تأملي در مباني نظري هنر اسلامي
خيال و زيبايي در انديشه
|
|
صدرالمتألهين دكتر حسن بلخاري
اشاره: افلاطون در «جمهوري»، هنر را تقليد تقليد مي داند. زيرا صورتي كه نقاش از آدمي نقش مي كند، خود تقليدي است از صورت مادي آدمي، كه آن نيز خود سايه و ظلي است از عالم روحاني مثل. بنابراين نقش، دو پله از حقيقت دور است فلذا هنر و هنرمند در ذهن و زبان او مكانتي ندارند- البته در «جمهوري»، رساله «ايون» عالمي متفاوت دارد. اما فلوطين هنر را «كشف صور معقول» مي داند؛ صوري كه هنرمند به ادراك باطن و معرفت درون آنها را مشاهده و به تصوير مي كشد. هنر قدسي و به ويژه هنر اسلامي، بنابر زبان انتزاعي منحصربه فرد خويش، مصور عالم عين نيست بل جهاني ديگر و والاتر را روايت كرده و از صوري محاكات مي كند كه ريشه در صور نوراني مقام بينابيني عالم مثال يا حضرت خيال دارند. مطلب ذيل كه به مناسبت كنگره بين المللي ملاصدرا، تأليف شده است، اين عالم را به عنوان قلمرو «اعيان ثابته» هنر اسلامي در انديشه هاي صدراي شيرازي مورد تأمل قرار مي دهد، گرچه بنيان بحث را مي بايست در «اثولوجيا»ي فلوطين، رساله هايي چون «حي بن يقظان»، تأليفات زيبايي شناسانه «نجم الدين كبري» و «روزبهان»، تصنيفات عظيم «شيخ اشراق» و «فصوص» و «فتوحات»، «شيخ اكبر» ديد و صدرا نيز خود متأثر از اين اساتين حكمت است. اين مقاله گزيده اي از مقاله بلند «نقش و تأثير عالم خيال در هنر اسلامي» است.
قبل از آن كه انديشه هاي صدراي شيرازي در مورد عالم مثال و زيبايي را مورد بحث قرار دهيم شرح دقيقه اي را ضروري مي دانيم: تصوير و تمثيل به عنوان راويان صوري معنا، داراي سه ركن اند: اول، رويدادي كه تصوير و تمثيل مثال آنند. دوم جهاني كه رويداد در آن مي گذرد و سوم، اندامي كه عامل دريافت اين رويداد است. وجود اين عوامل، در عين حالي كه تصوير و تمثيل را محقق مي سازند، پرده از هويت تمثيل و تصوير نيز برمي دارند. از ديدگاه حكماي اسلامي، تمامي تماثيل و تصاويري كه در روان آدمي شكل مي گيرند مبتني و متكي بر عالمي مياني است كه بين ذات صور (و معاني) و جهان عيني قرار دارد.از سه عامل فوق عامل اول «محاكات»(۱) است كه در لغت به معناي حكايت است و در اصل به معناي بازسازي و بازگويي سرگذشتي است كه در عالمي غير از عالم عين مي گذرد و يا به تعبيري ديگر، «بازسازي رويدادهايي است كه نخست در نفس، در آسمان رخ داده اند.» از ديدگاه انديشمند متتبعي چون «هانري كرين» تنها با تأويل است كه مي توان به اصل حكايت رسيد زيرا تنها اين علم است كه اول و ذات معنا را جست وجو كرده و سعي دارد معنا را از عرضياتي چون مثال، آزاد و حقيقت درونش را متجلي سازد. عالم دوم جهاني است كه رويداد در آن مي گذرد يعني عالم مثال كه به ويژه در انديشه هاي شيخ اشراق، حضور و ظهوري بي مانند دارد و عامل سوم يعني عامل دريافت رويداد، كه قوه خيال است، قوه اي كه به انسان، توان مي دهد به اول رويدادها، هجرت كند و علاوه بر حكايت ذات (كه در هنر و تمدن اسلامي شكوهي خيره كننده دارد منجمله در رسالاتي چون «سلامان و ابسال»، «حي بن يقظان»، «عقل سرخ»، «قصه غربت الغربيه»، «قصه شيخ صنعان»، «تماثيل هوش رباي مثنوي»، «منطق الطير عطار» و دهها حكايت و تمثيل ديگر كه در كنار تذهيب و اسليمي حيرت برانگيز هنر اسلامي و معماري شكوهمندش، انسان را به تعمقي تجريدي فرا مي خوانند) و تمثيل و تصويرگري آن، حتي به آفرينشگري صورتها نيز بپردازد. امر شگفت انگيزي كه ابن عربي در فص اسحاقي «فصوص» آن را «همت» نام مي دهد (در اثناي كلام از اين قوه سخن خواهيم گفت.)
* * *
و اما انديشه هاي صدرا پيرامون عوالم روحاني و فوقاني و نيز قواي باطني انساني- همچون قوه خيال- چندان متفاوت با آراء حكمايي چون ابن عربي، شيخ اشراق و به ويژه فلوطين در اثولوجيا (يا به تعبير صدرا «معرفه الربوبيه») نيست. وي در مفتاح سيزدهم «مفتاح الغيب»، مشهد اول را به اثبات عالم روحاني و جايگاه نفوس بشري اختصاص داده و اثبات آن را از بزرگترين مطالب قرآني مي داند. شاهد مثال قرآني او بر اين عالم- يا بازگشتگاه نفوس انساني- آياتي چون آيه ۱۰ سوره فاطر است: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (كلمات پاك سوي او بالا مي رود و اعمال نيك آن را بالا مي برد. صدرا در مشهد دوم همين مفتاح، ده دليل برهاني و عقلي و چند دليل قرآني و نقلي مي آورد تا اثبات كند هر وجود محسوسي كه مشاهده مي كنيم وجود معقولي دارد و اصولاً اگر معقول پيشين نباشد محسوس پسين به وجود نمي آيد. دلايلي عقلاني چون: حقايق عقلي از حسي برترند و چون برتر، از جهت وجود بر پست پيشي دارد به همين دليل فاعل مطلق، برتر را رها نمي كند تا فعل پست تر را انجام دهد و نيز امر معقول، عين نور است زيرا به واسطه آن است كه اشياء شناخته و آشكار مي گردند. پس اگر نوري نباشد مفهوم و محسوسي نخواهد بود. دلايل قرآني او ابتدا آيات ۴ و ۵ سوره نازعات است: «فالسابقات سبقا، فالمدبرات امرا» (و پيشروان كه پيش رونده اند و تدبير كنندگان امور) وي از اين دو آيه حضور و وجود نفوس برتري را نتيجه مي گيرد كه تدبير اجرام عالي و برتر به دست آنهاست: «پس آيه بر اين دو نوع از موجودات شريف دلالت دارد و پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: ارواح دو هزار سال پيش از اجساد آفريده شده اند و [نيز] فرمود: نخستين چيزي كه خداوند آفريد عقل بود. به او فرمود پيش آي، آمد؛ سپس فرمود بازگرد، بازگشت. بعد از آن فرمود: به ارجمندي و بزرگي خودم سوگند كه آفريده اي بلندمرتبه تر و عظيم تر از تو نيافريدم، به واسطه تو مي گيرم و به واسطه تو مي بخشم و به واسطه تو باز مي دارم و اين حديثي است كه شرحش طولاني است...»(۲) دليل قرآني صدرا بر وجود عقل نخستين- و بل عقل انساني- آيه ۶۱ سوره واقعه است: «ولقد علمتم النشاه الاولي فلولا تذكرون» (شما از آفرينش نخست آگاهيد چرا به يادش نمي آوريد). بنابراين از ديدگاه او ابتدا عقل است سپس عاقل(انسان) و پس از آن امر محسوس و يا به تعبير ديگر ابتدا عقل است سپس نفس و پس از آن حس (همان عوالم سه گانه مشهور) و البته اين آيات خود دليلي بر وجود امر معقول پيش از محسوس است. پس از عالم عقل به عنوان صادر نخستين، عالم نفوس ناطق و عالمي قرار دارد كه مدرك كلياتند. اين عالم همان عالم افلاك است زيرا آياتي از قرآن و نيز رواياتي از سنت دال بر زنده و ناطق بودن افلاك و ستارگان است. از جمله اين دلايل، شهود صاحبان برهان، بلكه بالاتر صاحبان بينش و عيان و نيز صاحبان يقين و احسان است، يعني كساني كه «چنان پروردگار را پرستش و عبادت مي نمايند كه گويي او را مي بينند چنان كه حديث مشهور از پيغمبر(ص) بدان اشاره دارد، هنگامي كه جبرئيل(ع) از احوال آنان پرس و جو مي كرد، پيغمبر(ص) فرمود: «آنان خيلي پيش اند، لذا آنان ستونهاي علم و عرفان و پادشاهان حكمت و برهان اند و آنان را هنگام رها شدن از بدنهاشان (خلع بدن) و پيوستن به پروردگارشان، وجود موجودات شريف عقلي كه داراي صورت و نور و برتر از عالم اجسام و عالم نفوس اند كشف و آشكار مي گردد» همچون افلاطون كه داراي قدرت معنوي و نور بود و ما روش او را استوار نموده و حكمت او را با ياري خداوند و توفيق و الهام و آموزش او زنده نموده ايم مانند اثبات جوهر عقلي و مثال ملكي روحاني كه براي هر نوع جسماني در نزد خداوند برپا و پايدار است»(۳) و اين فراز آخر، استدلال صدرا است بر اين كه هر وجود جوهري و مثال ملكي، در عالم جسماني، طلسم و صنمي دارد.(۴) بنابراين عالم پس از عقل، عالم نفوس ملكي و فلكي و پس از آن عالم اصنام و طلسمات است. اما عالم اجرام و عالم نفوس در تصرف مطلق عالم عقول اند «بلكه هر دو عالم [اجرام و نفوس] در كرانه هاي تابش انوار او متلاشي و نابود و در شدت درخشش اضواء و آثار آن محو و نابودند.»(۵)
از ديدگاه صدرا اين عالم عقول، همان عالمي است كه در شرع به عالم «فرشتگان مقرب» مذكور است و دليلي كه ثابت مي كند عالم نفوس در تصرف عالم عقول است آياتي چون آيه ۸۳ سوره يس است: «فسبحان الذي بيده ملكوت كل شي و اليه ترجعون»، «منزه است آن خدايي كه ملكوت هر چيزي به دست اوست و همه به سوي او بازگردانده مي شويد» و نيز آيه اي چون آيه ۸۸ سوره مؤمنون: «قل من بيده ملكوت كل شي»، «بگو آيا مي دانيد ملكوت همه چيزها به دست كيست؟»(۶)
مشاهد بعدي مفتاح سيزدهم، شرح و اثبات عوالم سه گانه است. مشهد سوم در اثبات نخستين عالم يا عالم امر و عالم عقول است. نخستين دروازه اي كه از اين عالم گشوده مي شود «عقل نخستين» است كه اولين صادر و دومين مصادر (محل صدور حقايق موجودات) است. عقل نخستين خليفه خدا، جانشين الهي و مثال او در عالم عقل است، فلاسفه آن را عنصر نخستين و پهلويان بهمن مي گويند. نكته جالب اين كه صدرا با استناد به حديث «اول ما خلق الله العقل» به اجتماع تأويلي احاديثي چون «اول ماخلق الله نوري»- قول پيامبر- و «اول ما خلق الله القلم» مي پردازد و نتيجه مي گيرد: «از تابش نور واجبي او ديگر عقول، و از سايه امكاني او تمامي نفوس، و از ظلمت حدوثي او سراسر اجسام، همانگونه كه در حديث است آفريده شده اند».(۷)
مشهد چهارم اختصاص به عالم دوم يا عالم نفس و به تعبير خود صدرا «عالم مدبر» دارد. نخستين دروازه اي كه از درياي جبروت اين عالم گشوده مي شود «نفس كل»، «روح الامين»، «لوح محفوظ» و «كتاب مبين» است. نكته مهم و مرتبط با بحث ما در اين مقام ذكر دو ويژگي براي عالم نفس است: فيض الهام و فيض روياها و خواب هاي درست. بدين شرح كه فيض يك صورت وحياني دارد كه خاص عالم عقل كل است و يك وجهه الهامي دارد كه خاص عالم نفس است. اين دو ويژگي به عالمان و اوليا اجازه مي دهد تا با ادراك صور نوراني عالم مثال، به بازآفريني آنها در عالم حس بپردازند زيرا صدرا در اصل ششم مفتاح هجدهم تأكيد مي كند، خداوند نفس را به گونه اي آفريده است كه قادر است حقايق را در ذات خود تصوير نموده و صورت هاي غايب از حواس را در عالم خود، بدون مشاركت ماده، انشاء و ايجاد نمايد و اين همان مفهومي است كه شيخ محي الدين آن را «همت» مي داند . صدرا نيز شاهد مثال خود بر وجود اين قدرت در نزد نفس را، كلام ابن عربي قرار مي دهد: «بعضي از بزرگان عرفا (محي الدين ابن عربي در فصوص) گفته است كه هر انساني به واسطه همت (توجه) در قوه خيال خود، آنچه را كه جز در آن (قوه) وجود ندارد مي آفريند و عارف به همت خود آنچه را كه براي او در خارج محل همت وجود ندارد مي آفريند (يعني خارج عالم خيال)(۸).
همچنين صدرا در باب دوم مفتاح پانزدهم، طي برهاني مشرقي يا الهامي، تخيل را قوه اي مي داند كه انسان به وسيله آن مي تواند صور و اشباح عالم مثال را ادراك نمايد و ادراك- همچنان كه در اسفار نيز متعرض تعريف آن شده است و ما در ابواب بعد بيشتر از آن سخن خواهيم گفت- عبارتست از حصول (حاضر بودن) صورت در نزد ادراك كننده آن، خواه در ذات او باشد و خواه در قوه اي از قواي او، و اين صور متمثل (و شكل يافته) در نزد متخيله داراي اوضاع حسي كه قابل اشاره اينجا و آن جا باشند نيست(۹) جنس اين قوه از عالم غيب است و در حكمت متعاليه ملاصدرا علاوه بر آن كه منبع فياض الهامات مشرقي بر نفس عارف و نيز عامل رؤيت روياهاي صادقه و خواب هاي درست است همچنين در خدمت دستگاه فلسفي صدرا براي اثبات معاد و دنياي پس از مرگ قرار دارد. زيرا در مشهد پنجم مفتاح هجدهم، با ذكر تعاريف مختلف حكما از «عجب الذنب» (يا آن چه پس از مفارقت روح از بدن، باقي مي ماند كه از ديدگاه غزالي، نفس و از ديدگاه ابن عربي ماهيت يا عين ثابت انسان است) او آن را «قوه خيال» مي داند و مي گويد: «برهان ما دلالت بر بقاء قوه خيال دارد كه صورت هاي غايب از عالم حواس را ادراك مي نمايد و آن پايان اين نشئه نخستين و آغاز نشئه دومين است، پس نفس هنگامي كه بدن و اين جهان را رها نمود با خودش قوه خيال را كه صورتهاي جسماني را ادراك مي نمايد همراه مي برد.» گرچه صدرا بين ادراكات خيالي تمايز قائل مي شود. بدين معنا كه برخي از ادراكات، ادراكات قوه خيال به هنگام بيداري است كه به دليل سرگرمي ها و مشغله حواس، ضعيف بوده و تخيل ناميده مي شود و برخي ادراكات ديگر به هنگام باز ايستادن حواس و كمي مشاغل حاصل مي شود كه رؤيا و مشاهده نام دارند. همچنين صدرا در شرح اسبابي كه موجب بروز كرامات و خوارق عادات از سوي اولياء مي شود، عواملي را ذكر و عامل سوم را قوه متخيله مي داند ليك اين جا نيز فرق مي گذارد بين قوه متخيله اي كه سركش و عاصي و در عين حال زبون و عاجز است و فعلش زينت دادن افعال پست و زشت است با قوه خيال كننده اي كه صورت هاي زشت و فاني محسوسات را به صورت هاي زيبا و معقول جاويد، زينت و جلوه مي دهد.
قدرت قوه خيال از ديدگاه صدرا گاهي فطري و گاهي كسبي است از جمله عوامل كسب قدرت خيال در رؤيت بلاواسطه صور نوراني، كم خوردن و آشاميدن، بي خوابي زياد، رها كردن تن آسايي و رها شدن از بند نرمي و لطافت است. اما آنچه در اين مقام اهميت بسيار دارد، اين كه حكمايي چون صدرا براي نفس كه قوه ايصال به عالم مثال و نيز ادراك صور نوراني آن است، قدرتي به مراتب فراتر از حاضر كردن صور مثالي در خويش قائلند. صدرا در اصل سوم مفتاح هجدهم براين قدرت نفس به واسطه قوه خيال تأكيد مي كند، قدرتي كه نفس به وسيله آن نيروي انشاء و ايجاد را بنا به امر «كن» داراست بدين ترتيب صوري كه عارف، شهود مي كند تنها صور عالم مثال نيست بلكه صور مخلوق به واسطه خلاقيت نفس عارف و هنرمند نيز هست.
ادامه دارد
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|