پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره - ۳۳۳۹
در آخرين ساعات سال ۸۲
باجه هاي خودپرداز خراب شدند
جالب است بانك كوچك همراهي در دست داشته باشيد، اما نتوانيد از حسابتان پول برداشت كنيد آن هم در اين ساعت هايي كه شديدا نياز به پول داريد
004614.jpg
ميدان محسني، بانك ... باجه خلوت خلوت است. اما به محض آنكه براي سپردن كارت به دستگاه نزديك مي شوم، مرد جواني هشدار مي دهد:« خراب است كارت را مي گيرد و پس نمي دهد.»
ساعات غروب اغلب دستگاه هاي خود پرداز خالي است و بازنشستگان بي نصيب باز هم فردا بايد از اين بانك به آن بانك براي گرفتن حقوقشان سرگردان باشند و به عيد چيزي نمانده است 

سهيلا بيگلر خاني 
داشتن كارت خودپرداز يكي از بانك ها مانند اين است كه يك بانك سيار را همراه خود داريد! باور نمي كنيد، مشكل ما نيست.
چشم ها بر آسمان
ميدان ونك، جلوي باجه خودپرداز بانك كشاورزي صفي چند نفره تشكيل شده و هر دقيقه به تعداد نفرات افزوده مي شود. آقايي در حال عمليات بانكي است. چندين بار كارتش را داخل دستگاه مي  گذارد و آخر سر هم موفق به گرفتن پول نمي شود. صداي مردم درمي آيد. «آقا لابد موجودي نداري»،«كارتش ايراد دارد» مرد از شدت خشم بر افروخته است . «دستگاه مشكل دارد» و پاسخ نفر پشت سري:« بگذار ما امتحان كنيم. نمي شود كه يك ساعت مردم را معطل خودت كني.» ناچار، از پشت باجه كنار مي رود. به خصوص كه خانم پشت سري بي توجه او را به كناري مي زند و كارتش را حواله دستگاه مي كند. مرد سرخورده دور مي شود و اندكي بعد خانم پشت سر او بعد از گرفتن اعلام موجودي حسابش. نفر بعدي مرد ميانسالي است، او هم موجودي مي گيرد. اما همين كه دكمه دريافت وجه را فشار مي دهد جمله «به علت نقص فني دستگاه فعلا قادر به ارايه خدمات نيست» بر صفحه مونيتور نقش مي بندد.
هر كدام از افراد داخل صف به نوعي پشيماني خود را از برخورد با مرد مشتري ابراز مي  كنند و چند نفر براي همفكري جلو مي آيند. نفر بعدي پيرمردي فرتوت كه به پيشنهاد جمع كارتش را داخل دستگاه مي گذارد. رمز را يكي در ميان مي زند و همينطور بخش هاي ديگر را، اما بالاخره اين پيرمرد موفق مي شود۱۰۰ هزار تومان كل موجودي خود را از حسابش برداشت كند. نوبت نفر بعد و باز تكرار هشدار نقص فني. مردي بي طاقت از ساعتي منتظر ماندن، به شيشه بانك مي زند و يكي از كارمندان با ايما و اشاره مي گويد:«پول هست، دستگاه خراب است»
يكي ديگر از مشتريان چشمش را به آسمان مي دوزد، گويي چيزي را جستجو مي كند. « هوا ابري است. سيستم قطع و وصل مي شود.»
مشتري بي طاقت كه انگار اين جواب برايش اصلا قانع كننده نبوده، زير لب مي غرد:« سومين بانكي است كه از صبح رفته ام. يا پول نبوده يادستگاه خراب بوده.»
پسر جواني كه تازه به جمع در صف ايستادگان يا به قول يكي ازمشتري ها «صفويان» پيوسته، در مي آيد:« ديروز هيچ كدام از باجه ها پول نداشتند!»
انگار تمام باجه هاي شهر را گشته شود.
جمعيت آرام آرام متفرق مي شوند و برخي از مشتري هاي اميدوارتر پاي دستگاه مي مانند. شايد كه فرجي باشد.
يك ساعت ديگر
يك ساعت بعد ميدان محسني، بانك صادرات، باجه خلوت خلوت است. اما به محض آنكه براي سپردن كارت به دستگاه نزديك مي شوم، مرد جواني هشدار مي دهد:« خراب است كارت را مي گيرد و پس نمي دهد.»
كارمندان بانك هنوز داخل ساختمانند، هرچند در ورودي را با قفل و زنجير بسته اند. يكي ازكارمندان بالاي سردستگاه است اشاره مي كند:«خراب است و معلوم نيست كي راه بيفتد.»
كمي آن طرف تر خيابان ميرداماد بانك كشاورزي، تنها مشتري اين باجه خودپرداز مردي مسن است، او تنها صورت موجودي حسابش را مي گيرد و كاغذ پرينتر كوچك به دست دور مي شود.
فرصتي ضيق و بانكي خلوت. اما تنها چند ثانيه كافي است تا علت صرف نظر كردن پيرمرد از گرفتن پول روشن شود. «دستگاه خالي است: اين را نگهبان بانك مي گويد و در حالي كه از داخل قفل بزرگي به در آهني مشبك مي زند، وعده مي دهد: «يك ساعت ديگر»
پيدا كردن بانكي با باجه خودپرداز، خود مصيبتي است. تنها چاره اينكه الابختكي يك طرف خيابان را گرفته، سوار تاكسي شوي، شايد در مسير، بانك مورد نظر را ببيني.
فعلا پول نيست 
خيابان شريعتي. بالاتر از ظفر. مشتري اين باجه بانك صادرات نيز يك پيرمرد بازنشسته است. بانك بسته است و كارمندان داخل مشغول حسابرسي. تا مرا مي بيند، مي پرسد: «عيدي ها را ريخته اند؟ من بازنشسته فرهنگم. تا ديروز كه عيدي فرهنگي ها را نداده بودند.»
كاغذ كوچك پرينتر دستگاه را براي يافتن پاسخ پرسش جلويم مي گيرد و اندكي بعد. «مثل اينكه ريخته اند، الحمدالله...»
اما او هم با داشتن موجودي، به آن دسترسي ندارد. كارمند بانك از داخل دو انگشت دست راستش را طوري به هم مي مالد كه دستگاه پول ندارد ودر مقابل اين سوال كه كي پول داخل آن مي گذارند. شانه بالا مي اندازد و «شايد صبح»
پيرمرد لبانش را با نوك زبانش خيس مي كند: «فردا مي آيم.»
پاسخي به اندازه ۲۰۰ هزار تومان 
شريعتي، كمي بالاتر از سيدخندان سردر بزرگ ساختمان اين شعبه بانك صادرات نشانگر به نوعي مركزيت داشتن آن است. صف نسبتا طولاني مقابل باجه نيز نشانه اي براي سلامت دستگاه و وجود پول.
بازنشستگان پشت سر هم ايستاده اند. حالا راز تجمع پيرمردان و پيرزنان مقابل باجه هاي بانك كشاورزي و بانك صادرات را بهتر مي توان فهميد. حدود يك سال قبل حساب هاي قرض الحسنه همه بازنشستگان بسته شد و يك كارت سپهر براي آسايش آنان جايگزين شده تا مجبور نباشند صف هاي طولاني بانك خود را تحمل كنند. غافل از آنكه اكنون مجبورند به چندين بانك سر بزنند سر آخر هم، گرفتن پول را براي وقت بهتري بگذارند.
خانمي ميانسال كاغذ موجودي ۵۰ هزار توماني خود را نشان مي دهد و رو به بقيه بازنشسته ها: «هنوز عيدي نريخته اند. همان حقوق است.»
خانم ديگري به آن يكي توصيه مي كند: «پولت را قايم كن. كيفت را نزنند.»
صف با خوبي و خوشي به جلو مي رود، اما هنوز پاسخي ۲۰۰ هزار توماني به مشتريان نداده، پول دستگاه ته مي كشد. باز جاي شكرش باقي است، آدرس چند باجه خودپرداز نزديك بانك را يادداشت كرده و پشت شيشه، بالاي دستگاه زده اند. پيرزنان دست دست مي كنند، اما پيرمرد سريع تصميم مي گيرد و به تاخت مي رود.
بانكي براي پرداخت نكردن 
كمي بالاتر، اول خواجه عبدالله انصاري. صف خيلي طولاني است، تمام تورفتگي بالكن جلوي بانك صادرات را پر كرده. پيرمرد زودتر از بقيه به اين باجه رسيده، با اين حال ته صف است. دعا مي كند، حداقل در اين باجه پولي براي او بماند.
دو خانم مسني هم كه از باجه قبلي بي نصيب مانده اند، از راه مي رسند.به نظر مي رسد، دوستان قديمي اند. يكي از آنان با ديدن صف طولاني جا مي زند. ۲« ساعت بايد توي صف وايستم، با اين پادرد.»
آن يكي پاسخ مي دهد: «من چاره اي ندارم، بيست و پنجم است هنوز چيزي نخريده ام. فرداست كه نوه ها و بچه هايم بريزن خانه ام.»
جواني با آنكه هيچ كس از او سوالي نكرده و خود را در ميان بازنشسته ها غريب ديده، توضيح مي دهد: «براي مادرم مي گيرم. بازنشسته است. مي خواهم ۱۶۰ هزار تومان بگيرم.»
خانم مسن هم در مي آيد كه: «دستت درد نكند... حق شماست همه حقوق مادرت را بگيري. كسي هم حق اعتراض ندارد.»
گويا جوان در باجه هاي قبلي به خاطر چند بار برداشت از حساب مادرش دچار مشكل شده است.
ساعات انتظار با شوخي هاي دو خانم مسن كوتاه تر مي شود، اما اين باجه نيز كفاف همه منتظران را نمي دهد و باز بانك بعدي. ساعات غروب اغلب دستگاه هاي خود پرداز خالي است و بازنشستگان بي نصيب باز هم فردا بايد از اين بانك به آن بانك براي گرفتن حقوقشان سرگردان باشند و به عيد چيزي نمانده است. جالب است، بانك كوچك همراهي در دست داشته باشيد، اما نتوانيد از حسابتان پول بگيريد.

جانبازان شيميايي نفس مي كشند، بادرد
سنجد، سمنو ، سركه، سلامتي پدر
سا ل هاست كه چشمان دخترك روي سفره هفت سين خيره مانده تا شايد به سبزه، سير، سكه، ساعت، سنجد، سمنو و سركه، «سين» سلامتي پدر هم اضافه شود
004617.jpg
ميان تمام «سين هاي » سفره هفت سين تنها آن «سين» غايب را جست و جو مي كند. سا ل هاست كه چشمان دخترك روي سفره هفت سين خيره مانده تا شايد به سبزه، سير، سكه، ساعت، سنجد، سمنو و سركه، «سين» سلامتي پدر هم اضافه شود. پدر تجسم خاطره اي تلخ است. سال ۱۳۶۶، حلبچه، بمباران شيميايي. از كرخه تا راين فاصله اي نبود. چند ثانيه گردو خاك، چند سال سكوت وبعد كابوس هميشگي آن ماسك هاي پوزه دار و سرباز هايي كه روي زمين در حسرت آخرين نفس عميق جان مي  دادند. «ازكرخه تا راين» كه تنها يك فيلم نبود، ما با هر سكانس آن به عقب بازگشتيم؛ روزهايي كه ثانيه به ثانيه با جنگ، اسارت و شهادت گذشتند. مي شود از خاطرات آن سال ها، خنده هاي زودگذر حاصل از بازگشت، آن صداي آشنا كه از تلويزيون بيرون مي آمد و مي گفت: «بينندگان عزيز توجه فرماييد...» آژير قرمز و سفيد و ... داستان نوشت اما اين چند خطي كه خوانديد، اين بمباران خودكار سياه روي كاغذ كاهي تنها بهانه اي بود براي رسيدن به خاطره تلخ يك بمباران .
گوش كن. صداي انفجار را مي شنوي؟ هنوز صداي بمباران در گوشمان مانده.
انگار همين ديروز بود كه مادر وحشت زده از صداي آژير قرمز ما را به زيرزمين فرا مي خواند. ما با «بمب» بزرگ شديم اما ميان آن همه خاطره پرسرو صدا «حلبچه» نامي است كه صداي انفجارهايش را نشنيده به ذهن سپرده ايم؛ روزي كه هواپيماهاي عراق روي آسمان حلبچه چرخيدند و گاز «موستارد»را روي سر هرچه موجود زنده بود خالي كردند. آنجا كسي نبايد زنده مي ماند، زنده هايش سال هاست كه كابوس حلبچه را در ريه ها نفس مي كشند!
دو روز گذشت. دو روز از ۲۵ اسفند گذشت كه ميان اين همه كاغذ تقويم براي يادآوري آن خاطره تلخ انتخاب شده. چشم هايمان را مي بنديم و حلبچه را درروز واقعه به خاطر مي آوريم. در اين روياي شوم آن صحنه اي را به ياد مي آوريم كه زنان ، كودكان ومردان با شكم هايي باد كرده و چشماني بهت زده روي زمين دراز كشيده بودند.
آنها ذره، ذره به مرگ رسيدند. از آن خاطره تلخ، از آن بمباران بي رحمانه در حلبچه تنها يك ساختمان در اين شهر شلوغ باقي ماند؛ «جمعيت مصدومان سلاح هاي كشتار جمعي.»
اين عنواني است كه در سال ۱۳۷۷ توسط جمعي از بازماندگان بمباران  هاي شيميايي عراق طي ۸ سال جنگ شكل گرفت.
بهانه تشكيل اين انجمن اعلام شهادت «محمد جواد حسن زاده» مجروح شيميايي بمباران حلبچه بود. «حسن وفايي» دبير كل جمعيت مصدومان سلاح هاي كشتار جمعي مي گويد:« از ابتدا در تشكيل اين انجمن ۳ هدف اصلي را دنبال كرده  ايم. دفاع از حقوق مصدومان سلاح هاي شيميايي ، احقاق حقوق ايران و مبارزه با استفاده از سلاح هاي كشتار جمعي در عرصه بين المللي. اين انجمن علاوه بر غير سياسي، غير دولتي و غير انتفاعي بودن، اين ويژگي را هم دارد كه مصدومان سلاح هاي كشتار جمعي مي  توانند با عضويت در آن به شكل مستقيم از حقوق خود در ايران و جوامع بين  المللي دفاع كنند.»
جمعيت مصدومان سلاح هاي كشتار جمعي حدود ۵۰۰ عضو افتخاري دارد. به اين عدد توجه كنيد. اين عددتنها بخشي از بازماندگان بمباران هاي شيميايي را نشان مي  دهد. به آن بخشي فكر مي كنيد كه نفسشان زير فشار گاز موستارد تاب تحمل نداشت! مي  توانيد لحظه اي از فكر به واقعه حلبچه و ديگر بمباران هاي شيميايي خارج شويد و بپرسيد چرا هيچ وقت نشنيده ايد كه در جوامع بين  المللي با سلاح هاي شيميايي مثل سلاح هاي هسته اي مبارزه شود؟ پاسخ ساده اين سوال را از زبان «حسن وفايي» بخوانيد.
«تسليحات شيميايي از نظر ساخت و كاربرد سابقه بيشتري از تسليحات هسته اي دارند اما كمتر از سلاح هاي هسته  اي در مباحث خلع سلاح  جلب توجه مي كنند. دليل اش اين است كه تسليحات شيميايي و ميكروبي مساله كشورهاي قدرتمند به حساب نمي آيند. براي مثال بين سال هاي ۱۹۵۹ تا۱۹۹۲، بيش از ۳۰موافقتنامه كنترل تسليحات هسته اي به امضا رسيد اما هيچ وقت كسي از مخالفت رسمي با استفاده از سلاح هاي شيميايي صحبت نكرد.»
حاصل بي توجهي ابرقدرت ها به اتفاقاتي كه در كشورهاي جهان سوم رخ مي دهد، آسودگي نيروهاي عراق در استفاده از سلاح هاي شيميايي عليه ايران بود. در مجموع از تاريخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ تا۸آوريل ۱۹۸۷ عراق حداقل ۱۹۶ بار از سلاح هاي شيميايي عليه ايران استفاده كرد كه ۲۶۲ شهيد و ۲۷۳۰۹ مجروح برجاي گذاشت. اين آمار البته واقعه حلبچه را در بر نمي گيرد. پس از ورود نيروهاي ايران به شهر حلبچه، رژيم عراق در اقدامي بي سابقه، براي اولين بار حجم گسترده اي از گاز سيانور را در اين شهر خالي كرد. آن روز موجود زند ه اي در حلبچه باقي نماند، بمباراني كه طي ۲ الي ۳ ثانيه شهر را تبديل به گورستان كرد.
«نيازهاي جانبازان شيميايي بسيار گسترده  است و تلاش هاي فراواني كه در اين زمينه صورت گرفته محدود و غير كار آمد به نظر مي رسد. جانبازان شيميايي باتوجه به عوارض شيميايي نياز به سرويس دهي خاص دارند.»
... وما روزي را به خاطر آورديم كه مردي يك مقوا روي سينه اش چسبانده بود و كنار اتوبان ايستاده بود. روي مقوا نوشته شده بود:« اينجانب... جانباز شيميايي...» بگذاريد جاي ۳ نقطه خالي بماند. آنها براي گريز از حقيقت پا به ادبيات گذاشته اند!
تاريخ
منطقه
نوع گاز
تلفات تقريبي
هدف
آگوست ۱۹۸۳
حاج عمران
موستارد
كمتر از صد نفر
ايرانيان- كردها
اكتبر -نوامبر ۱۹۸۳
پنجوين
موستارد
سه هزار نفر
ايرانيان- كردها
فوريه - مارس ۱۹۸۴
جزيره مجنون
موستارد
دو هزارو پانصد نفر
ايرانيان
مارس ۱۹۸۴
بصره
تابون
۵۰ تا۱۰۰ نفر
ايرانيان
فوريه ۱۹۸۶
فاو
موستارد - تابون
۱۰۰۰۰-۸۰۰۰
ايرانيان
دسامبر ۱۹۸۶
ام رساس
موستارد
۱۰۰۰ نفر
ايرانيان
آوريل ۱۹۸۷
بصره
موستارد - تابون
۵۰۰۰ نفر
ايرانيان
اكتبر ۱۹۸۷
سومار - مهران
موستارد - مواد عصبي 
۳۰۰۰ نفر
ايرانيان
مارس ۱۹۸۸
حلبچه
موستارد- عوامل حسي و عصبي
صدها تن
ايرانيان- كردها

تاكسيراني  فوق مدرن
پايتخت هميشه مدرن ترين شهر يك كشور محسوب مي شود از اين رو همواره سعي شده است تا اين قسمت از يك كشور از تكنولوژي و مدرنيته بي بهره نباشد.
مديرعامل سازمان تاكسيراني تهران نيز از راه اندازي شبكه فوق مدرن تاكسيراني در سال آينده در پايتخت خبر داده و گفته است كه اين طرح در صورت تصويب شوراي اسلامي شهر تهران انجام خواهد شد.هاشمي عرب با اشاره به اينكه در اين سيستم سه نوع تاكسي فعاليت خواهند كرد، گفت: در تاكسي هاي نوع اول كه مجهز به راديو موبايل و متصل به سيستم اپراتوري و چاپگر است، مسافر با حذف هزينه لازم، اين تاكسي ها را به محل مبدا احضار مي كند و با دريافت قبض كرايه خود از چاپگر تعبيه شده در تاكسي به مقصد منتقل مي شود. تاكسي هاي نوع دوم و سوم به لحاظ امكانات محدودتر از نوع اول هستند.

تشديد بيكاري
قضيه بيكاري هم ارتباط مستقيمي از قرار معلوم با بيكاري دارد چرا كه هر ساله همانطور كه نرخ كالاها افزايش پيدا مي كند نرخ بيكاري هم زياد مي شود.
در حالي كه بر اساس تحقيقات انجام شده از سوي سازمان ملي جوانان، در سال ۸۵ بيش از نيمي از جمعيت ۱۵ تا ۲۹ سال جوان كشور بيكار خواهند بود شاغلان به تحصيل در دوران متوسطه و مقاطع دانشگاهي در سال هاي آينده به تعداد بيكاران بي شمار امروز مي پيوندند و نرخ بيكاري دو چندان مي شود. رضا طلايي نيك عضو كميسيون اجتماعي مجلس شوراي اسلامي در اين باره گفت: در صورتي كه سياست هاي تدوين شده در برنامه چهارم توسعه به صورت مطلوب و با مديريت و نظارت واقعي انجام شود امكان رشد اشتغال و مهار بيكاري در كشور فراهم خواهد شد و با تعداد كمتري بيكار در سال هاي آينده مواجه خواهيم بود.

بيمه براي همه ايرانيان
خلاصه روياي بيمه همه ايرانيان قرار است سال آينده به واقعيت تبديل شود البته اگر اين صحبت ها هم رويايي بيش نباشد.
مديرعامل سازمان تامين اجتماعي وعده داد تا پايان سال ۸۳ تمامي جمعيت كشور تحت پوشش بيمه همگاني قرار خواهند گرفت.
وي گفته است: درحال حاضر ۹۴ تا ۹۶ درصد جمعيت كشور تحت پوشش بيمه هستند كه با اجرايي شدن طرح بيمه همگاني تمامي جمعيت كشور تحت پوشش بيمه قرار مي گيرند.
حالا معلوم نيست انبوهي از كارگران و روزنامه نگاران نگون بختي كه تحت پوشش بيمه نيستند جزو اين آمار محسوب شده اند يا خير. البته مديرعامل سازمان تامين اجتماعي گفته است كه باتوجه به تعداد بيكاران در كشور اجراي طرح بيمه همگاني ممكن است با مشكل مواجه شود مگر درصورتي كه دولت هزينه هاي اين افراد را تامين كند.

اولويت با مترو يا قطار هوايي!
حرف و حديث درمورد احداث قطار هوايي بسيار است. علي رغم تاكيد شهردار احمدي نژاد براي احداث قطار هوايي برخي از كارشناسان معتقدند كه اولويت تكميل خطوط مترو بيش از احداث قطار هوايي است.
به گزارش قلم سبز ايران، سعيد دانياري، رئيس گروه بهبود روش هاي حمل ونقل سازمان بهينه سازي مصرف سوخت كشور در گفت و گو با قلم سبز ايران با بيان اين مطلب افزود: براي بهبود وضعيت ترافيكي شهر تهران و كاهش ميزان مصرف سوخت، احداث وتكميل خطوط مترو اولويت بيشتري براي ساخت دارد كه بايد قبل از شروع طرح هاي جديد مانند احداث قطار هوايي ياهر طرح ديگر، مورد توجه قرار گيرد.

اولين مسافر نوروزي اردبيل
اولين مسافر نوروزي به استان اردبيل هديه مي گيرد، اين هم يك مژده به افرادي كه قصد مسافرت به شهرهاي تهران را دارند. سازمان ايرانگردي و جهانگردي اردبيل اعلام كرد: به اولين مسافر نوروزي كه بعد از سال تحويل وارد استان اردبيل شود،  هديه داده مي شود. اين سازمان همچنين از همكاري و هماهنگي سازمان صدا و سيما جهت اطلاع رساني و بخش تيزرهاي خوش آمدگويي و پيام هاي نوروزي خبر داد و گفت: امسال استان اردبيل در نحوه استقبال از ميهمانان نوروزي حال وهواي تازه اي به خود گرفته است. پاكسازي و زيباسازي استان، هديه به اولين مسافر استان، تهيه بروشور نوروزي و نقشه سياحتي، بازديد آسان مردم از مراكز ديدني و تاريخي و رسيدگي به شكايات از طريق تلفن استان از جمله مواردي است كه در اين ايام اجرا خواهد شد.

خدمات اورژانسي رايگان با تلفن ۱۱۵
اما بشنويد از خدمات اورژانسي تعطيلات نوروز، مسافران جاده هاي پرخطر ايران نگران امدادرساني در هنگام حادثه ديدن نباشند. هرچند ما هم دعا مي  كنيم، براي هيچ كدام از مسافران اتفاقي رخ ندهد. اورژانس تهران در پيام هايي به عموم مردم اعلام كرده:
۱- حدود ۷۰۰ پايگاه اورژانسي در جاده هاي كل كشور آماده خدمت رساني به مردم است.
۲- شماره تلفن ۱۱۵ در تمام كشور پاسخگوي شماست.
۳- خدمات اورژانسي در سراسر كشور رايگان است.
۴ -تلفن ۱۱۰ پليس امدادنيز در موارد لزوم شما را به اورژانس كشور مرتبط مي كند.

تلويزيون و فيلم هايي كه در تعطيلات مي بينيم
سرگرم شدن با جعبه جادو
تمام شبكه هاي تلويزيوني در تعطيلا ت نوروزي فيلم سينمايي پخش مي كنند، چند تا از اين فيلم ها را كه از شبكه يك، دو و چهار پخش مي شوند اينها هستند.
جواد رسولي 
004653.jpg

براي اين شماره آخر سالي مي خواستيم برنامه هاي جذاب تلويزيون - به خصوص فيلم هاي سينمايي- را معرفي كنيم. اين كار وقت و انرژي زيادي گرفت اما نتيجه اش افسرده كننده بود. به جز شبكه يك و چهار، باقي شبكه ها كمك چنداني نكردند. به خصوص روابط عمومي شبكه دو كه اصرار داشت هنوز هيچ فيلمي قطعي نشده. آن هم در شرايطي كه شب ها در برنامه انتهاي الوند، بهمن هاشمي دارد فيلم هاي سينمايي نوروزي اين شبكه را معرفي مي كند.
فيلم هاي «نجيب زادگان عجيب» و «پنجه فولادين» و چند تا فيلم اكشن ديگر (كه تويشان جت لي بازي مي كند) در برنامه شبكه ۲ براي پخش در ايام نوروز است. از شبكه يك كه هر روز يك فيلم سينمايي پخش خواهد كرد مي توانيد اين فيلم هاي ايراني را ببينيد: «ماما»، «پيرمرد و جاده»، «دونده»، «معجزه خنده»، «يكي بود، يكي نبود» و «سفر»، دو سه تا فيلم خارجي هم كه فعلا براي پخش نهايي شده اند «زنجير»، «جويندگان گنج» و «منشي بابانوئل» هستند.
از شبكه چهار، هر روز ساعت ۱۵:۱۸ مي توانيد يك فيلم سينمايي تكراري ببينيد. اين فيلم ها از برنامه سينما ۴ در سال ۸۲ پخش شده اند. اگر به هر دليلي نتوانسته باشيد آنها را ببينيد، تعطيلات عيد فرصت خوبي است. اين ۱۴ فيلم به ترتيب در روزهاي يكم تا چهاردهم فروردين پخش مي شوند: نون و گلدون (محسن مخملباف)، پدرخوانده يك (فرانسيس فورد كاپولا) ، ۱۲ صندلي (مل بروكس)، دايره سرخ (ژان پيرملويل)، كوايدان (كوباياشي)، مكبث (اورسن ولز)، فرانچسكو، پواكاتسي (گادفري رجيو)، پدرخوانده ۳ (فرانسيس فوردكاپولا)، زشت و زيبا (حمدرضا معتمدي)، عصرجديد (چارلي چاپلين) و فيتز كارالدو (ورنر هرتزوگ).
توي تعطيلات در ضمن مي توانيد از شبكه يك چند مجموعه تلويزيوني تماشا كنيد. يكي از اين ها «مهمان پذيرطوبي» است كه با فضاي كمدي اش سعي دارد معضلات اجتماعي را هم مطرح كند. داستان درباره پيرمردي به نام حاجي كوهپايه است كه مهمانپذير خودش را با كمك شخصي به نام ممدوح اداره مي كند. طوبي نوه حاجي است و به آن جا آمده تا در پي دستوري كه در خصوص رايانه اش شدن همه هتل ها از طرف مقامات مسوول صادر شده، كارهايي بكند. قصه هاي هر قسمت در اين بستر اتفاق مي افتند. داود رشيدي، جمشيد مشايخي، بهزاد محمدي، رضا بابك، ليلي رشيدي و خيلي هاي ديگر در اين سريال بازي كرده اند و علي شوقيان آن را كارگرداني كرده است.
004650.jpg

مجموعه تلويزيوني+O هم هر شب بعد از اخبار ساعت ۲۱ از شبكه يك پخش مي شود. اين هم يك سريال كمدي است كه در آن رامين ناصر نصير، محمد كاسبي، نادر سليماني، مجيد صالحي، نصرالله رادش و فلامك جنيدي بازي مي كند. اين يكي را علي شاه حاتمي ساخته كه پارسال خوش ركاب را كارگرداني كرده بود.
امسال يك سريال ساخته شده در شبكهBBC هم از شبكه يك پخش مي شود. نام مجموعه هست «مادر پرتوقع» و در ۱۲ قسمت ۳۰ دقيقه اي آماده پخش شده است. داستان در يكي از شهرهاي كوچك انگليسي مي گذرد كه در آن «اندرو» با مادرش كه كمي حواس پرتي دارد زندگي مي كند. اندرو خبرنگار است و در آزمون منشي مطبوعات براي نخست وزير شركت مي كند. اين مجموعه را «سيلوي بادن» كارگرداني كرده و بازيگراني مثل استفاني كوله و مارتن بال در آن بازي مي كنند.

استاد در بستر بيماري
براي نسلي كه خواندن را در برهوت كتاب و مجله دهه ۶۰ خورشيدي و در سنين نوجواني آغاز كرده است مهدي اسداللهي نام محترم و خاطره انگيزي است. نويسنده اي متعلق به دوره پيش از انحطاط مطبوعات ورزشي كه روزنامه ها با ثبت غذاي مورد علاقه فلان فوتباليست، مدل ماشين بهمان بازيكن و ريزترين جزييات زندگي مبتذل ستاره ها، انحطاط را در همه ابعادش به بخشي از حرفه روزنامه نگاري ورزشي تبديل كردند. اسداللهي، به تاريخي البته بسيار قبل تر از چنين فضايي تعلق دارد. به دوراني كه خاطره اش با رايحه كاغذهاي كاهي هفته نامه كيهان ورزشي، صراحت لهجه نويسندگان، شرافت حرفه اي كه هم اينك بسيار قرن نوزدهمي به نظر مي رسد و صدالبته تيزبيني و پرمغزي نوشته هاي نويسندگاني (كه سرآمدشان اسداللهي بود) در باب ابعاد گوناگون ورزش همراه بود. در چنين فضايي شايد كسي غيبت اسداللهي را حس نكند مردي كه يك سالي است در هيچ جا نمي نويسد و در هيچ جا ظاهر نمي شود.
مهدي اسداللهي (كه با عنوان د.اسداللهي مي نوشت) روزنامه نگاري صاحب سبك بود. از آن نويسندگاني كه سوداي نوشتن را در خيلي ها برانگيخته است؛ از آن دسته معدودي كه شوق روزنامه نگار شدن را در بسياري از خوانندگان شان بر مي انگيزند. آنها كه باعث مي شوند شخصيت و سيماي شان را از خلال سطر سطر نوشته هايشان حدس بزنيم و تصويري آرماني و قهرمان گونه از آنها در ذهن مان ترسيم كنيم. اسداللهي، نفر اول اين صف كم شمار بود. نويسنده اي كه هيچگاه به ورطه داد و ستد حرفه اي فرو نغلتيد و اعتماد را مهم ترين سرمايه حرفه اي اش مي دانست.
تكرار فضايل حرفه اي، براي يك نويسنده اي در دوران امروز و براي خواننده اي كه اسداللهي را نمي شناسد، بسيار «حوصله سربر» است و احتمالا از سوي خواننده فرضي اين سطور، به بخشي از همان بازي رياكارانه و مغرورانه ژورناليستي تعبير مي شود كه اسداللهي از آن اكراه فراوان داشت.
او هفته ها، پيگيرانه در باب آيين جوانمردي و پهلواني مي نوشت، فضيلتي كه هم اينك تنها بخشي از «تاريخ» است و خواندن آن تنها به درد بالا بردن معلومات عمومي مان مي خورد. به فوتبال اصيل و مدرن عشق مي ورزيد: فوتبال انگليس، مكتب آژاكس، استفان كواكس، يوهان كرويف و ... سرمشق هاي ذهني دنياي فوتبال او بودند. جام جهاني ۱۹۷۸و اگر اشتباه نكنم ۱۹۷۴ را از نزديك ديد و درباره آن مطالبي نوشت كه با گذشت دهه ها هنوز زنده و سرپا هستند.
اسداللهي قريب به يك سال است كه حضور ژورناليستي ندارد. در خانه هميشگي اش، كيهان ورزشي نمي نويسد. هنگامي كه در آستانه سال نو با او تماس گرفتيم تا جوياي حالش باشيم، صدايش گرفته و محزون بود. استاد اسداللهي، يك سالي است كه به علت بيماري خانه نشين شده است. اگرچه ميراث او چنان پويا و متحرك است كه حتي سكون فيزيكي استاد نيز نمي تواند از سياليت آن بكاهد، او حضوري فراگير دارد. فارغ از ميل و خواست خودش همه جا هست و اين خاص نويسندگان اصيل است كه انگشت شمارند و اسداللهي نيز يكي از آنان.
به اميد ماندگاري استاد و ميراثش.

هديه هاي نوروزي
از تخم مرغ رنگي تا سيلوراستاين
004647.jpg
عليرضا كيواني نژاد
با ليستي كوچك در دست يا ذهن مي آيند داخل مغازه و شروع مي كنند به خريد عيد. آن هم هديه. براي اعضاي خانواده و بعضا دوستان و آشنايان. آنهايي كه براي خريد هديه عيد مي آيند، سن و سال خاصي ندارند. فقط مي خواهند بهترين و ارزان ترين جنس مورد نظر را بخرند و لاغير.
بازار تهران اين روزها از صبح علي الطلوع تا شب، جاي سوزن انداختن نيست. اينجا همين طوري هم شلوغ است چه برسد به آنكه نزديك عيد باشد و مردم با قصد خريد به اين مركز هجوم بياورند. بازار طلافروش ها همان قدر شلوغ است كه بازار لباس فروش ها و راسته لوازم التحريري ها. نمي توان يا نمي شود حدس زد كه كدام يك از اقلام بازار، طرفدار بيشتري دارند. چون داخل هر مغازه جمعيت زيادي در حال رد و بدل كردن اسكناس هاي سبز هستند و با بسته هاي كوچك و بزرگ خارج مي شوند.
انتظار داريد خريداران از ميانگين سني بالايي برخوردار باشند. اتفاقا درست هم حدس زديد. ولي نه همه جاي بازار. طلافروش ها بيشتر با سنين بالاي سي و چهل مراوده دارند و آنهايي كه اجناس فانتزي دارند، قشر جوان تر را بيشتر مخاطب خود مي بينند.
حسين نادمي پشت ويترين ايستاده و با انگشت اجناس مورد نظر خريدارش را نشان مي دهد. آنها مي خواهند طلا بخرند و اگر به ظاهرشان نگاه كنيد سنشان بالاي ۵۰ سال است. نادمي مي گويد: «اگر منظورتان اين است كه فردي براي اطرافيانش طلا بخرد آن هم هديه، اشتباه مي كنيد. طلا گران شده و اين رسم مربوط به سال هايي است كه طلا ارزان بود. الان فقط يك درصد مردم توانايي خريد طلا براي هديه دادن را دارند و بس.»
خانمي كه همراه همسرش از مغازه نادمي طلا مي خرد، مي گويد: «ما مي خواهيم براي تنها نوه پسري مان ربع سكه اي بخريم. آن هم با حقوق بازنشستگي. اصلا صرف نمي كند.»
مغازه هاي سطح شهر
از بازار و فضاي سنتي آن خارج مي شويم. بازار با مشتريان خاصش تنها مي ماند و به مغازه هاي سطح شهر مي رويم. خيابان ويلا يا همان استاد نجات اللهي. همان خياباني كه ابتدايش كليساي معروفي است. كافي است چند قدم پايين تر برويد. مغازه هاي صنايع دستي در دو طرف خيابان ديده مي شوند و اين روزها بيشتر سرگرم فروش اجناس كادويي هستند.
«اگر بشود مي خواهيم چند تا قاب عكس كوچك بخريم تا به دوستانمان هديه بدهيم. اين قاب  عكس هاي صنايع دستي در خانواده ما رسمي است قديمي.»
از قديمي ها وقتي درباره هديه عيد سوال مي كنيد اكثرا به همان پول يا عيدي نقدي اشاره مي كنند. صفحات قرآن و شوق كودكانه اي كه انگار در هر سن و سالي آماده باز كردن آن هستند. بوي گل ياس يا محمدي كه لاي قرآن است. بعضي ها هم اين پول را در قالب يك هديه مي دهند. مثلا سررسيد. سررسيدهايي كه اين روزها بازار داغي دارند.
رضا فرجي از مغازه داراني است كه به گفته خودش از شير مرغ دارد تا جان آدميزاد، براي هديه سال نو. درباره سررسيدها و يا تقويم عيد مي گويد: «تا چند سال قبل رسم خريد سررسيد بين مردم جانيفتاده بود. ولي من شنيدم كه بعضي ها رسم دارند. اگر كسي اصطلاحا دستش خوب است، براي ديگران هم سررسيد مي خرد تا سال نو را خوب آغاز كنند.» از فرجي درباره نقش و نگار اين تقويم ها مي پرسيم كه در اين باره با اشاره به سليقه ناشر آن مي گويد: «قبلا شركت ها و كارخانجات براي رقباي خود چنين سررسيدهايي را مي زدند و در آن تبليغ جنس خود را مي كردند. ولي الان سررسيدي طرفدار دارد كه بوي احمد شاملو بدهد تا شما را ببرد به همان كوچه پس كوچه هاي اشعار سهراب و فروغ و ايضا نرودا، شل سيلوراستاين و... در ضمن بايد يادتان باشد كه الان فانتزي بودن حرف اول را مي زند.
اما يكي از اقلامي كه هميشه بازار داغ خود را حفظ مي كند، كارت تبريك است. اگر دنبال پيدا كردن بازار اصلي كارت فروش ها هستيد، آن هم به صورت تك فروشي، حتما به خيابان انقلاب سر بزنيد. چون راسته ميدان بهارستان، عمدتا تك فروشي ندارند. خيابان انقلاب اين روزها بيش از هر زمان ديگري محل برو و بياي آنهايي است كه به دنبال خريد كارت پستال هستند. اين جا دنبال كارت پستال هاي پست مدرن نباشيد. تا دلتان بخواهد منظره و اگر خوش شانس باشيد كارت هايي با اشعار و تصاوير سهراب، شاملو، مشيري و...
بازار كتاب ميدان انقلاب، طبقه همكف. تقريبا پاتوق اصلي كارت بازهاست. كساني كه هيچ هديه اي را بهتر از كارت تبريك عيد نمي دانند. اينجا كارت پستال هايش در هر اندازه اي ديده مي شود. حتي پوستر مناظر كه بعضا براي فرستادن به مناطق دوردست نيز در نظر گرفته مي شود. چون قيمت خريد اين كارت ها و پوسترها ارزان تر از ساير اقلام است.
ديگر از خريدهاي سنتي و جيب هاي پر از نخودچي و كشمش خبري نيست. پدربزرگ ها دست داخل جيبشان نمي كنند و به نوه هاي خود از اين جور كادوها نمي دهند كه اگر چنين بود همچنان سنت هديه دادن، همان روال قديمي را داشت.
خريد جداگانه خانم  ها
انگار خريد كردن خانم ها حكايت جداگانه اي دارد. انگار آنها براي خودشان رسم و رسومي دارند كه پايبندي به آن را جزو لاينفك پيشواز سال نو مي دانند. حتي نوع انتخاب خانم ها فرق مي كند با آقايان. از اقلام مورد توجه آنها بايد به پارچه اشاره كرد. اين روزها مغازه هاي خيابان زرتشت بيشتر از ساير روزها محل رفت و آمد خانم هايي است كه با سوداي خريد پارچه كادويي مي آيند. قيمت ها آنقدر بالاست كه بيشتر از يكي دو متر خريده نمي شود.
يكي از مغازه دارهاي خيابان زرتشت در اين باره مي گويد: «وقتي به روزهاي آخر سال نزديك مي شويم مغازه هايمان بيشتر مورد استقبال قرار مي گيرند اما خريد كمتري انجام مي شود. واسطه ها اجناس را گران تر به ما تحويل مي دهند و ما هم مجبوريم با تورم جلو برويم كه حاصلش عدم تمايل مشتري نسبت به خريد عيد است.»
از ديگر اجناسي كه توسط خانم هاي جوان تر براي عيدي سال نو خريداري مي شوند، مي توان به عروسك هاي كوچك اشاره كرد. امسال عروسكي گوسفندگونه به بازار آمده كه شديدا مورد استقبال قرار گرفته. درست مثل چند سال قبل كه عروسك هاي زشت بورس بودند. قيمت هايش از ۳ هزار تومان است تا ۶ هزار و ۵۰۰ تومان. يعني در سه اندازه مختلف. يكي از فروشندگان اين اجناس در خيابان شهيد قندي (پاليزي سابق) مي گويد: «بيشتر دخترها براي خريد اين گوسفند به مغازه مراجعه مي كنند. اما در كنارش گل خشك شده، بطري هاي فانتزي و ... هم مي برند.»

سفره بهار
از ميان اعداد، عدد هفت از ديرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده و هست. اغلب در امور ايزدي و نيك و گاه در امور اهريمني و شوم عدد هفت را به كار مي بريم. وجود بعضي عوامل طبيعي مثل تعداد سيار ه هاي كشف شده جهان باستان، رنگ هاي اصلي يا همان رنگ هاي رنگين كمان و... مويد برتري و جنبه ماوراءالطبيعي اين عدد دارد. قديمي ترين قومي كه به عدد هفت توجه كردند، سومري ها بودند و توجه آنها به جهت توجه به سياره ها و پرستش آنها به عنوان «رب النوع» بود. عدد هفت در مذاهب و تاريخ جهان، در تصوف و در آداب و رسوم اهميت زيادي داشته و دارد. از آن جمله، هفت بار طواف گرد كعبه در دوران قديم، هفت پروردگار آريايي نزد هندوان قديم، هفت امشاسپند در مذهب زرتشت، هفت طبقه آسمان، تقسيم جهان به هفت كشور، اعتقاد به هفت مقام و درجه مقدس و... .
«هفت سين؛» نماد نوروز ما ايرانيان نيز از تقدس عدد هفت الهام گرفته و از اين رو هر سال هفت سين ها پذيراي قدوم بهارند.
همه مي دانيم «سين هاي» اين سفره چيست. گاهي نيز هشت سين و نه سين مي شود. اما در اين ميان هفت تاي اين سين ها پاي ثابت سفره اند و تا نباشد، گويي بهار نمي آيد.
سيب، سماق،  سير، سنجد، سمنو، سركه، سكه، سينه رس ، ساعت و.... و فراموش نكينم «آينه و قرآن»، شمعدان زينت يافته به شمعي روشن و برنج و شير، بركت سفره  را، و تخم مرغ هاي زيبا و رنگي كه بچه ها آن را آراسته اند... اما گذشته از خصوصيت تزيين اين خوراكي هاي سين دار كه به عنوان نماد سفره نوروز (هفت سين) هر يك از اين خوراكي ها، خواصي دارند كه شايد آگاهي از خواص آنها، قدر و منزلتشان را صدچندان كند...
سيب 
سيب انواع مختلفي چون سيب ترش، قندك، گلاب، شميراني، سرخ و... دارد. ميوه اي است با طبيعت معتدل و سرشار از ويتامين ها كه بيشتر اين ويتامين ها در پوست آن ذخيره شده و از اين جهت مصرف آن با پوست توصيه مي شود. سيب طبيعتي جالب دارد و آن اينكه هم رفع يبوست كرده و هم اسهال را بهبود مي دهد و فيبر موجود در پوست آن، براي دستگاه گوارش درمانگر است. سيب براي بيماري هايي چون نقرس، اگزما (حساسيت پوستي)، بي خوابي، منظم كردن عملكرد غذه تيروئيد، كوليت، ديسانتري (التهاب روده بزرگ همراه با دفع مدفوع آبكي يا خون آلود) و التهاب روده باريك، بسيار مفيد بوده و توصيه مي شود.
سنجد
آرد سنجد حاوي «تانن» است و از اين رو براي بهبود اسهال مفيد است. سنجد باعث كنترل ترشح «صفرا» مي شود. از گل هاي آن در تهيه بعضي فرآورده هاي دارويي استفاده مي كنند. قديم ها براي رفع كمردرد از سنجد استفاده مي كردند و از عطر خوب آن براي خوشبو كردن بعضي خوراك ها استفاده مي كردند.
سير
پرورش سير در نواحي مخالف ايران به ويژه شمال كشورمان متداول است. نوع كوهي آن رنگي شبيه به نرگس دارد.
مصري هاي باستان براي سير ارزش خاصي قائل بوده  اندتا جايي كه به كارگردان سازنده اهرام مصر؛ هر روز صبح جعبه اي سير داده مي شد تا از گزند بيماري ها در امان باشند! اولين خاصيت سير،  جلوگيري از ابتلا به «رماتيسم» است و از اين رو؛ مصرف سير دربين اروپايي ها ومردم شمالي كشورمان بسيار متداول است. سير اشتهاآور بوده و ضد عفوني كننده قوي است از اين روبراي دستگاه گوارش بهترين دارو است. سير براي افراد مبتلا به فشارخون، بيماران قلبي, افراد مبتلا به رماتيسم نوعي داروي شفابخش است اين گياه براي خانم هاي يائسه، براي كاهش اثرات يائسگي بسيار مفيداست اماتوجه كنيد، پزشكان مصرف آن را به صورت خام توصيه مي كنند.اما فراموش نكنيد، سير براي بعضي حالت تهوع و سرگيجه ايجادمي كند، بنابراين بهتر است پس از مصرف از شكلات يا شيريني به مقدار خيلي كم استفاده كنند، اما نكته آخر، پس از مصرف سير، آدامس خوشبو كننده دهان فراموش نشود.
سماق
سماق گياه بومي مناطق مديترانه است و در ايران در مناطق استپي كوه هاي البرز، زاگرس، آذربايجان، خراسان و فارس،  دره كرج و هراز به شميرانات،  قم وتفرش مي رويد. سماق دو نوع قرمز و قهوه اي دارد. در ميوه آن علاوه بر «تانن» مقدار قابل ملاحظه اي اسيدهاي مختلف وجود دارد. به آن مزه ترش مي دهد. سماق در قديم براي افزايش اشتها، درمان حالت تهوع و اسهال خوني استفاده مي شد. اگرچه امروزه اين بيماري ها از راه هاي ديگري درمان مي شوند اما در طب گياهي وسنتي هنوز هم سماق جايگاه ويژه اي دارد. اما شايد بهترين كاربرد آن به چاشني دوست داشتي علاقه مندان به كباب باشد!مزه ترش آن بي ترديد اشتها آور است.
سمنو
اين زينت بخش سفره بهار، از گندم تهيه مي شود از اين رو خواص موجود درگندم، خواص سمنو است. مي دانيم گندم دونوع بهاره و پاييزه دارد و اين نام ها، به زمان كشت آن مربوط است. مهمترين مصرف گندم، آرد گندم براي تهيه انواع نان است يكي از فرآورده هاي گندم كه با مراسمي خاص موسوم به «سمنو پزان» تهيه مي شود، «سمنو» است. در قديم و اكنون در بعضي شهرها، يكي از هداياي محبت آميز شب عيد، هديه دادن «كاسه اي سمنو» به دوستان است. سمنو غذايي است دير هضم و از اينرو مصرف كمي از آن تا مدت ها شخص را سير نگه مي داد. به جهت گندم كه ماده  اصلي در تهيه آن است غذا يا به عبارتي دارويي مفيد براي تقويت و رويش «مو» است.درقديم براي افراد لاغر، سمنو تجويز مي شد!
سركه
سركه؛ براساس نوع انگوري كه سركه از آن تهيه مي شود،رنگ هاي متفاوتي دارد. سركه سيب، انگور و ... از معروف ترين انواع سركه  ها هستند. شايد «سركه» تنها «سين» نه چندان مفيدسفره بهار باشد. اما بعضي به جهت علاقه شديدي كه به انواع ترشي دادند، سركه را مفيد مي دانند. اما مصرف بيش از اندازه آن معده و دستگاه گوارش را اذيت مي كند.بنابراين جنبه تزئيني آن بهتراز جنبه تغذيه اي آن است!
سين هفتم: خوراكي نيست!
اگردوست داريد سال نو، سكه و پول با شما آشتي كنند، هنگام تحويل سال سكه دردست بگيريد (منظور همان سكه ۲۵توماني!)
ساعت نيز گزينه خوبي است. شايد در سال جديد، پيش از آنكه زمان و موقعيت را از دست بدهيد؛ اقدام كنيد. «سينه رس و سنبل» از همه زيباترند و سفره شما رابهاري تر مي  كنند. عطر آنها را به مشام بريد تا در سال نو، عطر شادي ها هميشه با شما همراه باشد.
بنابراين سيزده به در ، پس از جمع كردن سفره هفت سين، خوراكي هاي آن را دور نريزيد. آنها قابل مصرف و مفيدند... و درپايان... هر جا كه هستيد، به هر شكلي كه «هفت سين تان» رامي آراييد، هنگام تحويل سال نو، شاد باشيد و در دعاهاي تان بچه هاي «درمانگاه» رانيز فراموش نكنيد..سال نو مبارك.

ستون شما
نامه مي خواهيم ياالله 
اين۱۵- ۱۴ روز تعطيلي فرصت مناسبي است براي اينكه تا مي توانيد براي ما نامه بنويسيد و پيشنهاد بدهيد. اگر غير از اين باشد، سال را با نااميدي آغاز مي كنيم. پس... لطفا!
مردانه
در پاسخ به آن آقايي كه عقيده داشت همشهري روزنامه فمينيست هاست، خانم نعمت پور مطلبي دارند، درباره ايرانشهر:
ايرانشهر مخصوص آقايان است. عكس هاي خشن مثلاعكس و گزارش درباره مرده شور كه تا شب حالم بد بود و ناهار هم نتونستم بخورم، براي چه چاپ شده بود؟ كلا سليقه مردانه در همه جا به چشم مي خورد و اكثر مطالب گفت وگوها هم با آقايان درباره آقايان است عكس تك چرخ موتور سواري هم بد بود.
توضيح: اين مطلب مرده شور بازخوردهاي منفي و مثبت فراواني داشت. آيا كسي حوصله تلخي ها را ندارد؟
مهران كجاست
يك تماس در آخرين ساعات: آدرس جزيره مهران كجاست؟
- شهروندان عزيز دنبال صافكار ارزان قيمتند. بقيه اش هم كه ظاهرا هيچ است!
آب بها و عصبانيت 
اين نامه برسد به دست نمايندگان مجلس 
يك برگ كپي آب بها به مبلغ ۲۰۷ هزار و ۸۰۰ ريال به حضورتان ارسال مي گردد، خواهشمند است به آن توجه فرماييد مبلغ آب بها ۷۷ هزار و ۸۸۳ ريال تقريبا دو برابر آن به مبلغ ۱۲۹ هزار و ۹۱۷ ريال آن هزينه تحميلي كه به قشر محروم وارد مي شود.
استاد، آيا آب بها در ايران واقعا گران است؟ ما كه اينطور فكر نمي كنيم.
اعتراض به جامعه مامايي 
اين دومين نامه سطح بالاست. يك طومار بلند با امضاي فارغ التحصيلان مامايي خطاب به وزير بهداشت 
اين روزها در حالي كه اكثر دانشجويان مامايي دانشگاه هاي جهان خود را فردي خوشبخت مي دانند كه توانسته اند در اين رشته ادامه تحصيل بدهند، (ما به بركت عصرIt و اينترنت، دوستان دانشجوي مامايي بسياري در ساير كشورهاي جهان داريم)، ما دانشجويان دانشگاه هاي علوم پزشكي شهيد بهشتي دچار ياس، نااميدي و تعجب و حيرت شده ايم. در كشوري كه سايه شعار پزشكي جامعه نگر در همه واحدهاي درسي ما سنگيني مي كند، چگونه است كه با ايجاد موانع مختلف در سر راه ارتقاي رشته مامايي جامعه به فراموشي سپرده شده است؟
دانشجويان اين رشته كه از بين زبده ترين دانشجويان كنكور سراسري و با رتبه هاي عالي جذب مي گردند و طي چهار سال صرفا به كسب علم در زمينه مامايي، بيماري هاي زنان و نوزادان و بهداشت و تنظيم خانواده مي پردازند و اغلب پس از فارغ التحصيلي علي رغم تسلط و مهارت كافي، با سياست هاي غلط مجريان امر بهداشت و درمان كشور خانه نشين مي گردند و اين در حالي است كه مادران، زنان، دختران جوان و زنان سالخورده نيازمند و تشنه خدمات آنان هستند.
ديگر زمان آن گذشته است كه فكر كنيد دانشجوي مامايي را با ايجاد موانع بر سر راه آموزش وي دچار استحلال مي نمايند. دانشجوي قرن ۲۱ مي داند كه همنوعانش و همرديفانش در جهان از چه جايگاهي برخورداراند. مي داند كه دانشجوي مامايي در كشور انگلستان نه تنها بايد ۴۰ زايمان را با كمك استاد و مربي خود انجام دهد، بلكه بايد ۴۰ زايمان را خود به تنهايي سرپرستي، هدايت و كنترل كند. در حالي كه در دانشگاه هاي ما ۸۰ مورد زايمان را ما با سرپرستي اعضاي هيات علمي خود كه از مهارت بالايي برخوردارند، انجام مي دهيم، ولي باز هم سنگ اندازي و بهانه تراشي هاي بي بنياد، آموزش ما را دچار بحران مي كند.

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
درمانگاه
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |