شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۵
گفت وگو با دكتر بيوك عليزاده پيرامون وجوه انديشه وشخصيت استاد شهيد مطهري
فيلسوف فطرت
اگر ايشان به فلسفه رو آورد، به خاطر خود فلسفه نبود اگرچه در ابتداي امر در دوره طلبگي و دانشجويي يك علاقه ويژه اي از ميان علوم مختلف اسلامي به فلسفه داشت و استعداد خاصي هم در آن نشان مي داد بنابر اين در بادي امر شايد مشتاق به خود فلسفه بود اما اشتغال و تأليف و تدريس در زمينه فلسفه را به جهت دفاع از دين داشت
ياسر هدايتي
005931.jpg

علامه شهيد مرتضي مطهري از جمله روشنفكران روحاني معاصر است كه با دانش و آگاهي كم نظير در حوزه علوم عقلي و اسلامي توانست گام هاي بسيار مؤثري را در راه آشنايي نسل امروز و ديروز كشور با قرائت صحيحي از اسلام، بردارد. ايشان با تحرير و نگارش مقالات و كتب گوناگون در زمينه هاي مختلف علوم اسلامي و ايراد سخنراني هايي پيرامون موضوعات مورد چالش جامعه پاسخ گوي بسياري از شبهات جامعه قبل از انقلاب بودند و اگر چه حيات ايشان در پس انقلاب مدت مديدي ادامه پيدا نكرد اما وجود آثار گرانقدرشان تا به امروز چراغ راه بسياري از جويندگان آگاهي بوده است. به مناسبت ۱۲ ارديبهشت، سالگرد شهادت اين استاد بزرگوار، گفت و گويي با دكتر بيوك عليزاده مدرس و محقق در فلسفه اسلامي داشته ايم. دكتر عليزاده كه غير از تحقيق و تدريس در دانشگاه اكنون مدير گروه دين پژوهي ماهنامه انديشه حوزه و سردبير فصلنامه تخصصي نامه حكمت است ، در گفت و گوي حاضر به ايضاح شخصيت چند بعدي شهيد مطهري از منظر فلسفي، ديني و اجتماعي پرداخته است. قسمت اول اين گفت و گو را امروز مي خوانيد.

* علامه شهيد مطهري، به عنوان يك شخصيت چند بعدي در فرهنگ معاصر شناخته مي شوند. اما با توجه به تسلط بي نظير ايشان بر فلسفه اسلامي و اين كه در اين زمينه  ايشان داراي دو اثر يا بهتر بگوييم دو شرح معتبر هستند؛ يعني شرح مختصر و مبسوط منظومه كه تا به امروز هم به عنوان يك متن درسي مهم حتي در سطوح بالاي دانشگاهي تدريس مي شود و همچنين حاشيه و تعليقات ايشان بر كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم و مقالات و كتب فلسفي ديگري كه به رشته تحرير در آورده اند، همه بيانگر نگاه حكمي و علاقه ايشان به فلسفه است. پس اجازه بدهيد گفت وگو را با تبيين نگاه فلسفي علامه مطهري آغاز كنيم .به عبارت ديگر شخصيت و تفكر شهيد مطهري را با توجه به مشرب فلسفي ايشان از تعلم تا تعليم به تماشا بنشينيم.
- استاد شهيد مطهري انسان دريا صفتي بود و ابعاد شخصيتي مختلفي داشت، از سويي يك الهي دان بزرگ بود با وظيفه دفاع از اين دين و احياءگري در امر دين كه همه فعاليت هاي علمي ايشان را هم مي توان در همين خط سير تحليل كرد. اگر ايشان به فلسفه رو آورد، به خاطر خود فلسفه نبود اگرچه در ابتداي امر در دوره طلبگي و دانشجويي علاقه ويژه اي از ميان علوم مختلف اسلامي به فلسفه داشت و استعداد خاصي هم در آن نشان مي داد. بنابر اين در بادي امر شايد مشتاق به خود فلسفه بود اما اشتغال و تأليف و تدريس وي در زمينه فلسفه به جهت دفاع از دين است . پس او فلسفه را ابزار بسيار مناسبي براي فهم دين و دفاع از آن مي دانست و انصافاً هم به عنوان يك ابزار، بسيار خوب توانست از فلسفه بهره بگيرد. او به فلسفه به عنوان يك ابزار مفيد و كارآمد براي دفاع از دين ايمان داشت. به ويژه فلسفه صدرايي را كه خوب هم مي فهميد ،هضم مي كرد و خيلي خوب تر آن را تقرير مي كرد. ايشان فلسفه صدرايي را دستگاه مند تقرير مي كرد. زيرا مباني را خوب فرا گرفته بود و بقيه مسائل فلسفه را مبتني بر آن مباني و اصول پيش مي برد. به اين جهت است كه گاهي مي بينيم نگاه ايشان به آثار ملاصدرا هم نگاهي نقادانه است منتهي مبتني بر مباني خود ملاصدرا است براي همين در بعضي موارد ذكر مي كند كه در اينجا صدرا از مبناي خود خارج شده است. استاد مطهري مانند برخي از مدرسان فلسفه در پي توجيه آرا فلسفي فيلسوف نبودند بلكه اگر در جايي احساس مي كردند، صدرا از مباني خود خارج شده و مطابق مبنايش پيش نرفته است؛ به نقد صدرا مطابق با مبناي خودش مي پرداخت. موارد زيادي در درس هاي ايشان از اين مسأله است، چه در درس هاي اسفارشان و چه در درس هاي شرح منظومه ايشان. او هم مانند حاج ملاهادي سبزواري يك فيلسوف صدرايي است اگرچه مؤسس نيست، بلكه در مكتب صدرالدين شيرازي تلمذ مي كند بنابر اين شهيد مطهري با توجه به اين ويژگي فلسفه  اش بود كه سراغ فلسفه رفت و ضمن آن كه آن را بسيار خوب تحصيل و تحقيق كرد در زمينه دفاع از دين نيز آن را به كار گرفت.
آثار زيادي از ايشان در فلسفه به جا مانده است. از ميان آنها آن كه شهرت زيادي پيدا كرده همين شرح منظومه است. شرح مختصر يا شرح منظومه بدون هيچ قيدي، همچنان كه چاپ شده است، حاصل درس هاي ايشان در دانشكده الهيات دانشگاه تهران است .به نظر مي رسد، ايشان بعد از هجرت از قم به تهران و اين كه خواستند در دانشگاه مشغول بشوند، در بادي امر نظرشان اين بوده است كه در دانشگاه به تحصيل ادامه دهند و مدرك دانشگاهي داشته باشند.
طبيعي بود كه خيلي زود وارد گروه فلسفه دانشكده الهيات شدند، چرا كه ايشان تبحر بسيار زيادي در فلسفه داشت. البته همانطور كه اشاره كردم شهيد مطهري در علوم اسلامي ذي فنون بودند مثلاً وقتي وارد فقه مي شدند مانند فقيهي مبتكر و صاحب روش بودند يا نيز وقتي كه وارد عرفان اسلامي مي شدند آثاري كه از ايشان به يادگار مانده خود نشان دهنده اين مسأله است- اما در فلسفه ايشان يك برجستگي خاصي داشتند و براي همين وارد گروه فلسفه مي شوند و به تدريس فلسفه و كلام مي پردازند كه البته تدريس فلسفه و كلام ايشان در آنجا تأثيرات بسيار زيادي داشته و تحولات زيادي ايجاد كرده است و درس هاي ايشان در فلسفه توسط خودشان تحرير و بازنويسي شد و به صورت كتاب شرح مختصر منظومه درآمد كه بسيار دقيق است و در آنجا همان ويژگي نگاه دستگاه مند و سيستماتيك به فلسفه را مي بينيد . آن جودت فهم و ايماني كه به فلسفه دارند و استفاده اي كه مي شود از آن برد كاملاً در اين درس ها ديده مي شود. اما شرح مبسوط منظومه درس هاي فلسفه اي بود كه در منزل استاد القا مي شد. در واقع مي شود گفت كه شرح مبسوط بخشي از آن مباحثاتي بود كه ايشان در جمع مدرسان و محققان فلسفه دانشگاه هاي تهران آن را ارائه مي كردند. براي اين كه هم از قدرت فلسفه اسلامي دفاع كنند و هم بحثي تطبيقي بين يافته هاي فيلسوفان مسلمانان و فيلسوفان غربي ارائه بدهند. به همين جهت است كه مي بينيم در آن كلاس افرادي نظير منوچهر بزرگمهر كه هم منتقد فلسفه اسلامي و هم مترجم آثار زيادي در فلسفه غرب بود در آن جلسه ها حضور داشت كه سؤالات زيادي هم مطرح مي كرد و در تعليقات با علامت اختصاري(ب) مشخص شده يا حميد عنايت كه كارسترگ استيس درباره هگل را به گونه اي عالي ترجمه كرده است . شهيد مطهري در آن جمع مسايل فلسفه اسلامي را مطرح مي كرد و به اشكالاتشان پاسخ مي داد و فلسفه اسلامي را با فلسفه غرب در حضور آنان مقايسه مي كرد و جالب آن كه در موارد زيادي تقريري كه از مباحث فلسفه غربي جهت مباحثه ارائه مي داد مورد قبول آنها قرار مي گرفت. مثلاً در همان درسها، جايي به فلسفه هگل اشاره مي كند و اين برداشت را ارائه مي دهد كه علي رغم اينكه مسايل اصالت موجود و ماهيت به عنوان يك مسئله فلسفي براي هگل مطرح نبود- چرا كه اساساً اين بحث آن گونه كه در فلسفه اسلامي مطرح شده در فلسفه غرب مطرح نشده- اما از مجموع سخنان ايشان مي توان اين استنباط را كرد كه او اصالت ماهيت را قبول داشته و اصالت ماهيت به عنوان يك پيش فرض در نظريات او مطمع نظر بوده است. حميد عنايت بلافاصله اعتراض مي كند كه شما از كجا اين حرف را مي زنيد چرا كه عنايت در باره فلسفه هگل كه خود از فيلسوفان دشوار ياب است بسيار كار كرده بود و كتاب استيس را كه شاهكاري است به صورت بسيار عالي ترجمه كرده است. با توجه به اين كه بسياري، از همين شروح شاگردان هگل توانستند فلسفه هگل را دريابند. شهيد مطهري جواب مي دهند از همان ترجمه اي كه خود شما از فلسفه هگل به عمل آورديد و به قسمت هايي از كتاب ارجاع مي دهد. در آنجا آقاي عنايت ضمن تصديق سخن شهيد مطهري اظهار شگفتي مي كند كه «من با اينكه كتاب را ترجمه كرده ام ولي اين نكته اي كه شما به آ ن تفطن يافته ايد و استنباط كرده ايد خود من دقت نكردم و اكنون تصديق مي كنم كه اين سخن درست است و اشاره مي كند:
005934.jpg

« ربما حامل فقه الي من هوافقه منه» اي بسا فقيهي كه از آن كساني كه آن ميراث فقهي را به دستش رسانده اند افقه باشد.»
و انصافاً شهيد مطهري در همه زمينه ها اين گونه بود.
اين شرح مبسوط منظومه حاصل آن درسهاست كه با ويرايش و آوردن سؤال و جوابها در پاورقي و انسجام بخشيدن به بحثها، انتشارات حكمت به چاپ رساند. در هر صورت شهيد مطهري به ويژه در شرح مبسوط منظومه به دنبال آن نبوده است كه كتاب درسي ارائه بدهد كه اصولاً تحرير خود شهيد مطهري هم نيست. آنچه ايشان نوشته است مجموعه مقالاتي است كه تحت عنوان مقالات فلسفي چاپ شد و انصافاً تبحر ايشان و تحليل عميقي كه در فلسفه داشته اند چه در فلسفه مشايي و اشراقي و چه در حكمت متعاليه مي توانيم ملاحظه كنيم يا تعليقاتي كه بر اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد خود علامه طباطبايي داشته اند.
شهيد مطهري با مقدمه و تعليقاتي كه بر هر يك از مقالات اصول فلسفه و روش رئاليسم نگاشته است ضمن آنكه اين كتاب را بسيار سودمند و مفهوم كرده، افزون بر آن بسياري از تحقيقات خود را در فلسفه تطبيقي ارائه مي دهد. نكات انتقادي هم گاهي نسبت به بيانات علامه طباطبايي دارد كه در همانجا ذكر مي كند. لذا ويژگي ايشان را در فلسفه بايد اين بدانيم كه به معناي دقيق كلمه انديشمند فلسفي بود و صرفاً يك مدرس فلسفه نبود يعني كاملاً تفلسف داشت، اگرچه به فلسفه صدرايي تمايل بسيار زيادي داشت ولي در عين حال هر جا كه لازم بود از انديشه پردازي و اظهار نظر خودداري نمي كرد و اين دلبستگي باعث نمي شد كه اين كار را انجام ندهد.
* آثار گرانقدر شهيد مطهري نشان دهنده اين است كه ايشان در فلسفه فراتر از يك شارح صرف بوده اند، لطفاً درباره نظريات ابداعي و ابتكارات فكري علامه مطهري در حوزه فلسفه صدرايي توضيح بدهيد.
- يكي از ويژگي هاي ايشان در فلسفه صدرايي نگاه دستگاه مند به اين فلسفه بود كه البته خود ملاصدرا فلسفه اش را به اين شكل معرفي نكرده بود. اگر دقيق نگاه كنيم كتاب ۹ جلدي اسفار كه امروزه چه در حوزه و چه در دانشگاه به عنوان كتاب درسي تلقي مي شود در اصل كتاب درسي نمي باشد. زيرا از طريق خواندن آن كتاب هرگز نمي توان به مكتب و روش فكري صدرا دست يافت و آراء او را در فلسفه بازشناسي كرد. چرا كه اين كتاب يك دايره المعارف است و همانگونه كه ملاصدرا در ابتداي كتاب ذكر مي كند در بسياري از مباحث بر ممشاي قم حركت مي كند و با  آنها همراهي مي كند و پراكندگي هايي كه در اسفار وجود دارد نشان مي دهد كه نمي توان آن را يك كتاب درسي تلقي كرد. ما اگر اصول و مباني فلسفه صدرايي را تقرير بكنيم و بعد آن دستگاه فلسفي كه بر اين اصول مبتني شده است و آثار و نتايجي كه از مجموعه اين دستگاه مي توان به دست آورد را به دنبال آن تقرير كنيم حاصل آن قطعاً ۹ جلد كتاب نخواهد شد و چه بسا اگر بخواهيم خيلي مسأله را گسترده بگيريم نهايتاً دو جلد كتاب بشود و شهيد مطهري اينگونه به اين فلسفه پرداخته است. يعني ضمن ارائه دستگاه مند اين فلسفه، آثار و نتايج جديدي از آن گرفته است. در اينجا براي اشاره به پاره اي از مهمترين آنها مي توان به نگاه استقلالي علامه مطهري به مسئله شناخت و معرفت اشاره كرد. از شهيد مطهري كتابي به عنوان شناخت شناسي چاپ شده است. همچنين در اصول فلسفه و روش رئاليسم، آن سه مقاله اي كه به بحث معرفت و شناخت شناسي مربوط مي شود، استاد مطهري بر آنها مقدمه مبسوطي نوشته است كه خود يك مقاله مستقل است و در آنجا سعي كرده است مباحث معرفت شناسي را به صورت يك نظام در بياورد.
اين از ابتكارات ملاصدرا بود كه بحث علم و معرفت را جزو مسائل فلسفي به حساب آورد. با آنكه امروزه در فلسفه غرب معرفت شناسي يكي از شعبات فلسفه است و يك رشته مستقل محسوب مي شود ولي در فلسفه اسلامي تا زمان ملاصدرا به عنوان يك مسئله هم، به رسميت شناخته نمي شد.
البته اين به آن معنا نيست كه فيلسوفان گذشته راجع به علم و ادراك و شناخت صحبتي نكرده اند، بلكه ذيل مباحث مختلف و به صورت استطرادي راجع به علم و ادراك اظهار نظر كرده اند. اما ملاصدرا در اسفار در مبحث عقل و معقول ابتكاري دارد و نظر جمهور فلاسفه كه قائل بودند علم كيف نفساني است نپذيرفت و اصلاً علم را خارج از مقولات به حساب آورد و اين نظر را ما با مراجعه به اسفار نمي توانيم به دست بياوريم. زيرا در آنجا كه به بحث وجود ذهني مي پردازد همان نظر جمهور فلاسفه را تقرير مي كند و از همه اشكالاتي كه متوجه آن نظريه  است دفاع مي كند و حتي اشكالات جديدي مطرح مي كند كه پيشينيان به آن يا نپرداخته بودند يا در مقابل آن اظهار عجز كرده بودند و آ نچنان با حرارت در دفع اين اشكالات مي كوشد كه براي خواننده هيچ ترديدي باقي نمي ماند كه ملاصدرا همان نظريه جمهور فلاسفه را پذيرفته است. در حالي كه نظر نهايي او در جلد ۳ اسفار در مبحث عقل و معقول بيان شده است و در آنجا اساساً علم را خارج از مقولات مي داند. در فصل اول اين مرحله ملاصدرا استدلال مي كند كه علم از اقسام هستي است و بنابراين بحث درباره علم و ادراك از عوارض ذاتيه وجود محسوب مي شود. لذا مي توان گفت ملاصدرا بحث علم و ادراك را به صورت يك مسئله فلسفي در آورده است، اما امثال شهيد مطهري و شايد بتوان گفت در رأس همه و نوصدر ائيان، يعني كساني كه فلسفه ملاصدرا را قبول داشته اند و به طرح و شرح آن پرداخته اند،مانند علامه طباطبائي تمام تلاششان اين بود كه علم و ادراك را به صورت يك ديسيپلين و يك شاخه مستقل در بياورند به همين جهت است كه در كتاب اصول فلسفه علامه طباطبايي سه مقاله را به بحث علم و ادراك اختصاص مي دهند و شهيد مطهري در اين زمينه كتاب مستقل دارد. در اينجا باز نگاه سيستماتيك مطهري را مي بينيم. به طور مثال ايشان در اولين مقدمه اي كه بر مقاله اول علم و ادراك اصول فلسفه و روش رئاليسم مي نويسد، مجموعه مباحثي كه درباره علم و ادراك وجود دارد را تقسيم بندي مي كند. به نظراتي كه فيلسوفان غربي داشته اشاره مي كند و راه حلي كه آنها براي مشكله معرفت ارائه كرده اند و به رفع نقص آن راه حل ها مي پردازد و اشاره مي كند كه راه حل اساسي در فلسفه اسلامي ارائه شده و نهايتاً به بازسازي و بازخواني آنچه كه در فلسفه اسلامي ارائه شده است مي پردازد.
به همين سبب مي توان گفت يكي از ابتكارات مهم او در مبحث شناخت شناسي است و در اينجا نظريات جديدي ارائه مي دهد. ايشان مرتباً در تعليقات بر كتاب روش رئاليسم اشاره مي كند كه ما تا ذهن را نشناسيم نمي توانيم فلسفه داشته باشيم و اين يعني تقدم معرفت شناسي بر مباحث ديگر فلسفه. همينطور مي بينيم كه روي مفاهيم فلسفي يا همان كه مي گفتند معقولات ثانيه فلسفي تأكيد ويژه اي دارد چراكه ضمن مطالعه تاريخ تفكر و انديشه در حوزه تفكر اسلامي ايشان به اين نكته تفطن يافته بود كه غالب مناقشات و چالش هاي فكري مربوط به همين مفاهيم است. تعبير خودشان اين بود كه مفاهيم به گونه اي هستند كه يك پايشان در ذهن است و يك پايشان در بيرون .
شهيد مطهري تقرير بسيار دقيق و عالي اي البته مبتني بر دستگاه فلسفه صدرايي، از اين مفاهيم به دست مي دهد و آن را در شرح مبسوط منظومه كاملاً پرورانده است. از ديگر ويژگي هاي فكري شهيد مطهري توجه به تاريخچه مسائل است. بايد به اين نكته توجه داشت كه علم هويت تاريخي دارد. ما اگر هر مسئله از مسائل علم به ويژه فلسفه را بخواهيم فرابگيريم بايد به تاريخچه آن توجه كنيم و اگر پيشينه آن مسئله را مطرح و درك نكنيم، خود آن مسئله را هم نخواهيم فهميد. به تبع آن اگر بخواهيم آن را براي ديگران قابل فهم كنيم قاعدتاً بايستي پيشينه آن را ارائه كنيم. لذا شهيد مطهري در اين جهت با آگاهي تمام زحمت زيادي كشيده و خود به پيشينه مسائل فلسفي توجه بسياري داشت. يكي از نقدهايي هم كه ايشان برآثار فلسفي داشته همين نكته است كه فيلسوفان ما اين نگاه تاريخي را به مسائل نداشته اند.
* آقاي دكتر در ابتداي صحبت به اين مسئله كه شهيد مطهري از فلسفه به عنوان ابزاري براي فهم دين و دفاع از دين استفاده مي كرد، اشاره كرديد، بفرمائيد آيا اين مسئله هم مي تواند از موارد ابتكاري  ايشان باشد البته منظورم نحوه استفاده از فلسفه براي فهم و دفاع از دين است نه كليت مسئله كه البته قبل از ايشان فيلسوفان ديگري نيز بوده اند كه فلسفه را ابزاري در راه دين مي دانستند.
- نكته ديگري كه مي توان در فلسفه به عنوان ابتكار شهيد مطهري نام برد، استفاده ابزاري از فلسفه براي فهم دين و دفاع از دين است. به عبارت ديگر شهيد مطهري ورودشان به دين ورودي عقلاني بود. شايد بتوان گفت پروژه شهيد مطهري در دين شناسي، پروژه عقلاني كردن درست دين بود. به لحاظ تاريخي ايشان از اينكه معتزله كه از فرق اسلامي است و يك فرقه عقل گرا بوده قوت نيافتند و مضمحل شدند، تأسف مي خوردند. براي اينكه حيات تعقلي اسلام با منكوب شدن سياسي معتزله توسط عباسيان كه ابتدا خودشان هم معتزلي بودند و بعد به خاطر مسائل سياسي رفته رفته ازآن رو برگرداندند، دچار ركود شده بود.
تفسيري كه علامه مطهري از عقلانيت داشت، عقلانيت فلسفي بود، آن هم فلسفه صدرايي. ايشان از فلسفه براي فهم دين سود مي جست و نه تنها در حوزه  اصول دين بلكه در حوزه فروع هم از فلسفه استفاده مي كرد.
ادامه دارد

انديشه
ادبيات
حقوق بشر
علم
فرهنگ
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  حقوق بشر  |  علم  |  فرهنگ   |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |