سه شنبه ۸ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۱
انديشه
Front Page

گفت وگو با دكتر سيد احمد موثقي پيرامون توسعه در كشورهاي درحال توسعه
توسعه همه جانبه
005721.jpg
گفت وگو: سعيد يعقوبي
برخي معتقدند كه دربحث تقدم ميان توسعه سياسي يا توسعه اقتصادي، اولي راه رستگاري است و برخي نيز دومي را مرجح مي دانند. در مقابل اين دو ديدگاه برخي نيز براساس نظريه آمارتياسن به بحث توسعه به مثابه آزادي و همه جانبگي آن تأكيد دارند. گفت وگوي حاضر به چالش هاي ميان ديدگاه اول و دوم و راه سوم آمارتياسن كه رالز نيز به زعم گفت وگو شونده در كنار او قرار مي گيرد مي پردازد. با هم مي خوانيم.
ديدگاههاي اقتصاددانان توسعه فراتر از آن نگرش محدود اقتصادي؛ عوامل غيراقتصادي را در كنار عوامل اقتصادي مورد توجه قرار مي دهد. آنان نگرش پوزيتيويستي تخصصي شدن علوم انساني به معناي تجزيه شاخه هاي مختلف علوم انساني و مطالعه و بررسي منفك و مجزاي هر يك از رشته ها را كنار گذاشته اند و اخيراً اقتصاددانان، مطالعات بين رشته اي و يا چند رشته اي را مورد توجه قرار داده اند
* ليپست معتقد است كه «توسعه اقتصادي بيشتر به دموكراسي منجر خواهد شد» (تقدم توسعه اقتصادي)؛ در مقابل آمارتياسن بر توسعه به مثابه آزادي و فعال نمودن جامعه مدني (توسعه همه جانبه) تأكيد مي كند؛ نظر جنابعالي در مورد دو ديدگاه مذكور چيست؟
- تنها ليپست و آمار تياسن مبدع مباحث مذكور مطابق دورويكرد مورد نظر كه بيان شد نيستند؛ بلكه نظريه پردازان بسياري به بحث پيرامون اين موضوعات پرداخته اند. به طور كلي سير تكامل نظريات به سوي يك نوع نگرش سيستماتيك مرتبط با توسعه است. نگاه انساني و اخلاقي به بحث توسعه ،از سوي صاحب نظران و اقتصاددانان معروف توسعه مطرح شده و به سازمان ملل متحد نيز سرايت كرده است. گزارش سال ۱۹۹۰ توسعه انساني سازمان ملل متحد دليل اين مدعاست. اكنون سازمان ملل متحد هر ساله گزارش سالانه توسعه انساني را به اطلاع جهانيان مي رساند. اين گزارش به معيارها و مباحث توسعه به طور جامع تر و با ژرفاي بيشتري مي پردازد. اما صندوق بين المللي پول و بانك جهاني در حال و هوا و جهان ذهني ديگري متفاوت از سازمان ملل سير مي كنند و گفتمان مسلط بر آنان داراي ادبياتي متفاوت از سازمان ملل است. بايد گفت مباحث سازمان ملل متحد و اقتصاددانان سرشناس آن، به ويژه گزارش ساليانه توسعه به دليل آنكه به مباحث توسعه عميق تر و اساسسي تر پرداخته اند بسيار متناسب با شرايط كشورهاي جهان سوم است. پس از ذكر اين مقدمه اگر بخواهم مشخصاً به پاسخ سؤال درخصوص آن دو رويكرد بپردازم بايد بگويم ديدگاه نخست آنست كه ابتدا بايد به توسعه اقتصادي پرداخت و سپس به توسعه سياسي. يعني پس از افزايش و بهبودي شاخص هاي اقتصادي از جمله رشد اقتصادي، ميزان اشتغال، توليد سرانه، درآمد سرانه و غيره مي توان به تدريج اقدام به گسترش آزادي ها و ارزش هاي دموكراتيك كرد. ادبيات تقدم توسعه اقتصادي بر توسعه سياسي طرفداران بسياري دارد. تعدادي از كشورها همچون آسياي جنوب شرقي به ويژه نخست وزير سابق سنگاپور آقاي لي كوان يو به عنوان تز «لي» داراي نگرش هاي اقتدارگرايانه بودند. تئوري اقتدارگرايي بوروكراتيك اودانل نيز كه درخصوص كشورهاي آمريكاي لاتين مطرح شد، در همين راستا قابل بررسي است. اين امر اغلب در مورد كشورهاي آسياي جنوب شرقي مطرح است كه ابتدا دولت هاي اقتدارگراي بوروكراتيك، جامعه مدني را محدود كرده و جلوي طرح تقاضاها را در حوزه سياسي به طور موقت مي گيرند. پس از شكل گيري صحيح زيربناهاي اقتصادي و توليدي و رشد بخش خصوصي، تقاضاهاي طبقه متوسط در مورد دموكراسي مطرح مي شود. به جز آمريكاي لاتين ديدگاه تقدم توسعه اقتصادي بر توسعه سياسي را مي توان در كشور تركيه نيز مشاهده كرد. در تركيه پس از آنكه اوزال به قدرت رسيد، شعار ايشان آن بود كه اول اقتصاد و سپس دموكراسي. اين موج به ايران نيز رسيد و به طور مثال در دوره كارگزاران سازندگي همين تز غالب شد. در چين و بسياري از كشورها نيز اين مباحث دنبال شد كه البته اتخاذ آن تز از سوي آن كشورها داراي ريشه هاي تاريخي است. درخصوص لزوم شكل گيري بنيادهاي توليدي و صنعتي اقتصادي در جامعه، هانتينگتون اين ايده را مطرح مي كند كه: «هنگامي كه مردم فقير باشند و جامعه از نظر رشد اقتصادي و فرصت هاي اقتصادي پيشرفت نكرده باشد، مشاركت سياسي به بي ثباتي و زوال سياسي مي انجامد.»
هانتينگتون دراين خصوص تعبير خاصي دارد، وي مي گويد: «اگر فقير، در حوزه سياسي حاضر شود و مشاركت كند در سياست نيز فقير است»  يعني، آن فقير در حوزه سياسي نيز فقير است و با افراد فقير نمي توان دموكراسي را برپا كرد. به نظر مي آيد ضمن انتقادي كه بر آن ايده وارد است اما صحبت ايشان بي ربط نيست. در مقابل ديدگاه تقدم توسعه اقتصادي بر توسعه سياسي؛ ديدگاه تقدم توسعه سياسي بر توسعه اقتصادي را نيز بايد مطرح كنيم. نظرات آمارتياسن را شايد بتوان بين دو ديدگاه مذكور قرار داد. طرفداران ديدگاه تقدم توسعه اقتصادي بر توسعه سياسي و يا تقدم توسعه سياسي بر توسعه اقتصادي هر يك در افراط و تفريط خودشان ايدئولوژيك هستند. بنابراين افراط و تفريط در هر يك از ديدگاه هاي مذكور متناسب با واقعيت جامعه كنوني ما نيستند. در بررسي ديدگاه نخست؛ بايد گفت كه اين ديدگاه توسعه اقتصادي را تنها در رشد اقتصادي خلاصه مي كند و در ادبيات كلاسيك توسعه، توسعه مترادف با رشد اقتصادي درنظر گرفته شده است. معيارهاي رشد اقتصادي اين است كه درآمد سرانه افزايش يابد و توليد ناخالص ملي به عنوان علامت پيشرفت توسعه قلمداد مي شود. در اين راستا سؤالاتي نظير: چگونه منافع حاصله از رشد اقتصادي با توجه به عدالت توزيعي تقسيم شده است؟ چه ميزان از رشد اقتصادي منشاء خارجي و برون مرزي دارد؟ آيا با افزايش رشد اقتصادي انسانها قرباني مي شوند؟ توجه به آزاديها و حقوق مدني تا چه حد مطرح است؟ و يا چگونه شكاف طبقاتي ايجاد مي شود؟ اينها مجموعه سؤالاتي هستند كه در ديدگاه تقدم توسعه اقتصادي مطرح نمي شوند. بنابراين توجه صرف به رشد اقتصادي، حاصل نگرش هاي ايدئولوژيك آن ديدگاه است. من استنباطم اين است كه صندوق بين المللي و بانك جهاني داراي همان نگرش هاي ايدئولوژيك مبتني بر رشد اقتصادي هستند و آن تز را دنبال مي كنند. نهادهاي بين المللي مذكور نارساييهاي دولت در جهان سوم را مورد توجه قرار مي دهند صندوق بين المللي و بانك جهاني با توجه به ادبيات ليبرال كلاسيك معتقد هستند كه بايد دخالت دولت به حداقل كاهش يابد. مي دانيم كه در جوامع درحال گذار، همچون ايران، كنار گذاشتن نهاد دولت و آزادي كامل بخش خصوصي امكان پذير نيست. در ادامه مباحث پيرامون دومين ديدگاه يعني تقدم توسعه سياسي بايد گفت؛ كه در اين ديدگاه با نگاه سياسي به مسائل نگريسته مي شود. در بعد سياسي، آزادي، جامعه مدني و دموكراسي مورد توجه قرار مي گيرد. اين نگاه مطالبات سياسي را منهاي ابعاد اقتصادي- اجتماعي درنظر مي گيرد.
اما سؤال آن است كه هنگامي كه پايه هاي اقتصادي و اجتماعي از يك سو و نگرش هاي فكري و فلسفي از سوي ديگر شكل نگرفته باشد؛چگونه مي توان در اين شرايط دموكراسي را تحقق بخشيد؟ برخي از مخالفان دولت هاي اقتدارگرا و سركوبگر، خود داراي شخصيتي (اقتدارگرا) و غير دموكراتيك هستند. به عبارت ديگر برخي مخالفان رژيم هاي اقتدارگرا از نظر ساختار شخصيتي، ذهني و فرهنگي تفاوتي با صاحبان قدرت در رژيم هاي اقتدارگرا ندارند. از منظر پايگاه اجتماعي شما نمي توانيد از يك انسان فقير كه در واقع د رتامين ابتدايي ترين نيازهاي زندگي خويش ناتوان و دچار اختلال بوده است، انتظار داشته باشيد كه يك شخصيت دموكراتيك داشته باشد. زيرا هنوز نيازهاي اساسي وي تأمين و عناصر پايه اي در شخصيت آن فرد محقق نشده است. آن فرد با چنين ويژگيهايي كه بر شمرده شد؛ قبل از به قدرت رسيدن، صحبت از آزادي، جامعه مدني و دموكراسي مي كند ولي هنگامي كه بر مسند قدرت مي نشيند، وي اولين كسي است كه آن شعارها را فراموش مي كند. در اين راستا بررسي پديده لمپنيسم قابل توجه است. اگر افراد Low Class و Under Class يعني كلاس پايين و بي كلاس و يا لمپن كه در سطح پايين از نظر اجتماعي هستند وارد حوزه هاي سياسي شوند و از آزادي و دموكراسي صحبت به ميان آورند مطابق آنچه در خصوص رفع نيازهاي اساسي زندگي مطرح شد؛ هيچ تضميني وجود ندارد كه لمپن ها پس از كسب قدرت نيز بر شعارهاي خويش پايبند باشند. شايد تعبير ماركس بي تناسب با موضوع مطرح شده نباشد؛ ماركس مي گويد: «دموكراسي بدون وجود طبقه بورژوازي امكان پذير نيست.» دموكراسيهاي بورژوايي در تاريخ اروپا از طبقه متوسط به ساير طبقات تسري يافت. در ايران و كشورهاي مشابه بايد ديد كه طبقه متوسط قديم و جديد تا چه ميزان متوسط است. در شرايطي كه فقر و شكاف طبقاتي گسترش مي يابد نمي توان به آزادي پايدار اميدوار بود.
در خصوص آزادي گذرا و موقت  آ زادي پايدار با توجه به مباحث توسعه؛ آراء و نظرات آمارتياسن قابل توجه است. وي در سال ۱۹۹۸ برنده جايزه نوبل بوده است. اما جالب اين است كه با اينكه اقتصاددان است ولي تأكيد بر آزادي در پيوند با توسعه دارد اقتصادداناني همچون ميردال، دادلي سيرز، استريتن، ديوب و تودارو به فقر، بيكاري و محروميت هاي اجتماعي و اقتصادي به عنوان موانع آزادي توجه دارند. مطالعات توسعه رشته بسيار جالبي است ولي متأسفانه در كشور ما در مراكز دانشگاهي و آكادميك چنين رشته و گرايشي كه مطالعات بين رشته اي را مي طلبد وجود ندارد. واقعيت هاي اجتماعي ابعاد فرهنگي، اقتصادي و سياسي توأمان دارد و به قول لوكاچ بايد به كليت اجتماعي در تماميت آن پرداخت.
ديدگاههاي اقتصاددانان توسعه كه ذكرشان گذشت؛ فراتر از آن نگرش محدود اقتصادي؛ عوامل غيراقتصادي را در كنار عوامل اقتصادي مورد توجه قرار مي دهد. آنان از نگرش پوزيتيويستي رهايي يافته اند؛ نگرش پوزيتيويستي تخصصي شدن علوم انساني را به معناي تجزيه شاخه هاي مختلف علوم انساني و مطالعه و بررسي منفك و مجزاي هر يك از رشته ها تلقي مي كند اما اخيراً اقتصاددانان، مطالعات بين رشته اي و يا چند رشته اي را مورد توجه قرار داده اند و رشته اقتصاد را در كنار ساير رشته هاي علوم انساني مطالعه كرده اند. بايد گفت آزادي را كه اقتصاددانان توسعه مي گويند با معناي آزادي نزد نظريه پردازان علوم سياسي متفاوت است؛ به عبارت ديگر آزادي نزد اقتصاددانان توسعه فراتر از آزادي ها در سطح سياسي است. به طور مثال تودارو و آمارتياسن اذعان دارند كه بايد دامنه انتخاب ها و گزينه هاي بشر گسترش پيدا كند. گسترش دامنه انتخاب بشر به منزله در بر گرفتن بسياري از گزينه هاي انتخابي است. چه هنگام انسان مي تواند دامنه انتخابش را گسترش دهد؟ در پاسخ بايد گفت زماني انسان مي تواند دامنه انتخابش را گسترش دهد كه خودش را پيدا كرده باشد و نيازهاي مختلف معيشتي و مادي نداشته باشد، هنگامي كه داراي كار و اشتغال مولد باشد و محروميت هاي سيستماتيك را پشت سر گذاشته باشد. در چنين شرايطي آزادي هاي دموكراتيك و حقوق مدني، دخالت مستقيم در سرنوشت خويش از طريق مشاركت در احزاب و جامعه مدني معنا و مفهوم مي يابد. بنابراين در صورت تحقق چنين وضعيتي، آمارتياسن مي گويد آزادي با توسعه پيوند خورده است. وي معتقد است كه آزادي، هم ارزش و اصالت ذاتي و هم نقش ابزاري جهت رسيدن به توسعه را دارد. بدين مفهوم كه با آزادي و مشاركت افراد و گروه ها به راحتي مي توان به توسعه دست يافت. علاوه بر اينها سن مي گويد آزادي جزء سازنده و مكمل توسعه است؛ يعني آن توسعه اي را كه درصدد دستيابي به آن هستيم جزء اصلي و مكمل آن، پيوند با آزادي و دموكراسي است. بنابراين آزادي يك بخش سازنده و تشكيل دهنده پروژه توسعه است.
ادامه دارد

ياد
شلاير ماخر
005730.jpg

دكتر مسعود يزدي
فيلسوف و متكلم فردريش دانيل ارنست شلاير ماخر (۱۸۳۴-۱۷۶۸) بنيان گذار علم تأويل و تكنيك هاي تأويل متون، اثر بسيار مهمي بر فلسفه معاصر گذاشته است. ازجمله كساني كه تحت تأثير- چه به صورت مستقيم و يا غيرمستقيم- او قرار گرفته اند پل ريكور بوده است.
هدف كلي فلسفه او ارائه روش جديد تأويل كتب مقدس است او بر اين باور است كه قرائت كتب مقدس بر دو اصل خود انگيختگي و پذيرش قرار دارد. معاني كتب مقدس از يك سو بر اساس منطق خودانگيخته بوده و از سوي ديگر بنيان تأويل بر اساس «پذيرش»، واقع شده است. «پذيرش» پديده اي تاريخي بوده و هر دوره تاريخي، نوع ويژه اي از «پذيرش» را انتخاب كرده و قرائت متون مقدس بر مبناي آن پذيرش جريان مي يابد. «پذيرش» به عبارت ديگر رابطه متن و انسان است و تا زماني كه فضاي قرائت بر اساس پذيرش نباشد، قرائتي بنيادي به وقوع نخواهد پيوست. پذيرش نوع ويژه رابطه ايشان و متون مقدس بوده و شرط اصلي پذيرش همانا قرائت مبتني بر درك تفهيمي است. در واقع درك تفهيمي همان نقطه نهايي در قرائت متن است.
در درك تفهيمي، زبان به شيوه اي موزيكال تجلي پيدا مي كند و در واقع اين زبان موسيقي  وار به درك تفهيمي كمك مي كند. لذا درك تفهيمي داراي ابعاد موسيقي كلامي بوده و در اينجا (درك تفهيمي) درك تعقلي كنار مي رود و به جاي جهان نفساني دنياي پذيرش بر ما حكومت خواهد كرد.
در بحث هاي تأويلي قرن بيستم، همه نكته در اينجاست كه پذيرش چگونه شكل مي گيرد و به چه شيوه اي خود را نشان مي دهد؟ بعد انفعالي ابعاد و خصوصيات عرفان مسيحي(مانند عرفان مايستراكهارت) است كه در آن جدايي از جهان نيز توصيه مي شود. در بعد انفعالي است كه فهميدن كتب مقدس شكل جديدي به خود مي گيرد و در اينجا انسان در دامنه كتاب مقدس قرار مي گيرد و اين كتاب مقدس است كه بر انسان حاكم مي شود. فهم نيز در اوج خود به دامنه «حسي» روي كرده و به علت اين نوع فهم است كه انسان شيوه اي انفعالي را در پيش مي گيرد. وابستگي انسان به كائنات به شكل يك موزيك درمي آيد كه كمكي جهت فهميدن مبتني بر پذيرش است.
شلاير ماخر از جمله معدود فلاسفه اي است كه از وابستگي انسان به جهان سخن مي گويد و بر اين باور است كه فهم واقعي كتب مقدس به علت اين اتكا (DEPENDOM) مي باشد. انسان تنها موجودي است كه داراي اين حس اتكا نسبت به جهان است و لذا فهم و تفهيم او نيز بالطبع تحت تأثير اين اتكا مي باشد، لذا آن قرائتي واقعي است كه از بطن اين حس «اتكا» درآيد.
در انديشه شلايرماخر اهميت «حس» و «درك شهودي» بسيار مورد تأكيد است. درك شهودي نيز با زبان و موقعيت آن ارتباط دارد و در بعد «احساس» و «درك شهودي» از جمله ابعادي هستند كه به انسان مرتبه ايي بالاتر اعطا مي كند. «درك شهودي»، بدون وجود عامل مياني صورت مي گيرد و به انسان چونان يك عطيه بخشيده مي شود. درك شهودي داراي روش و اصول يادگيري نيست بلكه خود جوش بوده و در پهناي فهم خود را نشان مي دهد. در «درك شهودي»، مكان براي موسيقي كلامي و غيره بسيار وسيع است و درك شهودي سبب مي شود كه فهميدن خود نيز به شكل يك قطعه موزيك به ما برسد. در «درك شهودي»، فهميدن سيستم ندارد بلكه بيشتر به شكل تكه پاره هاي دانش نصيب فرد مي گردد. اما «حس» در اينجا زمينه و متن اصلي ادراك است. درك حسي در كنار درك شهودي قرار دارد.
در اينجا بايد اشاره كرد كه در كنار «درك شهودي» و «حس» قوانين و قواعد خاصي ديده نمي شود و اين برخلاف شيوه دكارتي براي به كار بستن عقل است اما فهميدن تأويلي جهان خود داراي قواعد و قوانيني است كه مهم ترين آن در حيطه اخلاق ظهور مي كند. اخلاق مسيحي به معناي اخص كلمه در دنياي تأويلي بروز مي كند، چرا كه در درك عيني از جهان واقع، بعد اخلاق  چندان جايي ندارد و اين فقط در دنياي تأويل است كه اخلاق به ظهور مي رسد. عشق به ديگري، چونان اثري از پروردگار فقط از راه تأويل ميسر است و سرانجام مي توان گفت كه «عشق» و «تأويل» دوسوي يك سكه مي باشند. در حقيقت به علت وجود دنياي تأويلي است كه فهميدن بر «فرد» و هم بر «موضوع فرد» سايه مي گستراند.شلاير ماخر مي توان پدر علم كلام معاصر آلماني دانست و مي توان حتي ادعا كرد كه كساني چون «مارتين بوبر» چه به شكل مستقيم و چه به شكل غيرمستقيم تحت نفوذ و تأثير او بوده اند. او واضع نوعي از جهان است كه از طريق قرائت (مانند قرائت متن) مي آيد.

تازه هاي انديشه

تازه هاي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه
سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي چند اثر جديد را در نمايشگاه بين المللي كتاب عرضه خواهد كرد.
كتاب هاي «جهاد و حقوق بين الملل» نوشته ابوالقاسم حسيني (ژرفا)، «تاريخ فلسفه دين» نوشته دكتر حميدرضا آيت اللهي، «توكل» اثر روحاني نژاد، «سيره اقتصادي امام علي(ع)» نوشته سيدرضا حسيني، «كار و دين» اثر مجيد رضايي و «فلسفه دين» نوشته علي اكبر رشاد، براي نمايشگاه هفدهم كتاب تهران به چاپ خواهد رسيد.
«جرم سياسي» هم نوشته  غلامرضا پيوندي است كه اخيرا توسط انتشارات پژوهشگاه به چاپ رسيده است. اين كتاب از دو بخش تشكيل شده كه در بخش اول ابتدا واژه هاي مرتبط با موضوع بحث از قبيل جرم، سياست، انگيزه سياسي، قدرت سياسي و.... در بخش دوم، آثار، آيين  دادرسي و مجازات جرم سياسي مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
همچنين كتاب «فقه و قياس» تأليف دكتر سيداحمد ميرخليلي نيز توسط اين مركز به چاپ رسيده است.
زرشناس و چند كتاب تازه
كتاب هاي «دموكراسي» ، «واژه نامه فرهنگ سياسي» و «نيست انگاري يا نهيليسم»، از
شهريار سرشناس منتشر مي شود.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، شهريار - زرشناس نظريه پرداز - درباره اين كتاب ها عنوان كرد: كتاب دموكراسي كتابي است در مورد دموكراسي در يونان باستان،  مدرن و همچنين چگونگي به وجود آمدن آن و بنيانگذاران دموكراسي خواهد رسيد. اين كتاب همراه واژه نامه فرهنگ سياسي توسط انتشارات صبح منتشر مي شود.
وي در مورد كتاب نيست انگاري يا نهيليسم عنوان كرد: اين كتاب به ماهيت نهيليسم و مباحث ادبيات مي پردازد كه كتابي تأليفي است. ما تا به حال در مورد نهيليسم در ايران كتاب جامعي نداشته ايم كه به طور مستقل در مورد سير نهيليسم، جلوه ها، شؤون و محقق شدن آن بحث كرده باشد و غالباً نهيليسم را با پوچ گرايي اشتباه مي گيريم،  در حالي كه يكي از توابع نهيليسم، پوچ گرايي است.
زرشناس خاطرنشان كرد: اين كتاب اولين بار به مقوله نهيليسم پرداخته و آن را از لحاظ فلسفي باز كرده كه در آن به ادبيات و مكتب هاي ادبي نيز پرداخته است و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي آن را منتشر خواهد كرد.
ملاصدرا به زبان روسي
005724.jpg

براي نخستين بار، كتابي از حكيم صدرالمتالهين به زبان روسي ترجمه و منتشر شد. به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، اين اثر با اهتمام رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در مسكو، به عنوان محصول مشترك انستيتوي فلسفه آكادمي علوم روسيه و بنياد حكمت اسلامي صدرا با شمارگان ۳۰۰۰ نسخه منتشر شده است.
دكتر ياينس اشوتس- مترجم اين اثر ارزشمند- در مقدمه خود براين كتاب مي گويد: فلسفه شيعه پديده بزرگي است كه در روسيه شناخت لازم از آن وجود ندارد. اين مكتب فلسفي كه از آن به عنوان مكتب شيراز نيز ياد مي كنند، توسط نماينده بزرگ آن «صدرالدين شيرازي» كه خود بنيانگذار «حكمت متعاليه» در فلسفه اسلامي مي باشد پي ريزي شده است.

گزارش انديشه
انسان شرقي اقبال

005727.jpg
طريقه اي كه اقبال در برابر انسان شرقي خود مي گذارد، در واقع تركيبي از پولاد و بلور، پولاد اسلام آغازين و بلور عرفان دكتر سيد مهدي علايي حسيني
- عضو هيأت علمي دانشگاه پيام نور مشهد - در گفت وگو با خبرگزاري دانشجويان ايران، با بيان مطلب بالا گفت: انسان مورد نظر اقبال كسي است كه با اعتقاد محكم به اسلام، كار و سادگي و قناعت و عزت نفس را در پيش مي گيرد و بدون ترس و واهمه اي از مرگ، سبكبار و ثابت قدم و فسادناپذير، راه زندگي را طي مي كند.
وي سرچشمه هاي اصلي فكر اقبال را فرهنگ عرفان ايراني و صدراسلام معرفي كرد و افزود: به نشانه اين دو سرچشمه فكري، يكي از كتاب هاي خود را «زبور عجم» و ديگري را «ارمغان حجاز» ناميد و در هر دو آنچه مورد نظر اقبال است، رستاخيز مشرق مي باشد.
او گفت: در واقع عرفان اقبال، عرفاني گرم و پوياست و اقبال جوهر عرفان را طلب مي كند، نه پيرايه هايي كه صوفيان دوره انحطاط بر آن بسته اند.
وي افزود: اقبال معتقد است كه هر قوم در هر زمان به نيروي شور و ايمان مي تواند منشاء كردارهاي بزرگ شود. از اين رو، دعوت او بر اين است كه همه مسلمانان شرق از هر مليتي كه باشند، به خود آيند و برگرد اين معبد فكري و عاطفي، اسلامي - ايراني حلقه بزنند.
علايي حسيني اظهار داشت: اقبال برآن است كه گذشته را با امروز انطباق دهد و از آن نتيجه گيري سياسي - اخلاقي بكند. اين خصوصيت شعر او را به درختي شبيه مي كند كه داراي كنده كهن و شاخه هاي نو است.
وي افزود: اقبال به مخاطب شعر خود مي گويد: «خود باش و دگر باش» يعني به خود بازگرد و دگرگون شو فلسفه خودي او، بازيافت اصالت است. به عبارتي، از نيرو و ذخاير وجود خويش مايه گرفتن و به سرچشمه رسيدن است. وي معتقد است: شعر اقبال همواره با عصب و خون سر و كار دارد، به عبارتي، با انسان زنده. گويي همه جا به او نوك پا مي زند كه برخيز.
اين مدرس دانشگاه گفت: هر چند شعر دوران مشروطيت خود ما تا اندازه اي همين خاصيت را دارد، چون سروده هاي بهار و عارف كه آنها نيز تا حدي غزل را تبديل به بيان نظر سياسي مي كند، با اين تفاوت كه اينان سراينده انسان سياسي و انسان معترض هستند. در حالي كه اقبال، شاعر انسان دگرگون شونده است.
دكتر علايي حسيني، نگاه اقبال را تا حدي شبيه به ناصرخسرو دانست و گفت: اقبال نيز شعر نمي گويد براي اين كه سخن خوشايند و زيبايي گفته باشد، شعر را مي گويد كه از آن خاصيت درماني بجويد. به همين علت در كلام او وصف طبيعت نيست، حتي غزل عاشقانه هم نيست. موضوع شعر او و مخاطب كلامش، مردم هستند.
وي تصريح كرد: اقبال با آن كه به سبك گذشته شعر مي سرايد، اما به تمام معنا، شاعري نو است و اين نو بودن در تركيب شعر، بلكه در نفس و طراوت انديشه و خلاقمندي است.
علايي اظهار داشت: هر حرف و سخن اقبال گويي مال خود اوست و گوينده اين كلمات آن قدر شخصيت و مايه داشته كه در عين آن كه قدم به قدم ادب گذشته را دنبال مي كند، اما خودش را از جاذبه تقليدگري در پناه نگاه مي دارد.عضو هيأت علمي دانشگاه پيام نور مشهد،  گفت: اقبال براي رسيدن به منظورش مي بايد فرهنگ شرق را در برابر فرهنگ غرب مي گذاشت و با توجه به اوضاع و احوال شخصي و كشور زبان بيان كننده چنين فرهنگي جز فارسي نمي توانست باشد.
وي افزود: اقبال براي بيان انديشه هايش مي خواسته زباني بيابد كه وجهه جهاني داشته باشد و زبان فارسي لااقل از لحاظ تاريخي چنين بود، يعني زباني كه يك عمر هزار ساله ادبيات غني داشته كه نه تنها در سراسر جهان اسلام، بلكه در دنياي غرب نيز به شناخته شدگي رسيده بود. حسيني فارسي را زباني دانست كه بيش از هر زبان ديگري به مدعاي سياسي اقبال پاسخ گفته و افزود: از زماني كه اقبال به اروپا رفت و با فرهنگ غرب آشنا شد، تصميم گرفته بود كه شكفتگي شخصيت و شهرت خود را نه در هم آوازي با اين فرهنگ بلكه در هم آوري با آن بجويد. دكتر علايي حسيني، فرهنگ مادي غرب و تمدن اروپايي را با همه نيرومندي و جاذبه اش در نگاه اقبال رو به سراشيبي دانست و افزود: اقبال پس از چهار سال اقامت در اروپا، سرخورده و مكدر به كشور خود بازمي گردد تا در عمق فرهنگ كهن مشرق در جست وجوي داروي معجزه آسايي براي علاج دردهاي زمان پيدا كند. از اين رو قديم و جديد را كنار هم مي گذارد و در صدد است كه فردا را از دل ديروز متولد كند.
وي اقبال را به شاخه اسلامي تمدن هند وابسته دانست و گفت: فرهنگ ايران بيش از هر فرهنگ خارجي ديگر در هند و به خصوص در مسلمانان هند تأثير گذاشته بود و اسلام از طريق ايران به هند رفته و رنگ ايراني خودش را با خود برده است. فرهنگي از اختلاط روح دو كشور كه شاخه ايراني آن در زمان شاهان مغول، به شكفتگي خاصي رسيده بود.
محمد اقبال لاهوري شاعري است با ويژگي هاي بسيار خاص، زبان مادري او پنجابي بوده و زبان ملي اش اردو، اما دو سوم شعرهايش را به فارسي سروده است. اين در حالي بوده كه هرگز نه سفري به ايران كرده و نه مي توانسته به فارسي حرف بزند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |