طريقه اي كه اقبال در برابر انسان شرقي خود مي گذارد، در واقع تركيبي از پولاد و بلور، پولاد اسلام آغازين و بلور عرفان دكتر سيد مهدي علايي حسيني
- عضو هيأت علمي دانشگاه پيام نور مشهد - در گفت وگو با خبرگزاري دانشجويان ايران، با بيان مطلب بالا گفت: انسان مورد نظر اقبال كسي است كه با اعتقاد محكم به اسلام، كار و سادگي و قناعت و عزت نفس را در پيش مي گيرد و بدون ترس و واهمه اي از مرگ، سبكبار و ثابت قدم و فسادناپذير، راه زندگي را طي مي كند.
وي سرچشمه هاي اصلي فكر اقبال را فرهنگ عرفان ايراني و صدراسلام معرفي كرد و افزود: به نشانه اين دو سرچشمه فكري، يكي از كتاب هاي خود را «زبور عجم» و ديگري را «ارمغان حجاز» ناميد و در هر دو آنچه مورد نظر اقبال است، رستاخيز مشرق مي باشد.
او گفت: در واقع عرفان اقبال، عرفاني گرم و پوياست و اقبال جوهر عرفان را طلب مي كند، نه پيرايه هايي كه صوفيان دوره انحطاط بر آن بسته اند.
وي افزود: اقبال معتقد است كه هر قوم در هر زمان به نيروي شور و ايمان مي تواند منشاء كردارهاي بزرگ شود. از اين رو، دعوت او بر اين است كه همه مسلمانان شرق از هر مليتي كه باشند، به خود آيند و برگرد اين معبد فكري و عاطفي، اسلامي - ايراني حلقه بزنند.
علايي حسيني اظهار داشت: اقبال برآن است كه گذشته را با امروز انطباق دهد و از آن نتيجه گيري سياسي - اخلاقي بكند. اين خصوصيت شعر او را به درختي شبيه مي كند كه داراي كنده كهن و شاخه هاي نو است.
وي افزود: اقبال به مخاطب شعر خود مي گويد: «خود باش و دگر باش» يعني به خود بازگرد و دگرگون شو فلسفه خودي او، بازيافت اصالت است. به عبارتي، از نيرو و ذخاير وجود خويش مايه گرفتن و به سرچشمه رسيدن است. وي معتقد است: شعر اقبال همواره با عصب و خون سر و كار دارد، به عبارتي، با انسان زنده. گويي همه جا به او نوك پا مي زند كه برخيز.
اين مدرس دانشگاه گفت: هر چند شعر دوران مشروطيت خود ما تا اندازه اي همين خاصيت را دارد، چون سروده هاي بهار و عارف كه آنها نيز تا حدي غزل را تبديل به بيان نظر سياسي مي كند، با اين تفاوت كه اينان سراينده انسان سياسي و انسان معترض هستند. در حالي كه اقبال، شاعر انسان دگرگون شونده است.
دكتر علايي حسيني، نگاه اقبال را تا حدي شبيه به ناصرخسرو دانست و گفت: اقبال نيز شعر نمي گويد براي اين كه سخن خوشايند و زيبايي گفته باشد، شعر را مي گويد كه از آن خاصيت درماني بجويد. به همين علت در كلام او وصف طبيعت نيست، حتي غزل عاشقانه هم نيست. موضوع شعر او و مخاطب كلامش، مردم هستند.
وي تصريح كرد: اقبال با آن كه به سبك گذشته شعر مي سرايد، اما به تمام معنا، شاعري نو است و اين نو بودن در تركيب شعر، بلكه در نفس و طراوت انديشه و خلاقمندي است.
علايي اظهار داشت: هر حرف و سخن اقبال گويي مال خود اوست و گوينده اين كلمات آن قدر شخصيت و مايه داشته كه در عين آن كه قدم به قدم ادب گذشته را دنبال مي كند، اما خودش را از جاذبه تقليدگري در پناه نگاه مي دارد.عضو هيأت علمي دانشگاه پيام نور مشهد، گفت: اقبال براي رسيدن به منظورش مي بايد فرهنگ شرق را در برابر فرهنگ غرب مي گذاشت و با توجه به اوضاع و احوال شخصي و كشور زبان بيان كننده چنين فرهنگي جز فارسي نمي توانست باشد.
وي افزود: اقبال براي بيان انديشه هايش مي خواسته زباني بيابد كه وجهه جهاني داشته باشد و زبان فارسي لااقل از لحاظ تاريخي چنين بود، يعني زباني كه يك عمر هزار ساله ادبيات غني داشته كه نه تنها در سراسر جهان اسلام، بلكه در دنياي غرب نيز به شناخته شدگي رسيده بود. حسيني فارسي را زباني دانست كه بيش از هر زبان ديگري به مدعاي سياسي اقبال پاسخ گفته و افزود: از زماني كه اقبال به اروپا رفت و با فرهنگ غرب آشنا شد، تصميم گرفته بود كه شكفتگي شخصيت و شهرت خود را نه در هم آوازي با اين فرهنگ بلكه در هم آوري با آن بجويد. دكتر علايي حسيني، فرهنگ مادي غرب و تمدن اروپايي را با همه نيرومندي و جاذبه اش در نگاه اقبال رو به سراشيبي دانست و افزود: اقبال پس از چهار سال اقامت در اروپا، سرخورده و مكدر به كشور خود بازمي گردد تا در عمق فرهنگ كهن مشرق در جست وجوي داروي معجزه آسايي براي علاج دردهاي زمان پيدا كند. از اين رو قديم و جديد را كنار هم مي گذارد و در صدد است كه فردا را از دل ديروز متولد كند.
وي اقبال را به شاخه اسلامي تمدن هند وابسته دانست و گفت: فرهنگ ايران بيش از هر فرهنگ خارجي ديگر در هند و به خصوص در مسلمانان هند تأثير گذاشته بود و اسلام از طريق ايران به هند رفته و رنگ ايراني خودش را با خود برده است. فرهنگي از اختلاط روح دو كشور كه شاخه ايراني آن در زمان شاهان مغول، به شكفتگي خاصي رسيده بود.
محمد اقبال لاهوري شاعري است با ويژگي هاي بسيار خاص، زبان مادري او پنجابي بوده و زبان ملي اش اردو، اما دو سوم شعرهايش را به فارسي سروده است. اين در حالي بوده كه هرگز نه سفري به ايران كرده و نه مي توانسته به فارسي حرف بزند.