پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۰
به ياد شادروان استاد حسن پورعيديان
تنها پيرآئين ورزان نيشابور رفت!
006303.jpg

هوشنگ جاويد*
در محوطه نمايشگاه فرهنگ استان ها كه دانشجويان عاشق فرهنگ بومي به راه انداخته اند خبر به من مي رسد، رضا فرزند كوچك استاد كه با گروه موسيقي نيشابور آمده مغموم و افسرده و آرام به من مي گويد، مي داند كه من چقدر با پدرش صميمي و نزديكم، من كه از ديدن شوق اين همه جوان علاقه مند دانشجو به وجد آمده بودم، سرگيجه مي گيرم،  اشك امانم نمي دهد، دانشجويان متعجب اند از حالت من، بهروز وجداني دوست گرانقدرم سعي در آرام كردنم دارد، تسلايم مي دهد اما مگر مي شود باور كرد كه استاد آئين ورزان حماسه و شاديانه هاي ابر شهر كهن ايران نيشابور، رخت از دنيا كشيده است.
همين نيمه ي شعبان سال پيش بود كه به دعوت راديو تهران براي اجراي برنامه به تهران آمد و در پارك انديشه دو شب تمام چندين هزار نفر را از كار خود و گروهش حيران نمود و همه را مبهوت هنر خويش كرد، تازه از فرانسه آمده بود و كلي صحبت در مورد كارش در آنجا داشت كه چه كرده است. آشنايي من با استاد حسن پورعيديان به سال هاي كودكي ام برمي گردد، ده ساله بودم كه در روستاي عشق آباد در خانه كربلايي غلام عشقي فرزند اسمعيل بندار پسرخاله  ي مادربزرگم، استاد حسن را براي اولين بار ديدم و با هنرش آشنا شدم، او با خانواده ي مادر بزرگ مادري ام روابط خوبي داشت، مباشرت مي دانست: هنر داشت و مهمتر از همه صداقت.
گاه به گاه سري به عشق آباد و كاهان و چنارسوخته و اردمير مي زد و در كنار اقوام هنرش را عرضه مي داشت. آن وقت ها مرحوم ابوطالب عشقي مي آمد و با صداي خوشش دوتار و دايره استاد حسن را همراهي مي كرد،  كربلايي غلام و پسر مرحومش حسين كه مكينه دار بود با آمدن استاد حسن كار را فراموش مي كردند چرا كه پورعيديان ماهرانه موسيقي اجرا مي كرد.
بهار در نيشابور با حسن و خانواده پدري اش مي آمد و من و همسالان به عشق آواز آهو بره مي دويديم و مي رفتيم تا سحر انگشتان او كه از يك سو در نخ ها گره خورده بود و از سوي ديگر ساز را به صدا در مي آورد ما را به دنيايي رهنمون مي كند كه در آن امام رضا(ع) ضامن آهو مي شد و آهو مي رفت و فرزند خود را شير مي داد و برمي گشت.
او به سبب آنكه مادرش از ايل كرمانج فرهادخاني (ايل گل صد معروف) بود ضمن آنكه با زبان كرمانجي آشنايي داشت و به همين دليل هم تا لحظه ي رخت بربستن از دنيا از گروه موسيقي كرمانج هاي ده «ظلم آباد» نيشابور بهره مي برد.
با آنكه سختي فراوان كشيده بود، زندگي را سخت نمي گرفت،  كارش را به چند جشنواره ي داخلي و خارجي برده بودند اما هيچ كمكي تا دو سال پيش در طرح تكريم هنرمندان به او نشده بود و حتي ورودش به طرح تكريم هنرمندان يك سال پيش صورت گرفت، رفتنش نيز بر سر گرفتن مبلغ مستمري اش از بانك بوده كه اجل مهلتش نمي دهد و او را از بين مي برد.
دو سال پيش با حسين دي پير به خانه اش رفته بوديم، در يك لحظه سقف خانه اش را نشان داد و گفت: ببين مي خواستم وام بگيرم كه اين سقف بر سر زن و بچه ام فرود نيايد آنقدر سخت گرفتند و چك و سفته و ضامن خواستند كه پشيمان شدم از اينكه سقف را بردارم، هر جور بود موقتي جلوي چكه را گرفتم تا بعد خدا چه بخواهد.
حسن پورعيديان مطرب عشق بود، ايمان داشت و با خدايش و امام رضا(ع) حالي داشت. با آنكه پدر شهيد بود هرگز نخواسته بود تا از امتيازي كه داشت سوءاستفاده كند. ابرشهر نيشابور او را مي شناسند و هنر آئيني اش را،  دو تا سه دهه آئين هاي پيوند مردم منطقه با حضور هنري حسن پورعيديان انجام پذيرفت، خودش به خنده مي گفت: سه هزار تا عروسي با ساز من و هنر من صورت گرفته، پورعيديان تنها فرد بازمانده در خراسان بود كه بازي آئيني آهوبره را كه به صورت داستان آهنگين همراه با اجراي عروسكي است انجام مي داد، او بچه ها را با روح معنوي و مذهبي آشنا مي كرد، با رفتن او ديگر كسي نيست كه در نيشابور براي بچه ها اين هنر آئيني را اجرا كند و فاجعه اينجاست.
اخلاق و فروتني او در رفتارش به گونه اي بود كه همه را تحت تأثير قرار مي داد، متانت او،  آرامش در گفتار، منطق ساده و روان براي ايجاد محيط اطمينان در ميان افراد گروهي كه طي ساليان متمادي فعاليتش پديد آورده بود، او را به جايي رسانده بود كه افراد كهنسال گروهش او را «بابا»ي خود مي دانستند.
به سفرهاي خارجي بسياري  رفت، بي  سروصدا و آرام و در همه شهرهاي غرب قصه ي آهنگين آهوبره و امام رضا(ع) را به اجرا در آورده بود و آنها را مسحور هنر خود كرده بود.  پورعيديان پير نگهدارنده آئين هاي ابرشهر كهن ايران نيشابور بود. او حافظ بخشي از فرهنگ حماسي و آئيني سرزمين بود، علت ماندگاري بازي آئيني حماسي چوب بازي و اسب چوبي او بود.
مي گفت: در سال هايي كه بر هنرمندان بي توجهي فراوان مي شد و اذيت مي كردند،  به گونه اي برخورد  كردم كه همه مي دانستند در اشتباهند، شادروان پورعيديان با فعاليت مستمر خود، مستعد در نگه داشتن بهينه ي هنر موسيقي نيشابور شد چون آن را ميراث نياكان مي دانست و به اصرار هم مي گفت كه اين دين است بر گردن من و اگر قرار است زنده بماند بايد درست باشد، نه اينكه نادرست.
روزگاري نه چندان دور مرحوم فريدون گرايلي دوست گرانقدري كه پايداري و زنده ماندن مجموعه ي خيام را بر عهده داشت و خدمات فراواني به هنر نيشابور نمود و از قضا دوست صميمي استاد پورعيديان هم بود، نوشته بود كه: بايد پذيرفت تاريخ، غربالي است كه فقط دانه هاي درشت را نگه مي دارد (مشاهير نيشابور،  ص ۶۶ ،  ۱۳۷۷) و پورعيديان تنها دانه درشت هنرهاي آئيني به ويژه موسيقي آئيني منطقه ي خود بود، حالا نه نيشابوريان كه در خراسان بايد به دنبال كسي چون استاد حسن بدوند چون به قول شاعر خشتمال سوخته دل يغما: زيرا صدف ز بعد شكستن گهر دهد.
عصر بي تفاوتي به هنرهاي آئيني باعث گرديد كه اين عزيزان يك به يك سر به خاك سرد نهند و صداي كسي در نيايد، تنها كاري كه بشود كرد مراسم باشكوهي براي تشييع جنازه ي محترمانه اين آئين ورزان است، گرچه شنيدم كه مردم نيشابور و ارگان ها و نهادهاي انقلابي و فرهنگي نيشابور براي پير آئين ورزان خود سنگ تمام گذاشته اند اما به ياد داشته باشيد مرگ هر هنرمند در عرصه هنرهاي آئيني اين سرزمين يعني فروريختن ديواري از برج و باروي ميراث ناملموس و معنوي در اين سرزمين كهن متدين است. علامه  استاد شفيعي كدكني جايي نوشته بودند كه: براي بازسازي اين نيشابور بايد جان كند ... بايد جان كند و هر پاره اي از اين موجوديت را به هر وسيله كه امكان پذير است به دست آورد و بررسي كرد و شناخت و شادروان پورعيديان چنين كرد با همه ي توانش،  اما پورعيديان باز هم ناشناخته رفت، بخشي از گنج هنرها و ميراث شفاهي نيشابور به راحتي به زير خاك در جوار عطار و خيام و يغما و بزرگان ديگر فرهنگ نيشابور جاي گرفت.
از دي ماه سال ۸۲ تا اول ماه دوم ۱۳۸۳ سه هنرمند بزرگ هنرهاي آئيني به ديار باقي شتافتند. محمدحسين مهرابي (سي سخت- ياسوج) شاهنامه خوان و حكايت خوان و نوحه گر، استاد سبزعلي درويشيان (خرم آباد - لرستان)، شاهنامه خوان، نظامي خوان، ساريخون، استاد حسن پورعيديان (نيشابور- خراسان)، به آينده و مسئله ي فناي يك فرهنگ و آئين بيانديشيد،  حمايت،  برنامه ريزي و روشمندي را در اين زمينه آغاز كنيد، مرگ اينان مرگ آئين هاي پاكي است كه نسل جوان ناآشنا با آن است و ديگر تكرار نمي شود. پير چنگي نيشابور هم رفت، ارزشمندي او، محفوظات ذهني اش و تلاش براي ارائه ي آن بود كه از خود نشان مي داد، وقتي كه در دومين جشنواره ي موسيقي آئيني از او تجليل شد باور نمي كرد، مي گفت: خيال مي كردم ديگر فراموش شده ام و افسوس كه ديگر جشنواره ي موسيقي آئيني تكرار نشد.
006306.jpg

با شناختي كه از او دارم و حرف هايي كه از او شنيده ام و به زودي به چاپ خواهم رساند،  به ياد اين شعر ابن جلال نيشابوري افتادم كه انگار پورعيديان با سازش مي نوازد و مي خواند كه:
هر ذره كه در هواي من رقص كند
خورشيد شود، براي من رقص كند
غم هاي جهان بر دل من، شادي شد
كو زهره كه در عزاي من رقص كند
اين ضايعه ي تأسف بار و فقدان بزرگ پير آئين ورزان ابر شهر نيشابور را به جامعه ي هنري نيشابور، خانواده ي محترمش و خانواده محترم شهداء نيشابور و بنياد شهيد نيشابور تسليت مي گويم و از درگاه خداوند متعال شادي روح آن شادروان را مي طلبم.
* پژوهشگر موسيقي نواحي ايران و رئيس كانون پژوهشگران خانه موسيقي

گزارشي از عيادت جمعي از علاقه مندان هنر موسيقي از استاد تجويدي
بلند قامت هنر
006309.jpg
در چند سال اخير استاد تجويدي به دليل بيماري در منزل بستري هستند و هر از چند گاه هنر مندان و علاقه مندان استاد از وي عيادتي به عمل مي آورند ، تا سنت حسنه عيادت از بيمار كه در فرهنگ اسلامي و ايراني ما بسيار ديرپا و مستمر بوده ،همچنان تداوم داشته باشد.
نوشته زير حاصل يكي از اين عيادتهاست .با آرزوي بهبودي براي استاد ،اين نوشته را مي خوانيم .
ابتداي دهه ۱۳۱۰ خورشيدي، هادي خان تجويدي فرزند سلطان الكتاب (خوشنويس دوران قاجاري) و شاگرد استاد كمال الملك و معلم و استاد نقاشي ابوالحسن صبا به سفارش محمدآقا ملك و براي كتابخانه او، تابلويي را با موضوع مجلس ارايه شاهنامه به سلطان محمود توسط حكيم طوس نقاشي مي كند و به همراه فرزند ارشدش علي به بازار آهنگرها و كتابخانه ملك مي رود. در آنجا و به هنگام تحويل تابلو با رفتار نسنجيده و نامناسب  آقاي ملك روبه رو مي گردد و شگفت اينكه رفتار محمود غزنوي با ابوالقاسم فردوسي پس از هزار سال در قالبي ديگر تكرار مي شود و هادي خان تجويدي با تغير و رنجشي شديد كتابخانه را ترك و در خارج از كتابخانه، شدت ناراحتي قلب او را به سكته اي ناقص وا مي دارد و از بازار آهنگرها تا آخر عمر آن يگانه نقاشي، مقيم صبور و شكيباي بستر بيماري مي شود و تا پسرش الفباي بي مهري و ابتداي تلخكامي و عدم رعايت شأن هنري هنرمندان را به عينه و حضوراً و شهوداً با دستان كوچك و روحيه نازك نوجواني لمس و حس نمايد. سالها بعد استاد علي تجويدي داستان منصور حلاج و شبلي را در كتابها خواند همان را كه در نوجواني و در ۱۴ سالگي در داستان فوق، خود شاهد آن بود. چرا كه محمدآقا ملك شبلي گونه و خود از اهالي فرهنگ و به اصطلاح اهل درد بود.
در زخم تبر، تيشه و تندر نشكستم
بر دار، ز پرتاب گلي خرد شكستم
اولين روزهاي ارديبهشت سال جاري جمعي از هنرمندان هنر موسيقي و معلمين يكي از مؤسسات شبه دانشگاهي به عيادت استاد بزرگ و پيشكسوت و مرد موسيقي در سال ۱۹۹۸ حضرت استاد علي تجويدي در منزل ايشان شرفياب گشته و تا ساعات و دقايقي را در كنار آن معلم اخلاق و ادب در فضايي سرشار از صفا و نغمه  و نوا از محضر آن شريف كسب فيض و جذب فوض نمايند.
خواهر بزرگوار سركار خانم معصومه مهرعلي كه از زمره بهترين شاگردان استادمان مرحوم محمود كريمي و از مدرسين خوب رشته آواز محسوب مي شوند، به همراه فرزندان هنرمندش ارژنگ و سارنگ سيفي زاده و آقاي داوود مجد نوازنده و مدرس تار و آقاي اصفهاني نوازنده و مدرس تمبك به همراه استاد فروتن هنر عكاسي آقاي دولو، در اين جمع پر صفا حاضر بوده اند و به دليل اينكه حقير مقدمات اين نشست را با خواهش از همسر استاد سركار خانم شوكت سالك فراهم كرده بودم ايشان دستور دادند تا چند خطي نيز در مورد استاد بنگارم كه سعادت و توفيق، رفيق و يار گشت و سخن فراتر از چند خط و سطر توسني و سركشي نمود. اهل هنر و ادب بر بنده خواهند بخشيد. ان شاءالله.
سلطان الكتاب خوشنويسي كه هفت لحن عاشقي به ويژه تعليق و نسخ و ثلث را نيكو مي نگاشت و تو گويي آنچه كه از سلوك و منش و هنر در ذهن و ضمير و انگشت داشت بين علي و محمد فرزندان پسرش هادي تجويدي به تساوي در كيفيت و معنا، تقسيم كرده بود و از اين ميراث هر آنچه به تصويرگري و تجسم بخشي و حوزه بصري و چشم نوازي مربوط مي  شد به محمد و همه آ نچه به صوت و صدا و جادوي انگشت و صرير خامه و مقوله شنيداري و قوت و قدرت گوش بود به علي بخشيده بود.
نامه اي دارم بهار انشاء  كه طبع بلبلش
چون صرير خامه پيش از خط غزلخواني كند (بيدل)
و از آثارش آنچه برجاست چه مكتوب و چه مضبوط، همگي گوياي ظرافت و قدرت توامان انگشتان و حسن قريحه و استحكام كرسي بندي ها و نازك نگاريها و چشم نوازيها در يك پيكره و پيوستگي هنري است.
سلطان الكتاب را پسري بود كه نام هادي نهاده، بعدها نام خانوادگي تجويدي گزيد و همو در نقاشي شاگرد كمال الملك (محمد غفاري) برترين و نام آورترين نقاش تمامي دوران هنر ايران و استاد نامدارترين موسيقيدان در تاريخ ايران يعني ابوالحسن صبا گشت. هادي خان به قدري در هنر نقاشي مهارت يافت كه حتي استادش كمال الملك را به شگفتي و اعجاب واداشت .روزي پدرم يكي از تابلو نقاشي هاي كمال  الملك را كه به ديوار هنرستان الصاق شده بود عيناً ترسيم نمود و آن تابلو را در كنار ديوار روي زمين نهاد و وقتي استاد كمال  الملك وارد شد پرسيد چرا تابلو مرا پايين آورده ايد...[ نقل از استاد علي تجويدي]
نتيجه قريحه و ذوق و استعداد و نيز تربيت و تعليم در نزد چنين پدر بزرگ و پدري آن شد كه در هنر نقاشي و بويژه تمثال و شمايل و مينياتور محمد تجويدي چهره اي فراموش ناشدني در تاريخ هنر اين مرز و بوم گشت و در موسيقي و در پيوستگي با توفيق درك محضر اساتيد حسين ياحقي و ابوالحسن صبا، استاد بي بديل: علي تجويدي كه به تعبير حاج آقا مجرد ايراني: (خطاب به صبا در قصيده معروف خود)

زان ميانه علي تجويدي است
كه تو را بود يار و هم ياور
راوي است از صبا و ياحقي
وز دو استاد كسب كرده هنر
با قرائات سبع و با تجويد هفت را هفت گونه زد زيور
زنده ياد سيد بزرگوار استاد محمد ميرنقيبي همواره مي گفت كه آقاي تجويدي در كمتر از يك ماه آموزش و تلاش عاشقانه از يك فرد مبتدي و بدون اطلاع كه فقط صدايي خوش داشت، آوازه خواني تربيت كرد كه اولين اجرايش تصنيف (آزاده ام من) شد. آن تصنيف را بايد شنيد تا بهتر از هر قلم و سخن استاد تجويدي و قدرت معلمي و توان انتقال دانستني هاي خود به ديگري را درك و لمس نمود. سخن از استاد بسيار است او كه در زندگي پربار و پر افتخارش، شاگردي صبا و رفاقت عماد خراساني را دو بركت و نعمت ارزشمند خويش مي داند و كارنامه درخشان هنري او قامت افراخته او را افراشته تر مي نمايد ،معلمي و آموزش را به عنوان مهمترين وجه فرهنگي و هنري خويش برگزيده است.
آموزگاري از خصوصيات برجسته استاد و به عقيده نگارنده شايد فراتر از مجموعه آهنگ هاي اين سرو سربلند باغ هنر، مفيد و مؤثر بوده است و اين بلندقامتي (در روح و جسم) را طيف وسيع نسل شاگردان او از فرهاد فخر الديني و شجاع الدين لشگرلو و حسين يوسف زماني تا جوانترها مثل بيژن مرتضوي و حتي نوجواناني چون علي فاموري و... تأييد مي نمايد. در اين نگارش قصد تحليل و بررسي آثار استاد را ندارم اما صاحبان ذوق و همين طور اهل فن و نقادان هنر موسيقي به اتفاق در قريحه و ذوق ملودي سازي و نغمه پردازي استاد و شم موسيقايي و هوش سرشار و گوش دقيق او وحدت نظر دارند حتي آناني كه به مقوله آهنگسازي بسيار سخت گيرانه و آكادميك معتقد و پايبندند و هرگونه موسيقي غير پلي فونيك و غير چند خطي (در افق و عمود) و يا در سطح و عمق را اصلاً آهنگ نمي دانند و خالق آن را نيز آهنگساز محسوب نمي كنند و... باز بارها شاهد بوده ام كه در مقابل جوهره هنري كارهاي استاد، زبان به تمجيد و تصديق گشوده اند.
و اما اساسي ترين نكته اينكه: خداوند حق سركار خانم شوكت سالك را بر گردن هنر موسيقي ايراني ان شاءالله ادا نمايد كه از عهده انسانها خارج است چون كه اين بزرگوار به رغم سختي ها و مشقاتي كه در زندگي مشترك با يك هنرمند نامدار و شهير و محبوب وجود دارد و با وجود اندام و جثه ظريف و به ظاهر كوچك اما با روحي بزرگ و دلي چون دريا، سالها پرستار عاشق زخمهاي استاد و همدل و همراه شكيباي همسر، صبورانه و صادق با تمامي سختي ها و سنگ ها و جدلها و رنگها و تنگ دلي ها و تنگ حوصله گي ها، دقايق و لحظات سرشار از صفا و مهرباني را براي استاد و نيز هنرجويان و مهمانان و علاقه مندان بي شمار استاد فراهم آورده است، اجرشان با حضرت حق باد.
ايشان به بنده تأكيد بسيار داشتند كه از طريق مطبوعات به علاقه مندان و دوستان استاد اعلام شود كه درب منزل استاد علي تجويدي همواره به روي اهل فرهنگ و هنر و انسانيت باز است و از ساعت ۵ عصر به بعد حتي محتاج هماهنگي هم نيست و بدون قرار قبلي نيز دوستان مي توانند به ديدن استاد بيايند كه بنده به حسب وظيفه در اين نوشته آوردم.
در ضمن آقاي محمدزاده نيز از جوانان علاقه مند و ارادتمند استاد مي باشد كه اينك بيش از يك سال مي باشد كه با تمام وجود با دل و لبي خندان و پر محبت دستهاي استاد را به گرمي و قدمها و نفسهاي استاد را با صفا و مهرباني، با نظاره اي هوشمندانه و پرستارانه، مراقبت مي نمايد. از ايشان سپاس و بر او درود باد.

گزارش
دانشجويان «اركستر ملي» تشكيل مي  دهند
طرح ايجاد اركستر سمفوني ملي دانشجويان كشور متشكل از دانشجويان حرفه اي در رشته موسيقي نوشته شده و اساسنامه آن در حال تدوين است. به گزارش خبرنگار ما اين طرح با هدف ايجاد بستري مناسب جهت شناخت و معرفي استعدادهاي جوان و ناشناخته در ايران اجرا مي شود و اين در حالي است كه اين اركستر سمفوني دانشجويي در كشورهاي ديگر فعال بوده و حتي چند دانشجوي ايراني نيز در آنها عضو هستند.
اصغر عقيلي دهكردي مسئول امور كانون ها و مجامع فرهنگي و هنري اداره كل وزارت علوم در گفت وگو با خبرنگار ما گفت: «نگاه مجمع كانون هاي موسيقي اين است كه اركستري با حضور نمايندگان دانشجويان كشور تشكيل شود. اين طرح كه از سال ۷۸ مطرح بوده است با وجود اعتباراتي كه براي فراهم كردن زمينه هاي لازم در بخش هاي مختلف ايجاد شد، به دليل محدوديت هايي عملي نشد. شكل گيري اركستري با حداقل استانداردهاي لازم نياز به پتانسيل هاي دانشجويي و مرجعي فرادانشگاهي و ملي، همچنين امكانات اعتباري دارد و در صورت تصويب از مهرماه سال جاري آغاز به كار خواهد كرد.»
وي در توضيح محدوديت در امكانات اعتباري تصريح كرد: «دانشجوياني كه در عرصه موسيقي داراي توانايي هاي لازم هستند، عموماً اين كار را به عنوان حرفه خود انتخاب كرده اند، پس تأمين معاش آنان با توجه به محدوديت هاي اعتباري موجود امكانپذير نيست.» لازم به ذكر است: تعريف هزينه كار دانشجويي در اين طرح و عدم وجود پشتوانه و حمايت هاي دولتي به منظور خودگرداني طرح از مشكلات پيش روي آن خواهد بود.
مسئول امور كانون هاي فرهنگي- هنري وزارت علوم در خصوص اهداف تشكيل اين اركستر گفت: «ايجاد بستري براي تجربه اندوزي دانشجويان رشته موسيقي، شناخت و معرفي استعدادهاي ناشناخته دانشجويان به جامعه فرهنگي و حرفه اي و ايجاد فضايي كه دانشگاهيان بتوانند به كسب تجربه براي رويارويي با بازار كار بپردازند از جمله هدف هاي ماست.»
علي بهرامي فر، دبير مجمع موسيقي دانشجويان كشور نيز با اشاره به مثبت بودن طرح و اجراي آن در اكثر كشورهاي جهان گفت: «گسترش فعاليت هاي دانشجويي و ارائه آثار آهنگسازي دانشجويي از جمله اهدافي هستند كه ما در اين طرح دنبال مي كنيم.»
وي در خصوص تأمين مالي طرح نيز اشاره به بحث خودكفايي مالي از سوي تأمين اعتبارات وزارت علوم راتأييد و تأكيد كرد: «اين كار پرهزينه خواهد بود كه تاكنون صحبت هاي مقدماتي انجام شده است. پيگيري هاي كلي در اواخر خرداد ماه انجام شده و اميدواريم اين اركستر از مهرماه سال جاري شروع به كار كند.»
اساسنامه طرح اركستر دانشجويان كشور در مجمع كانون هاي موسيقي در حال تدوين است و پس از تكميل و تصويب، به زودي در شوراي مركزي اين مجمع جهت بررسي و مذاكره عملياتي شدن به معاونت فرهنگي- اجتماعي داده خواهد شد. با توجه به هماهنگي هاي انجام شده و همكاري مهندس مغازه، مدير كل فرهنگي وزارت علوم، اميد است كه اين طرح به تصويب رسيده و اجرا شود.
علي بهرامي فر، در خاتمه با اشاره به وجود اركستري در دانشكده هنر كه در چند سال گذشته موجود بود گفت: اركستر دانشجويان كشور متشكل از دانشجويان دانشگاه هاي مختلف كشور خواهد بود كه به صورت حرفه اي در زمينه موسيقي فعاليت مي كنند؛ در حالي كه اركستر دانشكده هنر، يك اركستر داخلي بود.»
دبير مجمع موسيقي گفت: به محض تصويب اساسنامه، اين اركستر در سال ۸۳ فعاليت خود را آغاز خواهد نمود.
وي گفت: طي فراخواني كه از سوي وزارت علوم منتشر خواهد شد، نوازندگان اركستر ملي يا سمفوني را انتخاب خواهيم كرد.
وي گفت: شوراي انتخاب اعضاي اركستر، متشكل از اساتيد برجسته كشور و نماينده مجمع موسيقي دانشجويان هستند.

بادي- برنجي ها بخوانند
نفس گيري را از كتاب بياموزيد

«سازهاي بادي- برنجي اركستر و نحوه نوين نفس گيري صحيح» كتابي است از «حسين شريفي»، استاد دانشگاه هنرو عضو اركستر سمفونيك كه اطلاعات جديد موسيقايي دنيا در رشته تخصص خود، سازهاي بادي را گردآوري كرده است.
«حسين شريفي» نوازنده ترومبون و استاد موسيقي دانشگاه هنر و دانشكده صدا و سيما، اطلاعات مربوط به ساز تخصصي خود و ساير سازهاي بادي- كوبه اي را همراه با اصول صحيح نفس گيري در سازهاي بادي، در كتابي جمع  كرده است كه انتشارات سروش به زودي آن را منتشر خواهد كرد.
اين كتاب كه ۱۰۱ صفحه دارد، به دو بخش تقسيم شده است. بخش اول به تاريخچه سازهاي بادي- برنجي در اركستر سمفونيك، منطقه هاي صدايي اين سازها، قدرت صدادهي و مكانيزم عمل آنها اختصاص يافته است. در بخش دوم كه «شريفي» بر لزوم در دسترس قرارداشتنش براي هنرجويان و نوازندگان سازهاي بادي تأكيد دارد، توضيحاتي است در مورد نفس گيري دقيق در سازهاي بادي. او اميدوار است كه با انتشار اين كتاب بتواند كمكي به كم شدن بيماري هايي مانند آرتروز در ميان نوازندگان اين سازهها بكند. براي گردآوري اين كتاب به «مستندات موجود در سراسر دنيا» مراجعه كرده است: «بيشتر، ارتباط با نوازندگان سطح اول دنيا و كتاب هايي كه راجع به نحوه نفس گيري نوشته شده است، استفاده از مطالب موجود در اينترنت و همچنين استنباط خودم از تجربه كاري كه دارم.»
«شريفي» در اين كتاب از عكس هاي رنگي و مطالبي استفاده كرده است كه هنرجويان بتوانند تمرينات اين دوره ۲۱ روزه آموزشي را با كمترين مشكل انجام دهند.
وي تحقيق ديگري هم در دست دارد و مي خواهد تاريخچه ورود سازهاي بادي- برنجي به اركسترها، كارايي، تغيير مكانيزم هاي انجام شده و شكل تكامل يافته آن را دركتاب ديگري منتشر كند.
او كه خود براي جمع آوري اطلاعات، به زبان انگليسي مسلط است، در مورد منابع مكتوب موجود در زبان فارسي با صراحت مي گويد: «براي سازهاي بادي- برنجي هيچ منبع مكتوبي وجود ندارد.» به عنوان تنها منبع موجود، به كتاب سازها اشاره مي كند كه در آن هم تنها نام و وسعت صدايي اين سازها آورده شده، نه چيزي بيشتر و توضيح مي دهد: «اين سازها، خيلي مهجور مانده اند. بخصوص ترومبون.» دليل اين مسئله را هم «استنباط غلط از آن» عنوان مي كند: «مردم فكر مي كنند ترومبون يك ساز نظامي است. در حالي كه در بسياري از كارهاي كلاسيك، پاپ و جز حضور دارد.»
در توضيح اين ساز، به خواستگاه آن «ايتاليا» اشاره مي كند و استفاده اي كه «ترتنرها» قبل از قرن ۱۲ ميلادي براي اطلاع رساني موقعيت هاي جنگي از آن مي كرده اند. اما از دويست سال پيش كه به شكل امروزي درآمده است: «با سه مدل «ترمبون آلتو»، «ترمبون تنور» و «ترومبون باس» وارد اركسترها شده. بخصوص در اركسترهاي جاز كه ريشه در موسيقي سياه پوستان آمريكا دارد و در موسيقي لاتين.»
تاريخ ورود ترومبون به ايران به زمان قاجار و حضور مستشاران فرانسوي براي راه اندازي موسيقي تشريفاتي و نظامي بازمي گردد و از هنگام آغاز كار اركستر سمفونيك تهران در زمان «پرويز محمود» به اركستر سمفونيك ما هم راه يافته است. با اين حال كمتر غيرموسيقيداني هست كه حتي نام اين ساز را شنيده باشد و در كمتر آگهي تبليغاتي كلاسهاي موسيقي واژه «ترومبون» به چشم مي خورد. «شريفي» براي توضيح اين وضعيت چند دليل مي آورد: «صداي بلند ساز، بزرگي حجم آن و سختي نواختنش.» به همين دليل هم ترومبون را سازي «غيربزمي» مي نامد كه در مجالس از آن استفاده نمي شود. در مقابله به جمله اي از «استراوينسكي» استناد مي كند و ترومبون را «قلب تپنده اركستر» مي خواند.
«شريفي» از چهار نوازنده حرفه اي ديگر نام مي برد: «غلامحسين عباسي»، «مهدي محمودي»، «علي عباسي» و «رضا دبيري». خودش هم گروه اركستر كوارتت بادي- برنجي، با چهار ترومبون تشكيل داده و قطعاتي ساخته شده از دوره «باروك» تا «مدرن» را تنظيم كرده است كه بعد از هماهنگي كامل، اجرا خواهد شد.
براي آشنا شدن با صداي ترومبون و نحوه كار «حسين شريفي» مي توانيد به آلبومهايي مثل «پرواز» و «سمفوني فلك الافلاك» از «كامبيز روشن روان»، «آب، خاك، آتش» از «فرهاد فخر الديني» يا بعضي از ساخته هاي «مجيد انتظامي»، «حسين عليزاده» و «بابك بيات» گوش دهيد.

هنر
ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |