دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۰۷
نگاهي به تازه ترين كتاب عباس ميلاني
حكمت فراموش شده
008622.jpg
عباس ميلاني با كتاب «معماي هويدا» به خوانندگان علاقه مند به تاريخ معاصر شناسانده شد. فروش حيرت انگيز اين اثر (تاكنون ۱۵ بار تجديد چاپ شده است) سبب شد تا كتاب نخست وي، «تجدد و تجدد ستيزي در ايران» نيز كه حاوي مجموعه مقالات وي است، با استقبال روبه رو و تاكنون ۵ بار تجديد چاپ شود. تازه ترين اثر ميلاني به نام «حكمت فراموش شده؛ تفكر مجدد روند مدرنيته در ايران» در خارج از كشور چاپ و تا آنجايي كه شنيديم، انتشارات اختران (ناشر آثار پيشين ميلاني) انتشار آن در ايران را برعهده گرفته است و تا چند ماه ديگر آن را روانه بازار نشر خواهد كرد. نوشته زير نقد گونه اي است بر اين اثر كه مي خوانيد.
بنفشه كي نوش
عباس ميلاني، نويسنده كتاب «معماي هويدا» و استاد دانشگاه استانفورد، اخيراً كتابي تحت عنوان «حكمت فراموش شده: تفكر مجدد روند مدرنيته در ايران» به چاپ رسانده. اين كتاب تلاشي است براي بررسي روند «مدرنيته» در ايران. نويسنده تعريف مشخصي از «مدرنيته» ارائه مي دهد و آن را مجزا از معاني «مدرنيزم» و «مدرنيزاسيون» مي داند. «مدرنيزم» اساساً يك حركت هنري است و «مدرنيزاسيون» تغيير در نهادهاي يك جامعه سنتي است. اما به گفته نويسنده، «مدرنيته» تغييرات نهادينه و به هم پيوسته اي است كه سبب تحول جامعه گشته كه علائم مشخص آن عبارتند از:
- فردگرايي: ابراز عقائد و علائق فردي
- منطق گرايي: نقد و بررسي منطقي متون و مسائل گوناگون
- تاريخ نويسي اجتماعي: ذكر تاريخچه مردم و اجتماع و نه صرفاً حكام
- تحول زبان نوشتار و گفتار: صراحت و سادگي زبان
- تحول در نقش زن در اجتماع
براساس اين تعاريف، نويسنده معتقد است «مدرنيته» در ايران از جهاتي پيش از روند «مدرنيته» در غرب به وقوع پيوسته و به عبارتي اين استنباط كه «مدرنيته» از غرب وارد ايران گشته را تكذيب مي كند. نويسنده معتقد است ايران به ويژه در سه دوره مشخص از تاريخ خود در مسير «مدرنيته» قرار گرفته. ابتدا در قرون نهم تا دوازدهم پس از ميلاد در عصر شكوفايي علم و هنر، سپس در قرن شانزدهم ميلادي در دوره صفويه و بالاخره در قرن بيستم ميلادي در دوره انقلاب مشروطيت و به دنبال آن كشف نفت در ايران.
نويسنده در كتاب خود به ذكر و بررسي آثار و افرادي مي پردازد كه از نظر وي به نوعي به پيشبرد گفتار «مدرنيته» در ايران كمك كرده اند. براي مثال، «گلستان سعدي»  و «تاريخ بيهقي» به عنوان آثاري در سبك تاريخ نويسي اجتماعي، يا «سفرنامه هاي ناصر الدين شاه درغرب» به جهت ارائه نقطه نظر فردي شاه در بررسي غرب كه هر چند از كاستي هاي متعددي برخوردار است، به عنوان يك اثر اجتماعي حائز اهميت مي باشد. برخي از مقالات كتاب به بررسي آثار افراد مشخصي در قرن اخير ايران پرداخته، از جمله:  سيد فخر الدين شادمان كه معتقد بود تنها با آگاهي كافي هم از تاريخ و تمدن ايران و هم غرب مي توان به پيشرفت ايران كمك نمود، يا جعفر شهري و تلاش وي براي نگارش تاريخچه شهر تهران، يا ابراهيم گلستان، فيلم ساز و نويسنده، كه در آثار خود از روند «مدرنيته» كوركورانه و غرب زده انتقاد مي كرد و بالاخره شهرنوش پارسي پور.
نويسنده همچنين دو فصل از كتاب خود را به بررسي نقش تاريخي و فعلي ايرانيان خارج از كشور و نيز ايرانيان داخل كشور در پيشبرد گفتار «مدرنيته» اختصاص مي دهد. نويسنده به درستي عنوان مي دارد كه گفتار جامعه سياسي و مدني پيش از آنكه توسط ايرانيان خارج از كشور مطرح شود توسط ايرانيان داخل كشور بحث و بررسي شده. نويسنده نتيجه گيري مي كند كه ايرانيان با بررسي و بازديد متون غني ادبي خود مي توانند به تفكر و نگرشي نوين در مورد سير روند «مدرنيته» در ايران دست يابند. نويسنده، كتاب خود را با مرور داستان «سيمرغ» پايان مي دهد. در اين داستان دسته اي از پرنده ها به دنبال «سيمرغ» افسانه اي اند اما پس از چندي متوجه مي شوند كه اين «سيمرغ» افسانه اي چيزي جز حكمت غني خودشان نيست. ايرانيان نيز مي توانند اين حكمت را در تاريخ و تمدن غني خود بازيابند. «حكمت فراموش شده» در مجموع تاريخچه خواندني زيبايي ست كه اطلاعاتي هرچند مختصر در مورد نويسندگان ايراني در اختيار خواننده مي گذارد. پانوشتهاي كتاب اطلاعات غني و خوبي در خصوص مراجع نويسنده در اختيار مي گذارد و شايان ذكر است كه بسياري از اين مراجع و منابع پس از انقلاب اسلامي در ايران چاپ شده اند. چون كتاب مجموعه مقالاتي است كه نويسنده در طول زمان به نگارش درآورده، بخشهايي از آن تا اندازه اي تكراري است. كتاب همچنين الفاظ فلسفي، مذهبي و اجتماعي سنگيني دارد كه براي فهم آن خواننده به ناچار بايد مدام به فرهنگ نامه رجوع كند. بحث اصلي اين نقد در مورد مفهومي است كه نويسنده از واژه «مدرنيته» ارائه مي دهد. تعريف نويسنده از «مدرنيته» اساساً تعريفي است كه از مفاهيم غربي سرچشمه مي گيرد و براي خواننده اين سؤال همچنان باقي است كه چگونه مي توان از يك ديدگاه غربي، روند مدرنيته در ايران را بررسي نمود. متأسفانه نويسنده هرگز به بررسي اين نكته نمي پردازد. آنچه كه مسلم است در بسياري از كشورهاي در حال توسعه همچون هند كه سابقاً تحت استعمار غرب بوده اند، تعريف «مدرنيته» همچنان در حال تحول است. انديشمندان اين كشورها و از جمله ايران در جستجوي تعريف خاصي از «مدرنيته» هستند كه الزاماً با تعريف غربي آن تشابه ندارد. هدف اين تجسس ارائه مفهومي از واژه «مدرنيته» است كه با قالب فرهنگي، اجتماعي و مذهبي كشورهاي درحال توسعه هماهنگي بيشتري داشته باشد. به علاوه برخلاف نظر نويسنده، نمي توان «مدرنيته» و «سنت» را در دو قالب مختلف و مجزا قرار داد چرا كه در كشورهايي چون ايران اين دو مدام بر يكديگر اثر گذارند.
كتاب مزبور از جنبه هاي ديگر نيز كاستيهايي دارد كه شايان ذكر است. نويسنده تنها به اختصار به بررسي ادبيات و تئولوژي شيعه مي پردازد و آن هم صرفاً از جنبه انتقادي. براي خواننده اين سؤال باقي است كه آيا روند مدرنيته اي كه نويسنده از آن صحبت دارد اساساً همان مفهوم غربي جدايي دين از سياست است، با واقعيات فعلي ايران اصلاً انطباق دارد؟ نويسنده مدعي است ايران به زودي وارد سير جديد «مدرنيته» مي شود اما نمي گويد چگونه و اينكه نقش مذهب، كه در بطن جامعه ايران است، در اين روند چيست؟
نويسنده نقش مذهب در ايران را تا حدي بررسي كرده اما به نظر مي آيد با توجه به سوابق زندگي سياسي او كه جواني اش عمدتاً در گروههاي ماركسيستي گذشته است خود آگاهي عميقي نسبت به مذهب نداشته و از توانايي تحليل منطقي نقش مذهب در ايران عاجز است. براي مثال مذهب از چه جهاتي سبب پيشبرد گفتار «مدرنيته» در ايران شده؟ خواننده پاسخي براي اين سؤالات خود پيدا نمي كند. آنچه مسلم است تجربه ايران با روند «مدرنيته» يك تجربه خاص است كه مذهب و سنت در آن نقش مهمي داشته و تنها با يك بحث و بررسي عميق و متفكرانه مي توان به مفهومي شرقي و ايراني در مورد روند «مدرنيته» دست يافت. به قول خود نويسنده، تنها ايرانياني كه درك عميقي از فرهنگ و تاريخ خود دارند و از چنين دركي از غرب نيز برخوردارند اما تحت تأثير كوركورانه غرب نيستند مي توانند نقشي مثبت در سير روند «مدرنيته» ايران داشته باشند. در پايان، نويسنده تنها به اختصار به بررسي سه دوره اي مي پردازد كه ازنظر وي «مدرنيته» در ايران شكل گرفته. بنابراين نويسنده اطلاعات كافي و قابل قبولي در اختيار خواننده نمي گذارد كه چرا صرفاً اين سه دوره در روند مدرنيته ايران ميسر بوده اند. به علاوه، نويسنده تنها با بررسي آثار چند تن از نويسندگان تلاش دارد نكته خود را اثبات كند. سعدي، بيهقي و نويسندگان عصر حاضري كه نويسنده بازگو مي كند تنها نمونه هايي از صدها بلكه هزاران نويسندگان و هنرمنداني هستند كه در طول تاريخ ايران زيسته اند و بنابراين چند اثر محدود ادبي نمي تواند اثباتي براي گفته نويسنده درخصوص سير و تحول مدرنيته در ايران باشد.

قلم اندازي هاي يك حاشيه نشين
ازطرح جلد كتابها تايك اثرپرمايه
008625.jpg
اكبراكسير
طرح روي جلد و فتو شاپرها...
با تجارتچي و كاريكاتورهايش در صفحه آرايي و روي جلد كتابهاي قديمي كاري ندارم چون به سن ما نمي خورد. حتماً  هر خانه اي يك ديوان حافظ داشته. به قول عمران صلاحي ما آن را هم نداشته ايم ولي درسته نخورديم نان گندم اما ديده ايم در كتابخانه مردم!  تجويدي از نامهاي آشنا بود و بعدها كه گرافيك آمد در كتاب جمعه شاملو امضاي موزائيكي مميز نام مباركي بود هم چنان كه زرين كلك و ابراهيم حقيقي و شيشه گران و بريراني و شيوا و كشاورز... بود و بعدها كه نسل جوانان تحصيل كرده گرافيك پا پيش گذاشت روي جلد كتابها رونق ديگري يافت و نام عليرضا اسپهبد، اديبي و هنرمنداني ديگر را معرفي كرد. ارزش طرح جلد در معرفي و تيراژ فروش مشخص شد. بعدها كه وباي رايانه وارد شد و كتابهاي طراحي و صفحه آرايي ترجمه شد و وسواس ناشران در پرداخت حق الزحمه اندك از بين رفت و كار از دست صاحبش در رفت و همسايه نقاش ساختماني من نيز جزو طراحان روي جلد قد علم كرد تا امروز كه بچه هاي مهد كودكي اين كار را يكي از سرگرمي هاي عمده خود در كنار چت و وبلاگ و هرزنامه جا زدند و با نصب برنامه هاي XP و فتوشاپ و نرم افزارهاي جادويي رايانه اي به ريش هر چه گرافيست و طراح بود خنديدند...
راستي هيچ به روي جلد كتابهاي منتشره بي اصل و نسب توجه كرده ايد؟ يا عكس نويسنده است يا اشك مهتاب و گل و بلبل كه هيچ ربطي به محتواي كتاب ندارند. در روزگاران قديم طراح و صفحه آرا موظف بود متن را بخواند و از محتواي كتاب طرحي بزند يا خلاصه اثر توسط ناشر در اختيار طراح گذاشته مي شد تا طرح راهنماي خوبي به متن باشد. دوستم مي گفت به تازگي كتابي خريدم به نام خاطرات پدر كه طرح اسبي روي جلد داشت .خيال كردم در مورد پدري رنجديده است. وقتي كتاب را خواندم متوجه شدم اين كتاب از زبان يك قاطر نوشته شده. در اعتراض به فروشنده كه ناشر هم بود جواب شنيدم متن كتاب درست در راستاي طرح و عنوان كتاب است مگر نه اين كه پدر واقعي قاطر، اسب و مادرش الاغ است!
فرق كتاب هاي خارجي با ايراني...
شعار «ايراني جنس ايراني بخر» شعار خوبي است، شعور ملي را مي رساند اما همه جا كاربرد ندارد مثلاً  نمي توان گفت ايراني كتاب ايراني بخر چون كتاب ايراني با كتاب خارجي زمين تا آسمان تفاوت دارد. حتماً  خواهيد گفت بله تفاوت دارد/ كتاب خارجي از چپ به راست نوشته مي شود كتاب فارسي از راست به چپ تمايل دارد/ در كتاب خارجي اول روي جلد نام نويسنده به صورت درشت مي آيد بعد عنوان كتاب. در كتاب فارسي برعكس/ كتاب خارجي در هر زمينه اي كه باشد كارشناس و متولي دارد و قواعد بازي را رعايت مي كند به كپي رايت و حتي مؤلف آشناست اما كتاب هاي فارسي بويژه از نوع ترجمه اي و دوبله به فارسي اش به قانون فتوكپي پايبند است و حق مؤلف را بدون پرداخت ديناري و حتي عقد قراردادي به نام خود در شناسنامه كتاب ثبت مي كنند و از تكرار چاپ و تيراژ،  نويسنده بدبخت بي خبر است/ در كتاب خارجي مميزي خاله زنكي جايي ندارد اما در كتاب فارسي...
تا رسيدم به اين قسمت كه حرفم را تمام كنم دوستم عطسه اي كرد با فشار ۵/۶ ريشتر كه ريش و سبيلم را  آب برد و من از ترس حذف اين مطلب بند انگشتي گفتم: عافيت!!
از آستارا تا استرآباد و باقي قضايا
خبردار شدم كه به تازگي كتاب تحقيقي «از آستارا تا استرآباد» دكتر منوچهر ستوده در هفت جلد تجديد چاپ شده است. راستش را بخواهيد هم خوشحال شدم هم ناراحت، خوشحال از اين كه منبع عظيم و مستند تاريخي كه حاصل يك عمر تلاش دكتر ستوده است دوباره به دست دانشجويان و محققين مي رسد هر چند با قيمتي گزاف و ناراحت از اين كه بار ديگر شاهد فاجعه اوايل انقلاب خواهيم بود همان فاجعه غارت ميراث فرهنگي. نمي دانيد بعد از پيروزي انقلاب جلد اول اين اثر چه ويراني عظيمي در زمينه غارت ميراث فرهنگي بوجود آورد. هر درويش و جوكي و دعانويسي كه جلد اول اين كتابها را از كتابخانه هاي عمومي به يغما برد از فرداي آن روز به كندن مقابر و زيارتگاههاي قديمي موجود در آستارا تا استرآباد پرداخت.
حتي به سنگ قبرها هم رحم نكردند در حوالي آستارا مرقد شيخ محمود خيوي، زيارتگاه پير قطب الدين و در روستاهاي اطراف كناره خزر هر اثر تاريخي كه وجود داشت به چاه عميق تبديل شد. چقدر خوب بود ناشر يا مسئولين ميراث فرهنگي در چاپ و پخش اين گونه كتابها كه به نقشه و تصوير و نمودار مزين است آدرس دقيق محل ها را ذكر ننمايند تا بار ديگر شياداني كه براي غارت آثار تاريخي دندان تيز كرده اند به آدرس دقيق هدايت نشوند و اين چاههاي عميق را عميق تر نكنند تا در كاوشهاي شبانه به جاي عتيقه جات به نفت برسند! دوستي كه از نزديك شاهد اين غارت ابلهانه بوده تعريف مي كرد وقتي اين عده به سنگ قبر پدر بزرگ غرغرويم كه توسط مادر بزرگ ناكامم كه (درست روي سينه اش نصب شده بود تا دوباره به خانه برنگردد) رحم نكرده باشند حساب گورهاي قديمي و آثار تاريخي معلوم است! و من ادامه دادم خدا كند اين ستون را دعانويس ها و شيادان و سودجويان نخوانده باشند!

گزارش نشست بحث  و بررسي غزلهاي حسين منزوي
سيرغزل نو
صدوبيست وهشتمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با عنوان بحثي در غزل معاصر، با يادي  از حسين منزوي ۱۹ خردادماه و با حضور جمعي از علاقه مندان، و نيز كاميار عابدي، عليرضا قزوه، و محمدرضا روزبه در محل خانه كتاب برگزار شد. گزارش زير تلخيصي از مباحث ارائه شده در اين نشست است.
008619.jpg
در ابتداي اين نشست كاميار عابدي درباره  تفاوت تغيير سبكها در گذشته و دوره  معاصر اظهار داشت: سياست و اجتماع دو عامل و مؤلفه بسيار مهم در تغيير سبكهاي ادبي هستند. اين تغيير در دوران گذشته بسيار كم بوده است و به دلايل متعددي از جمله محدوديت و كندي ارتباطات ساختارهاي اجتماعي و سياسي معمولا دست نخورده باقي مي ماندند و يا تغيير چنداني نمي كردند، به همين دليل در تاريخ ادبيات ما تعداد سبكها و شيوه هايي كه چارچوبهاي كاملا مشخص و گسترده اي دارند، بسيار نيست و معمولا از سبكهايي چون سبك خراساني، عراقي، هندي و چند شيوه مختلف چون شيوه آذربايجاني، وقوع و مكتب بازگشت ياد مي شود و اين امر نشان دهنده آن است كه در دوران كلاسيك برخلاف دوران معاصر، سبكها بسيار دير تغيير مي كردند.
وي در ادامه  سخنان خود در باب عارف قزويني تصريح كرد: مهمترين شاعري كه نخستين تلنگرها را به غزل فارسي زد،  عارف قزويني بود. او بي پروا و بدون اينكه اعتمادي به توانايي زباني خود داشته باشد مسائل سياسي و اجتماعي عصرش را با جسارت هر چه تمامتر،  وارد شعر فارسي كرد. از اين حيث، عارف قزويني در تغيير و تحول غزل،  نقش بسيار عمده اي دارد. شاعران ديگري هم در دوران عارف بودند كه توانايي بسياري در زمينه  ادبيات داشتند،  اما جسارت عارف را براي بيان افكار خود در قالب اين اشعار نداشتند. وي در ادامه  سخنان خود افزود: در سال ۱۳۳۸ هوشنگ ابتهاج غزلي با مطلع «هر شب به قصه دل من گوش مي كني / فردا مرا چو قصه فراموش مي كني» سرود كه اين غزل در مجله «روشنفكر» كه دبير بخش ادبي آن، فريدون مشيري بود، به اقتراح گذاشته شد و شاعران معروف آن دوره كه اكثر آنها، هم نسل سايه بودند، از اين شعر استقبال كردند. اما استقبالي كه فروغ فرخزاد از اين شعر كرد نگاهي جديد و با زبان مدرن بود. پس نخستين گام عمده در پيوند بين زبان فارسي جديد با ذهنيت شعر نيمايي توسط فروغ فرخزاد برداشته شد و با اين كار جريان جديدي در غزل به راه افتاد. عابدي در باب تداوم اين خط اذعان داشت: غزل فروغ شاعران نيمايي و نوگراي پس از خود را در فكر فرو برد و منوچهر نيستاني و محمدرضا شفيعي كدكني، دو شاعري بودند كه نسبت به اين غزل واكنش نشان دادند،  پس از آن شاعران ديگري به اين صف پيوستند. اين جريان، به عنوان جريان جديدي در شعر فارسي شناخته شد كه اصطلاحا به آن «غزل نو» مي گويند. در غزل نو، علاوه بر آنكه از زبان معاصر فارسي استفاده مي شود،  فضاي استعاري نيمايي، نمادهاي نيمايي و ذهنيت نيمايي كه در وجود اين غزلسرايان كاملا ته نشين شده بود، بروز مي يابد. كساني كه به اين سمت رفتند افرادي بودند كه مي خواستند شعر كلاسيك را هم با تجددي همراه نمايند چرا كه شعر كلاسيك را در حالت ركود و خميدگي نمي پسنديدند و چون خودشان به شعر كلاسيك علاقه مند بودند، تحول شعر نيمايي را به آن قسمت انتقال دادند. ديگر اينكه بعضي از آنها از ذهنيت تجريدي بي حد و حصري كه در شعر نيمايي، شعر منثور يا شعر سپيد آن دوره بود، به نوعي دل آزرده بودند و سعي مي كردند اگر در شيوه نيمايي نمي توانند به كار ادامه دهند در شيوه هايي كه تسلط بيشتري دارند دست به كار تازه اي بزنند.
عابدي در باب شعر دوران انقلاب پس از آن اذعان داشت: پس از انقلاب جريان غزل نو تداوم يافت اما با اين تفاوت كه شاعران اين دوران، دلبستگي ديني آشكاري داشتند كه آن را به نوعي در شعر خود ادامه دادند. آنها سعي داشتند دو حوزه دين و انقلاب را به هم نزديك كنند. از شاعران اين دوره مي توان با تعبير شاعران انقلابي ـ ديني ياد كرد. آنها مسئله دين را با شعر ارتباط دادند و چون متاثر از شخصيت رهبر انقلاب و مسئله جنگ بودند،  توان شاعرانه  خود را به اين موضوع معطوف كردند. ذهنيت اين شاعران بسيار متاثر از سبك هندي و مخصوصا شعر بيدل بود. به همين دليل در اين دوران مضمون يابي و ظرافتهاي سبك هندي بسيار به چشم مي خورد. پس از دوران جنگ از گرايش انقلابي ـ ديني،  بيشتر گرايش ديني آن با نوعي تلقي عرفاني باقي ماند.
008616.jpg

وي درباره  حسين منزوي تصريح كرد: در جريان «غزل نو» يي كه در اواخر دهه ۴۰ و اوايل دهه ۵۰ وجود داشت، دو شاعر به لحاظ كميت شاعرانه و انرژي شاعرانه اي كه مصروف غزل نو كردها ند، برجستگي بيشتري يافتند،  اين دو شاعر حسين منزوي و محمدعلي بهمني هستند. بنابراين،  اينها از حيث وارد كردن ذهنيت نيمايي و كميت آثار خود پيشاپيش ديگران قرار مي گيرند.
در ادامه اين نشست دكترمحمدرضا روزبه، استاد دانشگاه و مؤلف كتاب «سيرتحول غزل فارسي»،  درباره  تحول غزل اظهار داشت: همان طور كه سبكهاي ادبي ناگهان ايجاد نمي شوند. غزل تصويري،  غزل نو و غزل امروز هم دستاوردي ناگهاني نيست. اين غزل از سويي ريشه در غزل سياسي و شعارگونه  دوران مشروطيت دارد و از سويي از شبكه ذهني و زباني شعرنو رمانتيك يا سمبوليك دهه هاي ۳۰ و ۴۰ متاثر است. با تمام اين مسائل، غزل نو دچار ميلي نوستالژيك است، يعني در مدرنترين نمونه هاي غزل امروز، هنوز ميل رجعت به مؤلفه ها و مناسبات غزل سنتي به چشم ميخ ورد، چرا كه اين غزل ذاتا از تجارب سنتي شعر فارسي برخاسته و نتوانسته تمام ريشه هاي خود را با معيارهاي زيبايي شناسي شعر قديم قطع كند. غزل نو،  بيش از هر چيز برآيند ظهور شعر نو،  خصوصا ترجمه اشعار رمانتيك و سمبوليك اروپا و شعرهاي نوپردازان آن دهه ها بود. پيشگامان غزل نو، خود از نوپردازان روزگار به شمار مي رفتند. كساني كه به نوعي پرچمدار شعر رمانتيك يا جامعه گرا در دهه هاي ۲۰ ، ۳۰ و ۴۰ هستند و به نوعي كوشيدند روح زمانه را در دل غزل بدمند. از جمله  اين افراد مي توان به توللي،  نادرپور، شفيعي كدكني و ... اشاره كرد. پس پيش از حركت سيمين بهبهاني در مجموعه «مرمر» كه زبان زلال، تصويري و نويي را خلق كرد، بايد به كوششهاي پراكنده اين نوپردازان توجه كرد. برآيند متقن و منطقي اين كوشش مجموعه «مرمر» بهبهاني بود كه البته دچار نوسان ذهن و زبان بود،  پس از آن بهبهاني با «رستاخيز» كوشيد ساخت شكني در غزل را از طريق رفتار زباني و واژگاني ادامه دهد، به اين معنا كه واژگاني خشن را وارد غزل كرد. حركت ديگر او توسعه اوزان شعري بود. او در اشعار بعدي خود از اوزان بي سابقه اي استفاده مي كند كه البته كار او با فراز و فرود همراه است.
وي در باب غزل حسين منزوي تصريح كرد: حسين منزوي تصاوير تغزلي را در يك متن زباني شفاف و جاندار ارائه داد. غزل منزوي گر چه همواره از حيث ذهن،  زبان و گرايشهاي فكري با نوسان روبه رو بود اما تاثير بسياري بر شاعران پس از خود گذاشت و به نوعي فضاي تازه اي در غزل معاصر ايجاد كرد و جسارتي به غزلسرايان جوانتر داد.
دكتر روزبه در باب جريانهايي كه در غزل در سالهاي پس از انقلاب رخ داد،  تصريح كرد: اولين موجي كه در عرصه غزل پس از انقلاب به پاخاست ، غزل حماسي بود كه اين غزل گاه همراه با تغزل و گاه بدون آن عرضه مي شد. ديگر جريان شاخص،  غزلهايي با درون مايه  عرفاني بود كه البته مايه هايي متاثر از شعر سپهري در آن به چشم مي خورد. همچنين بيدلگرايي در غزلپردازي بعد از انقلاب به چشم مي خورد. پس از آن عليرضا قزوه در باب اشعار منزوي گفت: حسين منزوي مرد غزل روزگار ماست، گر چه شعر آزاد و سپيد هم بسيار سروده و اين قالبها را هم جدي گرفته است. اما اين اشعار در سايه غزلهاي با شكوه او نتوانستند عرض اندامي بكنند. شاعران بزرگ روزگار،  افرادي هستند كه اشعارشان به صورت مثل رواج مي يابد. منزوي اين خصوصيت را داشت و شعرهايش در زبان مردم جاري شد. حال آنكه يكي از مشكلات غزل امروز ما اين است كه نمي تواند به صورت ضرب المثل در حافظه  مردم جاي بگيرد. وي در ادامه افزود: روزگار جواني منزوي از سالهاي ۴۵ تا ۵۷،  روزگار رويكرد به مسائل اجتماعي و سياسي بود. در آن روزگاري كه غزل مهجور بود، كار منزوي و امثال او،  كاري كارستان به شمار ميرفت. امروز غزل گفتن شايد چندان دشوار نباشد، اما در آن دوره، زنده كردن غزل، كاري سترگ به شمار مي رفت. حسين منزوي در شاخه غزل عاشقانه موفق بود و غزل عاشقانه نيز تنومندترين شاخه  غزل ماست و از آنجا كه جامعه ايراني، جامعه عشق است، ذات ما نيز به غزل نزديكتر است. اما اي كاش منزوي در چاپ آثارش كمي سنجيده تر عمل مي كرد. در اشعارش كارهايي هست كه در آن تفكر به چشم مي خورد و نوعي رندي حافظ گونه را به ياد مي آورد، همچنين در اين مجموعه ها اشعار متوسطي نيز هستند. در پايان اين نشست رضا سيدحسيني با بيان اينكه نبايد شاعران نو را با هم مقايسه كرد چرا كه هر يك قدمي برداشته اند در اين باب تصريح كرد: تلاش سيمين بهبهاني در به كار بردن اوزان، تلاشي بسيار درخور توجه است. سايه علاوه بر آنكه در اشعارش مسائل تازه اي را بيان مي كند اما پابه پاي شاعران بزرگ در حركت است.

مرور كتاب
اسلام و چالش دموكراسي
مترجم: نازي آذرمي
خالد ابوالفدي
رويدادهاي يازده سپتامبر و جنگ بعدي بر سر تروريسم به بحث هاي گسترده اي در زمينه امكان وجود دموكراسي در جهان اسلام منجر شده است. عناويني مانند مفهوم جهاد و جايگاه حقوق انساني و تحمل در اسلام موضوعات عمومي مهم مورد بحث در سراسر جهان شده اند. اما، با اندك استثناهايي، اين مجادله به دور از سنتهاي پرشور و حرارت بحث، با علوم ديني اسلام، فلسفه و حقوق پيش رفته است.
كتاب اسلام و چالش دموكراسي سعي بر تصحيح اين نقص دارد و توجه خواننده را با قلمي قوي در باب چالش هاي دموكراسي به اسلام عصر حاضر جلب مي كند. اين مجموعه با مقاله  اي از خالد ابوالفدي آغاز مي شود. وي در اين مقاله راجع  به دموكراسي، بويژه دموكراسي مشروطه بحث مي كند كه حقوق ابتدايي فردي را مورد حمايت قرار مي دهد و اين شكلي از دولت است كه براي ارتقاء سطح دسته اي از ارزش هاي سياسي و اجتماعي موافق با اسلام مناسب است. ابوالفدي ادامه مي دهد كه جايگاهي براي فرمانبرداري قدرت بشري به خواست رژيم هاي خودكامه وجود ندارد.
اين مقاله با نظريات يازده نفر از صاحب نظران مطرح بين المللي راجع به دموكراسي و مذهب ادامه مي يابد. اين انديشمندان كه در مقاله هايشان به كار ابوالفدي مي پردازند و آن را به چالش مي كشانند، عبارتند از: جان اسپو زيتو، نادر هاشمي، مقتدرخان، برنارد هيكل، ديويد نواك، صبا محمود، كوين راينهارت، ويليام كوانت، جرمي والدروم.
خالد ابوالفدي استاد دانشكده حقوق UCLA است كه كتابهاي جديد وي جايگاه تساهل در اسلام را دربرمي گيرد. جوسنا چوئن نيز در زمينه علوم انساني در مؤسسه  ماساچوست و با سردبيري مجله Boston Review همكاري مي كند.
سهيل هاشمي از كالج Mount Holyoke مي گويد: «مقاله دكتر ابوالفدي صريح و متنوع است و به طور كامل خلاصه سخن را ارائه داده و پاسخ هاي موجود در آن از جنبه روشنفكرانه چالش برانگيز «درست و واقعي مي باشند.» اسكات آپلبي از دانشگاه نتردام: «اسلام و چالش دموكراسي نه تنها خوانندگان را از دستاوردهاي مركزي و پيچيده در كاوش ها با هدف پيشرفت دموكراسي اسلام آگاه مي كند، بلكه مقاله هاي اساسي نسبت به آن مذاكره و گفت وگو را ارائه مي دهد.» صحبت هاي دكتر ابوالفدي و ديگر نويسندگان مكمل يكديگرند و به يك موضوع مي پردازند.

ادبيات
اقتصاد
انديشه
ايران
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |