شنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۵
مرور ۲۵ سال سينماي ايران
معلم در آ ينه تصوير
علي شيدفر
005955.jpg

معلم، كلاس درس و مدرسه از آغاز تاريخ سينما تا به امروز مضمون اصلي درفيلم هاي بسيار بوده اند. در ايران نيز به خصوص در سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سينماگران به شكل هاي گوناگون به اين موضوع پرداخته اند و آثاري در اين زمينه پديد آورده اند كه برخي از آنها همچون خانه دوست كجاست نه تنها در داخل كه در فراسوي مرزها درخشيده اند و موفقيت هايي براي سينماي ايران به ارمغان آورده اند.
اين مضمون جذاب و تاثيرگذار گذشته از فيلم هاي بلند محور فيلم هاي كوتاه و مستند بي شماري بوده اند كه پرداختن به آنها مجال بيشتري مي طلبد. آنچه دراينجا و به مناسبت روز معلم مطرح خواهد شد مروريست گذرا به فيلم هاي بلند سينمايي از آغاز انقلاب تا به امروز كه به نوعي معلم را دستمايه كار خود قرار داده اند.
جنگ اطهر اولين فيلم بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است كه يك معلم را به عنوان شخصيت اصلي فيلم به تصوير مي كشد.
اين فيلم كه در سال ۵۸ به نمايش درآمد درباره آموزگاري به نام اطهر است كه وقتي پي مي برد زندگي يكي از دانش آموزانش به نام فتاح به بن بست رسيده است مي كوشد تا با آگاه كردن او نسبت به مسايل اجتماعي به ياري وي بشتابد و جان خود را برسر اين راه مي گذارد.
«جنگ اطهر»، «فرياد مجاهد» و« پرواز به سوي مينو» تنها ۳ فيلم ايراني هستند كه در سال ۵۸، نخستين سال پيروزي انقلاب در سينماهاي تهران به نمايش درآمدند.
005958.jpg

كارگردان اين فيلم محمدعلي نجفي و بازيگرانش فرامرز قريبيان، مجيد مظفري، زيبا سجادي، محمود استادمحمد و غلامحسين لطفي بودند.
از بيست فيلم سينماي ايران در سال ۱۳۶۰ نيز يك فيلم معلم را به عنوان شخصيت اصلي خود انتخاب كرده است. اين فيلم كه پيكرتراش عنوان دارد درباره يك معلم نقاشي به نام فرهاد است كه در نظام شاهنشاهي به خاطر فعاليت هاي سياسي به زندان افتاده است. ساواك به شرطي حاضر است او را آزاد كند كه حاضر شود مجسمه اي از شاه را بسازد. فرهاد ابتدا قبول مي كند اما ضمن كار پشيمان مي شود و آنچه را كه ساخته خراب مي كند و سرانجام نيز جان خود را بر سر اين كار مي گذارد.
«جاده هاي سرد» و «همه با هم» دو فيلمي هستند كه در سال ۱۳۶۵ به معلم مي پردازند. جاده هاي سرد ساخته مسعود جعفري جوزاني با بازي علي نصيريان و حميد جبلي درباره معلمي است در روستا كه با اسماعيل براي تهيه دارو از روستا رهسپار شهر مي شود.
اما جاده پر از برف و حركت سخت و دشوار است. معلم از ادامه راه بازمي ماند و در محلي پناه مي گيرد. اسماعيل پس از تهيه دارو باز مي گردد. گرگ هاي گرسنه به معلم حمله ور مي شوند اما اسماعيل به كمك اهالي روستا به نجات معلم مي شتابد.
«همه با هم»ساخته محمد نوري زاد ماجراي معلمي است كه به عنوان رزمنده به جبهه مي رود. در جبهه با پيرمردي آشنا مي شود كه به اصرار از او مي خواهد پس از جبهه به روستاي زادگاه پيرمرد برود. معلم خواسته او را برآورده مي كند. هنگام ورود به روستا اهالي به پيشواز او مي آيند و از اين كه مي بينند غلامحسين شهيد نشده اظهار شگفتي مي كنند. معلم پي مي برد كه شباهت زيادش به غلامحسين علت اصرار آن پيرمرد بوده است.
در سال ۶۶ نيز دو فيلم «دبيرستان» و «جدال در تاسوكي» معلم را محور اصلي خود قرار مي دهند. جدال در تاسوكي ساخته فرامرز قريبيان سرگذشت معلم جواني است كه براي تاسيس يك مدرسه به روستايي در سيستان اعزام مي شود. ببرك خان قاچاقچي باسابقه به مخالفت با معلم برمي خيزد. جواني كر و لال و يك قهوه چي پير  از معلم حمايت مي كنند. درگيري هايي پيش مي آيد و ببرك خان هنگام حمل موادمخدر توسط ژاندارم ها دستگير مي شود. در انتها معلوم مي شود كه جوان كرولال يك سروان پليس و مامور مخفي است.
معلم نيز سرانجام موفق به افتتاح مدرسه مي شود.
دبيرستان ساخته اكبر صادقي نيز ماجراي دبيري است به نام ناصري كه پس از ترك اعتياد به كار سابقش برمي گردد و در كلاس متوجه مي شود كه يكي از دانش آموزان به نام مسعود عامل فروش هرويين است. ناصري براي پي گيري قضيه به سراغ خانواده او مي رود و مي بيند كه خانواده اش بر اثر اعتياد از هم پاشيده شده  است. ناصري به كمك بقيه بچه ها به سراغ عاملان اصلي خريد و فروش هرويين مي رود و باند آنها را ازبين  مي برد و بعد مسعود را مجبور به ترك اعتياد مي كند.
005961.jpg

«برهوت» در سال ۱۳۶۸ تنها فيلمي است كه به سراغ معلم مي رود و سرگذشت او را به تصوير مي كشد. اين فيلم كه توسط محمدعلي طالبي نوشته و كارگرداني شده است درباره آموزگاري به نام رسول است كه از شمال به يك منطقه كويري منتقل مي شود. او آرزو دارد روزي بتواند باغچه اي سبز و خرم در آنجا بسازد اما در يك شب توفاني همسرش را كه باردار است قبل از رساندن به دكتر ازدست مي دهد. اين اتفاق وضعيت روحي او را به هم مي ريزد و براي رهايي از بحران رواني خود سرانجام تصميم مي گيرد به كمك بچه ها اطراف روستا را با كاشتن گل و گياه سبز كند.
در سال ۱۳۶۹ سينماي ايران در ۸ فيلم معلم و مدرسه را به عنوان موضوع اصلي موردتوجه قرار مي دهد. فيلم مشق شب ساخته عباس كيارستمي و مدرسه اي كه مي رفتيم ساخته داريوش مهرجويي مدرسه رجايي ساخته كريم زرگر بيشتر به مسايل مدرسه و درس و مشق تاكيد دارند و در بقيه معلم محور اصلي فيلم است.
«آب را گل نكنيد »ساخته شهريار بحراني ماجراي «فرزانه»  آموزگار نهضت سوادآموزي است كه در روستا خدمت مي كند.
او در يك شب توفاني به سختي بيمار مي شود و براي معالجه نزد پدرش مي رود. پس از بهبودي همراه پدر رهسپار روستا مي شود اما در راه ميان برف و سرما جان خود را از دست مي دهد. روز خاكسپاري خواهرش به عنوان آموزگار جديد وارد روستا مي شود.
«عبور از غبار» ساخته پوران درخشنده سرگذشت معلمي است كه در اطراف تهران به سختي زندگي مي كند. همسر او گرفتار بيماري كليه مي شود و بايد عمل پيوند كليه انجام دهد وگرنه مي ميرد. وضعيت مالي آموزگار به گونه ايست كه راهي براي نجات همسر نمي بيند. اما در آخرين لحظات، مادر يكي از دانش آموزان بي انضباط حاضر مي شود يكي از كليه هايش را به همسر معلم هديه كند.
«اي ايران »ساخته ناصر تقوايي، «سكوت» ساخته علي سجادي حسيني و «همه يك ملت» به كارگرداني حسين مختاري آثار ديگري هستند كه در سال ۶۹ هريك به نوعي به تجليل از مقام معلم مي پردازند.
سال ۱۳۶۹ را مي توان سال حضور پررنگ معلم در سينماي ايران خواند. در اين سال فيلمسازان بايد فيلم سينماي معلم را چه از لحاظ كميت و چه ازنظر كيفيت به بالاترين سطح آن مي رساندند. از سال ۶۹ به بعد حضور معلم و مدرسه در سينماي ايران كم رنگ مي شود به طوري كه از سال ۶۹ تا ۸۲ ،يعني در مدت ۱۳ سال، فقط ۸ فيلم به اين موضوع پرداخته اند. «شنا در زمستان» و «مدرسه پيرمردها» در سال ۷۰ «دره هزارفانوس» در سال ۷۲ و جاده عشق در سال ۷۳، شهردار مدرسه در سال ۷۸، تخته سياه در سال ۷۹، «آرزوهاي زمين» و «قطعه زمستاني» در سال ۸۱ فيلم هايي هستند كه هريك به نوعي معلم را به عنوان شخصيت اصلي و درس و مشق و آموزش را دستمايه كار خود قرارداده اند.
005964.jpg

ايستگاه متروك ساخته عليرضا رئيسيان كه در سال ۱۳۸۲ ساخته شده آخرين فيلم سينماي ايران است كه شخصيت جالب يك معلم در روستايي دورافتاده را به تصوير مي كشد. فيلم كه براساس طرحي از عباس كيارستمي ساخته شده داستان زن و شوهر جواني است كه در راه زيارت به مشهد خودرويشان در جاده اي دورافتاده و پرت خراب مي شود. زن كه نقش آن را ليلا حاتمي برعهده دارد در خودرو منتظر مي ماند تا همسرش براي آوردن كمك به روستايي متروك در همان نزديكي مي رود و با مردي به نام فيض الله آشنا مي شود كه معلم و سلماني روستاست و از مكانيكي خودرو نيز سردرمي آورد. در اين روستا تمام مردها به شهر كوچيده اند و تنها اوست كه براي آموزش كودكان و كمك به زنان در ده باقي مانده است. فيض الله به همراه راننده براي تعمير قطعه اي از خودرو به شهر مي روند و در اين مدت زن به جاي فيض الله تدريس بچه هاي روستايي را به عهده مي گيرد. او كه در آرزوي داشتن فرزند مي سوزد و به اميد معجزه اي دست به اين سفر زده است در همين فاصله سعي مي كند با كودكان و زنان روستايي ارتباط برقرار كند. در پايان پس ازآنكه خودرو تعمير مي شود آنها به سفر خود ادامه مي دهند، درحالي كه زن به شناخت تازه اي از خود و پيرامونش رسيده و ارتباط عاطفي عميقي با كودكان برقرار كرده است.
فيض الله معلم روستايي در اين فيلم شخصيت قابل تأملي دارد و مي تواند نمادي از شخصيت واقعي معلم در طول تاريخ آموزش و پرورش باشد. او نمونه اي از مردان خردمند، بي نياز و بصير روستايي است كه زندگي در محروميت و شرايط سخت توانايي ها و قابليت هاي او را بارور ساخته و جهان بيني و بينش فلسفي عميقي به او بخشيده است.

شعر معلم
در كلاس خاطرات
005967.jpg
جواد محقق
بچه ها سلام!
صبحتان به خير
من همان صبور سالهاي سخت
من همان غريب آ شنا
معلمم.
گرچه مدتي كنارتان نبوده ام
يادتان كه بوده ام!
شعر تازه اي برايتان سروده ام
واژه هاي شعر من
گرچه اندكي قديمي است
چون شما شكوفه ها، ولي
ساده و صميمي است
شعرهاي من
- مثل آينه -
جلوه گاه بي ريايي شماست.
خانه هاي شعر من
اگرچه كاخ نيست
كلبه هاي روستايي شماست
در كلاس خاطرات من
بوي حرف هاي روشن شما
مثل جوي شعر
جاري است.
با خيالتان هنوز
باغ ذهن من بهاري است
شعرهاي من به يادتان
عكس هاي يادگاري است
بچه هاي خوب من!
گرچه موي چون شب مرا
مثل برف كوچه هاي صبحدم
سفيد كرده ايد
غم مبادتان
كه با صداي خنده هايتان دل مرا
خانه اميد كرده ايد
با شمايم آي...
آيه هاي شادي و نشاط
با شما
كه شعر زندگاني منيد
مي رويد اگر ز پيش من
يادتان بماند اين:
حاصل جواني منيد.

نگاه معلم
مدرسه عشق
005970.jpg
مجتبي كاشاني
در مجالي كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
كه در آن همواره اول صبح
به زباني ساده
مهر تدريس كنند،
و بگويند خدا
خالق زيبايي
و سراينده عشق
آفريننده ماست.
مهربانيست كه ما را به نكويي
دانايي
زيبايي
و به خود مي خواند
جنتي دارد نزديك، زيبا و بزرگ
دوزخي دارد- به گمانم
كوچك و بعيد
در پي سودا نيست
كه ببخشد ما را
و بفهماندمان،
ترس ما بيرون از دايره رحمت اوست

در مجالي كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
كه خرد را با عشق
علم را با احساس
و رياضي را با شعر
دين را با عرفان
همه را با تشويق تدريس كنند

لاي انگشت كسي
قلمي نگذارند
و نخوانند كسي را حيوان
و نگويند كسي را كودن
و معلم هر روز
روح را حاضر و غايب بكند
و به جز ايمانش
هيچكس چيزي را حفظ نبايد بكند
مغزها پرنشود چون انبار
قلب خالي نشود از احساس
درس هايي بدهند
كه به جاي مغز، دلها را تسخير كند.
از كتاب تاريخ
جنگ را بردارند
در كلاس انشاء
هر كسي حرف دلش را بزند
«غيرممكن» را از خاطره ها محو كنند
تا، كسي بعد از اين
باز همواره نگويد: «هرگز»
و به آساني همرنگ جماعت نشود.

زنگ نقاشي تكرار شود
رنگ را در پائيز تعليم دهند
قطره را در باران
موج را در ساحل
زندگي را در رفتن و برگشتن
از قله كوه
و عبادت را در خدمت خلق
كار را در كندو
و طبيعت را در جنگل و دشت.
مشق شب اين باشد
كه شبي چندين بار
همه تكرار كنيم:
عدل
آزادي
قانون
شادي...
امتحاني بشود
كه بسنجد ما را
تا بفهمند چقدر
عاشق و آگه و آدم شده ايم
در مجالي كه برايم باقيست
باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم
كه در آن آخر وقت
به زباني ساده
شعر تدريس كنند
و بگويند كه تا فردا صبح
خالق عشق نگهدار شما.

حقوق بشر
ادبيات
انديشه
علم
فرهنگ
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  حقوق بشر  |  علم  |  فرهنگ   |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |