اگر شما بوديد چه كار مي كرديد. سه سال گذشته است و تمام اين مدت يعني بهترين دوره عمرتان را مجبور به تحمل شرايط در كانون اصلاح و تربيت بوده ايد. البته كانون اصلاح و تربيت خيلي با زندان فرق مي كند ولي به هرحال حكم زندان را دارد. ۱۴ ساله بود كه در پي وقوع حادثه اي به اين محل سپرده شد. از تحصيل باز ماند و اينك با وجود صدور حكم، دستور دادستان كل كشور و ادله اي كه وكيل مدافعش در دفاع از او به دادگاه ارايه كرده بود همچنان منتظر است.
اگر شما بوديد چه كار مي كرديد. سه سال انتظار. سه سال انتظار براي عقوبت كاري كه انگيزه اي شرافتمندانه براي ارتكابش داشتيد. در آخرين جلسه محاكمه اش گفت: «اگر به آن خواسته تن داده بودم، اگر رفته بودم من هم مي شدم يك رابطه اي، چند ماه حبس مي كشيدم و بعد آزاد مي شدم ولي حالا چي؟ ۱۱ ماه است كه از همه كاري محروم شده ام.»
حالا ۲۷ ماه گذشته است و او باز هم بايد عمرش را در كانون اصلاح و تربيت بگذراند. مي گويند ايران دومين جمعيت جوان دنيا را داراست اما معلوم نيست براي اين پتانسيل و تربيت و تقويت آن چه اقدامي در حال انجام است. داستان «راضيه» و بلاتكليفي ۲۷ ماهه او در كانون اصلاح و تربيت شايد يكي از همين برنامه ها باشد.
داستان او از يك نيمه شب آغاز شد
داستان راضيه كه اينك به سن جواني خود رسيده است از نيمه شبي در ۱۴ سالگي او آغاز شد. نخستين دقايق بامداد ۱۶ اسفند ۱۳۸۰. يكي از محله هاي جنوب شهر. تقاطع ابوسعيد و خيابان وحدت اسلامي.
بر اساس گفته هاي خود وي در چند جلسه بازجويي و دادگاه و با توجه به اظهارات افراد حاضر در محل، وي براي خريد يك كيك از مادر و برادرش جدا مي شود و به سمت ديگر خيابان مي آيد. ساعت حدود ۳۰ دقيقه بامداد بوده است. در همين حين كه مادر و برادر راضيه منتظر بازگشت او بودند يك تانكر مقابل دكه روزنامه فروشي متوقف مي شود. وقتي راضيه مي خواهد كيك را بخرد جوان دكه دار با گفتن جملات ركيك دختر نوجوان را به واكنش وا مي دارد. او ابتدا چيزي نمي گويد اما دقايقي در اين فضا جملات ركيك تر شده و راضيه به نشانه اعتراض تمام وسايل روي پيشخوان دكه را به هم مي ريزد.
او دختري باجثه قوي است و از سن خود بيشتر نشان مي دهد. راضيه مدعي است كه غير از جوان دكه دار سه نفر ديگر هم در محل حاضر بوده اند ولي جوان دكه دار بيرون آمد و سعي به كشاندن راضيه به درون دكه داشته است.
همين مسئله آغاز درگيري او و جوان دكه دار مي شود. راضيه در آخرين جلسه محاكمه خود در شعبه ۲۱۰۶ مجتمع قضايي اطفال در دي ماه سال ۱۳۸۱ مي گويد: «چادرم را از سرم كشيد. مقنعه ام را هم همين طور. سعي مي كردم فرار كنم ولي نمي شد. موهايم در دستش بود و مرتب با مشت به پهلويم مي كوبيد. هر چه سعي مي كردم فرار كنم نمي شد. هر چه به دستم مي رسيد به سمت او مي انداختم ولي چاره كار نبود.»
راضيه در حالي كه مي گريست اين سخنان را گفت. وي در تشريح حادثه افزود: «در اين درگيري تكه شيشه اي به دستم افتاد كه روي روزنامه ها مي گذارند تا باد آنها را نبرد. با دست راست آن را گرفتم و ضربه اي به طرف چپ جوان دكه دار زدم. زخمي شد. فحش مي داد و فريادكنان اين طرف و آن طرف مي دويد. ناگهان آن محل خلوت پر از آدم شد همه مي گفتند ما ديده ايم كه او چه كرده و نبايد به بيمارستان منتقلش كنيد حقش است.»
به هرحال ماجراي راضيه از همين لحظه آغاز شده است. عده اي در محل حاضر شدند ولي تا ساعت پنج بامداد
۱۶ اسفند ۸۰ خبري از پليس و مامورانش نشد. جوان دكه دار بالاخره پس از دقايق طولاني فحاشي در حالي كه خونريزي داشت بر زمين افتاده بود ولي تا ساعت پنج صبح كه پليس آمد جنازه اش هنوز در محل بود. موضوع پس از دستگيري راضيه و مادرش از طريق ماموران كلانتري ابوسعيد به قاضي كشيك وقت، محمد سلطان همتيار اعلام شد.
مادر راضيه كه مريم نام دارد در اين باره مي گويد: «نمي خواستم دخترم به زندان و دردسر بيفتد. بنابراين گفتم كه من زده ام. اول مرا بازداشت كردند ولي بعد كه مشخص شد راضيه را تحويل دادگاه اطفال دادند.»
اتهام قتل عمد
با شروع تحقيقات در دادگاه اطفال موضوع به شعبه ۲۱۰۶ ارجاع شد و قاضي «پرويز شفيع زاده» عهده دار رسيدگي به ماجرا شد. او اتهام قتل عمدي را متوجه راضيه دانست و با اين فرض كار خود را آغاز كرد.
با شروع تحقيقات و طبق قانون راضيه وكيل تسخيري گرفت. «فهميه حاج محمد علي» وكيل دادگستري و وكيل تسخيري اطفال دفاع از اين دختر نوجوان را بر عهده گرفت. وي خود پا به محل حادثه و وقوع درگيري گذاشت و بالاخره نكات مبهم ماجرا را آشكار كرد. حاج محمد علي با توجه به نظريه پزشك معالج جوان دكه دار كه جراحت وارده را ناشي از جسم نوك تيز و به عمق دو تا سه سانتي متر نشان داد پي برد كه بين دو گزارش پزشك معالج و پزشك قانوني تعارضاتي وجود دارد. وي حتي با تلاش بسيار توانست به دادگاه خاطرنشان كند كه جسم برنده چاقو نبوده است زيرا نظريه پزشكي قانوني هم بر دنده دنده اي بودن محل جراحت تاكيد كرده است.
اتهام تسبيب در قتل غيرعمدي
بالاخره با انجام چند ماه تحقيق در دي ماه ۱۳۸۱ و در آخرين جلسه محاكمه قاضي شفيع زاده پس از پرسش هاي بسيار از راضيه اعلام كرد كه علت مرگ جوان دكه دار خونريزي بيش از حد و عدم انتقال به موقع وي به بيمارستان بوده بنابراين اتهام راضيه تسبيب در قتل غيرعمدي است.
بنابراين نظر وي براي راضيه با احتساب وقوع حادثه در ايام حرام (اسفند ۸۰ مقارن با محرم بوده است) پرداخت ديه كامل به علاوه يك سوم ديه به دليل ايام حرام، ۱۸ ماه حبس و ۵۰ ضربه شلاق به دليل ايراد ضرب و جرح را در نظر گرفت.
گرچه وكيل مدافع راضيه با تكيه بر دفاع مشروع و مواد قانوني مربوط به آن اقدام راضيه را مطابق با اين مواد مي دانست و كار راضيه نيز با مفاد ماده ۶۱ قانون مجازات اسلامي همخواني داشت اما گويا قاضي به سبب نبودن رويه عملي در برخورد با دفاع مشروع زنان از صدور حكمي بر پايه دفاع مشروع خودداري كرد.
ماده ۶۱ قانون مجازات اسلامي مي گويد: «هر كس در مقام دفاع از نفس يا عرض و يا ناموس و يا حال خود يا ديگري و يا آزادي تن خود يا ديگري در برابر هرگونه تجاوز فعلي و يا خطر قريب الوقوع عملي انجام دهد كه جرم باشد در صورت اجتماع شرايط زير قابل تعقيب و مجازات نخواهد بود: ۱ـ دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد ۲ـ عمل ارتكابي بيش از حد لازم نباشد ۳ـ توسل به قواي دولتي بدون فوت وقت عملاً ممكن نباشد و يا مداخله قواي مذكور در رفع تجاوز و خطر موثر واقع نشود.»
گرچه به نظر مي رسد اين ماده قانون و عمل راضيه مطابقت دارند ولي هيچ بهره اي از آن در رفع اتهام راضيه برده نشد.
از طرف ديگر وزيردفاع كه در آخرين روزهاي سال ۱۳۸۰ تاكيد كرده بود در صورت اثبات ادعاي راضيه حاضر به هر كمكي است ديگر در هيچ مرحله اي از رسيدگي ها خودي نشان نداد و حتي زماني كه وكيل مدافع راضيه در تلاش براي تامين ديه در نظر گرفته شده بود باز هم كمكي از جانب اين فرد مطرح نشد.
با اين وصف راضيه با قرار ۲۰ ميليون توماني در كانون اصلاح و تربيت محكوميت ۱۸ ماهه خود را تحمل كرد و اين بين با اعتراض اوليا ي دم جوان دكه دار پرونده و حكم صادره در ديوان عالي كشور نقض شد و اينك پس از گذشت ۲۷ ماه رسيدگي به پرونده دوباره قرار است در شعبه ديگري انجام گيرد. با اين وصف جالب است بدانيم كه طي اين مدت هيچ نهاد حامي جوانان يادي از راضيه نكرد كه چگونه عمرش را در كانون صرف دفاع از ناموس و شرف خود كرده است.
اگر راضيه پسر بود
جالب است بدانيم اگر راضيه پسر بود و در آن حادثه حتي قتل عمدي هم مرتكب مي شد به موجب قانون مسئوليت كيفري نداشت و مجازات قصاص تهديدش نمي كرد! گرچه بر اساس نظر جميع فقها بلوغ، سن معين ندارد و بالغ شدن بر اساس بروز شواهد جسماني تعيين شده است اما تبصره يك ماده ۱۲۱۰ قانون مدني سن بلوغ را در پسران ۱۵ سال تمام قمري و در دختر نه سال تمام عنوان كرده است. بنابراين و طبق ماده ۴۹ قانون مجازت اسلامي اطفال مبرا از مسئوليت كيفري هستند. در اين ماده آمده است: «اطفال در صورت ارتكاب جرم مبرا از مسئوليت كيفري هستند و تربيت آنان با نظر دادگاه به عهده سرپرست اطفال و عندالاقتصا كانون اصلاح و تربيت اطفال مي باشد.»
بنابراين تعريف طبق تبصره اول ماده ياد شده «طفل كسي است كه به حد بلوغ شرعي نرسيده باشد.»
پس اگر راضيه پسر بود اين بلاتكليفي را نمي كشيد و بهترين سال هاي عمرش را كه بايد صرف تحصيل و كسب علم وتجربه مي شد در كانون نمي گذراند. در حال حاضر قوه قضاييه در بخش شوراي عالي توسعه قضايي سعي دارد با تكيه بر نظر فقها سن مسئوليت كيفري را برابر كند. اما آنچه در اين ميان واضح است اين كه راضيه به عنوان يك نوجوان و جوان عضو همان دومين جمعيت جوان دنيا از هيچ حمايتي برخوردار نبود. راضيه يكي از دهها جواني است كه نيازمند حمايت متوليان جوانان است ولي... حالا باز هم همان سؤال اول مطرح مي شود كه اگر شما بوديد چه مي كرديد؟