|
|
|
|
|
در حاشيه اجراي گروه كامكارها براي بزرگداشت بريو، آهنگساز ايتاليايي
در طراز جهاني
|
|
گروه كامكارها اندك اندك به شهرتي جهاني رسيده اند.
اين مهم البته آسان به دست نيامد، بلكه حاصل كوشش جدي پسران حسين كامكار و البته خويشتنداري شان در حفظ و تداوم اين انسجام گروهي است. پس از شنيدن خبر همكاري اين گروه با «نيمن» و آهنگساز نامي فيلم «آخرين وسوسه مسيح»، اين بار از آنها براي اجراي برنامه اي به مناسبت درگذشت لوچانو بريو، آهنگساز نامي ايتاليايي دعوت شد. در اين برنامه كه برخي از چهره هاي نامدار موسيقي شرق چون گاسپاريان هم حضور داشتند، گروه كامكارها طولاني ترين برنامه اين مراسم را اجرا كردند. از قرار بريو يكي دو سال گذشته اجراي كامكارها را در لندن ديده و سخت مجذوب طراوت و شادابي و انسجام گروه شده بود.
هوشنگ كامكار، سرپرست و مدير هنري گروه كامكارها، علت دعوت اين گروه را به جشنواره لوچانو بريو، علاقه شخصي خود بريو به موسيقي كردي و گروه كامكارها دانست كه پيش از مرگش تماشاگر كنسرت اين گروه در لندن بوده است.
شايد كامكارها- به عنوان شناخته شده ترين گروه موسيقي محلي و ايراني در خارج از ايران- تنها گروه موسيقي ايراني باشد كه با مقياس هاي گروههاي موسيقي در غرب، بتوان نام گروه را بر آنها گذاشت.
همكاري طولاني اعضاي گروه، تمرينهاي مداوم، نوع موسيقي و تبحر و مهارت بعضي از نوازندگان اين گروه در نواختن ساز تخصصي شان، گروه كامكارها و موسيقي آنها را تبديل به يك از محبوبترين گروههاي موسيقي ايراني كرده است.
برنامه «نغمه هاي محلي» به جز در لندن در شهرهاي آكسفورد، يورك، منچستر، بيرمنگام و ناتينگهام اجرا شد.
كنسرت كامكارها پيش از انگلستان، در جشنواره فرهنگي - هنري «نزد يك دور دست» در برلين نيز برگزار شد.
|
|
|
نقلهاي خراساني
شرق ايران را مي توان به عنوان هسته مركزي و خاستگاه بي گسست و شاخص زايشهاي ناب ترين انواع و نمونه هاي نقل منثور، منظوم و موسيقايي در مجموعه فلات ايران دانست.
بررسي رويدادهاي تاريخي مربوط به تحولات فرهنگ و هنر و تكاپوهايي كه در اين راستا صورت پذيرفته، معلوم مي دارد كه در اين منطقه اين روند يعني ژرفايابي، داد و ستد، آميزش و نوزايي زنجيروار در گرو پديده هاي هنري مورد بحث خاصه ژانرهاي مربوط به نقلهاي منظوم و منثور درام گونه تا دوران معاصر ادامه يافته و از اين منظر خراسان بزرگ يقيناً از موقعيتي درخشان و ممتاز برخوردار بوده است. كنكاش در گونه هاي پر تعداد و متفاوت نقلهاي خراساني سرچشمه هاي جوشان و سيالي را باز مي نماياند كه خنكاي روح نواز جوبارهاي آن به تناسب شيب كوهها و مسير دره ها و دشتهاي بزرگ اين ناحيه از يك سو تا كوههاي هندوكش و جلگه هاي رود سند و از سوي ديگر سرزمينهاي گشاده و فراخ دو سوي آمودريا و سير دريا و مناطق سرحدي كوير و استپهاي آسياي مركزي را تحت تأثير خود قرار داده است. در اين رابطه كافي است تا برخي ويژگي ها از جمله جان مايه درام گونه، فرمهاي متنوع موسيقايي و شيوه هاي قصه پردازي در نقلهاي خراساني مورد ارزيابي جدي قرار گيرد تا به پشتوانه اين قياس، در اين منطقه به حضور درخشان لااقل چند دبستان بزرگ در زمينه ادبيات، قصه پردازي و موسيقي پي برد. در اين ميان دو مكتب مرو و هرات با هضم و جذب بسياري از عناصر فرهنگي خاورنزديك، سند و آسياي ميانه بر شاخ و برگ خود افزوده و سايه سار فرح بخشي را بر خاك خراسان بزرگ گستردند. بي تردي اين تعمق و ژرفايي ناشي از تشعشعات چند فرهنگ كهن كوشاني، سغدي، سكايي، خوارزمي با انعكاس گسترده تر چيني و هندي و البته با منشأ و علايق ايراني شكل يافت. عناصر مؤثر در چنين غنايي پر شمار بوده اند. چرا كه در ژرفايابي اين مسئله بايد گستره وسيعي از عوامل مربوط را مورد شناسايي و لحاظ قرار داد.
در اين ميان حضور اقوام و همجواري با ملت هاي مختلف، ظهور نحله ها، مذاهب و اديان و توجهات و تلاشهاي مستمر علمي و فرهنگي اقوام ياد شده و وام گيريهاي مكرر آنها از يكديگر تنها پاره اي از عوامل و زمينه تأثيرهاي ياد شده اند كه رگه هاي آن از يك سو متكي بر عناصر آييني، اسطوره اي و حماسي شرق كهن و از ديگر سو بر محور غليظ ترين احساسات و تعصبات ايراني نحله مبيضه و سياه جامگان و نفوذ عرفان و تصوف شرق ايران همچون ديدگاههاي نقشبنديه تا خالص ترين ديدگاههاي اسلامي و تأثيرات شگفت مذهب بودايي در آن پنهان است. كافي است تنها به يك نمونه موجود و ارزنده نقل خراساني چون ابراهيم ادهم اشاره نمود و شخصيت قهرمان عارف مسلك و رياضت طلب اين داستان را با سرگذشت بوداي بزرگ مقايسه نمود تا به همانندي و جوهره مشترك اين دو شخصيت پي برد.
به واسطه شاهزاده ابراهيم ادهم همچون شاهزاده بودا در اثر الهامات غيبي و گفت وگويي كشفي- شهودي و انقلابي روحي- دروني از همه شيريني ها و لذايذ سلطنت روي برتافته و به سوي سرزمينهاي ناشناخته و راههاي ناآشنا گام برمي دارد. او نيز مانند بودا در اثر اين تحول فكري از خاندان و خانمان خود دست برداشته و با پشت پا زدن به همه دلبستگي هاي مادي و دنيوي سلوكي ديگرگونه را آغاز مي كند. فقر، بي خانماني و رنجها و ناملايمات نه تنها هيچ گونه تأثير زايل كننده اي در اراده او بر جاي نگذاشت، بلكه پيوسته بر ثبات رأي و ابرام در عقيده اش افزود. سالهاي متمادي انديشه و غور در فلسفه هستي و تأمل در دستيابي به حقيقت، تنها دلمشغولي و دغدغه او گرديد؛ رويكردي كه سرشت و سرنوشت بودا نيز بر اساس چنين راهكاري رقم خورده بود.
|
|
|
«مركز حفظ» و «اشاعه و دكتر صفوت»
انزوا در ازدحام
|
|
عليرضا پوراميد
استاداني چون شجريان، لطفي، ذوالفنون، فرهنگفر، كياني، سروستاني، موسوي، مشكاتيان عليزاده، گنجه اي، كامكارها، عندليبي ها، مقدسي، شفيعيان، آذرسينا، كياني نژاد، فاطمه واعظي طلوعي، جنگوگ، شناسا، شكارچي، رحيمي، اعيان، حدادي و... برآمده از مكتب مشترك
برومند- صفوت هستند، گرچه به دلايلي نامشخص در سال ۱۳۵۲ مرحوم نورعلي خان برومند
به همكاري با مركز ادامه نداد
در مراسم صدمين سال تولد استاد صبا در تالار وحدت، هنگامي كه براي ايراد سخنراني به روي سن دعوت شد، سيطره نام و شأن هنري اش همراه با محبوبيت و احترامي كه در نزد اهالي موسيقي دارد موجب شد تا شركت كنندگان و مدعوين مراسم كه اغلب از فرهيختگان و برگزيدگان ادبي و هنري كشور بودند با تشويق و استقبالي شايسته در ابتدا و سكوت و توجهي شايان در پي، سراپا گوش، هوش و حواس را به كلمات و جملاتي بسپارند كه بر زبان مي راند. در سخن نشان داد به دنبال مطرح كردن خود در پشت ظاهر سخنان ارادتمندانه نسبت به صبا نيست، آنچنان كه روال مرسوم و متداول سخنرانان تقريباً ثابت اينگونه بزرگداشتهاست به تنگدستي ها و تنگناهاي معيشتي استادش كه به نوعي گلايه و ناله از بي توجهي به هنرمندان را در خود مستتر دارد اشاره نكرد و همچنين از ميزان استعداد خيره كننده و پيشرفت هنري اش در لواي تمجيد و تعريف از روش آموزشي صبا و اينكه مثلاً در مدت كوتاهي كتاب رديف صبا را تمام كرده هيچ نگفت او در پي اثبات و تأييد خود به مدد كلمات و تريبون، نبود همانگونه كه در زندگي هنري نيم قرنه خود نبوده و نيز در پي نفي و انكار ديگران نه ، كه كارنامه مديريتي اش او را فراتر از اينگونه كوتاه قامتي ها در مشرب و منش و تنگ نظريها در انديشه و تفكر قرار داده است. او وقتي كه از بكار بردن اصطلاح «ريزشمري» توسط استاد صبا در نواختن سه تار اسم برد (با وجود بار منفي اصطلاح) قصد آگاهي بخشي به نوازندگان تكنيكي اين ساز و توجه فزونتر به مقوله معنوي و عاطفي سه تار نوازي داشت تا اينكه مثلاً بخواهد...! به هرحال اگر چه او بي نياز از معرفي در قيد نام و شهرت نيست ولي ما نيازمند شناسايي و شناساندن بيشتري از اوئيم كه به تعبير اديب پيشاوري: «جهانيست بنشسته در گوشه اي»
مادر خون شير گيتي را چو فرزنديم ما
كودكان كوچه قاف و دماونديم ما
انزوا در ازدحام و مرگ در آب از عطش
باز مي پرسي چرا همواره مي خنديم ما
در خلال بررسي ها و پژوهش هايي كه در جهت آسيب شناسي هنر موسيقي انجام پذيرفت (توسط نگارنده و دوستان هم دغدغه ام) و در آينده نزديك به لطف حضرت حق، به شكل مدون و منسجمي در قالب ۲ يا چند جلد كتاب منتشر خواهد گرديد. يكي از مواردي كه به رغم اهميت و تأثير فراوانش بويژه در بخش آسيب هاي دروني موسيقي، كمتر مورد توجه و اعتنا قرار گرفته همانا موضوع انحلالها و انشعابهاي گروههاي موسيقايي چه در زمينه اجرا و كنسرت و ارائه هنري و چه در بخش مديريتي و شورايي و در يك جمله: (عدم استمرار و استحكام لازم و مفيد در تركيب هاي انساني هنر موسيقي) است و چون در اين نوشته قصد تحليل و واشكافي آن را ندارم به همين مختصر اكتفا نموده تا در جايي ديگر و مجالي درخور بدان پرداخته شود. اما يكي از موفق ترين و تأثيرگذارترين مديريت هاي تركيبي و همكاريهاي هنري در طول تاريخ موسيقي ايران دوران ۵ ساله همكاري روانشاد دكتر نورعلي خان برومند و آقاي دكتر داريوش صفوت در مركز حفظ و اشاعه موسيقي از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۲ كه با جدايي دكتر برومند از مركز مزبور اين همدلي و همراهي با وجود خوش درخشيدن دولتي مستعجل بود و حسرت و افسوس از اينكه مثلاً اگر اين تلاش جمعي به جاي ۵ سال ۵۰ سال ادامه مي يافت چه فرايندي داشت و...؟
آنچه در پي مي آيد مختصر معرفي است از استاد صفوت بي ادعا به نسل جوان و علاقه مند و پويا و جويا اما دور افتاده از اركان و استوانه هاي فرهنگي و ملي خويش و ديگر اينكه نگاهي است شتابان و گذرا (در حد يادداشتهاي روزنامه اي) بر پي ريزي و نطفه بندي و شكل گيري مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايران.
«ژاك شايه» (موزيكو لوگ برجسته فرانسوي) معتقد بود كه: تدريس موسيقي مشرق زمين بسيار فراتر و بالاتر از روش هاي مرسوم و متداول آكادميك آن روز در فرانسه كه متكي بر منابع و رسالات مكتوب و مقالات موجود و مآخذ كتابخانه اي واقع شده، مي باشد و پيشنهاد مي داد كه با دعوت از نخبگان و برجستگان موسيقي كشورهاي شرقي و بهره گيري از روش تدريس حضوري و مستقيم اساتيد بومي و ملي، آموزشها و تعاليم، عملاً و اجرايي و تقريباً سينه به سينه انجام پذيرد و دانشجويان در تماس حضوري با اساتيد، آموزش بگيرند و... اين طرح از حمايت جدي و پيگير موسيقي شناساني چون آلن دانيلو و نلي كارن نيز سود برده و انستيتو موزيكولوژي شرق دانشگاه سوربن فرانسه در ابتداي دهه ۱۹۶۰ ميلادي در پي تحقق بخشيدن به طرح فوق برآمد.
در نتيجه از زنده ياد دكتر مهدي بركشلي (رئيس واحد موسيقي وزارت فرهنگ و هنر) دعوت كرده تا در جهت اجراي اين طرح و سخنراني و بحث راجع به موسيقي ايراني (به عنوان يكي از موسيقي هاي مادر و ريشه دار شرقي) به سوربن عزيمت نمايد. در آنجا، دغدغه هاي فرهنگي و نيز هوشمندي ارزشمند دكتر بركشلي كه خود نيز هماره در انديشه گسترش و معرفي موسيقي ايراني و ايجاد بستر و فضايي آكادميك و علمي بود و همچنين حافظه نيرومند او كه نامه اي از دكتر داريوش صفوت را به ياد داشت (نامه اي كه تقاضاي بورس تحصيلي تحقيق در كشور فرانسه در آن درج شده بود) دست به دست هم داد تا او قول همكاري و اعزام استاد ايراني را به مسئولان انستيتو بدهد و به مجرد بازگشت به ايران، مقدمات اعزام داريوش صفوت را كه واجد شرايط لازم بود، فراهم نموده و ايشان به فرانسه فرستاده شد (۱۳۳۹ خورشيدي).
داريوش صفوت در اقامت ۵ ساله در فرانسه و ضمن تحصيل در رشته حقوق و كسب مدرك دكترا در رشته حقوق بين الملل از دانشگاه مزبور، مجدانه و مستمر به معرفي و تعليم و تدريس مباني معرفتي و علمي و فني موسيقي ايراني پرداخت و با اجرا و ارائه كنسرتهاي پژوهشي و ايراد سخنرانيها و طرح مباحث نظري در شهر پاريس به شايستگي در جهت اعتلا و اشاعه و معرفي اين هنر ريشه دار و كهن گام برداشت. در همان ايام با پيشنهاد آلن دانيلو نگارش يك جلد از مجموعه ده جلدي كتاب موسيقي ده كشور شرقي كه ويژه موسيقي ايراني بود را به عهده گرفت و با همكاري نلي كارن آن را به پايان برد. در انتهاي كتاب طرحي را مبتني بر حفظ و گسترش موسيقي كه ابتكار شخصي بود اضافه نمود كه به چاپ رسيد. در سال ۱۳۴۴ با كارنامه اي درخشان و مؤثر در فرانسه به كشور ايران بازگشت و سال بعد (۱۳۴۵) با عنوان مدرس موسيقي ايراني به كادر استادان دانشكده هنرهاي زيبا وارد شد (به توصيه دكتر بركشلي) و در كنار نورعلي خان برومند به آموزش دانشجويان و هنرجويان موسيقي همت گمارد. همزمان كتاب مذكور از طرف سوربن براي معرفي و تبليغ به مراكزي از جمله راديو و تلويزيون ايران ارسال گرديد و رئيس وقت آن سازمان (رضا قطبي) به شدت تحت تأثير طرح ابتكاري دكتر صفوت چاپ شده در انتهاي كتاب قرار گرفت و با نگاهي مثبت و علاقه مندانه او را فرا مي خواند در جلسات حضوري و پس از توضيح و تشريح طرح و با توجه به قابليتهاي بالقوه دكتر صفوت مثل درايت و مديريت و خوش فكري و بهره گيري از توانائيهاي اساتيد دانشكده هنرهاي زيبا و... اقدام به تأمين بودجه و تهيه مكان و تنظيم اساسنامه برپايه انديشه هاي دكتر صفوت نموده و به منظور نگاهداري و صيانت و نيز گسترش موسيقي اصيل و با تأكيد بر دانش ها و آگاهيهاي بي نظير اساتيد برجسته وليكن مهجور و منزوي و نيز كياست و اطلاعات فني و موسيقايي نورعلي خان برومند و... در نهايت طرح تئوريك مزبور منجر به افتتاح مركز حفظ و اشاعه موسيقي مي گردد كه حاصل اين مجموعه، فرخنده ترين اتفاق موسيقي ايراني در بخشهاي: تدريس و تعليم، معرفي و شناخت، حفظ و صيانت، نشر و گسترش، پژوهش و تحقيق و... به شمار مي آيد.
دوره مديريت دكتر صفوت كه با همكاري و همراهي تنگاتنگ و مشترك نورعلي خان برومند و بهره مندي از تجارب و قابليتهاي بكر و منحصر به فرد اساتيدي چون سعيد هرمزي، يوسف فروتن، عبدالله دوامي، علي اصغر بهاري و همچنين استاد ابراهيم قنبري مهر در راه اندازي كارگاه سازسازي و نيز همكاري دانشجويان مبرز و مسلط دانشكده هنرهاي زيبا مثل جلال ذوالفنون، مجيد كياني، داود گنجه اي، محمد مقدسي و... از سال ۱۳۴۷ شروع گشته در ادامه با حضور اساتيدي چون محمود كريمي، غلامحسين بيگجه خاني، محمود فرنام و... رنگ و جلايي چندگانه مي يابد و تا سال ۱۳۵۷ با تكيه بر عنصر رديف به عنوان مقوله شاخص موسيقي ايراني در آموزش و تعليم امتداد يافته، بدون شك و به تأييد و اجماع اهل فن پربارترين و ثمربخش ترين دوران مديريتي اين مركز تا امروز بوده است. تربيت و تعليم و پرورش استعدادهايي كه امروز از اركان و پايه هاي هنر موسيقي ايراني و از زمره فخرآفرينان كشورمان در عرصه ها و صحنه هاي هنري جهاني و جشنواره ها و مسابقات بين المللي هستند يكي از بركات آن مديريت و آن همدلي و همراهي خجسته و بي نظير است. اساتيدي چون شجريان، لطفي، ذوالفنون، فرهنگفر، كياني، سروستاني، موسوي، مشكاتيان، عليزاده، گنجه اي، كامكارها، عندليبي ها، مقدسي، شفيعيان، آذرسينا، كياني نژاد، فاطمه واعظي، طلوعي، جنگوگ، شناسا، شكارچي، رحيمي، اعيان، حدادي و... برآمده از مكتب مشترك برومند- صفوت هستند، گرچه به دلايلي نامشخص در سال ۱۳۵۲ مرحوم نورعلي خان برومند به همكاري با مركز ادامه نداد اهالي تاريخ همواره مشتاقانه سررسيد ۳۰ ساله اتفاقات و حوادث سياسي- اجتماعي- نظامي را كه رنگ و بويي محرمانه و سري دارند دنبال مي كنند چون مرسوم است هرگونه مطلب يا سند يا گزارش پس از گذشت ۳۰ سال ديگر سري و محرمانه تلقي نمي گردند و ما امروز به عنوان پژوهشگراني كه بيشتر در حوزه موسيقي پيگير مطالب و مسائل تاريخي موسيقي هستند اميدواريم با وجود سري نبودن و همچنين محرمانه نبودن موضوع قطع همكاري نورعلي خان برومند و گذشت بيش از ۳۰ سال از اين اتفاق كه جز احساس حسرت و تأسف حس ديگري را برنمي انگيزد استاد داريوش صفوت يا استاد محمدرضا لطفي كه نقش بسيار مؤثر اما پنهان و نامحسوسي در وقايع مركز مزبور داشته لب بگشايند و ذهن بسياري از علاقه مندان را از شبهات و ابهامات پاك نمايند. ان شاءا...
اعتبار علمي دكتر داريوش صفوت در بين هنرمندان موسيقي و مراكز و محافل معتبر دانشگاهي جهان به علاوه تأليفات و آثار موسيقايي اش به زبانهاي غيرفارسي و نيز حسن سلوك و وارستگي و معاشرت نيكو و فروتني در پيوند با موسيقيدانان ديگر كشورها در گذشته و حال عاملي شده تا امروزه شاهد كلاسها و كرسيهاي دانشگاهي و آكادميك و كنسرتهاي معتبر هنري پژوهشي از هنرمندان و اساتيد كشورمان در سراسر دنيا باشيم. اين گستردگي و توسعه و همچنين ايجاد كلاسهاي آزاد در رشته هاي زبان، ادبيات، يوگا و... از جمله اقدامات و ابداعات اين مدير مدبر، هنرمند و ارجمند است. هنرآموخته سنتور و سه تار از محضر پر فيض استاد يگانه معاصر زنده نام و ياد ابوالحسن خان صبا و از معدود عصاره ها و چكيده هاي فضائل هنري- اخلاقي استاد صبا محسوب مي گردد.
دكتر داريوش صفوت متولد ۷/۹/۱۳۰۷ خورشيدي، غير از جنبه هاي هنري و موسيقايي و تدبير و مديريت، انساني خدوم و شريف، منظم و مطلع، وارسته و به دور از هرگونه آلودگي روحي و جسمي، در بين اهل و اهالي هنر از احترام و محبوبيت ويژه اي برخوردار است. خلوت گزيده اي رنجديده كه با وجود امكانات و پيشنهادات اغواگرانه و دلفريب، در كسوت بي نيازي و استغنا، سلطنت فقر را بر هياهوها و جلوه گريها و مطرح شدنها و ديگر موارد و مناصب جاذب براي ذهن ها و انديشه هاي حقير و قامتان كوتاه، ترجيح داده است.
از آثار صوتي ايشان دو نوار تكنوازي است كه شامل نواختن سنتور و سه تار مي باشد (سنتور نوازي- سه تارنوازي).
|
|
|
ابزار مدرن و كمك به نشر پژوهش هاي عميق
سيدعليرضا ميرعلينقي
وقتي كه سال ۱۳۷۷ در روزنامه «اخبار» كار مي كردم، با شوق و شادي فراوان، خبر انتشار اولين جلد «دايره المعارف سازهاي ايران» را به مسئول صفحه مان دادم، خبري كه تمام جامعه موسيقي ايراني را خوشحال كرد. حاصل بيست سال تحقيق و هزاران كيلومتر سفر محمدرضا درويشي- آهنگساز انديشمند و با فرهنگ- در جاي جاي خاك ايران كه امنيت مادي و سلامت جسمي خود را بر سر آن باخته، مي خواست در دسترس مردم قرار بگيرد. از آن زمان شش سال تمام گذشته است. افراد زيادي از بين رفتند كه هر كدام بخشي از خاطرات زندگي محمدرضا درويشي بود. بخش قابل توجهي از بازمانده موسيقي هاي نواحي ايران براي هميشه از دست رفت. درويشي به انواع و اقسام كارهاي جنبي پرداخت كه هر كدام ارزش خاص خود را دارند به ويژه موسيقي هاي فيلم ؛ ولي تنها يك جلد از اين دايره المعارف منتشر شد! بي شك محمدرضا درويشي در اين بين از همه بي تقصيرتر و پركارتر و بردبارتر است؛ كه جواني و عمر خود را روي اين دايره المعارف گذاشته و مثل هر مؤلف ديگر مي خواهد حاصل كارش را هرچه زودتر تمام و كمال پيش رويش ببيند. ناشر هم در اين بين با مشكلات خودش مواجه است و كدام ناشر است كه نخواهد سرمايه معنوي و مادگي خود را سريع تر به جريان بيندازد؟
مشكلاتي كه نشر جلد دوم اين دايره المعارف را چند سال به تعويق انداخته است، همان مشكلاتي است كه در تمام بستر فرهنگ ايران جاري است و همه اهل هنر كمابيش گرفتار آن هستند. مشكل تيراژ هزار و دويست تايي در مملكت هفتاد ميليوني، مشكل كپي رايت هاي خصوصي و غيرقانوني، مشكل عدم تأمين مؤلف از حق تأليف و حق التحقيق، مشكلات چاپ و پخش و...؛ اما تا هنگامي كه نهمين جلد اين دايره المعارف منتشر شود (و اگر اين چنين پيش برود، حدود چهل سال ديگر(!) آخرين جلد آن را خواهيم ديد) مي توانيم براي استفاده دانشجويان، محققان و علاقه مندان موسيقي، از برداشت ديگري نيز استفاده كنيم و آن، لوح فشرده چند منظوره (مالتي مديا- سي.دي) است. بازار محصولات كامپيوتري اكنون چنان فراگير است كه لازم نمي آيد توضيحي درباره اين پديده شگفت انگيز هزاره سوم بدهيم؛ در واقع، مشكل است تصور انسان با فرهنگي كه كاربرد و استفاده هاي كامپيوتري را نداند. از توضيح واضحات كه صرف نظر كنيم، نياز به توضيح بيشتري نيست كه تا وقتي كه مجموعه معظم۹ جلدي اين دايره المعارف زينت بخش كتابخانه ها شود، لوح فشرده اي چند منظوره اين كار عظيم، با توجه به قيمت ارزانتر، كاربرد بيشتر، قابليت حمل و نقل و سهولت استفاده آن، خيلي بيشتر مورد استقبال اهل فن خواهد بود تا مجموعه حجيم ۹ جلدي كه تنها نوشتار محض است و از صوت و تصوير در آن خبري نيست، در صورتي كه مراجع تحقيق در موسيقي امروز، مي بايست جنبه هاي مختلفي از ارائه سهل و آسان و مواد صوتي و تصويري را همراه متن داشته باشند (مقصود «تصوير متحرك» است كه شامل شيوه هاي نوازندگي و ساز سازي و خوانندگي مي شود) وگرنه ميزان استفاده از آنها در كار عملي كاهش مي يابد.
اگر چه مشخص است كه تهيه اين سي.دي چند منظوره پروژه اي عظيم و پرخرج است و حتماً بايد با كمك نهادهاي دولتي انجام بگيرد، ولي اين حجم و صعوبت از الزام و نياز به وجود اين مرجع، نمي كاهد. اين لوح فشرده تنها منبع اطلاعاتي براي محققان نيست، منبع الهام و تفكر براي
آهنگسازان، براي قوم شناسان و براي مورخان نيز هست. اگر محصولات فرهنگي را نماينده هاي معرفي و سفير بودن مرز براي شناسايي خودمان در كشورهاي خارج در نظر بگيريم، بي شك، سي دي چند منظوره دايره المعارف سازهاي ايراني مهم ترين مجموعه اي است كه موسيقي ايران در اين سالها به جهان تقديم كرده و گذشت زمان از ارزش هاي آن نخواهد كاست.
ضرورت هاي آشكار
يكي از واجب ترين كارها، برنامه ريزي براي تبديل ماحصل جشنواره ها به كالاي فرهنگي است. اين موضوعي است كه گمان نمي كنم هيچ كدام از اهل فرهنگ در باره آن رأي منفي داشته باشند. كالاي فرهنگي در جهان امروزي نقشي دارد كه هيچگاه نداشته است. نود و چند درصد بلكه صددرصد ارتباط با موسيقي از راه نوار و سي دي و فيلم است نه كنسرت، در حالي كه تا چند دهه پيش، درست برعكس بود. اكنون حتي بار آموزش تئاتر را كه بيش از هر هنر ديگري «اجراي زنده» دارد، فيلم هاي ويديويي آموزشي به عهده گرفته و اين قطره اي است از درياي توليد كالاي با ارزش فرهنگي كه حرف اول را در جهان امروز مي زند.
سال هاي گذشته مركز موسيقي ايران در اقدامي مفيد، پاره اي از اجراهاي برگزيده در جشنواره فجر را به صورت فيلم ويديويي درآورد و با تيراژ اندك در اختيار علاقه مندان قرار داد. گرچه فيلم ها خوش كيفيت نبودند و تيراژ هم بسيار پايين بود ولي مي توانست آغازي باشد براي كاري كه نسل آينده ايران به آن نياز فراوان دارد: دستيابي به منابع پرشمار صوتي- تصويري براي ديدن، شنيدن، ادراك و تحقيق و مهم تر از همه، ارتباط يافتن با حافظه موسيقايي قوم خود و حفظ روح ايرانيت كه دغدغه روشنگران ايراني در اين دويست ساله تجدد بوده است.
صدها و صدها ساعت اجراهاي عالي و ممتاز از موسيقي نواحي ايران، موسيقي دستگاهي، موسيقي هاي تلفيقي و... وجود دارد كه گذشته از بار فرهنگي، جنبه هاي انكارناپذير سوددهي اقتصادي را نيز قطعاً در پي خواهد داشت و فرهنگ ايران را در تمام ابعاد به جهان امروز معرفي خواهد كرد. برنامه ريزي صحيح مديريتي- اقتصادي و كنترل هرچه بيشتر براي ارتقاء كيفي و فن آوري جديد و پيشرفته، اين جريان فرهنگساز را تثبيت مي كند و به فرهنگ ايران، شناسايي تازه اي مي بخشد.
گذشته از اين، نقش سرنوشت سازي كه اين كار در تقويت روحيه و شخصيت هنرمندان نامي ايران- به ويژه موسيقيدانان نواحي مختلف ايران- دارد، مطلبي نيست كه بتوان آن را نديده گرفت. درباره اين نقش مثبت هرچه بنويسيم كم است و هرقدر براي آن ارزش قائل شوند، باز هم از اين حد و حدودي كه ما تصور مي كنيم با ارزش تر است. يك تشويق بجا، كاري مي كند كه گاهي اوقات، هيچ سكه و لوح تقديري جايش را نمي گيرد.
|
|
|