دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۰۰
زندگي
Front Page

زلزله شايعه - بخش دوم وپاياني
چرا مردم شايعه را باور مي كنند؟
008121.jpg
اشاره
بررسي شايعات پيرامون زلزله در شماره گذشته نشان داد اين شايعات را مي توان در سه گروه دسته بندي كرد: اخبار اغراق آميز يا ساختگي و جعلي كه بخشي از تلاش افكار عمومي براي درك حقايق در شرايط ابهام و سردرگمي است.
اخبار پيش گويانه كه بيشتر به آينده نظر دارند و در مورد آن هشدار مي دهند. اين هشدارها سپر دفاعي افكار عمومي در مقابل فجايع ناگهاني است.
و بالاخره اخبار و شايعات تبييني كه از قدرت تخيل افراد سرچشمه  مي گيرد و به دنبال شناخت علل و عوامل زلزله است.
در قسمت گذشته همچنين به روانشناسي شايعه و شرايطي كه موجب انتشار شايعه ، مي شود پرداخته شد و اكنون در قسمت دوم تلاش مي كنيم به پرسش هاي زير پاسخ دهيم:
۱- چرا شايعه گسترش مي يابد؟
۲- چرا شايعه ا شكال خاصي پيدا مي كند؟
۳- چرا مردم شايعه را به ديگران منتقل مي كنند؟
۴- چرا مردم شايعه را باور مي كنند ؟
۱- عوامل روانشناختي رشد و انتقال شايعه
گاهي شرايطي بوجود مي آيد كه تقريباً بر همه اعضاي گروه هيجان حاكم مي شود. عموماً هيجانات احساسي فكر را به اشتباه مي اندازد و خيال پردازي را افزايش مي دهد و از توان انتقادي ذهن مي كاهد. اين شرايط علاوه بر تهييج احساسات مردم، گاهي حس كنجكاوي آنان را نيز تحريك مي كند. شايعه بايد در حوزه وسيعي تأثير بگذارد، بنابراين هيچ عنصر منفردي، نمي تواند آنچه را كه انتظار مي كشد مشاهده كند. پس تلاش براي فهميدن، تأثير نسبتاً كمي بر روي آن خواهد داشت و محرك احساسي مذكور زمينه را براي متوسل شدن افراد ذينفع به ساختارهاي خيالي كه به وضوح از واقعيت متمايز نمي شوند ،فراهم مي كند. هيجان و احساس - دوباره- تلقين پذيري اجتماعي را شدت مي بخشد و سبب مي شود اخبار تكراري، با سرعت قابل ملاحظه اي منتشر شود و صرف نظر از عدم رشد ابتدايي شايعه، هر تكرار به حفظ و تقويت فشار اجتماعي كمك مي كند. همانطوري كه خواهيد ديد در چنين شرايطي، معمولاً  بررسي و تحقيق غيرممكن مي شود وزماني كه امكان تحقيق وجود دارد، هيجان اجتماعي و رشد تلقين پذيري به سرعت هر تلاشي را براي كشف حقايق، با مانع مواجه مي نمايد. فردي كه شروع به تحقيق مي، كند قبل از اين كه به گروه اجتماعي اش خدمت كند به خود خدمت كرده است. پس شايعه هم در زمان رشد و هم در زمان انتقال، به عنوان يك پديده اجتماعي عمل مي كند.
۲- سؤال دوم كه در ذيل بحث علل روانشناختي شايعه قرار مي گيرد مربوط به اشكال ويژه اي است كه شايعه به خود مي گيرد.
اين مسأله هم جنبه عمومي دارد و هم جنبه اختصاصي. از طرفي، همه شايعه ها به نشان دادن خصايصي مانند اغراق آميز بودن و تخصيص وقايع معين به موقعيت هاي معين تمايل دارند. اغراق آميز بودن در نتيجه تركيب هيجان و كوشش شتاب زده براي درك آن چيزي كه به شرايط اجتماعي شايعه شكل مي دهد بوجود مي آيد. اگر هيجان يك نوع ترس است، بنابراين در زلزله فجايع گزارش شده وقايعي ترسناك است، اگر هيجان يك نوع اضمحلال اعتماد و اطمينان باشد يا يك نوع نشاط باشد، وقايع مرتبط با آن نيز مفهوم ترسناكي خواهد داشت. شايعه واقعاً به يك هدف اجتماعي خدمت مي  كند كه عبارت است از شكل گيري يك توجيه انتقاد ناپذير درباره فرآيند اجتماعي كه به آن حيات مي بخشد.
از اين گذشته، مكان يا عامل مكاني شايعه نيز اغلب از اهميت زيادي برخوردار است. براي مثال، بلافاصله بعد از زلزله، شايعه اي در داربهانگا(شمال بيهار)، - بيش از ۶۰ مايلي پاتنا- مبني بر اين كه «شهر پاتنا تقريباً  به طور كامل از ميان رفته است» منتشر شد. در آن زمان هيچ يك از اهالي داربهانگا در پاتنا حضور نداشت كه يا وضعيت شهر را مستقيماً  ديده باشد و يا درباره آن خبري شنيده باشد، ولي با اين حال شايعه بسرعت منتشر شد و مردم آن را باور كردند. در واقع در اكثر موارد مؤثرترين شايعه ها به مكانهاي دور، يا مكانهاي مبهم مربوط مي شود. براي اين كه شايعه به اهداف اجتماعي اش بهتر و محسوس تر دست يابد ظاهر مي شود، اما همان ضرورت اجتماعي حداقل كاري كه مي كند تحريك كوششها براي اثبات آن خبر است.
موضوع جالب تر اين كه چرا شايعه محتواي خاصي به دست مي آورد. در اين زمينه بايد بررسي جامع تري صورت گيرد، در اين پژوهش فرهنگ و باور اجتماعي كه ذيل آن قرار مي گيرد. اهميت فوق العاده و فراموش  شده اي دارد. همانطور كه ديديد منشأ بسياري از شايعه هايي كه بعد از زلزله منتشر شد، افسانه، باورهاي اجتماعي مهم و خرافات بود نه مشاهدات سطحي كه در شرايط عادي باعث ترويج شايعه مي شود. بنابراين به وضوح مي توان گفت: «عامل تعيين كننده در ترويج شايعه سيطره محيط اجتماعي است نه خصايص فردي اشخاص ناقل يا پذيراي شايعه.»
۳- بعداً  درباره انگيزه هايي كه از ترس سرچشمه مي گيرد و محرك فرد در دريافت و انتقال شايعه است بحث خواهيم كرد. اما شكي نيست كه شايعه در اكثر موارد اساساً خبر از علائق عمومي مي دهد كه به طور غيررسمي منتقل مي شود. در زندگي روزمره شخصي كه در يك روزنامه پرطرفدار لطيفه مي خواند كمتر تمايل داردآن را به دوستاني منتقل كند، كه همان روزنامه را مطالعه مي كنند تا شخصي كه آن لطيفه را در جريان يك گفت وگو مي شنود. البته از لحاظ اهميت تفاوت زيادي بين اين دو وجود ندارد. گاهي شرايط اجتماعي كه منجر به انتشار شايعه مي گردد تقيدات اجتماعي- گروهي فرد در زندگي را متحول مي سازد. موانع معمولي كه از صحبت كردن آزادانه فرد با ديگر افراد جلوگيري مي كند، در شرايط فشار هيجاني سست مي شود. اما اين همه مطلب نيست، مك دوگال از «اظهار نظر كردن» و «ادعا كردن» به عنوان دو رفتار اجتماعي بر جسته و اساسي سخن به ميان مي آورد. او مي گويد ممكن است شخصي كه شايعه اي را صرفاً  شنيده است خود را مالك آن تلقي  كند و با انتقال شايعه برتري خود را اثبات نمايد. به همين دليل هارت نيز به دو عنصر «اثبات برتري خود» يا «عقده هاي بزرگ» به عنوان مهمترين عامل انتقال شايعه اشاره مي كند.
من منكر نقش اين انگيزه ها در انتقال شايعه نيستم، ولي مشاهدات من در يك جامعه نمونه، بلافاصله بعد از زلزله نشان مي دهد ميزان اهميت آن اغراق آميز است. به نظر من در جوامع كوچكتر برترها در مقابل زيردستها قرار مي گيرند و در جامعه بزرگتر افراد تا اندازه  زيادي برابر هستند. بنابراين من مثل پروفسور بارتلت فكر مي كنم «رفاقت» با فاجعه زيادتر مي شود و در بيشتر مواقع اخبار در ميان افرادي كه در يك طبقه اجتماعي هستند منتشر مي شود و علت تسريع انتشار شايعه و حتي پذيرش آسان گزارشهاي بي اساس نيز همين است. در بدترين شرايط بعضي از شايعه ها- بويژه شايعه هاي طالع بينانه- در اجتماعات دوستانه تكرار مي شود گويي اين جمع دوستانه قصد دارد با نقل شايعه تفريح كند.
زماني كه نمي دانستم آيا روابط اجتماعي كه در آن شايعه متداول مي شود باعث تشديد عكس العمل هاي صميمانه مي شود؟ به اين موضوع تعلق خاطر پيدا كردم،  البته مي دانستم حداقل تا اندازه اي اين امر تبيين كننده سرعت انتقال داستانها و پيشگويي ها درباره فجايع مذكور است.
۴- سؤال آخر ما درباره باور كردن شايعه است. جواب دادن به اين سؤال كه مردم چقدر شايعه هاي بعد از زلزله  را باور كرد ه اند، بي نهايت مشكل است. مطمئناً ، شايعه ها در نحوه عمل مردم و حتي در نحوه عمل افرادي كه به زبان مي گفتند «شايعه ها را باور نكرده اند» تأثير گذاشته بود و تحت تأثير پيشگويي ها، اقدامات ايمني و محتاطانه اي را در پيش گرفتند.پس آنها پيشگويي ها را باور كرده بودند. شايد روش صحيح بررسي اين موضوع اين است كه بگوييم، باور يا عدم باور كردن شايعه در كل، دخلي در اين مطلب ندارد. شايد همه آن وقايع به نوعي تمايل به تكميل رضايت، يا رفع نقصانهاي ذهني، مثل فقدان انتقاد كردن داشته باشد. باور ممكن است وسيله اي براي حفظ خود در برابر مخالفت ديگران باشد. اما هنگامي كه مخالفت در حال كاهش است ممكن است نه باوري وجود داشته باشد نه عدم باوري. وقتي از شخصي كه شايعه اي را تازه منتقل كرده است، پرسيده مي شود: «آيا شما واقعاً  آن شايعه را باور كرده ايد؟» جواب دادن به اين سؤال براي او بسيار سخت است و حتي ممكن است پاسخ منفي دهد، ولي با وجود اين آن را از روي صداقت و اطمينان منتقل كرده باشد.
پس شايعه اعتقادي ناپايدار است كه به طور نسبي فقدان مقاومت در برابر هر حكم قوياً  پذيرفته شده را مي فهماند. شايعه نتيجه شرايط اجتماعي است كه در آن «هر شخصي يك نفر شمرده مي شود و هيچ كسي بيش از يك نفر شمرده نمي شود.» بويژه در جايي كه روشهاي عادي مراوده آمرانه رايج نيست و در عين حال در آنجا يك نياز انساني نيرومند به اطلاعات وجود دارد، در اين شرايط بسياري از داستانهاي اغراق آميز به سهولت پذيرفته مي شود و بدون بررسي منتقل مي شوند.
۵- علاوه بر اين، بسياري از شايعه ها يك اساس ريشه دار در سنتهاي اجتماعي با دوام دارند و خارج از خرافه هاي مشخص اجتماعي رشد پيدا مي كنند، خرافه هايي كه مردم بيش از خود آن شايعه ها، به آن اعتقاد دارند يا اعتقاد داشته اند و آنها را واقعي تر و كامل تر مي دانند. البته شايد اين خرافه ها هرگز منتقل نشوند. حتمي دانستن اين مطلب كار مشكلي است. اما شايعه زماني كه مبتني بر سنتهاي مردمي قوي و محكمي هستند بسيار مؤثر مي شوند. البته هم اكنون اين قبيل شايعه ها استحكامشان را در اذهان عمومي از دست داده اند. موقعيت شايعه به طرق گوناگون خاصيت نظارت انتقادي را تحريك مي كند و سنتها دوباره به طور موقتي با قوت احيا مي شود و در افزايش آشكار «توانايي اظهار نظر كردن» موثر واقع مي شود. مطالب فوق موضوعاتي است كه نسبت به مطالعاتي كه تاكنون صورت گرفته،  لايق يك مطالعه كاملتر و مستقيم تري است.
نتيجه
۱. شايعه يك عكس العمل گروهي به شرايطي است كه بر كل گروه اثر مي گذارد.
۲. شايعه- به عنوان نتيجه طبيعي آن شرايط - تا اندازه زيادي يك امر احساسي -هيجاني است، علاوه بر اين نوعي رابطه غيرمعمول در گروه است و بسياري جوانب ناشناخته و اثبات نشدني را در برمي گيرد.
۳. به عنوان نتيجه طبيعي اين عكس العملها، انواع گوناگون شايعه- يعني، اخبار اغراق آميز، اخبار جعلي، تبيينها، پيشگوييهاي طالع بينانه- يا به عنوان عكس العمل هاي گروه در موقعيتهايي پيچيده، گوناگون و كلان و يا به عنوان راه حل هاي مسائل متفاوتي كه به وسيله شرايط عمومي ظهور مي كند، برانگيخته مي شود. اين واكنشها و راه حلها به وسيله عوامل احساسي و ذهني تهييج مي شود.
۴. عوامل تعيين كننده اصلي شايعه عبارتند از: (۱) طبيعت احساسي آن شرايط و ابعاد و مسائل آن كه تمايلات گوناگوني را تحريك مي كند.(۲) ذهنيت گروهي افراد و تمايلات اجتماعي به رفاقت و اظهار نظر كردن.
نويسنده: جي. پراساد
مترجم: عبدالرضا خليلي

نگاه
روانشناسي زلزله زدگان

نه تنها مردمي كه در حوادث و بلاياي طبيعي حاضرند اغلب علايم استرس و مشكلات رواني را نشان مي دهند، بلكه افرادي نيز كه از طريق تلويزيون در معرض فاجعه قرار گرفته اند،خصوصاً اگر خودشان را به جاي قربانيان قرار دهند، اين علايم بروز خواهد كرد. علايمي همچون اشكال در تمركز، اختلال در تصميم گيري، عدم كنترل احساسات، توهم، احساس گناه و نااميدي، اختلال در خواب و كابوس هاي شبانه، بي تفاوتي و گوشه گيري نسبت به همه چيز و همه كس، اضطراب، وسواس و افسردگي.
حال مهم ترين پرسشي كه پيش مي آيد اين است: «براي كمك به تقليل و يا از بين بردن اين اثرات و عوارض چه بايد كرد؟»
- فرد آسيب ديده حاضر در فاجعه كه خود را در مقابل نيروهاي عظيم طبيعي عاجز ديده و مجبور به تسليم و تواضع شده است، دچار سرزنش خود شده اند كه بدترين عامل ايجاد عوارض منفي رواني است و پس از آن ديگر عوارض بروز خواهد كرد. اين افراد براي اين كه بتوانند به زندگي عادي برگردند، نياز به تجزيه و تحليل سانحه و هضم آن دارند. به همين جهت مراجعه به يك مشاور يا متخصص لازم است. درمانگرها به فرد آموزش مي دهند كه چگونه كاملاً آرام باشد و به طور مسلطي بر موقعيت تمركز كند. ابتدا موقعيت را تصويرسازي مي كنند و سپس كم كم از اين طريق عملاً او را با واقعيت روبه رو مي كنند.
- ترس مانند يك بيماري مسري از يك نفر به ديگر افراد منتقل مي شود،خصوصاً در مواقعي كه همچون زلزله براي يك گروه عظيم اتفاق افتاده است. پس سعي كنيد با فعاليت و انجام كار و با ايجاد يك مسئوليت مناسب ترس را كنترل كنيد.
- اعتقادات شايسته و ايمان قوي و داشتن شجاعت، عامل بسيار مهمي در مهار اضطراب و استرس مي باشد، با احساساتتان صريح و صادق باشيد و آنها را به طور واقع بينانه ببينيد تا بتوانيد انرژي هاي به خواب رفته را دوباره بيدار كنيد.
- كودكان از مهم ترين گروه هايي هستند كه پس از زلزله، دچار عوارض رواني همچون اضطراب و استرس مي شوند. اما اگر آنها بدانند قبل، هنگام و بعد از زلزله از آنها چه انتظاري مي رود و چگونه بايد فكر كنند بهتر مي توانند اين علايم را كنترل كنند. پس سعي كنيد در اين رابطه، به طور آزاد و واضح با آنها صحبت كنيد.
- كودكان ممكن است اين بلا را يك تنبيه براي يك كار واقعي يا جرمي كه تصور مي كنند انجام داده اند بدانند. برايشان توضيح دهيد كه زلزله يك حادثه طبيعي است و هيچ كس در به وجود آوردن آن مقصر نيست و اين موقعيت، هميشگي نخواهد بود. در رابطه با تجربياتي كه در مورد بلاياي طبيعي داشته ايد صحبت كنيد و يا در مورد زمين لرزه كتاب هايي را با صداي بلند بخوانيد .
- سازمان هاي حرفه اي پيشنهاد مي كنند، والدين تماشاي تلويزيون و همين طور صحبت پيرامون فاجعه را در مدت فاجعه، در كودكان محدود كنند. بايد دانست كه اين علايم ممكن است هفته ها و يا حتي ماه ها بعد از زلزله خود را نشان ندهد و مي تواند افراد را در هر سني تحت تأثير قرار دهد و خصوصاً فكر به حوادث اينچنين در آينده در افرادي كه در مناطق زلزله زده و يا مناطق مشابه (شهرهايي كه بر روي خط گسل قرار دارند مثل تهران) هستند، مي تواند اين عوارض را تشديد كند و يا به صورت يك آسيب و مشكل حل نشده در فرد باقي بماند. پس اگر احساس كرديد، فعاليت هاي روزمره يكي از اعضاي خانواده يا نزديكان شما مختل شده است، از متخصصين امر، مثلاً يك مشاور يا متخصص،حرفه اي كمك بخواهيد .
پيمانه پارسافر

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   زندگي  |   سياست  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |