پنجشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۰
نگاهي به مجموعه شعر« رهروان بي برگ» سروده: دكتر تقي  پورنامداريان
صفاي روشن درياچه هاي پاك و زلال
006270.jpg
محمود بينامقام
سروده هاي شاعر كه دوره اي تقريباً چهل ساله را پوشش مي دهد آينه اي از فراز و فرود روح فردي و جمعي او در ميان مردمي است كه وي در بيم و اميد و عشق و آزادگي آنان خود را شريك دانسته است
تقي  پورنامداريان پيش از اين بيشتر با نام پژوهشگر و منتقد ادبي و نويسنده به جامعه ادبي ايران معرفي شده است. وي سالهاست در دانشگاههاي مختلف ايران به تدريس زبان و ادبيات فارسي اشتغال دارد و كمتر كسي است كه به نوعي در وادي ادبيات سير و گشتي داشته و نام ايشان را نشنيده باشد. اما نگارنده نيز همچون بسياري ديگر از علاقه مندان ادبيات پيش از اين به ندرت شعري از او خوانده بودم. اول بار ايشان را در مراسم تشييع جنازه استاد فقيد مرحوم عبدالحسين زرين كوب ديدم كه همراه انبوه جمعيت حركت مي كرد و هنگامي كه در مسجد دانشگاه پشت تريبون رفت تا به اصرار جمع چند كلمه اي صحبت كند يادم است كه صحبتش، اينگونه شروع شد: «براي من خيلي مشكل است» و... و بغضي كه در گلو مي شكست. بعدها شعري را كه براي استاد زرين كوب سروده بود. در يادواره «كارنامه زرين» خواندم:
اي حرمت قلم!
اي افتخار كتابت!
هر لحظه سكوت تو بي ترديد
اندازه «دو قرن سكوت» است
خسران اين سكوت هميشه
جبران كدام چاره تواند كرد؟
و تازه در آن وقت فهميدم كه تقي  پورنامداريان شاعر است.
اخيراً كتابي از مجموعه سروده هاي ايشان به دستم رسيد و آن را با علاقه هرچه تمام تر خواندم، به خصوص به لحاظ اينكه برايم جالب بود بدانم اين چهره آرام و صبور دانشگاهي، لحظه هاي خلوت و حضور خود را چگونه ترسيم كرده است.
كتاب رهروان بي برگ بدون ترديد ارمغان يك عمر است. شعرهاي اين مجموعه هر چند فاقد تاريخ مكتوب است، اما اگر عنوان فرعي كتاب را در نظر بگيريم (مجموعه شعر ۱۳۸۱- ۱۳۴۵)، كارنامه پاكيزه سي و شش سال خلاقيت شاعر را پيش روي خواننده مي نهد. سالهايي كه بخش بزرگي از جواني شاعر و دوران پختگي او را نيز در برمي گيرد. تقي  پورنامداريان به گواهي زندگي نامه هاي كوتاه و خود نوشت(۱) در همدان به دنيا آمد، در هواي درخشان الوند پرورش يافت و بعدها نزديك ده سال از عمر خود را به معلمي در روستاهاي اطراف زادگاهش سپري ساخت. شايد همين انس و الفت با طبيعت، پاكيزگي و خلوص و صفايي طبيعي به شعر او بخشيده است كه در اولين برخورد، با زباني صميمي خواننده را متوجه خود مي كند:
وقتي كه آفتاب
در پشت تپه هاي شقايق غروب كرد
وقتي غروب خامش مغموم
هاشور سايه هاي سپيدار و بيد را
از كوچه باغ خلوت ده برچيد
وقتي كه همسرايي صدها زبان سبز
تحرير غربت آور غوكان قريه را
در پرنيان زمزمه پوشيد
وقتي كه دستهاي نوازشگر نسيم
دامان لاله گون شفق را
در پاره آبهاي چمن چين داد
غايب شدم ز خويش و ترا ديدم
با عطر غنچه هاي تبسم كه مي وزيد
در بحر بيكرانه گندمزار
در جام سرخ فام شقايق
در موجهاي سبز علفزار بي قرار...
(شعر حضور از كتاب رهروان بي برگ)
اين شفافيت زبان از ويژگيهاي برجسته «رهروان بي برگ» است:
در شهر يا بيابان
در دشت اي خيابان
فرقي نمي كند
در دل قرار نيست
شفافيت و صميميتي برخاسته از افقهاي زندگي امروز كه تصاوير عيني شهر را با خاطرات سبز روستاهاي دوردست پيوند مي زند: روشناي بنفش رنگ فلق/ كم كمك مي تراود از پس كوه/ در هوايي نه تار نه روشن/ مي دمد باغ ارغوان در دود/ مي شود روز تازه باز آغاز/ با سراسيمگي مردم شهر/ در دل كوچه ها خيابانها/ ازدحام صبور خودروها/ پشت ديوار راه بندان ها/ صف طولاني مسافرها/ بوق ماشين شتاب عابرها.../ خامش اندر ميان اين غوغا/ آنچنانم كه يك غريبه غروب/ تك و تنها به روستايي دور/... / كاش مي شد كه مي گسستم من / رشته هايي كه پاي را بسته است/ فكر را سوده، روح را خسته است!/ با خيالي مگر توانم رفت/ سوي آن رفته هاي دور از دست.../
بي گمانم به ياد مي آرند/ تپه آغلان الف آباد/ گردش موجهاي گندمزار/ كشمكشهاي شاخه ها با باد/ بي گمانم به ياد مي آرند/ بيشه زاران سبز، كسب و.../ با سپيدار و بيدهاي بلند/ با زبانهاي سبز زمزمه گر/ بي گمانم به ياد مي آرند/ خلوت بيشه هاي مانيزان/ شاخساران بر چمنها خم/ دره ساكت زيارت در/ لاله زاران غرق در شبنم/ سايه ساران سبز اندك نم.../ بعد رفتن كدام كس در شهر/ از منش هيچ ياد مي آيد؟ گويي از شاخه برگ مي افتد/ برگريزان كه باد مي آيد...
(شعر صبح شهر و خاطره)
تقي  پورنامداريان به گواهي آثار و شعرهايش التهابهاي مردم ايران را در مسيري پرپيچ و خم دنبال كرده است. سروده هاي او كه يك دوره تقريباً چهل ساله را پوشش مي دهد آينه اي از فراز و فرود روح فردي و جمعي او در ميان مردمي است كه وي در بيم و اميد و عشق و آزادگي آنان خود را شريك دانسته است. عشق به آزادي و عدالت در كنار عواطف شخصي از محورهاي اصلي معنوي شعر او به شمار مي رود:
محبوب من به چهره آزادي است
اجزاي ساده رخسارش
چون واجهاي واژه آزادي
هر يك جدا جدا
يك پاره از حقيقت واحد را
بر دوش مي كشد
تركيب جزء ها
تنها مثال چهره آزادي
مجموعه يگانه زيبايي است
تغيير اندكي
نظم ظريف سخت دقيقش را
آشفته مي كند
خال سياه كنج لبش را نگاه كن!
يك نقطه بيش نيست
اما نبودنش
مانند حذف نقطه آزادي
معظم ترين حقيقت هستي را
يكباره با تمام مفاهيم
بيگانه مي كند
محبوب من به چهره آزادي است
( شعر چهره آزادي)
سالهاي تيره دهه چهل به روشني در اين شعرها ترسيم شده است. با زباني گاه شعارگونه و خشماگين كه متأثر از فضاي آن سالها است، اما همچنان شفاف و صميمي:
امشب براي نور قلم گريه مي كنم (شعر بي آن پيام آور بي باك)
در همان سالهاي شعر خشم و عصيان، سالهايي كه هر فرد ايراني روشن بين رؤياي يك تحول عميق را در سر مي پرورد و به تعبير شاعر «در سرزمين ظلم، تظلم را/ باعزمي از تراكم ايمان/ دست از عصاره ايثار/ مردانه دل به كشتن صياد بسته بود» پيداست كه شاعر از توجه به ظرايف زبان نيز در عين حال غافل نبوده است. كلماتي چون عصاره و ايثار تصادفاً در كنار هم قرار نگرفته اند. شاعر همواره به شيوه گزينش كلمات توجه داشته است. در شعري به نام «آلوده» اين واژه گزيني دقيق در زبان شعر آشكار است:
از زخمواره هاي خللها و فرجه ها
مثل خلاء ، ريا
در دستهاي خالي اين دشت
نشت مي كند
دنبال به كام خيل جعلهاست
انبان دشت را
انباشته است يكسره سرگين گاوها
*
گيرم كه پنجه هاي شكنجه
از خون نه، از خضاب چنين سرخ است؛
باري نفس زدن
در اين هواي تارعفن پس چيست
گر خود شكنجه نيست
براي خواننده حساس به زبان توجه به اين نكته دشوار نيست كه كلمات انبان، انباشته و دشت تصادفاً در كنار هم قرار نگرفته اند. همچنين كلمات شكنجه و پنجه، خون و خضاب. علاوه بر اين واج آرايي حرف [خ] در بند اول شعر ارزش صوتي و موسيقايي خاصي ايجاد مي كند كه با زمينه پرخاشگر شعر كاملاً هماهنگ است. بويژه در كنار دو صامت ساكن در كلمات دست/ دشت/ نشت/، كه با ايجاد انقباض دهاني به القاي حس كلافگي و خشم ياري مي رساند. گويي همه اجزاي موسيقايي و اسباب تصويري شعر دست به دست هم داده اند تا فضاي «آلوده» را ترسيم كنند. اين ايماژهاي صوتي به صورتي غيرمستقيم همواره در شعرهاي تقي  پورنامداريان حضور دارد و زمينه هاي تصويري را تقويت مي كند. براي مثال كيست كه صداي سيرسير حشرات موذي را احساس نكند . وقتي شاعر مي گويد:
آواز ناخوش خزش كرم و مار و موش
سوت و صفير موذي خارسك و ساس و سوسك
( شعر سرگذشت)
شفافيت زبان و ارتباط پيوسته شاعر با طبيعت كه شايد چندين سال زندگي در روستاهاي اطراف زادگاهش همدان، آن را تقويت كرده است، تصويرهاي شعر او را چون طبيعت ساده و زلال و از پيچيدگي و ابهام دور ساخته است. تشبيه ها و استعاره هايي كه شاعر عناصر آن را غالباً از طبيعت اقتباس كرده است:
ديو سپيدموي
پرچين بروي سرددم آفتاب پوش
بر باغ و راغ و كوه و دمن پاشيد
خاكستر سفيد
از بارش مداوم برف اينك!
كس راه را ز چاه نمي داند.
(شعر آن گرد رخش تاز)
اين تصويرها به همراه عناصر موسيقايي دلخواه از جمله اوزان مناسب و زمينه عاطفي نيرومند اثرگذار و تازه اند:
ابروان تو به يك جفت پرستو ماند
كه سپيده دم يك صبح بهار
در خلاف جهت از لانه به پرواز آيند ...
*
چون تو مي خوابي و خورشيد نهان مي گردد
وصف مژگانت
مثل ساران بهار
پاي دو تپه مهتابي پلك تو فرو مي آيند
من همه شب نگران مي مانم
و اولين مطلع مرثيه شب را
- كه مژه هاي تو پرداخته اند-
آنقدر مي خوانم
تا صف ساكت ساران آرام
از ته تپه به پرواز آيد
و شب آهسته و نرم
دامن خويش ز رخسار سحر بردارد
راستي را كه فراز آمدن صبح بهار
رهن پرواز صف ساران است
(شعر خضر كجاست)
سالها تمرين و ممارست پيوسته در زبان و ادبيات فارسي در كار شاعري تقي پورنامداريان تعبيه است. اين مطلب را علاوه بر شيوه واژه گزيني و تصويرسازي از آنجا مي توان دانست كه شاعر مظاهر سنت را هر جا كه دلخواه و كارآمد اوست به روش خاصي به كار مي گيرد. گويي به گفته اليت سنت را در كارخانه ذهن نوجوي خود سامان دهي مجدد كرده است. بدين ترتيب احوال و تجارب شخصي او از طريق استفاده مناسب از سنت ادبي، فراشخصي مي شود و وجدان فردي او مبدل به وجداني اجتماعي مي گردد:
در جستجوي دانه و آبي به روي خاك
همت حقير و عاطفه بي رنگ مي شود
تا خشم و عشق را
يارا پريده رنگ چنان بيني
كه در تك سياه چه آبي
تصويري از ستاره كم تابي

يارا دريغ
طوفان خشم رستم دستان نمي وزد
يارا دريغ
خورشيد داغ و ملتهب عشق مولوي
در آسمان عاطفه ما نمي دمد
من تشنه ام
من تشنه هميشه آن خشمم
كه بي هراس قدرت كيكاوس
تاوان خونبهاي سياوش را
خنجر به گرد گردن سودابه مي نهد
من تشنه ام
من تشنه هميشه آن عشقم
كه شمس آسمان چهارم را
در تاب عشق شمس زميني
در مجمع الكواكبي از واژه هاي ناب
در بند مي كشد
(از شعر وقتي كه عشقهاي قديمي)
عشقي كه شاعر را ملتهب كرده است در لابه لاي سطرهاي كتاب درخشندگي دارد و اگر شعرها بر اساس ترتيب تاريخي منظم شده باشد مي توان گفت كه اين شعله تابناك در همه اين دوران، آشكارا و نهان، جان او را پرفروغ كرده است:
آن نغزتر درخت كه در طول ساليان
در قلب باغ شخصي ناپيدام
پيوسته جلوه داشت
در منظري نهان
مي بينمش برابر خود امروز
با چشم صرعيان
پربار و سايه دار و تناور
با سيب هاي سرخ معطر
مثل چراغ لاله منور
در زير سايه سار تو از زيركي عقل
وز تار و پود درهم آز و نيازها
چون سيب از درخت
شيرين و لب گزان
آزاد گشته ام
و هرچه لطف و خوبي و نور است، بي ريا
آورده است عشق
از ذات من به صحرا
(شعر در سايه سارتو)

زندگي و عرفان بهاء ولد
در ابتداي اين نشست علي اصغر محمدخاني، سردبير كتاب ماه ادبيات و فلسفه، در باب نبود اثري مستقل درباره بهاء ولد به زبان فارسي گفت: ما آثار چنداني در فارسي درباره بهاء ولد نداريم و بيشتر با نام او به واسطه نسبتي كه با مولانا دارد، آشنا هستيم. سال ها پيش استاد فروزانفر معارف بهاء ولد را منتشر كرد و به طور پراكنده در آثار استاد همايي و دكتر زرين كوب اشاراتي درباره او به چشم مي خورد، اما كتاب مستقل تأليفي تاكنون در باره او منتشر نشده است و ترجمه دكتر مشرف نخستين گام در اين زمينه محسوب مي شود.
پس از آن دكتر مريم مشرف، عضو هيأت علمي دانشگاه شهيد بهشتي ضمن بيان شرح حالي مختصر درباره فريتس ماير، در باب اين محقق اذعان داشت: تحقيقات فريتس ماير در زمينه حكمت، كلام و عرفان ايران ابعاد بسيار وسيعي دارد. براي مثال بيرون كشيدن يك منظومه فلسفي- حكمي از اثري چون «معارف» كه پدر مولانا آن را نگاشته است، كار بسيار دشواري است. يك شاعر، يك نويسنده، زماني كه قلم به دست مي گيرد و ناخودآگاه خود را روي كاغذ مي آورد، تنها فرد نيست. امروز با دستاوردهايي كه در علوم جامعه شناسي و روان شناسي به دست آمده، مي دانيم كه يك فرد، بيش از يك فرد است. يك فرد نشانه اي است در يك متن. فريتس ماير با كار خود نه تنها آن نشانه، بلكه آن متن را براي ما تجزيه و تحليل كرده است. متني كه بهاء ولد در آن يك نشانه شده است و سوررئال بودن كتاب معارف برآن متن دلالت دارد و همچنين بر گنجينه هاي فكري دوران خود. وي در ادامه سخنان خود افزود: طراحي نظام فكري يك شخص، كار ساده اي نيست. كاري است كه تنها به علم نياز ندارد، حتي نبوغ هم براي انجام چنين كاري كافي نيست. فريتس ماير در اثر خود به طراحي نظام فكري پدر مولانا اقدام كرده است. فريتس ماير از يك نظام اتميستيك در انديشه اسلامي ما صحبت مي كند. اتميسم اسلامي كه با بحث هاي كلامي اواخر قرن دوم آغاز مي شود و رد پاي آن در آثار بسياري از متفكران به چشم مي خورد، به عنوان ميراثي در زبان به دست بهاء ولد مي رسد.
دكتر مشرف ضمن بيان تأثير مشرق زمين بر انديشه هاي متفكران غربي اظهار داشت: اگرچه فريتس ماير مقايسه بسيار زيبايي بين جزءگرايي يا اتميسم بهاء ولد و اتميسم لايب نيتس انجام مي دهد، اما بهاء ولد خود در اين عوالم نيست، او يك شخصيت استثنايي است و در بند اين كه افكار و نظام فكري خود را تبيين نمايد، نيست. وي به شيوه جريان سيال ذهن، افكار خود را روي كاغذ آورده است. بنابر دلايل نامعلومي استاد فروزانفر بسياري از نوشته هاي او را «مواعظ» ناميده است. ماير اين نظر را رد مي كند. او عقيده دارد اين سخنان خصوصي تر و حتي در مواردي ناممكن تر از آن هستند كه موعظه خوانده شوند. اين سخنان در اصل يادداشت هاي فردي محسوب مي شوند.
بنابر اين از اين حيث، كتاب «بهاء ولد» اثري منحصر به فرد محسوب مي شود، چرا كه «معارف» تنها كتابي است كه به طور جامع و كامل از قلم يك عارف براي ما برجاي مانده است، عارفي كه ناخودآگاه خود را روي كاغذ آورده و تأملات خويش را بي آنكه قصد تعليم داشته باشد، بيان كرده است.
البته ما عرفاي بسياري داريم كه به بيان شطحيات پرداخته اند اما مطالب آنها يك كتاب نيستند و از طريق ديگران به دست ما رسيده اند. وي ادامه داد: بعد ديگري كه بايد به اثر بهاء ولد توجه شود، بعد زباني است. ماير در مقدمه خود اشاراتي به چرخش هاي زبان و خيزش هاي فكر دارد كه قلم توسني مي كند و كلام گسسته مي شود. حتي مي توان از ديدگاه هرمنوتيكي هم اين اثر را بررسي كرد.وي در ادامه سخنان خود با اشاره به شادي بخش بودن عرفان ناحيه خراسان، تصريح كرد: فريتس ماير در بخشي از اثر خود تنها به شادي در عرفان بهاء ولد مي پردازد. عرفان خراساني نسبت به ناحيه غرب، صبغه شادي دارد، تا جايي كه ابوسعيد، خوش بودن را فرضيه مي داند. اين نشاط و حيات تماماً در عرفان بهاء ولد متجلي و منعكس است و بسيار مورد توجه ماير بوده است. از اين حيث نيز معارف بسيار جاي كار دارد.
پس از آن دكتر توفيق سبحاني در باب اهميت اثر ماير گفت: من با خواندن اين اثر متوجه شدم كه مقدمه فروزانفر چه اهميتي دارد. اين كتاب از اين حيث براي من مهم است كه خود مولانا با آن نوراني تر مي شود. فروزانفر به موارد تشابه مولوي و بهاء ولد اشاراتي داشته است، اما موارد تشابه بسي بيشتر از اين مقدار است. بهاء ولد آيات قرآني را از ديدگاهي غير از آنچه در تفاسير صوفيه هست، مطرح كرده و با توجه به اثر ماير مي توان رساله بسيار خوبي در اين زمينه فراهم نمود. اين اثر به آبشخورهاي بسياري از انديشه هاي مولانا نور مي اندازد و آن را روشن مي نمايد.
در ادامه اين نشست دكتر سيد محمود يوسف ثاني در باب اهميت كتاب «معارف» اظهار داشت: اين اثر در بين كتب عرفاني اسلامي،  خصوصاً عرفاني زبان فارسي، كتاب منحصر به فردي است؛ چرا كه برخلاف سنت ابن عربي و پس از او كه در حوزه هاي ديني و مذهبي ما عرفان را بيشتر با آن مي شناسند، عرفاني كاملاً ذوقي و به سياق عرفان خراساني است. در نوشته هاي بهاء ولد ملاحظه هيچ امري از امور خارجي و بيروني كه معمولاً بر ذهن و زبان گوينده حاكم مي شود و او را در يك سلسله از ملاحظات و تقيدات محصور مي كند، وجود ندارد. او در نگارش اين اثر كاملاً آزادانه در بيان تجارب خود عمل مي نمايد. همچنين او در نگارش بسيار بسيار صميمي عمل كرده و نشانه اي كه دال بر ريا و يا ملاحظه امري باشد،  به چشم نمي خورد. اين اثر بسيار انساني است. ما انسان ها در خلوت خويش خودگويه هاي مختلفي درباره مسايل دنيا، انسان، خدا، جهان و رابطه اينها با هم داريم كه به بسياري از آنها حتي مجال ظهور در خودآگاه را به واسطه ملاحظات نمي دهيم. اين مسأله اقتضاي فرهنگ و فكر ماست. اما معارف بهاء ولد از بسياري از قيود آزاد است و او در كمال حريت مي انديشد. البته قطعاً از مرز زمانه و زمينه خويش به طور كامل خارج نمي شود اما بسياري از آن مرزها را در هم مي شكند و آن خود گويه هاي آزادانه خلوت خود را مي انگارد كه كتاب معارف حاصل اين تجربه است. وي افزود: كتاب معارف كتابي نيست كه در پي مفهوم سازي و دستگاه سازي براي بيان يافته ها باشد. هر آنچه ديده شده و تأمل شده، به قلم درآمده است، البته در حوزه مسايل خاصي كه محور مسايل عرفاني است. به نظر مي رسد اصلي ترين موضوع كتاب معارف به رابطه خدا و انسان باز مي گردد، بنابر اين، از اين حيث كتاب منحصر به فردي است. اين يافته ها در عين حال بسيار شفاف بيان شده اند و شايد امتياز بزرگ آن، اين است كه از چنبره مفهوم سازي كه معمولاً درس خوانده هاي رسمي در حوزه هاي علمي عرفان گرفتار آن هستند، رها و آزاد است.
دكتر يوسف ثاني در باب اثر ماير گفت: اشارات بسيار مفيدي در زمينه عرفان تطبيقي در اين اثر به چشم مي خورد. نكته ديگري كه در اين اثر ديده مي شود كمال دقت مؤلف است. در اين كه از هر نوع پيشداوري و قضاوتي بپرهيزد و اين زبان را تنها به زبان در آورد تا متن خودش سخن بگويد، بي آن كه دانسته ها و پيش زمينه هاي ذهني در به زبان در آوردن آن تأثير چنداني بگذارد. با مطالعه اين اثر در مي يابيم، گويا مكنون قلبي گوينده هماني است كه ماير ذكر مي كند. مسأله ديگر اين است كه توجهات عجيب و وافري به اصلاح متن در اين اثر وجود دارد، در بسياري از موارد ماير حتي قرائت فروزانفر را تصحيح و اصلاح كرده است.
وي در باب ترجمه اين اثر تصريح كرد: ترجمه چنين آثاري با توجه به مراجع مختلفي كه در زبان هاي مختلف دارند، كار سهل و ساده اي نيست و بسيار همت وافري به كار رفته تا اين اثر عالمانه به فارسي برگردانده شود، تمام ملاحظاتي كه مؤلف در حاشيه و متن ذكر كرده، سعي شده به زبان فارسي ترجمه شود. اما بهتر بود در مقدمه كتاب ذكري از آثار و احوال مؤلف كتاب شود تا شأن نويسنده آن براي جامعه ايراني مشخص گردد.
در پايان نشست دكتر مشرف در باب سبك نگارش ماير گفت: ما دوست داريم برخي از متون را روزنامه وار بخوانيم،  اما متن ماير از اين نوع نيست چون علاوه بر اين كه موضوع او، موضوع دشواري است، سبك نثري او هم مزيد بر علت مي شود. چون او زبان علمي و سبك نحوي به خصوصي دارد. پس براي خواندن اثر او ما بايد در ابتدا خودمان را آماده نماييم تا پس از درك دشواري ها از شهد مطالبش بهره مند شويم. وي ضمن اشاره به اهميت معارف در شناخت مثنوي به ذكر معادل هاي مشابهي در اين دو اثر پرداخت، اين مشابهت ها در مطالبي چون جاندارگرايي، مدح، محبت مادر در حق فرزند، نگاه نسبيت گرايي و... به چشم مي خورد.
در پايان دكتر محمد افضل بنووال، استاد ادبيات فارسي دانشگاه كابل، در باب عرفان اظهار داشت: عرفان موهبتي الهي است كه در دل بنده مستعد قرار مي گيرد. عرفان، علم حال و رمز و راز است و علم اسرار الهي است. در عرفان مرزهاي سياسي و نژادي وجود ندارد، عرفان، مسلكي جهان وطني است. در عرفان يك سلسله سمبول هايي وجود دارد كه دانستن آنها بسيار دشوار است. مولانا وقتي از «ني» و «نيستان» سخن مي گويد، با توجه به اشرافي كه دارد پشت پرده را مي بيند. اما درك حالات دروني مولوي براي ما بسيار دشوار است.

مرور
اخباري از نمايشگاه بين المللي كتاب تهران
006267.jpg
برخي ناهماهنگي ها در برخي سالن هاي هفدهمين نمايشگاه بين  المللي كتاب تهران، باعث ايجاد اعتراض هايي از سوي ناشران شده است.
در برخي از سالن هاي نمايش كتاب از جمله سالن هاي ۱۳ ، ۱۲ ، ۱۱ ، ۱۰ ، ۸ ، ۹ ، ۷ و ۵ فضاهاي خالي زيادي ديده مي شود. همچنين مسير عبور بازديدكنندگان در هر سالن امسال دچار تغييراتي شده است و اين باعث شده كه برخي غرفه ها از ديد بازديدكنندگان محروم شوند كه موجب اعتراض برخي ناشران نيز شده است. اين در حالي است كه اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران در سخنان برخي از مسئولين از نقشه هاي كامپيوتري براي اين منظور سخن گفته بودند.
ارشد عين اللهي- مسئول ستاد كميته اجرايي اتحاديه ناشران در نمايشگاه كتاب- درباره اين ناهماهنگي ها به خبرنگار ايسنا گفت: برخي از اين فضاهاي خالي متعلق به ناشران اكثراً شهرستاني است كه هنوز خود را به نمايشگاه نرسانده اند. بقيه فضاها نيز فضاي خروج اضطراري است كه در مواقع لزوم به كار مي آيد؛ ولي چند ناشر معترض بودند، چون غرفه شان به چشم نمي آيد، اين فضا را با پانل بسته ايم و معايبي دارد كه برطرف مي شود تا همه غرفه ها در جلوي ديد بازديدكنندگان قرار گيرند.
همين گزارش حاكيست كه در برخي از سالن ها برخي از ماموران جلوي در سالن ها ظاهراً از ورود كتاب هاي ناشران كه قصد دارند با چرخ دستي آنها را به جلوي غرفه هايشان ببرند، جلوگيري مي كنند؛ از جمله اين موارد در غرفه انتشارات كتاب مير بود.
خليل جبران و قلب تو شاعري است
جبران خليل جبران، نويسنده لبناني در تمام جهاني نامي آشناست و طرفداران فراواني دارد. در ايران نيز، آثار جبران ترجمه هاي مختلفي به خود ديده است و حتي كتاب پيامبران او، چندين بار توسط مترجمان صاحب نام ترجمه شده است و تقريباً اهل كتابي نيست كه «پيامبر» جبران را نشناسد و يا نخوانده باشد.
اخيراً كتاب جديدي از «جبران خليل جبران» با عنوان «قلب تو شاعري است» با ترجمه چيستايثربي، توسط نشر ناميرا وارد بازار نشر شده است. اين كتاب كه شامل شصت سروده خليل جبران در باب عشق و مرگ است، با وسواس فراوان از ميان آثار مختلف جبران انتخاب و ترجمه شده است و تقريباً تمام آنها، براي اولين بار است كه به فارسي ترجمه مي شود.
تفاوت اصلي اين كتاب با آثار ديگر جبران كه به فارسي ترجمه شده است، در نحوه انتخاب اشعار (با تمركز موضوعي عشق و مرگ) قطع، گرافيك و صفحه بندي كتاب است. كتاب در قطع جيبي باعكسهاي گلاسه تمام رنگي و صفحه بندي متفاوت، رويكرد جديدي از كتاب شعررا در اختيار علاقه مندان آثار جبران قرار مي دهد و به ويژه عكسهاي برگزيده رامين شيخاني، با فضاي اشعار هماهنگي كاملي دارد، به گونه  اي كه ورق زدن كتاب «قلب تو شاعري است» همچون پياده روي و گام زدن در فضاهاي سنتي ايران، فضاي آفتابي خوب، فضاي پرطراوت شمال و اساساً پرسه زدن در باغها و روياهاي شرقي است. چيستا يثربي در مقدمه كتاب مي گويد: «جبران را شاعر رويا و رمز و راز ناميده اند. گويي كه او از چشمي دروني برخوردار بود و درك عميقي از طبيعت و هستي انسانها داشت». ويژگي  اساسي شعرهاي اين كتاب، نوعي نگاه تغزلي به جهان هستي است، به گونه اي كه حتي مرگ به نوعي تلطيف مي شود و به خواهر عشق بدل مي شود. در نگاه عاشق، همه چيز زيباست و رنگ و بويي از معشوق دارد. عاشق حتي به مرگ لبخند مي زند. چرا كه مرگ براي او تباهي و نيستي نيست، تنها فرصتي براي نگاه كردن از زاويه ديگر است و درك جنبه هايي از هستي تا پيش از مرگ بر انسان پوشيده است. و به قول جبران به درستي كه «عشق قوي تر از مرگ و مرگ قوي تر از زندگي است» پس عشق بر همه چيز و حتي بر زندگي ارجحيت دارد. زندگي از ياد مي رود. اما عشق هرگز... و شايد از تمام لحظات خوب و بد زندگي، تنها عشق است كه در ياد مي ماند.

نگاه ديگر
هفدمين نمايشگاه كتاب از چشم حاشيه نشين
اكبر اكسير- آستارا
نمايشگاه و صف هاي طولاني
بعد از آن همه صف رنگارنگ در كوچه و خيابان، ديدن صف هاي طويل در نمايشگاه كتاب خبر جديدي نيست اما براي يك شهرستاني علاقه مند كتاب، ماندن در صف ورود به سالن و ديدار از غرفه ها شوق انگيز است بويژه وقتي كه نمايشگاه بين المللي باشد و شايد هم مانند نمايشگاههاي صنعتي- اقتصادي با هديه ها و اشانتيون هايي همراه باشد. تنها صفي كه عموم علاقه مندان را در نمايشگاه مي آزارد با عرض معذرت بايد بگويم صف دستشويي هاست!  و به قول عمران صلاحي همان تالار انديشه!  شما قيافه مسافر شهرستاني را در نظر بگيريد كه وقت نمايشگاه دارد تمام مي شود و او در مقابل درب دستشويي پيچ و تاب مي خورد تا نوبت عاشقي فرا برسد! چقدر خوب بود مسئولين نمايشگاه نسبت به ازدياد سرويس هاي بهداشتي و در صورت نبود امكانات با داير كردن دستشويي هاي سيار به صف هاي جانكاه پايان دهند تا خانواده ها و علاقه مندان كتاب وقت شريفشان را با موزيك متن سيفون تلف نكنند. حالا كاري ندارم به كمبود صندلي و نيمكت و سايبان در محوطه نمايشگاه كه آفتاب سمج بهاري بدجوري سياهت مي كند.
نمايشگاه كتاب و چهره هاي ديدني
نمايشگاه فرصت مناسبي است براي دوستان كتاب تا با چهره هاي ادبي- فرهنگي ايران زمين ديدار نمايند. سال گذشته كه براي اولين بار از نمايشگاه كتاب ديدن كردم شاعران و نويسندگان گرانقدري را از نزديك ملاقات كردم و در اين فرصت مجموعه شعر جديدم را خدمت اين عزيزان تقديم كردم كه بخوانند و نظر بدهند خدا را شكر تا امروز كه سالي از نمايشگاه ۱۶ گذشته است هيچ كدام از اين عزيزان موفق به مرور آن نشده اند و اين گوياي اين واقعيت است كه شاعران و نويسندگان ما فرصت سرخاراندن ندارند و شب و روز به توليد مشغولند تا به مصرف!  خانم سيمين بهبهاني با مهابت يك سردار ايل قشقايي در غرفه نگاه، نگاهم را جلب كرد و من حقير كه در غرفه نيم نگاه غريبانه نشسته بودم به خود جرأت دادم تا يك جلد از كتابم را خدمتشان هديه نمايم. دكتر ضياء موحد را وقتي به خبرنگاري شماره تلفن مي داد گير آوردم، آقايي كرد و كتاب را گرفت و از طلوع جاودانه درياي آستارا خاطره اي تعريف كرد. سيدعلي صالحي را بعد از سالها در غرفه نگيما ملاقات كردم، بوسه و كتاب رد و بدل كرديم و از خاطرات جوانمرگي ها گفتيم و شنيديم ...
راستي جواد خياباني را هم ديدم خيلي لاغر شده بود. براي وزن كم كردنش حرفي پراندم، گفت از فكر تو لاغر شده ام!  شاعر جواني از گچساران آمده بود به خاطر چاپ و انتشار اولين مجموعه شعر ۲۰ سالگي اش گلايه ها داشت از ناشر مباشرش و وضع نشر و پخش شعر جوان. چاپچي هاي حرفه اي مكاتبه اي «سرمايه از شما چاپ از ما» بدجوري طفلكي را چاپيده بودند هنوز ساعتها وقت داشتم با بزرگان آشنا بشوم نزديك غرفه اي كه دولت آبادي سخنراني داشت رسيده بودم كه مأمورين سالن ما را بسيار مؤدبانه از سالن بيرون انداختند!  آن هم به خاطر تشريف فرمايي مسئول بسيار محترمي كه جهت ديدار از نمايشگاه آمده بودند و همه جا را در يك لحظه به تعطيلي كشانده بودند. حيف از لنگه كفش عيد خريده ام كه پشت در سالن ماند!
نمايشگاه و عكس يادگاري
شيرين ترين قسمت نمايشگاه كتاب،  جلسات سراي اهل قلم است كه شاعران و نويسندگان هر يك به خاطر انتشار كتابهاي تازه گردهم مي آيند و با سخنراني و جلسات پرسش  و پاسخ لحظات جالبي براي علاقه مندان كتاب فراهم مي آورند اين جلسات اگر همه روزه با اطلاع قبلي به طور مرتب اجرا شود مي تواند قلب طپنده نمايشگاه كتاب باشد. يك ديدار صميمانه با اهل قلم و شنيدن مصائب مسيحان كلمه وكلام كه در ترويج كتاب خواني تأثير بسزايي خواهد داشت. دوستم مي گفت تنها نقص اين جلسات نبود عكاسان حرفه اي دوره گرد به سبك ميدان آزادي است كه پس از گرفتن عكسها، آنها را به آدرس مسافران پست مي  كنند. چقدر خوب بود مسئولين نمايشگاه با همكاري صنف عكاسان چند عكاس خبره به نمايشگاه مي فرستادند و تا عكسهاي يادگاري علاقه مندان با شاعران و نويسندگان را به آدرس آنها مي فرستادند. وقتي حرفهاي دوستم را در مورد مهمترين نقص نمايشگاه شنيدم دو طرف كله ام متورم شد و دو عدد شاخ زيبا از آن بيرون زد مرا باش كه خيال مي كردم تنها نقص نمايشگاه از نظر دوست باذوقم نبود وسايل نقليه رايگان جهت اياب و ذهاب علاقه مندان كتاب و اهل قلم است تا مجبور نباشند مبلغ ۵ هزار تومان براي پشت وانت بار كرايه بدهند!
نمايشگاه كتاب و سيب زميني سرخ كرده
دوست ناشرم مي خواست غرفه اي براي توليدات انتشاراتي اش بگيرد كه دوست ديگر منصرفش كرد و حق هم داشت مي گفت آن همه هزينه براي برپايي غرفه كتاب و تبليغات و مسائل ديگر به چه دردي مي خورد. مگر تكفروشي كتاب مادر مرده چقدر سود دارد كه اين همه هزينه بكني؟ بيا به جاي غرفه كتاب يك كيوسك سيب زميني سرخ كن يا يخ در بهشت اجاره كن كه هم به پولت برسي و هم دعاي علاقه مندان به كتاب نصيب  تو شود. اقلاً  چند نفر كارگر زير دستت نان خواهند خورد و ده روزه به اندازه يك سال صنعت نشر سود خواهي برد.
درد دلها را كه شنيدم گفتم زندگي كه فقط پول نيست خدمت فرهنگي پس چه مي شود؟ شهرداري تهران براي بزرگترين رويداد فرهنگي سال كه از افتخارات شهرداري هاي جهان نيز محسوب مي شود مي تواند اقداماتي و امكاناتي فراهم نمايد تا يأس ناشران به اميد بدل شود. احداث خوابگاه و سلف سرويس موقت براي بازديدكنندگان شهرستاني، تخفيف زياد به صاحبان غرفه و فراهم نمودن خدمات پستي و مخابراتي براي عموم بازديدكنندگان مي تواند يكي از خدمات فرهنگي شهرداري باشد.
همه مي دانيم كه غرفه كباب سودآورتر از غرفه كتاب است اما يادمان باشد يأس ناشران يأس موسمي نيست كه توسط شهرداري برطرف شود. كار بايد ريشه اي حل و فصل شود خدا بيامرزد پدر دوست ناشرم را كه از دست طلبكاران نشر و پخش كتاب سكته كرد و دم مرگ براي نوشتن وصيت نامه كاغذ سهميه گير نياورد و ناكام مرد!

ادبيات
اقتصاد
انديشه
زندگي
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |