صدوبيست وهشتمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با عنوان بحثي در غزل معاصر، با يادي از حسين منزوي ۱۹ خردادماه و با حضور جمعي از علاقه مندان، و نيز كاميار عابدي، عليرضا قزوه، و محمدرضا روزبه در محل خانه كتاب برگزار شد. گزارش زير تلخيصي از مباحث ارائه شده در اين نشست است.
در ابتداي اين نشست كاميار عابدي درباره تفاوت تغيير سبكها در گذشته و دوره معاصر اظهار داشت: سياست و اجتماع دو عامل و مؤلفه بسيار مهم در تغيير سبكهاي ادبي هستند. اين تغيير در دوران گذشته بسيار كم بوده است و به دلايل متعددي از جمله محدوديت و كندي ارتباطات ساختارهاي اجتماعي و سياسي معمولا دست نخورده باقي مي ماندند و يا تغيير چنداني نمي كردند، به همين دليل در تاريخ ادبيات ما تعداد سبكها و شيوه هايي كه چارچوبهاي كاملا مشخص و گسترده اي دارند، بسيار نيست و معمولا از سبكهايي چون سبك خراساني، عراقي، هندي و چند شيوه مختلف چون شيوه آذربايجاني، وقوع و مكتب بازگشت ياد مي شود و اين امر نشان دهنده آن است كه در دوران كلاسيك برخلاف دوران معاصر، سبكها بسيار دير تغيير مي كردند.
وي در ادامه سخنان خود در باب عارف قزويني تصريح كرد: مهمترين شاعري كه نخستين تلنگرها را به غزل فارسي زد، عارف قزويني بود. او بي پروا و بدون اينكه اعتمادي به توانايي زباني خود داشته باشد مسائل سياسي و اجتماعي عصرش را با جسارت هر چه تمامتر، وارد شعر فارسي كرد. از اين حيث، عارف قزويني در تغيير و تحول غزل، نقش بسيار عمده اي دارد. شاعران ديگري هم در دوران عارف بودند كه توانايي بسياري در زمينه ادبيات داشتند، اما جسارت عارف را براي بيان افكار خود در قالب اين اشعار نداشتند. وي در ادامه سخنان خود افزود: در سال ۱۳۳۸ هوشنگ ابتهاج غزلي با مطلع «هر شب به قصه دل من گوش مي كني / فردا مرا چو قصه فراموش مي كني» سرود كه اين غزل در مجله «روشنفكر» كه دبير بخش ادبي آن، فريدون مشيري بود، به اقتراح گذاشته شد و شاعران معروف آن دوره كه اكثر آنها، هم نسل سايه بودند، از اين شعر استقبال كردند. اما استقبالي كه فروغ فرخزاد از اين شعر كرد نگاهي جديد و با زبان مدرن بود. پس نخستين گام عمده در پيوند بين زبان فارسي جديد با ذهنيت شعر نيمايي توسط فروغ فرخزاد برداشته شد و با اين كار جريان جديدي در غزل به راه افتاد. عابدي در باب تداوم اين خط اذعان داشت: غزل فروغ شاعران نيمايي و نوگراي پس از خود را در فكر فرو برد و منوچهر نيستاني و محمدرضا شفيعي كدكني، دو شاعري بودند كه نسبت به اين غزل واكنش نشان دادند، پس از آن شاعران ديگري به اين صف پيوستند. اين جريان، به عنوان جريان جديدي در شعر فارسي شناخته شد كه اصطلاحا به آن «غزل نو» مي گويند. در غزل نو، علاوه بر آنكه از زبان معاصر فارسي استفاده مي شود، فضاي استعاري نيمايي، نمادهاي نيمايي و ذهنيت نيمايي كه در وجود اين غزلسرايان كاملا ته نشين شده بود، بروز مي يابد. كساني كه به اين سمت رفتند افرادي بودند كه مي خواستند شعر كلاسيك را هم با تجددي همراه نمايند چرا كه شعر كلاسيك را در حالت ركود و خميدگي نمي پسنديدند و چون خودشان به شعر كلاسيك علاقه مند بودند، تحول شعر نيمايي را به آن قسمت انتقال دادند. ديگر اينكه بعضي از آنها از ذهنيت تجريدي بي حد و حصري كه در شعر نيمايي، شعر منثور يا شعر سپيد آن دوره بود، به نوعي دل آزرده بودند و سعي مي كردند اگر در شيوه نيمايي نمي توانند به كار ادامه دهند در شيوه هايي كه تسلط بيشتري دارند دست به كار تازه اي بزنند.
عابدي در باب شعر دوران انقلاب پس از آن اذعان داشت: پس از انقلاب جريان غزل نو تداوم يافت اما با اين تفاوت كه شاعران اين دوران، دلبستگي ديني آشكاري داشتند كه آن را به نوعي در شعر خود ادامه دادند. آنها سعي داشتند دو حوزه دين و انقلاب را به هم نزديك كنند. از شاعران اين دوره مي توان با تعبير شاعران انقلابي ـ ديني ياد كرد. آنها مسئله دين را با شعر ارتباط دادند و چون متاثر از شخصيت رهبر انقلاب و مسئله جنگ بودند، توان شاعرانه خود را به اين موضوع معطوف كردند. ذهنيت اين شاعران بسيار متاثر از سبك هندي و مخصوصا شعر بيدل بود. به همين دليل در اين دوران مضمون يابي و ظرافتهاي سبك هندي بسيار به چشم مي خورد. پس از دوران جنگ از گرايش انقلابي ـ ديني، بيشتر گرايش ديني آن با نوعي تلقي عرفاني باقي ماند.
|
|
وي درباره حسين منزوي تصريح كرد: در جريان «غزل نو» يي كه در اواخر دهه ۴۰ و اوايل دهه ۵۰ وجود داشت، دو شاعر به لحاظ كميت شاعرانه و انرژي شاعرانه اي كه مصروف غزل نو كردها ند، برجستگي بيشتري يافتند، اين دو شاعر حسين منزوي و محمدعلي بهمني هستند. بنابراين، اينها از حيث وارد كردن ذهنيت نيمايي و كميت آثار خود پيشاپيش ديگران قرار مي گيرند.
در ادامه اين نشست دكترمحمدرضا روزبه، استاد دانشگاه و مؤلف كتاب «سيرتحول غزل فارسي»، درباره تحول غزل اظهار داشت: همان طور كه سبكهاي ادبي ناگهان ايجاد نمي شوند. غزل تصويري، غزل نو و غزل امروز هم دستاوردي ناگهاني نيست. اين غزل از سويي ريشه در غزل سياسي و شعارگونه دوران مشروطيت دارد و از سويي از شبكه ذهني و زباني شعرنو رمانتيك يا سمبوليك دهه هاي ۳۰ و ۴۰ متاثر است. با تمام اين مسائل، غزل نو دچار ميلي نوستالژيك است، يعني در مدرنترين نمونه هاي غزل امروز، هنوز ميل رجعت به مؤلفه ها و مناسبات غزل سنتي به چشم ميخ ورد، چرا كه اين غزل ذاتا از تجارب سنتي شعر فارسي برخاسته و نتوانسته تمام ريشه هاي خود را با معيارهاي زيبايي شناسي شعر قديم قطع كند. غزل نو، بيش از هر چيز برآيند ظهور شعر نو، خصوصا ترجمه اشعار رمانتيك و سمبوليك اروپا و شعرهاي نوپردازان آن دهه ها بود. پيشگامان غزل نو، خود از نوپردازان روزگار به شمار مي رفتند. كساني كه به نوعي پرچمدار شعر رمانتيك يا جامعه گرا در دهه هاي ۲۰ ، ۳۰ و ۴۰ هستند و به نوعي كوشيدند روح زمانه را در دل غزل بدمند. از جمله اين افراد مي توان به توللي، نادرپور، شفيعي كدكني و ... اشاره كرد. پس پيش از حركت سيمين بهبهاني در مجموعه «مرمر» كه زبان زلال، تصويري و نويي را خلق كرد، بايد به كوششهاي پراكنده اين نوپردازان توجه كرد. برآيند متقن و منطقي اين كوشش مجموعه «مرمر» بهبهاني بود كه البته دچار نوسان ذهن و زبان بود، پس از آن بهبهاني با «رستاخيز» كوشيد ساخت شكني در غزل را از طريق رفتار زباني و واژگاني ادامه دهد، به اين معنا كه واژگاني خشن را وارد غزل كرد. حركت ديگر او توسعه اوزان شعري بود. او در اشعار بعدي خود از اوزان بي سابقه اي استفاده مي كند كه البته كار او با فراز و فرود همراه است.
وي در باب غزل حسين منزوي تصريح كرد: حسين منزوي تصاوير تغزلي را در يك متن زباني شفاف و جاندار ارائه داد. غزل منزوي گر چه همواره از حيث ذهن، زبان و گرايشهاي فكري با نوسان روبه رو بود اما تاثير بسياري بر شاعران پس از خود گذاشت و به نوعي فضاي تازه اي در غزل معاصر ايجاد كرد و جسارتي به غزلسرايان جوانتر داد.
دكتر روزبه در باب جريانهايي كه در غزل در سالهاي پس از انقلاب رخ داد، تصريح كرد: اولين موجي كه در عرصه غزل پس از انقلاب به پاخاست ، غزل حماسي بود كه اين غزل گاه همراه با تغزل و گاه بدون آن عرضه مي شد. ديگر جريان شاخص، غزلهايي با درون مايه عرفاني بود كه البته مايه هايي متاثر از شعر سپهري در آن به چشم مي خورد. همچنين بيدلگرايي در غزلپردازي بعد از انقلاب به چشم مي خورد. پس از آن عليرضا قزوه در باب اشعار منزوي گفت: حسين منزوي مرد غزل روزگار ماست، گر چه شعر آزاد و سپيد هم بسيار سروده و اين قالبها را هم جدي گرفته است. اما اين اشعار در سايه غزلهاي با شكوه او نتوانستند عرض اندامي بكنند. شاعران بزرگ روزگار، افرادي هستند كه اشعارشان به صورت مثل رواج مي يابد. منزوي اين خصوصيت را داشت و شعرهايش در زبان مردم جاري شد. حال آنكه يكي از مشكلات غزل امروز ما اين است كه نمي تواند به صورت ضرب المثل در حافظه مردم جاي بگيرد. وي در ادامه افزود: روزگار جواني منزوي از سالهاي ۴۵ تا ۵۷، روزگار رويكرد به مسائل اجتماعي و سياسي بود. در آن روزگاري كه غزل مهجور بود، كار منزوي و امثال او، كاري كارستان به شمار ميرفت. امروز غزل گفتن شايد چندان دشوار نباشد، اما در آن دوره، زنده كردن غزل، كاري سترگ به شمار مي رفت. حسين منزوي در شاخه غزل عاشقانه موفق بود و غزل عاشقانه نيز تنومندترين شاخه غزل ماست و از آنجا كه جامعه ايراني، جامعه عشق است، ذات ما نيز به غزل نزديكتر است. اما اي كاش منزوي در چاپ آثارش كمي سنجيده تر عمل مي كرد. در اشعارش كارهايي هست كه در آن تفكر به چشم مي خورد و نوعي رندي حافظ گونه را به ياد مي آورد، همچنين در اين مجموعه ها اشعار متوسطي نيز هستند. در پايان اين نشست رضا سيدحسيني با بيان اينكه نبايد شاعران نو را با هم مقايسه كرد چرا كه هر يك قدمي برداشته اند در اين باب تصريح كرد: تلاش سيمين بهبهاني در به كار بردن اوزان، تلاشي بسيار درخور توجه است. سايه علاوه بر آنكه در اشعارش مسائل تازه اي را بيان مي كند اما پابه پاي شاعران بزرگ در حركت است.