فضاي سبز خوب. خاكش مرغوب است و مستعد رشد. هنوز بهار نيامده، پر از جوانه هاي جوان شده. كلاغ ها بر فراز باغ مي چرخند و قارقار آمدن بهار را مژده مي دهند.
دو درخت تنومند چنار، روي زمين دراز كرده اند. شاخه هايشان بريده و مثله مثله شده. با اين حال، هنوز خيلي بلندند. رو به البرز خفته اند كه اينك در سپيدي برف و مه فرو رفته. يك دسته كلاغ از سوي كوه به آسمان اينجا مي آيند. فوج فوج مي آيند و بر بالاي سر اينها كه مي رسند، مرثيه مي خوانند. بهار است. ولي بايد مرثيه سبزينگي و آينده خاكستري آيندگان را بخوانند.
در فلزي را تازه كار گذاشته اند، كمتر از ۱۰ سال. از آن در كوچك فرو رفته در تاريخ كوچه، نمي توان ماشين و ابزار ساختمان سازي يك برج را برد داخل. بايد درخت هاي باغ يكي يكي بريده و خارج مي شدند كه بعد بگويند: «اينجا اصلا فضاي سبزي نبوده است.» بالاخره اين برج  بايد بالا رود تا نسل بعدي اين محله، به قصه درخت هاي قطور دل خوش كنند؛ مانند ديگر داشته هاي ديروز كه امروز افسانه اند.
سرگذشت باغ و كوچه 
بايد در كوچه ها پرسه زد و پرسيد، از همسايه ها و رهگذران محله. كوچه هاي نياوران خلوت است. مردم اينجا، سرشان به كار خودشان است. يكي از همسايه هاي قديمي سر مي رسد. خانمي ميانسال است. بيش از ۱۵ سال رو به روي باغ ساكن است. باغ هاي زيادي را در خاطر دارد كه حالا آپارتمان شده اند. او سرگذشت باغ را به ياد مي آورد:«اينجا دو رشته قنات بود. تا همين چند سال پيش قبل از آن كه منزل پدري زندگي مي كردم، كمي آن طرف تر بوديم. ولي ازكودكي همين محله بود و باغ هاي بزرگ. درختان بلند و درهم تنيده. يك رشته قنات در اين باغ جاري بود.» ضلع شرقي آپارتمان ۴ طبقه را نشان مي دهد:« اينجا آب انبار بود. آبش را خشك كردند و رويش خاك ريختند. بعد اين آجرو آهن روييد و بالا آمد. اغلب مالكان، باغ ها را كوبيدند و برج ساختند. تنها اين باغ در اين خيابان مانده. تنها اين درخت ها دوام آورده اند. قبلا پر بود از گردو و انار، آنها را خشك كردند وبريدند. خانم مسني سال ها پيش، درخت ها را تر و خشك مي كرد و باغ را مي پاييد. حاج امير نياوراني هم، كه كارش لايه روبي قنات بود، كمك مي كرد. خانم مسن كه نامش را هم نمي دانيم جز خاله، چند سال پيش فوت كرد . بعد از آن مدتي باغ وحشي شد.
علف هاي هرز روييد و شاخه هاي بلند در هم گره خورد. مخصوصا بيد كه مجنون هم بود. حاج امير عادت كرده، درخت و باغ را دوست داشته باشد. خانه خودش هم پر از گل و گياه است. آمد دستي به سر و روي اينجا كشيد. باغ در گرو بانك بود، بنياد... آن را خريد. به حاجي هم گفتند كاري به باغ نداشه باشد. درخت ها يكي يكي خشك شدند. آب را روي باغ بسته بودند يك استخر بزرگ نزديك ديوار شمالي بود. كاميون ها آمدند و با خاك پرش كردند. رويش هم آنقدر سنگريزه ريختند كه الان حتي ياد استخر هم در آن گنگ و گم شده است شاهد بريدن دو تا ازدرخت هاي بلند هم بوده ام، با طنابي كلفت، كمندي به دور كمر چنار پير بسته و بي رحمانه مي كشيدند. قبل از آن حسابي به ساقه اش ، تبر كوفته بودند. وقتي درخت ۳۰ متري نقش زمين شد، دل اهالي لرزيد.
قبل تر قيمت زمين را نهصد ميليون تومان گفته بودند. محرم امسال اما، صحبت از ميليارد بود. چهار، پنج نفر شريك شده اند تا اينجا را برج بلند مرتبه بسازند. قرار است تتمه درخت ها را ببرند و به جايش آهن و سيمان بكارند.»
قنات نياوران را قنات حاجي مي گفتند. آب انبار را پر مي كرد و در اين باغ جاري مي شد. خاطرات اهالي از اين باغ، بيشتر شبيه قصه و داستان است. رشد مدرنيته خيلي سريع تر از آنچه فكر مي كرديم است. خيلي بيشتر از رشد بچه هايي كه حالا آن روزها را محو مي بينند. مثل يك هاله. ديگر نه اثري از گردو است نه انار.
حاج حميد مي گويد:« خيلي تلاش كرديم، لااقل اينجا فضاي سبز شود. ولي راه به جايي نبرديم. آخر خيابان ۶ متري كه جاي برج و بارو نيست.
مگر كودكان اين كوچه ها آفتاب نمي خواهند؟»
از نياوران خداحافظي مي كنيم.
در بزرگراه صدر روي تابلوي تبليغاتي بزرگي نوشته:«۳ درصد سود بيشتر» و اين فرهنگ ، صداي درختان باغ بي نام درخيابان ۶ متري «شهيد ملاحسيني» را خفه مي كند!

مبارزه سال
«نقش جهان» و «جهان نما»
004620.jpg
رضا محدث 
ميدان نقش جهان اصفهان، ثبت شده در فهرست ميراث جهاني يونسكو و يكي از شاخص ترين آثار معماري در جهان كه هر ساله تعداد زيادي از جهانگردان به تماشاي آن مي آيند.
«از سال ۱۳۷۶ در محل دروازه  دولت اصفهان در ۷۲۰ متري ميدان نقش جهان اصفهان، كار ساخت يك مركز تجاري آغاز شده است. ساختماني با نام «برج جهان نما» كه حالا در مراحل پاياني است.»
قسمت هايي از برج تجاري، اداري و فرهنگي جهان نما به خاطر ارتفاع بسيار زياد آن كه حدود ۴۲ متر است از درون ميدان نقش جهان قابل رويت است و به همين دليل به اعتقاد كارشناسان داخلي و خارجي، حريم آسماني ميدان نقش جهان توسط اين برج بتوني شكسته شده است.
كارشناسان يونسكو درمورد اين برج بتوني در مردادماه سال ۸۱ به مقامات ايراني هشدار داده اند و اعلام كرده بودند كه درصورت ادامه ساخت  و ساز در اطراف ميدان اين بنا، آن را جزو آثار درحال خطر قرار خواهند داد.
درخواست يونسكو درباره كاهش ارتفاع جهان نما پيش از آنكه يك دستور باشد يك توصيه است و رعايت نكردن آن مي تواند باعث حذف ميدان از فهرست جهاني شود.
«پتزت» رئيس شوراي بين المللي ابنيه و آثار باستاني (ايكوموس) كه براي شركت در نهمين كنفرانس بين المللي خشتي - كه در اواخر آذرماه سال جاري در يزد برگذار شده بود - درخصوص اين موضوع اظهار كرده بود: يك خط اصلي ساخت ساختمان هاي بلندمرتبه در نزديك محل هاي آثار تاريخي ثبت شده در فهرست ميراث جهاني آن است كه الگوي نادرستي را شكل مي دهد و ايجاد ساختمان هاي بيشتري را تشويق مي كند وي همچنين خواهان رعايت حريم آثار و ابنيه و يافتن راه حلي براي كوتاه كردن ارتفاع برج جهان نما شد. افزايش اظهارنظرها و فشار مهندسان، مطبوعات و... دراين باره و هشدارهاي مسوولان سازمان ميراث فرهنگي به شهرداري سرانجام باعث شد تا تصميم بر كاهش ارتفاع اين برج گرفته شود. اما با پايان سال ۸۲ خبر مي رسد كه قرار نيست ارتفاع «جهان نما» را كم كنند.
جلسه چند روز قبل آنها به گفته مسوول ميراث فرهنگي كه آخرين جلسه مشترك آنها بوده بدون هيچ نتيجه و تفاهمي به پايان رسيده است و آنان مي گويند: به نظر نمي رسد كه شهرداري قصد همكاري با ما را داشته باشد چون اگر قرار بود اين كار را انجام دهند ما بهترين شرايط را فراهم آورده بوديم.
رفته رفته موضوع جدي تر هم خواهد شد. بله چون قرار است در تيرماه سال ۸۳ جلسه يونسكو راجع به مساله نقش جهان و برج جهان نما برگزار شود. اينگونه كه در اين اواخر مسوولان يونسكو هشدار داده اند امكان دارد اين اثر از آثار ثبت شده جهاني در يونسكو حذف شود.
حالا بايد صبر كرد و ديد كه سرانجام جهان نماي ۱۰ ميليارد توماني كه سهامداران آن شهرداري هستند پيروز اين مبارزه خواهند شد يا ميدان نقش جهان با قدمت طولاني خودش و با ارزش فوق تصورش كه سهامداران آن، همه ايران هستند.

در روياي آرمانشهر
برديا افشين 
زيباشهر
دل اين شهر پر از نازيبايي ها و مملو از زشتي هاست، وقتي فرزند «ايرانشهر» متولد شد، خيلي آرمانگرايانه و شايد هم خيلي خوشبينانه اما مطمئنا با كلي قصه و غرض اسمش را گذاشتند «زيباشهر».
و حالا بهتر است بپرسيم:
«زيباشهر» چه كرد؟
زيباشهر از همان روز اول از همگان دعوت كرد تا به كمكش، فرياد مهجور مانده را به گوش مردم برساند. فريادي كه در گلوي جامعه متخصص خشك شده بود و شايد به كمكش به گوش هايي مي رسيد كه انگار پنبه در آن گذاشته اند.
اين اتفاقي تازه بود كه سخت اهميت داشت، به آن اهميت نمي دادند، اين توجهي بود، به تمام بي توجهي ها.
در پرشمارگان ترين روزنامه كشور، صفحه اي اختصاص داده شده بود به صنعت ساختمان، به آنان كه مستقيم با آن درگيرند، به متخصصان حوزه معماري، سازه، شهرسازي، مرمت و ... به آنان كه غيرمستقيم در اين صنعت تاثيرگذارند، مثل طراحي صنعتي، زمين شناسي و ...
و به همه جامعه كه سخت تحت تاثير آن  هستند و مهم اين است كه به اين موضوع آگاه نيستند.
آيا در جامعه اي كه بيش از نيمي از توليد ناخالص ملي اش به صنعت ساختمان اختصاص دارد، در جامعه اي كه از هر كس بپرسيد «با پس اندازتان چه كار مي كنيد؟» حتما جواب مي دهد كه «در مسكن آن را به كار مي اندازد.» اما مردمش هيچ چيز از ساختمان نه از نوع فني و نه از نوع هنري اش نمي دانند. نبايد «زيباشهر» متولد مي شد؟
و زيباشهر متولد شد كه هنر و علم را بياموزد و بياموزاند.
زيباشهر زندگي سختي را سپري كرده است، گرچه به هزار دليل قبل از تولدش اين زندگي سخت را مي توانستيم تصور كنيم.
پيش از آن در هيچ روزنامه اي مشابه آن وجود نداشت و اين اولين تجربه بود، ذات اولين تجربه همراه است با آزمون و خطا.
مي  خواستيم و مي خواهيم، همگان را نسبت به حرف هاي «زيباشهر» حساس و بعد علاقه مند كنيم تا اگر توانمند بوديم جريان ساز باشيم، اما كار دشواري است كه براي حرف هايي كه ذاتش جذاب نيست، به گوش آشنا نيست علاقه مند پيدا كنيم. با اين حال هميشه در ذهن داشته ايم كه «اين ميخ را با چكش ولي به آرامي بايد كوبيد؟» و ما مي كوبيم، هر چند كه سخت است.
سخت است كه حرف هاي «دبير تحريريه» را پذيرفت «كه جذاب باشد و مردم بخوانند» و حرف هاي جامعه متخصص را رد نكرد كه «شان تخصص را پايين نيار!»
دعوتنامه 
به هر حال باز هم دعوت مي كنيم. اين بار اول از مردم «كه زيباشهر را بخوانيد.»
و دوم از جامعه متخصص كه هر چه دعوت كرديم چندان فايده اي نداشت. جامعه متخصصي كه اگر حرفي داشت در گاهنامه هاي تخصصي زده است، با شمارگاني كم كه خودمان مي دانيم و به همان نسبت كمتر با كساني كه آن را ورق مي زنند، در مجله هايي به اصطلاح تخصصي كه به جرات ادعا مي كنيم نه منبع اطلاعاتي گسترده و نه جريان ساز حتي براي خود جامعه متخصص است، با هزار علامت سوال برابر فلسفه وجودي شان و با ضعف هاي فني مشهود در مقايسه با نمونه هاي موفق به موجوديت ادامه مي دهند.
پس چه جايي بهتر از «زيباشهر» كه باز هم از جامعه متخصص دعوت مي كنيم تا اينجا را خانه خود بداند و به جاي زمزمه هاي در گوشي ميان خودش، آن پچ پچ هاي نه چندان سازنده كه خاصيت هاي منفي ديگري دارد، حرف هاي نزده جامعه اش را به دايره اي وسيع تر بيان كند. به حرمت تخصص كه بايد به خدمت گرفته شود، «جريان» بسازد.
پس در سال ۱۳۸۳ منتظر مطالب شما هستيم.
در اين بين از آقايان دكتر وحيد قباديان و دكتر وحيد شالي اميني تشكر مي كنيم كه از كمك هايشان ما را بي نصيب نگذاشتند، ولي تشكر ويژه از جامعه متخصص را به آقاي مهندس بهرام هوشيار يوسفي اختصاص مي دهيم كه براي «زيباشهر» تازه متولد شده «دايه اي بهتر از مادر» بود.

يك سال بدون منوچهر مزيني
بهرام هوشيار يوسفي 
۱۹ بهمن ماه ۸۲ اولين سالروز در گذشت منوچهر مزيني مختص به خاطرات مدون ونه چندان طولاني معماري و شهرسازي ايران بود.
در نگاهي تاريخي - تحليلي اگر بتوانيم معماري معاصر كشور را در بازه اي زماني - هويتي تقسيم بندي و تحليل كنيم، مزيني را مي توان از معماران نسل دوم معاصر تلقي كرد.
سادگي قلم دكتر مزيني بدون كوچكترين نشانه هايي از ميل به سخيف نويسي از ويژگي هاي بارز سبك نگارشي اوست. مخاطبان متن هاي معماري اذعان دارند كه تخصصي نويسي، آن هم در حوزه هاي حساس و پيچيده اي چونان معماري و شهرسازي و نيز آنچنان كه قابليت ارتباط گيري با بازه وسيعي از خوانندگان از گروه متعلق به سطح معلومات متوسط يا به عبارت ديگر رده سني جوان  تر نيز عملي چندان آسان نبوده، حكايت از تسلط نگارنده به موضوع بحث دارد.
حاصل سال ها تلاش خستگي ناپذير دكتر مزيني درزمينه ادبيات معماري و شهرسازي، تاليف و ترجمه كتاب هاي شايان توجه همچون كتاب فضا، زمان معماري، سيماي شهر، مقالاتي درباره شهر و شهرسازي، از زمان معماري و چندين اثر ارزشمند ديگر كه مجال بيان آن نيست.
جامعه معماري و شهرسازي ايران به خصوص دانشجويان، علاوه بر كتاب هاي دكتر مزيني، طي دو دوره زماني تقريبا دور از هم، از حضور و فعاليت هاي مشاوره اي، مديريتي و آموزشي ايشان برخوردار بوده است.
دكتر مزيني در اين سال هاي پاياني، باتوجه به تجربيات و اندوخته هايش كه متكي به تبحري ذاتي براي ارايه آنها نيز بوده، نه تنها هنوز اين توانايي را داشت كه حتي به اندازه تمام سال هايي كه دانشجويان رشته هاي شهرسازي در كشورمان با مطالعه آثارش، نقصان حاصل ازعدم دسترسي به استاد را بر خود هموارمي كردند وآرزوي ديدارش را در دل مي پروراندند، براي تربيت نسل هاي جديدي از معماران و شهرسازان توانا، تلاش هاي بسياري داشته باشد، بلكه مي توانست در اوج پختگي حرفه اي، خدمات شايان توجهي به جامعه معماري و شهرسازي كشورمان ارايه كند....
ياد او هميشه زنده خواهد ماند.

ماجراي خنده دار
«متوقف شدن فروش تراكم به تصويب شوراي عالي مسكن و شهرسازي در شهر تهران، افتتاح فرودگاه بزرگ امام خميني، آغاز ساخت مسير ترن هوايي در تهران،  طرح جابه جايي نمايشگاه بين المللي، مطرح شدن مساله فروريزي برج آزادي»،از جمله اتفاق هاي مهم سال بود كه توجه «زيباشهر» را به خود جلب كرد و اما به غير از اينها، دو فاجعه سال كه در اين عرصه در سال جاري رخ داد، همواره زيباشهر را تحت تاثير قرارداد؛ زلزله بم كه متعاقب آن مساله بازسازي ارگ بم و مقاوم سازي مطرح شد و بعد هم غارت تپه هاي باستاني جيرفت و به يغما رفتن ميراث فرهنگي مان.اما يك اتفاق ويژه سال را، قضيه خنده دار ساخت برج بدقواره جهان نما كه تا آخر سال هم ادامه داشت انتخاب كرديم.نمي دانيم چه اصراري وجود دارد اين لعنتي ساخته شود و از ميان نقش جهان ديده شود! نگراني ها پس از فاجعه بم شروع شد.

بيم عمومي
اين بيم عمومي از اينكه اين سقف بالاي سرما فرو خواهد ريخت يا نه؟ مساله اي كهنه را باز مطرح كرد و بحثي هايي را آغاز كرد و همه در تاكيد به نقش مهم مهندسي سازه كه «مقاوم سازي» چيست؟ «چكار بايد كرد؟» و از اين قبيل پرسش ها كه در مجموع منجر به آغاز جريان هايي در بين جامعه متخصص شد.
آنها ضرورت بازنگري به استانداردهاي ساختمان سازي را احساس كردند، تحقيق و پژوهش زلزله را ابزاري كارآمد دانستند و از همه مهمتر دستگاه هاي اجرايي چون شهرداري تهران به فوريت مصوبه هايي را صادر كرد تا اين نگراني ها كمتر شود.

فاجعه معماري
اين همه سخت دردناك و غيرقابل تحمل بود، وقتي عروس دو هزار ساله خشتي جهان لرزيد و فروريخت،  همانقدر كه از دست رفتن اهالي بم دل جهاني را به درد آورد، نيمه جان شدن اين عروس كويري، جهاني را آزرد.
«ارگ بم» آسيب جدي ديد. فاجعه اي بزرگ براي معماري جهان. فاجعه اي كه مي تواند جبران پذير باشد. وقتي كه همت عمومي و بين المللي را براي بازسازي آن مي بينيم،  وقتي كه از كمكي دريغ نمي شود و وقتي كه به اندازه كافي به متخصصان خودمان باور داريم.
بدون شتاب و فكورانه، مطمئناً ارگ بم اين كانون توجه كنوني بازسازي خواهد شد. فقط به انحراف نرويم.

زيبـاشـهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |