اشاره: بهروز اثباتي، مدير مؤسسه «روايت فتح» باور نمي كرد كه بعد از گذشت ۱۱ سال از شهادت سيدمرتضي آويني، جوانان علاقه مند به هنر و ارزش هاي ديني اينگونه فضاي كوچك و صميمي سالن حجاب را قرق كنند.
آنها آمده بودند تا بار ديگر با سيدمرتضي آويني و راه پرفراز و نشيب روايتگران فتح بيعت كنند. با اينكه چاپ اين مطلب، از زمان سالگرد او فاصله مي گيرد ولي نگاه او همچنان در آثار ديني در طول سالها موج مي زند. دوستان و ياران هميشگي سيدمرتضي نيز براي ديداري تازه و پاسداشت خاطرات روزهاي سربي به اين محفل گرم و صميمي آمده بودند. تصاوير به نمايش گذاشته شده از گروه اوليه «روايت فتح» در چهار سوق سالن حجاب نشان مي داد كه چقدر از اين گروه كوچك، جان خود را براي به تصوير كشيدن سال هاي خون و حماسه فداي آرمان هاي انقلاب اسلامي كرده اند، مطلبي در زمينه شهيد آويني و روايت فتح با استفاده از منابع مكتوب «مؤسسه روايت فتح» تهيه شده كه با هم آن را مي خوانيم:
اواخر سال ۱۳۷۰ «مؤسسه فرهنگي روايت فتح» به فرمان مقام معظم رهبري تأسيس شد تا به كار فيلم سازي بپردازد و تهيه مجموعه روايت فتح را كه بعد از پذيرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل متحد رها شده بود، ادامه دهد.
شهيد مرتضي آويني و گروه فيلمبرداران روايت فتح، سفر به مناطق جنگي را از سرگرفتند و طي مدتي كمتر از يك سال كار تهيه شش برنامه از مجموعه ده قسمتي «شهري در آسمان» را به پايان رساندند و تهيه مجموعه هاي ديگري را درباره آبادان، سوسنگرد، هويزه و فكه تدارك ديدند. «شهري در آسمان» كه به واقعه محاصره، سقوط و بازپس گيري خرمشهر مي پرداخت ، در ماه هاي آخر حيات زميني شهيد آويني از تلويزيون پخش شد. اما برنامه وي براي تكميل اين مجموعه و ساختن مجموعه هاي ديگر با شهادتش در روز جمعه بيستم فروردين سال ۱۳۷۲ در قتلگاه فكه ناتمام ماند.
شهيد سيدمرتضي آويني قبل از آنكه به عنوان يك نويسنده و انديشمند مطرح شود ، از همان آغاز به عنوان يكي از پايه گذاران مجموعه هاي مستند «روايت فتح» در ميان هنرمندان شهره بود. او هيچ گاه در طول سال هاي خدمت در جهادسازندگي، حوزه هنري و روايت فتح، اين سنگر هنر ديني را رها نكرد و با آنكه در مجله سوره و واحد تلويزيوني حوزه هنري مشغول فعاليت بود سعي مي كرد همچنان به صورت رواي «روايت فتح»، ميهمان خانه هاي عاشقان روايت هاي دفاع مقدس باشد. بعد از شهادت او خيلي ها تلاش كردند با همان صداي بغض گرفته و بم و قلم توانا مجموعه مستندهاي «روايت فتح» را در همان سطح قبلي به مخاطبان ارائه دهند، اما هيچ گاه صداي آنان جاي نريشن (روايتگري)حزن آلود و عاشقانه مرتضي را نگرفت.
آغاز ساخت مجموعه تلويزيوني «روايت فتح» به بهمن ماه سال ۱۳۶۴ باز مي گردد، قبل از آن سيد مرتضي و همفكرانش فيلم هاي مستندي در زمينه سيل خوزستان، خان گزيده ها، شش روز در تركمن صحرا، هفت قصه از بلوچستان، بشاگرد و مضاميني در زمينه محروميت روستاها را در گروه تلويزيوني جهادسازندگي براي مخاطبان علاقه مند توليد مي كردند، اما با اوج گيري مجاهدت جوانان در جبهه هاي جنگ،او و يارانش به سوي مضاميني از اين دست علاقه پيدا كردند.
بنابراين اولين قسمت از «روايت فتح» با نام «شب عاشورايي» ساعاتي قبل از آغاز عمليات والفجر هشت شكل گرفت.
تركيب عواملي چون موسيقي، گفتار متن، صداي سرصحنه و سير منطقي مونتاژ در اين فيلم آنچنان طبيعي و بجا است كه بيننده بعد از ديدن فيلم، چه بسا هرگز درنيابد كه در طول فيلم با چيزهايي از قبيل موسيقي روبرو بوده است.
آنچه كه شهيد آويني، آن را «مستند اشراقي» نام نهاده است، با اندكي قوت و ضعف در تمام فيلم هاي مجموعه روايت فتح قابل مشاهده است. در اين فيلم هاي مستند دوربين، گستره چشم فيلمبردار است و صداهاي روي تصاوير درست همان صداهايي است كه مخاطب تمناي شنيدن آن را دارد. اوج كار هنري كارگردان و عوامل فيلم سازي در اين شيوه مستندسازي در اين است كه هيچ گونه دخل و تصرفي در وقايع و رويدادها نمي كنند. به عبارت ديگر هنر اصلي كارگردان و تمامي عوامل در آن است كه اجازه ندهند اثري از خواهش هاي آنان خود را بر فضاي كار تحميل كند و اين كاري بسيار سخت است كه از قضا آسان جلوه مي كند.
در ساخت مجموعه مستند «روايت فتح» تمام توجه شهيد آويني و گروه سازنده معطوف آن است كه روايتي صاف و يك دست از سلسله عواملي كه انگيزه لازم براي جنگيدن در شرايطي سخت و از هر جهت نابرابر را براي رزمندگان جبهه ايران فراهم مي كند، به دست دهد.
شهيد آويني در مستندهاي خويش تا پيش از پايان جنگ، شيوه زباني را مي جسته است كه بتواند از عهده بيان چنين واقعيت هايي برآيد و بايد گفت اين زبان را به درستي يافته است. صدق و كذب اين سخن را تنها كساني درمي يابند كه مدتي از عمر خود را در جبهه هاي نبرد گذرانده باشند و با معيارهاي پيروزي و شكست در اين نبرد آشنا شده باشند.
بي جهت نيست اگر در تمامي نزديك به هفتاد قسمت مستندهاي روايت فتح، حتي يك فريم فيلم از جنازه هاي كشته هاي طرفين و يا اشاره اي به فتوحات مادي نبرد، آنچنان كه در گزارش هاي خبري به وفور يافت مي شود ملاحظه نمي شود.
اگر بگوييم كه ساخت مستندهاي «روايت فتح» به نوعي در گرو تعهد هنر ديني شهيد آويني به ايثارگري هاي رزمندگان اسلام بود سخني به گزافه نگفته ايم، گذشته از تلاش مهدي همايونفر مدير گروه تلويزيوني جهادسازندگي و ساير ياران او در به ثمر رساندن گروه «روايت فتح» بايد گفت كه نفس و قلم شهيد آويني بسان موتور اين مجموعه به يادماندني به شمار مي آمد.
مجموعه مستندهاي «روايت فتح» قبل از آنكه متكي به تصوير يا مضامين خبري قابل پسند براي مخاطب باشد بيشتر بر اساس گفتار متن و حس دروني شهيد آويني در سمت كارگرداني اين برنامه شكل مي گرفت. بعدها بعد از شهادت آويني، كارگردانان و گويندگان جواني سعي كردند با تمسك جستن به شيوه گفتار يا نگارش و نگاه او «روايت هاي فتح» را پي ريزي كنند اما آنچنان توفيق نسبي پيدا نكردند. سبك مستندسازي شهيد آويني صرفاً مختص او بود بنابراين قبل از آنكه سوژه هاي جنگ او را بفريبند نگاه جادويي او، آنها را متأثر از خود مي ساخت.
در زمينه شخصيت هنري و فرهنگي او گفته هايي را از زبان فرهيختگان و نزديكان او نقل مي كنيم تا در كنار فعاليت هاي هنري، شمه اي از شخصيت پنهان و آشكار او براي جوانان روشن شود.
«علي لاريجاني» رئيس سازمان صدا و سيما، در سالگرد شهادت سيدمرتضي آويني درباره او اينگونه مي گويد:او يك هنرمند معمولي و متعارف نبود و هنرش در يك مثلث با رئوس حكمت، عرفان و تعهد انقلابي معنا يافت.
آويني اين را خوب فهميده بود كه اثر هنري جز با شوريدگي و از خود بي خود شدن و ناهشياري حاصل نمي شود. هنرمندي كه از افيون استفاده مي كند و هيچ مراوده اي با عالم معنا ندارد، هنرش با نفسياتش در ارتباط است و اثر هنري اش نيز به طور مضاعف از افيون و نفسانيات برخوردار است، چيزي كه ما امروز دچارش هستيم.وي در ادامه سخنانش افزود: بسط اين نظريه شهيد آويني هستيم تا هنر انقلاب ايجاد شود. پيشنهاد مي دهم براي تشويق هنرمندان و صاحبان نظر ساليانه جايزه اي را قرار دهند با عنوان جايزه هنر متعهدانه و به كساني كه در زمينه هنر و مباني آن تحقيق مي كنند اين جايزه را اهدا كنند.
دكتر رضا داوري اردكاني نيز كه به نوعي خود سال ها سمت استاد و دوستي با او را داشت در زمينه شخصيت فكري و فرهنگي او مي گويد: «شهيد آويني با جرأتي كه فقط جرأت حضور در جبهه هاي جنگ و اراضي مين گذاري شده نبود با شجاعت فكري مسائلي را مطرح كرد كه براي بسياري از ما طرحشان مشكل است. نمي گويم اين ها را بپذيريم و به صورت شعار بياوريم بلكه درباره اش فكر كنيم. بدون تفكر مواجهه با غرب به سرانجام نمي رسد و اين حرف نفي مبارزه سياسي - نيست. فلسطيني ناگزير است كه مبارزه كند و كسي هم نمي تواند او را منع كند، اما مسأله با تفكر حل مي شود حتي با غرب هم مي شود از در همزباني درآمد. آويني با جرأت و جسارت در مباني تمدن غرب رسوخ و از آن پرسش كرد.
وي در ادامه مي افزايد: نگاه آويني گاهي نيز به نگاه پرسشگر اهل فلسفه و هنر مبدل مي شد. او نظم و ترتيب عجيبي داشت و هيچ وقت خلف وعده نمي كرد. فقط يك بار و براي آخرين بار به وعده وفا نكرد. روز چهارشنبه ۱۸ فروردين كه از هم جدا شديم، گفت: پنج شنبه به فكه مي روم و سه شنبه يا چهارشنبه هفته آينده مي توانيم يكديگر را ببينيم. نوشته اي هم از كيفش درآورد و به من داد و گفت: اين نوشته ناتمام است، آن را بخوان. گفتم: بهتر نيست آن را تمام كني؟ گفت: نه.
نوشته را به من داد و خداحافظي كرد و رفت؛ و اين يادگار او اكنون پيش من است. سه روز بعد خبر شهادتش را آوردند. خبر، خبر او و او نيز لايق آن خبر بود.
كيومرث پوراحمد فيلمساز «قصه هاي مجيد» نيز درباره او اينچنين مي نويسد: بعد از نمايش فيلم «سفرنامه شيراز» بود كه كتاب «عبور از خط» را با يادداشتي مهرآميز برايم فرستاد. مؤخره «آخرين دوران رنج» كه بر اين كتاب نوشته بود. گوشه اي از وسعت او را مي نماياند، او را متفكري مي ديدي دل نگران هويت ها و اصالت هايي كه در معرض واژه گونه شدن است، و انديشمندي كه در جامعه تب دار و به شدت دوگانه، خالصانه در پي جوهره خدايي انسان است... با شوق، - با كنجكاوي و با يك شاخه گل مريم به ديدارش رفتم. - در دفتر سوره - اولين بار بود او را مي ديدم، دست داديم، يك ديگر را بوسيديم. در اتاق او بوي كاغذ، بوي گل مريم و بوي سادگي نجيبانه درهم آميخته بود. نشستيم و از همه چيز سخن گفتيم، اما نه از همه كس. اگر رشته كلام مي رفت كه ذره اي، فقط ذره اي به غيبت و بدگويي آلوده شود سكوت مي كرد، لبخند مي زد و حرف ديگري پيش مي كشيد و چه انباشتي بود از حرف ها و سخن ها و انديشه ها.
«مريم اميني» همسر شهيد آويني درباره روزهاي آخر ديدار با او اينچنين مي گويد: من هم ايشان را نمي شناختم. اصلاً اين تصور را نداشتم كه وقتي براي فيلمبرداري به فكه مي روند شهيد بشوند. من آثار شهادت را در ايشان كشف نمي كردم. روزهاي آخر، وقتي به فكه رفتند و كار نيمه تمام ماند و برگشتند، گفتند: «دو سه روز ديگر بايد برگردم فكه.» در اين چند روز ايشان را خيلي اندوهگين ديدم. مرتب سئوال مي كردم: «چرا اين قدر گرفته و ناراحتي؟» ولي در ذهنم هيچ ارتباطي برقرار نمي شد كه چه اتفاقي افتاده كه دوباره دارند برمي گردند.
ولي الان كه به آن چند روز نگاه مي كنم، كاملاً مطمئن مي شوم كه مي دانستند. آخرين صحبت هاي ما در آن يكي دو روز آخر درباره قراري براي روزهاي بعد بود. من گفتم اين كار را بعد از آمدن شما هم مي شود انجام داد ان شاءالله. اما ايشان يك دفعه سرشان را برگرداندند و ديگر حرفي بين ما رد و بدل نشد.
الان كه به آن تصاوير نگاه مي كنم مي بينم بدون ترديد او از شهادت خويش اطلاع داشت.
محمد اميري