نگاه
از كوزه همان تراود ...
|
|
كبري نيكوخوي منفرد
خدا رحمت كند رفتگان را مخصوصاً خيلي قديمي ترها را، چقدر دانا و حكيم بودند. آدم تعجب مي كند با اين كه مدرسه و تخته سياه و كتاب درسي و دوره ابتدايي و راهنمايي و خلاصه اين همه برو بيا نداشتند، چقدر اهل «گفتمان» و گفت وگوي تمدن ها بودند و انگار تكنولوژي ميكرو در گفتمان ها را مادرزادي بلد بودند و كوتاه و مختصر نتيجه چند تا جلسه و همايش را مي گفتند.
فقط حيف كه از آن همه قديم نديم ها تا حالا يك عدم تساوي، كمي فقط يك كمي مشكل ساز شد. آن هم اين كه گوينده خوب بسيار است، اما كو، گوش شنوا يا بهتر بگوييم كو به قول امروزي ها، اهل «كاربست گفته ها و يافته ها». در نتيجه، سخنان نغزو حكيمانه ديروزي هم به سرنوشت پژوهش هاي امروزي مبتلا شده و هر دو در كنار هم در كتابخانه ها خاك مي خورند. وگرنه اگر حرف قديمي ها را مي شنيديم كه ساده ساده مي گفتند: از كوزه همان تراود كه در اوست، مي فهميديم از كوزه پيكره و تفكر كسي كه او يك حكم كارگزيني با عنوان معلم در دست دارد، خواهي نخواهي، علم و تفكر و ... چكه چكه نمي كند و همان كه در اوست، تراوش مي كند: دل نگراني و ...
و گفت كه:
ذات نايافته از هستي بخش
كي تواند كه شود هستي بخش
اما كو، گوش شنوا؟!
اما وقتي به عالم واقعي جامعه پا گذاشتيم، شنيديم كه علماي علم اقتصاد خودي مي گويند اسراف بد است و خرج آموزش و پرورش بيش از منافع آن است. پس صرفه جويي بيشتر كردند و ما در عالم معلمي، در دور و برمان تا بخواهيد كوزه هايي ديديم كه از آن خون به جاي منزلت و سربلندي مي چكيد و نفس بريدگاني را ديديم كه مي خواهند هستي را بخش كنند، اما ندارند كه ....
نتيجه اين كه تمام نوشته هاي حكيمانه به درد چاپ در كتاب ها مي خورد تا بچه ها بخوانند، نمره بگيرند و معلم ها درس بدهند و حقوقكي بگيرند و در تاريخ آموزش و پرورش تطبيقي خوانديم كه فلان كشور ينگه دنيا وقتي دچار تحول عظيم علمي و اقتصادي ... شد كه شوروي اولين سفينه اش را به فضا فرستاد و آمريكا فهميد كه بايد آموزش را دريابد. در عالم پر شر و شور دانشجويي فكر كرديم مگر ما چي مان از آمريكا كمتر است كه در نيابيم كه اگر مي خواهيم به عرش اعلا برسيم با پاي استوار معلم و آموزش است. راستي كي مي توانيم؟
|