جمعه ۸ خرداد ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۳۹۲
index
سونيا آخرين قهرمان يك افسانه هندي
003909.jpg
ترجمه: رضا ثابتي
قدرت، مصيبت و شهرتي كه از پس نام «گاندي» بر مي آيد با سادگي و بي پيرايگي خانه پيشين «اينديرا گاندي»، جايي كه همه روزه هزاران توريست پا بر چمن هاي هميشه مرتبش مي گذارند، در تضاد است. آنها مي آيند تا مجموعه دست نوشته هاي نخست وزير فقيد را تحسين و جعبه ابزار كودكي هاي پسرش «راجيو» را زيرورو كنند. كودكانشان ژست مي گيرند تا با لباس تكه پاره راجيو، همان لباسي كه هنگام مرگ بر تن داشت عكس بگيرند و آخرين مرحله تور ديدار از جايي است در منزل كه ۲۰ سال پيش اينديرا را محافظ خودش در آن جا كشت. جايي كه هنوز لكه هاي خون او دست نخورده روي يك ليوان مانده است. براي ميليون ها هوادار و شيفته اين خانواده اين خون نمادي است از شهادت گاندي ديگري كه به خاطر وطنش جان باخت.
فضاي عجيبي در خانه و اطراف آن حاكم است. بسياري از بازديدكنندگان با شور و اشتياقي مريدانه در خانه پرسه مي زنند و كمي آن طرف تر دستفروشي بستني، پپسي و عكس هاي يادگاري از جسد له شده راجيو را مي فروشد. بيش از ۱۰۰ سال از افسانه گاندي ـ نهرو مي گذرد و اين خاندان ديگر چيزي فراتر از يك دودمان سياسي است. گاندي ها، كندي هاي هند هستند؛ خانواده اي با ماجراهاي مهيج و غم انگيز كه شاهين قدرت بر شانه هايشان آرميده، خانواده اي كه در عين محبوبيت و نزديكي به مردم، زندگي كاملاً خصوصي خود را دارند.
۱۰روز پيش در انتخاباتي با نتيجه اي كاملاً غير منتظره، سونيا گاندي ، بيوه ايتاليايي تبار راجيو، اين بار با نپذيرفتن بالاترين مقام اجرايي كشور هند شگفتي ديگري آفريد. او اگر جواب رد نمي داد با عنوان اولين نخست وزير خارجي تبار هند و چهارمين گاندي بر مسند قدرت مي نشست. آن روز هزاران نفر پشت ديوار هاي منزل سونيا جمع شده بودند تا از او تقاضا كنند رهبري شان را بپذيرد. يكي از اعضاي پيشين پارلمان، تفنگي بر سرش نهاده بود و تهديد مي كرد كه اگر سونيا نخست وزير نشود جلوي دوربين هاي تلويزيوني خودش را خواهد كشت. هنگامي كه ماشين «مان موهان سينگ»، معمار اصلاحات اقتصادي هند و كسي كه خود سونيا به عنوان جايگزينش براي پست نخست وزيري برگزيد، مي ايستاد، هوادران گاندي با مشت و لگد از او استقبال مي كردند. «ماهاوير سينگ» كه از نزديك شاهد اين ماجراها بوده مي گويد:« آنها ديوانه او[سونيا] هستند. به هيچ چيز ديگري نمي توانند فكر كنند.»
نمايش هاي سرسپردگي و دلدادگي در ميان هندي ها كه علاقه فراواني به داستان هاي پر سوز و گداز عشقي ـ از اين سو و آن سو پريدن بازيگران عشوه گر و رقصان تا ابراز علاقه هاي عجيب و غريب به سياستمداران و رهبران ـ دارند چندان غير معمول نيست. در اين نمايش ها گاهي تا سر حد مرگ افراط مي شود. هنگامي كه «آميتاباچان» بازيگر فوق العاده محبوب هند در سال ۱۹۸۲ بيمار شد دو تن از هواداران اقدام به خودكشي كردند تا شايد روحشان زندگي محبوبشان را نجات بخشد و بعد از مرگ
بازيگر ـ سياستمدار «ام جي راماچاندران» در سال ۲۰۰۱ چندين نفر در عزاي او خود را كشتند.
«ما مردماني بسيار احساساتي هستيم» اين را «آبيلاشا كوماري» جامعه شناسي هند ي مي گويد كه در تحقيقاتش به دنبال دلايل اين ميزان احساساتي گري مي گردد. اين عشق هاي داستان گون ريشه در هزاران خدايگان و آيين هاي پيچيده و راز آميز هندويي گري از يك سو و آداب و رسوم فرهنگي همچون لزوم بزرگداشت و تكريم پدر و مادر از سوي ديگر دارد. اينها همه در خاندان گاندي ـ و اكنون در سونيا و پسرش «راهول» كه او هم در انتخابات اخير به نمايندگي مجلس بر گزيده شد ـ گردهم آمده است. در حالي كه مورخان و تحليلگران بر سر اين كه خاندان گاندي به چه ميزان براي هند مفيد بوده اند اختلاف نظر دارند، به گفته كوماري هواداران آنها به چشم خانداني افسانه اي به آنها مي نگرند كه گويي همواره همراه هند بوده اند.
همراهي اين تقدس با مصايبي كه بر سر اين خانواده آمده، برقي خيره كننده تر به آن بخشيده است: ترور اينديرا، سقوط هواپيماي فرزند قدرتمندش «سانجي» در سال ۱۹۸۰ و قتل راجيو. و اكنون سونيا جلوه اي ديگر به ماجرا داده است؛ زني كه براي حفظ حريم خانواده اش رنج هاي فراوان كشيد و در نهايت با سربلندي به بالا ترين مرزهاي قدرت در هند رسيد. اكنون با تصميمش در نپذيرفتن نخست وزيري گام ديگري در بالابردن  شأن خاندانش در نزد عموم برمي دارد؛ مادري كه خود را قرباني مي كند تا دو فرزندش پله هاي ترقي را بپيمايند.
ريشه خاندان جديد گاندي را ـ كه ديگر ربطي به «مهندس ك گاندي» رهبر صلح جو و استقلال طلب ندارد ـ مي توان در اواخر قرن ۱۹ و در خاندان «موتيلال نهرو»ي ثروتمند و پرنفوذ جست و جو كرد. كسي كه پسرش «جواهر لعل» نخستين نخست وزير هند شد و پس از مرگ او در سال ۱۹۶۴ دخترش «اينديرا» جاي او را گرفت و دو دهه بر كرسي قدرت هند نشست. پس از آن بود كه گاندي از يك نام فراتر رفت و به آييني با پيرواني شيفته بدل گشت.
«اينديرا همان اينديا[هند] و اينديا همان اينديراست» شعاري بود كه حزب كنگره پس از كناره گيري او از قدرت در اواخر دهه ۷۰ و در پي ۲۱ ماه وضعيت اضطراري در هند سر داد. او با ظرافت به قالب «مادر اينديرا»يي در آمد كه مدعي دفاع از ملت فقير و محروم هند شد. او مي گفت:«من بايد مراقبشان باشم. آنها گاهي در ميان خودشان جنگ راه مي اندازند، و من بايد به دادشان برسم، به خصوص به داد ضعيف تر.» اين جملات دل هنديان بينوا را كه نسل ها در فقر و فلاكت زيسته بودند مي برد. اما براي گاندي ها افسانه اي كه شكل مي گرفت زندگي عادي را غير ممكن مي ساخت. «پريانكا»، دختر سونيا چندي پيش به خبرنگاران گفت:«براي اين خانواده هيچ موضوعي يك «موضوع خانوادگي» نيست. ما احساس مي كنيم كه پدر و مادرمان متعلق به ما نيستند.»

آزمايشگاهي به نام عراق
003903.jpg
نيره محمودي
حالا كه آمريكايي ها به اين نتيجه رسيده اند كه حتي تشكيل يك دولت عراقي در كشور هزارويك شب نمي تواند مانع از استمرار حضور نظاميان آمريكايي در اين كشور شود و اصلي ترين نقطه ضعف اين حضور نظامي در عراق هم تلفات فزاينده نيروهاي آمريكايي است، به اين صرافت افتاده اند كه تدابيري براي ارتقاي ضريب امنيتي سربازان خود در عراق بينديشند. يكي از اين تدابير توليد زره پوشي جديد به نام «استرايكر» است. اين زره پوش خودرويي با شكل و شمايل كاملاً نظامي است كه عمدتاً براي نقل و انتقال ايمن نيروها و بعضاً سلاح ها و ادوات سبك نظامي مورد استفاده قرار مي گيرد. اما موضوع اين است كه به كارگيري چنين توليداتي به جاي حفاظت از جان نيروهاي نظامي آمريكا، كاركردي معكوس داشته و تاكنون به عنوان تله اي براي شكار اين نيروها توسط شبه نظاميان فعال در عراق عمل كرده است. موضوع عدم كارايي استرايكر در عراق براي اولين بار در پاييز سال ۲۰۰۳ توسط «تام كريستي»، رئيس بخش آزمايش تسليحات پنتاگون (وزارت دفاع آمريكا) مطرح شد. كريستي به اين نتيجه رسيده بود كه برنامه چهار ميليارد دلاري توليد زره پوش هاي استرايكر كه طلايه دار ايجاد يك ارتش سبك و سريع درآينده است، دچار اشكالات و كمبودهاي بسيار جدي است. وي در گزارش سالانه اش در سال ۲۰۰۳ به اصلي ترين و در عين حال ساده ترين مشكل اين زره پوش هاي جديد اشاره كرد. كريستي در اين گزارش تاكيد كرد كه استرايكرها هيچ يك از نيازهاي ارتش آمريكا را در عراق برآورده نكرده و به راحت ترين هدف براي نارنجك اندازهايي كه به وفور در ميان شبه نظاميان در عراق مورد استفاده قرار مي گيرد، تبديل شده است. اكنون پنتاگون در تدارك ارسال ۳۰۰ استرايكر به عنوان اولين محموله از اين زره پوش ها به عراق است. اين درحالي است كه دسترسي شبه نظاميان فعال در اين كشور به تسليحات مدرن تر و ميزان حمله آنان به نيروهاي آمريكايي در اين كشور روبه افزايش گذاشته است. بنابراين رئيس بخش آزمايش تسليحات پنتاگون دست به اقدامي غيرمعمول زد و طي نامه اي محرمانه به «دونالد رامسفلد» وزير دفاع آمريكا از وي خواست تا در مورد اين موضوع كه استرايكرهاي ارسالي در كدام نقطه از عراق به كار گرفته خواهند شد، دقت بيشتري داشته باشد. اما پاسخي كه رامسفلد به نامه كريستي داد، وي را بهت زده كرد. وزير دفاع آمريكا در پاسخ به كريستي نوشته بود: «تصور كرده اي با ارسال اين نامه چه كاري مي تواني انجام دهي؟... آيا قصد داري با اين كار كسي را مضطرب سازي؟»
با گذشت شش ماه از اين نامه نگاري، افزايش درگيري ها در عراق نه تنها كارايي استرايكرها را با ترديد مواجه ساخته است، بلكه برنامه ارتش آمريكا براي برخورداري از يك پياده نظام سبك تر و سريع تر را نيز زير سؤال برده است. تعداد كشته هاي آمريكا از هنگام تهاجم اين كشور به عراق به رقم ۱۳۸ تن تا آوريل گذشته رسيد. اين موضوع نشان مي دهد كه پنتاگون به درخواست فرماندهان نظامي آمريكا در عراق مبني بر به كارگيري ادوات زرهي سابق نظير تانك و نفربرهاي قديمي به جاي زره پوش هاي جديدي مثل استرايكر براي كاهش بخشيدن به روند روبه افزايش تلفات نيروهاي آمريكايي در عراق بي تفاوت بوده است. بسياري از نيروهاي آمريكايي در عراق در زره پوش «هيوموي» كه مانند استرايكر چرخ هاي لاستيكي دارد، زخمي يا كشته شده اند. اين درحالي است كه هزاران نفر بر ام ۱۱۳ در انبارهاي آمريكا در سراسر دنيا خاك مي خورند. اين موضوع بيانگر يك تعصب نظامي جديد در ارتش
003906.jpg
آمريكاست كه از سال ۱۹۹۹ رايج شده است. «اريك شينسكي»، رئيس ستاد مشترك ارتش آمريكا در آن زمان كه از تحرك كند زره پوشان در جنگ بالكان شكوه مي كرد، به صراحت از ترجيح خود براي استفاده از زره پوش هاي تايردار سخن گفت. اين درحالي است كه اكنون وضعيت موجود در عراق حكايت از پايان دوران چنين تعصب و تمايلي دارد. درحال حاضر نفربرهاي شني دار و بدون تاير براي تحمل وزن اسلحه هاي با كاليبر بالا و تسليحاتي كه وجودشان براي مواجهه با شبه نظاميان در عراق واجب است، كارايي بيشتري دارند. اين زره پوش ها همچنين فاقد نقطه ضعف زره پوش هاي تايردار در برابر حمله نارنجك اندازها هستند.
به كارگيري زره پوش هاي استرايكر و هيوموي در عراق منتقدان و طرفداران خود را دارد. مخالفان طرح سبك تر و سريع تر كردن ارتش آمريكا از طريق زره پوش هاي جديد معتقدند كه استرايكر و هيوموي توانايي هايي محدودتر از ميزان هزينه اي كه براي توليدشان صرف مي شود، از خود بروز داده اند. اين درحالي است كه بهينه سازي اين زره پوش ها و رفع نقايص آنها كه بخش عمده شان در عراق بروز يافته اند، در عين حال هزينه هاي مضاعفي را در بر خواهند داشت. «لاري اليس»، فرمانده نيروهاي مسلح آمريكا طي نامه اي به رئيس ستاد مشترك اين كشور خواستار اختصاص بودجه اي بيشتر به طرح توليد استرايكر و بهينه سازي اين طرح در بودجه سال هاي ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ شده است. اليس در اين نامه تاكيد كرده است كه اختصاص بودجه بيشتر از گذشته به اين طرح بسيار ضروري است. اين درحالي است كه اعلام چنين درخواستي خون طرفداران زره پوش هاي شني را در پنتاگون به جوش آورده است. اين عده تاكيد مي كنند كه ارتش آمريكا نه تنها نبايد هزينه اي صرف اين طرح كند، بلكه بايد آن را نيز متوقف سازد. طرفداران زره پوش هاي جديد معتقدند كه اين ادوات جديد ارتش آمريكا توانايي خوبي از خود نشان داده اند، زيرا تاكنون تعداد كمي از آنها در عراق منهدم شده و از كار افتاده اند. به هرحال آزمايش اين زره پوش ها در عراق تكليف طرفداران و مخالفان استفاده از زره پوش هاي شني و غيرشني را مشخص مي كند. اگر زره پوش هاي جديد از اين آزمايش سرفراز بيرون بيايند، بخش مهمي از طرح ارتش سريع و سبك آمريكا چشم انداز روشني را در برابر نگاه نگران نظاميان اين كشور قرار خواهد داد. به نظر مي رسد اين آزمايش اكنون براي پنتاگون از چنان اهميتي برخوردار است كه حتي افزايش تلفات نيروهاي آمريكا در عراق به عنوان بخشي از پيامدهاي آن از سوي وزارت دفاع اين كشور قابل اغماض به نظر مي رسد.
برگرفته از مجله نيوزويك

خبر
كبوترهاي نامه بر در خدمت سرويس هاي مخفي
003918.jpg

هفته پيش بود كه دولت انگلستان بخشي از اسناد قديمي خود را منتشر كرد و به اين ترتيب از طرح هاي سرويس هاي امنيتي اين كشور براي حمله به اتحاد جماهير شوروي سابق پرده برداشت. طبق اسناد موجود، كبوترهايي حاوي مواد منفجره يا سلاح هاي بيولوژيك بر فراز آسمان شوروي به پرواز در مي آمد. طبق نوشته هاي سرهنگ دوم، ويليام رينر كه از اوايل جنگ سرد برجاي مانده است هزار كبوتر نامه بر كه هركدام ماده اي منفجره به وزن دو اونس (۵۶ گرم) را در داخل كپسولي حمل مي كردند، مسيري ۱۰۰ تا ۲۰۰ مايلي (۱۶۰ تا ۳۲۰ كيلومتر) را طي كرده و وقتي بر بالاي هدف موردنظر قرار مي گرفتند حادثه اي بسيار بزرگ رخ مي داد. از طرح هاي ديگر بريتانيايي ها مي توان به فرستادن كبوترها به سوي هواپيماهاي آلماني براي سرنگون كردن آنها نام برد. ويليام رينر كه در نيروي هوايي انگليس مسئول كبوترها بود، با كمك استاد دانشگاهي كه معتقد بود كبوترها با توجه به نيروي  مغناطيسي زمين مسيرشان را پيدا مي كنند به اين كار مي پرداخت. استفاده از كبوترهاي نامه بر براي اهداف نظامي بين سال هاي ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۰ بسيار رواج يافته بود. تئوري هاي ويليامز به علت مسايل مالي ارتش و سرويس هاي مخفي در سال ۱۹۵۰ متوقف شد.
003900.jpg

سيلي كه جاسوس ها به راه انداختند
بزرگترين سازمان جاسوسي استراليا روز سه شنبه اعتراف كرد كه مسبب اصلي سيل در سالن مخصوص اعضاي دولت در پارلمان كشور بوده است. در اين حادثه كل سالن پر از آب شد و بيش از ۴۹۰ هزار دلار خسارت به بار آمد. رئيس سازمان امنيت و سرويس هاي مخفي استراليا (ASIO) به كميسيون سنا اعلام كرد كه سيل روز ۱۸ آوريل بر اثر شكستگي تخته اي از جنس پوليكا در يكي از كانال هاي زيرين اتاق بوده كه به دستور سرويس هاي تحت نظر او سفارش داده شده بود. دنيس ريچاردسون اعتراف كرد كه در اين كانال پستي براي جاسوسي قرار داده شده بود. شكستن تخته موجب شد هزاران ليتر آب وارد سالن شود. ريچاردسون از اظهار دلايلي كه موجب شده چنين محلي به عنوان پست جاسوسي انتخاب شود سر باز زد، اما رسانه ها گزارش مي دهند كه اين كانال براي به دست آوردن اخبار محرمانه، به خصوص پيش از شروع جلسات به كار مي رفته است.
003897.jpg

موساد از طريق اينترنت نيرو استخدام مي كند
موساد، سازمان جاسوسي خارجي اسرائيل كه يكي از فعال ترين سازمان هاي جاسوسي در سراسر دنيا به شمار مي آيد از طريق اينترنت شروع به استخدام تحليلگران، كارمندان، رانندگان و به خصوص پيشخدمت هاي مسلط به زبان انگليسي كرده است. داگان، مدير موساد مي گويد: «ما هميشه به دنبال افرادي هستيم كه مستعد پيوستن به ما هستند.» در آگهي اينترنتي به استخدام متخصصان فني و بيش از همه به استخدام پيشخدمت ها و رانندگان اتوبوس مسلط به زبان انگليسي تاكيد شده است. در آگهي استخدام قبلي اين سازمان كه چهار سال پيش در روزنامه ها منتشر شد شعار آنها اين بود: «در موساد باز است. البته نه به روي همه و نه به روي افرادي زياد، بلكه درش فقط به روي شما باز است.» اگر از اين جمله چيزي سر در مي آوريد لطفاً براي ما هم توضيح دهيد.
003915.jpg

تبليغات شهردار با توهين به شهروندان
كن ليوينگستون، شهردار لندن كه عضو حزب كارگر است در تلاش براي انتخاب مجدد خود در انتخابات شهرداري كه ۱۰ ژوئن برگزار مي شود، لندني هايي را كه بچه هايشان را با ماشين هاي ۴*۴ به مدرسه مي برند احمق خواند. كن در گفت وگوي تلويزيوني آخر هفته گفت: «وقتي مي بينم يك كشاورز سوار چنين ماشيني شده كارش را منطقي مي دانم اما وقتي در لندن كسي سوار ۴*۴ مي شود مطمئن مي شوم كه يك احمق واقعي است.» در لندن به طور عاميانه خودروهاي ۴*۴ را «تراكتورهاي چلسي» مي نامند و كن معتقد است به هيچ وجه نبايد در لندن از آنها استفاده شود. او به دليل تحميل جرايم براي جلوگيري از گره هاي ترافيكي شهرت دارد. تردد در مركز لندن در برخي از روزهاي هفته جريمه اي معادل ۵/۷ يورو در بر دارد. البته نمي توان انكار كرد كه تلاش او موجب شده پايتخت انگليس به طرز قابل توجهي از مشكلات ترافيكي رهايي يابد.

يادداشت
جنگ عراق؛ شكست پاول از چني
باب وودوارد، محقق درخشان واشنگتن پست با ۷۵ شاهد كليدي از جمله بوش در مورد جنگ عراق گفت و گو كرده است. حاصل بررسي هاي او كتابي است به نام «طرح حمله» كه ۱۵ ماه منتهي به جنگ را روايت مي كند.
003912.jpg

اولين باري كه او با بوش از احتمال وجود سلاح هاي كشتارجمعي عراق سخن گفتند، اظهار داشت: «تلاش خوبي است، اما اگر از اين مسئله چيز زيادي عايدتان شود واقعاً تعجب خواهم كرد.»
جورج بوش ديگر دوست ندارد براي بقيه تعريف كند كه يك مامور سازمان سيا به سراغش آمده و در مورد سلاح هاي كشتارجمعي در عراق با او صحبت كرده است. رئيس جمهور آمريكا هم مثل بقيه مردم دنيا به هيچ وجه از نتايج تحقيقات سرويس هاي مخفي اش مطمئن نبود؛ اما اين خود او بود كه از آنها خواست به بررسي اين مسئله بپردازند و سه ماه بعد هم جنگ عراق را به راه انداخت.
ماجرا به ۲۱ دسامبر ۲۰۰۱ برمي گردد و باب وودوارد در «طرح حمله» آن را روايت مي كند. وود وارد پس از گفت و گو با شخصيت هاي كليدي، داستان را از زوايه دولت آمريكا تعريف مي كند. به گفته او گزينه حمله نظامي به عراق مدت كوتاهي پس از حملات ۱۱ سپتامبر وجود داشت. در واقع روز ۲۱ نوامبر ۲۰۰۱ بوش از دونالد رامسفلد و ژنرال تامي فرانكس خواست كه به طرحي براي حمله فكر كنند.
طرح اوليه پنج هفته بعد ارايه شد و بقيه مسايل و بهانه هايي كه پيش آمد فقط صحنه سازي براي متقاعد كردن ديگران و به دست آوردن متحدان بود.
يك سال گذشت تا بوش تصميم قطعي اش را بگيرد و در ژانويه ۲۰۰۳ بالاخره تصميم نهايي گرفته شد. از زمان ارايه طرح اوليه تا اتخاذ تصميم اصلي، كبوترها و شاهين ها مدام براي هم قدرت نمايي مي كردند. شاهين ها به رهبري ديك چني آنطور كه شاهدان و همكارانش تعريف مي كنند، دچار تب صدام شده بودند. در واقع مي توان چني و طرفدارانش را طراح اصلي و معمار شماره يك جنگ عراق دانست كه اطرافيان بوش را نيز كاملاً تحت تاثير خود قرار داده بود.
اتاق كارش كه برخي از آن به عنوان «سلول» نام مي برند و برخي ديگر از مخالفانش آن را به «دفتر گشتاپو» تشبيه مي كنند، از نظر وودوارد يك دولت موازي حقيقي به شمار مي رفته است. كالين پاول رهبري كبوترها را بر عهده داشت و تمام تلاش خود را كرد تا رئيس جمهور را از خطرات احتمالي و پيامدهاي ناشي از حمله نظامي به عراق مطلع كند.
پاول حتي به بوش مثال هايي ارايه داد و عراق را به مغازه چيني فروشي تشبيه كرد. طبق قانون، در اين مغازه ها، هر چه كه بشكنيد به شما تعلق مي گيرد و پاول توضيح داد كه مالك چيني شكسته شدن ارزشي ندارد و بايد آن را دور انداخت.
با همه اين توصيه ها و مخالفت ها در نهايت اين خود پاول بود كه جام زهر را تا آخر سر كشيد. او در سازمان ملل حاضر شده و دلايلي قطعي حاكي از وجود سلاح هاي شيميايي در عراق ارايه داد. استدلال ها و دلايل مطرح شده، چيزهايي بودند كه خودش به هيچ وجه به  آنها ايمان نداشت.
بوش وقتي اطلاع داد كه تصميم نهايي حمله به عراق را گرفته است، به نظر مي رسيد پاول مغموم و شكست خورده در برابر ديواري عظيم سرخم كرده است. بوش صراحتاً پرسيد: «در اين كار با من هستي؟» و پاول كه مثل هميشه مرتب و منظم و مطيع بود پاسخ داد: «تمام تلاش خود را مي كنم، بله، آقا. من از شما حمايت خواهم كرد. من با شما هستم.»
به اين ترتيب بود كه كبوترها از باز ها شكست خوردند و چني نشان داد چقدر با نفوذتر از پاول است.
منبع: لوپوئن
003921.jpg

تشكر مايكل مور از بوش و چني
مايكل مور آمريكايي كه فيلم مستندش تحت عنوان فارنهايت ۱۱/۹ جايزه نخل طلاي كن را به دست آورده است در كنفرانسي مطبوعاتي اظهار داشت: «وقتي روي صحنه رفتم تا جايزه بگيرم، يادم رفت از تيم هنرپيشه هاي خودم تشكر كنم. حالا اگر بشود مي خواهم اين كار را بكنم. مي خواهم از جورج بوش، ديك چني، پل ولفوويتز و دونالد رامسفلد تشكر كنم.»
او با تمسخر در مورد صحنه محبت آميزي كه رامسفلد و چني در آن حضور داشتند گفت: «اين صحنه باعث شد اشك در چشمانم جمع شود.»
مور با لحن تمسخرآميزش ادامه داد: «اميدوارم وقتي بوش مشغول بيسكويت خوردن بود هيچ كس به او نگفته باشد جايزه را من برده ام.» او با اين حرف به ژانويه ۲۰۰۲ اشاره دارد كه در آن هنگام بوش در حال خوردن بيسكويت به مرز خفگي رسيد.

جهان
هفته
پنجره
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  حوادث   |  ماشين   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |